گنجور

شمارهٔ ۶۴

آن غمزه در صف مژهٔ خشمگین نشست
چون شحنه‌ای که بر سر بازار کین نشست
سازد بهانه شرم و نبیند به سوی من
هرجا رقیب پهلوی آن نازنین نشست
صد خار گر به پا بنشیند چو گرد باد
در وادی طلب نتوان بر زمین نشست
شب تا به روز، غیر به بزمش نگاه داشت
شوخی که در برابر من خشمگین نشست
از شوق لعل یار، به گرداب آرزو
میلیّ خون گرفته به رنگ نگین نشست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن غمزه در صف مژهٔ خشمگین نشست
چون شحنه‌ای که بر سر بازار کین نشست
هوش مصنوعی: آن نگاه زیبا و مغرور در میان مژه‌ها نشسته است، مانند نگهبانی که بر فراز میدان دشمنی قرار گرفته است.
سازد بهانه شرم و نبیند به سوی من
هرجا رقیب پهلوی آن نازنین نشست
هوش مصنوعی: به خاطر استدلال و بهانه‌جویی، او شرمنده می‌شود و هر جا که رقیب در کنار آن عزیز نشسته، به سمت من نمی‌نگرد.
صد خار گر به پا بنشیند چو گرد باد
در وادی طلب نتوان بر زمین نشست
هوش مصنوعی: اگر صد خار هم به پاهایم بچسبد، مانند گرد و غبار در جستجوی طلب نمی‌توانم بر زمین بنشینم.
شب تا به روز، غیر به بزمش نگاه داشت
شوخی که در برابر من خشمگین نشست
هوش مصنوعی: شب تا صبح، تنها به خاطر زیبایی‌اش نگاهی می‌کردم و آن خنده‌ای که در برابر من ایستاده بود، نشان‌دهنده‌ی عصبانیتش بود.
از شوق لعل یار، به گرداب آرزو
میلیّ خون گرفته به رنگ نگین نشست
هوش مصنوعی: از شوق و علاقه به محبوبش، در دل آرزو و خواسته‌هایش غرق شده و خون دلش به رنگ نگین (جواهر) درآمده است.