گنجور

شمارهٔ ۵۹

از حریم وصل، مهجورم نمی‌بایست داشت
یعنی از نزدیک خود دورم نمی‌بایست داشت
ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود
از سموم هجر رنجورم نمی‌بایست داشت
من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل
همچو شمع صبح، بی نورم نمی‌بایست داشت
از می وصل تو چون پیمانه دل پر نشد
این قدر زان جرعه مخمورم نمی‌بایست داشت
گر دلت را ذره‌ای نزدیک می‌دیدم به مهر
می‌شدم گر دور، معذورم نمی‌بایست داشت
من که چون خورشید صبح وصل بودم پرده سوز
در حجاب هجر مستورم نمی‌بایست داشت
همچو میلی در غم آباد فراموشی، چنین
بی نشان با نام مشهورم نمی‌بایست داشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از حریم وصل، مهجورم نمی‌بایست داشت
یعنی از نزدیک خود دورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: من نباید از حریم وصل دور باشم، یعنی نباید از نزدیک کسی که به او وابسته‌ام دور شوم.
ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود
از سموم هجر رنجورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: ای یاور دردمندان، چون نسیمی که در زمان وصال می‌وزد، از دردهای جدایی و رنج دوری، نباید بی‌خبر بمانی.
من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل
همچو شمع صبح، بی نورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: من که مانند ماهی هستم که از عشق و روشنایی خورشید بهره‌مند است، در کنار شمع صبح که در حال از دست دادن نور است، نباید بی‌نور و تنها باشم.
از می وصل تو چون پیمانه دل پر نشد
این قدر زان جرعه مخمورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: به خاطر محبتی که از تو به دست آوردم، دل من مانند پیمانه‌ای پر نشده است. این مقدار از آن نوشیدنی معطر کافی نیست و نباید به من اینقدر سرمست شود.
گر دلت را ذره‌ای نزدیک می‌دیدم به مهر
می‌شدم گر دور، معذورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: اگر کمی احساس نزدیکی به قلبت می‌کردم، به عشق و محبت می‌رسیدم، اما اگر دور بودی، دیگر نمی‌توانستم سرزنشت کنم.
من که چون خورشید صبح وصل بودم پرده سوز
در حجاب هجر مستورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: من که در روشنایی صبح به وصالت رسیده بودم، نباید در پرده‌داری و دوری از تو، به این حال خسته و پنهان می‌بودم.
همچو میلی در غم آباد فراموشی، چنین
بی نشان با نام مشهورم نمی‌بایست داشت
هوش مصنوعی: مانند شخصی که در غم و اندوه فراموشی به سر می‌برد، نباید با چنین بی‌خبری و ناشناسی، نامی مشهور داشته باشم.