گنجور

شمارهٔ ۵۳

وه که بر هر سر ره بی‌سر و پایی دگر است
بس که هر لحظه گذار تو به‌جایی دگر است
حال خود چون به تو اظهار کنم در مستی؟
که ز هر جام، ترا شرم و حیایی دگر است
دل بیچاره‌ام از آرزوی بالایش
در بلایی‌ست که هر چاره بلایی دگر است
بعد صد وعده خلافی، بنگر سادگی‌ام
که ز هر وعده مرا چشم وفایی دگر است
دل چرا بر سر کویش نگشاید امروز؟
یار هرجایی ما گر نه به جایی دگر است
چون کشی تیغ جفا بر سر میلی، دگری
کاش دست تو نگیرد، که جفایی دگر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وه که بر هر سر ره بی‌سر و پایی دگر است
بس که هر لحظه گذار تو به‌جایی دگر است
هوش مصنوعی: این شعر به این نکته اشاره دارد که در زندگی، هر لحظه ما در حال تغییر و حرکت هستیم و هیچ لحظه‌ای همانند لحظه قبلی نیست. هر گذر ما به مکانی جدید و متفاوت منجر می‌شود و این تحولات و تغییرات پیوسته در زندگی‌مان وجود دارد.
حال خود چون به تو اظهار کنم در مستی؟
که ز هر جام، ترا شرم و حیایی دگر است
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم حال خود را در مستی به تو بگویم؟ زیرا هر بار که سرمستی و شرم تو را می‌بینم، احساس دیگری به من دست می‌دهد.
دل بیچاره‌ام از آرزوی بالایش
در بلایی‌ست که هر چاره بلایی دگر است
هوش مصنوعی: دل بیچاره‌ام در آرزوی پرواز به سوی اوست و این حال که در آن هستم، به اندازه‌ای دردناک است که هر راه حلی برای رهایی، خود به نوعی مشکل و بلای دیگری تبدیل می‌شود.
بعد صد وعده خلافی، بنگر سادگی‌ام
که ز هر وعده مرا چشم وفایی دگر است
هوش مصنوعی: بعد از اینکه بارها به من وعده‌های دروغین داده‌اند، هنوز هم ببین که چقدر ساده‌ام؛ چرا که از هر وعده‌ای هنوز امیدوارم که به وفا تبدیل شود.
دل چرا بر سر کویش نگشاید امروز؟
یار هرجایی ما گر نه به جایی دگر است
هوش مصنوعی: چرا امروز دل من به دیدن کوی تو شوقی ندارد؟ آیا یار ما که هر گوشه‌ای در جست‌وجوی او هستیم، به مکان دیگری رفته است؟
چون کشی تیغ جفا بر سر میلی، دگری
کاش دست تو نگیرد، که جفایی دگر است
هوش مصنوعی: اگر بر سر خواسته‌ی خود، ظلم و ستم کنی، بهتر است که کسی دیگر دستت را نگیرد، زیرا این نوع ظلمی است که نوعی دیگر از بی‌رحمی به حساب می‌آید.