گنجور

شمارهٔ ۵۲

میا به پرستش من، چون امید صحت نیست
به حال مرگ مرا دیدن از محبت نیست
به غایتی هوس گفت‌وگوست با تو مرا
که تاب خامُشی‌ام با وجود حیرت نیست
کنون که جان به لب آمد مرا، دمی بنشین
مرو، که وقت چنین رفتن از مروّت نیست
خطت نقاب حیا برفکنده و ز حجاب
هنوز با تو مرا آرزوی صحبت نیست
ز بی وفایی خود، گرچه شرمسار منی
هنوز پیش توام جرئت شکایت نیست
تو با رقیبی و میلی تغافلی دارد
تغافلی که کم از صد نگاه حسرت نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میا به پرستش من، چون امید صحت نیست
به حال مرگ مرا دیدن از محبت نیست
هوش مصنوعی: به من نیایید و خود را به زحمت نیندازید، چون امیدی به بهبود من نیست و دیدن حال مرگ من از روی محبت نیست.
به غایتی هوس گفت‌وگوست با تو مرا
که تاب خامُشی‌ام با وجود حیرت نیست
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که با تو صحبت کنم و از تو بگویم، زیرا تحمل سکوت و بی‌حالی‌ام در برابر این حیرت ممکن نیست.
کنون که جان به لب آمد مرا، دمی بنشین
مرو، که وقت چنین رفتن از مروّت نیست
هوش مصنوعی: اکنون که حال من به شدت بحرانی است و جانم به لب رسیده، لطفاً لحظه‌ای درنگ کن و نرو، زیرا این زمانِ ترک کردن با روح انسانی و جوانمردی سازگار نیست.
خطت نقاب حیا برفکنده و ز حجاب
هنوز با تو مرا آرزوی صحبت نیست
هوش مصنوعی: نگاهت با حیا و عفت پوشانده شده و هنوز از حجاب خود به من امیدی برای صحبت نیست.
ز بی وفایی خود، گرچه شرمسار منی
هنوز پیش توام جرئت شکایت نیست
هوش مصنوعی: با اینکه از بی‌وفایی‌ات شرمسارم، هنوز هم به حضورت آمده‌ام و جرأت ندارم که گله‌ای کنم.
تو با رقیبی و میلی تغافلی دارد
تغافلی که کم از صد نگاه حسرت نیست
هوش مصنوعی: تو در حالی که رقیبی داری، به عشق و علاقه‌ات بی‌توجهی می‌کنی؛ این بی‌توجهی‌ات ابعادی دارد که کم از صد نگاه حسرت ندارد.