گنجور

شمارهٔ ۵۱

غافل به من رسید و وفا را بهانه ساخت
افکند سر به پیش و حیا را بهانه ساخت
تا از جفای او نرهم، خون من نریخت
بیرحم، ترس روز جزا را بهانه ساخت
از بزم تا ز آمدن من برون رود
برخاست گرم و دادن جا را بهانه ساخت
می‌خواست عمرها که شود مهربان غیر
نا‌مهربان، ستیزه ما را بهانه ساخت
میلی، ترا ز ننگ نیاورد در کمند
کوتاهی کمند بلا را بهانه ساخت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غافل به من رسید و وفا را بهانه ساخت
افکند سر به پیش و حیا را بهانه ساخت
هوش مصنوعی: بی‌خبر از من آمد و با عذر و بهانه‌ای وفاداری را به عنوان دلیل قرار داد. سر خود را پایین انداخت و از حیا و شرم به عنوان بهانه‌ای دیگر استفاده کرد.
تا از جفای او نرهم، خون من نریخت
بیرحم، ترس روز جزا را بهانه ساخت
هوش مصنوعی: خون من در اثر ظلم او ریخته نمی‌شود، او بهانه‌اش ترس از روز جزا است.
از بزم تا ز آمدن من برون رود
برخاست گرم و دادن جا را بهانه ساخت
هوش مصنوعی: از جمع و جمیعت تا وقتی که من وارد شدم، فضا و شور و نشاطی که وجود داشت به شدت تغییر کرد و بهانه‌ای برای کنار رفتن فراهم شد.
می‌خواست عمرها که شود مهربان غیر
نا‌مهربان، ستیزه ما را بهانه ساخت
هوش مصنوعی: او می‌خواست که عمرها با محبت برگزار شود، بدون اینکه کسی بی‌رحم باشد، اما در عوض، وجود دشمنی ما را به توجیهی برای این امر تبدیل کرد.
میلی، ترا ز ننگ نیاورد در کمند
کوتاهی کمند بلا را بهانه ساخت
هوش مصنوعی: میلی تو باعث نشد که از ننگ و عیب‌ها به دام بیفتی، بلکه بهانه‌ای شد برای کلافه شدن از مشکلات و سختی‌ها.