گنجور

شمارهٔ ۳۹

چنین که با تو مرا تاب آشنایی نیست
به حیرتم که چرا طاقت جدایی نیست
خوشم به وعده او، با وجود آنکه به من
وفای وعده او غیر بی‌وفایی نیست
به غیر بس که درآمیختی،‌ به خلق ترا
نماید و غرضش غیر خودنمایی نیست
ز خویش ساخت مرا زلف یار، بیگانه
هنوز سلسله جنبان آشنایی نیست
چو مرغ بسملم از خویش دور اندازی
کنون رها کنی‌ام کز تو‌ام رهایی نیست
ز می به مصلحتی دست شسته‌ام دو سه روز
وگرنه توبه میلی ز پارسایی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین که با تو مرا تاب آشنایی نیست
به حیرتم که چرا طاقت جدایی نیست
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم با تو آشنا شوم، این موضوع برایم طاقت‌فرساست و از این حیرانم که چرا جدایی از تو برایم تحمل‌ناپذیر است.
خوشم به وعده او، با وجود آنکه به من
وفای وعده او غیر بی‌وفایی نیست
هوش مصنوعی: من از وعده او خوشحالم، با این که می‌دانم او به وعده‌اش وفا نخواهد کرد و فقط بی‌وفایی در انتظار من است.
به غیر بس که درآمیختی،‌ به خلق ترا
نماید و غرضش غیر خودنمایی نیست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو با دیگران ارتباط برقرار کرده‌ای، دیگران تو را می‌شناسند و هدف آنها از این شناخت، تنها نمایش خودشان نیست.
ز خویش ساخت مرا زلف یار، بیگانه
هنوز سلسله جنبان آشنایی نیست
هوش مصنوعی: یار با زلف خود مرا به خودش وابسته کرده، اما هنوز در قلبم هیچ آشنایی و نزدیکی وجود ندارد و مانند بیگانه‌ای احساس می‌کنم.
چو مرغ بسملم از خویش دور اندازی
کنون رها کنی‌ام کز تو‌ام رهایی نیست
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای زخمی هستم که تو مرا از خود دور می‌کنی، اما اکنون وقتی که می‌خواهی آزاد کنی‌ام، بدان که نمی‌توانم از تو رهایی یابم.
ز می به مصلحتی دست شسته‌ام دو سه روز
وگرنه توبه میلی ز پارسایی نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر مصلحتی، دو سه روزی از نوشیدن می دست کشیده‌ام، اما اگر نبود، توبه­‌ام به خاطر پارسایی واقعی نیست و تنها به خاطر یک شرط است.