گنجور

شمارهٔ ۳

شب که به بزم خویشتن، دید من خراب را
رفت برون ز مجلس و ساخت بهانه خواب را
بعد هزار ناخوشی، وقت نظاره چون شود
بخت بد من آورد، پیش نظر حجاب را
لب ز جواب پرسشم بستی و من ز بیخودی
می کنم از تو هر زمان، پرسش این جواب را
دل به امید خنده ات، گر بنهد زیان کند
هر که شناخت خوی آن غمزه پر عتاب را
مانع بی قراریم، گر نشدی وصال تو
قدر نمی شناختم، لذت اضطراب را
میلی ازین فزون مخور می که مباد ناگهان
رهزن یاد او کنی، بیخودی شراب را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.