گنجور

شمارهٔ ۲۵

منم و دل خرابی، به تو می سپارم او را
به چه کار خواهد آمد، که نگاه دارم او را
چو به او رسم، سخنها ز زبان غیر گویم
که به این بهانه شاید به سخن درآرم او را
دم آخر است، دشمن! به منش گذار یک دم
که به صد هزار حسرت، به تو می گذارم او را
ز جنون دل به بزمت، ز بس انفعال دارم
به خود این قرار دادم، که دگر نیارم او را
به من آن رمیده آهو، دمی آرمید و ترسم
که در اضطراب آرد، دل بی قرارم او را
تو اگر قبول داری، به همین خوش است میلی
که بر آستانه تو، ز سگان شمارم او را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم و دل خرابی، به تو می سپارم او را
به چه کار خواهد آمد، که نگاه دارم او را
هوش مصنوعی: من در حالتی خراب و دلگیر هستم و این دل خراب را به تو می‌سپارم. اما نمی‌دانم که تو با آن چه کاری خواهی کرد، چون خودم نمی‌توانم آن را نگه‌دارم.
چو به او رسم، سخنها ز زبان غیر گویم
که به این بهانه شاید به سخن درآرم او را
هوش مصنوعی: وقتی به او نزدیک شوم، حرف‌هایی از زبان دیگران می‌زنم تا شاید با این بهانه بتوانم او را به صحبت کردن وادار کنم.
دم آخر است، دشمن! به منش گذار یک دم
که به صد هزار حسرت، به تو می گذارم او را
هوش مصنوعی: لحظه‌ آخر است، ای دشمن! یک لحظه به من فرصت ده که به خاطر صدها حسرتی که دارم، او را به تو می‌دهم.
ز جنون دل به بزمت، ز بس انفعال دارم
به خود این قرار دادم، که دگر نیارم او را
هوش مصنوعی: به خاطر دیوانگی‌ام و بی‌تابی‌ام، تصمیم گرفتم دیگر او را به خودم نزدیک نکنم.
به من آن رمیده آهو، دمی آرمید و ترسم
که در اضطراب آرد، دل بی قرارم او را
هوش مصنوعی: آن آهو که به من نزدیک می‌شود، لحظه‌ای استراحت می‌کند و من نگرانم که اگر آرامش او به هم بخورد، دل بی‌قرارم را نیز ناآرام کند.
تو اگر قبول داری، به همین خوش است میلی
که بر آستانه تو، ز سگان شمارم او را
هوش مصنوعی: اگر تو راضی هستی، همین برای من کافی است که آن را همچون سگی در درگاه تو بشمارم.