شمارهٔ ۳ - در مدح ابراهیم میرزا
عید آمد و صلای می خوشگوار داد
نوروز هم رسید و نوید بهار داد
عیدی چنان خجسته که از بس مبارکی
نوروز را به یمن قدوم اعتبار داد
نوروزی آنچنان به سعادت که عید را
تشریف اعتبار ز قرب جوار داد
آن از اشارت خم ابروی ماه نو
مشتاق را بشارت بوس و کنار داد
این از لطافت نفس عیسی بهار
جان را به تازگی به تن روزگار داد
آنم ز دل کدورت ایّام روزه برد
اینم به خاطر این غزل آبدار داد
هرچند بیتو دل به صبوری قرار داد
باز آمدیّ و رفت ز دل آن قرار داد
بخت زبون که ساخت مرا از تو ناامید
بس انفعالم از دل امّیدوار داد
افغان که صد سوال مرا داد یک جواب
آن هم ز بیم غیر، سراسیمهوار داد
از بس که دل در آتش عشق تو در گرفت
خونابهٔ سرشک، نشان از شرار داد
شهباز جان شکار خدنگ تو تا رسید
بس مژدهها که مرگ به جان شکار داد
از سوز اهل عشق، همانا خبر نداشت
بیم آنکه از عقوبت روز شمار داد
خطّش که مضمر است درو آب زندگی
یاد از غبار رهگذر شهریار داد
یعنی سمیّ بانی بیتاللّه، آنکه او
مه را ز نعل، مرکب او گوشوار داد
در روزگار همّت او، حسن پر فریب
در وعدهٔ وصال، که را انتظار داد؟
شیری که در وقت حمله بحری که گاه جود
صد را یکی شمرد و یکی را هزار داد
ترغیب سایل است مرادش، نه اشتهار
زر همچو آفتاب اگر آشکار داد
دندانهٔ کلید بقا چرگه کلک اوست
هنگام کین، نتیجه دندان مار داد
دلخستهٔ مخالفتش را دم مسیح
آثار زهر مار و دم ذوالفقار داد
خورشید همّتش به تهیدست داد زر
زان بیش کآفتاب به دست چنار داد
چون رفع تیرگی کند از پرتو ضمیر
عینک توان به چشم سفید، از غبار داد
ای آنکه همّت تو به ابنای روزگار
چون آفتاب، فایده بیاختیار داد
ز آسایش زمان تو چشم نحفته را
خوناب عشق، خاصیت کوکنار داد
از تیغ آفتاب نتابید رو، مگر
عهد تو سایه را قدم استوار داد؟
صد ره به دستیاری حفظ تو دست عدل
از آب همچو بیضه به آتش حصار داد
هر قالبی که مایه ز خاک در تو یافت
جان را به صد مضایقه تشریف بار داد
از تندباد حکم تو البرز کوه را
بتوان ز روی آب چو کشتی گذار داد
با استواری قدم عهد تو، توان
در رهگذر سیل، قرار غبار داد
از بیدریغ بخشی تو کست کرده بود
آن زر که آفتاب به دست چنار داد
غیر از شراب قهر تو، هرگز کدام می
میخواره را در اوّل مستی خمار داد؟
در عرصهای که رخش تو گردید بیقرار
خود را فلک به غاشیهداری قرار داد
زان آتش جهنده که چون برقع لامع است
هر قطره خوی که جست، نشان شرار داد
توفان آتشیست که بر وی نمیتوان
از باد، تاریانه به دست سوار داد
بینا چنان، که سوی منازل ز راه دور
سیّاره را سراغ به شبهای تار داد
آگه به غایتی که پی پای او به شب
یاد از سواد دیدهٔ شب زندهدار داد
راکب ازو ندیده عذابی به غیر ازین
کز بهر همرهانش مدام انتظار داد
گاه گهرفشانی او، رشحهٔ سحاب
یاد از ترشّح عرق شرمسار داد
شاها، به همّت تو مرا فکرت بلند
چون آفتاب در همه جا اشتهار داد
نظمی دگر، کجا شکند گفتهٔ مرا؟
خرمهره، کی شکست در شاهوار داد؟
از طبع دیگران مطلب نظم آبدار
کی آب چشمهسار، گهر چون بحار داد؟
اندک توجّه تو، که یارب زیاده باد!
در روزگار، این قدرم اشتهار داد
گو بیشتر شود در نظمم که تا به حشر
گوش زمانه را بتوان گوشوار داد
میلی صد آفرین به تو کایّام را به نو
کلک تو باز نظم خوش آبدار داد
تا از رسوم و قاعده، نوروز و عید را
ایّام در شهور و سنین اعتبار داد
تا آن زمان که دهر نکویان عهد را
بیم از گزند چشم بد روزگار داد
بادا بد از تو دور، که نتوان به صد زبان
شرح نکویی تو یکی از هزار داد
شمارهٔ ۲ - در مدح ابراهیم میرزا: حسرتی نیست جز این در دلم از ناز و نعیمشمارهٔ ۴ - در مدح خان احمد گیلانی: رسید فتنهگر من به کینه تیزآهنگ
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید آمد و صلای می خوشگوار داد
نوروز هم رسید و نوید بهار داد
هوش مصنوعی: عید به خانهها آمد و صدای خوشی را به همراه داشت. نوروز نیز فرا رسید و خبری از فصل جدید و زیبا را آورد.
عیدی چنان خجسته که از بس مبارکی
نوروز را به یمن قدوم اعتبار داد
هوش مصنوعی: این عید به قدری شادیآور و مبارک است که نوروز با آمدن آن اعتبار خاصی پیدا کرده است.
نوروزی آنچنان به سعادت که عید را
تشریف اعتبار ز قرب جوار داد
هوش مصنوعی: نوروز آنقدر خوشیمن و مبارک است که آن را با ارزش و اعتبار همسایگی با سعادت و خوشی جشن میگیرند.
آن از اشارت خم ابروی ماه نو
مشتاق را بشارت بوس و کنار داد
هوش مصنوعی: ماه نو با خم ابروی خود به عاشق پیامی از عشق و نزدیکی میدهد و او را به بوسه و آغوش دعوت میکند.
این از لطافت نفس عیسی بهار
جان را به تازگی به تن روزگار داد
هوش مصنوعی: این به خاطر لطافت و روح پاک عیسی است که بهار جان را با طراوت و تازگی به زندگی دنیا بخشید.
آنم ز دل کدورت ایّام روزه برد
اینم به خاطر این غزل آبدار داد
هوش مصنوعی: این شعر در بیان احساسات عمیق و تأثیرگذار شاعر نسبت به گذر زمان و سختیهای روزگار است. شاعر از دلتنگیها و مشکلاتی که در روزگار گذشته تجربه کرده، صحبت میکند و به نوعی شعر را سکوی پرتابی برای بیان این احساسات میبیند. او اشاره میکند که با نوشتن این غزل، از کدورتها و تلخیهای گذشته دلش را سبک کرده و به آرامش فکری و احساسی دست یافته است. به طور کلی، شعر نمایانگر حالتی از تصفیه روح و بازگشت به آرامش پس از گذراندن لحظات دشوار است.
هرچند بیتو دل به صبوری قرار داد
باز آمدیّ و رفت ز دل آن قرار داد
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر نبودنت سعی کردم صبر کنم و دلم را آرام کنم، اما وقتی دوباره به من آمدی، همه آن آرامش از دلم رفت.
بخت زبون که ساخت مرا از تو ناامید
بس انفعالم از دل امّیدوار داد
هوش مصنوعی: بخت بد باعث شد که به تو ناامید شوم و حالا اینقدر مضطربم که دل امیدواریام هم از بین رفته است.
افغان که صد سوال مرا داد یک جواب
آن هم ز بیم غیر، سراسیمهوار داد
هوش مصنوعی: شخص افغان که به من صد سوال کرد، فقط به خاطر ترس از دیگران یک پاسخ داد و آن هم با عجله و آشفتهگی بود.
از بس که دل در آتش عشق تو در گرفت
خونابهٔ سرشک، نشان از شرار داد
هوش مصنوعی: به خاطر شدت عشق و دلسوختگی من، دل در آتش عشق تو سوخته و اشکم مانند خونابهای شده که نشاندهندهٔ درد و سوزش عشق است.
شهباز جان شکار خدنگ تو تا رسید
بس مژدهها که مرگ به جان شکار داد
هوش مصنوعی: پرندهای از تبار شهباز، تا زمانی که تیر تو به هدف میرسد، خبرهای خوشی از مرگ برای طعمهاش آورد.
از سوز اهل عشق، همانا خبر نداشت
بیم آنکه از عقوبت روز شمار داد
هوش مصنوعی: از درد و رنج عاشقان، کسی آگاه نبود، چون ترس آن را داشت که از عواقب روزهای شمارش شده آگاه شود.
خطّش که مضمر است درو آب زندگی
یاد از غبار رهگذر شهریار داد
هوش مصنوعی: خطی که در آن نکتهها و اسرار نهفته است، حیات و زندگی را به یاد میآورد و همچنین نشانی از گرد و غباری دارد که در مسیر سفر شهریار به جا مانده است.
یعنی سمیّ بانی بیتاللّه، آنکه او
مه را ز نعل، مرکب او گوشوار داد
هوش مصنوعی: سمی به معنای کسی است که بنیادخانه خدا را بنا کرد، او کسی است که مهتاب را از نعل اسب به گوشوارهای آویخت.
در روزگار همّت او، حسن پر فریب
در وعدهٔ وصال، که را انتظار داد؟
هوش مصنوعی: در زمان تلاش و کوشش او، چه کسی در انتظار وعده وصال حسن زیبا که فریبنده است، نشسته بود؟
شیری که در وقت حمله بحری که گاه جود
صد را یکی شمرد و یکی را هزار داد
هوش مصنوعی: شیر در زمان نبرد، مانند دریا است که در مواقعی، نیکی و بخشش را بیحساب به یکی میبخشد و به دیگری هزار برابر میدهد.
ترغیب سایل است مرادش، نه اشتهار
زر همچو آفتاب اگر آشکار داد
هوش مصنوعی: هدف او ترغیب سوالکنندگان است، نه اینکه بخواهد خود را همچون آفتاب با زر و طلا مشهور کند.
دندانهٔ کلید بقا چرگه کلک اوست
هنگام کین، نتیجه دندان مار داد
هوش مصنوعی: دندانهٔ کلید بقا نشاندهندهی راهی برای ادامهٔ حیات است و این که در زمان انتقام، نتایج کارهای بد ممکن است به ما آسیب بزند.
دلخستهٔ مخالفتش را دم مسیح
آثار زهر مار و دم ذوالفقار داد
هوش مصنوعی: دل زده از مخالفت او، در لحظهای مثل دم مسیح، آثار زهر مار و دم ذوالفقار را به او نشان داد.
خورشید همّتش به تهیدست داد زر
زان بیش کآفتاب به دست چنار داد
هوش مصنوعی: خورشید به انسانی که در تنگنا و فقر قرار دارد، مقدار زیادی ارزش و ثروت میبخشد، بیش از آنچه که درخت چنار به نور آفتاب دست مییابد.
چون رفع تیرگی کند از پرتو ضمیر
عینک توان به چشم سفید، از غبار داد
هوش مصنوعی: زمانی که نور روشنایی ناشی از درون، تاریکیها را از بین ببرد، میتوان با چشمهایی پاک و بیغبار، خیلی بهتر دید.
ای آنکه همّت تو به ابنای روزگار
چون آفتاب، فایده بیاختیار داد
هوش مصنوعی: ای کسی که تلاش و ارادهات برای مردم زمانه، همچون آفتاب، بهطور طبیعی و بدون هیچ تلاشی سودمند است.
ز آسایش زمان تو چشم نحفته را
خوناب عشق، خاصیت کوکنار داد
هوش مصنوعی: در زمانی که آرامش وجود دارد، عشق به گونهای عمیق و دردناک در وجود کسی نفوذ کرده است که همانند خاصیت مخدر کوکنار، تأثیرات قدرتمند و ماندگاری بر او دارد.
از تیغ آفتاب نتابید رو، مگر
عهد تو سایه را قدم استوار داد؟
هوش مصنوعی: آفتاب که شدید و سوزان است، نمیتواند بر تو تابید، مگر اینکه سایهات را حفظ کنی و در مقابل چالشها با قوت و استواری بایستی.
صد ره به دستیاری حفظ تو دست عدل
از آب همچو بیضه به آتش حصار داد
هوش مصنوعی: من بارها برای یاری و حفظ تو به تلاش و کوشش پرداختم، مانند اینکه دست عدالت را در برابر آب و مانند تخمی که در آتش قرار دارد، محافظت کردم.
هر قالبی که مایه ز خاک در تو یافت
جان را به صد مضایقه تشریف بار داد
هوش مصنوعی: هر نوع ظاهری که از خاک به تو شکل گرفته، جانت را با زحمت و دشواری به زندگی میآورد.
از تندباد حکم تو البرز کوه را
بتوان ز روی آب چو کشتی گذار داد
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و نفوذ تو، حتی کوههای البرز هم میتوانند از روی آب مانند یک کشتی عبور کنند.
با استواری قدم عهد تو، توان
در رهگذر سیل، قرار غبار داد
هوش مصنوعی: با پاهایی محکم و استوار عهدت، میتوانی در مسیر پرخروش سیلاب، آرامش و ثبات را حفظ کنی.
از بیدریغ بخشی تو کست کرده بود
آن زر که آفتاب به دست چنار داد
هوش مصنوعی: بهراحتی میتوان گفت که بخشش تو، همچون طلایی است که آفتاب به درخت چنار بخشیده است.
غیر از شراب قهر تو، هرگز کدام می
میخواره را در اوّل مستی خمار داد؟
هوش مصنوعی: جز شراب ناشی از قهر تو، هیچ میخواری در اوایل مستی، سبب خمار و کسالت نمیشود.
در عرصهای که رخش تو گردید بیقرار
خود را فلک به غاشیهداری قرار داد
هوش مصنوعی: در جایی که حضورت موجب آرامش و بیقراری است، همچون آسمان که به خاطر تو نظم و قاعده پیدا کرده است.
زان آتش جهنده که چون برقع لامع است
هر قطره خوی که جست، نشان شرار داد
هوش مصنوعی: از آن آتش سوزانی که مانند چادر زینتبخش میدرخشد، هر قطرهای که از آن به بیرون بجهد، نشانهای از شعله و نور را نمایان میسازد.
توفان آتشیست که بر وی نمیتوان
از باد، تاریانه به دست سوار داد
هوش مصنوعی: تو اینجا اشاره شده که توفان مانند آتشی است که نمیتوان در مقابلش ایستاد. عدهای نمیتوانند با استفاده از باد، تکهای چوبی به آن آتش بدهند. این بیان میتواند نشاندهنده عدم امکان کنترل یا مدیریت شرایط سخت و بیرحم باشد.
بینا چنان، که سوی منازل ز راه دور
سیّاره را سراغ به شبهای تار داد
هوش مصنوعی: کسی که بیناست، مثل یک نور در شبهای تار، میتواند از دور به مکانهای مختلف راهنمایی کند و مسیر درست را نشان بدهد.
آگه به غایتی که پی پای او به شب
یاد از سواد دیدهٔ شب زندهدار داد
هوش مصنوعی: اگر کسی به مقصدی برسد که در شب، یاد او در دل تیرهچشمان زندهدار باقی مانده باشد، در واقع به روشنی دست یافته است.
راکب ازو ندیده عذابی به غیر ازین
کز بهر همرهانش مدام انتظار داد
هوش مصنوعی: سوارکار جز این عذاب، چیزی را نمیبیند که به خاطر همراهانش همواره در انتظار باشد.
گاه گهرفشانی او، رشحهٔ سحاب
یاد از ترشّح عرق شرمسار داد
هوش مصنوعی: گاهی که او با زیباییاش خود را نشان میدهد، یادآور بارش باران و قطرات عرق شرم است که از خجالت بر چهره مینشیند.
شاها، به همّت تو مرا فکرت بلند
چون آفتاب در همه جا اشتهار داد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با تلاش تو فکر و اندیشهام به اندازهی نور خورشید در همهجا شناخته شده است.
نظمی دگر، کجا شکند گفتهٔ مرا؟
خرمهره، کی شکست در شاهوار داد؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به دنبال جایی است که بتواند گفتههایش را به شکل دیگری بیان کند یا جایی برای تغییر نظرش پیدا کند. همچنین به این موضوع اشاره میکند که آیا کسی میتواند زحمات و تلاشهای او را نابود کند یا نه. در واقع، او به استحکام و اهمیت کلمات و ایدههایش اشاره دارد و میپرسد که چه چیزی میتواند آن را از بین ببرد.
از طبع دیگران مطلب نظم آبدار
کی آب چشمهسار، گهر چون بحار داد؟
هوش مصنوعی: آیا میتوان از طبیعت دیگران (شاعران و نویسندگان) چیزی با ارزش و پرمحتوا به دست آورد؟ آیا آب چشمهسار (آب زلال و شیرین) میتواند به خاطر خودش، به بزرگی دریاها باشد؟
اندک توجّه تو، که یارب زیاده باد!
در روزگار، این قدرم اشتهار داد
هوش مصنوعی: اگر کمی به من توجه کنی، ای کاش این توجه بیشتر باشد! در این روزگار، همین مقدار شهرتی که دارم برایم کافی است.
گو بیشتر شود در نظمم که تا به حشر
گوش زمانه را بتوان گوشوار داد
هوش مصنوعی: درخواست دارم که تعداد اشعارم را افزایش دهم تا در روز قیامت بتوانم توجه مردم را جلب کرده و آنها را تحت تاثیر قرار دهم.
میلی صد آفرین به تو کایّام را به نو
کلک تو باز نظم خوش آبدار داد
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی و هنر تو ستودنی است، ایستادهای و با مهارت خود، نظم و زیبایی تازهای به زندگی بخشیدهای.
تا از رسوم و قاعده، نوروز و عید را
ایّام در شهور و سنین اعتبار داد
هوش مصنوعی: برای اینکه نوروز و عید را در دورههای زمانی مختلف و در طول سال به عنوان ایام ویژه و مهم بشناسند و معتبر کنند.
تا آن زمان که دهر نکویان عهد را
بیم از گزند چشم بد روزگار داد
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمانه به خوبیها و نیکان بیاحترامی نکرده و آنها را از آسیبهای بدیها در امان نگهدارد.
بادا بد از تو دور، که نتوان به صد زبان
شرح نکویی تو یکی از هزار داد
هوش مصنوعی: ای کاش از تو دور باشد، زیرا نمیتوان به هزار زبان زیباییهایت را توصیف کرد.