شمارهٔ ۲۹ - در مدح صدر دیوان نجف
للّهالحمد که دارم به کف از بحر شرف
دُرّ یکتایی، کان را دو جهان صدف
عقل حادی عشر، استاد زمان صدرالدّین
صدر دیوان نجف، هم خلف شاه نجف
در بنیفاطمه،ذات تو مُهر شرف است
چون در اعضای نبی، مُهر نبوّت اشرف
ذات پاک تو کند پیروی خلق از خُلق
ورنه کی رفته پی ریگ روان دُرّ نجف
میکند زهره اگر بیتو به خورشید قران
میزند همچو جلاجل ز اسف کف بر کف
قلزم موج زن دست گهربخش ترا
ابر با اینهمه همّت، نتواند سر کف
از گرانی تو چو دُر، در ته دریای وجود
بر سر آب، نجوم از سبکی مانده چو کف
... کلک تو فردوس کرم را رضوان
پیر رای تو سلیمان خرد را آصف
افسر سین سیادت که بود بر سرتو
باشد از بسمله و آیهٔ یاسین، مصحف؟
بر سر ... پیر فلک میلرزد
چون کهنسال پدر بر سر فرزند خلف
در لطافت ز بشر همچو ملک مستثنی
چو ن در اجزای بدن، دیدهٔ بینا الطف
خاک پای تو کسی را که شود سرمهٔ چشم
چشم جان را دهد از فیض نظر همچو کشف(؟)
ور نسیم نفست همدمی خلق کند
هیچکس را چو مسیحا نشود عمر تلف
آنچه او را به کف گنج برانداز افتد
صرف سازد به شبانی که نداند مصرف
گر سوی کوه، نگاه غضبآلود کنی
همچو خون جگر از لعل برون آید تف
گل که از پردهدری محرم راز تو نشد
کرده آلودهٔ خون، چهره به ناخن ز اسف
صبحدم مهرفروزان ز افق نیست که هست
بنیه سجله نهی کاخ ترا بر رفرف
دست رس لاف قدر تو تمنّای تو دارد (کذا)
زین جهت پای نهد بر سر کویش رفرف
نیست ممکن که ز بدگویی ارباب حسد
به کمال تو زوالی رسد ای مهر شرف
بر فلک، ماه جهانتاب چه آفتاب بیند
سگ دیوانه به مهتاب کند کند عفعف
ای که بر چرخ کنی گر نظر از روی عتاب
افتد از تاب به رخسارهٔ خورشید کلف
علم در نسبت دانایی تو، لایعلم
فهم در جنب شناسایی تو، لایعرف
تا در افعال بود فرق میان بد و نیک
تا در اقوال شود تابع اقوی، اضعف
ناقصی که نه صحیح است، مضاعف خوانند
معتلالعین نبینش مثال اجوف
هر زمان مدح تو میلی گذراند بیخواست
همچو طوطیّ سخنگو که بخواند مصحف
شمارهٔ ۲۸ - ممدوح شناخته نیست: ای ز یزدان تا ابد ملک سلیمان یافتهشمارهٔ ۳۰ - درمدح قطبالّدین محمّد خان: روز عیدم یار اگر قربان کند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
للّهالحمد که دارم به کف از بحر شرف
دُرّ یکتایی، کان را دو جهان صدف
هوش مصنوعی: سپاس خداوند را که بدلیلی از گرانبهای وجودم، جواهری باارزش در دست دارم که به اندازهی دو جهان، ارزنده است.
عقل حادی عشر، استاد زمان صدرالدّین
صدر دیوان نجف، هم خلف شاه نجف
هوش مصنوعی: عقل حادی عشر، استاد زمان صدرالدین صدر دیوان نجف است و او همچنین جانشین شاه نجف به شمار میآید.
در بنیفاطمه،ذات تو مُهر شرف است
چون در اعضای نبی، مُهر نبوّت اشرف
هوش مصنوعی: در نسل فاطمه، وجود تو نشانهای از شرف و ارج و مقام است، همانطور که در اعضای پیامبر نشانهای از نبوّت و برتری وجود دارد.
ذات پاک تو کند پیروی خلق از خُلق
ورنه کی رفته پی ریگ روان دُرّ نجف
هوش مصنوعی: وقتی که ذات نیک و پاک تو باعث میشود تا دیگران از رفتار و خلق و خوی تو پیروی کنند، در غیر این صورت چگونه میتوان انتظار داشت که یک دُرّ ناب از یک ریگ بیارزش سر بلند کند؟
میکند زهره اگر بیتو به خورشید قران
میزند همچو جلاجل ز اسف کف بر کف
هوش مصنوعی: اگر زهره (سیاره زهره) بدون تو به خورشید نگاه کند، مانند ماهی که در آب میدرخشد، به زیبایی خود میبالد و به خود میرسد.
قلزم موج زن دست گهربخش ترا
ابر با اینهمه همّت، نتواند سر کف
هوش مصنوعی: دریای موجافشان، قدرتی بزرگ دارد، اما حتی با این همه تلاش ابرها، نمیتوانند کف این دریا را به بالا بیاورند.
از گرانی تو چو دُر، در ته دریای وجود
بر سر آب، نجوم از سبکی مانده چو کف
هوش مصنوعی: از ارزشمندی و گرانبهایی تو مانند دُری در عمق وجود انسان است، که بر روی آب، ستارهها از ناچیز بودن خود مانند کف دریا احساس سبکی میکنند.
... کلک تو فردوس کرم را رضوان
پیر رای تو سلیمان خرد را آصف
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و قدرت تأثیر شخصیت و کلام انسان اشاره دارد. انسانی که به لطف و کرم خود میتواند به بهشتی زیبا دست یابد و با خرد و اندیشهاش خیری بزرگ در دنیا به وجود آورد. در واقع، ترکیب صفات مثبت مانند خوشقلبی و دانایی، میتواند زمینهساز سعادت و موفقیت باشد.
افسر سین سیادت که بود بر سرتو
باشد از بسمله و آیهٔ یاسین، مصحف؟
هوش مصنوعی: در اینجا به قدرت و مقام شما اشاره شده است که بر سرت قرار دارد و با ذکر آیات قرآن و نامهای مقدس، نشاندهندهی افتخار و عظمت شماست. این به نوعی بیانگر این است که شما از حفاظت و برکت کلام خدا برخوردارید و این آیات به شما عزت و احترام میبخشند.
بر سر ... پیر فلک میلرزد
چون کهنسال پدر بر سر فرزند خلف
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر کشیده شده که چطور پیر و کهنسال دنیا به خاطر نسلی که به وجود آورده و به آن امید بسته، مضطرب و نگران است. انگار که پدر کهنسالی به خاطر فرزند نیکش دچار لرز و نگرانی شده است.
در لطافت ز بشر همچو ملک مستثنی
چو ن در اجزای بدن، دیدهٔ بینا الطف
هوش مصنوعی: انسان در لطافت و نرمی خود مانند فرشته است و از اجزای بدنش، چشم بینا او از همه لطیفتر و زیباتر است.
خاک پای تو کسی را که شود سرمهٔ چشم
چشم جان را دهد از فیض نظر همچو کشف(؟)
هوش مصنوعی: هر کس که خاک پای تو شود، مانند سرمهٔ چشم، چشمانش نور و زندگی پیدا میکند. نظر تو چنان فیضی دارد که جان را به روشنی و آگاهی میرساند، مانند کشف حقیقتی بزرگ.
ور نسیم نفست همدمی خلق کند
هیچکس را چو مسیحا نشود عمر تلف
هوش مصنوعی: اگر نسیم نفس تو رفیقی برای کسی بسازد، هیچکس نمیتواند مانند مسیحا زندگی را هدر دهد.
آنچه او را به کف گنج برانداز افتد
صرف سازد به شبانی که نداند مصرف
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست او بیفتد، او آن را بیهوده خرج میکند، مانند چوپانی که نمیداند چگونه باید از آن استفاده کند.
گر سوی کوه، نگاه غضبآلود کنی
همچو خون جگر از لعل برون آید تف
هوش مصنوعی: اگر با نگاهی خشمگین به کوه بنگری، همچون خون از دل، آتش و شعلهای از لعل (جواهر) بیرون میجوشد.
گل که از پردهدری محرم راز تو نشد
کرده آلودهٔ خون، چهره به ناخن ز اسف
هوش مصنوعی: گل که از پرده کنار نرفت و راز تو را نفهمید، چهرهاش به خاطر خون آلودگی، به ناخنهایم عوض شد.
صبحدم مهرفروزان ز افق نیست که هست
بنیه سجله نهی کاخ ترا بر رفرف
هوش مصنوعی: صبح زود، نور خورشید که از افق میتابد، نشان از وجود دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت، همچنان که نمیتوان کاخ تو را بر روی ابرها فراموش کرد.
دست رس لاف قدر تو تمنّای تو دارد (کذا)
زین جهت پای نهد بر سر کویش رفرف
هوش مصنوعی: دست رس به ارزش و مقام تو، آرزوی تو را دارد. به همین دلیل، شتابان بر سر کوی تو گام میگذارد.
نیست ممکن که ز بدگویی ارباب حسد
به کمال تو زوالی رسد ای مهر شرف
هوش مصنوعی: بدگویی و حسد دیگران نمیتواند باعث کاهش ارزش و کمال تو شود، ای منبع افتخار و شرافت.
بر فلک، ماه جهانتاب چه آفتاب بیند
سگ دیوانه به مهتاب کند کند عفعف
هوش مصنوعی: در آسمان، ماه روشنی را دیده است که سگ دیوانه حتی نور مهتاب را هم نمیبیند و فقط پارس میکند.
ای که بر چرخ کنی گر نظر از روی عتاب
افتد از تاب به رخسارهٔ خورشید کلف
هوش مصنوعی: ای کسی که اگر از روی خشم به تو نگاه کنند، تاب و توان از چهرهات مانند تابش خورشید میافتد.
علم در نسبت دانایی تو، لایعلم
فهم در جنب شناسایی تو، لایعرف
هوش مصنوعی: علم و دانش در مقایسه با آگاهی و شناخت تو، اصلاً چیزی نمیفهمند و نمیتوانند خود را بشناسند.
تا در افعال بود فرق میان بد و نیک
تا در اقوال شود تابع اقوی، اضعف
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کارها تفاوتی بین خوب و bad وجود دارد، گفتارها نیز تحت تأثیر قویتر و ضعیفتر قرار میگیرند.
ناقصی که نه صحیح است، مضاعف خوانند
معتلالعین نبینش مثال اجوف
هوش مصنوعی: شخصی که هیچ کدام از ویژگیهای لازم را ندارد، به عنوان یک فرد ناتوان و ناکام شناخته میشود. مانند حرف "ع" که در کلماتی که با آن شروع میشوند، بیمحتوا و بیفایده به نظر میرسد.
هر زمان مدح تو میلی گذراند بیخواست
همچو طوطیّ سخنگو که بخواند مصحف
هوش مصنوعی: هر زمانی که درباره تو صحبت میکنم، بدون اینکه بخواهم، مانند یک طوطی سخنگو فقط به تکرار واژهها میپردازم و چیزی بیشتر از این نمیگویم.