گنجور

شمارهٔ ۲۷ - در مدح نورنگ‌خان

کدام است آن حقهٔ سیم پر زر
که چون بیضه ماند به نشکفته عبهر
به طبیب و به نکهت چو گلهای بستان
به زیب و به زینت چو بتهای آزار
به روی و به مو همچو نسرین و سنبل
یکی دلگشا، دیگری روح‌پرور
چو پیچد به نسرین او شاخ سنبل
ز مرآت، مرئی شود نقش جوهر
تنش رخنه‌رخنه چو زنبور خانه
دلش پاره‌پاره چو بار صنوبر
دل روشن از رخنه‌های تن او
چو پروین نمودار از چرخ اخضر
ز هر روزنش لمعه‌ای هست لامع
چو گلچهره‌ای گشته ناظر ز منظر
برآید پری‌وار از راه روزن
درون هرچه آید در آن منظر از در
ز هر روزنش دود چون سر برآرد
پی‌چشم بدبین کند راست، نشتر
توان کرد تشبیه با خارپشتش
که خار است در چشم بدبین سراسر
به ژولیده مویان سرگرم ماند
ز اطراف آن، دود چون بر زند سر
چو دود دلش سر کشد، عالمی را
معطّر کند همچو موی پیمبر
ز زلف نگاری‌ست با داغ سودا
که از درد شد دود آهش معنبر
شود رهبر آتش، ولی عشق هر دم
کند رهنمایی به آیین دیگر
چه سان آتش عشق پوشیده دارد
که بر آتشش دود آه است رهبر
چو بر فرق او دود دل کلّه بندد
نماید کلف بر رخ ماه انور
صدف گویم، امّا صدف را که دیده
پر از لعل ناب و پر از مشک اذفر؟
دواتی‌ست چون دوده پرنافهٔ چین
که گردد دماغ از مدادش معطّر
به هم لیک هرگز مرکّب نبوده
سیاهیّ و شنگرف در هیچ محبر
همانا دل اهل سوداست پر خون
به جای سویدا درو دود عنبر
و یا گلستان خلیل است و در وی
به اعجاز سنبل برآید ز اخگر
و یا نوخطی را ز سیب زنخدان
برآمد خط سبز چون سبزهٔ تر
گهی در نظرها درآید چو زاغی
که از دود عودش شده عنبرین، پر
گهی هست چون بی‌پر و بال مرغی
که همواره آتش خورد چون سمندر
گهی هست چون سرجدا کرده ماری
که آن را بود دانه یاقوت احمر
گهی تیره از دود دل می‌نماید
چو خورشید کز ابر باشد مکّدر
چه با این علامات و آثار باشد
بجز مجمر مجلس افروز داور؟
جهاندار نورنگ کز عدل او یافت
کهن باغ دوران ز نو، رنگ دیگر
سحابی که از جذبهٔ همّت او
برون چون حباب آید ز آب، گوهر
دمد چون گل و سبزه لعل و زمرّد
شود گر کَفَش بر زمین سایه گستر
فرو بر سرش افسر مهر آید
اگر سر فرو آید او را به افسر
چو توفان کند دود باد نهیبش
شود دفتر نُه فلک جمله آذر
عجب نیست در آفتاب عتابش
که خارا گدازد، چو در آب، شکر
زهی تیغ تیز تو مرگ مجسّم
زهی ذات پاک تو روح مطهّر
ز شوق دعای تو کودک چو سوسن
برآید زبان‌آور از بطن مادر
شود خطبه هرگه ز نام تو نامی
دگرباره نامی شود چوب منبر
ترا هست با خلق احسان، سپاهی
که با آن کنی ملک دل را مسخّر
ز نیسان گوهرفشان عطایت
بود پر گهر گرچه هم بحر و هم بر
ولی بهر دریوزه در باغ عدلت
چو دست چنار است دست ستمگر
خیال از فروغ ضمیر تو در دل
نماید چو تمثال ز آیینه مظهر
که بی‌اختیار اکثر مشرکان را
رود بر زبان ذکر اللّه‌اکبر
صف لشکر خصم در پایداری
شود فی‌المثل گر که دیوار خبیر
فرو ریزد از هم به سیلاب تیغت
چو بنیاد خبیر ز بازوی حیدر
سمند تو چون برق نیسان خوی افشان
خرامان چو برق و خروشان چو تندر
چه سان بادپایی، که چون برقع لامع
به یک گام طی می‌کند هفت کشور
در آتش درون چون سمندر شتابان
به دریا درون همچو ماهی شناور
به تندی دمادم عنان در رباید
برو برنشیند اگر باد صرصر
سُمش آهنین نعل را آب سازد
چو آبی که در سنگ اندازد آذر
معاذاللّه از فیل کُه پیکر تو
که گاهی صف‌آرا بود، گاه صفدر
چو ریگ روان، کوه بر جا نماند
گر آید به او فی‌المثل در برابر
چو اشجار نورسته از جا برآرد
چو خرطوم پیچد به صد ساله عرعر
چو دیوار نم دیده از پا در آرد
چو دندان فشارد به سّد سکندر
زمین همچو کشتی نمی‌یافت تسکین
اگر پیکر او نمی‌بود لنگر
جهان داورا! چون منی را چه یارا
که باشم ترا مدح‌خوان یا ثناگر
تو از بحر بیش و من از قطره‌ای کم
تو از مهر افزون، من از ذرّه کمتر
همین سرفرازی مرا بس، که باشم
چو میلی، کمند ترا صید لاغر
الا تا به مجمر نهند اهل دولت
سپند و بود نفع او دفع هر شر
گه چشم زخم بساط جلالت
کواکب سپند، آسمان باد مجمر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام است آن حقهٔ سیم پر زر
که چون بیضه ماند به نشکفته عبهر
هوش مصنوعی: کدامین چیز آن‌قدر باارزش و زیباست که مانند تخم پرنده‌ای هنوز شکسته نشده و درون خود رازها و زیبایی‌های زیادی را پنهان کرده است؟
به طبیب و به نکهت چو گلهای بستان
به زیب و به زینت چو بتهای آزار
هوش مصنوعی: به پزشک و به خوشبویی مانند گل‌های باغ، به زیبایی و زینت مانند بت‌های زیبا و دلربا.
به روی و به مو همچو نسرین و سنبل
یکی دلگشا، دیگری روح‌پرور
هوش مصنوعی: به چهره و موهایت همچون گل نسرین و سنبل، یکی دل را خوش می‌کند و دیگری روح را سرشار از شوق و نشاط می‌سازد.
چو پیچد به نسرین او شاخ سنبل
ز مرآت، مرئی شود نقش جوهر
هوش مصنوعی: وقتی شاخسنبل به شکل نسرین در آید، در آینه جلوه می‌کند و نشان جوهر آن نمایان می‌شود.
تنش رخنه‌رخنه چو زنبور خانه
دلش پاره‌پاره چو بار صنوبر
هوش مصنوعی: بدن او مانند زنبور عسل است که بورک‌بورک شده و دلش همانند بار صنوبر شکسته و پاره پاره است.
دل روشن از رخنه‌های تن او
چو پروین نمودار از چرخ اخضر
هوش مصنوعی: دل با صفا و روشن او همچون ستاره‌های پروین در آسمان سبز به چشم می‌آید.
ز هر روزنش لمعه‌ای هست لامع
چو گلچهره‌ای گشته ناظر ز منظر
هوش مصنوعی: هر روز، در نظر ما روشنی‌ای وجود دارد که مانند گل چهره‌ای زیبا و جذاب، جلب توجه می‌کند.
برآید پری‌وار از راه روزن
درون هرچه آید در آن منظر از در
هوش مصنوعی: یک موجود زیبا و پری‌مانند از راه شکاف در می‌آید و هرچیزی که به آن منظر وارد می‌شود، از همان در می‌آید.
ز هر روزنش دود چون سر برآرد
پی‌چشم بدبین کند راست، نشتر
هوش مصنوعی: هر روز وقتی دودی به هوا بلند می‌شود، چشم بدبین را به سمت حقیقت نیشتری می‌زند.
توان کرد تشبیه با خارپشتش
که خار است در چشم بدبین سراسر
هوش مصنوعی: می‌توان با توجه به وضعیت خارپشت، به بدبینان تشبیه کرد؛ زیرا خارپشت همیشه با تیغ‌هایش در برابر چشم‌های بدبین از خود دفاع می‌کند.
به ژولیده مویان سرگرم ماند
ز اطراف آن، دود چون بر زند سر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیتی اشاره می‌کند که افرادی با موهای ژولیده و نامرتب، در حال گذراندن وقت و سرگرمی هستند. در اطراف آن‌ها دود مشاهده می‌شود که همچون شعله‌ای بر بالای سرشان قرار دارد. این تصویر نمایانگر حال و هوای سرد و نامرتب این افراد است و ممکن است به نوعی از تغییر و تحول یا ناپایداری نیز اشاره داشته باشد.
چو دود دلش سر کشد، عالمی را
معطّر کند همچو موی پیمبر
هوش مصنوعی: زمانی که دلش پر از اشتیاق و احساسات می‌شود، می‌تواند همه عالم را خوشبو و معطر کند، مانند موی پیامبری که عطر خاصی دارد.
ز زلف نگاری‌ست با داغ سودا
که از درد شد دود آهش معنبر
هوش مصنوعی: دختری با موهای سیاه و زیبا وجود دارد که به خاطر عشقش، دلش پر از درد و سوز است و این درد به گونه‌ای است که او را به آتش می‌کشد.
شود رهبر آتش، ولی عشق هر دم
کند رهنمایی به آیین دیگر
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است آتش به عنوان یک نیروی قدرتمند پیش برود، اما عشق همواره راهنمایی برای پیروی از اصول و ارزش‌های متفاوت ارائه می‌دهد.
چه سان آتش عشق پوشیده دارد
که بر آتشش دود آه است رهبر
هوش مصنوعی: چگونه عشق آتشین خود را پنهان کرده است، که از شعله‌اش تنها بخار و دود آتشین آه و ناله بیرون می‌آید؟
چو بر فرق او دود دل کلّه بندد
نماید کلف بر رخ ماه انور
هوش مصنوعی: وقتی که بر سر او دود دل به نشانه‌ی اندوه بپاشند، نشان از غم و ناراحتی‌اش بر چهره‌اش همچون سایه‌ای بر ماه نورانی نمایان می‌شود.
صدف گویم، امّا صدف را که دیده
پر از لعل ناب و پر از مشک اذفر؟
هوش مصنوعی: می‌گویم صدف، اما کسی را که پر از لعل ناب و مشک خوشبو باشد، دیده‌ام؟
دواتی‌ست چون دوده پرنافهٔ چین
که گردد دماغ از مدادش معطّر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف دواتی می‌پردازد که مانند دوده‌ای خوشبو و باکیفیت است و بوی آن باعث خوش‌عطر شدن فضا می‌شود. به نوعی، این دوات به اندازه‌ای خوب و معطر است که می‌تواند حس خوبی به مخاطب منتقل کند.
به هم لیک هرگز مرکّب نبوده
سیاهیّ و شنگرف در هیچ محبر
هوش مصنوعی: با این حال، هرگز ترکیبی از سیاهی و سرخی در هیچ مکانی وجود ندارد.
همانا دل اهل سوداست پر خون
به جای سویدا درو دود عنبر
هوش مصنوعی: دل اهل دنیا پر از درد و رنج است و به جای شادی، در آن عطر و بوی خوشی وجود دارد.
و یا گلستان خلیل است و در وی
به اعجاز سنبل برآید ز اخگر
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و معجزه‌گرایی گل و گیاه اشاره دارد، به‌خصوص به گل سنبل که از خاکستر برخاسته است. همچنین به نوعی به روح و زنده‌بودن گلستان خلیل اشاره می‌کند، که فضای پر از شگفتی و زیبایی را توصیف می‌کند. به طور کلی، این متن نمادی از عشق و زندگی است که در دل طبیعت و زیبایی‌ها نهفته است.
و یا نوخطی را ز سیب زنخدان
برآمد خط سبز چون سبزهٔ تر
هوش مصنوعی: شکلی از زیبایی و جوانی را توصیف می‌کند، به ویژه اینکه روی صورت نوخاسته، خطی سبز مانند سبزه‌های تازه ظاهر شده است. این تصویر به طراوت و زنده بودن جوانی اشاره دارد.
گهی در نظرها درآید چو زاغی
که از دود عودش شده عنبرین، پر
هوش مصنوعی: گاهی در دید مردم ظاهر می‌شود مانند زاغی که به خاطر دود عودش پرهایش خوشبو و معطر شده است.
گهی هست چون بی‌پر و بال مرغی
که همواره آتش خورد چون سمندر
هوش مصنوعی: گاهی انسان چنان بی‌بال و پر می‌شود که مانند مرغی آتش را همیشه تحمل می‌کند، مثل سمندر که در آتش می‌سوزد اما آسیب نمی‌بیند.
گهی هست چون سرجدا کرده ماری
که آن را بود دانه یاقوت احمر
هوش مصنوعی: گاهی مانند ماری هستم که سرش را جدا کرده‌اند و در حالیکه دانه‌ای از یاقوت احمر در اختیار دارد، در جستجوی آن است.
گهی تیره از دود دل می‌نماید
چو خورشید کز ابر باشد مکّدر
هوش مصنوعی: گاهی دل مانند خورشید که از میان ابرها پنهان می‌شود، به خاطر غم و اندوه تیره و تار به نظر می‌رسد.
چه با این علامات و آثار باشد
بجز مجمر مجلس افروز داور؟
هوش مصنوعی: با این نشانه‌ها و آثار چه معنایی می‌تواند داشته باشد جز اینکه داوری در حال روشن کردن فضای مجلس است؟
جهاندار نورنگ کز عدل او یافت
کهن باغ دوران ز نو، رنگ دیگر
هوش مصنوعی: جهان‌دار، که با عدل و انصافش، باغ کهن زندگی را دوباره به زیبایی و طراوت تبدیل کرده است، به رنگ و رویی تازه و دلپذیر آراسته است.
سحابی که از جذبهٔ همّت او
برون چون حباب آید ز آب، گوهر
هوش مصنوعی: ابرهایی که تحت تأثیر اراده و همت او شکل می‌گیرند، مانند حباب‌هایی هستند که از آب بیرون می‌آیند و در واقع نشانه‌ای از ارزش و جواهر و گوهری هستند که در این پدیده نهفته است.
دمد چون گل و سبزه لعل و زمرّد
شود گر کَفَش بر زمین سایه گستر
هوش مصنوعی: وقتی که گل و چمن شروع به شکوفایی و سرسبزی می‌کنند، رنگ و جلوه‌ای چون لعل و زمرد پیدا می‌کنند، اگر دست آنها به زمین بیفتد و سایه‌ای بر آن بیندازند.
فرو بر سرش افسر مهر آید
اگر سر فرو آید او را به افسر
هوش مصنوعی: اگر تاج خورشید بر سر او بگذارد، تنها در صورتی سرش پایین می‌آید که با تاج بزرگ‌تری بر سر او قرار گیرد.
چو توفان کند دود باد نهیبش
شود دفتر نُه فلک جمله آذر
هوش مصنوعی: وقتی طوفان شروع می‌شود و باد شدت می‌گیرد، تمامی ستاره‌ها و آسمان‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرند و مانند آتش در می‌آیند.
عجب نیست در آفتاب عتابش
که خارا گدازد، چو در آب، شکر
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که خورشید در هنگام عتاب و خشمش سنگ را ذوب کند، همان‌طور که شکر در آب حل می‌شود.
زهی تیغ تیز تو مرگ مجسّم
زهی ذات پاک تو روح مطهّر
هوش مصنوعی: تو با تیغی تیز همچون مرگ نمایان هستی و ذات پاک تو همانند روحی پاک و صاف است.
ز شوق دعای تو کودک چو سوسن
برآید زبان‌آور از بطن مادر
هوش مصنوعی: از شوق دعای تو، کودک مانند گل سوسن از دل مادر به دنیا می‌آید و زبان به سخن می‌گشاید.
شود خطبه هرگه ز نام تو نامی
دگرباره نامی شود چوب منبر
هوش مصنوعی: هر بار که خطبه‌ای خوانده می‌شود، نام تو مطرح می‌شود و این نام مانند چوب منبری است که در همگان وجود دارد و همواره به یاد می‌ماند.
ترا هست با خلق احسان، سپاهی
که با آن کنی ملک دل را مسخّر
هوش مصنوعی: تو به مردم کمک می‌کنی، مثل سپاهی که با قدرت خود می‌تواند دل را تسخیر کند.
ز نیسان گوهرفشان عطایت
بود پر گهر گرچه هم بحر و هم بر
هوش مصنوعی: از نیسان، هدیه‌ای پر از گوهر به ما رسید. هرچند هم دریا و هم ساحل وجود دارند، ولی این هدیه ارزشمند است.
ولی بهر دریوزه در باغ عدلت
چو دست چنار است دست ستمگر
هوش مصنوعی: اما برای درخواست یک حقیر در باغ عدالت، دست ستمگر همچون دست درخت چنار است.
خیال از فروغ ضمیر تو در دل
نماید چو تمثال ز آیینه مظهر
هوش مصنوعی: تصور روشنایی که از عمق وجود تو در دل می‌تابد، مانند تصویری است که از آینه بازتاب می‌شود.
که بی‌اختیار اکثر مشرکان را
رود بر زبان ذکر اللّه‌اکبر
هوش مصنوعی: اکثر مشرکان به صورت ناخودآگاه نام خدا را بر زبان می‌آورند و این موضوع برایشان به یک عادت تبدیل شده است.
صف لشکر خصم در پایداری
شود فی‌المثل گر که دیوار خبیر
هوش مصنوعی: اگر دیوار مستحکم باشد، صف دشمن هم به سختی می‌تواند پایدار بماند.
فرو ریزد از هم به سیلاب تیغت
چو بنیاد خبیر ز بازوی حیدر
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند سیلابی است که هر چیز را از هم می‌پاشد، درست همان‌طور که قدرت و دانش حیدر (علی) بنیان یک چیز را فرو می‌ریزد.
سمند تو چون برق نیسان خوی افشان
خرامان چو برق و خروشان چو تندر
هوش مصنوعی: اسب تو مانند برقی سریع و پرتوان است، با خویی زیبا و حرکتی نرم و روان، همچنان که رعد و برق خروشان است.
چه سان بادپایی، که چون برقع لامع
به یک گام طی می‌کند هفت کشور
هوش مصنوعی: چگونه است این پا، که مانند حریر درخشان، با یک قدم می‌تواند هفت سرزمین را طی کند.
در آتش درون چون سمندر شتابان
به دریا درون همچو ماهی شناور
هوش مصنوعی: در آتش درونی مانند یک سمندر سریع در حرکت است و همچون ماهی در دل دریا شناور است.
به تندی دمادم عنان در رباید
برو برنشیند اگر باد صرصر
هوش مصنوعی: باد تند و خشمگین به سرعت عزم سفر می‌کند و اگر طوفان بپیچد، نمی‌تواند لحظه‌ای درجا بزند.
سُمش آهنین نعل را آب سازد
چو آبی که در سنگ اندازد آذر
هوش مصنوعی: سمش چنان قوی است که نعل آهنی را نرم می‌کند، مانند آبی که می‌تواند سنگ را ساییده و تغییر شکل دهد.
معاذاللّه از فیل کُه پیکر تو
که گاهی صف‌آرا بود، گاه صفدر
هوش مصنوعی: نگران نباشید، تو هیچ شباهتی به فیل نداری که گاهی به صف می‌پیوندد و گاهی هم فرمانده آنها می‌شود.
چو ریگ روان، کوه بر جا نماند
گر آید به او فی‌المثل در برابر
هوش مصنوعی: اگر ریگ روانی به کوهی برخورد کند، دیگر کوه ثابت و پابرجا نخواهد ماند.
چو اشجار نورسته از جا برآرد
چو خرطوم پیچد به صد ساله عرعر
هوش مصنوعی: وقتی درختان جوان از زمین ریشه‌کن شوند و مانند خرطوم به دور خود بپیچند، نشانه‌ای از عجز و ناتوانی است.
چو دیوار نم دیده از پا در آرد
چو دندان فشارد به سّد سکندر
هوش مصنوعی: وقتی دیواری که رطوبت به خود گرفته، به زمین می‌افتد، یعنی دیگر قدرتی برای ایستادگی ندارد. همچنین وقتی که سکندر، با تمام قدرت و استقامتش، با سختی‌هایی مواجه می‌شود، ممکن است به زانو درآید.
زمین همچو کشتی نمی‌یافت تسکین
اگر پیکر او نمی‌بود لنگر
هوش مصنوعی: زمین اگرچه به حرکت و تلاطم می‌افتد، اما اگر موجودی مانند لنگر در آن نباشد، نمی‌تواند آرامش پیدا کند. لنگر به زمین ثبات و استواری می‌دهد و بدون آن، زمین در آشفته‌حالی به سر می‌برد.
جهان داورا! چون منی را چه یارا
که باشم ترا مدح‌خوان یا ثناگر
هوش مصنوعی: ای جهان! چگونه می‌توانم کسی را پیدا کنم که شایسته باشد من درباره‌ات ستایش کنم یا به تو مدح‌گو باشم؟
تو از بحر بیش و من از قطره‌ای کم
تو از مهر افزون، من از ذرّه کمتر
هوش مصنوعی: تو در دریای فراوانی و من فقط یک قطره‌ام. تو محبت و عشق زیادی داری، اما من تنها اندکی از آن را دارم.
همین سرفرازی مرا بس، که باشم
چو میلی، کمند ترا صید لاغر
هوش مصنوعی: این احساس که همین که با تو باشم برای من کافی است، حتی اگر عشق تو به من مانند یک تله باشد که تنها یک صید کم‌جان را هدف قرار دهد.
الا تا به مجمر نهند اهل دولت
سپند و بود نفع او دفع هر شر
هوش مصنوعی: در این دنیا، باید به کسانی که در قدرت هستند اعتماد کرد، زیرا آنان می‌کوشند که خیر و منفعت عمومی را تأمین کنند و از هرگونه آسیب و ضرر جلوگیری کنند.
گه چشم زخم بساط جلالت
کواکب سپند، آسمان باد مجمر
هوش مصنوعی: گاه چشم زخم ستاره‌های درخشان بر جلال و شکوه تو تأثیر می‌گذارد، همچون آسمانی که در اثر شعله‌ای کم نور می‌شود.