گنجور

شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت امام رضا علیه‌اسّلام

خوش آنکه جان شده قربان چشم غمزه‌زنش
لباس عیدی او گشته لاله‌گون کفنش
زهی سعادت قربانیی که عید وصال
بر آستان تو در خاک و خون فتاده تنش
شهید آرزویت را پی مبارکباد
کسی به بر نکشد روز عید جز کفنش
به صد شتاب پی قتلم آید و ترسم
که ذوق این کُشدم پیشتر ز آمدنش
ز کار این دل پرآرزو عجب دارم
که هیچ تجربه حاصل نشد ز حال منش
چو عکس غنچه در آب حیات بنماید
دل شکفتهٔ او از لطافت بدنش
ز آفتاب، فروغ رخش گذشته، مگر
نهاده است به خاک در ابوالحسنش؟
علیّ‌موسی‌جعفر، هزبر قلب‌شکاف
که برق برده خجالت ز تیغ صف شکنش
ایا به پنجهٔ مشکل‌گشا عدو بندی
که صید بود به یک تار موی اهرمنش
چو شمع قدر تو فانوس در خیال آرد
سزد که گردد والای چرخ، پیرهنش
چکید خون به زمین از سر هر انگشتش
به زور پنچه چو خورشید ساخت ممتحنش
نکرده بحر زره در بر از دوایر موج
که حلقه‌های کمند تو گشته دام تنش
فلک به بادیه دُرهای شب‌چراغ گذاشت
چو پاس عدل تو شد در زمانه مؤتمنش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آنکه جان شده قربان چشم غمزه‌زنش
لباس عیدی او گشته لاله‌گون کفنش
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که برای چشمان زیبا و نازکش جانش را فدای او کرده است، چرا که لباس عید او حالا زعفرانی و شاداب گشته و به کفن او تبدیل شده است.
زهی سعادت قربانیی که عید وصال
بر آستان تو در خاک و خون فتاده تنش
هوش مصنوعی: چه خوشبختی بزرگی است برای قربانی‌ای که در روز جشن وصال، در جلوی درت بر زمین افتاده و در خون خویش غوطه‌ور است.
شهید آرزویت را پی مبارکباد
کسی به بر نکشد روز عید جز کفنش
هوش مصنوعی: شهید، آرزوی تو را کسی در روز عید به جز کفن‌ات نمی‌تواند در آغوش بگیرد و به تو تبریک بگوید.
به صد شتاب پی قتلم آید و ترسم
که ذوق این کُشدم پیشتر ز آمدنش
هوش مصنوعی: با سرعت فراوان به سراغ من می‌آید که مرا از بین ببرد و من نگرانم که لذت این تجربه، قبل از رسیدن او، مرا از پا درآورد.
ز کار این دل پرآرزو عجب دارم
که هیچ تجربه حاصل نشد ز حال منش
هوش مصنوعی: از کار دل پرآرزویم تعجب می‌کنم که هیچ تجربه‌ای از حال و روز من به دست نیامده است.
چو عکس غنچه در آب حیات بنماید
دل شکفتهٔ او از لطافت بدنش
هوش مصنوعی: چگونه مانند تصویری از غنچه در آب زنده می‌ماند، دل بازش به خاطر لطافت بدنش نمایان می‌شود.
ز آفتاب، فروغ رخش گذشته، مگر
نهاده است به خاک در ابوالحسنش؟
هوش مصنوعی: آیا نور و زیبایی چهره‌اش از آفتاب به ارث رسیده، یا اینکه فقط در زمین ابوالحسن باقی مانده است؟
علیّ‌موسی‌جعفر، هزبر قلب‌شکاف
که برق برده خجالت ز تیغ صف شکنش
هوش مصنوعی: علی‌موسی‌جعفر، شخصیتی است که با شجاعت و قدرتش دل‌ها را می‌شکافد، به گونه‌ای که حتی برق نیز از تیغ او شرمنده می‌شود.
ایا به پنجهٔ مشکل‌گشا عدو بندی
که صید بود به یک تار موی اهرمنش
هوش مصنوعی: آیا تو با دستان کسی که می‌تواند مشکلات را حل کند، درگیر شدی، در حالی که دشمنی به سادگی می‌تواند تو را تحت کنترل داشته باشد و به راحتی از تو استفاده کند؟
چو شمع قدر تو فانوس در خیال آرد
سزد که گردد والای چرخ، پیرهنش
هوش مصنوعی: زمانی که تو مانند شمعی درخشانی، بایسته است که خیال و تصور تو در دل‌ها نورافشانی کند و چنین باشد که جهان، به خاطر تو و زیبایی‌ات، جامه‌ای فاخر به تن کند.
چکید خون به زمین از سر هر انگشتش
به زور پنچه چو خورشید ساخت ممتحنش
هوش مصنوعی: از هر انگشت او خون به زمین ریخت و به خاطر فشار پنجه‌هایش، مانند خورشید نورانی و درخشان شد.
نکرده بحر زره در بر از دوایر موج
که حلقه‌های کمند تو گشته دام تنش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی اشاره دارد که در آن، دریا به خاطر موج‌ها و حرکات آنها، تغییر شکل داده و مانند دامی برای کسی در آمده است. در واقع، این تصویر نشان‌دهنده این است که شدت و قدرت احساسات یا مشکلات می‌تواند دنیای فرد را تحت تأثیر قرار دهد و او را در خود گرفتار کند.
فلک به بادیه دُرهای شب‌چراغ گذاشت
چو پاس عدل تو شد در زمانه مؤتمنش
هوش مصنوعی: آسمان در راهی که نور شب‌چراغ‌ها را پخش کند، گوهرهایی را قرار داده است زیرا که در این دنیا، عدالت تو مورد اعتماد قرار گرفته است.