شمارهٔ ۲۲ - ممدوح شناخته نیست
غمکدهٔ چشم را، دیدهٔ گریان شکست
سستبناخانهام، از نم توفان شکست
در دم افغان مرا، خوی تو آمد به یاد
در دل آزردهام، ناوک افغان شکست
سینهٔآزردهام، بس که ز افغان پر است
نخل خدنگ ترا، غنچهٔ پیکان شکست
شد به ره آرزو، پای سلامت فگار
بس که ز سنگ بتان، شیشهٔ ایمان شکست
آنکه به باغ کرم، کی به دل خصم هم
خار تمنّا ازان گلبن احسان شکست
ژالهفشان ، ابر زد با کف تو لاف جود
برق زدش بر دهان، کش همه دندان شکست
کوه وقارش فکند سایه چو بر آسمان
گشت دو تا پشت قوس، کفّهٔ میزان شکست
ابر وقار ترا، سایه چو لنگر فکند
دُرج گهر چون حباب، در دل عمّان شکست
کاسته گردد چو بدر، بیسر و پا چون سپهر
هرکه به خوانت نمک خورد و نمکدان شکست
شمارهٔ ۲۱ - در مدح بهروز محمّد: ای قافلهسالار، غمت راه عدم راشمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت امام رضا علیهاسّلام: خوش آنکه جان شده قربان چشم غمزهزنش
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غمکدهٔ چشم را، دیدهٔ گریان شکست
سستبناخانهام، از نم توفان شکست
هوش مصنوعی: چشم من که پر از غم است، به خاطر اشکهایش خراب شده و خانهای که به سست بنیانی آن معروف است، به خاطر باران شدید در هم ریخته است.
در دم افغان مرا، خوی تو آمد به یاد
در دل آزردهام، ناوک افغان شکست
هوش مصنوعی: با شنیدن صدای افغان، یاد تو در ذهنم تداعی شد. در دلم ناراحت هستم و تیر اندوه به دلم اصابت کرده است.
سینهٔآزردهام، بس که ز افغان پر است
نخل خدنگ ترا، غنچهٔ پیکان شکست
هوش مصنوعی: دل من از درد و غم پر شده است، بهطوری که صدای ناله و زاری به گوش میرسد. تو ای محبوب، نشانههای غم و اندوه را در قلب من دیدهای، مانند غنچهای که به خاطر تیر زخم خورده باشد.
شد به ره آرزو، پای سلامت فگار
بس که ز سنگ بتان، شیشهٔ ایمان شکست
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به آرزو، پای سلامت آسیب دید، زیرا ترس از سختیهای زندگی موجب شکسته شدن ایمانم شد.
آنکه به باغ کرم، کی به دل خصم هم
خار تمنّا ازان گلبن احسان شکست
هوش مصنوعی: کسی که در باغ مهربانی و خوبی است، هرگز در دل دشمن خود آرزوی بدی را ندارد و از گلهای محبت او هیچ خاری نمیطلبد.
ژالهفشان ، ابر زد با کف تو لاف جود
برق زدش بر دهان، کش همه دندان شکست
هوش مصنوعی: باران شبنم مانند، ابر به وسعت بخشش تو به مردم فخر میفروشد و در لحظهای که برق میزند، دندانهای از غم شکستهاش را به نمایش میگذارد.
کوه وقارش فکند سایه چو بر آسمان
گشت دو تا پشت قوس، کفّهٔ میزان شکست
هوش مصنوعی: وقار کوه سایهاش را بر آسمان انداخت و وقتی که آسمان به دو نیم تقسیم شد، ترازوی انصاف به هم خورد.
ابر وقار ترا، سایه چو لنگر فکند
دُرج گهر چون حباب، در دل عمّان شکست
هوش مصنوعی: ابر با وقار تو، وقتی سایهاش را بر زمین میافکند، مانند لنگری است که در دل دریای گوهر مینشیند و حبابها را در دل عمان میشکند.
کاسته گردد چو بدر، بیسر و پا چون سپهر
هرکه به خوانت نمک خورد و نمکدان شکست
هوش مصنوعی: زمانی که ماه کامل شود، اگر چیزی کم شود، مانند آسمانی بدون طرفین خواهد بود. هر کسی که از سفرهات بهرهای برد و در این میان به تو ضرر رساند، باید بداند که به خود آسیب زده است.