گنجور

النوبة الثانیة

این سوره بیست و یک آیتست، هفتاد و یک کلمه، سیصد و ده حرف، و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست و از مکیّات شمرند باجماع مفسّران. و فی الخبر عن ابی بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة و اللیل اذا یغشی اعطاه اللَّه حتّی یرضی و عافاه اللَّه من العسر و یسّر له الیسر.

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی‌ ای «یغشی» «النّهار» فیذهب بضوئه. قال الحسن: «یغشی» الافق بظلامه.

وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی ای: ظهر و بان. و قیل: یجلّی «اللّیل» فیذهب ظلمته.

وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی‌ «ما» فیها ثلاثة اوجه حسان، سه وجه نیکو دارد معنی ما درین موضع: یکی آنست که: «ما» ی مصدریة گویند، فیکون «ما» و ما بعده فی تقدیر المصدر ای و خلقه الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی‌ بآفرینش نر و ماده. وجه دوم «ما» بمعنی من است، ای و من خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی‌ باو که نر و ماده آفرید وجه سوم «ما» کنایت است از مخلوق بر قراءت کسایی بروایت ابو حاتم: وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی‌ بکسر را، و معنی آنست که: بهر چه آفرید نر و ماده آن. و قیل: یرید بهما آدم و حوّا و قیل: هو عامّ فی بنی آدم و قیل: عامّ فی کلّ ذی زوج.

و فی قراءة ابن مسعود و ابی الدّرداء و الذکر و الانثی. قوله: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی هذا جواب القسم، ای انّ عملکم و کسبکم لمختلف و متباعد جدّا فساع للدّنیا الفانیة و المعصیة و العقاب و ساع للدّار الباقیة و الطّاعة و الثّواب یدلّ علیه‌

قول النّبی (ص): «النّاس غادیان فمبتاع نفسه فمعتقها و بایع نفسه فموبقها»

در سبب نزول این آیه گفته‌اند: مردی نخلستانی داشت در جنب سرای درویشی صاحب عیال، و از آن درختان یک خرما بن سر فرا هوای سرای آن درویش داشت، و خرما از آن فرو میریخت بوقت چیدن و اگر یکی از طفلکان آن درویش از آن خرمای فرو ریخته یکی برداشتی، این مرد بقهر از وی بازستدی، تا آن حدّ که اگر در دهن نهادی از دهن وی بیرون کردی. آن درویش صاحب عیال این حال و قصّه با رسول خدا گفت. رسول (ص) آن مرد را بخواند و گفت: اوفتدت که آن خرما بن که سر فرا خانه آن درویش دارد بمن دهی تا ترا در بهشت عوضی دهم به از آن؟ مرد اجابت نکرد و گفت: آن یک خرما بن سخت بارور است و نیکو و دوست میدارم.

آن مرد برفت و دیگری که آن ساعت حاضر بود و از رسول خدا (ص) می‌شنید، گفت: یا رسول اللَّه اگر من آن خرما بن بعوضی از وی بستانم و بتو دهم آن ضمان در بهشت از بهر من میکنی؟ گفت: آری ضمان میکنم. آن مرد برفت و آن یک خرما بن از وی بخرید بچهل خرما بن که بوی داد. آن گه بیامد و گفت: یا رسول اللَّه ان النّخلة قد صارت فی ملکی و هی لک. رسول خدا (ص) آن مرد درویش صاحب عیال را بخواند و گفت: «النّخلة لک و لعیالک»

رو که آن خرما بن تراست و عیال ترا و کس را با تو در آن مزاحمت نیست. ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد از ابتداء سوره تا اینجا که گفت: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی میگوید: اعمال شما و کوشش شما در کسب و کار بر تفاوت است یکی بمعصیت میکوشد تا بعذاب و بعقوبت رسد، یکی بطاعت میکوشد تا بصواب و کرامت رسد. ابن عباس و ابن مسعود گفتند: این سوره در شأن ابو بکر صدّیق فرو آمد و امیّة بن خلف و آنچه گفت: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی «سعی» ابو بکر است در ایمان و طاعت اللَّه و «سعی» امیة خلف در کفر و معصیت و بینهما بون بعید. و تفسیر این «سعی» آنست که بلال بن رباح الحبشی غلام عبد اللَّه جدعان بود و بلال مسلمان بود پاک دین و هنری. هر روز رفتی به بتخانه و پلیدی بر بتان افکندی. و در بتخانه زنی بود مجاور که بتان را حراست میکرد و نگه میداشت. آن زن برفت و کافران را از فصل بلال خبر داد. ایشان شکایت کردند بعبد اللَّه بن جدعان که: غلام تو با خدایان ما این معامله می‌کند! عبد اللَّه جدعان بلال را با صد شتر بایشان بخشید که این شتران را از بهر خدایان قربان کنید و با بلال آن کنید که خود خواهید. امیّة خلف بلال را در بطحای مکه بوقت هاجره بر آن زمین گرم خوابانید و سنگی عظیم بر سینه وی فرو گذاشت و بیم همی‌داد که: لا تزالها کذا حتّی تموت او تکفر بمحمد و تعبد اللّات و العزّی. گفتا: بر دوام ترا این عذاب خواهد بود تا آنکه از دین محمد برگردی و عبادت لات و عزّی را گردن نهی و بلال در میان آن بلا و عذاب همی‌گفت: احد احد! معبود را یکی دانم، یگانه در الهیّت، یگانه در صمدیّت! رسول خدا (ص) بوی برگذشت و او را در آن عذاب دید، گفت: یا «بلال ینجیک احد احد».

همان یگانه یکتا ترا رهاند ازین عذاب و بلا.

رسول خدا (ص) ابو بکر را گفت: «انّ بلالا یعذب فی اللَّه»

بلال را در دین اللَّه بعذاب دارند و میرنجانند. خلافست میان علما که ابو بکر او را بچه خرید. قومی گفتند: بیک رطل زر ازیشان باز خرید. قومی گفتند: بیکتا برد و ده اوقیه زر. قومی گفتند: ابو بکر چون از رسول خدا (ص) شنید که بلال را بعذاب دارند، برخاست پیش امیّه خلف شد. گفت: یا امیّة الا تتّقی اللَّه فی هذا المسکین حتّی متی؟. تا کی این بیچاره را چنین بعذاب داری خود از اللَّه بنترسی بآنچه با وی؟ امیّه گفت: تو او را بتباه بردی، اکنون هم تو او را باز رهان. ابو بکر گفت: مرا غلامی است سیاه از او جلدتر و در کار قویتر و بر دین شما است، نام وی نسطاس. من آن غلام بتو بحشم و تو بلال را بمن بخش. هم چنان کردند و ابو بکر بلال را از ایشان بستد و از آن عذاب برهانید و او را آزاد کرد تا مصطفی (ص) در حقّ وی گفت: «یرحم اللَّه ابا بکر زوّجنی ابنته و حملنی الی دار الهجرة و اعتق بلالا من ماله».

و کان عمر بن الخطاب یقول: بلال سیّدنا و مولی سیّدنا قوله: فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ یعنی: ابا بکر اعطی الحقّ من ماله «وَ اتَّقی‌» اللَّه فی سرّه.

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‌ ای بموعود ربّه الّذی وعده ان یثیبه. و قیل: صَدَّقَ بِالْحُسْنی‌ ای بلا اله الّا اللَّه. قال مجاهد وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‌ ای بالخلف یعنی: ایقن انّ اللَّه سیخلفه. یدلّ علیه ما

روی ابو الدّرداء قال. قال رسول اللَّه (ص): «ما من یوم غربت شمسه الّا و بجنبیها ملکان ینادیان یسمعه خلق اللَّه کلّهم الّا الثّقلین اللّهم اعط منفقا خلفا و اعط ممسکا تلفا

و انزل اللَّه فی ذلک القرآن فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی‌ الی قوله «لِلْعُسْری‌» و قیل: «الحسنی» الجنّة، دلیله قوله: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی‌» یعنی: الجنّة و قیل: «الحسنی» هی النّعمة العظمی الّتی یحسن موقعها عند صاحبها.

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری‌ ای للخلّة «الیسری» فی الدّنیا و بقی العمل بما یرضاه اللَّه عزّ و جلّ. و قیل: «الیسری» العمل السّهل الّذی لا یقدر علیه الّا المؤمنون و لا یتسهّل الّا علیهم. و قیل: «سنیسّره» للعود الی مثل ما فعله من العمل الصّالح و قیل: معناه فسندخله الجنّة و نوفّقه لما یوصله الیها.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ ای منع الواجب و لم یعط الزّکاة من ماله «و استغنی» فی نفسه و اعتقاده عن ثواب ربّه فلم یرغب فیه.

وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‌ ای بلا اله الّا اللَّه و بالجنّة و بالخلف فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‌ ای للخلّة المؤدّیة الی النّار و لفظ التّیسیر للازدواج. و فی الخبر الصّحیح عن رسول اللَّه (ص): «ما منکم من احد الّا و قد کتب مقعده من النّار و مقعده من الجنّة».

قالوا: یا رسول اللَّه! أ فلا نتّکل علی کتابنا و ندع العمل؟ قال: «اعملوا فکلّ میسّر لما خلق له امّا من کان من اهل السّعادة، فسییسّر لعمل السّعادة و امّا من کان من اهل الشّقاوة فسییسّر لعمل الشّقوة». ثمّ قرأ: فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی‌ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‌ الی قوله: «لِلْعُسْری‌» و عن عمران بن حصین قال: قام شابّان الی رسول اللَّه (ص) فقالا: یا رسول اللَّه أ رأیت ما یعمل النّاس فیه أ فی امر قد جرت به المقادیر و جنّت به الاقلام ام فی امر نستأنفه؟ قال: «بلی فی امر قد جرت به المقادیر و جفّت به الاقلام». قالا: ففیم العمل یا رسول اللَّه؟ قال: اعملوا فکلّ میسّر لما خلق له. قالا: الآن نجدّ و نعمل.

این خبر دلیل است که اعمال و احوال بندگان را جمله بنا بر تقدیر است. پیش از آفرینش ایشان اللَّه بر ایشان نبشته و حکم کرده و قضا رانده و جز آن که نبشته و حکم کرده بر سر ایشان نرود و تغییر و تبدیل در آن نشود چنانک گفت جلّ جلاله: «ما یبدّل القول لدیّ».

اگر کسی گوید: چون حوالت همه بر تقدیر است، ثواب و عقاب چراست و مستند آن چیست؟ جواب آنست که: ثواب و عقاب از احکام تکلیف است نه از احکام تقدیر و بناء آن بر امر و نهی است نه بر توفیق و خذلان. زیرا که تقدیر اصل است و عمل فرع، و ثواب و عقاب از احکام فروع است نه از احکام اصول همچنانک علم باوقات نماز و شرائط و ارکان آن اصل است و عمل نماز بر آن فرع است و ثواب و عقاب بر فرع است نه اصل. خبر صحیح است از مصطفی (ص): «انّ احدکم لیعمل بعمل اهل الجنّة حتّی ما یکون بینه و بینها الّا ذراع فیسبق علیه الکتاب.

فیعمل بعمل اهل النّار فیکون من اهلها الحدیث الی آخره».

«فیسبق علیه الکتاب»: اشارتست که: تقدیر اصل است، «فیعمل بعمل اهل النّار» اشارتست که عمل فرع است، «فیکون من اهلها» اشارتست که بظاهر عمل است معلوم گشت که مستند عمل تقدیر است و مستند ثواب و عقاب و اللَّه اعلم. قوله: وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی ای لا ینفعه ماله الّذی حبسه عن حقوق اللَّه اذا مات و لا یدفع شیئا من عذاب اللَّه کقوله: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» الآیة فعلی هذا القول «تردّی» تفعّل من الرّدی و هو الهلاک. و قیل: إِذا تَرَدَّی ای سقط فی النّار.

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‌ یعنی: الانذار و الارسال و الاعلام ای «علینا» البیان.

قال الزجاج: «علینا» ان نبیّن طریق «الهدی» من طریق الضّلال بما تنصب علیه من الآیات فاقتصر من ذلک علی «الهدی» کما قال: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» و لم یذکر البرد لانّه یدلّ علیه. و قیل: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‌ ای ثواب «الهدی» کما «إِنَّ عَلَیْنا» عقاب الضّلالة. و قال الفراء: معناه: من سلک «الهدی» فعلی اللَّه سبیله کقوله تعالی: وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ ای من اراد اللَّه فهو علی السّبیل القاصد.

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی‌ فمن طلبهما من غیر مالکهما فقد اخطأ الطّریق.

و قیل: إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی‌ فنعزّ المؤمن فی الآخرة بالثّواب کما اعززناه فی الدّنیا بالایمان و نهین الکافر بالعذاب فی الآخرة کما اذللناه فی الدّنیا بالضّلال.

فَأَنْذَرْتُکُمْ یا اهل مکه ناراً تَلَظَّی ای تتلظّی یعنی: تتوقّد و تتوهّج و تلتهب.

لا یَصْلاها لا یدخلها و لا یسیر صلی لها ای حطبا و لا یلازمها إِلَّا الْأَشْقَی یعنی: الشّقیّ. و العرب تسمّی الفاعل افعل فی کثیر من کلامها، منه قوله: «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» و قوله: «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ».

الَّذِی کَذَّبَ رسل اللَّه «وَ تَوَلَّی» اعرض عن الایمان استدلّ المرجئة بهذه الآیة علی ما یزعمون انّه لا یدخل النّار الّا کافر مکذّب معرض عن الایمان. و لیس فیه دلیل لانّ هذه نار خصّ الکافرون بها و للنّار درکات. هذا معنی کلام الزّجاج و تنکیر النّار فی الآیة دلیل علی صحّة هذا التأویل: وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی یعنی: التّقی کالأشقی بمعنی الشّقی:

تمنّی رجال ان اموت و ان امت
فتلک سبیل لست فیها باوحد

ای بواحد.

الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ الفقراء و فی سبیل اللَّه و من امر صرفه الیه نزلت فی ابو بکر الصدیق اسلم و له اربعون الفا فانفقها کلّها. یَتَزَکَّی ای یطلب ان یکون عند اللَّه زاکیا لا ریاء و سمعة. قال ابن الزبیر: کان ابو بکر یبتاع الضعفة فیعتقهم، فقال له ابوه: ای بنیّ لو کنت تبتاع من یمنع ظهرک. قال منع ظهری ارید. فنزل فیه.

وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّی و روی انّ ابا بکر الصدیق اعتق ممّن کان یعذب فی اللَّه بمکة سبعة انفس رجلین و خمس نسوة فالرّجلان بلال بن رباح و عامر بن فهیرة الّذی آمنه رسول اللَّه (ص) علی نفسه فی الغار و خرج مع النّبی (ص) الی المدینة فقتل شهیدا یوم القیامة بئر معونة. و امّا النّسوة الخمس فالنّهدیّة و ابنتها و امّ عمیس و جاریة بنی عمرو بن المؤمّل و زنیرة. یقال: انّ زنیرة کانت امرأة ضعیفة البصر، فلمّا اسلمت کان شیبة بن ربیعة و عتبة بن ربیعة و امیّة بن خلف فی اشباههم من اشراف مشرکی قریش یستهزءون بها فیقعدونها فیضحکون بها و یقولون: و اللَّه لو کان ما جاء به محمد خیرا ما سبقتنا الیه زنیرة! فانزل اللَّه تعالی فی ذلک: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ فذهب بصر زنیره و کان عظماء قریش یقولون: اذهب اللّات و العزّی بصرک حین خالفت دینهما. فتقول زنیرة: لا و اللَّه ما اضرّتانی و لا اصابتانی فردّ اللَّه تبارک و تعالی بصرها بعد ذلک.

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی‌ قال المفسّرون لمّا اشتری ابو بکر بلالا فاعتقه، قال المشرکون: ما فعل ذلک ابو بکر الّا لید کانت عنده لبلال، فنفی اللَّه ذلک عنه فقال.

وَ ما لِأَحَدٍ ای لبلال و غیره عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی‌.

إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی‌ لکن فعل ما فعل «ابتغاء وجه» اللَّه و طلبا لرضاه.

وَ لَسَوْفَ یَرْضی‌ ای «یرضی» اللَّه عنه «و یرضی» بما یعطیه اللَّه عزّ و جلّ فی الآخرة من الجنّة و الکرامة جزا علی ما فعل لم ینزل هذا الوعد الّا لرسول اللَّه (ص) فی قوله: «وَ لَسَوْفَ» یعطیک ربّک فترضی و لابی بکر هاهنا

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.