گنجور

النوبة الثانیة

این سورة الفجر پانصد و هفتاد و هفت حرفست، صد و سی و هفت کلمه، سی آیه، از شمار کوفیان، و سی و دو آیه از شمار مدنیان، و بیست و نه آیه از شمار بصریان.

اختلافست میان ایشان اندر چهار آیت کوفیان فِی عِبادِی آیت شمارند، مدنیان وَ نَعَّمَهُ آیة شمارند، و عَلَیْهِ رِزْقَهُ آیت شمارند، وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ آیت شمارند. و این سوره مکّی است، جمله به مکه فرو آمده باجماع مفسّران. و اندرین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. روایت کنند از ابی کعب از پیغامبر (ص) گفت: «هر که سورة الفجر برخواند روز آدینه، خدای عزّ و جلّ او را بیامرزد و هر که در دیگر روزها برخواند، نوری باشد او را روز قیامت. قوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ این همه سوگندان است که ربّ العالمین یاد می‌کند و در قرآن ذکر سوگند بسیار است زیرا که قرآن بلغت عرب فرو آمده بر عادت عرب، و العرب اکثر خلق اللَّه قسما فی کلامها. در هیچ لغت آن سوگندان نیست که در لغت عرب و ربّ العالمین مصطفی (ص) در تبلیغ رسالت و سخن گفتن با مشرکان سوگند میفرماید: «قُلْ بَلی‌ وَ رَبِّی» «قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ».

وَ الْفَجْرِ وقت الفجار الصّبح و المراد به النّهار کلّه، کقوله: «وَ الضُّحی‌» و قیل: فجره اللَّه لعباده فجرا، ای اظهره فی افق السّماء فی المشرق مبشّرا بادبار اللّیل المظلم و اقبال النّهار المضی‌ء و ابتداء یوم من الایّام، و هما فجران مستطیر و هو المحرّم للأکل و الشّرب فی رمضان و مستطیل و هو الّذی قبله کذنب السّرحان و لا یتعلّق به حکم. و قیل: معنی انفجر انفجار الماء من العیون و النّبات من الارض. و قیل: انفجار الماء من اصابع رسول اللَّه (ص) یوم الطّائف. و قیل: انفجار النّاقة من الصّخرة لصالح (ع).

فعلی قول من یقول: الْفَجْرِ شقّ عمود الصّبح اختلفوا فی انّه ایّ فجر؟ فقال قوم بالعموم و انّه فجر کلّ یوم الی انقضاء الدّنیا و هو قول القرظی و خصّ الآخرون فقالوا: هو فجر اوّل یوم من المحرّم تنفجر عنه السنّة. و قال الضحاک: هو فجر اوّل ذی الحجّة لانّ اللَّه تعالی قرن الایّام به. و قال مقاتل: «فجر» کلّ جمعة فی کلّ سنة. و قیل: هو «فجر» یوم النّحر. قوله تعالی: وَ لَیالٍ عَشْرٍ هی العشر الاوّل من ذی الحجّة و هی افضل ایّام السّنة.

قال النّبی (ص): «سیّد الشّهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجّة».

و عن جابر بن عبد اللَّه قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ افضل ایّام الدّنیا ایّام العشر». قالوا: یا رسول اللَّه و لا مثلهنّ فی سبیل اللَّه؟ قال: «لا الّا عفّر وجهه فی التّراب».

و قال (ص): «اختار اللَّه الزّمان فاحبّ الزّمان الی اللَّه الاشهر الحرم و احبّ الاشهر الحرم الی اللَّه ذو الحجّة و احبّ ذو الحجّة الی اللَّه العشر الاوّل.

و عن ابن عباس (رض) قال: قال النّبیّ (ص): «ما من ایّام ازکی عند اللَّه و لا اعظم اجرا من خیر عمل فی عشر الاضحی». قیل: یا رسول اللَّه و لا المجاهد فی سبیل اللَّه؟ قال: «و لا المجاهد فی سبیل اللَّه الّا رجل خرج بنفسه و ما له فلم یرجع من ذلک بشی‌ء.

و کان رسول اللَّه (ص) اذا فاته شی‌ء من رمضان قضاه فی عشر ذی الحجّة. قال: «و صیام یوم منها یعدل بصوم سنة و قیام لیلة منها یعدل بلیلة القدر».

و قال الضحاک: فی قوله: وَ لَیالٍ عَشْرٍ قال: هی العشر الاوّل من شهر رمضان. و قال ابن عباس: هی العشر الاواخر من رمضان، و قیل: هی العشر الاوّل من المحرّم الّتی عاشرها یوم عاشوراء اقسم اللَّه عزّ و جلّ بها لشرفها و فضیلتها و العرب تذکر اللّیالی و هی تعنیها بایّامها فما تقول بنی هذا لبناء لیالی السّامانیّة. و المراد بها الایّام.

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ قال ابن عباس: «الشّفع» الخلق بماله من الشّکل «وَ الْوَتْرِ» الخالق الفرد بما لیس له مثل، و ذلک انّ اللَّه تعالی خلق من کلّ شی‌ء زوجین. کقوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ و قال تعالی: وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً وَ الْوَتْرِ هو اللَّه الاحد الصّمد الّذی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. و قیل: الشَّفْعِ یوم النّحر وَ الْوَتْرِ یوم عرفة، لانّ یوم عرفة هو التّاسع و هو وتر، و یوم النّحر هو العاشر و هو شفع. و قیل: الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ الصّلوات، فانّ فیها شفعا و و ترا فصلاة المغرب وتر و الاربع البواقی شفع. و قیل: الشَّفْعِ ابواب الجنّة لانّها ثمانیة، وَ الْوَتْرِ ابواب النّار لانّها سبعة، فکانه اقسم بالجنّة و النّار. و قال الحسن: «الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» العدد کلّه فمنه شفع و منه وتر. و قال مقاتل بن حیّان: «الشّفع» الایّام و اللّیالی، وَ الْوَتْرِ الیوم الّذی لا لیلة بعده و هو یوم القیامة. قرأ حمزة و الکسائی: الْوَتْرِ بکسر الواو و قرأ الآخرون بفتحها و هما لغتان. قوله: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ ای «اذا» مضی و ذهب کما قال: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ».

و قال قتادة: اذا جاء و اقبل. و قیل: «إِذا یَسْرِ» یعنی: یسری فیه السّاری کما یقال: لیل نائم، ای ینام فیه النّائم، و اراد کلّ لیلة. و قال مجاهد و عکرمة و الکلبی: هی لیلة المزدلفة. و قیل: هی لیلة القدر، و قیل: لیلة الاضحی. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «یسری» بالیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء ایضا و الباقون یحذفونها فی الحالین. فمن حذف فلو فاق رؤس الآی و من اثبت فلانّها لام الفعل و لام الفعل لا تحذف فی الوقف، نحو قوله: هو یقضی و انا اقضی.

هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ای هَلْ فِی ذلِکَ کفایة «لذی» عقل فیعرف عظم هذه الاقسام. و قیل: هَلْ فِی ذلِکَ ما یقسم به اهل العقل اذا بالغوا فی القسم، و قیل: کفی «ذلک» قسما «لذی» العقل، و سمّی العقل حجرا لانّه یحجر صاحبه عن الباطل کما یسمّی عقلا لانّه یعقله عن القبائح و جواب القسم قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ و اعترض بین القسم و جوابه قوله عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ معناه التّعجّب ای «الم» تخبر «الم» تعلم کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ.

یخوّف اهل مکة، یعنی: «کیف» اهلکهم؟ و هم کانوا طول اعمارا و اشدّ قوّة من هؤلاء! قیل: هما عادان عاد الاولی و هی آدم و هم قوم هود اهلکوا بالرّیح و عاد الآخرة و هی ثمود، و هم قوم صالح اهلکوا بالصّیحة. و قیل: ارم قبیلة من عاد الاولی. قال محمد بن اسحاق: ارم اسم جدّ عاد و هو عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، و التّقدیر: «بعاد» سبط «ارم» و قیل: هو ابو عاد و التّقدیر «بعاد» ابن «ارم» و هو لا ینصرف یکون فی موضع الجرّ منصوبا. و قیل: «ارم» اسم البلدة و التّقدیر «بعاد» صاحب «ارم» فحذف المضاف. و قیل: «ارم» اسم دمشق، و قیل: اسم الاسکندریة، و قیل: اسم مدینة بناها شدّاد بن عاد. قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» ای «ذات» الاجسام الطّویلة قال ابن عباس: یعنی: طولهم مثل «العماد» کان الانسان منهم من ستّین و سبعین ذراعا الی مائة ذراع، رأی عظم ذراع میّت منهم اثنی عشر ذراعا او عظم ساق بارض الیمن فعلی هذا معنی: لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ ای «لَمْ یُخْلَقْ» مثل عاد و قبیلته «فِی الْبِلادِ»، من شدّة قوّتهم و طول قامتهم و هم الّذین قالوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً». و قال الکلبی: «ارم» هو الّذی یجتمع الیه نسب عاد و ثمود و اهل السّواد و اهل الجزیرة کان یقال: عاد ارم و ثمود ارم فاهلک اللَّه عادا ثمّ ثمود و بقی اهل السّواد و الجزیرة و کانوا اهل عمد و خیام و ماشیة سیّارة ینتجعون الغیث و الکلا فذلک قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» ای «ذات» العمد و الخیام ینتقلون من مکان الی مکان للانتجاع. و قیل: «ذاتِ الْعِمادِ» ای «ذات» البناء الرّفیع «الّتی لم» تخلق مدینة «فِی الْبِلادِ» مثل مدینتهم و هی المدینة «الّتی» بناها شدّاد بن عاد علی صفة لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ الدّنیا.

و بیان این قصّه آنست که از امام عصر خویش عثمان بن سعید الدارمی روایت کردند از عبد اللَّه بن صالح از ابن لهیعة از خالد بن عمران از وهب بن منبه از عبد اللَّه بن قلابه، این عبد اللَّه بن قلابه گفت: شتری گم کردم در صحرای عدن همی‌گشتم در آن بیابان در طلب شتر، تا در افتادم بدیوار بستی عظیم، چنان پنداشتم که آنجا مردم‌اند شهرنشین: قصد کردم در درون دیوار بست شدم شهرستانی عظیم دیدم، اساس آن از جزع یمانی، دیوارها از زر و سیم، قصرها بر بالا بر ستونهای زبرجد و یاقوت بداشته و بالای قصرها غرفه‌ها از زر و سیم و لؤلؤ و یاقوت ساخته، درهای آن قصور و غرف بعضی از یاقوت سرخ و بعضی از یاقوت سپید همه مقابل یکدیگر ساخته، همه زمین آن بنادق مشک و زعفران ریخته، در کویهای آن درختهای میوه‌دار ببار آمده، و زیر درختان جویها روان، درکنده‌ها سیم خام و بجای سنگ ریزه مروارید و مرجان. آن مرد در آن جایگه مدهوش و متحیّر شد. با خود گفت: و الّذی بعث محمدا بالحقّ ما خلق اللَّه تعالی مثل هذا فی الدّنیا. مثل این در دنیا نیست، مگر آن بهشت است که ربّ العالمین در کتاب خویش وصف آن کرده! گفتا: دستم بدان زبرجد و یاقوت نمیرسید که سخت استوار و محکم بود. یکی از آن مروارید و بنادق مشک و زعفران لختی برداشتم و بیرون آمدم. و من خانه در یمن داشتم با خانه خود رسیدم و از آن قصّه بعضی باز گفتم و از آنچه داشتم اثر توانگری بر من پیدا شد. آن قصّه و خبر منتشر گشت و خلیفه آن روزگار معاویه بود.

این خبر بوی رسید، مرا بخواند و شرح آن قصّه از من درخواست. من آنچه دیده بودم بخلوت با وی بگفتم. معاویه کس فرستاد و کعب احبار را حاضر کرد، گفت: یا با اسحاق هل فی الدّنیا مدینة من ذهب و فضّة؟ در دنیا هیچ شارستانی را دانی که بنای آن از زر و سیم نهاده‌اند؟ کعب قصّه آن مدینه از کتب پیشینیان خوانده بود، گفت: بلی آن مدینه که ربّ العالمین در کتاب قرآن میگوید إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ مدینه‌ای است که شدّاد عاد بنا نهاده. عاد اولی را دو پسر بود، یکی شدّاد و دیگر شدید، عاد هالک شد و این دو پسر از وی باز ماندند و دیار و بلاد بقهر بستند و خلق را مقهور خود کردند. شدید نیز هالک شد و شدّاد بر همه زمین مالک شد تنها، و دیگر ملوک زمین همه منقاد وی گشتند و سر بر خط فرمان وی نهادند. و این شدّاد برخواندن کتب پیوسته مولع بود و در کتابها و قصّه‌ها حدیث بهشت خداوند جلّ جلاله و صفات آن بسیار خوانده بود و دانسته. نفس وی بر وی آراست از سر تمرّد و تکبّر و طغیان که من چنان بهشت در دنیا بسازم. و در ممالک وی دویست و شصت ملک بود. بفرمود تا هر ملکی در مملکت خویش هر چه داشت از زر و سیم و جواهر همه بوی فرستاد و استادان حاذق از همه دیار و اقطار جمع کرد تا آن مدینه بر آن صفت بساختند. بسیصد سال از آن فارغ شدند. آن گه بفرمود تا گرد آن شارستان دیوار بستی بر آوردند تا حصنی حصین گشت و بفرمود تا گرد بر گرد آن حصن هزار قصر بساختند و در هر قصری وزیری از وزراء خویش بنشاند با اهل و عیال و مال، و بفرمود تا هزار علم بر مثال منارها بساختند و مردان مبارزان بسان پاسبانان بر آنجا نشاند، آن گه ده سال دیگر ساز و جهاز خود می‌ساخت و ترتیب آن میداد که خود با آن مدینه تحویل کند با خیل و حشم و وزرا و ندما و سپاه فراوان، فرا راه بود و عمر وی بنهصد سال رسیده، چون میان وی و میان مدینه یک روزه راه مانده بود، ربّ العالمین از آسمان بفرمان روان صیحه‌ای فرستاد و همه را بیکطرف هلاک کرد که از ایشان یکی زنده نماند. آن گه کعب احبار معاویه را گفت: در روزگار خلافت تو مردی از جمله مسلمانان ازین سرخی کوتاه مردی که بر پیشانی و بر گردن خالی دارد، و در آن بیابان شتری می‌طلبد، در آن شارستان شود! و آن مرد عبد اللَّه قلابه بود و در آن مجلس حاضر بود نزدیک معاویه! کعب با وی نگرست گفت: هذا و اللَّه ذلک الرّجل.

اینست قصّه إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ قوله: وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ ای و بثمود الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ الجوب: القطع، تقول: جبت القمیص، و منه سمّی الجیب و النّاقة تجوب الفلاة کانوا یقطعون الصّخور بوادی القری وادی الحجر من الشام و یتّخذون منها بیوتا کما قال اللَّه عزّ و جلّ: و یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ. قال اهل السّیر: اوّل من نحت الجبال و الصّخور الرّخام ثمود فبنوا من الدّور و المنازل الفی الف دار و سبعمائة الف کلّها من الحجارة. اثبت ابن کثیر و یعقوب الیاء من الوادی وصلا و وقفا علی الاصل و اثبتها، و رشّ عن نافع وصلا، و الآخرون یحذفونها فی الحالین علی وفق رؤس الآی.

وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ یعنی: فرعون موسی و هو الولید بن مصعب بن ریان ابن ثروان ابو العباس القبطی و الیه تنسب الاقداح العباسیّة «وَ فِرْعَوْنَ» لقب، و القبط تسمّی الجبابرة فراعنة. قوله: «ذِی الْأَوْتادِ» اختلفوا فیه فقال بعضهم: یعنی الجنود و الجموع الکفرة الفجرة الّذین کانوا «اوتاد» مملکته و یقوّن امره. و قال سعید بن جبیر: کانت له منارات یعذب النّاس علیها. و قیل: «الاوتاد» عبارة عن ثبات مملکته و طول مدّته کثبوت «الاوتاد» فی الارض قال الشّاعر: فی ظلّ ملک ثابت «الاوتاد».

و قال ابن عباس: سمّی فرعون ذا «الاوتاد»، لانّه اذا کان غضب علی احد مدّه بین اربعة «اوتاد» حتّی یموت و کذلک فعل بامرأته آسیة بنت مزاحم و بامرأة خازنه خربیل و کانت ماشطة هیجل بنت فرعون. اصحاب سیر گفته‌اند که: این ماشطه دختر فرعون را موی بشانه میزد، شانه از دست وی بیفتاد، گفت: تعس من کفر باللّه.

دختر فرعون گفت: هل لک من آله غیر ابی؟! جز از پدر من ترا خدایی هست؟! ماشطه گفت: الهی و آله ابیک و آله السّماوات و الارض و احد لا شریک له. دختر برخاست گریان پیش پدر شد. پدر مرو را گفت: چرا میگریی؟ گفت: ماشطه مرا گفت که: خدای من و خدای پدر تو و خدای هفت آسمان و زمین یکی است، یگانه و یکتا که او را شریک و انباز نیست. فرعون مرو را بخواند و او را بعذاب خویش بیم داد، گفت: اگر از این گفتار و این دین که داری برنگردی و بخدایی من اقرار ندهی ترا بمیخ بند هلاک کنم. ماشطه با وی همان گفت که با دختر گفت و از توحید اللَّه برنگشت.

فرعون بفرمود تا او را چهار میخ کردند و او را بمیخها در زمین دوختند و مار و کژدم فرا سینه وی گذاشتند. فرعون گفت: ترا دو ماه در این عذاب فرو گذارم، اگر از دین خویش بازنگردی. گفت: من از توحید و از دین حقّ بازنگردم و اگر هفتاد ماه مرا در این عذاب داری! ماشطه دو دختر داشت: یکی خرد که شیر همی‌خورد و یکی بزرگ بزنی رسیده. آن بزرگ را بیاوردند و سر وی بر سینه مادر بریدند و مادر از این برنگشت. آن طفل رضیع را بیاوردند. مادر چون آن طفله دید بگریست و جزع کرد. ربّ العالمین آن طفله را زبان فصیح دید تا گفت: یا امّاه لا تجزعی فانّ اللَّه قد بنی لک بیتا فی الجنّة! اصبری فانّک تفیضین الی رحمة اللَّه عزّ و جلّ و کرامته. ای مادر صبر کن، جزع مکن! اینک برحمت و کرامت اللَّه می‌روی و ببهشت جاودان. پس او را هلاک کرد و اللَّه تعالی او را بجوار رحمت خویش برد و فرعون کس بطلب شوهر وی فرستاد، خربیل، و او را نیافتند. پس فرعون را گفتند که: خربیل در فلان جایگه بر فلان کوه گریخته. فرعون دو مرد فرستاد بآن جایگه، خربیل را دیدند در نماز ایستاده سه صف از وحوش بیابان بر متابعت وی ایستاده، ایشان هر دو بازگشتند و خربیل دعا کرد باللّه گفت: اللّهم انّک تعلم انّی کتمت ایمانی مائة سنة و لم یظهر علیّ احد، فایّما هذین الرّجلین کتم علیّ فاهده الی دینک و اعطه من الدّنیا سؤله و ایّما هذین الرّجلین اظهر علی فعجّل عقوبته فی الدّنیا و اجعل مصیره فی الآخرة الی النّار. گفت: خداوندا خود میدانی که صد سال ایمان پنهان داشتم و هیچ دشمن بر من ظفر نیافت و حال من بر کس آشکارا نگشت. خداوندا ازین دو مرد آن یکی که کار و حال من بر من بپوشد او را راه نمای بدین خویش و ایمان کرامت کن و از دنیا آنچه خواهد مرادش حاصل کن، و از این دو مردان یکی که حال من ظاهر کند و دشمن را بر کار من اطّلاع دهد، در دنیا او را بعقوبت شتابان و در عقبی او را بآتش رسان. ایشان هر دو بازگشتند، دعای خربیل در یکی رسید ایمان آورد و مسلمان پاک دین گشت و با پیش فرعون نشد و آن دیگر بر فرعون شد و قصّه خربیل بآشکارا گفت علی رؤس الملأ. فرعون گفت: با تو هیچکس بود که بآنچه تو میگویی گواهی دهد گفت: فلان کس با من بود، و همان گوید که‌ من گفتم. آن مرد را بیاوردند و فرعون از وی پرسید که: آنچه این مرد میگوید راست است؟ او جواب داد که: لا ما رأیت ممّا قال شیئا: از آنچه او میگوید خبر ندارم و هیچ ندیدم. فرعون بفرمود تا آن مرد بدگوی را بردار کردند و آن دیگر را بنواخت و عطا داد. پس خبر به آسیه رسید که فرعون ماشطه را بمیخ بند هلاک کرد. آسیه گفت: این دین اسلام تا کی پنهان دارم و بر ناشایست دیدن چند صبر کنم؟! با فرعون گفت: انت شرّ الخلق و اخبثه عمدت الیّ الماشطة فقتلتها ای فرعون بترین آفریدگان تویی، خبیث‌ترین عالمیان تویی که آن ماشطه را چنان بعذاب بکشتی. فرعون گفت: مگر آن جنون که ماشطه را گرفت ترا نیز گرفت؟! گفت: من دیوانه نه‌ام و مرا جنون نگرفته من همی‌گویم که: خدای من و خدای تو، خداوند هفت آسمان و هفت زمین است آن یگانه یکتای بی‌شریک و بی‌انباز.

فرعون او را نیز بمیخ بند درکشید، هم چنان که با ماشطه کرد، و آسیا سنگی عظیم بر سینه وی فرو گذاشت. ربّ العزّة آن ساعت در بهشت بر وی گشاد و ناز و نعیم بهشت فرا پیش چشم وی داشت تا آن عذاب بر وی آسان گشت و گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ». قوله: الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ای کفروا و جاوزوا قدرهم و توثبوا علی اللَّه عزّ و جلّ و نصبوا له الحرب و همّت برسله لیأخذوهم.

فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ بالکفر و القتل و النّهب و منع النّاس عن عبادة اللَّه و طالت اعمارهم و ساءت اعمالهم بارض الیمن و ثمود بارض الشّام و نمرود بالسّواد و قبط بمصر.

فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ ای ارسل من فوق عذابا سطا بهم فدمّرهم.

قال الزّجاج: جعل سوطه الّذی ضربهم به العذاب.

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ قال مقاتل: ممرّ النّاس علیه لا یفوته احد و یؤخذ کلّا بما یفعله. و فی التّفسیر انّ الصّراط سبع قناطر ثلاث صعود و ثلاث هبوط، و السّابعة وسطها فی اعلی الصّراط علی القنطرة الاولی الامانة الّتی لا یجاوزها الّا من اداها فی الدّنیا. و علی القنطرة الثّانیة الرّحم لا یجاوزها الّا من وصلها فی الدّنیا و اللَّه عزّ و جلّ علی القنطرة الاعلی ثانی رجلیه: «یقول: «و عزّتی لا یمرّ بی الیوم ظلم ظالم» و فی بعض الرّوایات انّ علی جسر جهنّم سبع قناطر یسأل العبد عن الشّهادة. فی اولاها فان اتی بها تامّة جاز الی الثّانیة، فیسأل عن الصّلاة فان جاء بها تامّة جاز الی الثّالثة، فیسأل عن الزّکاة فان جاء بها تامّة جاز الی الرّابعة، فیسأل عن الصّوم، فان جاء به تامّا جاز الی الخامسة، فیسأل عن الحجّ و فی السّادسة عن العمرة و فی السّابعة عن المظالم، فان خرج منها قیل له: «انطلق الی الجنّة».

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ نزلت فی عتبة بن ربیعة، و قیل: فی امیة بن خلف الجمحی «ابْتَلاهُ» ای امتحنه «ربه» بالنّعمة «فَأَکْرَمَهُ» بالمال «وَ نَعَّمَهُ» بما وسّع علیه «رزقه» «فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» ای فضّلنی بما اعطانی یری الاکرام فی کثرة الحظّ من الدّنیا هذا کقوله: «لیقولنّ هذا لی».

وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ بالفقر «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» ای ضیّق «علیه» و قیل: جعله علی مقدار البلغة و الکفایة «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» ای اذلّنی، بالفقر یری الهوان و المذلّة فی قلّة الحظّ منها، فردّ اللَّه علی من ظنّ انّ سعة الرّزق اکراما و انّ الفقر اهانة فقال: «کلّا» ای لیس الاکرام و الاهانة فی کثرة المال و قلّته. و انّما الاکرام و الاهانة فی الطّاعة و المعصیة. و قیل معنی: «کلّا» هاهنا ای لم یکن ینبغی ان یکون الحمد علی نعمه دون فقره، بل ینبغی ان یکون حمده علی الحالین جمیعا. قرأ ابو جعفر و ابن عامر: «فقدّر» بتشدید الدّال و الآخرون بالتّخفیف و هما لغتان. و قرأ نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب اکرمنی و أهاننی بإثبات الیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء و الآخرون یحذفونها وقفا و وصلا. قوله: بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ قرأ اهل البصرة: «یکرمون» و «یحضّون» و «یأکلون» و «یحبّون» بالیاء فیهنّ و قرأ الآخرون: بالتّاء لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ای «لا» تحسنون الیه، و قیل: «لا» تعطونه حقّه. قال مقاتل: کان قدامة بن مظعون یتیما فی حجر امیّة بن خلف فکان یدفعه عن حقّه فنزل فیه: لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ.

وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی‌ طَعامِ الْمِسْکِینِ ای لا یأتونه و لا یأمرون به، و تقدیره: «علی» اطعام «طعام المسکین». و قیل: وقع الطّعام موقع الاطعام کالنّبات موقع الانبات. و قرأ ابو جعفر و حمزة و الکسائی و عاصم «تحاضّون» بفتح الحاء و الف بعدها ای «لا» یحضّ بعضکم بعضا علیه.

وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ ای میراث الیتامی و اموالهم «أَکْلًا لَمًّا» ای شدیدا بالغلبة و هو ان یأکل نصیبه و نصیب غیره و ذلک انّهم کانوا لا یورثون النّساء و الصّبیان و یأکلون نصیبهم. و قال «ابن زید» الاکل اللمّ الّذی یأکل کلّ شی‌ء یجده لا یسأل عنه احلال ام حرام؟ و یأکل الّذی له و لغیره. و قیل: «أَکْلًا لَمًّا» ای جمعا. یقال: لممت ما علی الخوان المّه اذا جمعته فاکلته اجمع.

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا ای کثیرا مفرطا فیه. یقال: جمّ الماء فی الحوض اذا اجتمع فیه و کثر.

«کلّا» ای ما ینبغی ان یکون الامر هکذا. و قال مقاتل: ای لا یعقلون ما امروا به فی الیتیم و فی المسکین. ثمّ اخبر عن تلهّفهم علی ما سلف منهم حین لا ینفعهم فقال عزّ من قائل: إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا مرّة بعد مرّة و کسر کلّ شی‌ء علی ظهرها من جبل و بناء و شجر فلم یبق علی ظهرها شی‌ء. قال الزجاج: «دکّت» زلزلت. قوله: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا هذا کقوله: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا صَفًّا» ای تصف الملائکة صفوفا کصفوف اهل الدّنیا. قیل: اهل کلّ سماء صفّ علی حدة فتکون سبعة صفوف. قوله: وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ قلل عبد اللَّه بن مسعود و مقاتل فی هذه الآیة: تقاد جهنّم بسبعین الف زمام کلّ زمام بید سبعین الف ملک، لها تغیظ و زفیر حتّی تنصب علی یسار العرش و روی فلا یراها ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل الّا جثا لرکبته یقول: نفسی نفسی، و نبیّنا (ص) یقول: امّتی امّتی.

«یومئذ» یعنی: یوم یجاء «بجهنّم» «یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» ای یتذکّر ما اخبر به فی الدّنیا فیتّعظ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری‌ ای «انّی» ینفع ذلک و من این له التّوبة. قال الزجاج: یظهر التّوبة و من این له التّوبة و لیس بدار التّکلیف.

یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی ای «قدّمت» من الاعمال الصّالحة «لحیوتی» بعد موتی.

فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ قرأ الکسائی و یعقوب: «لا یُعَذِّبُ» و «لا یُوثِقُ» بفتح الذّال و الثّاء علی معنی «لا یعذب» «احد» فی الدّنیا کما «یعذب» هو فی الآخرة.

«وَ لا یُوثِقُ» مثل وثاق اللَّه «احد» «یومئذ». و قیل: هو رجل بعینه و هو امیة بن خلف، یعنی: «لا یعذب» کعذاب هذا الکافر «احد» «و لا یوثق» کوثاقه «احد»، فعلی هذه القراءة الهاء الاولی و الثّانیة راجعتان الی الانسان. و قرأ الآخرون بکسر الذّال و الثّاء، و معناه: «لا» «احد» فی الدّنیا «یعذب» مثل ما «یعذب» اللَّه ذلک الیوم و «لا» «احد» فی الدّنیا «یوثق» مثل «وَثاقَهُ» للکافر ذلک الیوم و یجوز ان یکون معناه: «لا یُعَذِّبُ» عذاب اللَّه «احد» ای «لا» یتولّی «عَذابَهُ» غیره فهو الّذی یتولّی تعذیب الکفّار و توثیقهم بنفسه من غیر ان یکلهما الی غیره، فیکون فیه زیادة فی التّهویل. و یجوز ان یکون ذلک فی بعض اوقاتهم و علی هذه القراءة الهاء الاولی و الثّانیة راجعتان الی اللَّه. و یروی انّ ابا عمرو رجع فی آخر عمره الی قراءة من قرأ بفتح الذّال و الثّاء. و قیل: هی قراءة النّبیّ (ص). قوله: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ای المطمئنّة باللّه و بالایمان من قوله: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ. و قیل: اطمأنّت بالبشری من الملائکة، من قوله: وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ. و قیل: اطمأنّت اذا اوتیت کتابها بیمینها. قال الحسن: «النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» المؤمنة الموقنة، الرّاضیة بقضاء اللَّه، الآمنة من عذاب اللَّه. و قیل: القلب السّاکن بسکینة الیقین لا یخالجه شکّ. یقال: نزلت فی حمزة بن عبد المطّلب و اختلفوا فی وقت هذه المقالة فقال قوم: یقال لها ذلک عند الموت، فیقال لها:

ارْجِعِی إِلی‌ اللَّه «راضیة» بما اعطیت من الثّواب «مرضیّة» عنک ای اللَّه عنک راض. و قال الحسن: اذا اراد اللَّه قبضها اطمأنّت الی اللَّه و رضیت عن اللَّه و رضی اللَّه عنها. و قال عبد اللَّه بن عمرو: اذا توفّی العبد المؤمن، ارسل اللَّه عزّ و جلّ ملکین و ارسل الیه بتحفة من الجنّة، فیقال لها: اخرجی أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اخرجی «الی» روح و ریحان و رب عنک راض فتخرج کاطیب ریح مسک وجده احد فی انفه و الملائکة علی ارجاء السّماء یقولون: قد جاء من الارض روح طیّبة و نسمة طیّبة فلا تمرّ بباب الّا فتح لها و لا یملک الّا صلّی علیها حتّی یؤتی بها الرّحمن فتسجد. ثمّ یقال لمیکائیل: «اذهب بهذه فاجعلها مع انفس المؤمنین» ثمّ یومر فیوسّع علیه قبره سبعین ذراعا عرضه و سبعین ذراعا طوله و ینبذ له فیه الرّیحان ان کان معه شی‌ء من القرآن کفاه نوره و ان لم یکن جعل له نور مثل الشّمس فی قبره، و یکون مثله مثل العروس ینام فلا یوقظه الّا احبّ اهله الیه. و اذا توفّی الکافر ارسل اللَّه الیه ملکین و ارسل قطعة من بجاد أنتن و اخشن من کلّ خشن، فیقال: أَیَّتُهَا النَّفْسُ الخبیثة اخرجی «الی» جهنّم و عذاب الیم و ربّ علیک غضبان. و قال ابو صالح فی قوله: ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. قال هذا عند خروجها من الدّنیا فاذا کان یوم القیامة، قیل: فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی و قال آخرون: انّما یقال لها ذلک عند البعث. قال ابن عباس: الخطاب لروح المؤمن یأمرها اللَّه بالرّجوع الی الجسد فیکون قوله: «إِلی‌ رَبِّکِ» ای «الی» امر «ربک»، و قیل: «إِلی‌ رَبِّکِ» ای «الی» بدن صاحبک فسمّی ذلک ربّا کما یقال: ربّ الدّار و ربّ الدّابّة.

فَادْخُلِی فِی عِبادِی ای مع «عِبادِی» «جَنَّتِی». و قیل: «فی» جملة «عبادی» الصّالحین مع الّذین انعم اللَّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین. و قیل: فِی عِبادِی ای «فی» عبادتی و طاعتی فحذف التّاء کاقام الصّلاة.

و قال بعض اهل الاشارة: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ الی الدّنیا «ارْجِعِی» الی اللَّه بترکها و الرّجوع الی اللَّه سلوک سبیل الآخرة. و فی بعض التّفاسیر انّ هذه الآیة نزلت فی خبیب بن عدی الّذی صلبه اهل مکة و جعلوا وجهه الی المدینة فقال:

اللّهم ان کان لی عندک خیر فحوّل وجهی نحو قبلتک، فحوّل اللَّه وجهه نحو القبلة من غیر ان یحوّله احد فلم یستطع احد ان یحوّله. و قیل: نزلت فی عثمان بن عفان بین انّه سیقتل شهیدا مظلوما. و قال سعید بن جبیر: مات ابن عباس بالطّائف فشهدت جنازته فجاء طائر لم یر علی خلقته فدخل نعشه ثمّ لم یر خارجا منه فلمّا دفن تلیت هذه الآیة علی شفیر القبر لا یری من تلاها.

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌

النوبة الاولى: قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.النوبة الثالثة: قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه کلمة منیعة لیس یسموا الی فهمها کلّ خاطر، فخاطر غیر عاطر عن علم حقیقته متقاصر، کلمة عزیزة من ذکرها عزّ لسانه و من صحبها اهتزّ جنانه. قدر بِسْمِ اللَّهِ کسی داند که دلی صافی دارد، و در دل یادگار الهی دارد، ساحت سینه از لوث غفلت پاک دارد، نظر اللَّه پیش چشم خویش دارد، خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» نقش نگین یقین خود گرداند، عین بیداری و هشیاری شود، تا چون نام او گوید، طنطنه حروف بسمعها میرسد و غلغله عشق بجانها می‌بود. قوله تعالی: وَ الْفَجْرِ جلیل و جبّار خداوند کردگار، سوگند یاد میکند بمصنوعات و افعال خود، و او را جلّ جلاله رسد، و از خداوندی وی سزد که اگر خواهد سوگند بذات خود یاد کند چنان که: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ. و اگر خواهد بصفات خود یاد کند، کقوله: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ. و اگر خواهد بافعال خود یاد کند، کقوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ این را تفسیرهاست از اقوال مفسّران میگوید: ببام محرّم که اوّل سالست، ببام ذی الحجّه که ماه حجّ و زیارتست، ببام روز آدینه که حجّ درویشانست، ببام همه‌ روز در همه سال که وقت مناجات دوستانست و ساعت خلوت عارفانست ببام دل دوستان که محلّ نظر خداوند جهانست، بروشنایی صبح معرفت که آسایش مؤمنانست و و راحت ایشان از آنست.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سورة الفجر پانصد و هفتاد و هفت حرفست، صد و سی و هفت کلمه، سی آیه، از شمار کوفیان، و سی و دو آیه از شمار مدنیان، و بیست و نه آیه از شمار بصریان.
هوش مصنوعی: این سوره الفجر شامل 577 حرف، 137 کلمه و 30 آیه است. از این تعداد، 32 آیه مربوط به کوفیان، 30 آیه مربوط به مدنیان و 29 آیه مربوط به بصریان می‌باشد.
اختلافست میان ایشان اندر چهار آیت کوفیان فِی عِبادِی آیت شمارند، مدنیان وَ نَعَّمَهُ آیة شمارند، و عَلَیْهِ رِزْقَهُ آیت شمارند، وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ آیت شمارند. و این سوره مکّی است، جمله به مکه فرو آمده باجماع مفسّران. و اندرین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. روایت کنند از ابی کعب از پیغامبر (ص) گفت: «هر که سورة الفجر برخواند روز آدینه، خدای عزّ و جلّ او را بیامرزد و هر که در دیگر روزها برخواند، نوری باشد او را روز قیامت. قوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ این همه سوگندان است که ربّ العالمین یاد می‌کند و در قرآن ذکر سوگند بسیار است زیرا که قرآن بلغت عرب فرو آمده بر عادت عرب، و العرب اکثر خلق اللَّه قسما فی کلامها. در هیچ لغت آن سوگندان نیست که در لغت عرب و ربّ العالمین مصطفی (ص) در تبلیغ رسالت و سخن گفتن با مشرکان سوگند میفرماید: «قُلْ بَلی‌ وَ رَبِّی» «قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ».
هوش مصنوعی: اختلافی بین پیشوایان اسلامی در چهار آیه وجود دارد: عده‌ای از آن‌ها آیه‌های کوفیان را به عنوان آیتی درباره بندگان خدا می‌شمارند، در حالی که دیگران آیه‌های مدنیان و آیه‌ای در مورد نعمت‌ها و همچنین آیه‌ای درباره روز قیامت را مورد توجه قرار می‌دهند. این سوره در مکه نازل شده و مطابق توافق مفسران، هیچ آیه‌ای در آن نسخ نشده است. از ابی کعب روایت شده که پیامبر (ص) فرموده‌اند: «هر کسی سوره الفجر را در روز جمعه بخواند، خداوند او را می‌بخشاید و اگر در سایر روزها بخواند، برای او نوری در روز قیامت خواهد بود.» آیات ابتدایی این سوره، سوگندهایی هستند که خداوند در قرآن ذکر کرده است، چون قرآن به زبان عربی نازل شده و عرب‌ها در سخن خود به سوگند بسیار می‌پردازند. در هیچ زبانی به اندازه زبان عربی، سوگندها به کار نمی‌روند و پیامبر (ص) در هنگام تبلیغ رسالت خود و سخن گفتن با مشرکان، به سوگند اشاره کرده‌اند.
وَ الْفَجْرِ وقت الفجار الصّبح و المراد به النّهار کلّه، کقوله: «وَ الضُّحی‌» و قیل: فجره اللَّه لعباده فجرا، ای اظهره فی افق السّماء فی المشرق مبشّرا بادبار اللّیل المظلم و اقبال النّهار المضی‌ء و ابتداء یوم من الایّام، و هما فجران مستطیر و هو المحرّم للأکل و الشّرب فی رمضان و مستطیل و هو الّذی قبله کذنب السّرحان و لا یتعلّق به حکم. و قیل: معنی انفجر انفجار الماء من العیون و النّبات من الارض. و قیل: انفجار الماء من اصابع رسول اللَّه (ص) یوم الطّائف. و قیل: انفجار النّاقة من الصّخرة لصالح (ع).
هوش مصنوعی: فجر به معنی زمان آغاز صبح و روشن شدن آسمان است که به طور کلی به روز اشاره دارد، مانند «وَ الضُّحی‌». همچنین گفته شده که فجر به معنای ظهور نور خداوند در افق شرقی است که به پایان شب تاریک و آغاز روز روشن خبر می‌دهد و شروع یک روز جدید را نشان می‌دهد. در اینجا دو نوع فجر مطرح می‌شود: یکی فجر صادق که زمان آغاز روز است و در ماه رمضان با آن زمان خوردن و نوشیدن منع می‌شود، و دیگری فجر کاذب که قبل از آن اتفاق می‌افتد و در این مورد حکم خاصی ندارد. همچنین برخی تعابیر دیگر مانند انفجار آب از چشمه‌ها و ظهور گیاهان از زمین یا معجزات پیامبر اکرم (ص) در روز طائف و نیز انفجار ناقه صالح از صخره به عنوان اشاره‌های مختلفی به فجر مطرح شده‌اند.
فعلی قول من یقول: الْفَجْرِ شقّ عمود الصّبح اختلفوا فی انّه ایّ فجر؟ فقال قوم بالعموم و انّه فجر کلّ یوم الی انقضاء الدّنیا و هو قول القرظی و خصّ الآخرون فقالوا: هو فجر اوّل یوم من المحرّم تنفجر عنه السنّة. و قال الضحاک: هو فجر اوّل ذی الحجّة لانّ اللَّه تعالی قرن الایّام به. و قال مقاتل: «فجر» کلّ جمعة فی کلّ سنة. و قیل: هو «فجر» یوم النّحر. قوله تعالی: وَ لَیالٍ عَشْرٍ هی العشر الاوّل من ذی الحجّة و هی افضل ایّام السّنة.
هوش مصنوعی: در مورد «فجر»، چندین نظر وجود دارد. برخی معتقدند که «فجر» به معنای صبحی است که هر روز در طول تاریخ تا پایان دنیا تکرار می‌شود، این نظر از قرظی است. گروهی دیگر بر این باورند که «فجر» به صبح اول روز محرم اشاره دارد که آغاز سنت‌ها را نوید می‌دهد. همچنین، برخی مانند ضحاک، معتقدند که «فجر» صبح اول ذی‌الحجه است، زیرا خداوند این ایام را با هم مرتبط کرده است. مقاتل نیز نظری دارد که «فجر» به معنای صبح روز جمعه هر سال است. نظر دیگری نیز وجود دارد که این عبارت به «فجر» روز عید قربانی اشاره دارد. جمله‌ای که به آن اشاره شده، در مورد «ده شب» به معنی ده شب اول ماه ذی‌الحجه است که بهترین روزهای سال به شمار می‌روند.
قال النّبی (ص): «سیّد الشّهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجّة».
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «رمضان بهترین ماه‌ها است و ماه ذی‌الحجه نیز از آن بزرگ‌تر است».
و عن جابر بن عبد اللَّه قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ افضل ایّام الدّنیا ایّام العشر». قالوا: یا رسول اللَّه و لا مثلهنّ فی سبیل اللَّه؟ قال: «لا الّا عفّر وجهه فی التّراب».
هوش مصنوعی: جابر بن عبد اللَّه نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: «به‌راستی بهترین روزهای دنیا، روزهای ده‌گانه (عید قربانی) هستند». پرسیدند: ای پیامبر، آیا روزهای مشابهی در راه خدا وجود ندارد؟ ایشان پاسخ دادند: «نه، مگر کسی که چهره‌اش را در خاک بمالد (به معنای تذلل و فروتنی در برابر خداوند)».
و قال (ص): «اختار اللَّه الزّمان فاحبّ الزّمان الی اللَّه الاشهر الحرم و احبّ الاشهر الحرم الی اللَّه ذو الحجّة و احبّ ذو الحجّة الی اللَّه العشر الاوّل.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «خداوند زمان را انتخاب کرده و محبوب‌ترین زمان‌ها نزد خداوند، ماه‌های حرام است و از میان ماه‌های حرام، ماه ذوالحجه، محبوب‌ترین است و از میان روزهای ماه ذوالحجه، ده روز نخست آن، محبوب‌ترین روزها است.»
و عن ابن عباس (رض) قال: قال النّبیّ (ص): «ما من ایّام ازکی عند اللَّه و لا اعظم اجرا من خیر عمل فی عشر الاضحی». قیل: یا رسول اللَّه و لا المجاهد فی سبیل اللَّه؟ قال: «و لا المجاهد فی سبیل اللَّه الّا رجل خرج بنفسه و ما له فلم یرجع من ذلک بشی‌ء.
هوش مصنوعی: ابن عباس (رض) نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: «هیچ روزی در نظر خداوند از روزهای دهه قربانی پاک‌تر و پاداشش بیشتر نیست.» پرسیدند: ای رسول خدا، آیا این در مورد مجاهدان در راه خدا نیز صدق می‌کند؟ ایشان پاسخ دادند: «حتی در مورد مجاهدان در راه خدا، مگر کسی که با جان و مالش به میدان برود و از آنجا بازنگردد.»
و کان رسول اللَّه (ص) اذا فاته شی‌ء من رمضان قضاه فی عشر ذی الحجّة. قال: «و صیام یوم منها یعدل بصوم سنة و قیام لیلة منها یعدل بلیلة القدر».
هوش مصنوعی: حضرت محمد (ص) اگر چیزی از روزه‌های رمضان را فراموش می‌کرد، آن را در روزهای دهه اول ذی‌حجه قضا می‌کرد. ایشان فرمودند: «روزه یک روز از این دهه معادل با روزه یک سال است و انجام نماز در یکی از شب‌های آن معادل با شب قدر است».
و قال الضحاک: فی قوله: وَ لَیالٍ عَشْرٍ قال: هی العشر الاوّل من شهر رمضان. و قال ابن عباس: هی العشر الاواخر من رمضان، و قیل: هی العشر الاوّل من المحرّم الّتی عاشرها یوم عاشوراء اقسم اللَّه عزّ و جلّ بها لشرفها و فضیلتها و العرب تذکر اللّیالی و هی تعنیها بایّامها فما تقول بنی هذا لبناء لیالی السّامانیّة. و المراد بها الایّام.
هوش مصنوعی: ضحاک می‌گوید که منظور از "شب‌های ده‌گانه" در آیه، ده روز ابتدایی ماه رمضان است. اما ابن عباس بر این باور است که این ده شب، مربوط به ده روز پایانی رمضان است. برخی هم معتقدند که این شب‌ها به ده روز اول ماه محرم اشاره دارد که برابر با روز عاشورا است. خداوند متعال به خاطر عظمت و فضیلت این شب‌ها به آنها قسم یاد کرده است. عرب‌ها به شب‌ها اشاره می‌کنند و آنها را با روزها مرتبط می‌سازند، مانند این که می‌گویند "روزهای شب‌های سمانه". در اینجا هم منظور از شب‌ها، روزها است.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ قال ابن عباس: «الشّفع» الخلق بماله من الشّکل «وَ الْوَتْرِ» الخالق الفرد بما لیس له مثل، و ذلک انّ اللَّه تعالی خلق من کلّ شی‌ء زوجین. کقوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ و قال تعالی: وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً وَ الْوَتْرِ هو اللَّه الاحد الصّمد الّذی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. و قیل: الشَّفْعِ یوم النّحر وَ الْوَتْرِ یوم عرفة، لانّ یوم عرفة هو التّاسع و هو وتر، و یوم النّحر هو العاشر و هو شفع. و قیل: الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ الصّلوات، فانّ فیها شفعا و و ترا فصلاة المغرب وتر و الاربع البواقی شفع. و قیل: الشَّفْعِ ابواب الجنّة لانّها ثمانیة، وَ الْوَتْرِ ابواب النّار لانّها سبعة، فکانه اقسم بالجنّة و النّار. و قال الحسن: «الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» العدد کلّه فمنه شفع و منه وتر. و قال مقاتل بن حیّان: «الشّفع» الایّام و اللّیالی، وَ الْوَتْرِ الیوم الّذی لا لیلة بعده و هو یوم القیامة. قرأ حمزة و الکسائی: الْوَتْرِ بکسر الواو و قرأ الآخرون بفتحها و هما لغتان. قوله: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ ای «اذا» مضی و ذهب کما قال: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ».
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید: "شفع" به معنای مخلوقات است که در نوع خود جفت هستند و "وتر" به معنای خالق یگانه‌ای است که نمونه‌ای ندارد. خداوند هر چیزی را به صورت جفت خلق کرده است، همان‌طور که در آیه‌ای آمده: "و از هر چیزی دو زوج آفریدیم." همچنین گفته شده است که "شفع" اشاره به روز قربانی و "وتر" به روز عرفه دارد، زیرا روز عرفه نهم و فرد است و روز قربانی دهم و زوج. برخی دیگر گفته‌اند که "شفع" به نمازها اشاره دارد؛ به این معنا که نماز مغرب یک نماز فرد است و چهار نماز دیگر جفت هستند. همچنین، "شفع" به درهای بهشت اشاره دارد که هشت عددند و "وتر" به درهای جهنم که هفت عددند، به این صورت که بهشت و جهنم را قسم می‌دهد. حسن نیز می‌گوید که "شفع" شامل تمام اعداد می‌شود و "وتر" به اعدادی که فرد هستند اشاره دارد. مقاتل بن حیان می‌گوید "شفع" به روزها و شب‌ها اشاره دارد و "وتر" به روز قیامت که شبی ندارد. در پایان، بیان می‌شود که "وتر" با کسر واو خوانده شده و این دو لهجه مختلف است.
و قال قتادة: اذا جاء و اقبل. و قیل: «إِذا یَسْرِ» یعنی: یسری فیه السّاری کما یقال: لیل نائم، ای ینام فیه النّائم، و اراد کلّ لیلة. و قال مجاهد و عکرمة و الکلبی: هی لیلة المزدلفة. و قیل: هی لیلة القدر، و قیل: لیلة الاضحی. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «یسری» بالیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء ایضا و الباقون یحذفونها فی الحالین. فمن حذف فلو فاق رؤس الآی و من اثبت فلانّها لام الفعل و لام الفعل لا تحذف فی الوقف، نحو قوله: هو یقضی و انا اقضی.
هوش مصنوعی: قتاده می‌گوید: هنگامی که می‌آید و نزدیک می‌شود. برخی گفته‌اند: «اگر روانه شود» یعنی راهی شود، همانطور که می‌گوییم: شب خواب‌آلود، یعنی در آن شب، خواب می‌برد. این به هر شب اشاره دارد. مجاهد، عکرمه و کلبی گفته‌اند: این به شب مزدلفه مربوط می‌شود. برخی دیگر گفته‌اند: به شب قدر اشاره دارد و یا شب عید قربانی. ابن کثیر، نافع، ابو عمرو و یعقوب «یسری» را با یای متصل خوانده‌اند و ابن کثیر و یعقوب نیز در توقف، یای متصل را حفظ می‌کنند. ولی بقیه در هر دو حالت این ی را حذف می‌کنند. کسی که ی را حذف کند، به خاطر اینکه در سرآیة آیه فایق است و کسی که ی را حفظ کند، به دلیل اینکه این مربوط به لام فعل است و لام فعل در توقف حذف نمی‌شود، همانند جمله: «او قضا می‌کند و من قضا می‌کنم».
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ای هَلْ فِی ذلِکَ کفایة «لذی» عقل فیعرف عظم هذه الاقسام. و قیل: هَلْ فِی ذلِکَ ما یقسم به اهل العقل اذا بالغوا فی القسم، و قیل: کفی «ذلک» قسما «لذی» العقل، و سمّی العقل حجرا لانّه یحجر صاحبه عن الباطل کما یسمّی عقلا لانّه یعقله عن القبائح و جواب القسم قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ و اعترض بین القسم و جوابه قوله عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ معناه التّعجّب ای «الم» تخبر «الم» تعلم کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ.
هوش مصنوعی: آیا در اینجا قسمی وجود دارد که عقل شرط فهم آن را داشته باشد و بتواند عظمت این اقسام را درک کند؟ برخی دیگر گفته‌اند که آیا در اینجا چیزی برای تقسیم وجود دارد که اهل عقل در هنگام بیان آن به انواعش بیندیشند؟ همچنین گفته شده که عبارت «این» می‌تواند به عنوان قسمی برای عقل باشد. عقل به دلیل اینکه صاحبش را از باطل بازمی‌دارد، به «حجر» نسبتی داده شده و به همین دلیل به آن «عقل» گفته می‌شود، چون فرد را از زشتی‌ها دور می‌کند. پاسخ قسم «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» است و در بین قسم و پاسخ آن، عبارت «أَلَمْ تَرَ» قرار دارد که معنای آن تعجب است؛ به عبارت دیگر، آیا نمی‌دانی چگونه خداوند با قوم عاد رفتار کرده است؟
یخوّف اهل مکة، یعنی: «کیف» اهلکهم؟ و هم کانوا طول اعمارا و اشدّ قوّة من هؤلاء! قیل: هما عادان عاد الاولی و هی آدم و هم قوم هود اهلکوا بالرّیح و عاد الآخرة و هی ثمود، و هم قوم صالح اهلکوا بالصّیحة. و قیل: ارم قبیلة من عاد الاولی. قال محمد بن اسحاق: ارم اسم جدّ عاد و هو عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، و التّقدیر: «بعاد» سبط «ارم» و قیل: هو ابو عاد و التّقدیر «بعاد» ابن «ارم» و هو لا ینصرف یکون فی موضع الجرّ منصوبا. و قیل: «ارم» اسم البلدة و التّقدیر «بعاد» صاحب «ارم» فحذف المضاف. و قیل: «ارم» اسم دمشق، و قیل: اسم الاسکندریة، و قیل: اسم مدینة بناها شدّاد بن عاد. قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» ای «ذات» الاجسام الطّویلة قال ابن عباس: یعنی: طولهم مثل «العماد» کان الانسان منهم من ستّین و سبعین ذراعا الی مائة ذراع، رأی عظم ذراع میّت منهم اثنی عشر ذراعا او عظم ساق بارض الیمن فعلی هذا معنی: لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ ای «لَمْ یُخْلَقْ» مثل عاد و قبیلته «فِی الْبِلادِ»، من شدّة قوّتهم و طول قامتهم و هم الّذین قالوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً». و قال الکلبی: «ارم» هو الّذی یجتمع الیه نسب عاد و ثمود و اهل السّواد و اهل الجزیرة کان یقال: عاد ارم و ثمود ارم فاهلک اللَّه عادا ثمّ ثمود و بقی اهل السّواد و الجزیرة و کانوا اهل عمد و خیام و ماشیة سیّارة ینتجعون الغیث و الکلا فذلک قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» ای «ذات» العمد و الخیام ینتقلون من مکان الی مکان للانتجاع. و قیل: «ذاتِ الْعِمادِ» ای «ذات» البناء الرّفیع «الّتی لم» تخلق مدینة «فِی الْبِلادِ» مثل مدینتهم و هی المدینة «الّتی» بناها شدّاد بن عاد علی صفة لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ الدّنیا.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف قوم عاد می‌پردازد که در مکّه زندگی می‌کردند و قدرت و قامت بلندی داشتند. گفته می‌شود که آنان در طول عمر و قوت از افراد دیگر برتر بودند. برخی بر این باورند که قوم عاد به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یکی عاد اول و دیگری عاد آخر. عاد اول به قوم هود نسبت داده می‌شود که به وسیله طوفان نابود شدند و عاد آخر به قوم صالح که به واسطه فریاد وحشت‌زا هلاک شدند. «ارم» به عنوان یک قبیله از عاد معرفی می‌شود و می‌تواند به جد عاد یا حتی به نام مکانی اشاره داشته باشد. همچنین به قد و قامت بلند آنان اشاره می‌شود که طول آن‌ها می‌توانست تا صد ذراع هم برسد. در اینجا بر این نکته تأکید شده که هیچ قومی مانند آنان در زمین خلق نشده است. این قوم به خود می‌بالیدند و می‌گفتند که هیچ‌کس از نظر قدرت به آنان نمی‌رسد. در نهایت، اشاره‌ای به ساختارهای بلند و عظیم شهر آنان شده که به نام «ذات الاعماد» شناخته می‌شود و به نوعی نمایانگر عظمت و شکوه آن‌ها بوده است. این شهر به خاطر معماری شگفت‌انگیز و بی‌نظیرش، به عنوان یک نشانه در تاریخ و فرهنگ قوم عاد باقی مانده است.
و بیان این قصّه آنست که از امام عصر خویش عثمان بن سعید الدارمی روایت کردند از عبد اللَّه بن صالح از ابن لهیعة از خالد بن عمران از وهب بن منبه از عبد اللَّه بن قلابه، این عبد اللَّه بن قلابه گفت: شتری گم کردم در صحرای عدن همی‌گشتم در آن بیابان در طلب شتر، تا در افتادم بدیوار بستی عظیم، چنان پنداشتم که آنجا مردم‌اند شهرنشین: قصد کردم در درون دیوار بست شدم شهرستانی عظیم دیدم، اساس آن از جزع یمانی، دیوارها از زر و سیم، قصرها بر بالا بر ستونهای زبرجد و یاقوت بداشته و بالای قصرها غرفه‌ها از زر و سیم و لؤلؤ و یاقوت ساخته، درهای آن قصور و غرف بعضی از یاقوت سرخ و بعضی از یاقوت سپید همه مقابل یکدیگر ساخته، همه زمین آن بنادق مشک و زعفران ریخته، در کویهای آن درختهای میوه‌دار ببار آمده، و زیر درختان جویها روان، درکنده‌ها سیم خام و بجای سنگ ریزه مروارید و مرجان. آن مرد در آن جایگه مدهوش و متحیّر شد. با خود گفت: و الّذی بعث محمدا بالحقّ ما خلق اللَّه تعالی مثل هذا فی الدّنیا. مثل این در دنیا نیست، مگر آن بهشت است که ربّ العالمین در کتاب خویش وصف آن کرده! گفتا: دستم بدان زبرجد و یاقوت نمیرسید که سخت استوار و محکم بود. یکی از آن مروارید و بنادق مشک و زعفران لختی برداشتم و بیرون آمدم. و من خانه در یمن داشتم با خانه خود رسیدم و از آن قصّه بعضی باز گفتم و از آنچه داشتم اثر توانگری بر من پیدا شد. آن قصّه و خبر منتشر گشت و خلیفه آن روزگار معاویه بود.
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که شخصی به نام عبد الله بن قلابه روایت کرده که در صحرای عدن شتری را که گم کرده بود، پیدا کند. در جستجوی شتر، به دیواری بزرگ برخورد کرده و گمان کرده که در میان آن جمعی از مردم زندگی می‌کنند. وقتی به داخل دیوار رفت، شهری بزرگ را دید که بناهای آن از درخت یمنی ساخته شده و دیوارها از طلا و نقره بودند. قصرها بر روی ستون‌های زبرجد و یاقوت قرار داشتند و سقف‌ها با طلا و نقره و مرواید تزیین شده بود. زمین شهر با مشک و زعفران پوشیده بود و درختان میوه در کوچه‌ها بار می‌دادند، با جوی‌های آبی که در زیر درختان روان بودند. او به شدت متعجب و شگفت‌زده شد و به خود گفت که چنین جایی در دنیا وجود ندارد جز بهشت که خداوند در کتابش وصف کرده است. او نتوانست به زبرجد و یاقوت دست بزند چون آن‌ها بسیار محکم بودند. در نهایت، مقداری از مروارید و مشک و زعفران را برداشت و به خانه‌اش در یمن برگشت. پس از بازگشت و بیان داستانش، نشانه‌هایی از ثروت و prosperity برای او ظاهر شد و این خبر در زمان سلطنت معاویه پخش شد.
این خبر بوی رسید، مرا بخواند و شرح آن قصّه از من درخواست. من آنچه دیده بودم بخلوت با وی بگفتم. معاویه کس فرستاد و کعب احبار را حاضر کرد، گفت: یا با اسحاق هل فی الدّنیا مدینة من ذهب و فضّة؟ در دنیا هیچ شارستانی را دانی که بنای آن از زر و سیم نهاده‌اند؟ کعب قصّه آن مدینه از کتب پیشینیان خوانده بود، گفت: بلی آن مدینه که ربّ العالمین در کتاب قرآن میگوید إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ مدینه‌ای است که شدّاد عاد بنا نهاده. عاد اولی را دو پسر بود، یکی شدّاد و دیگر شدید، عاد هالک شد و این دو پسر از وی باز ماندند و دیار و بلاد بقهر بستند و خلق را مقهور خود کردند. شدید نیز هالک شد و شدّاد بر همه زمین مالک شد تنها، و دیگر ملوک زمین همه منقاد وی گشتند و سر بر خط فرمان وی نهادند. و این شدّاد برخواندن کتب پیوسته مولع بود و در کتابها و قصّه‌ها حدیث بهشت خداوند جلّ جلاله و صفات آن بسیار خوانده بود و دانسته. نفس وی بر وی آراست از سر تمرّد و تکبّر و طغیان که من چنان بهشت در دنیا بسازم. و در ممالک وی دویست و شصت ملک بود. بفرمود تا هر ملکی در مملکت خویش هر چه داشت از زر و سیم و جواهر همه بوی فرستاد و استادان حاذق از همه دیار و اقطار جمع کرد تا آن مدینه بر آن صفت بساختند. بسیصد سال از آن فارغ شدند. آن گه بفرمود تا گرد آن شارستان دیوار بستی بر آوردند تا حصنی حصین گشت و بفرمود تا گرد بر گرد آن حصن هزار قصر بساختند و در هر قصری وزیری از وزراء خویش بنشاند با اهل و عیال و مال، و بفرمود تا هزار علم بر مثال منارها بساختند و مردان مبارزان بسان پاسبانان بر آنجا نشاند، آن گه ده سال دیگر ساز و جهاز خود می‌ساخت و ترتیب آن میداد که خود با آن مدینه تحویل کند با خیل و حشم و وزرا و ندما و سپاه فراوان، فرا راه بود و عمر وی بنهصد سال رسیده، چون میان وی و میان مدینه یک روزه راه مانده بود، ربّ العالمین از آسمان بفرمان روان صیحه‌ای فرستاد و همه را بیکطرف هلاک کرد که از ایشان یکی زنده نماند. آن گه کعب احبار معاویه را گفت: در روزگار خلافت تو مردی از جمله مسلمانان ازین سرخی کوتاه مردی که بر پیشانی و بر گردن خالی دارد، و در آن بیابان شتری می‌طلبد، در آن شارستان شود! و آن مرد عبد اللَّه قلابه بود و در آن مجلس حاضر بود نزدیک معاویه! کعب با وی نگرست گفت: هذا و اللَّه ذلک الرّجل.
هوش مصنوعی: این خبر به گوشم رسید و من را دعوت کردند تا داستان آن را روایت کنم. من هر آنچه را که دیده بودم با او در میان گذاشتم. معاویه کسی را فرستاد و کعب احبار را به حضور طلبید و از او پرسید: آیا در دنیا شهری از طلا و نقره وجود دارد؟ کعب به یاد داستان‌هایی که در کتاب‌های قدیمی خوانده بود گفت: بله، آن شهری که پروردگار عالم در قرآن به نام "إِرَمَ ذاتِ الْعِماد" ذکر می‌کند، مدینه‌ای است که شدّاد، از قوم عاد، آن را بنا نهاد. قوم عاد همگی نابود شدند و تنها دو پسر شداد و شدید از آن‌ها باقی ماندند که بر سرزمین‌های زیاد فرمانروایی کردند. شداد، بر تمامی زمین تسلط یافت و دیگر پادشاهان تحت فرمان او درآمدند. او به خواندن کتاب‌ها و ذکر بهشت خداوند علاقه‌مند بود و به همین دلیل تصمیم گرفت بهشتی شبیه بهش در دنیا بسازد. در سرزمین او دویست و شصت پادشاه بود. شداد فرمان داد تا هر پادشاه، آنچه از طلا و نقره و جواهرات دارد به او ارسال کند و از هر گوشه و کنار هنرمندان را جمع کرد تا آن مدینه را بسازند. پس از سیصد سال، کار ساخت آن به پایان رسید. او دستور داد دور آن شهر دیواری محکم بنا کنند و هزار قصر вокруг آن ساخته شد. در هر قصر، وزیری از وزرای خود قرار داد و بر روی دکل‌هایی هزار پرچم برافراشتند و جنگجویانی را به عنوان نگهبان در آنجا گذاشتند. بعد از ده سال، وقتی که زمان انتقال به آن مدینه فرا رسید، خداوند از آسمان ندا داد و همگان را به هلاکت رساند، به طوری که هیچ‌کس زنده نماند. در آن زمان، کعب احبار به معاویه گفت: در دوران خلافت تو، مردی از مسلمانان که قدی کوتاه و پیشانی و گردن خالی دارد، به دنبال شتری به آن شهر خواهد رفت! آن مرد عبدالله قلابه بود و در آن مجلس نزدیک معاویه نشسته بود. کعب به او نگاه کرد و گفت: این مرد، به خدا، همان شخص است.
اینست قصّه إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ قوله: وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ ای و بثمود الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ الجوب: القطع، تقول: جبت القمیص، و منه سمّی الجیب و النّاقة تجوب الفلاة کانوا یقطعون الصّخور بوادی القری وادی الحجر من الشام و یتّخذون منها بیوتا کما قال اللَّه عزّ و جلّ: و یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ. قال اهل السّیر: اوّل من نحت الجبال و الصّخور الرّخام ثمود فبنوا من الدّور و المنازل الفی الف دار و سبعمائة الف کلّها من الحجارة. اثبت ابن کثیر و یعقوب الیاء من الوادی وصلا و وقفا علی الاصل و اثبتها، و رشّ عن نافع وصلا، و الآخرون یحذفونها فی الحالین علی وفق رؤس الآی.
هوش مصنوعی: این داستان درباره قوم "إرم" با ویژگی‌های خاص خود است که هیچ مشابهی در سرزمین‌ها وجود نداشته است. همچنین اشاره به قوم "ثمود" دارد که سنگ‌ها را در وادی‌القری می‌شکستند. آنها با استفاده از سنگ‌ها در این وادی، خانه‌هایی می‌ساختند و به این ترتیب، محلی امن برای زندگی فراهم می‌کردند. در تاریخ آمده است که اولین کسانی که از سنگ‌ها و کوه‌ها خانه درست کردند، قوم ثمود بودند و آنها در حدود هشتصد هزار خانه از سنگ بنا کردند. همچنین در مورد نگارش برخی کلمات و تفاوت‌های موجود در آنها در نوشته‌های مختلف توضیحاتی ارائه شده است.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ یعنی: فرعون موسی و هو الولید بن مصعب بن ریان ابن ثروان ابو العباس القبطی و الیه تنسب الاقداح العباسیّة «وَ فِرْعَوْنَ» لقب، و القبط تسمّی الجبابرة فراعنة. قوله: «ذِی الْأَوْتادِ» اختلفوا فیه فقال بعضهم: یعنی الجنود و الجموع الکفرة الفجرة الّذین کانوا «اوتاد» مملکته و یقوّن امره. و قال سعید بن جبیر: کانت له منارات یعذب النّاس علیها. و قیل: «الاوتاد» عبارة عن ثبات مملکته و طول مدّته کثبوت «الاوتاد» فی الارض قال الشّاعر: فی ظلّ ملک ثابت «الاوتاد».
هوش مصنوعی: فرعون، که به او لقب «ذی الاوتاد» داده شده، همان فرعون موسی است و نامش الولید بن مصعب بن ریان ابن ثروان، معروف به ابوالعباس قبطی می‌باشد. به همین دلیل، قداح عباسی به او نسبت داده می‌شود. «فِرْعَوْنَ» لقب اوست و در زمان‌ها، سران و جبابره به فرعون‌ها گفته می‌شود. درباره عبارت «ذی الاوتاد» نظرات متفاوتی وجود دارد؛ برخی می‌گویند که منظور از آن، نیروهای شرور و کافر هستند که پایه‌های حکومت او را تشکیل می‌دادند و برای تقویت سلطنتش به او کمک می‌کردند. سعید بن جبیر نیز اشاره کرده که فرعون مناره‌هایی برای عذاب دادن مردم داشته است. عده‌ای دیگر معتقدند که «الاوتاد» اشاره به ثبات و قدرت حکومت او دارد، که مانند میخ‌ها در زمین استوار و پایدار بوده است. شاعر هم در این باره می‌گوید: «در سایه‌ی سلطنتی ثابت همچون میخ‌ها».
و قال ابن عباس: سمّی فرعون ذا «الاوتاد»، لانّه اذا کان غضب علی احد مدّه بین اربعة «اوتاد» حتّی یموت و کذلک فعل بامرأته آسیة بنت مزاحم و بامرأة خازنه خربیل و کانت ماشطة هیجل بنت فرعون. اصحاب سیر گفته‌اند که: این ماشطه دختر فرعون را موی بشانه میزد، شانه از دست وی بیفتاد، گفت: تعس من کفر باللّه.
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید که فرعون را «اوتاد» می‌نامیدند زیرا زمانی که به کسی خشمگین می‌شد، او را بین چهار میخ می‌کشید تا بمیرد. او همچنین همین کار را با همسرش آسیه بنت مزاحم و زنی به نام خربیل که خدمتکارش بود، انجام داد. همچنین، در مورد ماشطه (آرایشگری) که موهای دختر فرعون را شانه می‌زد، گفته شده است که شانه از دستش افتاد و او گفت: «هلاکت بر کسی که به خدا کفر ورزد».
دختر فرعون گفت: هل لک من آله غیر ابی؟! جز از پدر من ترا خدایی هست؟! ماشطه گفت: الهی و آله ابیک و آله السّماوات و الارض و احد لا شریک له. دختر برخاست گریان پیش پدر شد. پدر مرو را گفت: چرا میگریی؟ گفت: ماشطه مرا گفت که: خدای من و خدای پدر تو و خدای هفت آسمان و زمین یکی است، یگانه و یکتا که او را شریک و انباز نیست. فرعون مرو را بخواند و او را بعذاب خویش بیم داد، گفت: اگر از این گفتار و این دین که داری برنگردی و بخدایی من اقرار ندهی ترا بمیخ بند هلاک کنم. ماشطه با وی همان گفت که با دختر گفت و از توحید اللَّه برنگشت.
هوش مصنوعی: دختر فرعون از ماشطه پرسید که آیا خدایی جز پدرش دارد یا نه. ماشطه در پاسخ گفت که خدای او و همچنین خدای پدرش و خدای آسمان‌ها و زمین، تنها یک خداست که هیچ شریکی ندارد. دختر به شدت ناراحت شد و به سمت پدرش رفت و به او گفت که ماشطه اینگونه به او گفته است. فرعون از او پرسید که چرا گریه می‌کند و او پاسخ داد که شنیده که خدا یکی است و هیچ شریکی ندارد. فرعون از او خواست که به او فکر کند و تهدید کرد که اگر به این باور اعتراف نکند، او را به شدت مجازات خواهد کرد. ماشطه هم همان چیزی را که به دختر گفته بود، به فرعون گفت و بر ایمانش به خدا باقی ماند.
فرعون بفرمود تا او را چهار میخ کردند و او را بمیخها در زمین دوختند و مار و کژدم فرا سینه وی گذاشتند. فرعون گفت: ترا دو ماه در این عذاب فرو گذارم، اگر از دین خویش بازنگردی. گفت: من از توحید و از دین حقّ بازنگردم و اگر هفتاد ماه مرا در این عذاب داری! ماشطه دو دختر داشت: یکی خرد که شیر همی‌خورد و یکی بزرگ بزنی رسیده. آن بزرگ را بیاوردند و سر وی بر سینه مادر بریدند و مادر از این برنگشت. آن طفل رضیع را بیاوردند. مادر چون آن طفله دید بگریست و جزع کرد. ربّ العالمین آن طفله را زبان فصیح دید تا گفت: یا امّاه لا تجزعی فانّ اللَّه قد بنی لک بیتا فی الجنّة! اصبری فانّک تفیضین الی رحمة اللَّه عزّ و جلّ و کرامته. ای مادر صبر کن، جزع مکن! اینک برحمت و کرامت اللَّه می‌روی و ببهشت جاودان. پس او را هلاک کرد و اللَّه تعالی او را بجوار رحمت خویش برد و فرعون کس بطلب شوهر وی فرستاد، خربیل، و او را نیافتند. پس فرعون را گفتند که: خربیل در فلان جایگه بر فلان کوه گریخته. فرعون دو مرد فرستاد بآن جایگه، خربیل را دیدند در نماز ایستاده سه صف از وحوش بیابان بر متابعت وی ایستاده، ایشان هر دو بازگشتند و خربیل دعا کرد باللّه گفت: اللّهم انّک تعلم انّی کتمت ایمانی مائة سنة و لم یظهر علیّ احد، فایّما هذین الرّجلین کتم علیّ فاهده الی دینک و اعطه من الدّنیا سؤله و ایّما هذین الرّجلین اظهر علی فعجّل عقوبته فی الدّنیا و اجعل مصیره فی الآخرة الی النّار. گفت: خداوندا خود میدانی که صد سال ایمان پنهان داشتم و هیچ دشمن بر من ظفر نیافت و حال من بر کس آشکارا نگشت. خداوندا ازین دو مرد آن یکی که کار و حال من بر من بپوشد او را راه نمای بدین خویش و ایمان کرامت کن و از دنیا آنچه خواهد مرادش حاصل کن، و از این دو مردان یکی که حال من ظاهر کند و دشمن را بر کار من اطّلاع دهد، در دنیا او را بعقوبت شتابان و در عقبی او را بآتش رسان. ایشان هر دو بازگشتند، دعای خربیل در یکی رسید ایمان آورد و مسلمان پاک دین گشت و با پیش فرعون نشد و آن دیگر بر فرعون شد و قصّه خربیل بآشکارا گفت علی رؤس الملأ. فرعون گفت: با تو هیچکس بود که بآنچه تو میگویی گواهی دهد گفت: فلان کس با من بود، و همان گوید که‌ من گفتم. آن مرد را بیاوردند و فرعون از وی پرسید که: آنچه این مرد میگوید راست است؟ او جواب داد که: لا ما رأیت ممّا قال شیئا: از آنچه او میگوید خبر ندارم و هیچ ندیدم. فرعون بفرمود تا آن مرد بدگوی را بردار کردند و آن دیگر را بنواخت و عطا داد. پس خبر به آسیه رسید که فرعون ماشطه را بمیخ بند هلاک کرد. آسیه گفت: این دین اسلام تا کی پنهان دارم و بر ناشایست دیدن چند صبر کنم؟! با فرعون گفت: انت شرّ الخلق و اخبثه عمدت الیّ الماشطة فقتلتها ای فرعون بترین آفریدگان تویی، خبیث‌ترین عالمیان تویی که آن ماشطه را چنان بعذاب بکشتی. فرعون گفت: مگر آن جنون که ماشطه را گرفت ترا نیز گرفت؟! گفت: من دیوانه نه‌ام و مرا جنون نگرفته من همی‌گویم که: خدای من و خدای تو، خداوند هفت آسمان و هفت زمین است آن یگانه یکتای بی‌شریک و بی‌انباز.
هوش مصنوعی: فرعون دستور داد تا شخصی را به چهار میخ به زمین بکوبند و مار و کژدم بر سینه‌اش بگذارند. او گفت که دو ماه در این عذاب خواهد بود و اگر از دینش برنگردد، عذاب ادامه خواهد داشت. اما آن شخص مقاومت کرد و گفت که هرگز از توحید و دین حق خود دست نخواهد کشید، حتی اگر هفتاد ماه هم در این عذاب باشد. فرعون دو دختر داشت؛ یکی از آن‌ها کوچک و شیرخوار بود و دیگری بزرگتر. او دختر بزرگ را آورد و سرش را مقابل چشمان مادرش بریدند، ولی مادر از سر عذاب و ترس تسلیم نشد. وقتی نوبت به دختر شیرخوار رسید، مادرش با دیدن او به گریه افتاد. اما خداوند به دختر شیرخوار زبان داد تا به مادرش بگوید: «ای مادر، نگران نباش! خداوند برای تو در بهشت خانه‌ای ساخته است. صبوری کن، زیرا به رحمت و کرامت خداوند خواهی رسید.» سپس دختر شیرخوار را به قتل رساندند و مادر به رحمت خداوند پیوست. فرعون به دنبال خربیل، فردی که ایمانش را پنهان کرده بود، فرستاد. وقتی او را پیدا کردند، خربیل در حال نماز بود و از خداوند خواسته‌هایش را در دل دعا کرد. پس از مدتی، یکی از دو مردی که به دنبال او بودند به ایمان درآمد و مسلمان شد، در حالی که دیگری به فرعون خبر داد و او را فاش کرد. فرعون به آن مردی که از او سوال کرد، گفت: آیا آنچه را که این شخص می‌گوید تأیید می‌کنی؟ او جواب داد که از آنچه او می‌گوید خبر ندارد. در نتیجه، فرعون آن شخص بدگو را مجازات کرد و به دیگری پاداش داد. آسیه، همسر فرعون، از کشتار ماشطه باخبر شد و از خود پرسید که تا کی باید این دین اسلام را پنهان کند. او با فرعون صحبت کرد و گفت که تو بدترین و خبیث‌ترین آفریده‌ها هستی. فرعون به او گفت که آیا جنون تو را هم گرفته است؟ آسیه پاسخ داد که او دیوانه نیست و خدای او و فرعون همان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین‌ها را آفریده است.
فرعون او را نیز بمیخ بند درکشید، هم چنان که با ماشطه کرد، و آسیا سنگی عظیم بر سینه وی فرو گذاشت. ربّ العزّة آن ساعت در بهشت بر وی گشاد و ناز و نعیم بهشت فرا پیش چشم وی داشت تا آن عذاب بر وی آسان گشت و گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ». قوله: الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ای کفروا و جاوزوا قدرهم و توثبوا علی اللَّه عزّ و جلّ و نصبوا له الحرب و همّت برسله لیأخذوهم.
هوش مصنوعی: فرعون او را مانند ماشطه به میخ بند کشید و سنگ آسیاب بزرگی بر سینه‌اش گذاشت. در آن لحظه، خداوند بهشت را برای او گشود و نعمت‌های آنجا را به او نشان داد تا عذابش را آسان‌تر کند. او دعا کرد: «پروردگارا! برای من در بهشت خانه‌ای بساز و مرا از دست فرعون و کارهایش نجات ده و از قوم ظالمین برهان.» این اشاره به کسانی است که در سرزمین‌ها طغیانی کردند، به کفر افتادند و از حدود خود فراتر رفتند و بر خداوند جنگیدند و قصد داشتند تا فرستادگان او را بگیرند.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ بالکفر و القتل و النّهب و منع النّاس عن عبادة اللَّه و طالت اعمارهم و ساءت اعمالهم بارض الیمن و ثمود بارض الشّام و نمرود بالسّواد و قبط بمصر.
هوش مصنوعی: آن‌ها در این سرزمین فساد زیادی به راه انداختند، از جمله کفر ورزی، قتل، غارت و جلوگیری از عبادت خدا. عمرشان طولانی شد اما عملشان در سرزمین یمن، قوم ثمود در شام، نمرود در سرزمین سواد، و قبطی‌ها در مصر، بسیار بد بود.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ ای ارسل من فوق عذابا سطا بهم فدمّرهم.
هوش مصنوعی: خداوند بر آن‌ها عذابی شدید نازل کرد و عذابی سخت بر سرشان فرستاد که باعث نابودی‌شان شد.
قال الزّجاج: جعل سوطه الّذی ضربهم به العذاب.
هوش مصنوعی: زجاج گفته است: آن عصایی که به وسیله آن بر آن‌ها عذاب نازل شد، به طور خاص ساخته شده است.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ قال مقاتل: ممرّ النّاس علیه لا یفوته احد و یؤخذ کلّا بما یفعله. و فی التّفسیر انّ الصّراط سبع قناطر ثلاث صعود و ثلاث هبوط، و السّابعة وسطها فی اعلی الصّراط علی القنطرة الاولی الامانة الّتی لا یجاوزها الّا من اداها فی الدّنیا. و علی القنطرة الثّانیة الرّحم لا یجاوزها الّا من وصلها فی الدّنیا و اللَّه عزّ و جلّ علی القنطرة الاعلی ثانی رجلیه: «یقول: «و عزّتی لا یمرّ بی الیوم ظلم ظالم» و فی بعض الرّوایات انّ علی جسر جهنّم سبع قناطر یسأل العبد عن الشّهادة. فی اولاها فان اتی بها تامّة جاز الی الثّانیة، فیسأل عن الصّلاة فان جاء بها تامّة جاز الی الثّالثة، فیسأل عن الزّکاة فان جاء بها تامّة جاز الی الرّابعة، فیسأل عن الصّوم، فان جاء به تامّا جاز الی الخامسة، فیسأل عن الحجّ و فی السّادسة عن العمرة و فی السّابعة عن المظالم، فان خرج منها قیل له: «انطلق الی الجنّة».
هوش مصنوعی: پروردگارت در کمین است. مردم به این مسیر می‌گذشتند و هیچ‌کس از آن نجات نخواهد یافت و هرکسی طبق اعمالش مورد پاسخگویی قرار خواهد گرفت. در تفسیر آمده که این مسیر هفت پل دارد؛ سه پل بالا و سه پل پایین، و پل هفتم در وسط آن قرار دارد. در بالای پل اول، امانت است که تنها کسانی می‌توانند از آن عبور کنند که در دنیا به آن عمل کرده باشند. بر روی پل دوم، رابطه خویشاوندی است که فقط کسانی می‌توانند از آن عبور کنند که آن را در دنیا حفظ کرده باشند. خداوند در بالای پل بالایی ایستاده است و می‌گوید: «به عزت من امروز هیچ ظلمی بر من نمی‌گذرد». طبق برخی روایات، بر روی پل جهنم هفت پل وجود دارد که فرد درباره شهادت خود مورد سؤال قرار می‌گیرد. در نخستین پل اگر شهادت را کامل ارائه دهد به پل دوم عبور می‌کند، سپس درباره نماز از او سؤال می‌شود. اگر نماز کامل را ارائه کند، به پل سوم می‌رود و درباره زکات از او سؤال می‌شود. اگر زکات کامل را ارائه دهد، به پل چهارم می‌رود و درباره روزه سؤال می‌شود. اگر روزه را کامل ارائه دهد، به پل پنجم می‌رود و درباره حج و در پل ششم درباره عمره و در پل هفتم درباره ظلم‌ها از او سؤال می‌شود. اگر از این پل‌ها عبور کند، به او گفته می‌شود: «برو به بهشت».
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ نزلت فی عتبة بن ربیعة، و قیل: فی امیة بن خلف الجمحی «ابْتَلاهُ» ای امتحنه «ربه» بالنّعمة «فَأَکْرَمَهُ» بالمال «وَ نَعَّمَهُ» بما وسّع علیه «رزقه» «فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» ای فضّلنی بما اعطانی یری الاکرام فی کثرة الحظّ من الدّنیا هذا کقوله: «لیقولنّ هذا لی».
هوش مصنوعی: انسان وقتی که خداوند او را امتحان کند، یعنی در موقعیتی قرار دهد که ببیند چگونه برخورد می‌کند، به او نعمت می‌دهد و از مال و روزی او را برخوردار می‌سازد. سپس انسان به این باور می‌رسد که خداوند او را بزرگ داشته و به او فضل داده است و در نتیجه به نعمت‌های دنیوی افتخار می‌کند و می‌گوید که این‌ها به خاطر من است.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ بالفقر «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» ای ضیّق «علیه» و قیل: جعله علی مقدار البلغة و الکفایة «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» ای اذلّنی، بالفقر یری الهوان و المذلّة فی قلّة الحظّ منها، فردّ اللَّه علی من ظنّ انّ سعة الرّزق اکراما و انّ الفقر اهانة فقال: «کلّا» ای لیس الاکرام و الاهانة فی کثرة المال و قلّته. و انّما الاکرام و الاهانة فی الطّاعة و المعصیة. و قیل معنی: «کلّا» هاهنا ای لم یکن ینبغی ان یکون الحمد علی نعمه دون فقره، بل ینبغی ان یکون حمده علی الحالین جمیعا. قرأ ابو جعفر و ابن عامر: «فقدّر» بتشدید الدّال و الآخرون بالتّخفیف و هما لغتان. و قرأ نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب اکرمنی و أهاننی بإثبات الیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء و الآخرون یحذفونها وقفا و وصلا. قوله: بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ قرأ اهل البصرة: «یکرمون» و «یحضّون» و «یأکلون» و «یحبّون» بالیاء فیهنّ و قرأ الآخرون: بالتّاء لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ای «لا» تحسنون الیه، و قیل: «لا» تعطونه حقّه. قال مقاتل: کان قدامة بن مظعون یتیما فی حجر امیّة بن خلف فکان یدفعه عن حقّه فنزل فیه: لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ.
هوش مصنوعی: اگر کسی به فقر مبتلا شود و روزی‌اش تنگ باشد، ممکن است بگوید: "پروردگارا، مرا خوار کردی." او در فقر، خفت و مذلت را می‌بیند و احساس کمبود در روزی خود دارد. خداوند به کسانی که فکر می‌کنند گشایش روزی نشانه کرامت و فقر نشانه ذلت است، پاسخ می‌دهد که: "هرگز"، یعنی کرامت و ذلت در زیاد یا کم بودن مال نیست. بلکه کرامت و ذلت در اطاعت و نافرمانی از خداوند است. همچنین گفته شده که نباید فقط در نعمت‌ها شکرگزاری کرد، بلکه باید در هر دو حالت یعنی نعمت و فقر، شکرگزار خدا بود. در این متن، برخی قرائت‌ها وجود دارد که تفاوت‌هایی در نحوه بیان دارند. به طور کلی، به عدم احترام به یتیمان هم اشاره می‌شود و این که نباید حق آن‌ها را نادیده گرفت.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی‌ طَعامِ الْمِسْکِینِ ای لا یأتونه و لا یأمرون به، و تقدیره: «علی» اطعام «طعام المسکین». و قیل: وقع الطّعام موقع الاطعام کالنّبات موقع الانبات. و قرأ ابو جعفر و حمزة و الکسائی و عاصم «تحاضّون» بفتح الحاء و الف بعدها ای «لا» یحضّ بعضکم بعضا علیه.
هوش مصنوعی: شما یکدیگر را به غذا دادن به فقیران تشویق نمی‌کنید و نه اینکه دستور می‌دهید که این کار را انجام دهند. به عبارتی دیگر، شما در رساندن غذا به مسکینان همکاری نمی‌کنید. برخی نیز بر این باورند که در اینجا واژه "غذا" به معنای اطعام قرار دارد، مشابه اینکه "نبات" به معنای "انبات" استفاده می‌شود. همچنین، برخی از قرائت‌ها به صورت "تحاضّون" با فتحه حرف ح و فاء بیان شده است که به معنای این است که شما یکدیگر را به این کار ترغیب نمی‌کنید.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ ای میراث الیتامی و اموالهم «أَکْلًا لَمًّا» ای شدیدا بالغلبة و هو ان یأکل نصیبه و نصیب غیره و ذلک انّهم کانوا لا یورثون النّساء و الصّبیان و یأکلون نصیبهم. و قال «ابن زید» الاکل اللمّ الّذی یأکل کلّ شی‌ء یجده لا یسأل عنه احلال ام حرام؟ و یأکل الّذی له و لغیره. و قیل: «أَکْلًا لَمًّا» ای جمعا. یقال: لممت ما علی الخوان المّه اذا جمعته فاکلته اجمع.
هوش مصنوعی: شما میراث یتیمان و اموال آن‌ها را به شدت و به طریقی ناپسندیده می‌خورید، به گونه‌ای که نه تنها سهم خود را می‌خورید بلکه به سهم دیگران هم دست می‌زنید. این به دلیل این است که آن‌ها به زنان و کودکان ارث نمی‌دادند و خودشان از مال آن‌ها بهره‌ور می‌شدند. «ابن زید» می‌گوید که خوردن شدید به معنای این است که هر چیزی را که پیدا می‌کند بدون اینکه بپرسد حلال است یا حرام، می‌خورد و هم سهم خودش و هم سهم دیگران را برمی‌دارد. و گفته شده است که «خوردن شدید» به معنی جمع‌آوری است. این اصطلاح به معنای جمع‌آوری غذا از روی سفره و خوردن آن به کار می‌رود.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا ای کثیرا مفرطا فیه. یقال: جمّ الماء فی الحوض اذا اجتمع فیه و کثر.
هوش مصنوعی: شما به شدت و با عشق زیادی به مال و ثروت علاقه‌مند هستید. عبارتی که به کار رفته نشان دهنده این است که مانند زمانی که آب در حوض جمع می‌شود و زیاد می‌شود، شما نیز به این مال و ثروت تمایل فراوان دارید.
«کلّا» ای ما ینبغی ان یکون الامر هکذا. و قال مقاتل: ای لا یعقلون ما امروا به فی الیتیم و فی المسکین. ثمّ اخبر عن تلهّفهم علی ما سلف منهم حین لا ینفعهم فقال عزّ من قائل: إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا مرّة بعد مرّة و کسر کلّ شی‌ء علی ظهرها من جبل و بناء و شجر فلم یبق علی ظهرها شی‌ء. قال الزجاج: «دکّت» زلزلت. قوله: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا هذا کقوله: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا صَفًّا» ای تصف الملائکة صفوفا کصفوف اهل الدّنیا. قیل: اهل کلّ سماء صفّ علی حدة فتکون سبعة صفوف. قوله: وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ قلل عبد اللَّه بن مسعود و مقاتل فی هذه الآیة: تقاد جهنّم بسبعین الف زمام کلّ زمام بید سبعین الف ملک، لها تغیظ و زفیر حتّی تنصب علی یسار العرش و روی فلا یراها ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل الّا جثا لرکبته یقول: نفسی نفسی، و نبیّنا (ص) یقول: امّتی امّتی.
هوش مصنوعی: به طور کلی نباید اوضاع به این شکل باشد. مقاتل گفته است که آن‌ها نمی‌فهمند چه چیزهایی در مورد یتیم و مستمند به آن‌ها گفته شده است. سپس به حسرت آن‌ها بر اعمال گذشته‌شان که دیگر هیچ سودی برایشان ندارد اشاره شده است. خداوند می‌فرماید: «زمانی که زمین به شدت تکان بخورد و همه چیز بر روی آن، از کوه و ساختمان و درخت، شکسته شود و چیزی بر روی آن باقی نماند.» زجاج گفته است که «دکّت» به معنای زلزله است. در ادامه آمده است: «و پروردگار تو و ملائکه به صف، به نزدشان خواهند آمد.» این مانند این است که بگویند: «آیا منتظرند که خداوند در سایه‌هایی از ابر و با ملائکه به صف آمده به سراغشان بیاید؟» به گونه‌ای که ملائکه به صف‌هایی مانند صفوف مردم در دنیا قرار می‌گیرند. همچنین گفته شده است که در هر آسمان نمایندگانی به صورت جداگانه صف کشیده‌اند و مجموعاً هفت صف خواهند بود. در ادامه آمده است: «و در آن روز جهنم حاضر می‌شود.» عبدالله بن مسعود و مقاتل درباره این آیه گفته‌اند: جهنم با هفتاد هزار رشته به جلو می‌آید که هر رشته در دست هفتاد هزار فرشته است. جهنم به شدت غضبناک و زجه‌زنان خواهد بود تا به سمت سمت چپ عرش بیاید و روایت شده است که هیچ فرشته مقربی یا پیامبری جز اینکه بر زانو درخواهد آمد و خواهد گفت: «نفس من، نفس من» و پیامبر ما (ص) خواهد گفت: «امت من، امت من».
«یومئذ» یعنی: یوم یجاء «بجهنّم» «یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» ای یتذکّر ما اخبر به فی الدّنیا فیتّعظ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری‌ ای «انّی» ینفع ذلک و من این له التّوبة. قال الزجاج: یظهر التّوبة و من این له التّوبة و لیس بدار التّکلیف.
هوش مصنوعی: در آن روز، انسان به یاد می‌آورد چه چیزهایی را در دنیا شنیده و از آن‌ها پند می‌گیرد، اما دیگر چگونه می‌تواند این یادآوری به او سودی برساند و از کجا می‌تواند توبه کند؟ زجاج می‌گوید: در آن زمان توبه ظاهر می‌شود، اما چگونه می‌تواند توبه کند در حالی که اینجا دیگر جایی برای تکلیف نیست.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی ای «قدّمت» من الاعمال الصّالحة «لحیوتی» بعد موتی.
هوش مصنوعی: شخصی می‌گوید: ای کاش در زندگی‌ام کارهای نیکو بهتری انجام می‌دادم تا به درد و فایده‌ام پس از مرگم بخورد.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ قرأ الکسائی و یعقوب: «لا یُعَذِّبُ» و «لا یُوثِقُ» بفتح الذّال و الثّاء علی معنی «لا یعذب» «احد» فی الدّنیا کما «یعذب» هو فی الآخرة.
هوش مصنوعی: در آن روز، هیچ‌کس نمی‌تواند مانند او عذاب کند. برخی از قاریان، مانند کسایی و یعقوب، به این نکته اشاره کرده‌اند که معنی «عذاب» و «وثاق» به «عدم عذاب» و «عدم قید» است، به این معنا که در دنیا هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ای که او در آخرت عذاب می‌کند، عذاب دهد.
«وَ لا یُوثِقُ» مثل وثاق اللَّه «احد» «یومئذ». و قیل: هو رجل بعینه و هو امیة بن خلف، یعنی: «لا یعذب» کعذاب هذا الکافر «احد» «و لا یوثق» کوثاقه «احد»، فعلی هذه القراءة الهاء الاولی و الثّانیة راجعتان الی الانسان. و قرأ الآخرون بکسر الذّال و الثّاء، و معناه: «لا» «احد» فی الدّنیا «یعذب» مثل ما «یعذب» اللَّه ذلک الیوم و «لا» «احد» فی الدّنیا «یوثق» مثل «وَثاقَهُ» للکافر ذلک الیوم و یجوز ان یکون معناه: «لا یُعَذِّبُ» عذاب اللَّه «احد» ای «لا» یتولّی «عَذابَهُ» غیره فهو الّذی یتولّی تعذیب الکفّار و توثیقهم بنفسه من غیر ان یکلهما الی غیره، فیکون فیه زیادة فی التّهویل. و یجوز ان یکون ذلک فی بعض اوقاتهم و علی هذه القراءة الهاء الاولی و الثّانیة راجعتان الی اللَّه. و یروی انّ ابا عمرو رجع فی آخر عمره الی قراءة من قرأ بفتح الذّال و الثّاء. و قیل: هی قراءة النّبیّ (ص). قوله: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ای المطمئنّة باللّه و بالایمان من قوله: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ. و قیل: اطمأنّت بالبشری من الملائکة، من قوله: وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ. و قیل: اطمأنّت اذا اوتیت کتابها بیمینها. قال الحسن: «النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» المؤمنة الموقنة، الرّاضیة بقضاء اللَّه، الآمنة من عذاب اللَّه. و قیل: القلب السّاکن بسکینة الیقین لا یخالجه شکّ. یقال: نزلت فی حمزة بن عبد المطّلب و اختلفوا فی وقت هذه المقالة فقال قوم: یقال لها ذلک عند الموت، فیقال لها:
هوش مصنوعی: این متن به توصیف حالتی از انسان اشاره دارد که به آرامش و اطمینان دست یافته است. در اینجا آمده است که فردی که به خدا و ایمان خود اطمینان دارد، به آرامش می‌رسد؛ این آرامش ممکن است ناشی از یاد خدا یا تبشیرهایی باشد که از سوی فرشتگان به او می‌رسد. برخی بر این باورند که این حالت برای کسی است که هنگام دریافت نامه عمل خود با دست راستش، به آرامش می‌رسد. این مفهوم می‌تواند به یک فرد مؤمن و مطمئن اشاره کند که در برابر قضای الهی راضی است و از عذاب خداوند در امان است. در این زمینه، پورس بندهای مختلفی از تفسیرها و قضاوت‌ها درباره این آیات و موضوعات مرتبط بیان شده است. همچنین، صحبت از کسی است که ممکن است در لحظات پایانی عمر خود چنین عباراتی را بشنود.
ارْجِعِی إِلی‌ اللَّه «راضیة» بما اعطیت من الثّواب «مرضیّة» عنک ای اللَّه عنک راض. و قال الحسن: اذا اراد اللَّه قبضها اطمأنّت الی اللَّه و رضیت عن اللَّه و رضی اللَّه عنها. و قال عبد اللَّه بن عمرو: اذا توفّی العبد المؤمن، ارسل اللَّه عزّ و جلّ ملکین و ارسل الیه بتحفة من الجنّة، فیقال لها: اخرجی أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اخرجی «الی» روح و ریحان و رب عنک راض فتخرج کاطیب ریح مسک وجده احد فی انفه و الملائکة علی ارجاء السّماء یقولون: قد جاء من الارض روح طیّبة و نسمة طیّبة فلا تمرّ بباب الّا فتح لها و لا یملک الّا صلّی علیها حتّی یؤتی بها الرّحمن فتسجد. ثمّ یقال لمیکائیل: «اذهب بهذه فاجعلها مع انفس المؤمنین» ثمّ یومر فیوسّع علیه قبره سبعین ذراعا عرضه و سبعین ذراعا طوله و ینبذ له فیه الرّیحان ان کان معه شی‌ء من القرآن کفاه نوره و ان لم یکن جعل له نور مثل الشّمس فی قبره، و یکون مثله مثل العروس ینام فلا یوقظه الّا احبّ اهله الیه. و اذا توفّی الکافر ارسل اللَّه الیه ملکین و ارسل قطعة من بجاد أنتن و اخشن من کلّ خشن، فیقال: أَیَّتُهَا النَّفْسُ الخبیثة اخرجی «الی» جهنّم و عذاب الیم و ربّ علیک غضبان. و قال ابو صالح فی قوله: ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. قال هذا عند خروجها من الدّنیا فاذا کان یوم القیامة، قیل: فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی و قال آخرون: انّما یقال لها ذلک عند البعث. قال ابن عباس: الخطاب لروح المؤمن یأمرها اللَّه بالرّجوع الی الجسد فیکون قوله: «إِلی‌ رَبِّکِ» ای «الی» امر «ربک»، و قیل: «إِلی‌ رَبِّکِ» ای «الی» بدن صاحبک فسمّی ذلک ربّا کما یقال: ربّ الدّار و ربّ الدّابّة.
هوش مصنوعی: به خداوند بازگرد، به حالتی راضی و راضی کننده. حسن می‌گوید: وقتی خداوند اراده کند که روح شخصی را بگیرد، او به خدا اطمینان می‌یابد و از او راضی می‌شود و خدا نیز از او راضی است. عبدالله بن عمر می‌گوید: وقتی یک مؤمن درگذرد، خداوند دو فرشته را برای او می‌فرستد و هدیه‌ای از بهشت به او می‌آورد. به این روح گفته می‌شود: ای روح آرام، بیرون بیا به سوی روح و رایحه‌ای خوش و پروردگاری که از تو راضی است. او مانند بویی خوش از مشک خارج می‌شود و فرشتگان در آسمان می‌گویند: روح نیکو و نسیم خوشی از زمین آمده است. این روح هیچ دری را نمی‌بیند مگر اینکه برای او گشوده می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند او را منع کند مگر اینکه بر او درود فرستد تا به سمت خداوند آورده شود و سجده کند. سپس به میکائیل گفته می‌شود: برو و این روح را با روح‌های مؤمنان همراه کن. در این حین، قبر او به اندازه هفتاد ذراع گسترش می‌یابد و اگر چیزی از قرآن داشته باشد، نورش او را کفایت می‌کند و اگر نداشته باشد، نوری مانند نور خورشید در قبرش قرار می‌گیرد. او مانند عروسی می‌خوابد و تنها عزیزانش می‌توانند او را بیدار کنند. اما وقتی کافر درگذرد، خداوند دو فرشته به سوی او می‌فرستد و قطعه‌ای از عذاب آتشین و بدبو را همراه می‌آورد و به او می‌گوید: ای نفس پلید، بیرون بیا به سوی جهنم و عذابی دردناک در حالی که پروردگار بر تو خشمگین است. درباره آیه «به سوی پروردگارت بازگرد» گفته شده که این بیان زمانی است که روح از دنیا خارج می‌شود، و در روز قیامت به او گفته می‌شود که به میان بندگان من وارد شو و به بهشت من وارد شو. برخی گفته‌اند این سخن در زمان قیامت به او گفته می‌شود. ابن عباس معتقد است که این خطاب به روح مؤمن است که خداوند او را به بازگشت به بدنش امر می‌کند و «به سوی پروردگارت» در واقع به معنای بازگشت به بدن صاحبش است.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی ای مع «عِبادِی» «جَنَّتِی». و قیل: «فی» جملة «عبادی» الصّالحین مع الّذین انعم اللَّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین. و قیل: فِی عِبادِی ای «فی» عبادتی و طاعتی فحذف التّاء کاقام الصّلاة.
هوش مصنوعی: و (به او) گفته می‌شود: به جمع من وارد شو. بعضی گفته‌اند که «عباد» اشاره به بندگان صالح است که خداوند بر آنها نعمت داده است، از جمله پیامبران، صدیقین، شهیدان و صالحان. همچنین برخی گفته‌اند که «عبادی» به معنای عبادت و اطاعت من است، و «ت» در آن حذف شده است، مانند «اقامه الصلاة».
و قال بعض اهل الاشارة: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ الی الدّنیا «ارْجِعِی» الی اللَّه بترکها و الرّجوع الی اللَّه سلوک سبیل الآخرة. و فی بعض التّفاسیر انّ هذه الآیة نزلت فی خبیب بن عدی الّذی صلبه اهل مکة و جعلوا وجهه الی المدینة فقال:
هوش مصنوعی: گفتند برخی از اهل اشاره: ای نفس مطمئن به دنیا، بازگرد به سوی خدا و دنیای خود را رها کن، زیرا بازگشت به سوی خدا راهی به سمت آخرت است. در برخی تفاسیر آمده که این آیه در مورد خبیب بن عدی نازل شده است، کسی که اهل مکه او را به دار آویختند و صورتش را به سوی مدینه قرار دادند.
اللّهم ان کان لی عندک خیر فحوّل وجهی نحو قبلتک، فحوّل اللَّه وجهه نحو القبلة من غیر ان یحوّله احد فلم یستطع احد ان یحوّله. و قیل: نزلت فی عثمان بن عفان بین انّه سیقتل شهیدا مظلوما. و قال سعید بن جبیر: مات ابن عباس بالطّائف فشهدت جنازته فجاء طائر لم یر علی خلقته فدخل نعشه ثمّ لم یر خارجا منه فلمّا دفن تلیت هذه الآیة علی شفیر القبر لا یری من تلاها.
هوش مصنوعی: ای خدا، اگر نزد تو برای من خیری وجود دارد، صورتم را به سمت قبله برگردان. پس خداوند او را بدون اینکه کسی بتواند او را برگرداند، به سمت قبله برگرداند. گفته شده که این آیه درباره عثمان بن عفان نازل شده است، به این معنا که او شهید و مظلوم کشته خواهد شد. همچنین سعید بن جبیر نقل کرده که ابن عباس در طائف فوت کرد و من در تشییع جنازه‌اش حاضر بودم. در آنجا، پرنده‌ای با شکل و شمایل خاصی آمد و به تابوت او وارد شد و دیگر بیرون نیامد. وقتی او را دفن کردند، این آیه بر لبه قبر خوانده شد و کسی ن دید که آن را تلاوت کرده باشد.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌
هوش مصنوعی: ای نفس آرام و مطمئن، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که خشنود و مورد رضایت او هستی. پس به جمع بندگان خاص من بپیوند و وارد بهشت من شو.