گنجور

النوبة الثانیة

این سوره بیست و دو آیتست، صد و نه کلمه، چهار صد و سی حرف، جمله به مکه فرو آمد باجماع مفسّران. و در این سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست. و در فضیلت این سوره ابی بن کعب روایت کند از مصطفی (ص) که گفت: هر که این سوره بر خواند، خدای عزّ و جلّ او را بعدد هر روز آدینه و هر روز عرفه که درین جهان باشد ده نیکی در دیوان وی بنویسد. قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ قیل: المراد بها جمیع السّماوات. و قیل: السَّماءِ الدّنیا فانّها ذاتِ الْبُرُوجِ ای ذاتِ الظّهور. و قیل: ذاتِ الْبُرُوجِ الخلق الحسن.

و قیل: منازل الشّمس و القمر. جماعتی مفسّران گفتند: این بروج که ربّ العالمین اندرین سوره و سورة الفرقان یاد کرده و نام برده، دوازده برج‌اند، منازل شمس و قمر. نام آن برجها: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت. آسمانها برین دوازده برج نهاده، چنان که سالها بر دوازده ماه نهاده. و این برجها بر چهار فصل است: یک فصل از آن وقت بهار است، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه در حمل و ثور و جوزا باشد و فصل دوم روزگار صیف است، تابستان گرم، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه در سرطان و اسد و سنبله باشد و سوم روزگار خریف است، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه در میزان و عقرب و قوس باشد. و فصل چهارم روزگار زمستانست، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه بجدی و دلو و حوت باشد.

و هر فصلی را طبعی دیگر است و گردش او دیگر و شرح آن در ما تقدّم رفته.

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ روز رستاخیز است و عد الاوّلون و الآخرون به للقضاء و الجزاء و الثّواب و العقاب.

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ روی عبد اللَّه بن رافع عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ یوم القیامة و المشهود یوم عرفة و الشّاهد یوم الجمعة ما طلعت شمس و لا غربت علی یوم افضل من یوم الجمعة، فیه ساعة لا یوافقها عبد مؤمن یدعو اللَّه فیها خیرا الّا استجاب له و لا یستعیذه من سوء الّا اعاذه منه.

و هذا قول ابن عباس و الاکثرین من المفسّرین: انّ الشّاهد یوم الجمعة و المشهود یوم عرفة.

و روی عن ابن عمر قال: الشّاهد یوم الجمعة و المشهود یوم النّحر و قال سعید بن المسیب: الشّاهد یوم التّرویة و المشهود یوم عرفة. و قیل: الشّاهد محمد (ص) لقوله: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً» و المشهود یوم القیامة لقوله: «ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ». و قیل: الشّاهد: الملک یشهد علی ابن آدم لقوله: «وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ». و قیل: الشّاهد اعضاء بنی آدم و المشهود انفسهم، لقوله: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ». و قیل: الشّاهد هذه الامّة و المشهود سائر الامم، لقوله تعالی: جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ. و قیل: الشّاهد الانبیاء و المشهود محمد (ص) لقوله: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ» الی قوله: «فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ». و قیل: الشّاهد هو اللَّه و المشهود نحن، لقوله: «وَ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً» قل: ایّ شی‌ء اکبر شهادة «قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ». و قیل: الشّاهد الایّام و اللّیالی و المشهود بنی آدم لما

روی فی الخبر: «ما من یوم الّا و ینادی انّی یوم جدید و انّی علی ما یفعل فیّ شهید، فاغتنمنی فلو غابت شمسی لم تدرکنی الی یوم القیامة».

و قیل: الشّاهد جمیع الخلق یشهدون للَّه بالوحدانیّة و المشهود اللَّه. و قیل: الشّاهد اللَّه شهد لنفسه بالوحدانیّة و المشهود هو جلّ جلاله لانّه شهد لنفسه و موضع القسم. قوله: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ و التّقدیر: لقد قُتِلَ و مثله «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها».

و قال الزّجاج: موضع القسم إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ: و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ کما یقال: ضرب زید و اللَّه و معنی قُتِلَ لعن و عذّب. و قیل: اراد به حقیقة القتل و الاهلاک. و قیل: الاصحاب الاخدود هم المؤمنون فیکون القتل حقیقة ایضا و الْأُخْدُودِ الشّقّ المستطیل فی الارض کالنّهر و جمعه اخادید و منه الخبر فی وصف الشجرة الّتی دعاها النّبی (ص) جعلت تخدّ الارض خدّا حتّی اتت النّبی (ص). در اصحاب اخدود علماء تفسیر مختلف‌اند.

مسلم بن الحجاج در صحیح آورده از هدبة بن خالد از حماد بن سلمة از ثابت بنانی از عبد الرحمن بن ابی لیلی از صهیب از رسول خدا (ص) گفتا: «در روزگار پیش پادشاهی بود بت‌پرست، جادوپرور، و در مملکت وی مردی بود ساحر حاذق. چون پیر گشت، آن ساحر کس فرستاد بآن ملک که مرا غلامی فرست تا او را سحر بیاموزم که من پیر گشتم و روزگار من بآخر رسید تا آن غلام بجای من می‌نشیند و کار مملکت تو در سحر روان دارد. ملک بفرمود تا کودکی تازه جوان عاقل بر وی فرستادند. آن کودک پیوسته بر آن ساحر رفتی و بر رهگذر خانه ساحر راهبی یافت خداپرست موحّد. با آن راهب بنشست و حدیث توحید و ایمان از وی میشنید و سحر و شعبده از آن ساحر می‌شنید، تا روزی که دابّه‌ای عظیم پدید آمد که مردم را از آن گزند میرسید، و راه بمردم فرو بسته. آن کودک گفت: امروز آن روزست که من بتحقیق رسانم که راهب فاضلتر و بحقّ‌تر یا ساحر؟ چون بنزدیک آن دابّه رسید سنگی برداشت و روی سوی آسمان کرد گفت: اللّهم ان کان امر الرّاهب احبّ الیک من امر السّاحر فاقتل هذه الدّابّة حتّی یمشی النّاس. آن گه سنگ بر دابّه انداخت و ربّ العالمین آن را بدست و زخم وی هلاک کرد و مردم ایمن گشتند و راه بر ایشان گشاده شد. آن کودک واپیش راهب رفت و این قصّه قتل دابّه باز گفت. راهب عظیم شاد گشت و گفت: ای بنیّ انت الیوم افضل منّی، ای پسر تو امروز بعلم و فضل افزونی داری و ترا بلا و محنت رسد در میان این قوم، نگر تا بوقت بلا آن قوم را بر من دلالت نکنی و مرا ببلا نه افکنی! بعد از آن کار کودک بجایی رسید که «کان یبرئ الاکمه و الأبرص» و یداوی النّاس سائر الادواء. پس کار و قصّه وی منتشر گشت و هر بیماری که اطبّاء از معالجه وی عاجز بودند، بدست وی و دعای وی شفا می‌یافت، آن ملک بت‌پرست را ندیمی بود نابینا، مال فراوان و هدیّه‌ها و تحفه‌های گرانمایه برداشت و آمد بر این کودک. گفت: اگر مرا شفا پدید کنی و روشنایی چشم دهی، این مال جمله ترا بخشم. کودک گفت: شفای درد تو نزدیک من نیست و بدست من نیست بلی بنزدیک اللَّه است و شفا دهنده خداست، آفریدگار عالمیان و معبود جهانیان، و مرا بمال تو حاجت نیست. اگر ایمان آری من دعا گویم تا اللَّه تو را شفا دهد. آن مرد ایمان آورد و ربّ العالمین بدعای آن کودک دو چشم روشن بوی باز داد. آن مرد برخاست و بنزدیک آن ملک باز گشت. ملک او را چنان دید، گفت: این روشنایی و چشم بینا ترا که داد؟ گفت: ربّی و ربّک آن خداوند که آفریدگار و پروردگار منست و آفریدگار و پروردگار تو! آن ملک در خشم شد و او را معذّب همی‌داشت تا بر آن غلام دلالت کرد. و غلام را بیاوردند و ملک گفت: ای پسر جادوی تو بدانجای رسید که نابینا را بینا کنی و علّت برص میبری؟! غلام گفت: این نه من میکنم خدای من میکند، تعالی و تقدّس، و شفا میدهد. آن غلام را بزخم و عذاب فرو کشیدند تا بر آن راهب دلالت کرد. راهب را بیاوردند و او را بر کفر و شرک دعوت کردند. راهب سرباز زد و بر دین توحید بپائید و محکم باستاد. ملک بفرمود تا ارّه بر فرق وی نهادند و او را بدو شاخ کردند.

و آن ندیم ملک که ایمان آورده بود، او را با کفر خواندند هم چنان سرباز زد و از توحید برنگشت و او را هلاک کردند. آن غلام تنها بماند. ملک جماعتی را از اصحاب خویش بر وی موکّل کرد تا او را بر بالای کوه برند و بزیر اندازند. چون بر بالای کوه رسیدند، غلام دعا کرد، گفت: اللّهم اکفنیهم بما شئت. رجفه‌ای و زلزله‌ای در کوه افتاد و آن جماعت همه بریختند و هلاک شدند. آن غلام تنها بنزدیک ملک باز آمد. ملک گفت: اصحاب را چه کردی؟ گفت: خداوند من ایشان را هلاک کرد. جماعتی دیگر بر وی گماشت تا او را در کشتی نشانند و در بحر غرق کنند. چون کشتی بمیان دریا رسید، غلام همان دعا کرد و ربّ العزّة ایشان را در بحر غرق کرد و غلام تنها بنزدیک ملک باز گشت. ملک گفت: اصحاب را چه کردی؟ گفت: خداوند من ایشان را غرق کرد.

ملک درماند. آن گه غلام گفت: ای ملک اگر میخواهی که مرا هلاک کنی من ترا رهنمونی کنم. اهل شهر را همه حاضر گردان و در مجمع خلق داری بزن و مرا بر سر دار کن و یک تیر از ترکش برکش و بر کبد کمان نه و بگوی بسم اللَّه ربّ الغلام.

تا مقصود خود از هلاک من حاصل کنی ملک هم چنان کرد و در مجمع خلق آن آن تیر بنام اللَّه بینداخت. تیر بگوشه سر وی رسید. غلام دست خویش بر گوشه سر نهاد و فرمان حقّ بدو رسید. آن مردمان که حاضر بودند، چون آن حال دیدند، همه ایمان آوردند گفتند: آمنّا بربّ الغلام، آمنّا بربّ الغلام! ملک را گفتند: اکنون افتادی در آنچه از آن حذر میکردی! خشم ملک زیادت شد و تمرّد و طغیان وی در کفر بالا گرفت و بفرمود تا بر سر کوی‌ها اخدودها کندند کوه‌های عظیم و در آن کوه‌ها آتش افروختند و آن جمع مؤمنان را یکان یکان می‌آوردند و در آتش میافکندند. کار بزنی رسید که طفلی بر برداشت. او را گفتند: اگر از دین خویش باز گردی و با ملّت کفر آیی، و گر نه ترا با این طفل بآتش افکنیم. دلش بآن طفل بسوخت. خواست که از دین خویش برگردد، تا آن طفل را نسوزند. آن طفل بآواز آمد گفت: یا امّاه اصبری فانّک علی الحقّ. ای مادر صبر کن و از دین خویش برمگرد که تو بر حقّی و دین تو حقّ است، راست و درست.

روی عن عطاء عن ابن عباس قال: کان بنجر ان ملک من ملوک حمیر یقال له یوسف ذو نواس بن شرحبیل بن شراحیل فی الفترة قبل مولد النبیّ (ص) بسبعین سنة و کان فی بلاده غلام یقال له عبد اللَّه بن تامر و کان ابوه سلّمه الی معلّم یعلّمه السّحر فکره ذلک الغلام و لم یجد بدّا من طاعة ابیه فجعل یختلف الی المعلّم و کان فی طریقه راهب حسن القراءة حسن الصّوت فاعجبه ذلک و ذکر قریبا من معنی حدیث صهیب الی ان قال الغلام للملک: انّک لا تقدر علی قتلی الّا ان تفعل ما اقول. قال: فکیف اقتلک؟

قال: تجمع اهل ملّتک و انت علی سریرک و ترمی بسهم باسم الهی! ففعل الملک فقتله.

فقال النّاس: لا اله الّا اله عبد اللَّه بن تامر، لا دین الّا دینه. فغضب الملک و اغلق باب المدینة و اخذ افواه السّکک و خدّا خدودا و ملاه نارا ثمّ عرضهم علیها رجلا رجلا، فمن رجع عن الاسلام ترکه، و من قال: دینی دین عبد اللَّه بن تامر القاه فی الاخدود فاحرقه. و کان فی مملکته امرأة اسلمت فیمن اسلم و لها اولاد ثلاثة، احدهم رضیع. فقال لها الملک: ارجعی عن دینک و الّا القیتک و اولادک فی النّار. فابت، فاخذ ابنها الاکبر فالقیها فی النّار. ثمّ قال لها: ارجعی عن دینک. فابت، فالقی الثّانی فی النّار. ثمّ قال لها: ارجعی، فابت، فاخذوا الصّبیّ منها لیلقوه فی النّار فهمّت المرأة بالرّجوع، فقال الصّبیّ: یا امّاه لا ترجعی عن الاسلام فانّک علی الحقّ و لا بأس علیک، فالقی الصّبیّ فی النّار و القیت امّه علی اثره. و فی روایة قال لها: یا امّاه ما هی الّا غمیضة، فاصبری و لا تنافقی فانّ بین یدیک نارا لا تطفأ. و قال محمد بن اسحاق عن عبد اللَّه بن ابی بکر انّ خربة احتفرت فی زمن عمر بن الخطاب فوجدوا عبد اللَّه بن تامر واضعا یده علی ضربة فی رأسه، اذا امیطت یده عنها انبعثت دما و اذا ترکت ارتدّت مکانها، و فی یده خاتم من حدید فیه «ربّی اللَّه». فبلغ ذلک عمر فکتب عن اعیدوا علیه الّذی وجدتم علیه. و قال الربیع بن انس نجّی اللَّه المؤمنین الّذین القوا فی النّار بقبض ارواحهم قبل ان تمسّهم النّار و خرجت النّار الی من علی شفیر الاخدود من الکفّار فاحرقتهم. و کان رسول اللَّه (ص) اذا ذکر اصحاب الاخدود تعوّذ باللّه من جهد البلاء. و قوله: النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ بدل عن الاخدود و «الوقود» الحطب، ای ذات الحطب الکثیر و «الوقود» بضمّ الواو الاتّقاد و الاشتعال. و قیل: «الوقود» مصدر کالولوع و الطّهور و الوضوء.

إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ ای عند النّار جلوس یعذّبون المؤمنین. قال مجاهد: کانوا قعودا علی الکراسیّ عند الاخدود.

«وَ هُمْ» یعنی: الملک و اصحابه، الّذین خدوا الاخدود عَلی‌ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ من عرضهم علی النّار و ارادتهم ان یرجعوا الی دینهم «شهود» ای حضور و قال مقاتل: «شهود» معناه: انّهم یشهدون. «انّ المؤمنین فی ضلال» حین ترکوا عبادة الاصنام.

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ قال الزجاج: ما انکروا علیهم دینا و ما علموا منهم عیبا «الّا» ایمانهم «بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ».

الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و قوله: الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ فمعناه الغالب القاهر المحمود عند کلّ من له تمییز و انّما وصف ذاته بهاتین الصّفتین فی هذا المکان لیعلم انّه لم یمهل الکفّار لاجل انّه غیر قادر لکنّه اراد ان یبلغ بهؤلاء المؤمنین مبلغا من الثّواب لم یکونوا یبلغونه الّا بمثل ذلک الصّبر و ان یعاقب اولئک الکافرین عقابا لم یکونوا یستوجبونه الّا بمثل ذلک الفعل، و کان جری بذلک قضاؤه علی الفریقین جمیعا فی سابق تدبیره و علمه. وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ من افعالهم «شهید».

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ای احرقوهم بالنّار فی الاخدود.

یقال: فتنت الشّی‌ء اذا احرقته و اذبته و منه قوله: «یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ» ثمّ لم یتوبوا من الکفر و القتل. و هذا دلیل علی انّ التوبة تزیل عقاب القتل و عقاب کلّ ذنب فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ بکفرهم وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ فی الآخرة بما احرقوا المؤمنین. و قیل: وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ فی الدّنیا و ذلک انّ اللَّه تعالی احرقهم بالنّار الّتی احرقوا بها المؤمنین ارتفعت الیهم من الاخدود علی ما قال الربیع بن انس و الکلبی. و قیل: انّما قال: عَذابُ الْحَرِیقِ بعد ما قال: عَذابُ جَهَنَّمَ لانّ فی «جهنّم» سوی عَذابُ الْحَرِیقِ انواعا من العذاب.

روی عن حذیفة بن الیمان قال: اسرّ الیّ رسول اللَّه (ص) حدیثا فی النّار، فقال: «یا حذیفة انّ فی جهنّم لسباعا من نار و کلابا من نار و سیوفا من نار و کلالیب من نار و انّه یبعث ملائکة یعلّقون اهل النّار بتلک الکلالیب باحناکهم و یقطّعونهم بتلک السّیوف عضوا عضوا و یلقونها الی تلک السّباع و الکلاب. کلّما قطعوا عضوا عاد آخر مکانه غضّا جدیدا».

ثمّ ذکر ما اعدّ اللَّه للمؤمنین. فقال: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ ای النّجاة العظیم. قیل: هذا وصف للمؤمنین الَّذِینَ صبروا علی تعذیب «الاخدود» اعلم اللَّه المؤمنین انّ قوما بلغت حقیقة ایمانهم الی ان صبروا علی ان احرقوا بالنّار. و قیل: هذا عامّ فی جمیع المؤمنین و هذا اظهر.

إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ ای «انّ» اخذ «ربّک» بالعذاب «لشدید» یعنی: لمن یأخذه به کقوله: «إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ».

إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ هذا کقوله: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» تقول العرب: فلان «یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ» اذا کان عوّادا فی عمله. و قیل: «انّه» «یبدی» الخلق فی الدّنیا ثمّ یعیدهم احیاء بعد الموت. و قیل: «یبدی» من التّراب ثمّ «یعید» الی التّراب.

و قیل: یبدئکم ضعافا فی حال الطّفولیّة ثمّ یعیدکم فی حال الشّیخوخة ضعافا. و قیل: «یبدی» العذاب فی الدّنیا للکفّار ثمّ «یعید» علیهم العذاب فی الآخرة. و قیل: «یبدی» علی حکم السّعادة و الشّقاوة کما یرید «و یعید» کما بدأ کقوله: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ».

وَ هُوَ الْغَفُورُ ای الکثیر المغفرة «الودود» یعنی: یودّه المؤمنین و یودّه المؤمنون. و قیل: یغفر للتّائب و یحبّه.

«ذُو الْعَرْشِ» قال: شیخ الاسلام عبد اللَّه الانصاری قدّس روحه معنی «ذُو الْعَرْشِ» ای علی «الْعَرْشِ» «الْمَجِیدُ» بالجرّ قراءة حمزة و الکسائی علی صفة العرش، ای السّریر العظیم. و قیل: اراد حسنه فوصفه بالمجد کما وصفه بالکرم فی قوله: «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» و معناه: الکمال، و العرش احسن الاشیاء و اکمله و قرأ الآخرون بالرّفع علی صفة الغفور جلّ ذکره و مجده عظمته و جلاله و استحقاقه لاوصاف الکمال.

فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ من افعال نفسه «و لِما یُرِیدُ» من افعال عباده، لا یعجزه شی‌ء یریده و لا یمتنع منه شی‌ء یطلبه.

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ ای قد «اتیک» خبر الجموع الکافرة الّذین تجنّدوا علی الانبیاء ثمّ بیّن من هم فقال: «فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ»، ای تذکّر ما کان من حدیثهما و تجنّدهما و حذّر قومک مثل ما اصابهم فاصبر فالعاقبة لک.

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا من قومک یا محمد فی تکذیب و استیجاب للتّعذیب کدأب من کان قبلهم من الجنود فلا یتذکّرون.

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ لا یفوتونه و لا یعجزونه. قال الزجاج: قدرته مشتملة علیهم. و قیل: «محیط» عالم بهم لا یخفی علیه شی‌ء من احوالهم و هذا تهدید.

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ کریم شریف کثیر الخیر لیس کما زعم المشرکون انّه شعر و کهانة.

فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ قرأ نافع. «محفوظ» بالرّفع علی نعت القرآن فانّ القرآن «محفوظ» من التّبدیل و التّغییر و التّحریف. قال اللَّه تعالی: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. و قرأ الآخرون بالجرّ علی نعت اللّوح و هو الّذی یعرف باللّوح المحفوظ و هو امّ الکتاب و منه نسخ الکتب «محفوظ» من الشّیاطین و من الزّیادة فیه و النّقصان. روی عن ابن عباس قال: انّ فی صدر اللّوح لا اله الّا اللَّه وحده، دینه الاسلام و محمد عبده و رسوله فمن آمن باللّه و صدّق بوعده و تبع رسله، ادخله الجنّة. قال و اللّوح من درّة بیضاء طوله ما بین السّماء و الارض و عرضه ما بین المشرق الی المغرب و حافتاه الدّرّ و الیاقوت و دفّتاه یاقوتة حمراء و قلمه نور و کتابه برّ معقود بالعرش و اصله فی حجر ملک و قال مقاتل: اللّوح المحفوظ عن یمین العرش و عن انس بن مالک قال: اللّوح المحفوظ الّذی ذکره اللَّه عزّ و جلّ فی جبهة اسرافیل و قیل: للَّه عزّ و جلّ فیه فی کلّ یوم ثلاثمائة و ستّون لحظة یحیی و یمیت یعزّ و یذلّ و یفعل ما یشاء.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سوره بیست و دو آیتست، صد و نه کلمه، چهار صد و سی حرف، جمله به مکه فرو آمد باجماع مفسّران. و در این سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست. و در فضیلت این سوره ابی بن کعب روایت کند از مصطفی (ص) که گفت: هر که این سوره بر خواند، خدای عزّ و جلّ او را بعدد هر روز آدینه و هر روز عرفه که درین جهان باشد ده نیکی در دیوان وی بنویسد. قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ قیل: المراد بها جمیع السّماوات. و قیل: السَّماءِ الدّنیا فانّها ذاتِ الْبُرُوجِ ای ذاتِ الظّهور. و قیل: ذاتِ الْبُرُوجِ الخلق الحسن.
هوش مصنوعی: این سوره شامل بیست و دو آیه، صد و نه کلمه و چهارصد و سی حرف است و بر اساس اتفاق نظر مفسران در مکه نازل شده است. در این سوره هیچ آیه‌ای وجود ندارد که ناسخ یا منسوخ باشد. درباره فضیلت این سوره، ابی بن کعب از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: هر کس این سوره را بخواند، خداوند عز و جل به ازای هر روز جمعه و هر روز عرفه در این دنیا ده نیکی برای او در نامه اعمالش ثبت می‌کند. در مورد عبارت "وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ"، برخی مفسرین بر این باورند که منظور همه آسمان‌هاست و برخی دیگر معتقدند که منظور از آن آسمان دنیا است که دارای برج‌هاست یا به معنای وجود ظاهری برج‌هاست و همچنین برخی آن را به خلقی زیبا تفسیر کرده‌اند.
و قیل: منازل الشّمس و القمر. جماعتی مفسّران گفتند: این بروج که ربّ العالمین اندرین سوره و سورة الفرقان یاد کرده و نام برده، دوازده برج‌اند، منازل شمس و قمر. نام آن برجها: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت. آسمانها برین دوازده برج نهاده، چنان که سالها بر دوازده ماه نهاده. و این برجها بر چهار فصل است: یک فصل از آن وقت بهار است، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه در حمل و ثور و جوزا باشد و فصل دوم روزگار صیف است، تابستان گرم، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه در سرطان و اسد و سنبله باشد و سوم روزگار خریف است، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه در میزان و عقرب و قوس باشد. و فصل چهارم روزگار زمستانست، سه ماه، و آفتاب اندرین سه ماه بجدی و دلو و حوت باشد.
هوش مصنوعی: در آسمان دوازده برج وجود دارد که به‌عنوان منازل خورشید و ماه شناخته می‌شوند. این برج‌ها شامل: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت هستند. این دوازده برج به چهار فصل تقسیم شده‌اند: فصل بهار که شامل سه ماه است و خورشید در این مدت به ترتیب در برج‌های حمل، ثور و جوزا قرار دارد؛ فصل تابستان که نیز شامل سه ماه است و خورشید در آن به برج‌های سرطان، اسد و سنبله می‌رسد؛ فصل پاییز که شامل سه ماه است و خورشید در این زمان در برج‌های میزان، عقرب و قوس حرکت می‌کند؛ و در نهایت، فصل زمستان که به سه ماه دیگر اختصاص دارد و خورشید در آن به برج‌های جدی، دلو و حوت می‌رود.
و هر فصلی را طبعی دیگر است و گردش او دیگر و شرح آن در ما تقدّم رفته.
هوش مصنوعی: هر فصل دارای ویژگی‌ها و طبیعت خاص خود است و تغییرات آن نیز متفاوت است که پیش‌تر در مورد آن توضیح داده شده است.
وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ روز رستاخیز است و عد الاوّلون و الآخرون به للقضاء و الجزاء و الثّواب و العقاب.
هوش مصنوعی: روز رستاخیز فرامی‌رسد و همه انسان‌ها از زمان‌های گذشته تا کنون برای قضاوت و پاداش و کیفر حضور خواهند داشت.
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ روی عبد اللَّه بن رافع عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ یوم القیامة و المشهود یوم عرفة و الشّاهد یوم الجمعة ما طلعت شمس و لا غربت علی یوم افضل من یوم الجمعة، فیه ساعة لا یوافقها عبد مؤمن یدعو اللَّه فیها خیرا الّا استجاب له و لا یستعیذه من سوء الّا اعاذه منه.
هوش مصنوعی: در این روایت آمده است که رسول الله (ص) درباره اهمیت روز جمعه صحبت کرده‌اند و آن را بهترین روزها دانسته‌اند. ایشان فرموده‌اند که روز قیامت، روز عرفة و روز جمعه، هر یک از جنبه‌ای خاص مهم هستند. روز جمعه به ویژه روزی است که در آن ساعتی وجود دارد که هیچ مؤمن دعا کند در آن زمان مگر اینکه دعاهایش مستجاب می‌شود و اگر مؤمنی از خداوند به خاطر مشکلاتش پناه بخواهد، او را در پناه خود می‌گیرد.
و هذا قول ابن عباس و الاکثرین من المفسّرین: انّ الشّاهد یوم الجمعة و المشهود یوم عرفة.
هوش مصنوعی: ابن عباس و بسیاری از مفسران دیگر بر این عقیده‌اند که روز جمعه، روزی است که شاهد (شاهد در اینجا به معنای شواهد برحقیقت است) و روز عرفه، روزی است که مشهود (مشهود به معنای چیزی که مورد شهادت قرار می‌گیرد) است.
و روی عن ابن عمر قال: الشّاهد یوم الجمعة و المشهود یوم النّحر و قال سعید بن المسیب: الشّاهد یوم التّرویة و المشهود یوم عرفة. و قیل: الشّاهد محمد (ص) لقوله: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً» و المشهود یوم القیامة لقوله: «ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ». و قیل: الشّاهد: الملک یشهد علی ابن آدم لقوله: «وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ». و قیل: الشّاهد اعضاء بنی آدم و المشهود انفسهم، لقوله: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ». و قیل: الشّاهد هذه الامّة و المشهود سائر الامم، لقوله تعالی: جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ. و قیل: الشّاهد الانبیاء و المشهود محمد (ص) لقوله: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ» الی قوله: «فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ». و قیل: الشّاهد هو اللَّه و المشهود نحن، لقوله: «وَ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً» قل: ایّ شی‌ء اکبر شهادة «قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ». و قیل: الشّاهد الایّام و اللّیالی و المشهود بنی آدم لما
هوش مصنوعی: در این متن به تفسیر مفهوم "شاهد" و "مشهود" پرداخته شده است. نقل شده که شاهد در روز جمعه و روز نحر است و همچنین سایر ایام خاص مانند روز ترویه و عرفه. برخی قول ها اشاره به این دارند که پیامبر (ص) نیز شاهد است و روز قیامت مشهود است. همچنین اشاره شده که ملَک‌ها در روز قیامت بر اعمال انسان‌ها شهادت می‌دهند، و در این زمینه اعضای بدن انسان‌ها نیز به عنوان شاهد معرفی شده اند. به علاوه، این امت به عنوان شاهد بر دیگر امت‌ها و پیامبران به عنوان شاهد بر پیامبر (ص) ذکر شده‌اند. در نهایت گفته شده که خداوند بالاترین شاهد است و ما نیز مشهود هستیم.
روی فی الخبر: «ما من یوم الّا و ینادی انّی یوم جدید و انّی علی ما یفعل فیّ شهید، فاغتنمنی فلو غابت شمسی لم تدرکنی الی یوم القیامة».
هوش مصنوعی: هر روز ندا می‌دهد که من روز جدیدی هستم و بر اعمالی که در من انجام می‌شود، شاهد هستم. پس از من غنیمت بشمارید، زیرا اگر خورشیدم غروب کند، تا روز قیامت نمی‌توانید مرا درک کنید.
و قیل: الشّاهد جمیع الخلق یشهدون للَّه بالوحدانیّة و المشهود اللَّه. و قیل: الشّاهد اللَّه شهد لنفسه بالوحدانیّة و المشهود هو جلّ جلاله لانّه شهد لنفسه و موضع القسم. قوله: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ و التّقدیر: لقد قُتِلَ و مثله «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها».
هوش مصنوعی: برخی می‌گویند که تمامی مخلوقات بر یکتایی خداوند شهادت می‌دهند و مورد شهادت نیز خود خداست. برخی دیگر معتقدند که خداوند خود به یکتایی‌اش شهادت داده و مورد شهادت نیز وجود اوست زیرا خودش به یکتایی‌اش گواهی داده و محل قسم است. همچنین در آیه "کشته شدند صاحبان خندق" به نوعی می‌توان گفت که "به راستی کسانی که کشته شدند..." و مشابه آن "بی‌گمان رستگار شد کسی که نفسش را تزکیه کرد" نیز به همین معناست.
و قال الزّجاج: موضع القسم إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ: و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ کما یقال: ضرب زید و اللَّه و معنی قُتِلَ لعن و عذّب. و قیل: اراد به حقیقة القتل و الاهلاک. و قیل: الاصحاب الاخدود هم المؤمنون فیکون القتل حقیقة ایضا و الْأُخْدُودِ الشّقّ المستطیل فی الارض کالنّهر و جمعه اخادید و منه الخبر فی وصف الشجرة الّتی دعاها النّبی (ص) جعلت تخدّ الارض خدّا حتّی اتت النّبی (ص). در اصحاب اخدود علماء تفسیر مختلف‌اند.
هوش مصنوعی: زجاج می‌گوید: محل قسم این آیه است: «قطعاً مجازات پروردگارت شدید است». برخی گفته‌اند که در این جمله ترتیب واژه‌ها جابه‌جا شده است. معنای آن این است که «اصحاب اخدود کشته شدند» و همچنین ممکن است به معنای لعنت و عذاب نیز باشد. بعضی دیگر بر این باورند که مراد از کشتن واقعیت قتل و نابودی است و اصحاب اخدود اشاره به مؤمنان دارد که در این صورت قتل واقعی نیز خواهد بود. «الأخدود» به معنای شکی است که به شکل مستطیل در زمین ایجاد می‌شود، مشابه نهر و جمع آن «اخادید» است. همچنین در حدیثی درباره درختی که پیامبر (ص) به آن اشاره کرده‌اند، گفته شده که زمین را می‌خدید تا به حضرت برسد. درباره «اصحاب اخدود» در بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد.
مسلم بن الحجاج در صحیح آورده از هدبة بن خالد از حماد بن سلمة از ثابت بنانی از عبد الرحمن بن ابی لیلی از صهیب از رسول خدا (ص) گفتا: «در روزگار پیش پادشاهی بود بت‌پرست، جادوپرور، و در مملکت وی مردی بود ساحر حاذق. چون پیر گشت، آن ساحر کس فرستاد بآن ملک که مرا غلامی فرست تا او را سحر بیاموزم که من پیر گشتم و روزگار من بآخر رسید تا آن غلام بجای من می‌نشیند و کار مملکت تو در سحر روان دارد. ملک بفرمود تا کودکی تازه جوان عاقل بر وی فرستادند. آن کودک پیوسته بر آن ساحر رفتی و بر رهگذر خانه ساحر راهبی یافت خداپرست موحّد. با آن راهب بنشست و حدیث توحید و ایمان از وی میشنید و سحر و شعبده از آن ساحر می‌شنید، تا روزی که دابّه‌ای عظیم پدید آمد که مردم را از آن گزند میرسید، و راه بمردم فرو بسته. آن کودک گفت: امروز آن روزست که من بتحقیق رسانم که راهب فاضلتر و بحقّ‌تر یا ساحر؟ چون بنزدیک آن دابّه رسید سنگی برداشت و روی سوی آسمان کرد گفت: اللّهم ان کان امر الرّاهب احبّ الیک من امر السّاحر فاقتل هذه الدّابّة حتّی یمشی النّاس. آن گه سنگ بر دابّه انداخت و ربّ العالمین آن را بدست و زخم وی هلاک کرد و مردم ایمن گشتند و راه بر ایشان گشاده شد. آن کودک واپیش راهب رفت و این قصّه قتل دابّه باز گفت. راهب عظیم شاد گشت و گفت: ای بنیّ انت الیوم افضل منّی، ای پسر تو امروز بعلم و فضل افزونی داری و ترا بلا و محنت رسد در میان این قوم، نگر تا بوقت بلا آن قوم را بر من دلالت نکنی و مرا ببلا نه افکنی! بعد از آن کار کودک بجایی رسید که «کان یبرئ الاکمه و الأبرص» و یداوی النّاس سائر الادواء. پس کار و قصّه وی منتشر گشت و هر بیماری که اطبّاء از معالجه وی عاجز بودند، بدست وی و دعای وی شفا می‌یافت، آن ملک بت‌پرست را ندیمی بود نابینا، مال فراوان و هدیّه‌ها و تحفه‌های گرانمایه برداشت و آمد بر این کودک. گفت: اگر مرا شفا پدید کنی و روشنایی چشم دهی، این مال جمله ترا بخشم. کودک گفت: شفای درد تو نزدیک من نیست و بدست من نیست بلی بنزدیک اللَّه است و شفا دهنده خداست، آفریدگار عالمیان و معبود جهانیان، و مرا بمال تو حاجت نیست. اگر ایمان آری من دعا گویم تا اللَّه تو را شفا دهد. آن مرد ایمان آورد و ربّ العالمین بدعای آن کودک دو چشم روشن بوی باز داد. آن مرد برخاست و بنزدیک آن ملک باز گشت. ملک او را چنان دید، گفت: این روشنایی و چشم بینا ترا که داد؟ گفت: ربّی و ربّک آن خداوند که آفریدگار و پروردگار منست و آفریدگار و پروردگار تو! آن ملک در خشم شد و او را معذّب همی‌داشت تا بر آن غلام دلالت کرد. و غلام را بیاوردند و ملک گفت: ای پسر جادوی تو بدانجای رسید که نابینا را بینا کنی و علّت برص میبری؟! غلام گفت: این نه من میکنم خدای من میکند، تعالی و تقدّس، و شفا میدهد. آن غلام را بزخم و عذاب فرو کشیدند تا بر آن راهب دلالت کرد. راهب را بیاوردند و او را بر کفر و شرک دعوت کردند. راهب سرباز زد و بر دین توحید بپائید و محکم باستاد. ملک بفرمود تا ارّه بر فرق وی نهادند و او را بدو شاخ کردند.
هوش مصنوعی: مسلم بن الحجاج در کتاب صحیح خود روایت کرده است که در زمان‌های قدیم، پادشاهی وجود داشت که بت‌پرست و جادوگر بود. در مملکت او، جادوگری ماهر زندگی می‌کرد که وقتی سنش بالا رفت، از آن پادشاه خواست که یک نوجوان بفرستد تا او را به سحر و جادو آموزش دهد. جادوگر می‌خواست که این غلام بعد از او، کارهای او را ادامه دهد. پادشاه هم یک جوان عاقل را فرستاد. این نوجوان مدتی نزد جادوگر رفت و در عین حال با یک راهب خداپرست ملاقات کرده و از او درباره توحید و ایمان یاد می‌گرفت. پس از مدتی، دابّه‌ای بزرگ و خطرناک ظاهر شد که مردم را تهدید می‌کرد. نوجوان تصمیم گرفت تا بداند که آیا راهب بهتر است یا جادوگر. او نزد دابّه رفت و با دعا به خدا سنگی به آن دابّه پرتاب کرد و به قدرت الهی آن دابّه را هلاک کرد. مردم نجات یافتند و او به راهب خبر داد. راهب از کار او خوشحال شد و به او گفت که امروز تو از من بهتر هستی، اما او را هشدار داد که در آینده به خطراتی دچار خواهد شد. نوجوان کم‌کم به قدرت‌های درمانی رسید و می‌توانست بیماری‌هایی را که پزشکان از درمان آنها ناتوان بودند، شفا دهد. یک بار پادشاه بت‌پرست نابینایی را که به دنبال شفا بود، نزد او فرستاد. نوجوان گفت که شفا با دست او نیست و تنها به کمک خدا ممکن است. نابینا ایمان آورد و با دعای او بینایی‌اش را باز یافت. وقتی او به پادشاه بازگشت و گفت که شفا را از خداوند گرفته، پادشاه عصبانی شد و او را مورد آزار و شکنجه قرار داد. نوجوان سرانجام به راهب اشاره کرد و او را هم به حضور پادشاه آوردند. راهب نیز به دعوت پادشاه برای کفر و شرک پاسخ نداد و بر دین خود ایستادگی کرد. پادشاه دستور داد که او را به طرز وحشیانه‌ای مجازات کند.
و آن ندیم ملک که ایمان آورده بود، او را با کفر خواندند هم چنان سرباز زد و از توحید برنگشت و او را هلاک کردند. آن غلام تنها بماند. ملک جماعتی را از اصحاب خویش بر وی موکّل کرد تا او را بر بالای کوه برند و بزیر اندازند. چون بر بالای کوه رسیدند، غلام دعا کرد، گفت: اللّهم اکفنیهم بما شئت. رجفه‌ای و زلزله‌ای در کوه افتاد و آن جماعت همه بریختند و هلاک شدند. آن غلام تنها بنزدیک ملک باز آمد. ملک گفت: اصحاب را چه کردی؟ گفت: خداوند من ایشان را هلاک کرد. جماعتی دیگر بر وی گماشت تا او را در کشتی نشانند و در بحر غرق کنند. چون کشتی بمیان دریا رسید، غلام همان دعا کرد و ربّ العزّة ایشان را در بحر غرق کرد و غلام تنها بنزدیک ملک باز گشت. ملک گفت: اصحاب را چه کردی؟ گفت: خداوند من ایشان را غرق کرد.
هوش مصنوعی: یک جوان غلام که به خدا ایمان آورده بود، به خاطر ایمانش مورد آزار قرار گرفت و عده‌ای تلاش کردند او را به کفر برگردانند، اما او کماکان بر ایمان خود استوار ماند. در نتیجه، آن‌ها تصمیم به کشتن او گرفتند. او را به بالای کوه بردند تا او را از آنجا به پایین بیندازند. اما غلام دعا کرد تا خداوند او را نجات دهد و ناگهان زمین لرزه‌ای رخ داد که باعث شد همه آن افراد بریزند و هلاک شوند. سپس، غلام دوباره به نزد ملک برگشت. ملک از او پرسید که با آن افراد چه کار کرده، و غلام پاسخ داد که خداوند آن‌ها را هلاک کرده است. پس از آن، تعدادی دیگر از افراد را به او سپردند تا او را در دریا غرق کنند. وقتی به وسط دریا رسیدند، غلام دوباره دعا کرد و خداوند آن‌ها را در دریا غرق کرد و او به تنهایی به نزد ملک برگشت و به او گفت که خداوند آن افراد را غرق کرده است.
ملک درماند. آن گه غلام گفت: ای ملک اگر میخواهی که مرا هلاک کنی من ترا رهنمونی کنم. اهل شهر را همه حاضر گردان و در مجمع خلق داری بزن و مرا بر سر دار کن و یک تیر از ترکش برکش و بر کبد کمان نه و بگوی بسم اللَّه ربّ الغلام.
هوش مصنوعی: ملک در تنگنا قرار گرفت. سپس غلام گفت: ای ملک، اگر قصد داری مرا بکش، من به تو راهی نشان می‌دهم. همه مردم شهر را جمع کن و در میان جمعیت من را به دار بیاویز. یک تیر از تیرکمان خود بردار و در کمان بگذار و بگو: «بسم اللَّه، پروردگار غلام».
تا مقصود خود از هلاک من حاصل کنی ملک هم چنان کرد و در مجمع خلق آن آن تیر بنام اللَّه بینداخت. تیر بگوشه سر وی رسید. غلام دست خویش بر گوشه سر نهاد و فرمان حقّ بدو رسید. آن مردمان که حاضر بودند، چون آن حال دیدند، همه ایمان آوردند گفتند: آمنّا بربّ الغلام، آمنّا بربّ الغلام! ملک را گفتند: اکنون افتادی در آنچه از آن حذر میکردی! خشم ملک زیادت شد و تمرّد و طغیان وی در کفر بالا گرفت و بفرمود تا بر سر کوی‌ها اخدودها کندند کوه‌های عظیم و در آن کوه‌ها آتش افروختند و آن جمع مؤمنان را یکان یکان می‌آوردند و در آتش میافکندند. کار بزنی رسید که طفلی بر برداشت. او را گفتند: اگر از دین خویش باز گردی و با ملّت کفر آیی، و گر نه ترا با این طفل بآتش افکنیم. دلش بآن طفل بسوخت. خواست که از دین خویش برگردد، تا آن طفل را نسوزند. آن طفل بآواز آمد گفت: یا امّاه اصبری فانّک علی الحقّ. ای مادر صبر کن و از دین خویش برمگرد که تو بر حقّی و دین تو حقّ است، راست و درست.
هوش مصنوعی: ملک که قصد داشت من را به هلاکت برساند، در بین مردم تیر را با نام خدا پرتاب کرد. تیر به گوشه سر من برخورد کرد. من دستم را بر روی گوشه سرم گذاشتم و فرمان خدا به من رسید. آن مردمی که حضور داشتند، وقتی این وضعیت را دیدند، همه به ایمان آوردند و گفتند: ما به پروردگار این جوان ایمان آوردیم! به ملک گفتند: حالا به چیزی که از آن می‌ترسیدی، گرفتار شدی! خشم ملک بیشتر شد و طغیان و سرکشی او در کفر افزایش یافت. او دستور داد تا در خیابان‌ها گودال‌هایی بکنند و در آن‌ها آتش روشن کنند و مؤمنان را یکی‌یکی به آتش بیندازند. وقتی نوبت به زنی رسید که کودکی در آغوش داشت، به او گفتند: اگر از دین خود برگردی و به دین کفر بپیوندی، وگرنه تو و کودک را در آتش خواهیم انداخت. زن دلش به حال کودک سوزانده شد و خواست از دین خود دست بکشد تا کودک نسوزد. اما کودک با صدای بلند گفت: ای مادر، صبر کن؛ تو بر حق هستی! دین تو درست و راست است؛ از آن دست برندار.
روی عن عطاء عن ابن عباس قال: کان بنجر ان ملک من ملوک حمیر یقال له یوسف ذو نواس بن شرحبیل بن شراحیل فی الفترة قبل مولد النبیّ (ص) بسبعین سنة و کان فی بلاده غلام یقال له عبد اللَّه بن تامر و کان ابوه سلّمه الی معلّم یعلّمه السّحر فکره ذلک الغلام و لم یجد بدّا من طاعة ابیه فجعل یختلف الی المعلّم و کان فی طریقه راهب حسن القراءة حسن الصّوت فاعجبه ذلک و ذکر قریبا من معنی حدیث صهیب الی ان قال الغلام للملک: انّک لا تقدر علی قتلی الّا ان تفعل ما اقول. قال: فکیف اقتلک؟
هوش مصنوعی: در زمان‌های قدیم، حاکمی از یمن به نام یوسف ذو نواس وجود داشت که هفتاد سال قبل از تولد پیامبر (ص) حکومت می‌کرد. در این دوره، پسری به نام عبدالله بن تامر در قبیله‌اش زندگی می‌کرد. پدرش او را به یک معلم سپرد تا سحر را یاد بگیرد. این پسر به خاطر خواسته‌های پدرش مجبور به یادگیری شد. او هر روز به ملاقات معلم می‌رفت و در مسیرش راهبی با صدای زیبا و خواندن خوب، نظرش را جلب کرد. سپس او صحبت‌هایی شبیه به حدیث صهیب را با حاکم در میان گذاشت و به او گفت که تو نمی‌توانی مرا بکشی مگر اینکه آنچه را که من می‌گویم، انجام دهی. حاکم در جواب پرسید: "چطور می‌توانی مرا بکشید؟"
قال: تجمع اهل ملّتک و انت علی سریرک و ترمی بسهم باسم الهی! ففعل الملک فقتله.
هوش مصنوعی: او گفت: مردم ملّت تو در حالی که تو بر تخت نشسته‌ای، به تو حمله می‌کنند و تو به نام خدا به آن‌ها تیر می‌زنی! پس آن پادشاه (ملک) اقدام کرد و او را کشت.
فقال النّاس: لا اله الّا اله عبد اللَّه بن تامر، لا دین الّا دینه. فغضب الملک و اغلق باب المدینة و اخذ افواه السّکک و خدّا خدودا و ملاه نارا ثمّ عرضهم علیها رجلا رجلا، فمن رجع عن الاسلام ترکه، و من قال: دینی دین عبد اللَّه بن تامر القاه فی الاخدود فاحرقه. و کان فی مملکته امرأة اسلمت فیمن اسلم و لها اولاد ثلاثة، احدهم رضیع. فقال لها الملک: ارجعی عن دینک و الّا القیتک و اولادک فی النّار. فابت، فاخذ ابنها الاکبر فالقیها فی النّار. ثمّ قال لها: ارجعی عن دینک. فابت، فالقی الثّانی فی النّار. ثمّ قال لها: ارجعی، فابت، فاخذوا الصّبیّ منها لیلقوه فی النّار فهمّت المرأة بالرّجوع، فقال الصّبیّ: یا امّاه لا ترجعی عن الاسلام فانّک علی الحقّ و لا بأس علیک، فالقی الصّبیّ فی النّار و القیت امّه علی اثره. و فی روایة قال لها: یا امّاه ما هی الّا غمیضة، فاصبری و لا تنافقی فانّ بین یدیک نارا لا تطفأ. و قال محمد بن اسحاق عن عبد اللَّه بن ابی بکر انّ خربة احتفرت فی زمن عمر بن الخطاب فوجدوا عبد اللَّه بن تامر واضعا یده علی ضربة فی رأسه، اذا امیطت یده عنها انبعثت دما و اذا ترکت ارتدّت مکانها، و فی یده خاتم من حدید فیه «ربّی اللَّه». فبلغ ذلک عمر فکتب عن اعیدوا علیه الّذی وجدتم علیه. و قال الربیع بن انس نجّی اللَّه المؤمنین الّذین القوا فی النّار بقبض ارواحهم قبل ان تمسّهم النّار و خرجت النّار الی من علی شفیر الاخدود من الکفّار فاحرقتهم. و کان رسول اللَّه (ص) اذا ذکر اصحاب الاخدود تعوّذ باللّه من جهد البلاء. و قوله: النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ بدل عن الاخدود و «الوقود» الحطب، ای ذات الحطب الکثیر و «الوقود» بضمّ الواو الاتّقاد و الاشتعال. و قیل: «الوقود» مصدر کالولوع و الطّهور و الوضوء.
هوش مصنوعی: مردم گفتند: «جز خداوندی به نام عبد اللَّه بن تامر نیست و دینی جز دین او نیست.» پادشاه خشمگین شد و دروازه شهر را بست، مسیرها را مسدود کرد و آتش روشن کرد. سپس آن‌ها را یکی یکی به آتش نزدیک کرد. هر فردی که از اسلام برمی‌گشت را رها می‌کرد و هر کس می‌گفت: «دین من دین عبد اللَّه بن تامر است» را به آتش می‌افکند. در قلمرو او زنی بود که همراه گروهی که مسلمان شده بودند، به دین اسلام درآمد و سه فرزند داشت، یکی از آن‌ها شیرخوار بود. پادشاه به او گفت: «اگر به دین خود برنگردی، تو و فرزندانت را به آتش می‌اندازم.» او امتناع کرد، پس پسر بزرگش را گرفت و به آتش انداخت. سپس دوباره به او گفت: «برگرد به دین قبلی‌ات.» او باز هم امتناع کرد و پسر دومش را نیز به آتش انداخت. بار دیگر به او گفت: «برگرد.» او همچنان نپذیرفت و در این‌جا می‌خواست پسر کوچکش را به آتش بیفکند، اما پسر به او گفت: «ای مادر، به دین اسلام بازنگرد، زیرا تو بر حق هستی و بر تو هیچ زیانی نیست.» و او را به آتش افکندند و مادرش را نیز پس از آن انداختند. در روایتی آمده که پسر به او گفت: «ای مادر، این فقط یک لحظه است، صبر کن و نفاق نکن زیرا در پیش روی تو آتش خاموش‌نشدنی است.» محمد بن اسحاق از عبد اللَّه بن ابی بکر نقل کرده که در زمان عمر بن خطاب، در خرابه‌ای یافتند که عبد اللَّه بن تامر در آنجا بود و دستش بر زخم سرش قرار داشت؛ اگر دستش را برمی‌داشت، خون می‌ریخت و هرگاه دوباره می‌گذاشت، به همان جای خود برمی‌گشت و در دستش انگشتری از آهن بود که بر آن نوشته بود: «خدای من اللَّه است.» خبر به عمر رسید و او نوشت که آنچه یافته‌اند، دوباره به او بازگردانند. ربیع بن انس می‌گوید: «خداوند مؤمنانی را که در آتش افکنده شدند، پیش از آنکه آتش به آن‌ها برسد، نجات داد و آتش به سوی کافران که در کنار خندق بودند، حمله کرد و آن‌ها را سوزاند.» پیامبر (ص) هرگاه از اصحاب خندق یاد می‌کرد به خدا پناه می‌برد از سختی بلا. و گفته شده «آتش ذات الوقود» به جای خندق است و «وقود» به معنای هیزم است، یعنی آتش با هیزم زیاد و «وقود» به ضم واو به معنای مشتعل شدن و آتش گرفتن است. و گفته شده «وقود» نیز مصدر است مانند ولوع، طهور و وضوء.
إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ ای عند النّار جلوس یعذّبون المؤمنین. قال مجاهد: کانوا قعودا علی الکراسیّ عند الاخدود.
هوش مصنوعی: آنها در کنار آتش نشسته‌اند و مؤمنان را عذاب می‌کنند. مجاهد می‌گوید: آنها بر روی صندلی‌ها نشسته بودند و در کنار خندق بودند.
«وَ هُمْ» یعنی: الملک و اصحابه، الّذین خدوا الاخدود عَلی‌ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ من عرضهم علی النّار و ارادتهم ان یرجعوا الی دینهم «شهود» ای حضور و قال مقاتل: «شهود» معناه: انّهم یشهدون. «انّ المؤمنین فی ضلال» حین ترکوا عبادة الاصنام.
هوش مصنوعی: «وَ هُمْ» در اینجا به پادشاه و همراهان او اشاره دارد، کسانی که در مورد اعمال خود علیه مؤمنان، اقدام به ایجاد خندق کردند. آن‌ها به خطر افتادن جان مؤمنان و تلاش آن‌ها برای بازگشت به دین خود را طراحی کرده بودند. "شهود" به معنای حضور و نظارت است و مقاتل می‌گوید "شهود" به این معناست که آن‌ها متوجه می‌شوند که مؤمنان در ضلالت هستند وقتی که عبادت بت‌ها را رها کرده‌اند.
وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ قال الزجاج: ما انکروا علیهم دینا و ما علموا منهم عیبا «الّا» ایمانهم «بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ».
هوش مصنوعی: آنها هیچ چیزی از این افراد نفرت نداشتند و زجاج می‌گوید: آنها هیچ دینی را از این‌ها انکار نکردند و هیچ عیبی از آن‌ها ندانستند، جز ایمانشان به خداوندی که شکست‌ناپذیر و شایسته ستایش است.
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و قوله: الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ فمعناه الغالب القاهر المحمود عند کلّ من له تمییز و انّما وصف ذاته بهاتین الصّفتین فی هذا المکان لیعلم انّه لم یمهل الکفّار لاجل انّه غیر قادر لکنّه اراد ان یبلغ بهؤلاء المؤمنین مبلغا من الثّواب لم یکونوا یبلغونه الّا بمثل ذلک الصّبر و ان یعاقب اولئک الکافرین عقابا لم یکونوا یستوجبونه الّا بمثل ذلک الفعل، و کان جری بذلک قضاؤه علی الفریقین جمیعا فی سابق تدبیره و علمه. وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ من افعالهم «شهید».
هوش مصنوعی: آن کسی که مالک آسمان‌ها و زمین است و با نام «عزیز» و «حمید» معرفی شده است، به معنای غالب و قاهری است که در نظر همه افرادی که درک دارند، ستایش شده است. این صفات برای او در این موقعیت ذکر شده‌اند تا نشان دهند که او کافران را به حال خود رها نکرده است نه به دلیل ناتوانی، بلکه به این دلیل که می‌خواهد به مؤمنان ثوابی برساند که نمی‌توانستند به آن دست یابند مگر با صبر و استقامت. همچنین، او می‌خواهد کافران را مجازات کند به گونه‌ای که آنها سزاوار آن عذاب نیستند مگر به خاطر اعمالشان. این قضا و قدر او به طور پیشین برای هر دو گروه (مؤمنان و کافران) در تدبیر و علم او مقرر شده است. و خداوند بر تمام اعمال آنها شاهد است.
إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ای احرقوهم بالنّار فی الاخدود.
هوش مصنوعی: کسانی که به مؤمنان و مؤمنات آسیب رساندند و آن‌ها را در آتش سوزانیدند، به مجازات سختی دچار خواهند شد.
یقال: فتنت الشّی‌ء اذا احرقته و اذبته و منه قوله: «یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ» ثمّ لم یتوبوا من الکفر و القتل. و هذا دلیل علی انّ التوبة تزیل عقاب القتل و عقاب کلّ ذنب فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ بکفرهم وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ فی الآخرة بما احرقوا المؤمنین. و قیل: وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ فی الدّنیا و ذلک انّ اللَّه تعالی احرقهم بالنّار الّتی احرقوا بها المؤمنین ارتفعت الیهم من الاخدود علی ما قال الربیع بن انس و الکلبی. و قیل: انّما قال: عَذابُ الْحَرِیقِ بعد ما قال: عَذابُ جَهَنَّمَ لانّ فی «جهنّم» سوی عَذابُ الْحَرِیقِ انواعا من العذاب.
هوش مصنوعی: فتنه به معنای سوزاندن و ذوب کردن چیزی است. در قرآن آمده که در روز قیامت، کسانی که به خداوند کافر شده‌اند و به قتل پرداخته‌اند، به آتش آزموده می‌شوند. این موضوع نشان می‌دهد که توبه می‌تواند عذاب ناشی از قتل و سایر گناهان را از بین ببرد. بنابراین، آنها به خاطر کفرشان عذاب جهنم را خواهند داشت و به خاطر آتش زدن مؤمنان در دنیا نیز مجازات خواهند شد. برخی بر این باورند که خداوند در همان آتشی که مؤمنان را سوزاندند، آنها را نیز مجازات خواهد کرد. همچنین گفته شده است که ذکر عذاب آتش بعد از عذاب جهنم به این علت است که در جهنم انواع مختلف عذاب وجود دارد، نه تنها عذاب سوختن.
روی عن حذیفة بن الیمان قال: اسرّ الیّ رسول اللَّه (ص) حدیثا فی النّار، فقال: «یا حذیفة انّ فی جهنّم لسباعا من نار و کلابا من نار و سیوفا من نار و کلالیب من نار و انّه یبعث ملائکة یعلّقون اهل النّار بتلک الکلالیب باحناکهم و یقطّعونهم بتلک السّیوف عضوا عضوا و یلقونها الی تلک السّباع و الکلاب. کلّما قطعوا عضوا عاد آخر مکانه غضّا جدیدا».
هوش مصنوعی: حضرت حذیفه بن الیمان نقل می‌کند که رسول خدا (ص) حدیثی درباره جهنم به او فرمودند و گفتند: «ای حذیفه، در جهنم موجوداتی مانند درندگان و سگ‌هایی از آتش وجود دارد، همچنین شمشیرهایی از آتش و چنگال‌هایی از آتش نیز هست. خداوند فرشتگانی را می‌فرستد که اهل جهنم را با آن چنگال‌ها به صورت‌ آنها گرفتار می‌کنند و با آن شمشیرها، اعضای بدنشان را تکه‌تکه می‌کنند و این تکه‌ها را به درندگان و سگ‌های آتش می‌دهند. هرگاه که عضوی قطع شود، عضوی دیگر به‌جای آن به‌سرعت زنده و تازه به وجود می‌آید.»
ثمّ ذکر ما اعدّ اللَّه للمؤمنین. فقال: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ ای النّجاة العظیم. قیل: هذا وصف للمؤمنین الَّذِینَ صبروا علی تعذیب «الاخدود» اعلم اللَّه المؤمنین انّ قوما بلغت حقیقة ایمانهم الی ان صبروا علی ان احرقوا بالنّار. و قیل: هذا عامّ فی جمیع المؤمنین و هذا اظهر.
هوش مصنوعی: سپس به آنچه خداوند برای مؤمنان آماده کرده اشاره شد. از جمله اینکه: «مؤمنانی که عمل صالح انجام داده‌اند، برایشان بهشت‌هایی است که نهرها از زیر آن‌ها جاری است و این، پیروزی بزرگ و نجات عظیم است». گفته شده است که این توصیف مربوط به مؤمنانی است که در برابر شکنجه‌های داغ «خندق» صبر کردند و به خداوند اعلام شد که گروهی به حقیقت ایمانشان رسیدند تا جایی که حاضر شدند به آتش سوزانده شوند. همچنین ممکن است این توصیف شامل تمام مؤمنان باشد که این دیدگاه، آشکارتر به نظر می‌رسد.
إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ ای «انّ» اخذ «ربّک» بالعذاب «لشدید» یعنی: لمن یأخذه به کقوله: «إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ».
هوش مصنوعی: بی‌تردید، قدرت انتقام پروردگار تو بسیار سخت و شدید است. به این معنا که عذاب او به شدت محکم و دردآور است.
إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ هذا کقوله: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» تقول العرب: فلان «یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ» اذا کان عوّادا فی عمله. و قیل: «انّه» «یبدی» الخلق فی الدّنیا ثمّ یعیدهم احیاء بعد الموت. و قیل: «یبدی» من التّراب ثمّ «یعید» الی التّراب.
هوش مصنوعی: او کارهای جدیدی را آغاز می‌کند و سپس همان کارها را تکرار می‌کند. به این معناست که هر روز در حال تغییر و انجام کارهای مختلف است. همچنین، برخی می‌گویند که او مخلوقاتی را در این دنیا به وجود می‌آورد و سپس بعد از مرگ آن‌ها را دوباره زنده می‌کند. همچنین تعبیر دیگری وجود دارد که می‌گوید او از خاک مخلوق می‌سازد و سپس آن‌ها را دوباره به خاک برمی‌گرداند.
و قیل: یبدئکم ضعافا فی حال الطّفولیّة ثمّ یعیدکم فی حال الشّیخوخة ضعافا. و قیل: «یبدی» العذاب فی الدّنیا للکفّار ثمّ «یعید» علیهم العذاب فی الآخرة. و قیل: «یبدی» علی حکم السّعادة و الشّقاوة کما یرید «و یعید» کما بدأ کقوله: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ».
هوش مصنوعی: گفته شده است که خداوند، انسان‌ها را در دوران کودکی به حالت ضعف و ناتوانی می‌آورد و سپس در دوران سالمندی نیز به همان حالت ضعیف بازمی‌گرداند. همچنین گفته شده است که عذاب در دنیا برای کافران ظاهر می‌شود و سپس عذاب در آخرت نیز بر آن‌ها بازمی‌گردد. ضمن این‌که اشاره شده که خداوند سرنوشت افراد را بر اساس سعادت و شقاوت پدید می‌آورد و همان‌طور که آغاز کرد، دوباره آن‌ها را به همان حالتی که بودند، برمی‌گرداند.
وَ هُوَ الْغَفُورُ ای الکثیر المغفرة «الودود» یعنی: یودّه المؤمنین و یودّه المؤمنون. و قیل: یغفر للتّائب و یحبّه.
هوش مصنوعی: او بسیار بخشنده است و به کسانی که ایمان دارند عشق می‌ورزد و مؤمنان نیز او را دوست می‌دارند. همچنین گفته شده است که او گناهان توبه‌کنندگان را می‌بخشد و آنها را دوست دارد.
«ذُو الْعَرْشِ» قال: شیخ الاسلام عبد اللَّه الانصاری قدّس روحه معنی «ذُو الْعَرْشِ» ای علی «الْعَرْشِ» «الْمَجِیدُ» بالجرّ قراءة حمزة و الکسائی علی صفة العرش، ای السّریر العظیم. و قیل: اراد حسنه فوصفه بالمجد کما وصفه بالکرم فی قوله: «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» و معناه: الکمال، و العرش احسن الاشیاء و اکمله و قرأ الآخرون بالرّفع علی صفة الغفور جلّ ذکره و مجده عظمته و جلاله و استحقاقه لاوصاف الکمال.
هوش مصنوعی: «ذو العرش» به معنای دارای عرش است. شیخ‌الإسلام عبد الله انصاری در توضیح این عبارت می‌گوید که «عرش» به معنی تخت یا صندلی بزرگ است. همچنین بیان شده که God به خاطر حسناتش عرش را با صفت «مجید» توصیف کرده، همان‌طور که با صفت «کریم» در عبارت «ربّ العرش الکریم» توصیف شده است. در اینجا «کمال» معنی می‌شود و عرش زیباترین و کامل‌ترین چیزهاست. دیگران نیز این کلمات را با معنی «غفور» یا بخشنده خوانده‌اند که به عظمت و شکوهمندی خدا اشاره دارد و نشان‌دهنده شایستگی‌اش برای داشتن صفات کمال است.
فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ من افعال نفسه «و لِما یُرِیدُ» من افعال عباده، لا یعجزه شی‌ء یریده و لا یمتنع منه شی‌ء یطلبه.
هوش مصنوعی: خداوند در انجام دادن خواسته‌های خود بسیار نیرومند و فعال است و هیچ عملی که بخواهد انجام دهد از او بازنمی‌ماند. همچنین در مورد اعمال بندگانش نیز هیچ مانعی نمی‌تواند از انجام خواسته‌های او جلوگیری کند.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ ای قد «اتیک» خبر الجموع الکافرة الّذین تجنّدوا علی الانبیاء ثمّ بیّن من هم فقال: «فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ»، ای تذکّر ما کان من حدیثهما و تجنّدهما و حذّر قومک مثل ما اصابهم فاصبر فالعاقبة لک.
هوش مصنوعی: آیا خبری از سپاه به تو رسیده است؟ آنها گروهی کافر بودند که علیه پیامبران بسیج شدند. سپس نام آنها را ذکر کرد: «فرعون و ثمود». به یاد آور آنچه درباره آنها رخ داد و بسیج آنها، و به قوم خود هشدار بده که مانند آنچه بر سر آنها آمد، برایشان پیش نیاید. صبر کن، زیرا نتیجه کار برای توست.
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا من قومک یا محمد فی تکذیب و استیجاب للتّعذیب کدأب من کان قبلهم من الجنود فلا یتذکّرون.
هوش مصنوعی: اما آن کسانی که کافر شدند، از قوم تو ای محمد، در انکار و درخواست عذاب هستند، مانند سرنوشت کسانی که پیش از آن‌ها بودند و با هم در جنگ بودند. پس آن‌ها پند نمی‌گیرند.
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ لا یفوتونه و لا یعجزونه. قال الزجاج: قدرته مشتملة علیهم. و قیل: «محیط» عالم بهم لا یخفی علیه شی‌ء من احوالهم و هذا تهدید.
هوش مصنوعی: خداوند در پس آنان احاطه دارد و هیچ چیز از او پنهان نمی‌ماند و او را به تنگنا نمی‌اندازد. زجاج گفته است: قدرت او شامل حال آنان است. و همچنین گفته شده که "احاطه" به معنای آگاهی کامل از همه احوال آنان است و این بیان نوعی تهدید محسوب می‌شود.
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ کریم شریف کثیر الخیر لیس کما زعم المشرکون انّه شعر و کهانة.
هوش مصنوعی: بلکه این یک قرآن بزرگ و کریم و پربرکت است و کاملاً متفاوت از چیزی است که مشرکان به عنوان شعر و سحر ادعا می‌کنند.
فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ قرأ نافع. «محفوظ» بالرّفع علی نعت القرآن فانّ القرآن «محفوظ» من التّبدیل و التّغییر و التّحریف. قال اللَّه تعالی: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. و قرأ الآخرون بالجرّ علی نعت اللّوح و هو الّذی یعرف باللّوح المحفوظ و هو امّ الکتاب و منه نسخ الکتب «محفوظ» من الشّیاطین و من الزّیادة فیه و النّقصان. روی عن ابن عباس قال: انّ فی صدر اللّوح لا اله الّا اللَّه وحده، دینه الاسلام و محمد عبده و رسوله فمن آمن باللّه و صدّق بوعده و تبع رسله، ادخله الجنّة. قال و اللّوح من درّة بیضاء طوله ما بین السّماء و الارض و عرضه ما بین المشرق الی المغرب و حافتاه الدّرّ و الیاقوت و دفّتاه یاقوتة حمراء و قلمه نور و کتابه برّ معقود بالعرش و اصله فی حجر ملک و قال مقاتل: اللّوح المحفوظ عن یمین العرش و عن انس بن مالک قال: اللّوح المحفوظ الّذی ذکره اللَّه عزّ و جلّ فی جبهة اسرافیل و قیل: للَّه عزّ و جلّ فیه فی کلّ یوم ثلاثمائة و ستّون لحظة یحیی و یمیت یعزّ و یذلّ و یفعل ما یشاء.
هوش مصنوعی: نافع به آیه‌ای اشاره کرده که به "لوح محفوظ" مربوط می‌شود. این "محفوظ" به معنای محافظت قرآن از تغییرات و تحریفات است. خداوند در قرآن می‌فرماید که او حافظ این کتاب است. دیگران نیز به "لوح" اشاره کرده‌اند که به "لوح محفوظ" معروف است و منبع همه کتاب‌هاست. این لوح از تأثیرات شیطان و هرگونه تغییر در امان است. ابن عباس نقل می‌کند که در ابتدایی‌ترین بخش این لوح، تنها خداوند وجود دارد و دین اسلام و پیامبرش محمد (ص) ذکر شده است. هر کس به خدا ایمان بیاورد و وعده‌اش را تصدیق کند و پیامبرانش را پیروی کند، وارد بهشت خواهد شد. همچنین توصیفاتی از این لوح ارائه شده که آن را از درخت مروارید ساخته شده و ابعادی عظیم دارد، به‌طوری‌که طول آن بین آسمان و زمین و عرض آن از شرق تا غرب است. دو سوی آن از مروارید و یاقوت ساخته شده و قلمی از نور برای نوشتن در آن وجود دارد. کتابت این لوح به صورت معقود بر عرش خدا است و ریشه‌اش در سنگی از ملک است. طبق گفته مقاتل، لوح محفوظ در سمت راست عرش قرار دارد و به نقل از انس بن مالک، این لوح در جبین اسرافیل بوده و خداوند در آن در هر روز سیصد و شصت لحظه به حیات و موت و عزت و ذلت می‌پردازد و هر آنچه بخواهد انجام می‌دهد.