گنجور

النوبة الثانیة

این سوره یازده آیتست صد و هشتاد کلمه هفتصد و هفتاد و شش حرف جمله به مدینه فرو آمد. در این سوره ناسخ است و منسوخ نیست. و النّاسخ قوله: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ الآیة.... و عن ابیّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة المنافقین بری‌ء من النّفاق.

قوله تعالی: إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ هذا کقوله: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ. و المنافق هو الّذی یصدّقک لسانه و یکذّبک قلبه، اخذ من النّافقاء و هو جحر الیربوع و الثعلب و الضب و هو الّذی یخرج منه اذا اخذ الصّیاد القاصعاء و هو جحره الّذی یدخل فیه اخذ کلّ ذلک من النّفق و هو السّرب، نافق الرّجل و تنفق و انتفق بمعنی واحد. سئل حذیفة من المنافق. فقال: الّذی یصف الاسلام و لا یعمل به و هم الیوم شرّ منهم لانّهم کانوا یومئذ یکتمونه و هم الیوم یظهرونه. و قیل: معنی نشهد نحلف یدلّ علیه.

قوله: اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً و قال قیس بن ذریج:

و اشهد عند اللَّه انّی احبّها

فهذا لها عندی فما عندها لیا

و الآیة نزلت فی عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه، کانوا یشهدون لرسول اللَّه (ص) بالرّسالة و هم منکرون له بقلوبهم فکانوا اذا شهدوا مجمعا مدحوه.

و قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ صادقا و کانوا یحلفون علی ذلک و علی انّهم یقولون ذلک عن قلوبهم فقال اللَّه عزّ و جلّ: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ دخلت اللام لکسرة الالف و هذا اعتراض و هو من کلام اللَّه سبحانه فیه تعظیم لنبیّه. وَ اللَّهُ یَشْهَدُ ای یحلف و قیل: یعلم انّ المنافقین لکاذبون فی قولهم نَشْهَدُ لانّهم لا یشهدون اذا خلوا، بل یقولون: «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» معنی آیت آنست که: منافقان در حضرت نبوّت و مجمع مسلمانان سوگند میخوردند که ما از صدق دل و اعتقاد درست رسالت و نبوّت تو پذیرفتیم و از ضمیر پاک بی نفاق، گواهی میدهیم، که تو رسول خدایی. ربّ العالمین ایشان را بآنچه گفتند، که از صدق دل گواهی میدهیم دروغ زن کرد که نه از صدق دل و اعتقاد پاک میگفتند، بلکه از نفاق میگفتند، که با یاران خود در خلوت میگفتند: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. این چنانست که کسی گوید: من الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ میخوانم، تو وی را گویی دروغ گفتی. نسبت این دروغ با قراءت وی گردد، نه با عین «الْحَمْدُ لِلَّهِ» یعنی که: تو دروغ می‌گویی که میخوانم، نه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» دروغست. و قیل: معنی قوله: لَکاذِبُونَ ای یکذّبون.

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ ای حلفهم الکاذب. جُنَّةً: وقایة و سترة یستترون بها. قال الاعشی:

اذا انت لم تجعل لعرضک جنّة
من المال سار الذّمّ کلّ مسیر.

و قیل: اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً من القتل یعصموا بها دماءهم و اموالهم فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ای اعرضوا عن طاعة اللَّه. و قیل: صدّوا غیرهم عن الایمان فی السّر إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ بئس ما عملوا من النّفاق و صرف النّاس عن دین اللَّه. و قوله: کانُوا افاد انّهم بهذه الصّفة مذ کانوا ذلک، ای هذا الاسم لهم بالنّفاق.

و هذا التکذیب من اللَّه لهم بسبب انّهم آمَنُوا فی الظّاهر و بالقول و کَفَرُوا فی السّر بالقلب آمَنُوا متستّرین و کَفَرُوا مستترین فَطُبِعَ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ ختم علیها حتی لا یدخلها الایمان جزاء علی نفاقهم فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ ای لا یعقلون الهدی و لا یعرفون صحّة الایمان کما یعرفه المؤمنون.

وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ یعنی: لحسن صورهم و طول قاماتهم.

قال ابن عباس: کان عبد اللَّه بن ابیّ جسیما، فصیحا، حلو الکلام، و کان اذا جاء فاعتذر الی رسول اللَّه (ص) اعجبه حسن کلامه فذلک قوله: وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ یعنی لفصاحة کلامهم. و قیل: تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ لا اله الّا اللَّه. و فی الخبر عن رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه یبغض البلیغ الّذی یلوی بلسانه کما تلوی الباقرة بالسنتها»

کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ای هم فی قلّة تفقّههم و عدم عقلهم و تدبّرهم. خُشُبٌ منصوبة ممالة الی الجدار. یقال: اسندت الشّی‌ء اذا املته. التثقیل للتّکثیر و اراد انّها لیست باشجار تثمر و لکنّها خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ الی حائط. و قیل: اراد بالخشب المسنّدة الّتی تأکّلت اجوافها تری صحیحة من بعید و هی خاویة متأکّلة، ای هم اشباح خاویة و اجسام عن المعنی خالیة. قرأ ابو عمرو و الکسائی خُشُبٌ بسکون الشین جمع خشبة کبدنة و بدن. قرأ الباقون بضمّ الشین کثمرة و ثمر. وفی الخبر: «مثل المؤمن کمثل الخامة من الزّرع تمیّلها الرّیح مرّة هکذا و مرّة هکذا. و مثل المنافق مثل‌ الارزة المجذیة علی الارض حتّی یکون انجعافها بمرّة.

ثمّ وصفهم اللَّه عزّ و جلّ: بالجبن فقال: یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ. قال مقاتل: ان نادی مناد فی العسکر او انفلتت دابّة او نشد ناشد ضالّة ظنّوا انّهم یرادون بذلک لما فی قلوبهم من الرّعب. قال الشّاعر:

و لو انّها عصفورة لحسبتها
مسوّمة تدعو عبیدا و ازنما.

و قیل: لانّهم علی وجل من ان ینزّل اللَّه فیهم امرا یهتک استارهم و یبیح دماءهم و اموالهم. و قیل: لا ثقة لهم باللّه و لا قوّة لهم فی دین اللَّه. و لیس کذلک المؤمن لانّه قویّ القلب باللّه، شجاع السرّ ثمّ قال: هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ای توقّ کیدهم و لا تأمن معرّتهم و لا تثق بهم فانّهم اعداؤک فی السّر. قاتَلَهُمُ اللَّهُ ای لعنهم اللَّه.

أَنَّی یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحقّ.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ یعنی عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه. تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ ای عطفوا رؤسهم و امالوها تکبّرا عمّا دعوا الیه. قرأ نافع و یعقوب: لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ بالتّخفیف. و الباقون بالتّشدید. و معنی التّشدید انّهم فعلوا ذلک مرّة بعد مرّة. وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ ای یعرضون بوجوههم رغبة عن الاستغفار وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ متعظّمون عن الحقّ. ابن عباس گفت: سبب نزول این آیت آن بود که نفاق عبد اللَّه بن ابیّ در میان صحابه آشکارا گشت و سخنهای زشت که گفته بود میان خلق افتاد. قومی از قبیله و عشیره وی گفتند او را که: ترا، و پسران ترا فضیحت رسید و رسوا گشتید بآیات قرآنی که فرو آمد، و اسرار شما بیرون افتاد و زبانها در شما دراز گشت. راه شما آنست که بر رسول خدا شوید و گناه خود را عذر نهید، و بتوبه و استغفار بازگردید، تا رسول خدا از بهر شما آمرزش خواهد از حقّ سبحانه تعالی. عبد اللَّه منافق چون این سخن شنید، از تکبّر و سرافرازی سر بجنبانید و روی بگردانید و گردن بپیچید و گفت: من چه گفته‌ام از ناگفتنی تا مرا عذر باید خواست؟ مرا فرمودید که بوی ایمان آر، آوردم و مرا فرمودید که زکاة مال بدو ده، دادم اینجا نماند مگر سجود فراوی بردن، اگر خواهید تا او را سجود برم؟!. و این سخن از انکار و تکبّر میگفت، و از ننگ‌ داشت استغفار رسول (ص).

قوله تعالی: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ هذا نزل فی قوم من المنافقین، علم اللَّه تعالی انّ عاقبتهم موت علی النّفاق. فقال: انّ الاستغفار النّبی (ص) لا ینفعهم فسواء استغفر لهم ام لم یستغفر لهم لا یؤمنون و لا ینفعهم استغفاره لانّه کان یستغفر لهم علی معنی سؤاله لهم بتوفیق الایمان و مغفرة العصیان.

و قیل: لمّا قال اللَّه عزّ و جلّ: ان تستغفر لهم سبعین مرّة فلن یغفر اللَّه لهم. قال النّبی (ص) «لازیدنّ علی السّبعین» فانزل اللَّه تعالی: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ‌ و قوله: إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ ای لا یرشد القوم الخارجین عن طاعته.

هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی‌ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا ای یتفرّقوا عنه و یرجعوا الی قبائلهم و عشائرهم. وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مفاتیحها بیده لانّه هو المالک، القادر، الرّزّاق، فلا یقدر أحد أن یعطی احدا شیئا الّا باذنه و لا ان یمنعه شیئا الّا بمشیّته. و قیل: خزائن اللَّه، مقدوراته الّتی یخرج منها ما یشاء. وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.

یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ مفسّران گفتند: رسول خدا در غزاء بنی المصطلق بود و حربگاه بر سر آبی بود که آن را مریسیع می‌گفتند، و نصرت و ظفر در آن غزا مسلمانان را بود. رسول خدا (ص) و یاران از آنجا بازگشته با غنیمت فراوان از انواع و اموال و بردگان. دو مرد بر سر آب خلاف کردند، و بهم برآویختند: یکی مؤمن مهاجر و یکی منافق. آن مؤمن نام وی جعال بود. لطمه‌ای زد بر آن منافق. شوری و شعفی از ایشان بر آمد منافق گفت: یا للانصار. مهاجر گفت: یا للمهاجرین. عبد اللَّه ابیّ آواز ایشان بشنید بیامد، و مرد خود را چنان دید، گفت: ما صحبنا هذا الرّجل لنلطم؟! ما در صحبت این مرد نه بدان آمدیم تا ما را لطمه زنند و خوار دارند! آن گه روی با قوم خویش کرد و گفت: لا تنفقوا علی هؤلاء لیعودوا الی عشائرهم و تتفرّقوا عن هذا الرّجل. این درویشان که گرد این مرد میگردند، ایشان را چیز مدهید و مر ایشان را هیچ نفقت مکنید تا از این مرد باز پراکنند. مثل ما با وی چنانست که گفته‌اند: سمّن کلبک یأکلک. سگت را فربه کن تا ترا خورد. لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ اگر ما با مدینه رویم هر که عزیزتر است بیرون کند از مدینه او را که خوارتر است یعنی که عزیز منم و محمد و اصحاب وی خوارند و من ایشان را از مدینه بیرون کنم. زید بن ارقم کودک بود، در آن مجمع حاضر بود، گفت: انت و اللَّه الذّلیل القلیل المبغض فی قومک و محمد فی عزّ من الرّحمن و مودّة من المسلمین.

این کودک روی به عبد اللَّه منافق نهاد و گفت: ذلیل و قلیل و خوار و ناکس و ناچیز تویی و دشمن داشته قوم خود تویی و محمد (ص) عزیز است و کریم، بر خدای عزیز و همه مسلمانان او را دوست. عبد اللَّه بترسید، گفت: اسکت فانّما کنت العب.

پس زید بن ارقم بیامد و آن قصّه با رسول خدا (ص) بگفت. رسول بحکم آنکه زید کودک بود گفت: «لعلّک غضبت علیه فاخطأ سمعک»

مگر با وی بخشم بودی و سمع تو خطا شنید. گفت: لا و اللَّه که راست شنیدم، و بحقیقت این سخن گفت.

رسول (ص) عبد اللَّه را بخواند، گفت: «انت صاحب الکلام الّذی بلغنی»؟

تو گفته‌ای آن سخن که بمن رسید؟ عبد اللَّه سوگند خورد که من این سخن نگفتم و زید بر من دروغ می‌نهد. جماعتی از انصار که به عبد اللَّه تعلّق داشتند، بیامدند، گفتند: این عبد اللَّه مهتر ماست و رئیس ما، سخن کودکی بر وی شنودن مگر صواب نباشد که آن مهتر چنین سخن نگوید و کودک بغلط شنیده. رسول خدا (ص) سخن ایشان را و تصدیق ایشان را بپذیرفت. و بعد از آن جماعتی از انصار زبان در زید کشیدند که بر عبد اللَّه این دروغ نهاد، و زید بن ارقم گفت: من شرمسار همی بودم و خویشتن را از شرم کشیده همی داشتم از مصطفی (ص) و یاران. تا ربّ العالمین آیت فرستاد که: یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ. زید گفت: رسول خدا گوش من گرفت و گفت: «وفت اذنک، وفت اذنک یا غلام»

گوشت بوفا بود گوشت بوفا بود ای غلام! و گفته‌اند که: رسول خدا (ص) بر اسید بن حضیر رسید، مردی بود از مؤمنان و مخلصان انصار، گفت: یا اسید بتو رسید که آن صاحب شما از بهر ما چه گفت؟ آن گه حکایت باز کرد که وی گفت: لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ اسید گفت: یا رسول اللَّه انت و اللَّه تخرجه ان شئت، فهو الذّلیل و اللَّه که تو او را بیرون کنی اگر خواهی که عزیز تویی و ذلیل او. آن گه گفت: یا رسول اللَّه او را معذور دار که پیش از قدوم مبارک تو به مدینه قوم وی تاج می‌ساختند که بر سر وی نهند و او را سرور و مهتر خویش کنند. چون قدم مبارک نبوّت تو در رسید او معزول و ناچیز گشت. همی پندارد که ملک و ریاست از وی تو ربودی. از آن بیهوده باطل میگوید.

ابن عباس گفت: چون این آیت فرو آمد، پسر وی عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن ابیّ گفت: یا رسول اللَّه بمن چنان رسید که پدرم را خواهی کشت، اکنون بمن فرمای تا سروی نزدیک تو آرم. رسول گفت: «بل ارفق به و احسن صحبته ما بقی معنا»

نه، که با وی رفق کن و نیکو داشت وی فرو مگذار ما دام که با ما بود. پس چون از آن غزا بازگشتند و بدر مدینه رسیدند، این پسر عنان پدر گرفت و شمشیر کشیده گفت: و اللَّه که ترا در مدینه نگذارم تا نگویی که: انا ذلیل و محمد عزیز، ذلیل منم و عزیز محمد است، عبد اللَّه منافق هم چنان بگفت. دیگر بار پسر گفت: و اللَّه لا ادعک حتی تقول انا الاذلّ و محمد الاعزّ. و اللَّه که نگذارم ترا در مدینه تا نگویی که: خوارتر و ناچیزتر منم و عزیزتر و بزرگوارتر محمد است. عبد اللَّه این سخن بگفت.

آن گه پسر گفت: اکنون بخواری و فرو مایگی در شو در مدینه تا بدانی که عزّ خدای راست و رسول را و مؤمنان را. قال اللَّه تعالی: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ فعزّة اللَّه قهره من دونه، و عزّة رسوله اظهار دینه علی الادیان کلّها، و عزّة المؤمنین: نصره ایّاهم علی اعدائهم. و قیل: عزّة اللَّه: الرّبوبیّه، و عزّة الرّسول: النبوّة، و عزّة المؤمنین: العبودیّة. و قیل: عزّة اللَّه: الولایة، لقوله تعالی: «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» و عزّة الرّسول: الکفایة لقوله: «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»: و عزّ المؤمنین: الرّفعة و الرّعایة، لقوله: وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؟ و جمیع ذلک للَّه فعزّة القدیم، للَّه صفة و عزّ الرّسول و عزّ المؤمنین للَّه فعلا و منّة و فضلا. فاذا للَّه العزّة جمیعا و یقال: لا عزّ الّا فی طاعة اللَّه، و لا ذلّ الّا فی معصیة اللَّه و ما سوی هنا فلا اصل له.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ قال المفسّرون یعنی: الصّلوات الخمس فی الجماعة نظیرة قوله: «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» و التّقدیر «لا تلهوا بها عن ذکر اللَّه» فنسب الفعل الیها. وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ای من شغله ماله و ولده عن ذکر اللَّه. فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ای المغبونون.

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ. قال ابن عباس: یرید زکاة الاموال ای اجعلوا المال فدا انفسکم و ادّوا الزّکاة. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ ای اسبابه و یصیر الی حالة الیأس فیسأل الرّجعة فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی‌ أَجَلٍ. قَرِیبٍ ای هلا اخّرتنی، امهلتنی. و قیل: لا صلة فیکون الکلام بمعنی التّمنّی ای لو اخّرتنی الی اجل قریب، ای ابقنی زمانا غیر طویل. «فاصّدّق» ای فاتصدّق و ازکّی و انفق مالی فی طاعتک کما امرت. وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ ای من التّائبین، کقوله: «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ» و قوله: «إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ» فعلی هذا نزلت الآیة فی المنافقین و هو قول مقاتل و قیل: نزلت الآیة فی المؤمنین و المراد بالصّلاح هاهنا الحجّ. قال ابن عباس: ما من احد یموت و کان له مال لم یؤدّ زکاته و اطاق الحجّ فلم یحجّ الّا سأل الرّجعة عند الموت و قرأ هذه الآیة و قال: اکن من الصّالحین ای احجّ. قرأ ابو عمرو و اکون بالواو عطفا علی «فاصّدّق» علی حکم اللفظ و قرأ الآخرون «اکن» بالجزم ردّا علی تأویل الفعل لو لم یکن فیه الفاء کان مجزوما فردّوا اکن علی موضع «فاصّدّق» لا علی لفظه اذ موضعه و تقدیره ان اخّرتنی اصّدّق و اکن.

و فی الخبر الصّحیح عن رسول اللَّه (ص) «لان یتصدّق المرء فی حیاته بدرهم خیر من یتصدّق بمائة عند موته»

و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «الّذی یتصدّق عند موته او یعتق کالّذی یهدی اذا شبع».

و عن ابی هریرة قال: قال رجل: یا رسول اللَّه ایّ الصّدقة اعظم اجرا؟ قال: «ان تصدّق و انت صحیح شحیح تخشی الفقر و تأمل الغنی و لا تمهل حتّی اذا بلغت الحلقوم. قلت لفلان کذا و لفلان کذا و قد کان لفلان».

«وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً» عن الموت. إِذا جاءَ أَجَلُها المکتوب فی اللّوح المحفوظ. وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ قرأ ابو بکر بالیاء و قرأ الآخرون بالتاء علی الآیة الاولی.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سوره یازده آیتست صد و هشتاد کلمه هفتصد و هفتاد و شش حرف جمله به مدینه فرو آمد. در این سوره ناسخ است و منسوخ نیست. و النّاسخ قوله: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ الآیة.... و عن ابیّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة المنافقین بری‌ء من النّفاق.
هوش مصنوعی: این سوره شامل یازده آیه، صد و هشتاد کلمه و هفتصد و هفتاد و شش حرف است و در مدینه نازل شده است. در این سوره آیات ناسخ وجود دارد و آیات منسوخ نیستند. یکی از آیات ناسخ این سوره عبارت است از: "برایشان یکسان است که برایشان استغفار کنی یا نکنی..." همچنین، ابی بن کعب نقل کرده که رسول‌الله (ص) فرمودند: "هر کس سوره منافقین را بخواند، از نفاق پاک می‌شود."
قوله تعالی: إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ هذا کقوله: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ. و المنافق هو الّذی یصدّقک لسانه و یکذّبک قلبه، اخذ من النّافقاء و هو جحر الیربوع و الثعلب و الضب و هو الّذی یخرج منه اذا اخذ الصّیاد القاصعاء و هو جحره الّذی یدخل فیه اخذ کلّ ذلک من النّفق و هو السّرب، نافق الرّجل و تنفق و انتفق بمعنی واحد. سئل حذیفة من المنافق. فقال: الّذی یصف الاسلام و لا یعمل به و هم الیوم شرّ منهم لانّهم کانوا یومئذ یکتمونه و هم الیوم یظهرونه. و قیل: معنی نشهد نحلف یدلّ علیه.
هوش مصنوعی: وقتی منافقین به تو نزدیک می‌شوند، می‌گویند ما شهادت می‌دهیم که تو رسول خدا هستی. این مشابه گفته دیگران است که وقتی با مؤمنان دیدار می‌کنند، می‌گویند ما ایمان آورده‌ایم. اما وقتی به شما می‌رسند، شما را به طرز خاصی سلام می‌کنند که خداوند شما را نرسانده است. منافق کسی است که زبانش به تو اعتماد دارد ولی قلبش حقیقت را انکار می‌کند. این واژه از حفره‌ای که جوندگان و برخی حیوانات دیگر در آن زندگی می‌کنند، گرفته شده است. منافق به معنای خروج از این مخفیگاه است. حذیفه از او درباره منافق پرسیدند و او پاسخ داد که منافق کسی است که اسلام را توصیف می‌کند اما به آن عمل نمی‌کند. امروز این افراد از آن زمان بدترند، زیرا در گذشته پنهان نمی‌کردند و حالا اعتقادات خود را به نمایش می‌گذارند. برخی گفته‌اند که معنای «نشهد» مانند قسم خوردن است.
قوله: اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً و قال قیس بن ذریج:
هوش مصنوعی: گفته شده است: آنان از سوگندهای خود به عنوان وسیله‌ای برای محافظت استفاده کردند. همچنین قیص بن ذریج گفته است:
و اشهد عند اللَّه انّی احبّها
هوش مصنوعی: و در حضور خداوند شهادت می‌دهم که او را دوست دارم.
فهذا لها عندی فما عندها لیا
هوش مصنوعی: پس این موضوع برای من است، و او هیچ چیز دیگری برای من ندارد.
و الآیة نزلت فی عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه، کانوا یشهدون لرسول اللَّه (ص) بالرّسالة و هم منکرون له بقلوبهم فکانوا اذا شهدوا مجمعا مدحوه.
هوش مصنوعی: این آیه درباره عبدالله بن ابی و یارانش نازل شده است. آن‌ها با اینکه به پیامبری رسول خدا (ص) شهادت می‌دادند، اما در دل به او کفر می‌ورزیدند. زمانی که در جمعی حاضر می‌شدند، او را مورد ستایش قرار می‌دادند.
و قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ صادقا و کانوا یحلفون علی ذلک و علی انّهم یقولون ذلک عن قلوبهم فقال اللَّه عزّ و جلّ: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ دخلت اللام لکسرة الالف و هذا اعتراض و هو من کلام اللَّه سبحانه فیه تعظیم لنبیّه. وَ اللَّهُ یَشْهَدُ ای یحلف و قیل: یعلم انّ المنافقین لکاذبون فی قولهم نَشْهَدُ لانّهم لا یشهدون اذا خلوا، بل یقولون: «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» معنی آیت آنست که: منافقان در حضرت نبوّت و مجمع مسلمانان سوگند میخوردند که ما از صدق دل و اعتقاد درست رسالت و نبوّت تو پذیرفتیم و از ضمیر پاک بی نفاق، گواهی میدهیم، که تو رسول خدایی. ربّ العالمین ایشان را بآنچه گفتند، که از صدق دل گواهی میدهیم دروغ زن کرد که نه از صدق دل و اعتقاد پاک میگفتند، بلکه از نفاق میگفتند، که با یاران خود در خلوت میگفتند: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. این چنانست که کسی گوید: من الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ میخوانم، تو وی را گویی دروغ گفتی. نسبت این دروغ با قراءت وی گردد، نه با عین «الْحَمْدُ لِلَّهِ» یعنی که: تو دروغ می‌گویی که میخوانم، نه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» دروغست. و قیل: معنی قوله: لَکاذِبُونَ ای یکذّبون.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: "ما شهادت می‌دهیم که تو فرستاده خدا هستی" و این را با قَسم نیز تأیید می‌کردند و بر این ادعایشان صادقانه از دل‌های خود سخن می‌گفتند. خداوند متعال فرمود: "خداوند می‌داند که تو فرستاده او هستی." این جمله به خاطر کسره الف به این صورت آمده و اعتراض محسوب می‌شود و نشان‌دهنده عظمت پیامبر است. خداوند گواهی می‌دهد که درواقع منافقان در ادعای خود دروغ می‌گویند، زیرا وقتی که به تنهایی می‌روند، می‌گویند: "ما فقط مسخره می‌کنیم." معنای آیه این است که منافقان در مجمع پیامبر و مسلمانان سوگند می‌خورند که با صدق قلب و اعتقاد راست درباره مقام رسالت و نبوت او سخن می‌گویند، اما در حقیقت از نفاق صحبت می‌کنند. بنابراین، در خلوت با یکدیگر می‌گویند که فقط به تمسخر می‌پردازند. این مشابه این است که کسی بگوید: "من الحمدلله رب العالمین را می‌خوانم"، و کسی بخواهد به او بگوید که دروغ می‌گوید. این دروغ به خود خواندن او نسبت داده می‌شود، نه به خود عبارت "الحمدلله". همچنین گفته شده که معنای "کاذبون" این است که آنها دروغ را تکذیب می‌کنند.
اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ ای حلفهم الکاذب. جُنَّةً: وقایة و سترة یستترون بها. قال الاعشی:
هوش مصنوعی: آنها قسم‌های خود را به عنوان پیمان‌های دروغین پذیرفتند و به عنوان سپری برای خود استفاده کردند تا از آنچه که واقعی نیست، دفاع کنند.
اذا انت لم تجعل لعرضک جنّة
من المال سار الذّمّ کلّ مسیر.
هوش مصنوعی: اگر برای آبرو و شخصیت خود دفاعی از مال و ثروت نداشته باشی، هرگونه سخن ناپسند و بدگویی به راحتی در مورد تو گسترش می‌یابد.
و قیل: اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً من القتل یعصموا بها دماءهم و اموالهم فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ای اعرضوا عن طاعة اللَّه. و قیل: صدّوا غیرهم عن الایمان فی السّر إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ بئس ما عملوا من النّفاق و صرف النّاس عن دین اللَّه. و قوله: کانُوا افاد انّهم بهذه الصّفة مذ کانوا ذلک، ای هذا الاسم لهم بالنّفاق.
هوش مصنوعی: گفته شده است که برخی از مردم برای حفظ جان و اموال خود، قسم‌هایشان را وسیله‌ای برای جلوگیری از قتل قرار داده‌اند و از اطاعت از خدا روی‌گردان شده‌اند. همچنین، گفته شده که آن‌ها دیگران را نیز به طور پنهانی از ایمان دور کرده‌اند و این واقعیت زشت است که آن‌ها اعمالی ناپسند انجام می‌دهند. این کلام نشان می‌دهد که آن‌ها از مدت‌ها پیش به این صفات ناپسند شناخته می‌شدند و به همین خاطر به نفاق متهم هستند.
و هذا التکذیب من اللَّه لهم بسبب انّهم آمَنُوا فی الظّاهر و بالقول و کَفَرُوا فی السّر بالقلب آمَنُوا متستّرین و کَفَرُوا مستترین فَطُبِعَ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ ختم علیها حتی لا یدخلها الایمان جزاء علی نفاقهم فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ ای لا یعقلون الهدی و لا یعرفون صحّة الایمان کما یعرفه المؤمنون.
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر این که آن‌ها در ظاهر ایمان آوردند و در گفتار ادعای ایمان کردند، اما در دل کافر بودند، آن‌ها را تکذیب کرده است. به این معنا که در ظاهر پنهان‌کارانه ایمان آوردند و در باطن پنهان‌کارانه کفر ورزیدند. در نتیجه، بر دل‌هایشان مهر زده شده است و دیگر ایمان به دل‌هایشان راه نخواهد یافت. این عاقبت نفاق آن‌هاست و به همین دلیل آن‌ها نادان هستند، یعنی نمی‌توانند هدایت را درک کنند و حقیقت ایمان را همان‌گونه که مؤمنان می‌شناسند، نمی‌شناسند.
وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ یعنی: لحسن صورهم و طول قاماتهم.
هوش مصنوعی: وقتی آن‌ها را ببینی، جثه‌هایشان تو را شگفت‌زده می‌کند، به دلیل زیبایی ظاهرشان و بلندی قدهایشان.
قال ابن عباس: کان عبد اللَّه بن ابیّ جسیما، فصیحا، حلو الکلام، و کان اذا جاء فاعتذر الی رسول اللَّه (ص) اعجبه حسن کلامه فذلک قوله: وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ یعنی لفصاحة کلامهم. و قیل: تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ لا اله الّا اللَّه. و فی الخبر عن رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه یبغض البلیغ الّذی یلوی بلسانه کما تلوی الباقرة بالسنتها»
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید: عبدالله بن ابی، مردی بزرگ و سخنور بود و کلامش دل‌نشین بود. وقتی که او به پیش پیامبر (ص) می‌آمد و از چیزی عذرخواهی می‌کرد، پیامبر از زیبایی کلام او خوشش می‌آمد. این به معنای آن است که وقتی می‌گویند «اگر بگویند، حرفشان را می‌شنوی»، منظور فصاحت کلام آن‌هاست. برخی نیز گفته‌اند که «حرف آن‌ها را می‌شنوی» به معنای «لا اله الا اللَّه» است. در حدیثی از پیامبر (ص) نیز آمده است: «خداوند افرادی که با زبانشان به گونه‌ای پیچیده صحبت می‌کنند، مانند گاوانی که با زبانشان می‌چرخند، دوست ندارد».
کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ای هم فی قلّة تفقّههم و عدم عقلهم و تدبّرهم. خُشُبٌ منصوبة ممالة الی الجدار. یقال: اسندت الشّی‌ء اذا املته. التثقیل للتّکثیر و اراد انّها لیست باشجار تثمر و لکنّها خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ الی حائط. و قیل: اراد بالخشب المسنّدة الّتی تأکّلت اجوافها تری صحیحة من بعید و هی خاویة متأکّلة، ای هم اشباح خاویة و اجسام عن المعنی خالیة. قرأ ابو عمرو و الکسائی خُشُبٌ بسکون الشین جمع خشبة کبدنة و بدن. قرأ الباقون بضمّ الشین کثمرة و ثمر. وفی الخبر: «مثل المؤمن کمثل الخامة من الزّرع تمیّلها الرّیح مرّة هکذا و مرّة هکذا. و مثل المنافق مثل‌ الارزة المجذیة علی الارض حتّی یکون انجعافها بمرّة.
هوش مصنوعی: آن‌ها مانند چوب‌های تکیه‌خورده هستند که به دلیل نداشتن فهم و عقل، بی‌تحرک و بی‌معنا به نظر می‌رسند. این چوب‌ها به دیوار تکیه داده شده و در واقع هیچ ثمره‌ای ندارند. به عبارتی، آن‌ها تنها ظاهری خالی و بی‌محتوا دارند. برخی نیز به تشبیه این چوب‌ها اشاره کرده‌اند که به نظر سالم و درست می‌آیند اما در واقع پوچ و بی‌فایده هستند. همچنین دو نوع قرائت در مورد این کلمه وجود دارد که به نوعی به مفهوم آن اشاره دارد. در نهایت، به تفاوت بین مؤمن و منافق اشاره شده است، به طوری که مؤمن مانند گیاهی است که تحت تأثیر باد قرار می‌گیرد و نسبت به شرایط واکنش نشان می‌دهد، اما منافق به مانند درختی بی‌حرکت و آسیب‌دیده است که نمی‌تواند تغییر کند.
ثمّ وصفهم اللَّه عزّ و جلّ: بالجبن فقال: یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ. قال مقاتل: ان نادی مناد فی العسکر او انفلتت دابّة او نشد ناشد ضالّة ظنّوا انّهم یرادون بذلک لما فی قلوبهم من الرّعب. قال الشّاعر:
هوش مصنوعی: سپس خداوند عز و جل آنها را به ترسویی توصیف کرد و فرمود: «آنها گمان می‌کنند هر صدایی که بشنوند علیه آنهاست.» مقاتل می‌گوید: اگر در اردو فرمانده‌ای فریاد بزند، یا اگر حیوانی از دست برود، یا کسی در جستجوی گمشده‌اش ندا دهد، آنها فکر می‌کنند که این اعمال به آنها مربوط می‌شود به خاطر ترسی که در دل‌هایشان وجود دارد.
و لو انّها عصفورة لحسبتها
مسوّمة تدعو عبیدا و ازنما.
هوش مصنوعی: اگر او یک پرنده کوچک بود، می‌پنداشتم که نشانه‌ای دارد و به خدمتکاران و شیفتگان خود دعوت می‌کند.
و قیل: لانّهم علی وجل من ان ینزّل اللَّه فیهم امرا یهتک استارهم و یبیح دماءهم و اموالهم. و قیل: لا ثقة لهم باللّه و لا قوّة لهم فی دین اللَّه. و لیس کذلک المؤمن لانّه قویّ القلب باللّه، شجاع السرّ ثمّ قال: هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ای توقّ کیدهم و لا تأمن معرّتهم و لا تثق بهم فانّهم اعداؤک فی السّر. قاتَلَهُمُ اللَّهُ ای لعنهم اللَّه.
هوش مصنوعی: گفته شده است که آنها از این ترس دارند که خداوند امری بر آنها نازل کند که عیوبشان را آشکار کرده و خون و مالشان را حلال کند. همچنین گفته شده که به خدا اعتماد ندارند و در دین خدا قدرتی ندارند. این در حالی است که مؤمنان به خداوند قلبی نیرومند دارند و در باطن شجاع هستند. سپس گفته شده است که آنها دشمن هستند، پس باید از طرز کارشان بترسی و به آنها اطمینان نکنید و در حق آنها اعتماد نکنید زیرا آنها در خفا دشمن تو هستند. خداوند آنها را لعنت کند.
أَنَّی یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحقّ.
هوش مصنوعی: چگونه از حقیقت منحرف می‌شوند؟
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ یعنی عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه. تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ ای عطفوا رؤسهم و امالوها تکبّرا عمّا دعوا الیه. قرأ نافع و یعقوب: لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ بالتّخفیف. و الباقون بالتّشدید. و معنی التّشدید انّهم فعلوا ذلک مرّة بعد مرّة. وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ ای یعرضون بوجوههم رغبة عن الاستغفار وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ متعظّمون عن الحقّ. ابن عباس گفت: سبب نزول این آیت آن بود که نفاق عبد اللَّه بن ابیّ در میان صحابه آشکارا گشت و سخنهای زشت که گفته بود میان خلق افتاد. قومی از قبیله و عشیره وی گفتند او را که: ترا، و پسران ترا فضیحت رسید و رسوا گشتید بآیات قرآنی که فرو آمد، و اسرار شما بیرون افتاد و زبانها در شما دراز گشت. راه شما آنست که بر رسول خدا شوید و گناه خود را عذر نهید، و بتوبه و استغفار بازگردید، تا رسول خدا از بهر شما آمرزش خواهد از حقّ سبحانه تعالی. عبد اللَّه منافق چون این سخن شنید، از تکبّر و سرافرازی سر بجنبانید و روی بگردانید و گردن بپیچید و گفت: من چه گفته‌ام از ناگفتنی تا مرا عذر باید خواست؟ مرا فرمودید که بوی ایمان آر، آوردم و مرا فرمودید که زکاة مال بدو ده، دادم اینجا نماند مگر سجود فراوی بردن، اگر خواهید تا او را سجود برم؟!. و این سخن از انکار و تکبّر میگفت، و از ننگ‌ داشت استغفار رسول (ص).
هوش مصنوعی: زمانی که به آن‌ها گفته شد که رسول خدا برای شما دعا کند، عبدالله بن ابی و همراهانش با تکبر سرشان را برگرداندند و به این درخواست بی‌اعتنایی کردند. برخی از قراء لفظ "لوّوا" را با تخفیف خوانده‌اند و دیگران با تشدید، که در حالت تشدید به معنای این است که آن‌ها این عمل را بارها تکرار کردند. در واقع، آن‌ها با روی گرداندن و فاصله گرفتن از استغفار، به طور واضح از حقیقت روی برگرداندند. ابن عباس بیان می‌کند که علت نزول این آیه، افشاگری نفاق عبدالله بن ابی در میان صحابه بود و صحبت‌های زشتی که او به زبان آورده بود در میان مردم پخش شد. عده‌ای از قبیله او به او گفتند که رسوایی و رسوایی به او چنگ زده و اسرارشان فاش شده است. آن‌ها به او توصیه کردند که به رسول خدا برود و برای گناهانش عذرخواهی کند تا ایشان برای او از خداوند عذرخواهی کند. اما عبدالله که فردی منافق بود، به خاطر تکبرش به این دعوت اهمیت نداد و با بی‌احترامی رویش را برگرداند و گفت: "چگونه می‌تواند از من گناهی خواسته شود در حالی که من ایمان آورده‌ام و زکات داده‌ام؟" او این سخنان را با انکار و تکبر بیان کرد و از ننگ درخواست استغفار رسول خدا ناراحت بود.
قوله تعالی: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ هذا نزل فی قوم من المنافقین، علم اللَّه تعالی انّ عاقبتهم موت علی النّفاق. فقال: انّ الاستغفار النّبی (ص) لا ینفعهم فسواء استغفر لهم ام لم یستغفر لهم لا یؤمنون و لا ینفعهم استغفاره لانّه کان یستغفر لهم علی معنی سؤاله لهم بتوفیق الایمان و مغفرة العصیان.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: برای آنها فرقی نمی‌کند که برایشان طلب آمرزش کنی یا نکنی، خداوند هرگز آنها را نمی‌بخشاید. این آیه درباره گروهی از منافقین نازل شده که خداوند می‌داند سرانجام آنها بر اثر نفاق خواهد بود. بنابراین، استغفار پیامبر (ص) برای آنها هیچ فایده‌ای ندارد و برایشان فرقی نمی‌کند که او برایشان طلب آمرزش کند یا نکند، زیرا آنها ایمان نخواهند آورد و استغفار پیامبر نیز برایشان مفید نیست، چرا که او استغفار را به معنای این می‌فهمید که از خداوند طلب توفیق در ایمان و آمرزش گناهان کند.
و قیل: لمّا قال اللَّه عزّ و جلّ: ان تستغفر لهم سبعین مرّة فلن یغفر اللَّه لهم. قال النّبی (ص) «لازیدنّ علی السّبعین» فانزل اللَّه تعالی: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ‌ و قوله: إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ ای لا یرشد القوم الخارجین عن طاعته.
هوش مصنوعی: وقتی خداوند فرمود که اگر برای آنها (منافقان) هفتاد بار هم استغفار کنی، باز خداوند آنها را نمی‌بخشد، پیامبر (ص) فرمود که «من بیشتر از هفتاد بار استغفار می‌کنم». سپس خداوند این آیه را نازل کرد: برای آنها استغفار کنی یا نکنی، فرقی ندارد و همچنین فرمود که خداوند قوم فاسق را هدایت نمی‌کند، یعنی به افراد خارج از اطاعت خود هدایت نمی‌دهد.
هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی‌ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا ای یتفرّقوا عنه و یرجعوا الی قبائلهم و عشائرهم. وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مفاتیحها بیده لانّه هو المالک، القادر، الرّزّاق، فلا یقدر أحد أن یعطی احدا شیئا الّا باذنه و لا ان یمنعه شیئا الّا بمشیّته. و قیل: خزائن اللَّه، مقدوراته الّتی یخرج منها ما یشاء. وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.
هوش مصنوعی: آن‌ها کسانی هستند که می‌گویند بر روی کسانی که نزد پیامبر خدا هستند، خرج نکنید، تا زمانی که از او جدا شوند و به قبایل و خانواده‌های خود برگردند. و خداوند خزانه‌های آسمان‌ها و زمین را در دست دارد، زیرا او مالک، توانمند و روزی‌دهنده است. هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی به کسی بدهد مگر با اجازه او و هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی را از کسی بگیرد مگر با مشیت او. گفته شده است که خزائن خدا قدرت‌های او هستند که از آن‌ها هر چه بخواهد، خارج می‌کند. اما منافقان درک نمی‌کنند که هنگامی که خدا بخواهد چیزی را، فقط به او می‌گوید: «باش» و آن چیز می‌شود.
یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ مفسّران گفتند: رسول خدا در غزاء بنی المصطلق بود و حربگاه بر سر آبی بود که آن را مریسیع می‌گفتند، و نصرت و ظفر در آن غزا مسلمانان را بود. رسول خدا (ص) و یاران از آنجا بازگشته با غنیمت فراوان از انواع و اموال و بردگان. دو مرد بر سر آب خلاف کردند، و بهم برآویختند: یکی مؤمن مهاجر و یکی منافق. آن مؤمن نام وی جعال بود. لطمه‌ای زد بر آن منافق. شوری و شعفی از ایشان بر آمد منافق گفت: یا للانصار. مهاجر گفت: یا للمهاجرین. عبد اللَّه ابیّ آواز ایشان بشنید بیامد، و مرد خود را چنان دید، گفت: ما صحبنا هذا الرّجل لنلطم؟! ما در صحبت این مرد نه بدان آمدیم تا ما را لطمه زنند و خوار دارند! آن گه روی با قوم خویش کرد و گفت: لا تنفقوا علی هؤلاء لیعودوا الی عشائرهم و تتفرّقوا عن هذا الرّجل. این درویشان که گرد این مرد میگردند، ایشان را چیز مدهید و مر ایشان را هیچ نفقت مکنید تا از این مرد باز پراکنند. مثل ما با وی چنانست که گفته‌اند: سمّن کلبک یأکلک. سگت را فربه کن تا ترا خورد. لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ اگر ما با مدینه رویم هر که عزیزتر است بیرون کند از مدینه او را که خوارتر است یعنی که عزیز منم و محمد و اصحاب وی خوارند و من ایشان را از مدینه بیرون کنم. زید بن ارقم کودک بود، در آن مجمع حاضر بود، گفت: انت و اللَّه الذّلیل القلیل المبغض فی قومک و محمد فی عزّ من الرّحمن و مودّة من المسلمین.
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، مسلمانان در مکانی به نام مریسیع به نبرد پرداختند و در این جنگ پیروز شدند. بعد از بازگشت به مدینه با غنیمت‌های زیادی، دو نفر به دلیل اختلاف بر سر آب دعوا کردند؛ یکی از آنها یک مؤمن مهاجر و دیگری یک منافق بود. مهاجر به نام جعال به منافق ضربه‌ای زد و این باعث خشم و هیجان هر یک از طرفین شد. مرد منافق فریاد زد و حامیانش نیز از او حمایت کردند. عبد الله ابیّ که اینscene را دید، با خشم به یارانش گفت که چرا باید در کنار چنین شخصی باشند و به آنها توصیه کرد که از حمایت مسلمانان خودداری کنند. او معتقد بود که اگر به مدینه بازگردند، افراد با نفوذ‌تر از میانشان کسانی را که دست‌کم‌ به حساب می‌آیند بیرون خواهند کرد. زید بن ارقم، که کودک بود و شاهد این وضعیت بود، به او پاسخ داد که تو هم در قوم خودت کوچک و بی‌ارزش هستی در حالی که محمد در عزت و محبوبیت است.
این کودک روی به عبد اللَّه منافق نهاد و گفت: ذلیل و قلیل و خوار و ناکس و ناچیز تویی و دشمن داشته قوم خود تویی و محمد (ص) عزیز است و کریم، بر خدای عزیز و همه مسلمانان او را دوست. عبد اللَّه بترسید، گفت: اسکت فانّما کنت العب.
هوش مصنوعی: این کودک به عبدالله که فردی ناپاک و ریاکار بود، گفت: تو انسان ذلیل و ناکسی هستی که با قوم خود دشمنی می‌کنی، اما محمد (ص) عزیز و بزرگوار است، و همه مسلمانان او را دوست دارند. عبدالله ترسید و پاسخ داد که من فقط یک بازیچه هستم.
پس زید بن ارقم بیامد و آن قصّه با رسول خدا (ص) بگفت. رسول بحکم آنکه زید کودک بود گفت: «لعلّک غضبت علیه فاخطأ سمعک»
هوش مصنوعی: زید بن ارقم آمد و این داستان را برای پیامبر اسلام (ص) تعریف کرد. پیامبر با توجه به اینکه زید هنوز کودک بود، فرمود: "شاید تو از او عصبانی بودی و به همین خاطر حرفش را اشتباه شنیدی."
مگر با وی بخشم بودی و سمع تو خطا شنید. گفت: لا و اللَّه که راست شنیدم، و بحقیقت این سخن گفت.
هوش مصنوعی: مگر اینکه با او ارتباط داشتی و گوش تو اشتباه شنید. او گفت: نه به خدا که من درست شنیدم و به حقیقت این را گفت.
رسول (ص) عبد اللَّه را بخواند، گفت: «انت صاحب الکلام الّذی بلغنی»؟
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) عبد الله را فراخواند و گفت: «آیا تو همان کس هستی که آن سخن را به من رساندی؟»
تو گفته‌ای آن سخن که بمن رسید؟ عبد اللَّه سوگند خورد که من این سخن نگفتم و زید بر من دروغ می‌نهد. جماعتی از انصار که به عبد اللَّه تعلّق داشتند، بیامدند، گفتند: این عبد اللَّه مهتر ماست و رئیس ما، سخن کودکی بر وی شنودن مگر صواب نباشد که آن مهتر چنین سخن نگوید و کودک بغلط شنیده. رسول خدا (ص) سخن ایشان را و تصدیق ایشان را بپذیرفت. و بعد از آن جماعتی از انصار زبان در زید کشیدند که بر عبد اللَّه این دروغ نهاد، و زید بن ارقم گفت: من شرمسار همی بودم و خویشتن را از شرم کشیده همی داشتم از مصطفی (ص) و یاران. تا ربّ العالمین آیت فرستاد که: یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ. زید گفت: رسول خدا گوش من گرفت و گفت: «وفت اذنک، وفت اذنک یا غلام»
هوش مصنوعی: تو گفته‌ای آن سخن که به من رسید؟ عبدالله قسم خورد که من این سخن نگفتم و زید به من دروغ می‌نویسد. گروهی از انصار که به عبدالله تعلق داشتند، آمدند و گفتند: عبدالله بزرگ ماست و رئیس ما است، نمی‌توانیم این را از یک کودک شنیده بپذیریم، بلکه آن کودک به اشتباه شنیده است. رسول خدا (ص) سخن آن‌ها را پذیرفت و تأیید کرد. بعد از آن، گروهی از انصار به زید اعتراض کردند که بر عبدالله دروغ بسته است. زید بن ارقم گفت: من از شرم بسیار خجالت‌زده بودم و خود را از شرم پنهان کرده بودم به خاطر مصطفی (ص) و یارانش. تا اینکه خداوند آیتی نازل کرد که می‌فرماید: "آن‌ها می‌گویند: اگر ما به مدینه برگردیم..." زید گفت: رسول خدا دست من را گرفت و گفت: «گوش تو باز شده، گوش تو باز شده ای پسر!»
گوشت بوفا بود گوشت بوفا بود ای غلام! و گفته‌اند که: رسول خدا (ص) بر اسید بن حضیر رسید، مردی بود از مؤمنان و مخلصان انصار، گفت: یا اسید بتو رسید که آن صاحب شما از بهر ما چه گفت؟ آن گه حکایت باز کرد که وی گفت: لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ اسید گفت: یا رسول اللَّه انت و اللَّه تخرجه ان شئت، فهو الذّلیل و اللَّه که تو او را بیرون کنی اگر خواهی که عزیز تویی و ذلیل او. آن گه گفت: یا رسول اللَّه او را معذور دار که پیش از قدوم مبارک تو به مدینه قوم وی تاج می‌ساختند که بر سر وی نهند و او را سرور و مهتر خویش کنند. چون قدم مبارک نبوّت تو در رسید او معزول و ناچیز گشت. همی پندارد که ملک و ریاست از وی تو ربودی. از آن بیهوده باطل میگوید.
هوش مصنوعی: گوشت بوفا بود، ای خدمتکار! گفته‌اند که رسول خدا (ص) به اسید بن حضیر، یکی از مؤمنان و مخلصان انصار، رسید. او از رسول خدا پرسید که چه گفته است. اسید حکایت کرد که حضرت رسول فرموده بودند: «مرد نیکو از میان مرد بد بیرون خواهد آمد». اسید جواب داد: «یا رسول‌الله، تو او را بیرون کن اگر بخواهی، زیرا او ذلیل است و تو عزیز». سپس اسید ادامه داد که: «یا رسول‌الله، او را معذور بدار زیرا قبل از ورود شما به مدینه، قوم او برایش تاجی درست کرده بودند تا او را سرور و بزرگ خود قرار دهند. اما زمانی که تو به مدینه آمدی، او ناچیز و مأيوس شد و فکر می‌کند که مقام و ریاستش را تو از او گرفته‌ای. از همین‌رو، به باطل و بیهوده سخن می‌گوید».
ابن عباس گفت: چون این آیت فرو آمد، پسر وی عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن ابیّ گفت: یا رسول اللَّه بمن چنان رسید که پدرم را خواهی کشت، اکنون بمن فرمای تا سروی نزدیک تو آرم. رسول گفت: «بل ارفق به و احسن صحبته ما بقی معنا»
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل می‌کند که وقتی این آیه نازل شد، پسر او عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن ابیّ به رسول‌الله (ص) گفت: ای پیامبر خدا، به من خبر رسید که قصد کشتن پدرم را داری. لطفاً به من دستور بده تا درختی برایت بیاورم. پیامبر فرمود: «خیر، با او خوشرفتاری کن و تا وقتی با ما هست، به او نیکی کن».
نه، که با وی رفق کن و نیکو داشت وی فرو مگذار ما دام که با ما بود. پس چون از آن غزا بازگشتند و بدر مدینه رسیدند، این پسر عنان پدر گرفت و شمشیر کشیده گفت: و اللَّه که ترا در مدینه نگذارم تا نگویی که: انا ذلیل و محمد عزیز، ذلیل منم و عزیز محمد است، عبد اللَّه منافق هم چنان بگفت. دیگر بار پسر گفت: و اللَّه لا ادعک حتی تقول انا الاذلّ و محمد الاعزّ. و اللَّه که نگذارم ترا در مدینه تا نگویی که: خوارتر و ناچیزتر منم و عزیزتر و بزرگوارتر محمد است. عبد اللَّه این سخن بگفت.
هوش مصنوعی: پسر به پدرش گفت که او را در مدینه رها نخواهد کرد تا اینکه پدر بپذیرد که او ذلیل و محمد عزیز است. او تأکید کرد که نمی‌گذارد پدرش به مدینه برگردد مگر اینکه این را بگوید: "من خوارتر هستم و محمد بزرگوارتر." پدر در پاسخ به این سخن اصرار ورزید.
آن گه پسر گفت: اکنون بخواری و فرو مایگی در شو در مدینه تا بدانی که عزّ خدای راست و رسول را و مؤمنان را. قال اللَّه تعالی: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ فعزّة اللَّه قهره من دونه، و عزّة رسوله اظهار دینه علی الادیان کلّها، و عزّة المؤمنین: نصره ایّاهم علی اعدائهم. و قیل: عزّة اللَّه: الرّبوبیّه، و عزّة الرّسول: النبوّة، و عزّة المؤمنین: العبودیّة. و قیل: عزّة اللَّه: الولایة، لقوله تعالی: «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» و عزّة الرّسول: الکفایة لقوله: «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»: و عزّ المؤمنین: الرّفعة و الرّعایة، لقوله: وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؟ و جمیع ذلک للَّه فعزّة القدیم، للَّه صفة و عزّ الرّسول و عزّ المؤمنین للَّه فعلا و منّة و فضلا. فاذا للَّه العزّة جمیعا و یقال: لا عزّ الّا فی طاعة اللَّه، و لا ذلّ الّا فی معصیة اللَّه و ما سوی هنا فلا اصل له.
هوش مصنوعی: سپس پسر گفت: اکنون به پستی و ذلت در شهر برو تا بفهمی که عزت فقط از آن خداوند، رسول و مؤمنان است. خداوند فرمود: «برای خداوند عزت است و برای رسولش و برای مؤمنان.» بنابراین عزت خداوند در قدرتش بر همه امور ظاهر می‌شود، عزت رسولش در نمایاندن دینش بر سایر ادیان است و عزت مؤمنان در پیروزی بر دشمنانشان. گفته شده که عزت خداوند به معنای پروردگاری اوست، عزت رسول به معنای نبوت و عزت مؤمنان به معنای بندگی است. همچنین گفته شده که عزت خداوند به معنای ولایت است، چنان‌که در قرآن آمده «ولایت حق فقط از آن خداست» و عزت رسول به معنای کفایت اوست، همان‌طور که در آیه‌ای آمده «ما تو را از تمسخرکنندگان کفایت کردیم» و عزت مؤمنان به معنای رفعت و مراقبت است، چنان‌که گفته شده: «شما برتر هستید اگر مؤمن باشید.» بنابراین، همه این عزتها به خداوند اختصاص دارد؛ عزت قدیم خاص خداست و عزت رسول و مؤمنان نتیجۀ افعال و رحمت خداوند است. پس در حقیقت، تمام عزت‌ها فقط برای خداوند است و گفته می‌شود: «هیچ عزتی در طاعت خدا نیست و هیچ ذلتی در نافرمانی خدا وجود ندارد» و غیر از این، هیچ پایه‌ و اساسی ندارد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ قال المفسّرون یعنی: الصّلوات الخمس فی الجماعة نظیرة قوله: «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» و التّقدیر «لا تلهوا بها عن ذکر اللَّه» فنسب الفعل الیها. وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ای من شغله ماله و ولده عن ذکر اللَّه. فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ای المغبونون.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اموال و فرزندان شما نباید شما را از یاد خدا غافل کند. مفسران می‌گویند این جمله مشابه این آیه است که می‌فرماید: «تجارت و خرید و فروش نباید شما را از یاد خدا منحرف کند» و منظور این است که نباید به خاطر اموال و فرزندان از ذکر خدا غافل شوید. کسانی که اینجا اشاره شده‌اند، کسانی هستند که مشغولیت با مال و فرزندانشان، آن‌ها را از یاد خدا دور می‌کند. چنین افرادی در واقع زیان‌کارند و متضرر شده‌اند.
وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ. قال ابن عباس: یرید زکاة الاموال ای اجعلوا المال فدا انفسکم و ادّوا الزّکاة. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ ای اسبابه و یصیر الی حالة الیأس فیسأل الرّجعة فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی‌ أَجَلٍ. قَرِیبٍ ای هلا اخّرتنی، امهلتنی. و قیل: لا صلة فیکون الکلام بمعنی التّمنّی ای لو اخّرتنی الی اجل قریب، ای ابقنی زمانا غیر طویل. «فاصّدّق» ای فاتصدّق و ازکّی و انفق مالی فی طاعتک کما امرت. وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ ای من التّائبین، کقوله: «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ» و قوله: «إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ» فعلی هذا نزلت الآیة فی المنافقین و هو قول مقاتل و قیل: نزلت الآیة فی المؤمنین و المراد بالصّلاح هاهنا الحجّ. قال ابن عباس: ما من احد یموت و کان له مال لم یؤدّ زکاته و اطاق الحجّ فلم یحجّ الّا سأل الرّجعة عند الموت و قرأ هذه الآیة و قال: اکن من الصّالحین ای احجّ. قرأ ابو عمرو و اکون بالواو عطفا علی «فاصّدّق» علی حکم اللفظ و قرأ الآخرون «اکن» بالجزم ردّا علی تأویل الفعل لو لم یکن فیه الفاء کان مجزوما فردّوا اکن علی موضع «فاصّدّق» لا علی لفظه اذ موضعه و تقدیره ان اخّرتنی اصّدّق و اکن.
هوش مصنوعی: و از آنچه به شما روزی داده‌ایم، انفاق کنید. ابن عباس می‌گوید: منظور زکات اموال است، یعنی مال خود را فدای جان خود کنید و زکات را بدهید. قبل از آنکه یکی از شما به مرگ برسد و به وضعیتی ناامیدی دچار شود و درخواست بازگشت کند و بگوید: پروردگارا، چرا مرا به مدتی نزدیک‌تر به دنیا برنگردانی؟ یعنی، چرا مرا مهلت نمی‌دهی؟ و همچنین گفته شده که این درخواست به‌معنای آرزو است، یعنی اگر مرا تا مدتی نزدیک‌تر مهلت می‌دادی، ای کاش به من زمان غیرطولانی می‌دادی. پس صدقه بدهید و مالی را در راه طاعت تو انفاق کنید، همان‌طور که فرمان داده‌ای. و از نیکان باشم یعنی از توبه‌کاران، مانند گفته‌ی قرآن که: شما پس از آن نیکوکار خواهید بود. برخی گفته‌اند که این آیه درباره‌ی منافقان نازل شده و برخی دیگر گفته‌اند که درباره‌ی مؤمنان نازل است و مقصود از نیکی در اینجا حج است. ابن عباس می‌گوید: هیچ‌کس نمی‌میرد و مالی دارد که زکات آن را نداده و استطاعت حج نداشته باشد، مگر اینکه در موقع مرگ درخواست بازگشت کند و این آیه را بخواند و بگوید: از نیکان شوم یعنی حج انجام دهم. ابوعمرو «و اکون» را با واو خوانده است و سایرین «اکن» را بدون واو و به شکل جزم خوانده‌اند و این به‌خاطر تأویل فعل است، چرا که اگر فاء در این جمله نبود، باید مجزوم باشد. بنابراین، «اکن» به محل «فاصّدّق» برمی‌گردد و مفهوم آن این است که اگر مرا مهلت می‌دادی، صدقه می‌دادم و نیکوکار می‌شدم.
و فی الخبر الصّحیح عن رسول اللَّه (ص) «لان یتصدّق المرء فی حیاته بدرهم خیر من یتصدّق بمائة عند موته»
هوش مصنوعی: در یک روایت معتبر از پیامبر اکرم (ص) آمده است که صدقه دادن در زمان حیات با یک درهم بهتر از صدقه دادن با صد درهم در زمان مرگ است.
و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «الّذی یتصدّق عند موته او یعتق کالّذی یهدی اذا شبع».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمودند: «کسی که در زمان مرگش صدقه می‌دهد یا برده‌ای را آزاد می‌کند، مانند کسی است که وقتی سیر است، هدیه می‌دهد.»
و عن ابی هریرة قال: قال رجل: یا رسول اللَّه ایّ الصّدقة اعظم اجرا؟ قال: «ان تصدّق و انت صحیح شحیح تخشی الفقر و تأمل الغنی و لا تمهل حتّی اذا بلغت الحلقوم. قلت لفلان کذا و لفلان کذا و قد کان لفلان».
هوش مصنوعی: در روایتی آمده است که ابوهریره نقل می‌کند مردی از پیامبر خدا پرسید: «کدام نوع صدقه پاداش بیشتری دارد؟» پیامبر پاسخ داد: «صدقه‌ای که در حالی که سالم و توانمند هستی بدهی، در حالی که از فقر می‌ترسی و به ثروت امید داری و هرگز تا زمانی که به مرگ نزدیک نشده‌ای تأخیر نگذاری. نمی‌گویی به فلانی این مقدار و به فلانی آن مقدار، چون در این صورت تو چیزهایی را که در حال حاضر داری از دست داده‌ای.»
«وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً» عن الموت. إِذا جاءَ أَجَلُها المکتوب فی اللّوح المحفوظ. وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ قرأ ابو بکر بالیاء و قرأ الآخرون بالتاء علی الآیة الاولی.
هوش مصنوعی: خداوند هیچ کس را تاخیر نمی‌اندازد به خاطر مرگش، زمانی که زمان مقرر آن در لوح محفوظ برسد. و خداوند به آنچه شما انجام می‌دهید آگاه است. ابو بکر این آیه را با حرف "ی" خواند و دیگران با "ت" خوانده‌اند.