گنجور

۱ - النوبة الثالثة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ای عزیزی که اقبال محبان بر سر کوی طلب نعره عاشقان تست. در دریاء محبت سیاحت و غوص جویندگان تست، در میدان بلا تاختن شیفتگان تست.

آن دل که تو سوختی تو را شکر آرد
و آن خون که تو ریختی بتو فخر کند
و ان دما اجریته بک فاخر
و ان فؤادا رعته لک حامد

ای جمالی که سوختگان فراق تو ثنا و مدح تو بر دفتر بی‌نیازی تو بخون حیرت می‌نویسند.

ای جلالی که سرگشتگان تو در راه جلال تو منازل حیرت بر فرق دهشت می‌گذارند.

آن کدام دل است که آتش خانه حیرت تو نیست.

و انتم ملوک ما لنحوکم قصد

آن کدام جانست که در مخلب باز قهر تو نیست.

سروا بکدام بوستانت جویم‌

حورا بکدام خان و مانت جویم

سر گشته منم که من نشانت جویم‌

ماها بکدام آسمانت جویم

ای راه طلب حق، چه راهی که قدمها در تو واله شد.

بایّ نواحی الارض ابغی وصالکم

ای آتش محبت حق، چه آتشی که دلهای عالمی ترا هیزم شد.

ای قبله ناگزیر چه قبله‌ای که هر که روی در تو آورد دمار از جانش برآوری. شعر،

راه طلبت گر آشکارا بودی
هر مرحله‌ای ز راه پیدا بودی‌
گر راه تو افکنده بصحرا بودی
عشاق تو زنار چلیپا بودی‌

الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ آسان آسان نرسد دست هیچکس بحلقه درگاه قرآن مگر بتوفیق و تیسیر رحمن.

اگر کسی رسیدی باین دولت جز بعون رحمن، آن کس مصطفی بودی خاتم پیغامبران، که آن جلالت و منزلت که او راست کس را نیست از آفریدگان.

و حق جل جلاله در حق او میفرماید: الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ای علّم محمدا القرآن.

هر چند معلّمان بتعلیم همی کوشند و استادان تلقین همی کنند و حافظان درس روان همی دارند، این همه اسباب‌اند و آموزنده بحقیقت خداست.

هر آموخته‌ای را آموزنده اوست. هر افروخته‌ای را افروزنده اوست.

عیسی را علم طب درآموخت: وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ.

هر سوخته‌ای را سوزنده اوست. هر ساخته‌ای را سازنده اوست.

خضر را علم معرفت درآموخت: وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً.

آدم را علم اسامی درآموخت: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها.

مصطفی عربی را اسرار آلهیت درآموخت: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌.

داود را زره‌گری درآموخت: وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ.

عالمیان را بیان درآموخت: خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ.

قومی گفتند خَلَقَ الْإِنْسانَ جمله مردم میخواهد بر عموم، مؤمن و کافر و مخلص و منافق، صدّیق و زندیق، هر چه مردم است در تحت این خطاب است.

میگوید همه را بیافرید و همه را بیان درآموخت، یعنی همه را عقل داد و فهم و فرهنگ تا بمصالح خویش راه بردند و میان نیک و بد تمیز کردند. و هر کسی را لغتی داد که بآن لغت مراد یکدیگر بدانستند، در هر قطری لغتی، لا بل در هر شهری لغتی، لا بل در هر محلتی لغتی.

مردم را باین مخصوص کرد و ایشان را از دیگر جانوران باین تخصیص و تشریف جدا کرد.

و گفته‌اند خَلَقَ الْإِنْسانَ عامّه مؤمنان امّت محمداند و عَلَّمَهُ الْبَیانَ راه حق است و شریعت پاک و دین حنیفی که ایشان را در آموخت و بآن راه نمود.

همان راه که جایی دیگر فرمود قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ.

و آن گه آن راه بر سه منزل نهاد: یکی معرفت شرع ظاهر، دیگر معرفت مجاهده و ریاضت باطن. سدیگر حدیث دل و دل آرام و داستان دوستان.

و آن گه بر سه قوم حوالت کرد و بر زبان این سه قوم ایشان را تعلیم کرد فرمود: سائل العلماء و خالط الحکماء و جالس الکبراء. از علماء علم شریعت آموز.

از حکماء علم ریاضت، از کبراء علم معرفت.

و گفته‌اند خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ انسان اینجا آدم صفی است.

همان انسان که گفت خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ هر چند بصورت فخار و صلصال است، بسیرت سزا سراپرده قرب و وصال است.

بظاهر نگاشته آب و گل است، بباطن سلطان محبت را محمل است.

العبرة بالوصل لا بالاصل. الوصل قربة و الاصل تربة.

بظاهر سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ است، بباطن خاتم دولت را نگین است.

الاصل من حیث النطفة. و الوصل من حیث النصرة.

عَلَّمَهُ الْبَیانَ علم اسماست که وی را در آموخت و بآن یک علم او را بر فرشتگان پیشی داد تا از بهر وی بجواب فرشتگان گفت: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.

ای عجبا، اسرار ربوبیّت جایهایی آشکارا شود که عقول عقلا هرگز بدان نرسد.

چگویی قبضه خاک را بکمال قدرت خود بید صفت خود قبض کرد، آن گه چهل سال در آفتاب نظر خود بداشت تا نداوت هستی از وی برفت. آن گه ملائکه ملکوت را فرمان داد که بدرگاه این بدیع صورت غریب هیئت روید و آستان جلال او را ببوسید.

مشتی خاک را چه اهلیّت آن بود که سکّان حظائر قدس و خطباء منابر انس پیش وی سجده کنند.

نه نه، که آن مرتبت و منقبت و منزلت نه دربان گل را بود که آن سلطان دل را بود.

و القلب بین اصبعین من اصابع الرحمن.

و از تخصیصات و تشریفات آدمی یکی آنست که در نهاد وی دو بحر آفریده: یکی بحر سرّ، دیگر بحر دل، و الیه الاشارة بقوله عز و جل: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ.

از بحر سرّ لؤلؤء مشاهدت و معاینت برون آید و از بحر دل مرجان موافقت و مکاشفت. و ذلک قوله: یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.

هر دو در نهاد وی تعبیه کرده و حاجز قدرت میان هر دو بداشته: بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ نه آن بر آن نیرو کند، نه این آن را بگرداند.

و گفته‌اند بحرین اینجا خوف و رجاست عامه مسلمانان را، و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را، و بحر هیبت و انس انبیا را و صدّیقان را.

از بحر خوف و رجا گوهر زهد ورع بیرون آید و از بحر قبض و بسط گوهر فقر و وجد آید و از بحر هیبت و انس گوهر فنا روی نماید تا در منازل بقاء بیاساید.

اینست که گفت یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.

قوله: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ همانست که جای دیگر فرمود ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ.

و مصطفی (ص) فرمود فآثروا ما یبقی علی ما یفنی.

دنیا دار الغرور است و عقبی دار السرور. دنیا دار الفنا و عقبی دار البقاء.

نسیم عقل بمشام آن کس نرسید که فانی بر باقی برگزیند، دار السرور بگذارد و دار الغرور عمارت کند.

گر مملکت عالم و ملکت بنی آدم در زیر نگین تو نهند و مفاتیح خزائن دنیا بجملگی ترا دهند، چون عاقبت آن فناست دل برو نهادن، خطاست.

بشنو این چند حکمت از وصایای حکیمان و نصیحت بزرگان: بگفتار از کردار کفایت کردن کار مغرورانست.

بر مایه دیگران اعتماد نمودن حرفت مفلسانست.

بخلعت دیگران شاد بودن سیرت بی‌خردان است.

بجامه عاریتی نازیدن عادت بطّالان است.

جفا کردن و وفا طمع داشتن فعل زرّاقانست.

یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مؤمنان دو گروه‌اند: عابدان‌اند و عارفان، سؤال هر یکی بر قدر همت او و نواخت هر یکی سزاء حوصله او.

عابد همه ازو خواهد، عارف خود او را خواهد.

احمد بن ابی الحواری حق را بخواب دید که گفت جل جلاله یا احمد کلّ الناس یطلبون منی الا ابا یزید یطلبنی.

عالمیان همه از ما میخواهند و بو یزید خود ما را میخواهد.

و سار سوای فی طلب المعاش‌

فسرت الیک فی طلب المعالی

باز محراب سنایی کوی تو.
هر کسی محراب دارد هر سویی

برین درگاه هر کسی را مقامیست و هر یکی را سزاییست.

پیر طریقت گفت الهی، از جود تو هر مفلسی را نصیبی است. از کرم تو هر دردمندی را طبیبی است، از سعت رحمت تو هر کسی را تیری است.

هر یکی را جایی بداشته و هر یکی را برنگی رشته، اینست که میفرماید کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ یرفع قوما و یضع آخرین.

یکی را صدر قدر بنعت عزت داده، یکی را در صف نعال در حین مذلت بداشته، یکی را بر بساط لطف نشانده، یکی را در زیر بساط قهر آورده.

آدم خاکی را از خاک مذلت برمیکشد و تاج اقبال بحکم افضال بر هامه همت وی مینهد، و لا میل.

عزازیل معلّم ملک بود از عالم علوی در میکشد و بر سر چهار سوی ارادت بی‌علت از عقابین عقوبت میآویزد، و لا جور قومی را میگوید فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ، قومی را میگوید: مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ.

موسی کلیم بطلب آتش برخاست، چون میشد شبانی بود در گلیم، چون میآمد پیغامبری بود کلیم.

بلعام باعورا که نام اعظم دانست، ولیی بحکم صورت بکوه برشد، سگی بحکم معنی و صفت فرو آمد.

آدم هنوز گل بود که کلاه اجتباء وی ساخته بودند.

ابلیس مدبر هنوز سرباز نزده بود که تیر لعنت بزهر قهر آب داده بودند.

این را فرمودند که سجود کن، نکرد و آن را فرمودند که گندم مخور، بخورد.

آدم را عذر بنهاد که وی در ازل دوست آمد و زلّت دوستان در حساب نیارند.

و اذا الحبیب اتی بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع‌

ابلیس را داغ لعنت بر نهاد که در ازل دشمن آمد و طاعت دشمنان محسوب نبود.

من لم یکن للوصال اهلا
فکل احسانه ذنوب‌

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ای عزیزی که اقبال محبان بر سر کوی طلب نعره عاشقان تست. در دریاء محبت سیاحت و غوص جویندگان تست، در میدان بلا تاختن شیفتگان تست.
هوش مصنوعی: به نام خداوند رحمان و رحیم، ای دوست عزیز، تو به عنوان مقصد و محلی برای عشق‌ورزان شناخته می‌شوی. در دریای محبت، کسانی که مشتاقند، به جست‌وجو و غواصی مشغول‌اند و در میدان سختی‌ها، عاشقان در تلاش و کوشش هستند.
آن دل که تو سوختی تو را شکر آرد
و آن خون که تو ریختی بتو فخر کند
هوش مصنوعی: دل کسی که تو برای او زحمت کشیدی، به خاطر تو از تو قدردانی می‌کند و آن خونی که تو به خاطر او ریختی، به تو افتخار می‌کند.
و ان دما اجریته بک فاخر
و ان فؤادا رعته لک حامد
هوش مصنوعی: اگر من خونت را به خاطر تو ریخته‌ام و اگر قلبی را که به خاطر تو پرورش داده‌ام، ستایش می‌کند،
ای جمالی که سوختگان فراق تو ثنا و مدح تو بر دفتر بی‌نیازی تو بخون حیرت می‌نویسند.
هوش مصنوعی: ای زیبایی که عاشقان دوری تو، ستایش و تمجید تو را بر صفحه بی‌نیازی‌ات با حیرت می‌نگارند.
ای جلالی که سرگشتگان تو در راه جلال تو منازل حیرت بر فرق دهشت می‌گذارند.
هوش مصنوعی: ای بزرگی که نامت باعث شگفتی و حیرت سرگشتگان می‌شود و آنها در مسیر عظمت تو با حیرتی عمیق روبه‌رو می‌شوند.
آن کدام دل است که آتش خانه حیرت تو نیست.
هوش مصنوعی: دل چه کسی است که به حرارت و تلاطم شگفتی‌های تو بی‌اعتنا باشد؟
و انتم ملوک ما لنحوکم قصد
هوش مصنوعی: شما مانند پادشاهانی هستید که برای رسیدن به هدف خود برنامه‌ریزی کرده‌اید.
آن کدام جانست که در مخلب باز قهر تو نیست.
هوش مصنوعی: کدام موجودی می‌تواند در دستان باز تو نتواند عشق و محبت را بیابد؟
سروا بکدام بوستانت جویم‌
هوش مصنوعی: من به دنبال آن هستم که به کدام باغت بروم.
حورا بکدام خان و مانت جویم
هوش مصنوعی: حورا، به کدام خانه و محل تو می‌توانم بیابمت؟
سر گشته منم که من نشانت جویم‌
هوش مصنوعی: من در حال جستجوی تو هستم، در حالی که خودم را گم کرده‌ام.
ماها بکدام آسمانت جویم
هوش مصنوعی: ما به کدام آسمان تو خواهم پیوست؟
ای راه طلب حق، چه راهی که قدمها در تو واله شد.
هوش مصنوعی: ای راهی که به جستجوی حقیقت می‌رویم، چه راهی که دل‌ها در تو مجذوب و حیران شده‌اند.
بایّ نواحی الارض ابغی وصالکم
هوش مصنوعی: ای نواحی زمین، من به دنبال وصالتان هستم.
ای آتش محبت حق، چه آتشی که دلهای عالمی ترا هیزم شد.
هوش مصنوعی: ای آتش عشق الهی، چه آتشی که دل‌های جهانیان را به هیزم تبدیل کرده است.
ای قبله ناگزیر چه قبله‌ای که هر که روی در تو آورد دمار از جانش برآوری. شعر،
هوش مصنوعی: ای معشوق بی‌چاره، چه معشوقی! هر کس به سویت روی آورد، جانش را به نابودی می‌کشی.
راه طلبت گر آشکارا بودی
هر مرحله‌ای ز راه پیدا بودی‌
هوش مصنوعی: اگر راه رسیدن به تو واضح و مشخص بود، هر گامی که برداشته می‌شد به راحتی پیدایش می‌شد.
گر راه تو افکنده بصحرا بودی
عشاق تو زنار چلیپا بودی‌
هوش مصنوعی: اگر مسیر تو به بیابان کشیده می‌شد، عشاق تو مانند زنجیری به دور بدن بودند.
الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ آسان آسان نرسد دست هیچکس بحلقه درگاه قرآن مگر بتوفیق و تیسیر رحمن.
هوش مصنوعی: خدای رحمن قرآن را یاد داده است، و هیچ‌کس نمی‌تواند به دروازه قرآن دست یابد، مگر با کمک و آسان‌سازی او.
اگر کسی رسیدی باین دولت جز بعون رحمن، آن کس مصطفی بودی خاتم پیغامبران، که آن جلالت و منزلت که او راست کس را نیست از آفریدگان.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به این مقام و دولت برسد، غیر از یاری خداوند نمی‌تواند. تنها کسی که چنین جایگاهی دارد، پیامبر اکرم (ص) است که به عنوان آخرین پیامبر، مقام و عظمت خاصی دارد و هیچ‌کس از مخلوقات قادر به رسیدن به آن مقام نیست.
و حق جل جلاله در حق او میفرماید: الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ای علّم محمدا القرآن.
هوش مصنوعی: خداوند رحمان قرآن را به محمد آموخت.
هر چند معلّمان بتعلیم همی کوشند و استادان تلقین همی کنند و حافظان درس روان همی دارند، این همه اسباب‌اند و آموزنده بحقیقت خداست.
هوش مصنوعی: هرچند معلمان تلاش می‌کنند و استادان آموزش می‌دهند و یادگیرندگان هم در حال پیشرفت هستند، اما در واقع تنها کسی که به ما علم می‌آموزد، خداوند است.
هر آموخته‌ای را آموزنده اوست. هر افروخته‌ای را افروزنده اوست.
هوش مصنوعی: هر دانشی که کسب می‌شود، باید به یادگیری آن فرد برگردد. هر نوری که در دل کسی روشن می‌شود، به خاطر خود او و تلاش‌هایش است.
عیسی را علم طب درآموخت: وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ.
هوش مصنوعی: عیسی علم پزشکی را فراگرفت و همچنین کتاب و حکمت به او آموزش داده شد.
هر سوخته‌ای را سوزنده اوست. هر ساخته‌ای را سازنده اوست.
هوش مصنوعی: هر چیزی که خراب شده، ناشی از اوست. هر چیزی که ساخته شده، اثر اوست.
خضر را علم معرفت درآموخت: وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً.
هوش مصنوعی: خضر دانش شناخت و معرفت را از جانب ما آموخت.
آدم را علم اسامی درآموخت: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها.
هوش مصنوعی: خداوند به آدم نام‌ها و اسامی همه چیز را آموخت.
مصطفی عربی را اسرار آلهیت درآموخت: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌.
هوش مصنوعی: مصطفی عربی به اسرار الهی آشنا شد و دانشی را که قبلاً نمی‌دانست، فراگرفت.
داود را زره‌گری درآموخت: وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ.
هوش مصنوعی: داود هنر زره‌سازی را یاد گرفت و ما به او ساختن لباس‌هایی که شما به آنها نیاز داشتید را آموزش دادیم.
عالمیان را بیان درآموخت: خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ.
هوش مصنوعی: خداوند انسان را خلق کرد و به او سخن گفتن را یاد داد.
قومی گفتند خَلَقَ الْإِنْسانَ جمله مردم میخواهد بر عموم، مؤمن و کافر و مخلص و منافق، صدّیق و زندیق، هر چه مردم است در تحت این خطاب است.
هوش مصنوعی: گروهی گفتند که خدا انسان را آفرید. این جمله شامل همه مردم می‌شود، چه مؤمن و کافر، چه مخلص و منافق، و چه صدّیق و زندیق. بنابراین، همه افراد بشر در این بیان لحاظ شده‌اند.
میگوید همه را بیافرید و همه را بیان درآموخت، یعنی همه را عقل داد و فهم و فرهنگ تا بمصالح خویش راه بردند و میان نیک و بد تمیز کردند. و هر کسی را لغتی داد که بآن لغت مراد یکدیگر بدانستند، در هر قطری لغتی، لا بل در هر شهری لغتی، لا بل در هر محلتی لغتی.
هوش مصنوعی: او می‌گوید که همه موجودات را آفرید و به آن‌ها دانش و فهم عطا کرد تا به منافع خود پی ببرند و خوب و بد را از هم تشخیص دهند. همچنین به هر فرد زبانی داده که با آن زبان بتوانند منظور یکدیگر را بفهمند، به طوری که در هر نقطه‌ای از دنیا زبانی وجود دارد، حتی در هر شهر و هر منطقه‌ای زبان خاص خود را دارند.
مردم را باین مخصوص کرد و ایشان را از دیگر جانوران باین تخصیص و تشریف جدا کرد.
هوش مصنوعی: مردم را ویژه و منحصر به فرد قرار داد و با این کار آن‌ها را از سایر موجودات زنده متمایز و محترم ساخت.
و گفته‌اند خَلَقَ الْإِنْسانَ عامّه مؤمنان امّت محمداند و عَلَّمَهُ الْبَیانَ راه حق است و شریعت پاک و دین حنیفی که ایشان را در آموخت و بآن راه نمود.
هوش مصنوعی: گفته شده که خداوند انسان را آفرید و بیشتر مؤمنان از امت محمد هستند. او به آنها بیان و قدرت گفتن آموخت و آنها را به راه حق و شریعت پاک و دین حنیفی که داشتند هدایت کرد.
همان راه که جایی دیگر فرمود قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ.
هوش مصنوعی: در جایی دیگر آمده است که بگو: "این است راه من، من به سوی خدا دعوت می‌کنم." و همچنین به دعوت به راه پروردگارت با حکمت اشاره شده است.
و آن گه آن راه بر سه منزل نهاد: یکی معرفت شرع ظاهر، دیگر معرفت مجاهده و ریاضت باطن. سدیگر حدیث دل و دل آرام و داستان دوستان.
هوش مصنوعی: سپس آن شخص در سه مرحله حرکت کرد: یکی شناخت قوانین و احکام ظاهر دین، دیگری آشنایی با مبارزه و تمرینات درونی، و سومین مرحله آگاهی از دل و آرامش آن و داستان دوستان.
و آن گه بر سه قوم حوالت کرد و بر زبان این سه قوم ایشان را تعلیم کرد فرمود: سائل العلماء و خالط الحکماء و جالس الکبراء. از علماء علم شریعت آموز.
هوش مصنوعی: سپس او به سه گروه اشاره کرده و به آن‌ها آموزش داد که باید از علما سؤال کنند، با حکما تعامل داشته باشند و در کنار بزرگان بنشینند. از علما، دانش شریعت را یاد بگیرند.
از حکماء علم ریاضت، از کبراء علم معرفت.
هوش مصنوعی: این متن به گروهی از افراد دانا و حکیم اشاره دارد که در زمینه علم ریاضت و معرفت تخصص دارند و از بزرگان و پیشگامان این علوم به شمار می‌روند.
و گفته‌اند خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ انسان اینجا آدم صفی است.
هوش مصنوعی: برخی گفته‌اند که خداوند انسان را خلق کرده و به او زبان و قدرت بیان آموخته است. در اینجا منظور از انسان، آدم صفی است.
همان انسان که گفت خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ هر چند بصورت فخار و صلصال است، بسیرت سزا سراپرده قرب و وصال است.
هوش مصنوعی: انسانی که گفته است او را از گِلِی همچون سفال آفریده، در حقیقت باطن و روحش به گونه‌ای است که شایسته‌ی نزدیک شدن به مقام قرب و وصال الهی است.
بظاهر نگاشته آب و گل است، بباطن سلطان محبت را محمل است.
هوش مصنوعی: ظاهر این نوشته شاید شبیه به آب و گل باشد، اما در عمق خود، حامل عشق و محبت است.
العبرة بالوصل لا بالاصل. الوصل قربة و الاصل تربة.
هوش مصنوعی: مهم‌ترین نکته در ارتباطات، ارتباط و پیوند است نه اصل و ریشه. ارتباط نزدیک، ارزش و نزدیکی به خداوند را به همراه دارد، در حالی که ریشه‌ و اصل، فقط جنبه‌های مادی و ظاهری را نشان می‌دهند.
بظاهر سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ است، بباطن خاتم دولت را نگین است.
هوش مصنوعی: به ظاهر از خاک ساخته شده است، اما در باطن انگشتری است که نماد قدرت و حکومت را در خود دارد.
الاصل من حیث النطفة. و الوصل من حیث النصرة.
هوش مصنوعی: اصل هر چیز به منشا و خاستگاه آن برمی‌گردد، در حالی که ارتباط و پیوستگی آن به حمایت و پشتیبانی بستگی دارد.
عَلَّمَهُ الْبَیانَ علم اسماست که وی را در آموخت و بآن یک علم او را بر فرشتگان پیشی داد تا از بهر وی بجواب فرشتگان گفت: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.
هوش مصنوعی: او را به دانش بیان آشنا کرد، دانشی از اسما که به او عطا شد و به‌واسطهٔ آن بر فرشتگان برتری یافت. به همین دلیل، زمانی که فرشتگان از او پرسیدند، با قاطعیت پاسخ داد: «من می‌دانم چیزی را که شما نمی‌دانید.»
ای عجبا، اسرار ربوبیّت جایهایی آشکارا شود که عقول عقلا هرگز بدان نرسد.
هوش مصنوعی: با کمال تعجب، رازهای خداوند در جاهایی آشکار می‌شود که اندیشه‌های خردمندان هرگز به آنها نمی‌رسند.
چگویی قبضه خاک را بکمال قدرت خود بید صفت خود قبض کرد، آن گه چهل سال در آفتاب نظر خود بداشت تا نداوت هستی از وی برفت. آن گه ملائکه ملکوت را فرمان داد که بدرگاه این بدیع صورت غریب هیئت روید و آستان جلال او را ببوسید.
هوش مصنوعی: چگونه خاک را با تمام قدرتش به خود جذب کرد، سپس چهل سال در آفتاب به آن نگاه کرد تا وجودش از بین رفت. سپس به فرشتگان دستور داد که به این موجود زیبا با شکل غریب نزدیک شوند و به مقام بلند او ادب کنند.
مشتی خاک را چه اهلیّت آن بود که سکّان حظائر قدس و خطباء منابر انس پیش وی سجده کنند.
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند یک تکه خاک این صلاحیت را داشته باشد که ساکنان مکان‌های مقدس و خطیبان مذهبی در مقابل آن سجده کنند؟
نه نه، که آن مرتبت و منقبت و منزلت نه دربان گل را بود که آن سلطان دل را بود.
هوش مصنوعی: نه، آن مقام و ارزش و مرتبه خاص به دربان گل مربوط نیست؛ بلکه آن مختص سلطان دل است.
و القلب بین اصبعین من اصابع الرحمن.
هوش مصنوعی: قلب انسان در دست‌های پروردگار قرار دارد.
و از تخصیصات و تشریفات آدمی یکی آنست که در نهاد وی دو بحر آفریده: یکی بحر سرّ، دیگر بحر دل، و الیه الاشارة بقوله عز و جل: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ.
هوش مصنوعی: از ویژگی‌ها و خصوصیات انسان یکی این است که در وجود او دو دریا ایجاد شده است: یکی دریاى رازها و دیگری دریاى دل. این موضوع به آیه‌ای اشاره دارد که می‌فرماید: «دو دریا به هم می‌پیوندند».
از بحر سرّ لؤلؤء مشاهدت و معاینت برون آید و از بحر دل مرجان موافقت و مکاشفت. و ذلک قوله: یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.
هوش مصنوعی: از دریاچه اسرار گرانبهای مرواریدها برون می‌آید و از عمق دل، گوهرهای مرجانی به توافق و درک عمیق می‌رسد. در اینجا اشاره‌ای به آیه‌ای از قرآن است که می‌گوید: از این دو دریا مروارید و مرجان خارج می‌شود.
هر دو در نهاد وی تعبیه کرده و حاجز قدرت میان هر دو بداشته: بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ نه آن بر آن نیرو کند، نه این آن را بگرداند.
هوش مصنوعی: در وجود او، دو نیروی مخالف قرار داده شده است که میان آن‌ها یک فاصله وجود دارد؛ به طوری که هیچ یک نمی‌تواند بر دیگری غلبه کند یا آن را تغییر دهد.
و گفته‌اند بحرین اینجا خوف و رجاست عامه مسلمانان را، و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را، و بحر هیبت و انس انبیا را و صدّیقان را.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که بحرین برای عموم مسلمانان هم ترس و هم امید است، و برای مؤمنان خاص، درگیر شدن و آرامش است، و برای پیامبران و صدیقین، احساس هیبت و نزدیکی را به همراه دارد.
از بحر خوف و رجا گوهر زهد ورع بیرون آید و از بحر قبض و بسط گوهر فقر و وجد آید و از بحر هیبت و انس گوهر فنا روی نماید تا در منازل بقاء بیاساید.
هوش مصنوعی: از دریای ترس و امید، گوهر زهد و پرهیزکاری به دست می‌آید، و از دریای تنگی و گشایش، گوهر فقر و شوق به وجود می‌آید. همچنین از دریای هیبت و انس، گوهر فنا ظهور می‌کند تا در مراحل بقا آرام گیرد.
اینست که گفت یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مروارید و مرجان از این دو (منبع) به وجود می‌آید.
قوله: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ همانست که جای دیگر فرمود ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ.
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زوال پذیر است و تنها وجه پروردگار باعظمت و باکرامت باقی می‌ماند. این موضوع در جایی دیگر نیز بیان شده که هر آنچه در اختیار شماست تمام می‌شود، اما آنچه در نزد خداوند وجود دارد، پایدار است.
و مصطفی (ص) فرمود فآثروا ما یبقی علی ما یفنی.
هوش مصنوعی: و مصطفی (ص) فرمودند که آنچه پایدار است را بر آنچه زودگذر و فانی است ترجیح دهید.
دنیا دار الغرور است و عقبی دار السرور. دنیا دار الفنا و عقبی دار البقاء.
هوش مصنوعی: دنیا مکانی پر از فریب و فریبندگی است، در حالی که آخرت محلی برای خوشحالی و سرور واقعی به حساب می‌آید. دنیا محل زوال و فنا است، اما آخرت جایی برای جاودانگی و بقای روح.
نسیم عقل بمشام آن کس نرسید که فانی بر باقی برگزیند، دار السرور بگذارد و دار الغرور عمارت کند.
هوش مصنوعی: عقل و فهم به کسی نمی‌رسد که چیزهای موقتی را بر چیزهای پایدار ترجیح دهد و دنیای خوشی‌ها را رها کرده و دنیای فریب و ظاهرسازی را بسازد.
گر مملکت عالم و ملکت بنی آدم در زیر نگین تو نهند و مفاتیح خزائن دنیا بجملگی ترا دهند، چون عاقبت آن فناست دل برو نهادن، خطاست.
هوش مصنوعی: اگر تمام کشورها و سلطنت‌های بشر را در دستان تو بگذارند و کلیدهای ثروت دنیا را به تو بسپارند، اما در نهایت همه چیز از بین می‌رود، گذاشتن دل به این‌گونه چیزها اشتباه است.
بشنو این چند حکمت از وصایای حکیمان و نصیحت بزرگان: بگفتار از کردار کفایت کردن کار مغرورانست.
هوش مصنوعی: به این چند نکته از آموزه‌های حکما و نصیحت‌های بزرگان گوش بده: این که فقط به صحبت کردن بسنده کنیم و از عمل کردن خودداری کنیم، نشانه‌ی خودپسندی است.
بر مایه دیگران اعتماد نمودن حرفت مفلسانست.
هوش مصنوعی: اعتماد به دیگران نشان‌دهنده‌ی ضعف و ناتوانی در خود است.
بخلعت دیگران شاد بودن سیرت بی‌خردان است.
هوش مصنوعی: شاد بودن به خاطر مشکلات و کمبودهای دیگران، نشانه‌ای از نادانی و بی‌خردی است.
بجامه عاریتی نازیدن عادت بطّالان است.
هوش مصنوعی: پوشیدن لباس امانتی نشانه‌ی خودپسندی و تکبر بی‌دلیل در افراد بیکار و بی‌هدف است.
جفا کردن و وفا طمع داشتن فعل زرّاقانست.
هوش مصنوعی: ظلم کردن و در عین حال انتظار وفا داشتن، رفتاری مانند عمل جادوگران است.
یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مؤمنان دو گروه‌اند: عابدان‌اند و عارفان، سؤال هر یکی بر قدر همت او و نواخت هر یکی سزاء حوصله او.
هوش مصنوعی: کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند از او می‌پرسند. مؤمنان به دو دسته تقسیم می‌شوند: عابدان و عارفان. سؤال هر کدام به اندازه همت و کوشش آنهاست و پاداش هر یک بر اساس ظرفیت و تحمل آنها خواهد بود.
عابد همه ازو خواهد، عارف خود او را خواهد.
هوش مصنوعی: عابد همه چیز را از خدا می‌خواهد، اما عارف تنها خود خدا را می‌خواهد.
احمد بن ابی الحواری حق را بخواب دید که گفت جل جلاله یا احمد کلّ الناس یطلبون منی الا ابا یزید یطلبنی.
هوش مصنوعی: احمد بن ابی الحواری خواب دید که خداوند می‌فرماید: «ای احمد، همه مردم از من درخواست می‌کنند به جز ابا یزید که او به دنبال من است.»
عالمیان همه از ما میخواهند و بو یزید خود ما را میخواهد.
هوش مصنوعی: همه مردم از ما انتظار دارند، اما خود بو یزید به دنبال ماست.
و سار سوای فی طلب المعاش‌
هوش مصنوعی: و پرندگان به دنبال معاش خود هستند.
فسرت الیک فی طلب المعالی
هوش مصنوعی: به سمت بالندگی و ترقی روی آورده‌ای.
باز محراب سنایی کوی تو.
هر کسی محراب دارد هر سویی
هوش مصنوعی: محراب سنایی همیشه به سمت کوی تو باز است. هر کسی در هر گوشه‌ای عبادتگاه خاص خود را دارد.
برین درگاه هر کسی را مقامیست و هر یکی را سزاییست.
هوش مصنوعی: در این مکان هر فردی جایگاهی دارد و هر شخصی لایق امتیازی است.
پیر طریقت گفت الهی، از جود تو هر مفلسی را نصیبی است. از کرم تو هر دردمندی را طبیبی است، از سعت رحمت تو هر کسی را تیری است.
هوش مصنوعی: عالم دینی گفت: ای خداوند، از سخاوت و generosity تو، هر بی‌چیزی سهمی دارد. از لطف تو، هر کسی که در درد و رنج است، درمانگری دارد. از وسعت رحمت تو، هر انسانی، امیدی برای نجات دارد.
هر یکی را جایی بداشته و هر یکی را برنگی رشته، اینست که میفرماید کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ یرفع قوما و یضع آخرین.
هوش مصنوعی: هر روز هر چیزی در حال تغییر و تحول است؛ برخی افراد را بالا می‌برد و برخی دیگر را پایین می‌آورد.
یکی را صدر قدر بنعت عزت داده، یکی را در صف نعال در حین مذلت بداشته، یکی را بر بساط لطف نشانده، یکی را در زیر بساط قهر آورده.
هوش مصنوعی: برخی را به مقام بزرگ و با احترام گذاشته‌اند، برخی دیگر را در حال خفت و ذلت قرار داده‌اند، برخی را در موقعیتی از محبت و لطف نشسته‌اند و عده‌ای را تحت فشار و خشم آورده‌اند.
آدم خاکی را از خاک مذلت برمیکشد و تاج اقبال بحکم افضال بر هامه همت وی مینهد، و لا میل.
هوش مصنوعی: انسان را از شرایط سخت و ذلت بار به جایگاهی بالا و ارجمند می‌رساند و توفیق و سعادت را به پاس تلاش و اراده‌اش به او عطا می‌کند.
عزازیل معلّم ملک بود از عالم علوی در میکشد و بر سر چهار سوی ارادت بی‌علت از عقابین عقوبت میآویزد، و لا جور قومی را میگوید فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ، قومی را میگوید: مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ.
هوش مصنوعی: عزازیل، که معلم فرشته‌ای در عالم بالا است، از جایگاه خود پایین می‌آید و در چهار گوشه، به کسانی که بی‌دلیل به او ارادت دارند، نزدیک می‌شود. او به برخی می‌گوید که به خاطر معامله‌تان خوشحال باشید و به گروهی دیگر توصیه می‌کند که با خشم خود بمیرند.
موسی کلیم بطلب آتش برخاست، چون میشد شبانی بود در گلیم، چون میآمد پیغامبری بود کلیم.
هوش مصنوعی: موسی برای طلب آتش برخاست، گاهی شبان بود و گاهی در میان مردم، پیامبری می‌کرد.
بلعام باعورا که نام اعظم دانست، ولیی بحکم صورت بکوه برشد، سگی بحکم معنی و صفت فرو آمد.
هوش مصنوعی: بلعام باعورا، که دانشی عمیق داشت، به واسطه صورت ظاهری خود به مقام کیهانی رسید. در حالی که به خاطر ویژگی‌ها و معانی درونی‌اش، مانند سگی به زمین افتاد.
آدم هنوز گل بود که کلاه اجتباء وی ساخته بودند.
هوش مصنوعی: انسان هنوز در مرحله‌ی جوانی و بی‌تجربگی بود که برای او کلاهی با نام اجتباء تهیه کرده بودند.
ابلیس مدبر هنوز سرباز نزده بود که تیر لعنت بزهر قهر آب داده بودند.
هوش مصنوعی: ابلیس هنوز دست به کار نشده بود که تیر لعنتی از خشم به سمتش پرتاب شده بود.
این را فرمودند که سجود کن، نکرد و آن را فرمودند که گندم مخور، بخورد.
هوش مصنوعی: این را گفتند که سجده کن، ولی او سجده نکرد و به او گفتند که گندم را نخور، ولی او آن را خورد.
آدم را عذر بنهاد که وی در ازل دوست آمد و زلّت دوستان در حساب نیارند.
هوش مصنوعی: آدم به خدا گفت که او از ابتدا دوست بوده و نباید اشتباهات دوستانش را حساب کرد.
و اذا الحبیب اتی بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع‌
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب با یک خطا بیاید، زیبایی‌های او هزاران شفیع برای او خواهند بود.
ابلیس را داغ لعنت بر نهاد که در ازل دشمن آمد و طاعت دشمنان محسوب نبود.
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر دشمنی‌اش در آغاز به شدت لعنت شده است و اطاعت از او هرگز قابل قبول نیست.
من لم یکن للوصال اهلا
فکل احسانه ذنوب‌
هوش مصنوعی: اگر کسی شایسته وصال و ارتباط نباشد، تمام خوبی‌ها و محبت‌های او به حساب گناه نوشته می‌شود.