گنجور

۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بدان که عناصر عالم چهار است: باد و آتش و آب و خاک. و این چهار عنصر، وجود که یافتند در بدو آفرینش ازین چهار کلمت یافتند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نسیمی و شمیمی بود از عالم جلال و جمال این کلمات که بوزید، تا این چهار عنصر در عالم پیدا آمد. آن گه در دور اول تا عهد آخر این چهار عنصر قوت طبیعت داشتند و عالم از ترکیب اجزاء ایشان منتظم همی بود بر وفق تقدیر الهی. و در هر عهدی این چهار عنصر قوتی زیادت نمودندی. در عهد نوح قوت آب بود و طغیان آن. لقوله تعالی: إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ. و در عهد هود قوت باد صرصر بود لقوله بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ. و در عهد موسی زمینی خاکی قوتی زیادتی نمود تا انتقام خویش بالتقام قارون ظاهر کرد که فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ. و در عهد یونس شرارت آتش در هواء قدرت فروغ گرفت. همچنین در هر عهدی هر باد که بوزیدی و هر موجی که از دریا بخاستی یا کشتی غرق کردی یا شهری خراب کردی و هر برقی که بجستی ولایتی بسوختی و همیشه زمین را زلزله همی بودی و خسف و مسخ ظاهر همی گشتی تا عهد این مهتر عالم سید ولد آدم (ص) که عهد فترت نبوّت بسر آمد و صبح روز فطرت دین اسلام برآمد. زمین نور گرفت و آسمان سرور یافت و رخسار ستارگان بیفروخت و جبرئیل اندر هواء عالم آواز داد که بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ آواز وی اندر اجزاء عالم سرایت کرد تا هر ذره‌ای از ذرائر عالم در عشق سماع این کلمات زبانی یافت و از وی طنینی و ضجیجی شنیدند. قالت عایشه: لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ضجت الجبال حتی سمع اهل مکة دویّها فقالوا سحر محمد الجبال و قال ابن عباس: لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سکنت الریاح و ماجت البحور و اصغت البهائم بآذانها و رمیت الشیاطین من السماء و حلف رب العزة لا یسمی اسمه علی شی‌ء الا بارک علیه. و آن گه هر کلمتی از این کلمات تسمیة یکی را از آن عناصر جمالی و کمالی داد. از کلمه «بسم» بندی بر باد نهادند. و از هیبت نام «اللَّه» داغی بر زبان آتش نهادند. و از رحمت «رحمن» شمّتی بر آب زدند. و از رأفت «رحیم» نسیمی بخاک رسانیدند. باد شرّت بگذاشت. آتش شرر فرو نشاند. آب از طغیان توبت کرد. خاک زلزله بگذاشت و باستقامت درآمد. این همه بآنست که عهد عدل گذشت و عهد فضل آمد، عهد خسف و مسخ گذشت و عهد رأفت و رحمت آمد وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. نسبت این امت که قدم بر بساط شرع احمد مرسل دارند چون اضافت کنی بامّت پیشینیان، اضافت آدمی بود بحیوان، از آنکه در عهد اول صورت ایشان مسخ‌پذیر بود و سورت ایشان نسخ‌پذیر بود و عقد ایشان فسخ‌پذیر بود، از آنکه بنهایت کمال نرسیده بودند. باز چون عهد مهتر عالم آمد، فیض تنزیل الهی روایح خویش باسماع ذریت آدم رسانیدند. ندا درآمد که ای سید، همه شرعها را نسخ و شرع ترا نسخ نه. همه عقدها را فسخ و عقد ترا فسخ نه. همه امّتان را مسخ و امّت ترا مسخ نه.

قوله تعالی: ق قال ابن عطاء اقسم اللَّه عز و جل بقوة قلب حبیبه محمد (ص) حیث حمل الخطاب و لم یؤثّر ذلک فیه لعلوّ حاله.

کسی که دوستی عزیز دارد در همه احوال رضاء وی جوید، پیوسته در او مینگرد، رازش با وی بود، سوگندانش بجان و سروی بود. حدیث وی بسیار گوید در حضر و سفر در خواب و در بیداری او را نگه دارد و هر چه کند از او نیکو دارد و در هیچ جای، حدیث و سلام از وی بازنگیرد. پس خداوند کریم ملک رحیم جل جلاله حقایق این معانی مر آن حبیب خویش را خاتم پیغامبران (ص) ارزانی داشت، تا عالمیان بدانند که بر درگاه عزت هیچکس را آن منزلت و مرتبت و منقبت نیست که آن مهتر راست. کائنات و موجودات همه از بهر اوست مهر همه مهر اوست.

ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ قیل معناه لنفس واحدة و مراد از این نفس ذات مصطفی (ص) است، در همه احوال رضای وی جست چنانک فرمود: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی‌. در قبله رضاء وی جست: فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها. در شفاعت امّت رضای وی جست: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی‌.

بحیاة وی قسم یاد کرد که: لَعَمْرُکَ. بقوت دل وی قسم یاد کرد که: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ بصفاء مودت وی قسم یاد کرد که: ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ بقدمگاه وی قسم یاد کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. بر وی و موی وی قسم یاد کرد که: وَ الضُّحی‌ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی‌. هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد: فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‌. در خواب و بیداری عصمت بر وی داشت که: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ جمله احوال او را کفایت کرد: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ در هر جای و در هر حال وحی بدو پیوسته داشت. در خواب بود که وحی آمد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ. بر ناقه بود که وحی آمد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. در راه غزا بود که وحی آمد: یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ. از مکه بیرون آمده بود بجحفه که وحی آمد: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ در غار بود که رب العزة او را جلوه کرد: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. در اندوه بود که وحی آمد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. در شادی بود که وحی آمد: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. شب معراج در بیت المقدس بود که وحی آمد: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا. در حضرت قاب قوسین بود که بی‌واسطه بر بساط ناز راز شنید که: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌.

عشق آمد و جان و دل فراجانان داد
معشوق ز جان خویش ما را جان داد
ز آن گونه شرابها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد

جوانمردان طریقت و ارباب معرفت سرّی دیگر گفته‌اند در معنی ق گفتند: آن کوه قاف که گرد عالم در کشیده نمود، کاری است از آن قاف که گرد دلهای دوستان درکشیده، پس هر که در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف درگذرد قدم وی فرو گیرند، گویند وراء این قاف راه نیست و بر وی گذر نیست. همچنین کسی که در ولایت دل و صحرای سینه قدم زند چون خواهد که یک قدم از صفات دل و عالم سینه بیرون نهد قدم وی در مقام دل فرو گیرند، گویند کجا میشوی ما خود همین جای با توایم: انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی.

پیر طریقت گفت: الهی گر دارم چون که بوی نمی‌بویم و ندارم من این حسرت با که گویم. الهی او که یک نظر دید عقل او پاک برمید، پس او که دائم بدیده دل ترا دید چون بیارمید. عجب کاریست کار او که مینگرد درو و میجوید او را هم از او. او جل جلاله با جوینده خود همراه است. پس این جستن او را چه بکار است. اینست که رب العالمین فرمود: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ این آیت اشارت است فراقرب حق جل جلاله مر بنده را. اما قرب بنده مر حق را آنست که فرمود: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ و مصطفی گفت مخبرا عن الحق سبحانه لا یزال یتقرب الیّ العبد بالنوافل حتی احبّه. قرب بنده مر حق را اول بایمانست و تصدیق و آخر باحسانست و تحقیق. و الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک.

این خبر اشارت است بملاقات دل با حق و معارضه سرّ با غیب و مشاهده جان در مناجات نهان. اما قرب حق مر بنده را دو قسم است: یکی کافّه خلق را بعلم و قدرت، کقوله: و هو معکم اینما کنتم.

دیگر خواص در گاه را بخصائص برّ و شواهد لطف، کقوله: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ.

اول او را قربی دهد غیبی تا از جهانش باز برد. پس او را قربی دهد کشفی تا از جهانیانش باز برد. پس او را قربی دهد حقیقی تا از آب و گلش باز برد. از شاهد بنده میکاهد و از شاهد خود، میافزاید تا چنان که در اول خود بود در آخر هم خود باشد علائق منقطع و اسباب مضمحل و رسوم باطل، حدود متلاشی و اشارت متناهی و عبارت منتفی و خبر منمحی و حق یکتا بحق خود باقی، وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌.

رأیت حبّی بعین قلبی
فقال من انت قلت انتا
انت الذی حزت کلّ حدّ
بمحو این فاین انتا

قوله: إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ در خبر است که این دو فریشته که بر بنده موکّل‌اند چون بنده نشسته باشد یکی از سوی راست حسنات وی مینویسد، یکی از سوی چپ سیّئات وی مینویسد. چون بنده بخسبد یکی بر سر بالین وی بیستد، یکی بر قدمگاه و او را نگاه میدارند. چون بنده در راه میرود، یکی از پیش میرود و یکی از قفا و آفات از وی دفع میکنند. و گفته‌اند فریشته حسنات هر روز و شب ایشان را بدل کنند و دو دیگر فرستند و حکمت درین آنست که: تا فردا گواهان طاعات و حسنات وی بسیار باشد و فرشته سیّئات بدل نکنند تا عیب وی جز آن یک فرشته نداند. نظیر این در قرآن: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ اسرفوا مجمل گفت سر بسته بی‌تفصیل، ای جبرئیل تو وحی میگزار که اسرفوا و بتفصیل مدان که چه کردند. ای محمد تو وحی میخوان که اسرفوا و مدان که چه کردند.

کریما، خداوندا، رحیما، پادشاها نخواست که جبرئیل گناه بنده بداند و رسول معصیت او بخواند، کی روا دارد که شیطان بنده را از درگاه وی براند. قوله: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ. فریشته دست راست فریشته فضل است و فریشته دست چپ فریشته عدل و چنانک فضل بر عدل سالار است فریشته دست راست بر فریشته دست چپ سالار است. ای فریشته دست راست، تو امیر باش هر حسنتی ده مینویس. ای فریشته دست چپ تو رعیت باش. جز آنکه فریشته دست راست گوید منویس. چون بنده معصیت کند فریشته دست راست گوید هفت روز بگذار و منویس مگر عذری بخواهد و توبه کند.

این همه چیست نتیجه یک حکم که در ازل کرد که سبقت رحمتی غضبی.

از این عجیب‌تر شنو: بنده معصیت میکند فرمان آید که پرده ایمان وی در کشید تا جرم و جنایت وی مغمور و مغلوب ایمان وی گردد. آن گه چندان جرم و معاصی بهم آید که گویند بار خدایا جرم بسیار است پرده ایمان آن را نمیپوشد، گوید: اگر پرده ایمان وی نمیپوشد پرده کرم من در کشید تا بپوشد.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بدان که عناصر عالم چهار است: باد و آتش و آب و خاک. و این چهار عنصر، وجود که یافتند در بدو آفرینش ازین چهار کلمت یافتند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نسیمی و شمیمی بود از عالم جلال و جمال این کلمات که بوزید، تا این چهار عنصر در عالم پیدا آمد. آن گه در دور اول تا عهد آخر این چهار عنصر قوت طبیعت داشتند و عالم از ترکیب اجزاء ایشان منتظم همی بود بر وفق تقدیر الهی. و در هر عهدی این چهار عنصر قوتی زیادت نمودندی. در عهد نوح قوت آب بود و طغیان آن. لقوله تعالی: إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ. و در عهد هود قوت باد صرصر بود لقوله بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ. و در عهد موسی زمینی خاکی قوتی زیادتی نمود تا انتقام خویش بالتقام قارون ظاهر کرد که فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ. و در عهد یونس شرارت آتش در هواء قدرت فروغ گرفت. همچنین در هر عهدی هر باد که بوزیدی و هر موجی که از دریا بخاستی یا کشتی غرق کردی یا شهری خراب کردی و هر برقی که بجستی ولایتی بسوختی و همیشه زمین را زلزله همی بودی و خسف و مسخ ظاهر همی گشتی تا عهد این مهتر عالم سید ولد آدم (ص) که عهد فترت نبوّت بسر آمد و صبح روز فطرت دین اسلام برآمد. زمین نور گرفت و آسمان سرور یافت و رخسار ستارگان بیفروخت و جبرئیل اندر هواء عالم آواز داد که بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ آواز وی اندر اجزاء عالم سرایت کرد تا هر ذره‌ای از ذرائر عالم در عشق سماع این کلمات زبانی یافت و از وی طنینی و ضجیجی شنیدند. قالت عایشه: لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ضجت الجبال حتی سمع اهل مکة دویّها فقالوا سحر محمد الجبال و قال ابن عباس: لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سکنت الریاح و ماجت البحور و اصغت البهائم بآذانها و رمیت الشیاطین من السماء و حلف رب العزة لا یسمی اسمه علی شی‌ء الا بارک علیه. و آن گه هر کلمتی از این کلمات تسمیة یکی را از آن عناصر جمالی و کمالی داد. از کلمه «بسم» بندی بر باد نهادند. و از هیبت نام «اللَّه» داغی بر زبان آتش نهادند. و از رحمت «رحمن» شمّتی بر آب زدند. و از رأفت «رحیم» نسیمی بخاک رسانیدند. باد شرّت بگذاشت. آتش شرر فرو نشاند. آب از طغیان توبت کرد. خاک زلزله بگذاشت و باستقامت درآمد. این همه بآنست که عهد عدل گذشت و عهد فضل آمد، عهد خسف و مسخ گذشت و عهد رأفت و رحمت آمد وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. نسبت این امت که قدم بر بساط شرع احمد مرسل دارند چون اضافت کنی بامّت پیشینیان، اضافت آدمی بود بحیوان، از آنکه در عهد اول صورت ایشان مسخ‌پذیر بود و سورت ایشان نسخ‌پذیر بود و عقد ایشان فسخ‌پذیر بود، از آنکه بنهایت کمال نرسیده بودند. باز چون عهد مهتر عالم آمد، فیض تنزیل الهی روایح خویش باسماع ذریت آدم رسانیدند. ندا درآمد که ای سید، همه شرعها را نسخ و شرع ترا نسخ نه. همه عقدها را فسخ و عقد ترا فسخ نه. همه امّتان را مسخ و امّت ترا مسخ نه.
هوش مصنوعی: بسم الله الرحمن الرحیم. در عالم چهار عنصر وجود دارد: باد، آتش، آب و خاک. این چهار عنصر در آغاز آفرینش با کلمات «بسم الله الرحمن الرحیم» ایجاد شدند. نسیمی از این کلمات برخواست و باعث ظهور این عناصر در عالم شد. در طول زمان، این عناصر به صورت‌های مختلفی ظاهر شدند و هرکدام در دوره‌ای خاص قوتی پیدا کردند. مثلاً در زمان نوح، آب به شدت طغیانی شد و در زمان هود، باد قدرتی خاص گرفت. در زمان موسی، خاک به انتقام قارون زمین را بلعید و در زمان یونس، آتش بر هوا تسلط یافت. از آن زمان به بعد، همواره زمین دچار زلزله و تغییرات عجیب بود تا زمانی که پیامبر اسلام ظهور کرد. با ظهور او، زمین و آسمان به نور و شادی آراسته شدند و همه‌چیز به این کلمات الهی عشق ورزید. وقتی «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل شد، کوه‌ها به ناله درآمدند، بادها آرام شدند و زمین‌های دریا آرام گرفتند. تمام موجودات به این کلمات گوش سپردند و از آن زمان، عناصر طبیعی به نیکی رفتار کردند. این تغییرات نشان از دوران جدیدی دارد که در آن رحمت و عدالت بر دنیا حاکم شد و عهد جدیدی از رحمت برتری یافت. در این عهد، تشابه امت اسلامی با سایر امت‌ها، متفاوت و از رحمت الهی برخوردار است.
قوله تعالی: ق قال ابن عطاء اقسم اللَّه عز و جل بقوة قلب حبیبه محمد (ص) حیث حمل الخطاب و لم یؤثّر ذلک فیه لعلوّ حاله.
هوش مصنوعی: خداوند متعال به قدرت قلب پیامبرش محمد (ص) سوگند یاد کرده است، زیرا او توانست بار سنگین وظایف را به دوش بکشد و این امر تأثیری در او نداشت، به خاطر مقام بلندش.
کسی که دوستی عزیز دارد در همه احوال رضاء وی جوید، پیوسته در او مینگرد، رازش با وی بود، سوگندانش بجان و سروی بود. حدیث وی بسیار گوید در حضر و سفر در خواب و در بیداری او را نگه دارد و هر چه کند از او نیکو دارد و در هیچ جای، حدیث و سلام از وی بازنگیرد. پس خداوند کریم ملک رحیم جل جلاله حقایق این معانی مر آن حبیب خویش را خاتم پیغامبران (ص) ارزانی داشت، تا عالمیان بدانند که بر درگاه عزت هیچکس را آن منزلت و مرتبت و منقبت نیست که آن مهتر راست. کائنات و موجودات همه از بهر اوست مهر همه مهر اوست.
هوش مصنوعی: کسی که دوستی حقیقی دارد، همیشه در تلاش است تا رضایت او را جلب کند و به او توجه داشته باشد. او رازهایش را با او درمیان می‌گذارد و نسبت به او سوگند می‌خورد. در هر جا و زمانی درباره او صحبت می‌کند و هر آنچه که او انجام می‌دهد، برایش شیرین و خوشایند است. هیچ وقت از ذکر نام و سلام به او غافل نمی‌شود. خداوند بزرگ و مهربان، حقایق چنین ارتباطی را به پیامبر خود داده است تا همه بدانند هیچ کس به اندازه او در درگاه عزت و بزرگی قرار ندارد. تمام موجودات و کائنات به خاطر او و به عشق او وجود دارند.
ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ قیل معناه لنفس واحدة و مراد از این نفس ذات مصطفی (ص) است، در همه احوال رضای وی جست چنانک فرمود: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی‌. در قبله رضاء وی جست: فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها. در شفاعت امّت رضای وی جست: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی‌.
هوش مصنوعی: آفرینش و بازگشت شما هیچ تفاوتی با یک نفس واحد ندارد. برخی گفته‌اند که مقصود از این نفس، وجود مقدس پیامبر (ص) است. در هر حال باید در جستجوی رضایت او بود، چنان که فرمود: "و در بعضی از ساعات شب، و در جوانب روز همواره خداوند را تسبیح کن تا ممکن است رضایت او را جلب کنی." همچنین باید در جستجوی رضایت او در قبله نماز باشیم: "ما تو را به قبله‌ای هدایت می‌کنیم که مورد رضایت توست." و در شفاعت امت نیز رضایت او مد نظر است: "و به زودی پروردگارت آنچه را که راضی‌ات کند به تو خواهد داد."
بحیاة وی قسم یاد کرد که: لَعَمْرُکَ. بقوت دل وی قسم یاد کرد که: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ بصفاء مودت وی قسم یاد کرد که: ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ بقدمگاه وی قسم یاد کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. بر وی و موی وی قسم یاد کرد که: وَ الضُّحی‌ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی‌. هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد: فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‌. در خواب و بیداری عصمت بر وی داشت که: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ جمله احوال او را کفایت کرد: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ در هر جای و در هر حال وحی بدو پیوسته داشت. در خواب بود که وحی آمد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ. بر ناقه بود که وحی آمد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. در راه غزا بود که وحی آمد: یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ. از مکه بیرون آمده بود بجحفه که وحی آمد: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ در غار بود که رب العزة او را جلوه کرد: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. در اندوه بود که وحی آمد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. در شادی بود که وحی آمد: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. شب معراج در بیت المقدس بود که وحی آمد: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا. در حضرت قاب قوسین بود که بی‌واسطه بر بساط ناز راز شنید که: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌.
هوش مصنوعی: سوگند یاد کرد که به جان تو و به عظمت دل تو، و به قرآن مجید و صداقت محبت تو، و به قرآن پر ذکر و پایگاه تو. قسمتی دیگر به این منطقه (مکه) یاد کرد و همچنین به صبح و شب. هیچ وقت او را از نظر دور نکرد: "چرا که تو در نظر ما هستی وقتی که برمی‌خیزی." در خواب و بیداری از او محافظت کرد: "و خدا تو را از مردم حفظ خواهد کرد." تمام احوال او را کافی دانست: "آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟" در هر مکان و شرایطی وحی بر او نازل می‌شد. در خواب وحی به او رسید: "ای پوشیده‌پوش، ای دربرگرفته." در زمان سوار بر شتر، وحی به او گفت: "امروز دین شما را کامل کردم." در مسیر جهاد، وحی آمد: "ای مردم، از پروردگارتان بترسید که زلزله قیامت چیزی بزرگ است." در جحفه، پس از خروج از مکه، وحی رسید: "به راستی، کسی که قرآن را بر تو واجب کرده، تو را به مقصد بازخواهد گرداند." در غار، خداوند به او تجلی کرد: "آنگاه که او و همرازش در غار بودند." در اندوه وحی آمد: "ما می‌دانیم که سخنان آنها بر تو سخت می‌آید." و در شادی وحی رسید: "ما به تو فتحی آشکار دادیم." در شب معراج در بیت المقدس وحی آمد: "از کسی که فرستادیم بپرس." وقتی که در جوار قرب الی الله بود، بدون واسطه اسرار را شنید: "پس به بنده‌اش آنچه را وحی کرد، وحی فرستاد."
عشق آمد و جان و دل فراجانان داد
معشوق ز جان خویش ما را جان داد
هوش مصنوعی: عشق به زندگی و وجود ما عمق و معنا بخشید، و معشوق نیز با فدا کردن جانش، به ما حیات و روح تازه‌ای هدیه داد.
ز آن گونه شرابها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد
هوش مصنوعی: از آن نوع شراب‌هایی که او به طور مخفیانه بخشیده است، حتی یک قطره‌اش ارزش جان‌های بسیاری را دارد.
جوانمردان طریقت و ارباب معرفت سرّی دیگر گفته‌اند در معنی ق گفتند: آن کوه قاف که گرد عالم در کشیده نمود، کاری است از آن قاف که گرد دلهای دوستان درکشیده، پس هر که در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف درگذرد قدم وی فرو گیرند، گویند وراء این قاف راه نیست و بر وی گذر نیست. همچنین کسی که در ولایت دل و صحرای سینه قدم زند چون خواهد که یک قدم از صفات دل و عالم سینه بیرون نهد قدم وی در مقام دل فرو گیرند، گویند کجا میشوی ما خود همین جای با توایم: انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی.
هوش مصنوعی: جوانمردان و عالمان معنوی در تصورات خود معنای خاصی را درباره کوه قاف بیان کرده‌اند. آن‌ها می‌گویند که این کوه، که دایره‌ای در اطراف عالم ایجاد کرده، نماد رویدادی است که دل‌های دوستان را در بر گرفته است. بنابراین، اگر کسی در این دنیا بخواهد از کوه قاف عبور کند، در واقع پاهای او در این مسیر نگه داشته می‌شوند و به او می‌گویند که راهی فراتر از این کوه وجود ندارد و نمی‌تواند بر آن عبور کند. همچنین، هر کس که در دنیای قلب و در دل خود قدم بردارد، زمانی که بخواهد از صفات دل و ویژگی‌های درون خود جدا شود، باز هم در مقام دل خود ثابت نگه داشته می‌شود و به او گفته می‌شود که کجا می‌خواهی بروی، ما همینجا همراه تو هستیم: «من نزد دل‌هایی هستم که برای من شکستگی و تنگی دارند».
پیر طریقت گفت: الهی گر دارم چون که بوی نمی‌بویم و ندارم من این حسرت با که گویم. الهی او که یک نظر دید عقل او پاک برمید، پس او که دائم بدیده دل ترا دید چون بیارمید. عجب کاریست کار او که مینگرد درو و میجوید او را هم از او. او جل جلاله با جوینده خود همراه است. پس این جستن او را چه بکار است. اینست که رب العالمین فرمود: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ این آیت اشارت است فراقرب حق جل جلاله مر بنده را. اما قرب بنده مر حق را آنست که فرمود: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ و مصطفی گفت مخبرا عن الحق سبحانه لا یزال یتقرب الیّ العبد بالنوافل حتی احبّه. قرب بنده مر حق را اول بایمانست و تصدیق و آخر باحسانست و تحقیق. و الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: خدایا، اگر من بویی از تو ندارم و این حسرت را با که بگویم. خدایا، آن کس که یک بار تو را با دیده عقلش دید، عقلش پاک شد و حال کسی که همیشه تو را با دلش می‌بیند چه حالتی خواهد داشت. شگفت‌انگیز است که تو در جستجوی اویی و او را از خود می‌جوید. خداوند با جویندگان خود همواره در کنارشان است. پس این جست و جو چه فایده‌ای دارد؟ اینجا است که پروردگار جهان می‌فرماید: "ما به بندگان خود از رگ گردن نزدیک‌تر هستیم." این آیه بیانگر نزدیکی خداوند به بنده‌اش است. اما نزدیکی بنده به خداوند آن است که می‌فرماید: "سجده کن و به من نزدیک شو." و پیامبر اکرم به نقل از خداوند می‌گوید: "بنده با انجام نفل‌ها به من نزدیک می‌شود تا اینکه من او را دوست داشته باشم." نزدیکی بنده به خداوند ابتدا با ایمان و تصدیق آغاز می‌شود و در نهایت با احسان و حقیقت می‌رسد. و احسان یعنی این که خدا را طوری پرستش کنی گویا او را می‌بینی؛ و اگر او را نمی‌بینی، بدانی که او تو را می‌بیند.
این خبر اشارت است بملاقات دل با حق و معارضه سرّ با غیب و مشاهده جان در مناجات نهان. اما قرب حق مر بنده را دو قسم است: یکی کافّه خلق را بعلم و قدرت، کقوله: و هو معکم اینما کنتم.
هوش مصنوعی: این خبر به معنای نزدیک شدن دل به خدا و درگیری راز با غیب و مشاهده روح در نیایش‌های پنهان است. اما نزدیکی بندگان به خدا دو نوع است: یکی از طریق علم و قدرت برای تمام خلق، مانند گفته‌ای که اشاره دارد: "او با شماست هر جا که باشید".
دیگر خواص در گاه را بخصائص برّ و شواهد لطف، کقوله: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ.
هوش مصنوعی: دیگر ویژگی‌های خاص در مورد خداوند عبارتند از رحمت و محبت، همچنان که در آیه‌ای آمده که ما به انسان‌ها نزدیک‌تر هستیم.
اول او را قربی دهد غیبی تا از جهانش باز برد. پس او را قربی دهد کشفی تا از جهانیانش باز برد. پس او را قربی دهد حقیقی تا از آب و گلش باز برد. از شاهد بنده میکاهد و از شاهد خود، میافزاید تا چنان که در اول خود بود در آخر هم خود باشد علائق منقطع و اسباب مضمحل و رسوم باطل، حدود متلاشی و اشارت متناهی و عبارت منتفی و خبر منمحی و حق یکتا بحق خود باقی، وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌.
هوش مصنوعی: در ابتدا، او را به یک نزدیکی غیبی می‌رساند تا از دنیایش جدا شود. سپس به یک کشف ارجاع می‌دهد تا او را از جمعیت انسانی دور کند. بعد از آن، او را به نزدیکی حقیقی می‌رساند تا از جسم و خاکش رها شود. در این فرایند، از نشانه‌های دنیوی او کاسته می‌شود و به نشانه‌های الهی‌اش افزوده می‌شود تا او به همان حالتی که در آغاز بود، در پایان نیز باقی بماند. این در حالی است که ارتباطات و وابستگی‌ها قطع می‌شوند و وسایل دنیا از میان می‌روند. رسوم و قیود محو می‌شوند، مرزها به هم می‌ریزند و اشاره‌ها و عبارات از بین می‌روند، در حالی که حقیقت یکتاست و به خود باقی می‌ماند. در این حالت، خداوند بهترین و پاینده‌ترین است.
رأیت حبّی بعین قلبی
فقال من انت قلت انتا
هوش مصنوعی: من عشق را با چشمان قلبم دیدم و از آن پرسید که تو کیستی؟ گفتم: تو هستی.
انت الذی حزت کلّ حدّ
بمحو این فاین انتا
هوش مصنوعی: تو هستی که هر مرزی را با محو کردن مشخصات آن در هم شکستی، پس حالا کجایی؟
قوله: إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ در خبر است که این دو فریشته که بر بنده موکّل‌اند چون بنده نشسته باشد یکی از سوی راست حسنات وی مینویسد، یکی از سوی چپ سیّئات وی مینویسد. چون بنده بخسبد یکی بر سر بالین وی بیستد، یکی بر قدمگاه و او را نگاه میدارند. چون بنده در راه میرود، یکی از پیش میرود و یکی از قفا و آفات از وی دفع میکنند. و گفته‌اند فریشته حسنات هر روز و شب ایشان را بدل کنند و دو دیگر فرستند و حکمت درین آنست که: تا فردا گواهان طاعات و حسنات وی بسیار باشد و فرشته سیّئات بدل نکنند تا عیب وی جز آن یک فرشته نداند. نظیر این در قرآن: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ اسرفوا مجمل گفت سر بسته بی‌تفصیل، ای جبرئیل تو وحی میگزار که اسرفوا و بتفصیل مدان که چه کردند. ای محمد تو وحی میخوان که اسرفوا و مدان که چه کردند.
هوش مصنوعی: در این متن ذکر شده است که دو فرشته به عنوان ناظر بر اعمال انسان در هر لحظه حضور دارند. یکی از این فرشته‌ها در سمت راست نشسته و حسنات (اعمال نیک) او را می‌نویسد، در حالی که دیگری در سمت چپ نشسته و سیئات (گناهان) او را ثبت می‌نماید. وقتی انسان می‌خوابد، یکی از این فرشتگان بالای سر او می‌ایستد و دیگری در نزدیکی پاهایش حضور پیدا می‌کند تا او را تحت نظر داشته باشند. همچنین، اگر فرد در حال حرکت باشد، یکی از فرشتگان جلوتر می‌رود و دیگری از پشت دنبالش می‌آید و از او در برابر خطرات محافظت می‌کند. به طور کلی، هدف از این نظارت این است که فرشته حسنات هر روز اعمال نیک انسان را به گونه‌ای تغییر دهد که در روز قیامت گواهان بیشتری بر حسنات او شهادت دهند، در حالی که فرشته سیئات این تغییر را انجام نمی‌دهد تا عیوب او فقط توسط یک فرشته شناخته شود. در اینجا اشاره‌ای به آیات قرآن نیز شده است که با دعوت به توبه و عدم بیان جزئیات گناهان همراه است.
کریما، خداوندا، رحیما، پادشاها نخواست که جبرئیل گناه بنده بداند و رسول معصیت او بخواند، کی روا دارد که شیطان بنده را از درگاه وی براند. قوله: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ. فریشته دست راست فریشته فضل است و فریشته دست چپ فریشته عدل و چنانک فضل بر عدل سالار است فریشته دست راست بر فریشته دست چپ سالار است. ای فریشته دست راست، تو امیر باش هر حسنتی ده مینویس. ای فریشته دست چپ تو رعیت باش. جز آنکه فریشته دست راست گوید منویس. چون بنده معصیت کند فریشته دست راست گوید هفت روز بگذار و منویس مگر عذری بخواهد و توبه کند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، ای رحم کننده و پادشاه، نخواستی که جبرئیل گناه بندۀ تو را بشمارد و پیامبر تو او را معصیت‌کار بنامد. چگونه جایز است که شیطان بندۀ تو را از درگاهت براند؟ آیه‌ای هست که می‌فرماید: هیچ گفتاری از او بیرون نمی‌آید مگر اینکه فرشته‌ای در کنارش آماده ثبت آن است. فرشته‌ای که در سمت راست قرار دارد، مظهر فضل و رحمت است و فرشته‌ای که در سمت چپ است، مظهر عدالت. چنانکه فضل بر عدالت برتری دارد، فرشته سمت راست نیز بر فرشته سمت چپ برتری دارد. ای فرشته سمت راست، تو فرمانروای خوبی‌ها هستی و هر حسنه‌ای را بنویس. ای فرشته سمت چپ، تو رعیت هستی، با این حال فرشته سمت راست می‌گوید که به نوشتن ادامه بده. هرگاه بندۀ خدا معصیتی مرتکب شود، فرشته سمت راست می‌گوید بگذار هفت روز بگذرد و بنویس، مگر اینکه او عذری بیاورد و توبه کند.
این همه چیست نتیجه یک حکم که در ازل کرد که سبقت رحمتی غضبی.
هوش مصنوعی: این همه چیست جز نتیجه یک حکمی که در ابتدا صادر شد و باعث شد رحمت بر غضب پیشی بگیرد.
از این عجیب‌تر شنو: بنده معصیت میکند فرمان آید که پرده ایمان وی در کشید تا جرم و جنایت وی مغمور و مغلوب ایمان وی گردد. آن گه چندان جرم و معاصی بهم آید که گویند بار خدایا جرم بسیار است پرده ایمان آن را نمیپوشد، گوید: اگر پرده ایمان وی نمیپوشد پرده کرم من در کشید تا بپوشد.
هوش مصنوعی: عجیب‌تر از این هم وجود دارد: انسان مرتکب گناه می‌شود و فرمان می‌رسد که پوشش ایمان او در کنار بیفتد تا گناهانش تحت پوشش و تسلط ایمانش قرار گیرد. سپس هنگامی که گناهان بر او انبوه می‌شود و به خداوند می‌گوید که گناهان او بسیار است و دیگر پوشش ایمان نمی‌تواند آنها را پنهان کند، خداوند می‌فرماید: اگر پوشش ایمان او نمی‌تواند آنها را بپوشاند، من با پوشش لطف و کرم خودم آنها را می‌پوشانم.