اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا صنادید قریش از سر سبکباری و طیش میگفتند که از همه عالم کلاه نبوت و افسر رسالت بر یتیم بو طالب نهادند اگر این حدیث راست بودی و این پیغام درست، پیغام رسان ولید مغیره بودی سرور قریش و عظیم مکه، یا بو مسعود ثقفی سید ثقیف و عظیم طائف. ایشان چنین میگویند و منادی عزت ندا میکند که نَحْنُ قَسَمْنا ما آن را که نخواهیم در مفازه تحیر همی رانیم و آن را که خواهیم بسلسله لطف بدرگاه میکشیم، یکی را بهر لحظه در منازل درجات بدست ترقی جلوه میکنیم و آن را که نخواهیم هر ساعتی سرنگونتر همی داریم. نَحْنُ قَسَمْنا قسمت ما چنین است و حکم ما اینست.
هوش مصنوعی: قریش به خاطر سبکمغزی و عصبانیتشان میگفتند که چرا نبوت و رسالت را به یتیم ابوطالب دادهاند. اگر این موضوع درست بود، باید ولید مغیره، که رئیس قریش و بزرگ مکه است، یا ابومسعود ثقفی، رئیس ثقیف و بزرگ طائف، پیامرسان این خبر میبودند. اما این افراد چنین میگفتند و در عین حال اعلام میشود که ما نعمتها را تقسیم میکنیم و آن را به هر کسی که بخواهیم میدهیم. هر کسی را که بخواهیم، در راه ترقی قرار میدهیم و کسی را که نخواهیم، به تدریج به سمت سقوط میبریم. این است حکم و تقسیم ما.
شهریست بزرگ و من بدو درمیرم
تا خود زنم و خود کشم و خود گیرم
هوش مصنوعی: این دیدار، شهری وسیع و عظیم است که من به سمت آن میروم، تا خودم را به دست بیاورم و خودم را از این شرایط نجات دهم.
فرمان آمد: که ای جبرئیل بآن روضه رضا رو و رخش فضل را برگستوان عنایت، بر نه، یتیم بو طالب را بحضرت آر، عنان براق دولت او در شاخ سدرة بند، ما میخواهیم که از خزانه غیب، او را خلعتها روان کنیم، گفتند جلوهگری فرزند با علی علیین و خواری ما در اسفل السافلین چیست؟ خطاب آمد که: نَحْنُ قَسَمْنا بر قسمت ما اعتراض نیست و کس را روی سؤال نیست لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ نوح پیغامبر بدرجات علی، جنات مأوی، میان نعیم و فوز مقیم شادان و نازان و جگر گوشه نوح در درکات سفلی میان آتش عقوبت و خطیئة سوزان و گدازان چیست؟ نَحْنُ قَسَمْنا قسمت الهی را مرد نیست و حکمی که در ازل کرد آن را تغییر و تبدیل نیست. ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ. ابلیس مهجور را از آتش بیافرید و در سدره منتهی او را جای داد و مقربان حضرت بطالب علمی بر وی فرستاد و صد هزار سال او را بر مقام خدمت بداشت آن گه زنار لعنت بر میان او بست، آدم خاکی را از خاک تیره برکشید و ناکرده خدمت، تاج کرامت و اصطفاء بر فرق وی نهاد، گفتند این عز و منقبت آدم از کجا و آن ذل و نومیدی ابلیس چرا، گفت نَحْنُ قَسَمْنا بر قسمت ما چون و چرا نیست و هر که چون و چرا گوید او را بر درگاه ما بار نیست.
هوش مصنوعی: فرمان رسید که جبرئیل به باغ رضوان برود و بذر فضل را از آسمان بهزمین بنشاند و یتیم ابوطالب را به پیشگاه پروردگار بیاورد. ما قصد داریم که از گنجینههای غیب، لباسهای کرامت را به او عطا کنیم. اما برخی گفتند که تجلی و شکوه فرزند علی چه معنایی دارد و ما از نظر پایینترین درجات چه وضعی خواهیم داشت؟ پاسخ آمد که ما قسمتها را تقسیم کردهایم و به هیچ اعتراضی توجهی نداریم. هیچکس نمیتواند از ما سوال کند؛ خواهیم آمرزید و افرادی که با ما هستند، مورد سوال قرار خواهند گرفت. نوح پیامبر به درجات عالی میرسد و در بهشت جاودانه خواهد بود، در حالی که فرزندش در خواری و عذاب خواهد بود. گفته شد که ما قسمتهای الهی را تقسیم کردهایم و هیچکس نمیتواند آن را تغییر دهد. ابلیس از آتش آفریده شد و در بالاترین مقام جا داده شد، مدتهای طولانی بر مقام خود باقی ماند، اما سرانجام مورد لعنت قرار گرفت. اما آدم از خاکی تیره آفریده شد و با کرامت بسیار مورد تقدیر قرار گرفت. سوال اینجاست که چرا عزت آدم و خوار شدن ابلیس؟ پاسخ این است که ما قسمتهای خود را تعیین کردهایم و کسی حق سوال کردن ندارد.
او جل جلاله چون از کسی اعراض کرد جراحتی است که هیچ علاج نپذیرد و چون بر کسی اقبال کرد از خاک خانه او همه گدایان عالم توانگر گردند.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند از کسی روی بگرداند، آن شخص دچار زخم و رنجی میشود که هیچ درمانی ندارد. اما زمانی که نعمت و توجه خداوند بر کسی نازل شود، حتی فقیرترین افراد نیز از ثروت و توانگری برخوردار خواهند شد.
توانگران دو گروهند: توانگران مال و توانگران حال. توانگران مال بمال مینازند و توانگران حال با نَحْنُ قَسَمْنا میسازند و اگر از این باریکتر خواهی توانگران حال دو گروهند: گروهی را دیده بر قسمت قسام آمد، بهر چه یافتند رضا دادند و قانع گشتند، گروهی دیده بر نَحْنُ آمد قَسَمْنا ندیدند از شهود قسام نپرداختند، هر دو کون بر ایشان جلوه کردند در آن نیاویختند، بر سنت سید المرسلین و خاتم النبیین راست رفتند و بر سیرت وی که ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی، پی بردند لا جرم امروز مفتاح در رشاد گشتند و مصباح سرای سداد و فردا ایشان را آن ساختند که: لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر. بو بکر رضی شیخ شام وقتی در بادیهای بود بتجرید و در اللَّه زارید و گفت: الهی از آن حقیقت خرد که مرا دادی بهره من بر دل من چیزی آشکارا کن تا جان من بیاساید، دری از آن حقایق قربت بر وی گشادند زاری بوی افتاد نزدیک بود که تباه گشتید. گفت: الهی بپوش که من طاقت آن ندارم، آن را بپوشیدند شیخ الاسلام انصاری گفت نهان: کردن غیب و پوشیدن حقایق آن از اللَّه تعالی رحمت است که آن در این جهان نگنجد. هر چه از آن آشکارا شود یا آن بود که آن کس را در وقت ببرند، یا عقل وی طاقت آن ندارد، احوال و رسوم وی متغیر شود غیب و حقیقت نهان به تا در سرای غیب و حقیقت بر سر آن شوی، که این دنیا سرای بهانه است و زندان اندوه تا روزی که این مدت بسر آید و این قوت مقدر خورده آید و در غیب باز شود.
هوش مصنوعی: ثروتمندان به دو دسته تقسیم میشوند: ثروتمندان مالی و ثروتمندان روحی. ثروتمندان مالی به ثروت خود میبالند و ثروتمندان روحی به نوعی از زندگی و حالتهای معنوی میپردازند. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، ثروتمندان روحی نیز به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که بر قسمت خود راضی هستند و نسبت به آن قانعاند و گروهی دیگر که به نور و حقیقتهای معنوی نگاه میکنند و از شهود الوهی غافل نمیشوند. هر دو گروه در مسیر پیامبران حرکت میکنند و به سنت آنها پایبندند. این افراد به درک عمیقتری از حقیقت و معنویت میرسند و مبنای زندگیشان بر آن اساس است. یکی از شخصیتها به نام ابوبکر در زمانی که در صحرا بود، از خدا خواست تا حقیقتی را که به او داده، برایش آشکار کند. او از شدت زیبایی و عظمت حقیقت به وحشت افتاد و خواست که آن حقیقت را از او پنهان کنند. این نشان میدهد که پنهان کردن برخی از حقایق از جانب خداوند، رحمت است، زیرا انسانها قادر به تحمل تمام آن حقایق نیستند و دنیای مادی تنها جایی برای تجربه و آزمون است.
ای درویش، بس نماند که این شب محنت بسر آید و این قوت مقدر خورده آید و در حقایق و غیب باز شود. ای درویش، بس نماند که این شب محنت بسر آید و صبح کرامت از مشرق قربت برآید، اشخاص پیروزی بدر آید، ظلمت فرقت را نور وصلت با برآید، گیر چنان که تو خواهی چنان برآید. بس نماند که آنچه خبر است عیان شود، آرزوها نقد و زیادت بیکران شود. دست علایق از دامن حقایق رهان شود، قصه آب و گل نهان شود و دوست ازلی عیان شود، دیده و دل و جان هر سه بدو نگران شود. مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ من لم یعرف قدر الخلوة مع اللَّه فحادّ عن ذکره و اخلد الی خواطره الردیئة، قیض اللَّه له من یشغله عن اللَّه. هر که قدر خلوت با حق نداند از ذکر او بازماند و هر که از ذکر او بازماند، حلاوت ایمان از کجا یابد. لا جرم بجای ذکر رحمن وساوس شیطان نشیند و هواجس نفس بیند و هر که بر پی شیطان رود و هواء نفس پرستد قدر ذکر اللَّه چه داند و از درد دین چه خبر دارد، بلال سوخته باید و سلمان ریخته و معاذ کوفته تا حدیث درد دین و انس ذکر، با تو بگویند.
هوش مصنوعی: ای درویش، زمان زیادی نمانده است تا این شب پرمشقت به پایان برسد و قدرت مقدر خود را نمایان کند و حقایق و امور پنهان آشکار شوند. ای درویش، زمان زیادی نمانده تا صبح کرامت از دوری برخیزد و انسانها به پیروزی دست یابند و تاریکی جدایی با نور وصل روشن شود. به گونهای عمل کن که آنچه میخواهی، محقق شود. زمان زیادی نمانده که آنچه به اطلاع ما رسیده، به وضوح نمایان شود و آرزوها را به حقیقت تبدیل کند و برکت بیپایانی به ارمغان آورد. از وابستگیهای دنیوی به حقایق رهایی خواهی یافت و داستان مادیات به فراموشی سپرده خواهد شد و دوست ازلی آشکار خواهد شد؛ چنان که چشم و دل و جان همه به او مشغول خواهند شد. هر کس از یاد خدا غافل شود، شیطانی برایش قرار داده میشود که همنشین او باشد. آنکه ارزش خلوت با خدا را نشناسد و از یاد او دوری کند، چطور میتواند طعم ایمان را بچشد؟ بدون شک به جای یاد خدا، وسوسههای شیطان و هوسهای نفسانی بر دل و جانش حکمفرما خواهد شد. هر کس پیرو شیطان و هوسها باشد، نمیتواند ارزش ذکر خدا را بداند و از درد دین آگاه باشد؛ بلال و سلمان و معاذ باید بیایند تا داستان درد دین و لذت ذکر را با تو در میان بگذارند.
از این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بو دردا
هوش مصنوعی: هیچ کس از این برتریهای ظاهری و طلب مقام و قدرت، حقی را نخواهد یافت و هیچ مسلمانی از سلمان، که نماد دین و معنویت است، بهرهای نخواهد برد. در واقع، درد و رنج ایمان و دین از رنج بو، که اشاره به عذابی روحانی دارد، فراتر نیست.
اگر بلال است از تیمار مسلمانی بیمار و نحیف گشته، و معاذ است سراپرده عشق در صحرای درد نایافت، زده که: تعالوا نؤمن ساعة.، ور سلمان است جان و دل خویش غریب وار از اندوه دین و درد اسلام بگداخته سر در سرّ خود گم کرده، از وله و تحیر بدان جای رسیده که بدر مسجد رسول (ص) برگذشت از خود چنان بیخود گشته و در مذکور چنان مستغرق شده که سلام بر رسول فراموش کرد، جلال و عظمت مرسل بجان و دل وی چنان تاختن آورده که جای سلامی بر رسول نگذاشته.
هوش مصنوعی: اگر بلال به دلیل رنج و درد مسلمانان بیمار و ضعیف شده باشد و معاذ در بیابان عشق در جستجوی درد نباشد، آنگاه سلمان جان و دل خود را از غم دین و درد اسلام به آتش کشیده و در عالم خود گم شده است. او به قدری در شگفتی و حیرت فرو رفته که وقتی به مسجد پیامبر (ص) میرسد، به حدی از خود بیخود شده که یاد سلام کردن به پیامبر را فراموش میکند. جلال و عظمت پیامبر بر جان و دل او چنان اثر گذاشته که دیگر جایی برای گفتن سلام باقی نگذاشته است.
مصراع: یعلم اللَّه گر همی دانم نگارا شب ز روز. چون برگذشت و سلام نکرد مصطفی (ص) تیز در وی نگریست دل وی را دید، چون کشتی در بحر غیب افکنده، باد جلال از مهب تجلی خاسته، کشتی بشکسته و سلمان سرگشته. زبان سلمان بزیارت دل رفته، دل در جان آویخته، جان در حق گریخته. مصطفی (ص) دانست که سلمان از خود رها شده و مرغش از روزن دل بعالم ملکوت پرواز کرده. ای جوانمرد، کار آن مرغ دارد. قفس که در او مرغ نبود بچه شاید. گفتهاند قفس، قالب است و امانت مرغ، پر او عشق، پرواز او ارادت، افق او غیب، منزل او درد، استقبال از راه اتیته هرولة. هر گه که این مرغ امانت از این قفس بشریت بر افق غیب پرواز کند، کروبیان عالم قدس دستها بدیده خویش باز نهند، تا برق این جمال دیدههای ایشان نرباید. مصطفی (ص) هر چند که از احوال سلمان با خبر بود غیرتی بر صحرای سینه وی گذر کرد گفت: ای سلمان میبرگذری و سلام مینکنی، سلمان جواب نداد، رسول فرمود ای سلمان آخر نه من راهت نمودم نه بشفاعت من همی امید داری، سلمان هم جواب نداد، سرّ سلمان آن ساعت در اللَّه زارید که الهی یا زبانی بازده تا جواب دهم یا جوابی از بهر من بازده. جبرئیل آن ساعت از هواء قدرت بشتاب درآمد رسول فرمود: ای جبرئیل امروز بشتاب آمدی، گفت آری که سلمان در غرقاب است. ای محمد اللَّه ترا سلام میکند میفرماید که با سلمان میگویی نه راهت من نمودم؟ ترا راه که نمود؟ میگویی نه امید بشفاعت من داری؟ در کل عالم کرا زهره شفاعت بود تا دستوری من نباشد؟
هوش مصنوعی: خدا میداند، اگر هم خودم میدانم ای محبوب، شب را چگونه میگذرانم. زمانی که مصطفی (ص) از کنار سلمان گذشت و به او سلام نکرد، به او نگاه تیز کرد و دل او را دید. دل سلمان مانند کشتیای بود که در دریای اسرار غرق شده، و باد جلال از جانب تجلی برخاسته و کشتی او را شکسته و سلمان را گیج کرده است. زبان سلمان به زیارت دل رفته و دلش به جان آویخته و جانش به حق پناه برده بود. مصطفی (ص) فهمید که سلمان از خود رها شده و روحش از پنجره دل به عالم ملکوت پرواز کرده است. ای جوانمرد، کار این پرنده همانند مرغی است که در قفس نیست. برخی گفتهاند قفس، قالب و امانت پرنده است. پر او عشق است، پروازش ارادت، افقش غیب و مقصدش درد. در هر بار که این پرنده امانت از قفس بشریت به افق غیب پرواز کند، فرشتگان عالم قدس دستها را به سوی او دراز میکنند که مبادا نور این جمال از چشمانشان دور بماند. مصطفی (ص) با اینکه از وضعیت سلمان آگاه بود، غمی بر سینهاش نشسته بود و گفت: ای سلمان، چرا از کنار من میگذری و سلام نمیکنی؟ سلمان پاسخی نداد. رسول فرمود: ای سلمان، آیا من تو را راه نمایی نکردم و آیا به شفاعت من امید نداری؟ سلمان همزبان نشد و در آن لحظه راز او در برابر خدا رو به زاری آورد که: "خدایا، یا تو زبانم را باز کن تا جواب دهم یا جوابی برای من بفرست." در همین حال، جبرئیل از آسمان به سوی پیامبر آمد و گفت: ای محمد، امروز به سرعت آمدم. پیامبر پرسید: چرا زود آمدی؟ جبرئیل جواب داد: چون سلمان در حال غرق شدن است. ای محمد، خدا به تو سلام میفرستد و میگوید: آیا میگویی من تو را راهنمایی نکردم؟ و آیا میگویی به شفاعت من امید نداری؟ در کل این عالم، چه کسی میتواند شفاعت کند مگر اینکه من اجازه دهم؟
ای محمد تو بر طور نبودی آن روز که ما ندا کردیم آن ذره سلمان در میان ذرهها متواری، خیمه عشق بر صحرا زد و غیرت ارنی استقبال کرد، که یا موسی تو پنداری که در این مملکت، عاشق خود تویی، درنگر باین خاک طور، تا در زیر هر ذرهای، عاشقی بینی ایستاده و میگوید: ارنی ارنی، قال النبی (ص): من أراد أن ینظر الی عبد نوّر اللَّه قلبه، فلینظر الی سلمان.
هوش مصنوعی: ای محمد، تو در آن روز بر کوه طور نبودی که ما ندا کردیم. آن ذره (حبیب) سلمان در میان دیگر ذرات پنهان شد و خیمه عشق را در صحرا برپا کرد. غیرت عشق به استقبال او آمد و گفت: ای موسی، آیا میپنداری که در این سرزمین، تو تنها عاشق هستی؟ به این خاک طور نگاه کن؛ زیر هر ذرهای، عاشقی ایستاده و میگوید: «مرا ببین، مرا ببین.» پیامبر (ص) فرمود: هر کس بخواهد به بندهای نظر کند که خداوند دلش را نورانی کرده، به سلمان نگاه کند.