گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ای نعم العبد لانه اوّاب الی اللَّه، رجّاع فی جمیع الاحوال فی النعمة بالشکر و فی المحنة بالصبر. نیکو بنده‌ای که سلیمان بود، بازگشت وی در همه حال با اللَّه بود، در نعمت شاکر و در محنت صابر بود، بظاهر ملک و مملکت میراند و بباطن فقر و فاقت همی‌راند و می‌پرورد، و یعجبنی فقری الیک و لم اکن لیعجبنی لولا محبّتک الفقر. سلیمان روزی تمنّی کرد گفت: بار خدایا جن و انس و طیور و وحوش بفرمان من کردی چه بود گر ابلیس را نیز بفرمان من کنی تا او را در بند کنم؟ گفت: ای سلیمان این تمنّی مکن که در آن مصلحت نیست، گفت: بار خدایا گر هم دو روز باشد این مراد من بده، گفت دادم. سلیمان ابلیس را در بند کرد و معاش سلیمان با آن همه ملک و مملکت از دست رنج خویش بود، هر روز زنبیلی ببافتی و بدو قرص بدادی و در مسجد با درویشی بهم بخوردی و گفتی: مسکین جالس مسکینا. آن روز که ابلیس را در بند کرد، زنبیل ببازار فرستاد و کس نخرید که در بازار آن روز هیچ معاملت و تجارت نبود و مردم همه بعبادت مشغول بودند، آن روز سلیمان هیچ طعامی نخورد، دیگر روز هم چنان بر عادت زنبیل بافت و کس نخرید، سلیمان گرسنه شد باللّه نالید گفت: بار خدایا گرسنه‌ام و کس زنبیل نمی‌خرد، فرمان آمد که ای سلیمان نمیدانی که تو چون مهتر بازاریان در بند کنی در معاملت بر خلق فرو بسته شود و مصلحت خلق نباشد، او معمار دنیاست و مشارک خلق در اموال و اولاد، یقول اللَّه تعالی: وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.

قوله: إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ... این آیت بآیت اول متصل است، یعنی: نعم العبد اذ عرض علیه. سلیمان نیک بنده‌ایست که در راه خدا آن همه اسبان فدا کرد و دل از ان زینت و آرایش دنیا برداشت و با عبادت اللَّه پرداخت، لا جرم ربّ العزّة او را به از ان عوض داد، بجای اسبان باد رخا مرکب او ساخت و بسبب آن اندوه که بوی رسید بر فوت عبادت، فریشته قرص آفتاب از مغرب باز گردانید از بهر وی تا نماز دیگر بوقت خویش بگزارد و آن وی را معجزه‌ای گشت، و چنانک این معجزه از بهر سلیمان پیغامبر پیدا گشت، درین امّت از بهر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) از روی کرامت پیدا گشت.

در خبر است که مصطفی صلوات اللَّه و سلامه علیه سر بر کنار علی نهاد و بخفت، علی (ع) نماز دیگر نکرده بود، نخواست که خواب بر رسول قطع کند، مرد عالم بود گفت: نماز طاعت حقّ و حرمت داشت رسول طاعت حق، هم چنان می‌بود تا قرص آفتاب بمغرب فرو شد. مصطفی (ص) از خواب در آمد، علی گفت: یا رسول اللَّه وقت نماز دیگر فوت شد و من نماز نکردم، رسول گفت: ای علی چرا نماز نکردی؟ گفت: نخواستم که لذّت خواب بر تو قطع کنم، جبرئیل آمد که یا محمد حق تعالی مرا فرمود تا قرص آفتاب را از مغرب باز آرم تا علی نماز دیگر بوقت بگزارد، بعضی یاران گفتند: قرص آفتاب را چندان باز آورد که شعاع آفتاب دیدیم که بر دیوارهای مدینه میتافت.

«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» لم یطلب الملک الظاهر و انّما اراد به ان یملک نفسه فانّ الملک علی الحقیقة من یملک نفسه و من ملک نفسه لم یتّبع هواه. سلیمان باین دعا ملک خواست بر نفس خویش گفت: بار خدایا چنانک خلق عالم را زیر دست من کردی این نفس را زیر دست من کن تا در طاعت وی نباشم و بر پی هوای وی نروم، طاعت نفس و طاعت حقّ ضد یکدیگراند، و الضّدّان لا یجتمعان. نکو گفت آن جوانمرد:

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن

مصطفی علیه الصلاة و السلام پیوسته گفتی: «اللّهم لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین و لا اقلّ من ذلک».

یوسف صدیق را علیه السلام آن همه بلا رسید از چاه و زندان و غیر آن و از هیچ بلا بفریاد نیامد چنانک از نفس امّاره آمد تا میگفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی»، و آنچه گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» از بیم نفس اماره میگفت نه از بیم شیطان که شیطان ار چه خصم است از مؤمن طمع معصیت دارد نه طمع کفر و نفس طمع کفر دارد میکوشد و بر هواها و بدعتها میخواند تا او را بکفر کشد. ربّ العالمین در قرآن دو چیز یاد کرد و نگفت که چیست: نفس را یاد کرد و نفرمود که چیست، دنیا را یاد کرد و نفرمود که چیست. امّا علمای دین دنیا را بسه حرف بیان کرده‌اند گفتند: ما صدّک عن مولاک فهو دنیاک هر چه ترا از خدا باز دارد آن دنیاست، اگر نان یک شبه نداری و بخود معجب باشی، آن عجب تو دنیاست، و اگر ملک شرق و غرب داری و بخدا مشغول باشی آن نه دنیاست که آن عقبی است. امّا نفس آنست که مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».

نفس خواهنده هواست و دل خواهنده بلا، نفس نظرگاه شیطان است و دل نظرگاه رحمن، نفس مصطبه دیو است و دل خزینه معرفت، این خزینه معرفت در کنار دشمن نهاد امّا بحفظ خود بداشت و از دشمن نگاه داشت.

موسی را با بنی اسرائیل در آورد و ایشان را در حفظ خود بداشت تا یک دامن ایشان تر نشد، ابراهیم را در آتش آورد و یک رشته از جامه وی نسوخت، همچنین دل که خزینه معرفت است در کنار نفس نهاد و آن گه بحمایت و رعایت خود بداشت تا دشمن بران دست نیافت. روی انّ عامر بن عبد قیس کان من افضل العابدین ففرض علی نفسه کلّ یوم الف رکعة یقوم عند طلوع الشمس فلا یزال قائما الی العصر ثمّ ینصرف و قد انتفخت ساقاه و قدماه فیقول: یا نفس انما خلقت للعبادة یا امّارة بالسّوء فو اللَّه لاعملنّ بک عملا یأخذ الفراش منک نصیبا.

قوله: لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی لم یضنّ به علی الانبیاء علیهم السلام و لکن قال «لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» من الملوک لا من الانبیاء، و انما سأل الملک لسیاسة النّاس و انصاف الناس بعضهم من بعض لما فیه من القیام بحقّ اللَّه و لم یسئله لاجل میله الی الدنیا و هو کقول یوسف علیه السلام: «اجْعَلْنِی عَلی‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ».

قوله: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً سلیمان را علیه السلام باد مسخر کردند تا در روزی مسافت دو ماهه باز برید، و این کرامتی عظیم است و شرفی تمام. امّا مقام مصطفی (ص) بزرگوارتر و منزلت وی شریف‌تر که حشمت و جاه او را و شرف و منزلت او را در امّت وی از چاکران و پس روان وی کس هست که بیک ساعت بادیه‌ای بدان درازی باز برد تا بکعبه رسد، و این در کرامات اولیا معروفست و حکایات مشایخ در آن فراوان است.

«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ...» الآیة قال ابن مسعود: ایّوب علیه السلام رأس الصّابرین الی یوم القیمة، در هر دوری بار بلا را حمّالی برخاست و هیچ حمّالی چون ایوب پیغامبر برنخاست. از جبّار کائنات وحی آمد که این بلا بستر انبیاست و ذخیره اولیا و اختیار اصفیا، هر یکی بنوعی ممتحن بودند: نوح بدست قوم خویش گرفتار، ابراهیم بآتش نمرود، اسحاق بفتنه ذبح، یعقوب بفراق یوسف، زکریا و یحیی بمحنت قتل، موسی بدست فرعون و قبطیان، و علی هذا اولیا و اصفیا یکی را محنت غربت بود و مذلت، یکی را گرسنگی و فاقت، یکی را بیماری و علّت، یکی را قتل و شهادت. مصطفی (ص) گفت: «انّ اللَّه عزّ و جلّ ادّخر البلاء لأولیائه کما ادّخر الشّهادة لاحبّآئه».

ایوب چون جام زهر بلا بر دست وی نهادند، گفت: بار خدایا ما جام زهر با پا زهر صبر نوش توانیم کرد، رب العالمین هم از وجود او جام پا زهر ساخت که: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ»، ایوب گفت: اکنون که از بارگاه قدم ما را این خلعت کرامت دادند که «نِعْمَ الْعَبْدُ» تا امروز بار بلا بتن کشیدیم، از امروز باز بجان و دل کشیم. در خبر آمده که چون ربّ العزّة آن بلاها از ایوب کشف کرد، روزی بخاطر وی بگذشت که نیک صبر کردم در آن بلا، ندا آمد که: انت صبرت ام نحن صبّرناک یا ایّوب لولا انّا وضعنا تحت کلّ شعرة من الباء جبلا من الصّبر لم تصبر؟ جنید گفت: من شهد البلاء بالبلاء ضجّ من البلاء و من شهد البلاء من المبلی حنّ الی البلاء قوله: وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ای اولی القوّة و البصائر فی مقاساة البلایا و المحن تعزیت و تسلیت مصطفی (ص) است و تسکین دل وی در ان رنجها و محنتها که میکشید از کفّار قریش. اسما دختر ابو بکر روایت کند که: مصطفی (ص) روزی در انجمن قریش بگذشت، یکی ازیشان برخاست گفت: تویی که خدایان ما را بد می‌گویی و دشنام میدهی؟ رسول خدا گفت: من میگویم که معبود عالمیان و خداوند جهانیان یکیست بی‌شریک و بی‌انباز، بی‌نظیر و بی‌نیاز و شما در پرستش اصنام بر باطل‌اید. ایشان همه بیکبار هجوم کردند و در رسول آویختند و او را میزدند، اسما گفت: آن ساعت یکی آمد بدر سرای بو بکر و گفت: ادرک صاحبک صاحب خویش را دریاب که در زخم دشمنان گرفتار است، بو بکر بشتاب رفت و با ایشان گفت: ویلکم أ تقتلون رجلا ان یقول ربی اللَّه و قد جاءکم البیّنات من ربکم. ایشان رسول را بگذاشتند و با ابو بکر گردیدند و او را بی‌محابا زدند و ابو بکر گیسوان داشت، چون بخانه باز آمد دست بگیسوان فرو می‌آورد و موی بدست وی باز می‌آمد و میگفت: تبارکت و تعالیت یا ذا الجلال و الاکرام. ربّ العالمین این همه بلا و رنج بر دوستان نهد که ازیشان دو چیز دوست دارد: چشمی گریان و دلی بریان دوست دارد، که بنده میگرید و او را در آن گریه می‌ستاید که: «تَری‌ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»، و دوست دارد که بنده مینالد و بر درگاه او می‌زارد و او را در ان می‌ستاید که: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».

پیر طریقت گفت در مناجات: ای یار مهربان بارم ده تا قصه درد خود بتو پردازم، و بر درگاه تو میزارم و در امید بیم‌آمیز می‌نازم، الهی! فاپذیرم تا با تو پردازم، یک نظر در من نگر تا دو گیتی بآب اندازم.

«هذا ذِکْرٌ...» اینست قصه پیغامبران و سرگذشت ایشان. آن گه بیان کرد ثواب و درجات در ان جهان بآن رنجها که کشیدند و بلاها که در دنیا چشیدند گفت: «وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ، جَنَّاتِ عَدْنٍ...» متقیان را بر عموم گفت تا دانی که نه خود پیغامبران را میگوید بر خصوص بلکه همه مؤمنانرا میگوید بر عموم.

«جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ» ای اذا جاءوها لا یلحقهم ذلّ الحجاب و لا کلفة الاستیذان تستقبلهم الملائکة بالتبجیل و الترحیب و الاکرام یقولون: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.

روی ابو سعید الخدریّ قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه تعالی بنی جنّة عدن بیده و بناها بلبنة من ذهب و لبنة من فضّة و جعل ملاطها المسک و و ترابها الزّعفران و حصباءها الیاقوت، ثمّ قال لها: تکلّمی، فقالت: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» قالت الملائکة: طوبی لک منزل الملوک.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ای نعم العبد لانه اوّاب الی اللَّه، رجّاع فی جمیع الاحوال فی النعمة بالشکر و فی المحنة بالصبر. نیکو بنده‌ای که سلیمان بود، بازگشت وی در همه حال با اللَّه بود، در نعمت شاکر و در محنت صابر بود، بظاهر ملک و مملکت میراند و بباطن فقر و فاقت همی‌راند و می‌پرورد، و یعجبنی فقری الیک و لم اکن لیعجبنی لولا محبّتک الفقر. سلیمان روزی تمنّی کرد گفت: بار خدایا جن و انس و طیور و وحوش بفرمان من کردی چه بود گر ابلیس را نیز بفرمان من کنی تا او را در بند کنم؟ گفت: ای سلیمان این تمنّی مکن که در آن مصلحت نیست، گفت: بار خدایا گر هم دو روز باشد این مراد من بده، گفت دادم. سلیمان ابلیس را در بند کرد و معاش سلیمان با آن همه ملک و مملکت از دست رنج خویش بود، هر روز زنبیلی ببافتی و بدو قرص بدادی و در مسجد با درویشی بهم بخوردی و گفتی: مسکین جالس مسکینا. آن روز که ابلیس را در بند کرد، زنبیل ببازار فرستاد و کس نخرید که در بازار آن روز هیچ معاملت و تجارت نبود و مردم همه بعبادت مشغول بودند، آن روز سلیمان هیچ طعامی نخورد، دیگر روز هم چنان بر عادت زنبیل بافت و کس نخرید، سلیمان گرسنه شد باللّه نالید گفت: بار خدایا گرسنه‌ام و کس زنبیل نمی‌خرد، فرمان آمد که ای سلیمان نمیدانی که تو چون مهتر بازاریان در بند کنی در معاملت بر خلق فرو بسته شود و مصلحت خلق نباشد، او معمار دنیاست و مشارک خلق در اموال و اولاد، یقول اللَّه تعالی: وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.
هوش مصنوعی: سلیمان، بنده نیکویی بود و به طور مداوم به خداوند بازمی‌گشت. او در زمان نعمت شکرگزار و در زمان سختی صبور بود. با وجود سلطنت و ثروت، همیشه به یاد فقر و نیازهای خود بود و این فقر را با عشق به خداوند می‌پذیرفت. روزی سلیمان آرزو کرد که ای کاش بتواند ابلیس را نیز به فرمان خود درآورد. خداوند به او گفت که این درخواست مصلحت ندارد، اما پس از اصرار سلیمان، ابلیس را در بند کرد. از آن به بعد، سلیمان با وجود تمامی ثروت و قدرتش، به دست آوردن روزی خودش ادامه داد. او روزها زنبلی می‌بافت تا کسب درآمد کند، اما در روزی که ابلیس در بند بود، هیچ‌کس از او خریدی نکرد و سلیمان گرسنه ماند. او از خداوند خداوند کمک خواست و خداوند به او اطلاع داد که با در بند کردن ابلیس، معاملات و کسب و کار مردم مختل شده و این به نفع خلق نیست.
قوله: إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ... این آیت بآیت اول متصل است، یعنی: نعم العبد اذ عرض علیه. سلیمان نیک بنده‌ایست که در راه خدا آن همه اسبان فدا کرد و دل از ان زینت و آرایش دنیا برداشت و با عبادت اللَّه پرداخت، لا جرم ربّ العزّة او را به از ان عوض داد، بجای اسبان باد رخا مرکب او ساخت و بسبب آن اندوه که بوی رسید بر فوت عبادت، فریشته قرص آفتاب از مغرب باز گردانید از بهر وی تا نماز دیگر بوقت خویش بگزارد و آن وی را معجزه‌ای گشت، و چنانک این معجزه از بهر سلیمان پیغامبر پیدا گشت، درین امّت از بهر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) از روی کرامت پیدا گشت.
هوش مصنوعی: پاراگراف به توصیف شایستگی‌های پیامبر سلیمان می‌پردازد. در این متن بیان می‌شود که سلیمان به خاطر فدا کردن اسب‌هایش در راه خدا و دوری از جاذبه‌های دنیوی، لایق نعمت‌های بزرگ‌تر از طرف خداوند شده است. به همین دلیل، خداوند مرکب ویژه‌ای برای او فراهم می‌کند و همچنین معجزه‌ای برایش روی می‌دهد که در آن خورشید به خاطر او به عقب برمی‌گردد تا او بتواند نماز خود را به‌موقع بخواند. این معجزات به عنوان نشانه‌ای از کرامت الهی برای او و امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب اشاره دارد.
در خبر است که مصطفی صلوات اللَّه و سلامه علیه سر بر کنار علی نهاد و بخفت، علی (ع) نماز دیگر نکرده بود، نخواست که خواب بر رسول قطع کند، مرد عالم بود گفت: نماز طاعت حقّ و حرمت داشت رسول طاعت حق، هم چنان می‌بود تا قرص آفتاب بمغرب فرو شد. مصطفی (ص) از خواب در آمد، علی گفت: یا رسول اللَّه وقت نماز دیگر فوت شد و من نماز نکردم، رسول گفت: ای علی چرا نماز نکردی؟ گفت: نخواستم که لذّت خواب بر تو قطع کنم، جبرئیل آمد که یا محمد حق تعالی مرا فرمود تا قرص آفتاب را از مغرب باز آرم تا علی نماز دیگر بوقت بگزارد، بعضی یاران گفتند: قرص آفتاب را چندان باز آورد که شعاع آفتاب دیدیم که بر دیوارهای مدینه میتافت.
هوش مصنوعی: روایت شده است که پیامبر اکرم (ص) سر خود را بر شانه علی (ع) نهاد و خوابش برد. علی (ع) به خاطر احترام به پیامبر، تصمیم به انجام نماز دیگری نگرفت و نخواست خواب پیامبر قطع شود. او بر این باور بود که نماز یک عبادت مهم است و پیامبر هم به همین خاطر تا طلوع آفتاب در خواب ماند. وقتی پیامبر از خواب بیدار شد، علی به او گفت که وقت نماز دیگری گذشته و او نماز نخوانده است. پیامبر از او پرسید چرا نماز نخواندی، علی پاسخ داد که نخواسته به خواب پیامبر لطمه بزند. در این لحظه جبرئیل نازل شد و گفت که خداوند به او دستور داده تا طلوع آفتاب را تا زمانی که علی بتواند نماز خود را بخواند، به تأخیر اندازد. برخی از یاران مشاهده کردند که نور خورشید به قدری بازگشت که بر دیواره‌های شهر مدینه تابید.
«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» لم یطلب الملک الظاهر و انّما اراد به ان یملک نفسه فانّ الملک علی الحقیقة من یملک نفسه و من ملک نفسه لم یتّبع هواه. سلیمان باین دعا ملک خواست بر نفس خویش گفت: بار خدایا چنانک خلق عالم را زیر دست من کردی این نفس را زیر دست من کن تا در طاعت وی نباشم و بر پی هوای وی نروم، طاعت نفس و طاعت حقّ ضد یکدیگراند، و الضّدّان لا یجتمعان. نکو گفت آن جوانمرد:
هوش مصنوعی: سلیمان در دعا خواست که خداوند او را ببخشد و به او حکومتی عطا کند که هیچکس بعد از او نداشته باشد. او به دنبال حکومت ظاهری نبود، بلکه می‌خواست بر نفس خود حکومت کند. زیرا در حقیقت، کسی که بر نفس خود تسلط دارد، واقعی‌ترین پادشاه است و کسی که بر نفس خود تسلط پیدا کند، پیرو هوای نفس نمی‌شود. با این دعا سلیمان از خداوند خواست که همانطور که جهان را زیر فرمان او قرار داده، نفس او را نیز تحت سلطه خود قرار دهد تا از خواسته‌های نفسانی پیروی نکند. اطاعت از نفس و اطاعت از خداوند در تضاد با یکدیگر هستند و این دو نمی‌توانند با هم جمع شوند.
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
هوش مصنوعی: در مسیر توحید نمی‌توان همزمان به دو سمت حرکت کرد. یا باید به رضایت دوست توجه کرد یا به خواسته‌های شخصی خود.
مصطفی علیه الصلاة و السلام پیوسته گفتی: «اللّهم لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین و لا اقلّ من ذلک».
هوش مصنوعی: مصطفی علیه الصلاة و السلام همواره می‌فرمود: «خداوندا، ما را حتی به اندازه یک چشم برهم زدن و یا کمتر از آن به خودمان واگذار نکن.»
یوسف صدیق را علیه السلام آن همه بلا رسید از چاه و زندان و غیر آن و از هیچ بلا بفریاد نیامد چنانک از نفس امّاره آمد تا میگفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی»، و آنچه گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» از بیم نفس اماره میگفت نه از بیم شیطان که شیطان ار چه خصم است از مؤمن طمع معصیت دارد نه طمع کفر و نفس طمع کفر دارد میکوشد و بر هواها و بدعتها میخواند تا او را بکفر کشد. ربّ العالمین در قرآن دو چیز یاد کرد و نگفت که چیست: نفس را یاد کرد و نفرمود که چیست، دنیا را یاد کرد و نفرمود که چیست. امّا علمای دین دنیا را بسه حرف بیان کرده‌اند گفتند: ما صدّک عن مولاک فهو دنیاک هر چه ترا از خدا باز دارد آن دنیاست، اگر نان یک شبه نداری و بخود معجب باشی، آن عجب تو دنیاست، و اگر ملک شرق و غرب داری و بخدا مشغول باشی آن نه دنیاست که آن عقبی است. امّا نفس آنست که مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».
هوش مصنوعی: یوسف صدیق در برابر تمام بلاها و مشکلاتی که برایش پیش آمد، از جاهایی مانند چاه و زندان، جز از نفس اماره‌اش فریاد نزد. او گاهی می‌گفت: «نفس همواره به بدی تحریک می‌کند، مگر این که رحمت پروردگار شامل حالش شود» و وقتی دعا می‌کرد که: «پروردگارا، مرا مسلمان بمیران» این دعا ناشی از ترس او از نفس اماره بود، نه از ترس شیطان. شیطان نسبت به مؤمن تنها امید گناه دارد، نه کفر، اما نفس می‌تواند او را به کفر بکشد و به سوی هوای نفس و بدعت‌ها راهنمایی کند. پروردگار عالم در قرآن از دو چیز یاد کرده و روشن نکرده که چیست: یکی نفس و دیگری دنیا. علمای دین دنیا را به سه حرف توضیح داده‌اند و گفته‌اند: هر چیزی که شما را از خدا باز دارد، همان دنیا است. حتی اگر شما از نان شب محروم باشید و به خود ببالید، این تعلق به خودخواهی شما دنیاست، و اگر صاحب همه دارایی‌های دنیاست ولی به خدا مشغول باشید، این دنیا نیست بلکه آخرت است. و همچنین نفس، همانطور که پیامبر (ص) فرمود: «بزرگ‌ترین دشمن تو نفس توست که در کنار توست».
نفس خواهنده هواست و دل خواهنده بلا، نفس نظرگاه شیطان است و دل نظرگاه رحمن، نفس مصطبه دیو است و دل خزینه معرفت، این خزینه معرفت در کنار دشمن نهاد امّا بحفظ خود بداشت و از دشمن نگاه داشت.
هوش مصنوعی: نفس انسان به دنبال لذت‌ها و هواهای دنیوی است، در حالی که دل او خواهان حقیقت و بلایای معنوی است. نفس تحت تاثیر شیطان قرار دارد و دل به سمت رحمت الهی متمایل است. نفس مانند آتش خشم دیوان است، اما دل گنجینه‌ای از معرفت و دانایی به شمار می‌رود. این گنجینه معرفت در کنار دشمن (یعنی نفس) قرار دارد، اما با احتیاط از آن محافظت می‌شود و از نفوذ دشمن دور نگه داشته می‌شود.
موسی را با بنی اسرائیل در آورد و ایشان را در حفظ خود بداشت تا یک دامن ایشان تر نشد، ابراهیم را در آتش آورد و یک رشته از جامه وی نسوخت، همچنین دل که خزینه معرفت است در کنار نفس نهاد و آن گه بحمایت و رعایت خود بداشت تا دشمن بران دست نیافت. روی انّ عامر بن عبد قیس کان من افضل العابدین ففرض علی نفسه کلّ یوم الف رکعة یقوم عند طلوع الشمس فلا یزال قائما الی العصر ثمّ ینصرف و قد انتفخت ساقاه و قدماه فیقول: یا نفس انما خلقت للعبادة یا امّارة بالسّوء فو اللَّه لاعملنّ بک عملا یأخذ الفراش منک نصیبا.
هوش مصنوعی: موسی را به همراه بنی اسرائیل نگه داشت و هیچ یک از آنها آسیب ندیدند، ابراهیم را به آتش انداخت و حتی یک تکه از لباسش نیز نسوخت. دل، که محلی برای علم و معرفت است، در کنار نفس قرار گرفت و تحت حمایت و محافظت قرار گرفت تا هیچ دشمنی نتواند به آن آسیب برساند. همچنین عامر بن عبد قیس، یکی از بهترین عبادت‌کنندگان، برای خود روزانه هزار رکعت نماز فرض کرده بود. او از زمان طلوع خورشید ایستاده نماز می‌خواند و تا عصر این کار را ادامه می‌داد، به طوری که پاها و ساق‌هایش ورم کرده بودند. او به نفسش می‌گفت: «ای نفس، تو برای عبادت خلق شده‌ای و من بادرت دست به کاری می‌زنم که تو را از تندروی بازدارم».
قوله: لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی لم یضنّ به علی الانبیاء علیهم السلام و لکن قال «لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» من الملوک لا من الانبیاء، و انما سأل الملک لسیاسة النّاس و انصاف الناس بعضهم من بعض لما فیه من القیام بحقّ اللَّه و لم یسئله لاجل میله الی الدنیا و هو کقول یوسف علیه السلام: «اجْعَلْنِی عَلی‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ».
هوش مصنوعی: هیچ‌کس بعد از من نباید از پیامبران، درخواست‌هایی داشته باشد. اما منظور این است که فقط از پادشاهان نمی‌توان درخواست کرد و نه از پیامبران. او از پادشاه خواسته است برای اداره مردم و برقراری عدالت بین آن‌ها، زیرا در این کار، حق خدا رعایت می‌شود. او این درخواست را به خاطر میل به دنیا نکرده است، بلکه همانند یوسف که گفت: «مرا ناظر خزائن زمین قرار ده».
قوله: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً سلیمان را علیه السلام باد مسخر کردند تا در روزی مسافت دو ماهه باز برید، و این کرامتی عظیم است و شرفی تمام. امّا مقام مصطفی (ص) بزرگوارتر و منزلت وی شریف‌تر که حشمت و جاه او را و شرف و منزلت او را در امّت وی از چاکران و پس روان وی کس هست که بیک ساعت بادیه‌ای بدان درازی باز برد تا بکعبه رسد، و این در کرامات اولیا معروفست و حکایات مشایخ در آن فراوان است.
هوش مصنوعی: سلیمان علیه‌السلام باد را به تسخیر خود درآورد تا بتواند در یک روز مسافت دو ماهه را طی کند. این موضوع نشانه‌ای از کرامت و عظمت اوست. اما مقام پیامبر اکرم (ص) بسیار بالاتر و منزلت او والاتر است، به طوری که هیچ کس در امتش نمی‌تواند به اندازه یک ساعت در بیابان سفر کند و به کعبه برسد. این نوع کرامات در مورد اولیا و حکایات مشایخ بسیار معروف و مشهور است.
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ...» الآیة قال ابن مسعود: ایّوب علیه السلام رأس الصّابرین الی یوم القیمة، در هر دوری بار بلا را حمّالی برخاست و هیچ حمّالی چون ایوب پیغامبر برنخاست. از جبّار کائنات وحی آمد که این بلا بستر انبیاست و ذخیره اولیا و اختیار اصفیا، هر یکی بنوعی ممتحن بودند: نوح بدست قوم خویش گرفتار، ابراهیم بآتش نمرود، اسحاق بفتنه ذبح، یعقوب بفراق یوسف، زکریا و یحیی بمحنت قتل، موسی بدست فرعون و قبطیان، و علی هذا اولیا و اصفیا یکی را محنت غربت بود و مذلت، یکی را گرسنگی و فاقت، یکی را بیماری و علّت، یکی را قتل و شهادت. مصطفی (ص) گفت: «انّ اللَّه عزّ و جلّ ادّخر البلاء لأولیائه کما ادّخر الشّهادة لاحبّآئه».
هوش مصنوعی: آیه‌ای در مورد حضرت ایوب (علیه‌السلام) اشاره می‌کند که او نمونه‌ای از صابران تا روز قیامت است. در هر دوری، افرادی که دچار بلا و آزمایش هستند، همچون باربری آن را تحمل می‌کنند و هیچ‌کس به اندازه ایوب پیامبر در این موضوع برجسته نیست. وحی الهی تأکید کرده که این بلاتکلیفی‌ها بخشی از سرنوشت پیامبران و برگزیدگان خداوند است که هر یک به نوعی آزمایش شده‌اند. نوح با قومش، ابراهیم در آتش نمرود، اسحاق با فتنه ذبح، یعقوب به علت جدایی از یوسف، زکریا و یحیی با محکومیت و قتل، و موسی در دست فرعون و مصریان تحت فشار بودند. به همین ترتیب، دیگر اولیا و برگزیدگان نیز با مصائب مختلفی مواجه بودند؛ برخی در غربت و ذلت، برخی دیگر در گرسنگی و نیاز، بعضی در بیماری و درد، و برخی نیز در راه جهاد و شهادت. پیامبر (ص) نیز اشاره کرده‌اند که خداوند بلایا را برای اولیای خود نگه داشته همان‌طور که شهادت را برای محبوبانش ذخیره کرده است.
ایوب چون جام زهر بلا بر دست وی نهادند، گفت: بار خدایا ما جام زهر با پا زهر صبر نوش توانیم کرد، رب العالمین هم از وجود او جام پا زهر ساخت که: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ»، ایوب گفت: اکنون که از بارگاه قدم ما را این خلعت کرامت دادند که «نِعْمَ الْعَبْدُ» تا امروز بار بلا بتن کشیدیم، از امروز باز بجان و دل کشیم. در خبر آمده که چون ربّ العزّة آن بلاها از ایوب کشف کرد، روزی بخاطر وی بگذشت که نیک صبر کردم در آن بلا، ندا آمد که: انت صبرت ام نحن صبّرناک یا ایّوب لولا انّا وضعنا تحت کلّ شعرة من الباء جبلا من الصّبر لم تصبر؟ جنید گفت: من شهد البلاء بالبلاء ضجّ من البلاء و من شهد البلاء من المبلی حنّ الی البلاء قوله: وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ای اولی القوّة و البصائر فی مقاساة البلایا و المحن تعزیت و تسلیت مصطفی (ص) است و تسکین دل وی در ان رنجها و محنتها که میکشید از کفّار قریش. اسما دختر ابو بکر روایت کند که: مصطفی (ص) روزی در انجمن قریش بگذشت، یکی ازیشان برخاست گفت: تویی که خدایان ما را بد می‌گویی و دشنام میدهی؟ رسول خدا گفت: من میگویم که معبود عالمیان و خداوند جهانیان یکیست بی‌شریک و بی‌انباز، بی‌نظیر و بی‌نیاز و شما در پرستش اصنام بر باطل‌اید. ایشان همه بیکبار هجوم کردند و در رسول آویختند و او را میزدند، اسما گفت: آن ساعت یکی آمد بدر سرای بو بکر و گفت: ادرک صاحبک صاحب خویش را دریاب که در زخم دشمنان گرفتار است، بو بکر بشتاب رفت و با ایشان گفت: ویلکم أ تقتلون رجلا ان یقول ربی اللَّه و قد جاءکم البیّنات من ربکم. ایشان رسول را بگذاشتند و با ابو بکر گردیدند و او را بی‌محابا زدند و ابو بکر گیسوان داشت، چون بخانه باز آمد دست بگیسوان فرو می‌آورد و موی بدست وی باز می‌آمد و میگفت: تبارکت و تعالیت یا ذا الجلال و الاکرام. ربّ العالمین این همه بلا و رنج بر دوستان نهد که ازیشان دو چیز دوست دارد: چشمی گریان و دلی بریان دوست دارد، که بنده میگرید و او را در آن گریه می‌ستاید که: «تَری‌ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»، و دوست دارد که بنده مینالد و بر درگاه او می‌زارد و او را در ان می‌ستاید که: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».
هوش مصنوعی: وقتی ایوب با عذاب و بلا مواجه شد و جام زهر آن را گرفت، گفت: بار خدایا ما می‌توانیم بر زهر این بلا با صبر خود غلبه کنیم. خداوند نیز به او صبر عطا کرد و فرمود: «ما او را صابر یافتیم، چه بنده خوبی است». ایوب پس از این نعمت الهی احساس کرد که می‌تواند از این به بعد به امید و دلگرمی زندگی کند. در اخبار آمده است که زمانی بلاها از او برداشته شد و خداوند به او ندا داد که آیا تو صبر کردی یا ما تو را صبر دادیم؟ اگر ما زیر هر موی تو کوهی از صبر قرار نمی‌دادیم، نمی‌توانستی صبر کنی؟ جنید می‌گوید: کسی که بلایایی را از نزدیک می‌بیند، در آن می‌نالد، اما کسی که از دور به بلا نگاه می‌کند، از آن رنج می‌برد. همچنین، داستان پیامبر (ص) و مشکلاتی که از سمت قریش داشت، نشان‌دهنده سختی‌هایی است که او در مسیر دعوت به یکتاپرستی متحمل شد. اسماء دختر ابوبکر روایت می‌کند که روزی پیامبر در جمع قریش بود و یکی از آن‌ها به او گفت که چرا خدایانشان را بد می‌نامد. پیامبر در پاسخ گفت که خداوند فقط یکی است و پرستش بت‌ها باطل است. در نتیجه، قریش به او حمله کردند و او را زدند. وقتی ابوبکر از این وضعیت آگاه شد، با شجاعت به دفاع از پیامبر پرداخت و به قریش گفت آیا شما می‌خواهید مردی را بکشید که فقط می‌گوید خدای او یکی است و دلایل روشنی از پروردگارش آورده است؟ در نهایت، ابوبکر نیز مورد آزار قرار گرفت و وقتی به خانه برگشت، در حالی که گیسوانش به دستش می‌آمد، از خداوند به خاطر این آزمایشات سپاسگزاری کرد. خداوند دوست دارد که بندگانش در سختی‌ها گریه کنند و دل‌هایشان شکسته شود، زیرا در این حال بندگانش او را ستایش می‌کنند.
پیر طریقت گفت در مناجات: ای یار مهربان بارم ده تا قصه درد خود بتو پردازم، و بر درگاه تو میزارم و در امید بیم‌آمیز می‌نازم، الهی! فاپذیرم تا با تو پردازم، یک نظر در من نگر تا دو گیتی بآب اندازم.
هوش مصنوعی: پیر طریقت در دعا گفت: ای دوست مهربان، به من لطف کن تا بتوانم درد دل خود را با تو در میان بگذارم. من در آستان تو حاضر می‌شوم و با امید و ترس در دل به تو روی می‌آورم. ای خدا! می‌خواهم از تو کمک بگیرم تا بتوانم با تو صحبت کنم. فقط یک نگاه به من بینداز تا دو جهان را در آب غم شستشو دهم.
«هذا ذِکْرٌ...» اینست قصه پیغامبران و سرگذشت ایشان. آن گه بیان کرد ثواب و درجات در ان جهان بآن رنجها که کشیدند و بلاها که در دنیا چشیدند گفت: «وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ، جَنَّاتِ عَدْنٍ...» متقیان را بر عموم گفت تا دانی که نه خود پیغامبران را میگوید بر خصوص بلکه همه مؤمنانرا میگوید بر عموم.
هوش مصنوعی: این داستان پیامبران و سرگذشت آنهاست. سپس درباره پاداش و درجات در آن جهان به دلیل رنج‌ها و مشکلاتی که در دنیا متحمل شدند، صحبت می‌کند و می‌گوید: «برای پرهیزکاران سرانجام نیکویی است، باغ‌های بهشتی...» او به طور کلی از پرهیزکاران سخن می‌گوید تا نشان دهد که این فقط درباره خود پیامبران نیست، بلکه شامل همه مؤمنان نیز می‌شود.
«جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ» ای اذا جاءوها لا یلحقهم ذلّ الحجاب و لا کلفة الاستیذان تستقبلهم الملائکة بالتبجیل و الترحیب و الاکرام یقولون: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.
هوش مصنوعی: باغ‌های بهشت که درهای آن برای آنان باز است. وقتی به این باغ‌ها وارد می‌شوند، هیچ تحقیر و سختی‌ای در انتظارشان نیست. فرشتگان به‌دور آنها جمع می‌شوند و با احترام و خوش‌آمدگویی، به استقبالشان می‌آیند و می‌گویند: «سلام بر شما به خاطر صبوری‌تان، چه سرنوشت خوبی برای خانه‌تان انتخاب کرده‌اید!»
روی ابو سعید الخدریّ قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه تعالی بنی جنّة عدن بیده و بناها بلبنة من ذهب و لبنة من فضّة و جعل ملاطها المسک و و ترابها الزّعفران و حصباءها الیاقوت، ثمّ قال لها: تکلّمی، فقالت: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» قالت الملائکة: طوبی لک منزل الملوک.
هوش مصنوعی: ابو سعید خدری اشاره کرده که پیامبر (ص) فرمودند: خداوند متعال، به دست خود باغ عدن را ساخت و با آجرهایی از طلا و نقره بنا کرد. ملات آن، مشک و خاکش زعفران و سنگ‌ریزه‌هایش یاقوت بود. سپس به باغ گفت: «خودت صحبت کن»، و باغ گفت: «مومنان رستگار شده‌اند». فرشتگان گفتند: «خوش به حالت، منزل ملوک!»