گنجور

۳ - النوبة الثانیة

قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ قال ابن عباس: اولادنا من مواهب اللَّه تعالی: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و قد سمی اللَّه عزّ و جلّ الولد الهبة فی القرآن فی مواضع منها قوله: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا.

«نِعْمَ الْعَبْدُ» کنایة یکنی بها عن کلّ مدحة، ای نعم العبد سلیمان «إِنَّهُ أَوَّابٌ» رجّاع الی اللَّه بالعبادة.

«إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ» ای علی سلیمان، «بِالْعَشِیِّ» ای بعد الظّهر، «الصَّافِناتُ» ای الخیول الّتی تثنی احدی قوائمها و تقف علی سنبکها و السّنبک طرف مقدم الحافر.

و قیل: الصّافن من الخیل القائم بایّ صفة کانت، و فی الحدیث: «من سرّه ان یقوم له الرّجال صفونا فلیتبوّأ مقعده من النار، یعنی قیاما، و «الجیاد» الخیار السراع، واحدها جواد، و قیل: واحدها جود کسوط و سیاط و قیل: الجیاد الطّوال الاعناق مشتقّ من الجید.

«فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ» ای آثرت، کقوله تعالی: یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ یعنی یؤثرون. «حُبَّ الْخَیْرِ» یعنی حبّ الخیل، سمّیت الخیل خیرا لکثرة ما فیها من الخیر.

و فی الحدیث الصحیح: «الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیمة»

و قد سمّی اللَّه عزّ و جلّ فی کتابه فی مواضع متاع الدنیا و الظّفر بها خیرا علی ماهی عند النّاس حتّی قال: «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً».

و قوله: عَنْ ذِکْرِ رَبِّی ای علی ذکر ربی، و «الذکر» هاهنا صلاة العصر بدلیل قوله: «بِالْعَشِیِّ» و کانت فرضا علیه و سمّیت لصلوة ذکرا لانها مشحونة بالذکر من قوله عزّ و جلّ: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ای یصلّی فیها.

قوله: حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ ای توارت الشمس بالحجاب یعنی باللیل لانّ اللیل یستر کلّ شی‌ء. و قیل: الحجاب جبل قاف. و قیل: هو جبل دون قاف مسیرة سنة و الشّمس تغرب من ورائه. خلاف است میان علمای تفسیر که آن اسبها چند بودند و بر چه صفت بودند و از کجا بوی رسیدند. عکرمه گفت: بیست هزار بودند. ابراهیم تیمی گفت: بیست بودند. حسن گفت: هزار بودند و پرها داشتند، اسبهای بحری بودند شیاطین از بهر سلیمان آورده بودند. مقاتل گفت: اسبهای داود بودند سلیمان آن را میراث برد از پدر. کلبی گفت: سلیمان بغزاة اهل دمشق و نصیبین شد و ازیشان بغنیمت یافت، اسبهای تازیی بودند نیکو رنگ نیکو قدّ تیزرو سلیمان نماز پیشین بگزارد و بر کرسی نشست و بفرمود تا آن اسبها بر وی عرضه کردند، بآن مشغول گشت و نماز دیگر فراموش کرد، چون نهصد بر وی عرضه کرده بودند در بافت که نماز دیگر نگزارده، بآفتاب نگرست، آفتاب بمغرب رسیده بود و وقت نماز بر وی فوت شده، دلتنگ و غمگین گشت، گفت: «رُدُّوها عَلَیَّ» باز ارید بمن آن اسبها که بر من عرضه میکردید تا نماز از من فائت شد، «فَطَفِقَ مَسْحاً» ای ما زال یمسح، ای یقطع قطعا بالسّوق، جمع ساق کدار و دور فجعل یقطع اعناقها و یعرقب ارجلها و لم یفعل ذلک الّا و قد اباح اللَّه له ذلک و ما اباح اللَّه فلیس بمنکر. قال محمد بن اسحاق: لم یعنّفه اللَّه علی عقر الخیل اذ کان ذلک اسفا علی ما فاته من فریضة ربه. و قال بعضهم انه ذبحها ذبحا و تصدّق بلحومها و کان الذّبح علی ذلک الوجه مباحا فی شریعته. و قیل: معناه انه حبسها فی سبیل اللَّه و کوی ساقها و اعناقها بکیّ الصدقة. ابن عباس گفت: سلیمان آن اسبها را بشمشیر پی کرد و گردن زد و آن از سلیمان بحق جلّ جلاله تقرب بود و او را مباح بود، هر چند که درین امّت کشتن اسبان بر ان صفت مباح نیست و حلال نیست، و یجوز اباحه اللَّه الشی‌ء فی وقت و حظره ایّاه فی وقت. و گفته‌اند: اسبان هزار بودند امّا بوقت عرض نهصد، او را مشغول داشتند تا نماز از وی فائت شد، آن نهصد را بکشت و صد بماند، امروز هر چه در دنیا اسب تازی است از نژاد آن صد است.

و روی عن علی (ع) قال: قال سلیمان بامر اللَّه عزّ و جلّ للملئکة الموکلین بالشمس، «ردّوها علیّ» یعنی الشّمس فردّوها علیه حتّی صلّی العصر فی وقتها، و ذلک انه کان یعرض علیه الخیل لجهاد عدوّ «حتّی توارت بالحجاب».

قوله: وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی‌ کُرْسِیِّهِ جَسَداً اختلاف عظیم است علما را درین آیت بآن که فتنه سلیمان را چه سبب بود و آن جسد که بود و ما آنچه بصحّت نزدیکتر است بگوئیم: محمد بن اسحاق روایت کند از وهب منبه گفت: سلیمان مردی بود غازی پیوسته در غزاة بودی و باعلاء کلمه حقّ و اظهار دین اسلام کوشیدی، وقتی شنید که در جزیره دریا شهرستانی است که آن را صیدون گویند و آن را پادشاهی است عظیم که آنجا ملک میراند و بت میپرستد و هیچ پادشاه را و هیچ لشکر را بر وی راه نیست از انک در پیش وی دریاست، امّا سلیمان بر مرکب باد با خیل و حشم آنجا رسید و بر وی غلبه کرد و او را بکشت و هر چه داشت بغنیمت برداشت و در میان غنیمت دختر آن پادشاه بود ببردگی آورده نام وی جراده و کانت اکثر ما فی العالم حسنا و جمالا فاصطفاها سلیمان لنفسه و دعاها الی الاسلام فاسلمت. دختر باسلام درآمد و سلیمان او را خاصه خویش کرد و او را بر زنان دیگر افزونی نهاد هم بدوستی و هم بمراعات، دختر پیوسته بر یاد پدر خویش و ملک میگریست و زاری میکرد، لا یرقاء دمعها و لا یذهب حزنها و لا تنظر الی سلیمان الّا شزرا و لا تکلّمه الّا نزرا. و سلیمان از انک او را دوست میداشت هر چه خواست مراد وی میداد، سلیمان را گفت: اگر میخواهی که اندوه من کم شود و سکون دل من پدید آید تا با مهر و محبّت تو پردازم، شیاطین را فرمای تا تمثالی سازند بر صورت پدر من تا وی را می‌بینم و تسلّی خود بدان حاصل میکنم، سلیمان بفرمود تا تمثال پدر وی بساختند و فرا پیش وی نهادند و آن را جامه پوشانیدند، شیاطین در غیبت سلیمان با وی گفتند: عظّمی اباک و اسجدی له پدر خود را گرامی دار و او را سجود کن، دختر او را سجود میکرد، کنیزکان و خدمتکاران که او را چنان دیدند همه سجود کردند و گفتند: هذا دین الملک و دین امرأة الملک و هی اعلم بما تصنع، چهل روز در خانه سلیمان آن بت را می‌پرستیدند و سلیمان از ان ناآگاه. پس بنی اسرائیل گفتند بوزیر سلیمان و هو آصف بن برخیا و کان صدّیقا: ایّها الصّدّیق انّ الملک یعبد فی داره صنم من دون اللَّه خبر داری که در خانه ملک بت می‌پرستند؟ آصف آن قصّه با سلیمان گفت، سلیمان بغایت اندوهگن و غمگین گشت، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بخانه باز رفت و آن بت را بشکست و بسوخت و بباد برداد و آن زن را و آن قوم را همه عقوبت کرد و خود غسلی برآورد و لبس ثیاب الطّهرة ثیابا لا یغزلها الّا الأبکار و لا ینسجها الّا الأبکار و لا یغسلها الّا الأبکار و لم تمسّها امرأة قد رأت الدّم. آن گه بفرمود تا خاکستر خانه باز کردند و در میان خاکستر نشست و بزاری و خواری بگریست و بسیار تضرّع کرد و گفت: الهی غافر ذنب داود انا سلیمان بن داود و الخطّاء بن الخطّاء، الهی ما کان هذا جزاءک من آل داود ان نعبد الاصنام فی دورنا من دونک و انما بعثتنا ان ننکس الاصنام علی وجوهها، الهی لا تمح اسمی من أسماء النبیّین بخطیئتی، الهی غافر ذنب داود اغفر لی ذنبی و عزّتک ما کفرت منذ آمنت و ما خرجت ممّا ادخلتنی فیه من دینک. و گفته‌اند: ملک سلیمان در خاتم وی بود و نگین آن خاتم کبریت احمر بود، هر گاه که بوضوگاه رفتی آن خاتم بزنی دادی از زنان وی نام آن زن امینه، آن شب که این واقعه افتاده بود، بر عادت خویش بوقت طهارت خاتم به امینه داد، شیطانی بود نام وی صخر و کان صاحب البحر، ربّ العالمین صورت سلیمان بر وی افکند تا بیامد و آن خاتم از امینه بخواست، امینه او را بصورت سلیمان دید و خاتم بوی داد، صخر خاتم در انگشت کرد و بر سریر سلیمان نشست و جنّ و انس او را منقاد شدند و ربّ العزّة او را بر مملکت سلیمان مسلّط کرد مگر بر زنان وی که او را بر ایشان دست نبود، فذلک قوله تعالی: وَ أَلْقَیْنا عَلی‌ کُرْسِیِّهِ جَسَداً این جسد شیطان است یعنی صخر که چهل روز بر کرسی سلیمان نشست هر روزی بر مقابل روزی که در خانه وی بت پرستیدند. سلیمان چون از وضوگاه باز آمد، امینه را گفت: هاتی خاتمی خاتم من بیار، امینه گفت: دادم، سلیمان باز نگرست، شیطان را دید بر کرسی وی نشسته، بدانست که آن ابتلاء حق است و عقوبت ذنب وی و وقت را ملک از وی بستدند، روی نهاد بصحرا و روز و شب همی زارید در اللَّه و توبه همی کرد و عذر گناهان میخواست، و در ان مدّت که صخر ملک همی راند بنی اسرائیل سیرت وی مستنکر داشتند و حکمی که میکرد نه بر وجه خویش میدیدند، همی گفتند: چه رسید ملک را که امسال حکم بر خلاف آن میکند که پارسال کرد؟ چون استنکار ایشان بغایت رسید و سیرت زشت وی ظاهر گشت، مردی بود در بنی اسرائیل مانند عمر خطاب درین امّت، کمین کرد بر ان شیطان تا بر وی هجوم کند، شیطان بدانست که بنی اسرائیل بقصد وی برخاستند و او را خواهند گرفت، از میان ایشان بگریخت و سوی دریا شد، انگشتری در دریا افکند و خود در آب شد و سلیمان را مدّت محنت و بلا بسر آمد، چهل روز گذشته برخاست بساحل دریا شد، قومی صیّادان را دید که صید ماهی میکردند، سلیمان از ایشان طعام خواست، ماهیی که از ان ردی‌تر و کمتر نبود بوی انداختند، سلیمان آن را برداشت و شکم وی بشکافت تا بشوید، انگشتری از شکم وی بیرون آمد، سلیمان انگشتری را در انگشت کرد و خدای را سجود شکر کرد، با سریر و ملک خویش گشت. اینست که ربّ العالمین فرمود. ثُمَّ أَنابَ ای رجع الی ملکه. ثمّ انه بعث فی طلب صخر فاتی به و جعله فی صندوق من حدید او حجر و ختم علیه بخاتمه ثمّ القاه فی البحر و قال: هذا سجنک الی یوم القیمة. گفته‌اند که گناه سلیمان اندرین فتنه و محنت که بوی رسید آن بود که او را نهی کرده بودند که زنی خواهد بیرون از زنان بنی اسرائیل، و او بر خلاف این نهی دختر ملک صیدون بخواست، و کان من قوم یعبدون الاصنام، تا دید آنچه دید و رسید بوی آنچه رسید. و قیل: انّ سلیمان قال: لاطوّفنّ اللیلة علی تسعین امرأة تأتی کلّ واحدة بفارس یجاهد فی سبیل اللَّه، و لم یقل ان شاء اللَّه، فلم تحمل منهنّ الّا امرأة واحدة جاءت بشق ولد.

قال النبی (ص): «فو الّذی نفس محمد بیده لو قال: ان شاء اللَّه لجاهدوا فی سبیل اللَّه فرسانا اجمعین».

قیل: فجاءت القابلة فالقت هذا المولود علی کرسیّه عقوبة له حین ترک الاستثناء، ثمّ تاب و اناب. و قال الشعبی: ولد لسلیمان ابن فاجتمعت الشیاطین و قال بعضهم لبعض: ان عاش له ولد لم ننفکّ ممّا نحن فیه من البلاء و السخرة فسبیلنا ان نقتل ولده فعلم بذلک سلیمان فامر السّحاب حتّی حملته الریح الیه فغذا ابنه فی السحاب خوفا من معرّة الشیطان فعاقبه اللَّه بخوفه من الشیطان و مات الولد و القی میّتا علی کرسیّه فهو الجسد الّذی ذکره اللَّه عزّ و جلّ.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تأویله: هب لی ملکی شیئا لا یکون لاحد غیری. قال مقاتل بن حیان: کان سلیمان ملکا و انما اراد بقوله: لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تسخیر الریاح و الطیر و الشیاطین لیکون ذلک بعد المغفرة آیة فی ملکه یعلم بها النّاس انّ اللَّه قد رضی عنه. و قیل: انما سأل بهذه الصّفة لیکون معجزة له لا منافسة و حسدا. و قیل: معناه: هب لی ملکا لا تسلبه منّی فی آخر عمری و تعطیه غیری کما سلبته منّی فیما مضی من عمری، و انما سأل ذلک باذن اللَّه له فی السّؤال: و قیل: «لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» ای غیری ممّن بعثت الیهم، و لم یرد من بعده الی یوم القیمة. و فی الخبر انّ النبیّ (ص) صلّی یوما صلاة الغداة فقال: کنت اصلّی البارحة فدنا منّی شیطان لیفسد علیّ صلاتی فاخذته حتی سال لعابه علی یدی فاردت ان اربطه بساریة فی المسجد یتلعب به ولدان المدینة ثمّ ذکرت دعوة اخی سلیمان «هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» فخلّیته.

«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً» لینة لیست بعاصفة «حَیْثُ أَصابَ» ای قصد، کما تقول للّذی یجیبک عن المسئلة: اصبت، ای قصدت المراد.

«وَ الشَّیاطِینَ» ای سخّرنا له الشیاطین، «کُلَّ بَنَّاءٍ» یبنون له ما یشاء من محاریب و تماثیل «وَ غَوَّاصٍ» یستخرجون اللّؤلؤ من البحر، و هو اوّل من استخرج له اللّؤلؤ من البحر.

«وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ» یعنی مردة الشیاطین موثقة مشدودین فی القیود ما لم یؤمنوا فاذا آمنوا خلّی سبیلهم. الصّفد القید یقال منه: صفده، یصفده، و الصّفد العطیّة لانّک تقیّد من اعطیته بمنّتک، تقول منه: اصفده، یصفده.

«هذا عَطاؤُنا» القول ها هنا مضمر، ای قلنا لسلیمان هذا الّذی ذکر عطاؤنا لک، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» فی الکلام تقدیم و تاخیر، تقدیره: هذا عطاؤنا بغیر حساب فامنن او امسک، و قیل: معناه اعطه من شئت و امسک عمّن شئت بغیر حساب، ای لا تحاسب و لا علیک تبعة یوم القیمة علی ما تعطی و تمنع، قال الحسن: ما انعم اللَّه علی احد نعمة الّا علیه تبعة الّا سلیمان فانه ان اعطی أجر و إن لم یعط لم یکن علیه تبعة.

و قال مقاتل: هذا فی امرا لجنّ و الشیاطین، ای اعتق من الجنّ من شئت و احبس من شئت بغیر اثم علیک.

«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی‌» ای القربة فی الآخرة، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» یعنی الجنّة و نعیمها.

«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ» کان ایوب فی زمان یعقوب بن اسحاق و امرأته لیا بنت لایان، «إِذْ نادی‌ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» قرأ ابو جعفر: «بنصب» بضم النون و الصاد، و قرأ یعقوب بفتحها، و قرأ الآخرون بضمّ النون و سکون الصّاد، و معنی الکلّ واحد، ای بمشقّة و ضرّ فی بدنی و عذاب فی اهلی و مالی، و کان الشیطان سلّط علیه فاحرق زرعه و اسقط الأبنیة علی اهله و اولاده و ممالیکه و نفخ فی ایوب نفخة خرجت به النّفاخات ثمّ تقطّرت بالدّم الاسود و اکله الدّود سبع سنین، و قیل: ثمانی عشرة سنه، و کان سبب ابتلائه انّ رجلا استعانه علی دفع ظلم فلم یعنه.

و قیل: کانت مواشیه فی ناحیة ملک کافر فداهنه و لم یغزه و قیل: ذبح شاة فاکلها و جاء جائع لم یطعمه. و قیل: رأی منکرا فسکت عنه. و قیل: ابتلاه اللَّه لرفع الدّرجات و لم یکن منه ذنب یعاقب علیه و قد ذکرنا تمام قصّته فی سورة الانبیاء.

فلمّا انقضت مدّة بلائه قال له جبرئیل: «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» الارض، ففعل فنبعت عین حارّة، فقال له: اغتسل منها، فاغتسل فصحّ ظاهر بدنه، ثمّ قال له: اضرب برجلک الأخری الارض، ففعل فنبعت عین باردة، فقال له: اشرب منها، فشرب فصحّ باطن جسده و عاد الی اصحّ ما کان و اشبّ و احسن، و تقدیر الآیة: هذا مغتسل ای ماء یغتسل به، و هذا شراب بارد.

«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ» احیی اللَّه عزّ و جلّ له اهله و اولاده و ممالیکه و وهب له «مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» ای زاده مثلهم من اولاد الصّلب. و قیل: من نسلهم فیکون مثلهم اولاد الاولاد.

«رَحْمَةً مِنَّا» ای رحمناه رحمة، و یجوز ان یکون مفعولا له، «وَ ذِکْری‌ لِأُولِی الْأَلْبابِ» یعنی اذا ابتلی لبیب بمحنة ذکر بلاء ایوب فصبر.

«وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ» القول هاهنا مضمر، تأویله: قلنا لایّوب: «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً» و هو ملاء الکفّ من الشّجر و الحشیش.

مفسران گفتند: ابلیس بر صورت طبیبی بر سر راه نشست و بیماران را مداواة میکرد زن ایوب آمد و گفت: بیماری که فلان علّت دارد او را مداواة کنی؟ ابلیس گفت: او را مداواة کنم و شفا دهم بشرط آنکه چون او را شفا دهم او مرا گوید: انت شفیتنی تو مرا شفا دادی و از شما جز از این نخواهم. زن بیامد و آنچه از وی شنید با ایّوب گفت، ایوب دانست که آن شیطان است و او را از راه میبرد، گفت: و اللَّه لئن برئت لاضربنک مائة. و گفته‌اند: ابلیس زن را گفت که اگر ایوب قربانی کند بنام من او را در حال شفا دهم، زن ناقص العقل بود و ضعیف یقین، از تنگدلی گفت افزع الیه و اذبح له عناقا. ایّوب ازین سخن وی در خشم شد و سوگند یاد کرد که چون ازین بیماری برخیزم و شفا یابم ترا صد ضربت زنم. پس چون ایوب از بیماری به شد، خواست که سوگند راست کند، جبرئیل آمد و پیغام آورد از حقّ جلّ جلاله که آن زن ترا در ایام بلا خدمت نیکو کرد اکنون تخفیف وی را و تصدیق سوگند خود را دسته‌ای گیاه و ریحان که بعدد صد شاخ باشد یا قبضه‌ای ازین درخت گندم که خوشه بر سر دارد آن را بدست خویش گیر و او را بآن یک بار بزن تا سوگند تو تباه و دروغ نگردد و تخفیف وی حاصل آید. مجاهد گفت: این حکم ایوب را بود علی الخصوص و در شریعت ما منسوخ است.

قتادة گفت: در حقّ این امّت همانست که در حقّ ایّوب. و قول درست آنست که: بیمار نزار را رواست و دیگران را نه.

«إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً» علی بلائنا، «نِعْمَ الْعَبْدُ» کان لنا، «إِنَّهُ أَوَّابٌ» مقبل علی طاعته.

«وَ اذْکُرْ عِبادَنا» قرأ ابن کثیر: «عبدنا» علی التوحید، و قرأ الآخرون: «عبادنا» بالجمع، فمن جمع فابراهیم و من بعده بدل منه و کلّهم داخلون فی العبودّیة و الذّکر، و من وحّد فابراهیم وحده بدل منه و داخل فی العبودّیة و الذّکر و غیره عطف علی العبد داخل فی الذّکر فحسب، «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» قال ابن عباس: ای اولی القوّة فی العبادة و البصیرة فی الدّین، فعبّر عن القوّة بالید لأنّ بها یکون البطش و عبّر عن المعرفة بالابصار لانّ البصیرة تحصل المعارف. و قیل: الایدی النّعمة لانّ اللَّه تعالی انعم علیهم، تقول: ایادیک عندی مشکورة، و الایدی و الایادی النّعم. و قیل: «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» ای اولی العلم و العمل فالمراد بالایدی العمل و بالابصار العلم.

«إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» نافع مضاف خواند بی‌تنوین، و المعنی: اخلصناهم بذکر الدار الآخرة و ان یعملوا لها و یدعوا النّاس الیها و یرغبوهم فیها، و «الذکری» بمعنی الذکر. میگوید: ایشان را برگزیدیم و خالص کردیم تا خالص شدند یاد کرد آن جهان را و ستودن آن و باز خواندن خلق با آن و پیوسته سخن گفتن از ان و عمل کردن از بهر آن. قال مالک بن دینار: نزعنا من قلوبهم حبّ الدّنیا و ذکرها و اخلصناهم بحب الآخرة و ذکرها. و قال ابن زید: معناه اخلصناهم بافضل ما فی الجنّة، کما تقول: اخلصناهم بخیر الآخرة. بر قراءت نافع «ذِکْرَی الدَّارِ» سرای آخرت است چنانک گفتیم، و بر قراءت باقی قرّا که بتنوین خوانند بی‌اضافت «ذِکْرَی الدَّارِ» سرای دنیاست، و المعنی: اخلصناهم بفضیلة خالصة لهم دون غیرهم، ای لهم فیها ذکر رفیع جلیل القدر. میگوید: برگزیدیم ایشان را و فضیلتی خالص دادیم که دیگران را نیست.

این فضیلت آنست که: ایشان را آوای جهان کردیم که تا گیتی بود ایشان را آوای نیکو بود، همانست که جای دیگر گفت: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا، وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» یعنی الثناء الحسن فی الدّنیا «وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ» ای اصطفیناهم من کلّ دنس، و الاخیار جمع خیّر کمیّت و اموات.

«وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ» الیسع هو خلیفة الیاس فی قومه. و قیل: هو ابن عمّ الیاس. و قیل: هو ابن الیاس و ذو الکفل قال الحسن کان نبیّا، و قال قتادة کان رجلا صالحا یصلّی کلّ یوم مائة صلاة و لم یکن نبیّا و سمّی ذا الکفل لانه تکفّل بالجنّة لملک کان فی بنی اسرائیل ضمن له الجنة ان اسلم، فاسلم الملک علی کفالته. و قیل: هو یوشع بن نون «وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ» ای کلّهم من الاخیار.

«هذا ذِکْرٌ» کلمة تمّ بها الکلام، ای هذا شرف و ثناء جمیل یذکرون به ابدا. و قیل: معناه هذا القرآن ذکر، ای بیان من اللَّه لخلقه. و قیل: هو ذکر لک و لقومک، ای شرف لک و لقومک «وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ» ای لحسن مرجع فی الآخرة.

ثمّ فسّر فقال: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» دار اقامة، «مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ» اذا و صلوا الیها وجدوها مفتوحة الأبواب لا یحتاجون الی فتح بمعاناة. و قیل: هذا مثل کما تقول: متی جئتنی وجدت بابی مفتوحا، ای لا تمنع من الدّخول و قیل: هذا وصف بالسّعة حتّی یسافر الطّرف فی کلّ جانب.

«مُتَّکِئِینَ فِیها» ای جالسین فیها جلسة المتنعمین للراحة، «یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» الفاکهة ما یوکل للذّة لا للغذاء «وَ شَرابٍ» یعنی: و شراب کثیر فحذف اکتفاء بالاوّل، ای یتحکّمون فی ثمارها و شرابها فاذا قالوا لشی‌ء منها: اقبل، حصل عندهم.

یقال: نطق القرآن بعشرة اشربة فی الجنّة منها الخمر الجاریة من العیون و فی الانهار.

«وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ» هذا کقولهم: فلانة عند فلان، ای زوجته. و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» هی الّتی قصرت طرفها علی زوجها لا تنظر الی غیره: «أَتْرابٌ» ای لدات مستویات فی السّنّ لا عجوز فیهنّ و لا صبیّة بنات ثلث و ثلثین سنة. و قیل: علی خلق ازواجهنّ لا اصغر و لا اکبر. و قیل: متواخیات لا یتباغضن و لا یتغایرن. و فی الخبر الصّحیح: «یدخل اهل الجنّة الجنّة جردا مردا مکحلین أبناء ثلث و ثلثین سنة لکلّ رجل منهم زوجتان علی کلّ زوجة سبعون حلّة یری مخّ ساقها من ورائها».

«هذا ما تُوعَدُونَ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: «یوعدون» بالیاء، ای یوعد المتّقون. و قرأ الآخرون بالتّاء، و المعنی: قل للمؤمنین هذا ما توعدون «لِیَوْمِ الْحِسابِ» ای فی یوم الحساب.

«إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ» ای فناء و انقطاع کقوله: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».

«هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ» التأویل هذا هو جزاء المتّقین و نعت مآبهم، «وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» ای لشرّ مصیر و مرجع.

«جَهَنَّمَ» بدل منه «یَصْلَوْنَها» ای یدخلونها و یقاسون حرّها، «فَبِئْسَ الْمِهادُ» ای بئس ما مهّد لهم و بئس ما مهّدوا لانفسهم. الطّاغی هو الباغی و الطّغیان و الطّغو و الطّاغیة و الطّغوی العتوّ.

«هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ» فیه تقدیم و تأخیر، ای هذا حمیم فلیذوقوه، و «الحمیم» الماء الحارّ الّذی انتهی حرّه و قیل: «الحمیم» دموع اعینهم تجمع فی حیاض النّار یسقونها، «وَ غَسَّاقٌ» ما یسیل من ابدان اهل النّار من القیح و الصّدید، من قولهم: غسقت عینه، اذا سالت و انصبت، و الغسقان الانصباب. و قال ابن عباس: الغسّاق الزّمهریر یحرقهم ببرده کما تحرقهم النار بحرّها. و قیل: هو شراب منتن بارد یحرق برده کما تحرق النّار. قرأ حمزة و الکسائی و حفص: «غسّاق» بالتشدید حیث کان. و قرأ الآخرون بالتّخفیف، فمن شدّد جعله اسما علی فعّال نحو الخبّاز و الطبّاخ. و من خفّف جعله اسما علی فعال نحو العذاب.

«وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ» یعنی: و عذاب آخر و انواع آخر مثل الحمیم و الغسّاق.

قرأ اهل البصرة: «و اخر» بضمّ الالف علی جمع اخری مثل الکبر و الکبری، و قرأ الآخرون بفتح الهمزة مشبعة علی الواحد.

«هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ» الفوج الجماعة، و الاقتحام الدخول علی شدّة، یعنی: أنّهم یضربون بالمقامع حتّی یوقعوا انفسهم فی النّار خوفا من تلک المقامع، و المعنی یقول الخزنة للطّاغین اذا دخلوا النّار: هذا فوج من اتباعکم یدخلون النّار معکم کما دخلتم، فیقولون جوابا للخزنة: «لا مَرْحَباً بِهِمْ» ای بالاتباع، فیقول الخزنة: «إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ» ای صائرون الیها معکم.

«قالُوا» ای یقول لهم الاتباع: «بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا» ای زیّنتم لنا الکفر و دعوتمونا الیه حتی صرنا الی العذاب، «فَبِئْسَ الْقَرارُ» ای بئس المستقرّ. و قوله: «مَرْحَباً» معناه بلغت مرحبا و نزلت مرحبا، ای وردت موردا فیه رحب و سعة، و تقول: رحّب بی‌فلان اذا قال لک مرحبا، و الرّحب السعة، و رجل رحیب الصدر واسعه، و فلان رحیب الکفّ، و رحبة المسجد العرصة ببابه، و جمع الرحبة رحاب، و تقول: ضاقت علیّ الارض بما رحبت و ضاقت علیّ الارض برحبها، و قال بعضهم لغیره مرحبا، فاجابه: رحبت علیک الدنیا و الآخرة.

«قالُوا رَبَّنا» هذا من قول الاتباع، «مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا» ای من شرعه و سنّه لنا هذا «فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً» ای مضاعفا علی عذابنا «فِی النَّارِ». قال ابن مسعود: یعنی حیّات و افاعی.

«وَ قالُوا» یعنی: المضلّین و الاتباع جمیعا: «ما لَنا لا نَری‌ رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» ای نعدّهم من الارذال فی الدّنیا، یعنون المؤمنین الّذین کانوا یسخرون منهم فی الدّنیا و یهزؤن بهم و یضحکون و هم عمار و خباب و صهیب و بلال و سلمان و غیرهم من صعالیک المهاجرین الّذین کانوا یقولون لهم: «أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» ثمّ ذکروا انهم کانوا یسخرون من هؤلاء فقالوا: «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا» قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائی: «مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ» موصولة الهمزة فی الدّرج مکسورة فی الابتداء. و قرأ الآخرون بقطع الالف و فتحها فی الحالین علی الاستفهام و یکون «ام» علی هذه القراءة بمعنی بل، و من فتح الالف فال هو علی اللفظ لا علی المعنی لیعادل «ام» فی قوله: أَمْ زاغَتْ کقوله: أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ. و قال القرّاء: هذا من الاستفهام الّذی معناه التوبیخ و التّعجّب. «زاغت» یعنی مالت «عَنْهُمُ الْأَبْصارُ»، و مجاز الآیة: ما لنا لا نری هؤلاء الّذین اتّخذناهم سخریّا لم یدخلوا معنا النار ام دخلوها فزاغت عنهم ابصارنا فلم نرهم دخلوا، و قیل: ام کانوا خیرا منا و نحن لا نعلم فکانت ابصارنا تزیغ عنهم فی الدنیا تحقیرا لهم.

«إِنَّ ذلِکَ» الّذی ذکرت «لَحَقٌّ» ثمّ بیّن و صرّح فقال: «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» فی النّار حق، هذا اخبار عمّا سیکون.

«قُلْ» یا محمد لمشرکی مکة: «إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ» ای رسول اخوّفکم عذاب اللَّه، «وَ ما» لکم «مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.

«رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ» فی ملکه «الْغَفَّارُ» لمن تاب و آمن.

۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ بخشیدیم داود را سلیمان، نِعْمَ الْعَبْدُ نیک بنده‌ایست سلیمان، إِنَّهُ أَوَّابٌ (۳۰) مرا ستاینده‌ای بود نیکو و بمن گراینده.۳ - النوبة الثالثة: قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ای نعم العبد لانه اوّاب الی اللَّه، رجّاع فی جمیع الاحوال فی النعمة بالشکر و فی المحنة بالصبر. نیکو بنده‌ای که سلیمان بود، بازگشت وی در همه حال با اللَّه بود، در نعمت شاکر و در محنت صابر بود، بظاهر ملک و مملکت میراند و بباطن فقر و فاقت همی‌راند و می‌پرورد، و یعجبنی فقری الیک و لم اکن لیعجبنی لولا محبّتک الفقر. سلیمان روزی تمنّی کرد گفت: بار خدایا جن و انس و طیور و وحوش بفرمان من کردی چه بود گر ابلیس را نیز بفرمان من کنی تا او را در بند کنم؟ گفت: ای سلیمان این تمنّی مکن که در آن مصلحت نیست، گفت: بار خدایا گر هم دو روز باشد این مراد من بده، گفت دادم. سلیمان ابلیس را در بند کرد و معاش سلیمان با آن همه ملک و مملکت از دست رنج خویش بود، هر روز زنبیلی ببافتی و بدو قرص بدادی و در مسجد با درویشی بهم بخوردی و گفتی: مسکین جالس مسکینا. آن روز که ابلیس را در بند کرد، زنبیل ببازار فرستاد و کس نخرید که در بازار آن روز هیچ معاملت و تجارت نبود و مردم همه بعبادت مشغول بودند، آن روز سلیمان هیچ طعامی نخورد، دیگر روز هم چنان بر عادت زنبیل بافت و کس نخرید، سلیمان گرسنه شد باللّه نالید گفت: بار خدایا گرسنه‌ام و کس زنبیل نمی‌خرد، فرمان آمد که ای سلیمان نمیدانی که تو چون مهتر بازاریان در بند کنی در معاملت بر خلق فرو بسته شود و مصلحت خلق نباشد، او معمار دنیاست و مشارک خلق در اموال و اولاد، یقول اللَّه تعالی: وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ قال ابن عباس: اولادنا من مواهب اللَّه تعالی: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و قد سمی اللَّه عزّ و جلّ الولد الهبة فی القرآن فی مواضع منها قوله: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا.
هوش مصنوعی: داوود و سلیمان به عنوان نعمت‌های الهی معرفی شده‌اند. ابن عباس می‌گوید که فرزندان ما از جمله عطایای خداوند هستند؛ خداوند به هر که بخواهد دختران و به هر که بخواهد پسران می‌دهد. همچنین در قرآن در چندین جا به فرزندان به عنوان عطیه‌ای از سوی خدا اشاره شده است، از جمله جمله‌ای که می‌گوید: «ما اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم».
«نِعْمَ الْعَبْدُ» کنایة یکنی بها عن کلّ مدحة، ای نعم العبد سلیمان «إِنَّهُ أَوَّابٌ» رجّاع الی اللَّه بالعبادة.
هوش مصنوعی: «نیکوترین بنده» اشاره‌ای به همه خوبی‌ها و ستایش‌ها دارد. به‌راستی که سلیمان «نیایش‌گر» و به خداوند بازگشت‌ کننده در عبادت است.
«إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ» ای علی سلیمان، «بِالْعَشِیِّ» ای بعد الظّهر، «الصَّافِناتُ» ای الخیول الّتی تثنی احدی قوائمها و تقف علی سنبکها و السّنبک طرف مقدم الحافر.
هوش مصنوعی: ای علی سلیمان، در عصرندگان، اسب‌ها به طوری که یکی از پاهایشان را خم کرده و بر روی سنبک‌هایشان قرار گرفته‌اند، به او عرضه شدند. سنبک به قسمتی از پاهای اسب که در جلو حفره قرار دارد، اشاره دارد.
و قیل: الصّافن من الخیل القائم بایّ صفة کانت، و فی الحدیث: «من سرّه ان یقوم له الرّجال صفونا فلیتبوّأ مقعده من النار، یعنی قیاما، و «الجیاد» الخیار السراع، واحدها جواد، و قیل: واحدها جود کسوط و سیاط و قیل: الجیاد الطّوال الاعناق مشتقّ من الجید.
هوش مصنوعی: صافن به معنای اسب‌هایی است که به هر حالتی ایستاده‌اند. در حدیث آمده است که هر کس بخواهد مردان به احترامش بایستند، باید جایگاهش را در آتش مشخص کند، یعنی باید ایستاده باشد. همچنین "الجیاد" به معنای اسب‌های خوب و سریع است و در حالت مفرد به "جواد" اشاره دارد. برخی معتقدند که واژه "جواد" از کلمات دیگر مانند "کسوت" و "سوط" گرفته شده، و برخی دیگر بر این باورند که "الجیاد" به اسب‌های با گردن بلند اطلاق می‌شود و از کلمه "جید" مشتق شده است.
«فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ» ای آثرت، کقوله تعالی: یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ یعنی یؤثرون. «حُبَّ الْخَیْرِ» یعنی حبّ الخیل، سمّیت الخیل خیرا لکثرة ما فیها من الخیر.
هوش مصنوعی: او گفت: «من محبت کردم» یعنی به تأثیر شما اشاره دارد، مشابه گفته‌ای که می‌گوید: «آن‌ها زندگی دنیوی را به آخرت ترجیح می‌دهند»، یعنی آن‌ها بر چیزی که در دنیا وجود دارد، تأکید می‌کنند. «عشق به خوبی» به معنی عشق به اسب‌هاست، زیرا به خاطر فراوانی خوبی‌ها در آن‌ها، به اسب‌ها خیروبرکت می‌گویند.
و فی الحدیث الصحیح: «الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیمة»
هوش مصنوعی: در حدیث صحیح آمده است: «خودها به خوشی و برکت تا روز قیامت متصل هستند.»
و قد سمّی اللَّه عزّ و جلّ فی کتابه فی مواضع متاع الدنیا و الظّفر بها خیرا علی ماهی عند النّاس حتّی قال: «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً».
هوش مصنوعی: خداوند در کتاب خود در موارد مختلف، نعمت‌های دنیوی و موفقیت در آن‌ها را به عنوان خیر معرفی کرده است، به‌طوری‌که می‌فرماید: «و خداوند کسانی را که کافر بودند، با خشم خود برگرداند و آنها هیچ خیری به دست نیاوردند».
و قوله: عَنْ ذِکْرِ رَبِّی ای علی ذکر ربی، و «الذکر» هاهنا صلاة العصر بدلیل قوله: «بِالْعَشِیِّ» و کانت فرضا علیه و سمّیت لصلوة ذکرا لانها مشحونة بالذکر من قوله عزّ و جلّ: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ای یصلّی فیها.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که "ذکر" به معنای یادآوری خداوند است و در اینجا به نماز عصر اشاره می‌شود. دلیل آن هم این است که در آیات آمده است "در عصر". نماز عصر بر مسلمانان واجب شده و به این دلیل به آن "ذکر" گفته می‌شود، زیرا این نماز مملو از یاد خدا است و در آن نام خدا باید ذکر شود.
قوله: حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ ای توارت الشمس بالحجاب یعنی باللیل لانّ اللیل یستر کلّ شی‌ء. و قیل: الحجاب جبل قاف. و قیل: هو جبل دون قاف مسیرة سنة و الشّمس تغرب من ورائه. خلاف است میان علمای تفسیر که آن اسبها چند بودند و بر چه صفت بودند و از کجا بوی رسیدند. عکرمه گفت: بیست هزار بودند. ابراهیم تیمی گفت: بیست بودند. حسن گفت: هزار بودند و پرها داشتند، اسبهای بحری بودند شیاطین از بهر سلیمان آورده بودند. مقاتل گفت: اسبهای داود بودند سلیمان آن را میراث برد از پدر. کلبی گفت: سلیمان بغزاة اهل دمشق و نصیبین شد و ازیشان بغنیمت یافت، اسبهای تازیی بودند نیکو رنگ نیکو قدّ تیزرو سلیمان نماز پیشین بگزارد و بر کرسی نشست و بفرمود تا آن اسبها بر وی عرضه کردند، بآن مشغول گشت و نماز دیگر فراموش کرد، چون نهصد بر وی عرضه کرده بودند در بافت که نماز دیگر نگزارده، بآفتاب نگرست، آفتاب بمغرب رسیده بود و وقت نماز بر وی فوت شده، دلتنگ و غمگین گشت، گفت: «رُدُّوها عَلَیَّ» باز ارید بمن آن اسبها که بر من عرضه میکردید تا نماز از من فائت شد، «فَطَفِقَ مَسْحاً» ای ما زال یمسح، ای یقطع قطعا بالسّوق، جمع ساق کدار و دور فجعل یقطع اعناقها و یعرقب ارجلها و لم یفعل ذلک الّا و قد اباح اللَّه له ذلک و ما اباح اللَّه فلیس بمنکر. قال محمد بن اسحاق: لم یعنّفه اللَّه علی عقر الخیل اذ کان ذلک اسفا علی ما فاته من فریضة ربه. و قال بعضهم انه ذبحها ذبحا و تصدّق بلحومها و کان الذّبح علی ذلک الوجه مباحا فی شریعته. و قیل: معناه انه حبسها فی سبیل اللَّه و کوی ساقها و اعناقها بکیّ الصدقة. ابن عباس گفت: سلیمان آن اسبها را بشمشیر پی کرد و گردن زد و آن از سلیمان بحق جلّ جلاله تقرب بود و او را مباح بود، هر چند که درین امّت کشتن اسبان بر ان صفت مباح نیست و حلال نیست، و یجوز اباحه اللَّه الشی‌ء فی وقت و حظره ایّاه فی وقت. و گفته‌اند: اسبان هزار بودند امّا بوقت عرض نهصد، او را مشغول داشتند تا نماز از وی فائت شد، آن نهصد را بکشت و صد بماند، امروز هر چه در دنیا اسب تازی است از نژاد آن صد است.
هوش مصنوعی: در این متن به بحثی درباره اسب‌های سلیمان پرداخته شده است. برخی گفته‌اند که این اسب‌ها بیست هزار عدد بودند، در حالی که دیگران تعداد آن‌ها را کمتر، مانند بیست یا هزار می‌دانند. برخی نیز ادعا می‌کنند که این اسب‌ها متعلق به داوود بوده و سلیمان آن‌ها را به ارث برده است. داستان از این قرار است که سلیمان در حین نماز، مشغول تماشای این اسب‌ها شد و وقت نماز دومش را از دست داد. وقتی متوجه شد که وقتش گذشته، خواست که اسب‌ها را برگردانند و سپس دستور داد تا آن‌ها را بکشند. این کار به دلیل حسرتی بود که بر او از دست دادن نماز وارد شده بود. برخی اظهار کردند که این کشتن اسب‌ها به خاطر تأسیس ثوابی برای خدا انجام شده و در آن زمان برای سلیمان مجاز بوده است. باقیمانده اسب‌ها در واقع نسل کنونی اسب‌های تازی را تشکیل می‌دهند.
و روی عن علی (ع) قال: قال سلیمان بامر اللَّه عزّ و جلّ للملئکة الموکلین بالشمس، «ردّوها علیّ» یعنی الشّمس فردّوها علیه حتّی صلّی العصر فی وقتها، و ذلک انه کان یعرض علیه الخیل لجهاد عدوّ «حتّی توارت بالحجاب».
هوش مصنوعی: سلطان سلیمان به فرمان خداوند به فرشتگان مسئول خورشید گفت: «خورشید را به من برگردانید.» فرشتگان نیز دستورات او را انجام دادند و خورشید را به عقب برگرداندند تا او بتواند نماز عصر را در وقت معین خود بخواند. این اتفاق زمانی افتاد که سلیمان در حال آماده‌سازی سپاه و نمایش دادن اسب‌ها برای جهاد با دشمن بود، تا زمانی که خورشید پشت حجاب غروب پنهان شد.
قوله: وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی‌ کُرْسِیِّهِ جَسَداً اختلاف عظیم است علما را درین آیت بآن که فتنه سلیمان را چه سبب بود و آن جسد که بود و ما آنچه بصحّت نزدیکتر است بگوئیم: محمد بن اسحاق روایت کند از وهب منبه گفت: سلیمان مردی بود غازی پیوسته در غزاة بودی و باعلاء کلمه حقّ و اظهار دین اسلام کوشیدی، وقتی شنید که در جزیره دریا شهرستانی است که آن را صیدون گویند و آن را پادشاهی است عظیم که آنجا ملک میراند و بت میپرستد و هیچ پادشاه را و هیچ لشکر را بر وی راه نیست از انک در پیش وی دریاست، امّا سلیمان بر مرکب باد با خیل و حشم آنجا رسید و بر وی غلبه کرد و او را بکشت و هر چه داشت بغنیمت برداشت و در میان غنیمت دختر آن پادشاه بود ببردگی آورده نام وی جراده و کانت اکثر ما فی العالم حسنا و جمالا فاصطفاها سلیمان لنفسه و دعاها الی الاسلام فاسلمت. دختر باسلام درآمد و سلیمان او را خاصه خویش کرد و او را بر زنان دیگر افزونی نهاد هم بدوستی و هم بمراعات، دختر پیوسته بر یاد پدر خویش و ملک میگریست و زاری میکرد، لا یرقاء دمعها و لا یذهب حزنها و لا تنظر الی سلیمان الّا شزرا و لا تکلّمه الّا نزرا. و سلیمان از انک او را دوست میداشت هر چه خواست مراد وی میداد، سلیمان را گفت: اگر میخواهی که اندوه من کم شود و سکون دل من پدید آید تا با مهر و محبّت تو پردازم، شیاطین را فرمای تا تمثالی سازند بر صورت پدر من تا وی را می‌بینم و تسلّی خود بدان حاصل میکنم، سلیمان بفرمود تا تمثال پدر وی بساختند و فرا پیش وی نهادند و آن را جامه پوشانیدند، شیاطین در غیبت سلیمان با وی گفتند: عظّمی اباک و اسجدی له پدر خود را گرامی دار و او را سجود کن، دختر او را سجود میکرد، کنیزکان و خدمتکاران که او را چنان دیدند همه سجود کردند و گفتند: هذا دین الملک و دین امرأة الملک و هی اعلم بما تصنع، چهل روز در خانه سلیمان آن بت را می‌پرستیدند و سلیمان از ان ناآگاه. پس بنی اسرائیل گفتند بوزیر سلیمان و هو آصف بن برخیا و کان صدّیقا: ایّها الصّدّیق انّ الملک یعبد فی داره صنم من دون اللَّه خبر داری که در خانه ملک بت می‌پرستند؟ آصف آن قصّه با سلیمان گفت، سلیمان بغایت اندوهگن و غمگین گشت، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بخانه باز رفت و آن بت را بشکست و بسوخت و بباد برداد و آن زن را و آن قوم را همه عقوبت کرد و خود غسلی برآورد و لبس ثیاب الطّهرة ثیابا لا یغزلها الّا الأبکار و لا ینسجها الّا الأبکار و لا یغسلها الّا الأبکار و لم تمسّها امرأة قد رأت الدّم. آن گه بفرمود تا خاکستر خانه باز کردند و در میان خاکستر نشست و بزاری و خواری بگریست و بسیار تضرّع کرد و گفت: الهی غافر ذنب داود انا سلیمان بن داود و الخطّاء بن الخطّاء، الهی ما کان هذا جزاءک من آل داود ان نعبد الاصنام فی دورنا من دونک و انما بعثتنا ان ننکس الاصنام علی وجوهها، الهی لا تمح اسمی من أسماء النبیّین بخطیئتی، الهی غافر ذنب داود اغفر لی ذنبی و عزّتک ما کفرت منذ آمنت و ما خرجت ممّا ادخلتنی فیه من دینک. و گفته‌اند: ملک سلیمان در خاتم وی بود و نگین آن خاتم کبریت احمر بود، هر گاه که بوضوگاه رفتی آن خاتم بزنی دادی از زنان وی نام آن زن امینه، آن شب که این واقعه افتاده بود، بر عادت خویش بوقت طهارت خاتم به امینه داد، شیطانی بود نام وی صخر و کان صاحب البحر، ربّ العالمین صورت سلیمان بر وی افکند تا بیامد و آن خاتم از امینه بخواست، امینه او را بصورت سلیمان دید و خاتم بوی داد، صخر خاتم در انگشت کرد و بر سریر سلیمان نشست و جنّ و انس او را منقاد شدند و ربّ العزّة او را بر مملکت سلیمان مسلّط کرد مگر بر زنان وی که او را بر ایشان دست نبود، فذلک قوله تعالی: وَ أَلْقَیْنا عَلی‌ کُرْسِیِّهِ جَسَداً این جسد شیطان است یعنی صخر که چهل روز بر کرسی سلیمان نشست هر روزی بر مقابل روزی که در خانه وی بت پرستیدند. سلیمان چون از وضوگاه باز آمد، امینه را گفت: هاتی خاتمی خاتم من بیار، امینه گفت: دادم، سلیمان باز نگرست، شیطان را دید بر کرسی وی نشسته، بدانست که آن ابتلاء حق است و عقوبت ذنب وی و وقت را ملک از وی بستدند، روی نهاد بصحرا و روز و شب همی زارید در اللَّه و توبه همی کرد و عذر گناهان میخواست، و در ان مدّت که صخر ملک همی راند بنی اسرائیل سیرت وی مستنکر داشتند و حکمی که میکرد نه بر وجه خویش میدیدند، همی گفتند: چه رسید ملک را که امسال حکم بر خلاف آن میکند که پارسال کرد؟ چون استنکار ایشان بغایت رسید و سیرت زشت وی ظاهر گشت، مردی بود در بنی اسرائیل مانند عمر خطاب درین امّت، کمین کرد بر ان شیطان تا بر وی هجوم کند، شیطان بدانست که بنی اسرائیل بقصد وی برخاستند و او را خواهند گرفت، از میان ایشان بگریخت و سوی دریا شد، انگشتری در دریا افکند و خود در آب شد و سلیمان را مدّت محنت و بلا بسر آمد، چهل روز گذشته برخاست بساحل دریا شد، قومی صیّادان را دید که صید ماهی میکردند، سلیمان از ایشان طعام خواست، ماهیی که از ان ردی‌تر و کمتر نبود بوی انداختند، سلیمان آن را برداشت و شکم وی بشکافت تا بشوید، انگشتری از شکم وی بیرون آمد، سلیمان انگشتری را در انگشت کرد و خدای را سجود شکر کرد، با سریر و ملک خویش گشت. اینست که ربّ العالمین فرمود. ثُمَّ أَنابَ ای رجع الی ملکه. ثمّ انه بعث فی طلب صخر فاتی به و جعله فی صندوق من حدید او حجر و ختم علیه بخاتمه ثمّ القاه فی البحر و قال: هذا سجنک الی یوم القیمة. گفته‌اند که گناه سلیمان اندرین فتنه و محنت که بوی رسید آن بود که او را نهی کرده بودند که زنی خواهد بیرون از زنان بنی اسرائیل، و او بر خلاف این نهی دختر ملک صیدون بخواست، و کان من قوم یعبدون الاصنام، تا دید آنچه دید و رسید بوی آنچه رسید. و قیل: انّ سلیمان قال: لاطوّفنّ اللیلة علی تسعین امرأة تأتی کلّ واحدة بفارس یجاهد فی سبیل اللَّه، و لم یقل ان شاء اللَّه، فلم تحمل منهنّ الّا امرأة واحدة جاءت بشق ولد.
هوش مصنوعی: سمت‌گیری‌های مختلفی درباره‌ی چگونگی آزمون سلیمان و موضوع جسدی که بر تخت او قرار گرفت وجود دارد. برخی از علما بر این باورند که سلیمان به چه دلیلی دچار فتنه شد و آن جسد چه بود. بر اساس نقلی از محمد بن اسحاق، سلیمان مردی جنگجو و مدافع دین اسلام بود که پس از شنیدن درباره‌ی پادشاهی در جزیره‌ای به نام صیدون، با لشکرش به آنجا رفت و بر آن پادشاه غلبه کرد. او علاوه بر غنائم، دختر آن پادشاه به نام جراده را نیز به اسارت آورد و او را در دیانت اسلام دعوت کرد و او نیز مسلمان شد. با این حال، جراده به شدت دلتنگ پدرش بود و هیچگاه نمی‌توانست به سلیمان نگاه کند یا با او سخن بگوید. سلیمان تلاش کرد تا احساسات او را آرام کند و از شیاطین خواست تا مجسمه‌ای از پدرش بسازند. بعد از ساختن مجسمه، او و خدمتکارانش به آن سجده کردند و به مرور زمان از یادخداوند غافل شدند. وقتی آصف، وزیر سلیمان به او گفت که در خانه‌اش بت پرستی می‌شود، سلیمان بسیار ناراحت شد و پس از شکستن و سوزاندن آن بت، از خدا طلب بخشش کرد. در نهایت، سلیمان با لغزش‌هایی روبه‌رو شد و مشکلاتی از جمله تسلط شیطانی به نام صخر را تجربه کرد. این واقعیت‌ها تأکیدی بر توبه و برگشت سلیمان به رهبری خود در سرزمینش بود و در عین حال، یادآوری بر نسیان از یاد خداوند در برابر سختی‌ها و فتنه‌ها بود.
قال النبی (ص): «فو الّذی نفس محمد بیده لو قال: ان شاء اللَّه لجاهدوا فی سبیل اللَّه فرسانا اجمعین».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، اگر بگوید: ان شاء اللَّه، همگی در راه خدا جهاد خواهند کرد.»
قیل: فجاءت القابلة فالقت هذا المولود علی کرسیّه عقوبة له حین ترک الاستثناء، ثمّ تاب و اناب. و قال الشعبی: ولد لسلیمان ابن فاجتمعت الشیاطین و قال بعضهم لبعض: ان عاش له ولد لم ننفکّ ممّا نحن فیه من البلاء و السخرة فسبیلنا ان نقتل ولده فعلم بذلک سلیمان فامر السّحاب حتّی حملته الریح الیه فغذا ابنه فی السحاب خوفا من معرّة الشیطان فعاقبه اللَّه بخوفه من الشیطان و مات الولد و القی میّتا علی کرسیّه فهو الجسد الّذی ذکره اللَّه عزّ و جلّ.
هوش مصنوعی: زمانی، زنی به دنیا آمد و او را بر روی صندلی‌اش قرار دادند تا مجازات شود، زیرا از استثنا صرف‌نظر کرده بود، اما بعد از آن توبه و بازگشت کرد. یکی از افراد به نام شعبی می‌گوید: پسری برای سلیمان متولد شد و دیوان به یکدیگر گفتند: اگر این پسر زنده بماند، ما از این مشکلات و سختی‌ها به دور نخواهیم بود. بنابراین، تنها راه حل این است که او را بکشیم. سلیمان متوجه این نقشه شد و از ابرها خواست تا پسرش را در امان نگه دارند و او را به آسمان ببرند تا از خطر شیطان دور باشد. اما در نهایت، پسرش ترسید و در نتیجه جان خود را از دست داد و در نهایت، آنگاه که مرده بود، بر روی صندلی‌اش قرار گرفت و این جسد همان است که خداوند اشاره کرده است.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تأویله: هب لی ملکی شیئا لا یکون لاحد غیری. قال مقاتل بن حیان: کان سلیمان ملکا و انما اراد بقوله: لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تسخیر الریاح و الطیر و الشیاطین لیکون ذلک بعد المغفرة آیة فی ملکه یعلم بها النّاس انّ اللَّه قد رضی عنه. و قیل: انما سأل بهذه الصّفة لیکون معجزة له لا منافسة و حسدا. و قیل: معناه: هب لی ملکا لا تسلبه منّی فی آخر عمری و تعطیه غیری کما سلبته منّی فیما مضی من عمری، و انما سأل ذلک باذن اللَّه له فی السّؤال: و قیل: «لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» ای غیری ممّن بعثت الیهم، و لم یرد من بعده الی یوم القیمة. و فی الخبر انّ النبیّ (ص) صلّی یوما صلاة الغداة فقال: کنت اصلّی البارحة فدنا منّی شیطان لیفسد علیّ صلاتی فاخذته حتی سال لعابه علی یدی فاردت ان اربطه بساریة فی المسجد یتلعب به ولدان المدینة ثمّ ذکرت دعوة اخی سلیمان «هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» فخلّیته.
هوش مصنوعی: پروردگارا، مرا ببخش و به من سلطنتی عطا کن که هیچ‌کس بعد از من سزاوار آن نباشد. مقاتل بن حیان در تفسیر این جمله می‌گوید که سلیمان در واقع به دنبال تسخیر بادها، پرندگان و شیاطین بود تا این قدرت عظیم، نشانه‌ای از رضای خداوند درباره او باشد. برخی گفته‌اند که سلیمان این درخواست را به عنوان معجزه‌ای برای خود مطرح کرده و نه به خاطر رقابت و حسد. همچنین ممکن است منظور او این بوده که سلطنتی به او بدهی که در پایان عمر از او سلب نشود و به دیگری داده نشود، مانند آنچه در گذشته برای او اتفاق افتاده بود. بعضی نیز گفته‌اند که عبارت «لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» به معنای کسی است که به سوی او فرستاده شده و نه به کسانی که بعد از او در روز قیامت خواهند آمد. در یک خبر آمده است که پیامبر (ص) در یک روز صبح در حال نماز بود و شیطانی نزدیکش شد تا نماز او را خراب کند، اما او شیطان را گرفت و تصمیم داشت او را به تیرکی در مسجد ببندد تا بچه‌های شهر با او بازی کنند، اما بعداً به یاد دعای سلیمان افتاد و او را رها کرد.
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً» لینة لیست بعاصفة «حَیْثُ أَصابَ» ای قصد، کما تقول للّذی یجیبک عن المسئلة: اصبت، ای قصدت المراد.
هوش مصنوعی: ما باد را تحت کنترل او قرار دادیم تا به اراده او به آرامی جریان یابد. این آرامش مانند باد طوفانی نیست، بلکه به معنای آن است که او به هدف خود رسید. مانند زمانی که به کسی می‌گویی که در پاسخ به سوالی درست جواب داده است، به این معنا که به مقصود خود دست پیدا کرده است.
«وَ الشَّیاطِینَ» ای سخّرنا له الشیاطین، «کُلَّ بَنَّاءٍ» یبنون له ما یشاء من محاریب و تماثیل «وَ غَوَّاصٍ» یستخرجون اللّؤلؤ من البحر، و هو اوّل من استخرج له اللّؤلؤ من البحر.
هوش مصنوعی: و ما شیاطین را برای او تسخیر کردیم، هر بنیانی که بخواهد می‌سازند، از محاریب و تمثال‌ها و همچنین غواصانی که مروارید را از دریا استخراج می‌کنند. او نخستین کسی است که توانسته مروارید را از دریا استخراج کند.
«وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ» یعنی مردة الشیاطین موثقة مشدودین فی القیود ما لم یؤمنوا فاذا آمنوا خلّی سبیلهم. الصّفد القید یقال منه: صفده، یصفده، و الصّفد العطیّة لانّک تقیّد من اعطیته بمنّتک، تقول منه: اصفده، یصفده.
هوش مصنوعی: «وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ» به این معناست که جن‌ها و شیاطین در زنجیرها و قید و بندها قرار دارند تا زمانی که ایمان نیاورده‌اند. زمانی که آنها ایمان بیاورند، از این قیدها آزاد می‌شوند. «صفد» به معنی قید و زنجیر است و همچنین به معنای عطیه نیز به کار می‌رود، زیرا فردی که عطیه‌ای می‌دهد، گیرنده را به نوعی با لطف و محبت خود محدود می‌کند.
«هذا عَطاؤُنا» القول ها هنا مضمر، ای قلنا لسلیمان هذا الّذی ذکر عطاؤنا لک، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» فی الکلام تقدیم و تاخیر، تقدیره: هذا عطاؤنا بغیر حساب فامنن او امسک، و قیل: معناه اعطه من شئت و امسک عمّن شئت بغیر حساب، ای لا تحاسب و لا علیک تبعة یوم القیمة علی ما تعطی و تمنع، قال الحسن: ما انعم اللَّه علی احد نعمة الّا علیه تبعة الّا سلیمان فانه ان اعطی أجر و إن لم یعط لم یکن علیه تبعة.
هوش مصنوعی: «این عطا و بخشش ماست»، در این جمله معنا به صورت ضمنی بیان شده است، یعنی به سلیمان گفته شده که این همان عطا و بخشش ما به توست. «حالا می‌توانی ببخشی یا نگه‌داری بدون هیچ محاسبه‌ای». در اینجا ترتیب الفاظ مقداری جابجا شده است و می‌توان اینگونه تصور کرد: «این عطا و بخشش ماست بدون هیچ محاسبه‌ای، حالا می‌توانی ببخشی یا نگه‌داری». همچنین گفته شده که معنایش این است که می‌توانی به هر کسی بخشی و از کسی که بخواهی، دریغ کنی بدون اینکه حساب و کتابی داشته باشی و هیچ مسئولیتی در روز قیامت بر عهده‌ات نباشد بابت آنچه می‌دهی یا نمی‌دهی. الحسن می‌گوید: خداوند هیچ نعمتی را به کسی عطا نکرد مگر اینکه بر او مسئولیتی باشد، اما در مورد سلیمان اینگونه نیست؛ زیرا اگر او ببخشد، پاداش دارد و اگر نبخشد، هیچ مسئولیتی بر عهده‌اش نخواهد بود.
و قال مقاتل: هذا فی امرا لجنّ و الشیاطین، ای اعتق من الجنّ من شئت و احبس من شئت بغیر اثم علیک.
هوش مصنوعی: مقاتل بیان می‌کند که صحبت در مورد مسئله‌ای است که به جن و شیاطین مربوط می‌شود؛ به این معنا که می‌توانی از جن، هر چه می‌خواهی بگیری و هر کدام را که بخواهی در اختیار داشته باشی، بدون اینکه بر تو گناهی باشد.
«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی‌» ای القربة فی الآخرة، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» یعنی الجنّة و نعیمها.
هوش مصنوعی: و او در نزد ما مقام و نزدیکی ویژه‌ای دارد، و بهشت و نعمت‌های آن دارایی خوب و پسندیده‌ای برای او خواهد بود.
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ» کان ایوب فی زمان یعقوب بن اسحاق و امرأته لیا بنت لایان، «إِذْ نادی‌ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» قرأ ابو جعفر: «بنصب» بضم النون و الصاد، و قرأ یعقوب بفتحها، و قرأ الآخرون بضمّ النون و سکون الصّاد، و معنی الکلّ واحد، ای بمشقّة و ضرّ فی بدنی و عذاب فی اهلی و مالی، و کان الشیطان سلّط علیه فاحرق زرعه و اسقط الأبنیة علی اهله و اولاده و ممالیکه و نفخ فی ایوب نفخة خرجت به النّفاخات ثمّ تقطّرت بالدّم الاسود و اکله الدّود سبع سنین، و قیل: ثمانی عشرة سنه، و کان سبب ابتلائه انّ رجلا استعانه علی دفع ظلم فلم یعنه.
هوش مصنوعی: آیه اشاره به بنده خدا، ایوب، دارد که در زمان یعقوب بن اسحاق و همسرش لیا، دختر لایان زندگی می‌کرد. ایوب در دعای خود به پروردگارش گفت: «خداوندا، شیطان به من آسیب رسانده و عذابم کرده است.» در اینجا، قرائت‌های مختلفی از واژه «بنصب» وجود دارد که همگی به معنی رنج و آسیب در جسم و عذاب در خانواده و財 مربوط می‌شوند. شیطان بر او تسلط یافته و محصولاتش را سوزاند و خانه‌هایش بر سر خانواده و فرزندانش خراب شد. او به مدت چندین سال دچار بیماری شدید بود که به دلیل آن به او آسیب‌های فراوانی رسید. گفته می‌شود که ایوب به خاطر آنکه به کسی در دفاع از خود کمک نکرده بود، به این آزمایش دچار شد.
و قیل: کانت مواشیه فی ناحیة ملک کافر فداهنه و لم یغزه و قیل: ذبح شاة فاکلها و جاء جائع لم یطعمه. و قیل: رأی منکرا فسکت عنه. و قیل: ابتلاه اللَّه لرفع الدّرجات و لم یکن منه ذنب یعاقب علیه و قد ذکرنا تمام قصّته فی سورة الانبیاء.
هوش مصنوعی: برخی گفته‌اند که او در نزدیکی یک پادشاه کافر زندگی می‌کرد و با او کنار آمده بود، بدون اینکه به او حمله کند. همچنین گفته شده که یک گوسفند را ذبح کرده و از گوشت آن تناول کرده و اگر گرسنه‌ای به او نزدیک می‌شد، او را سیر نمی‌کرد. عده‌ای دیگر نیز اشاره کرده‌اند که او به یکی از کارهای نادرست برخورد کرده و از آن چشم‌پوشی کرده است. برخی نیز بر این باورند که خداوند او را مورد آزمایش قرار داد تا درجه‌اش بالا رود و هیچ خطایی از او وجود نداشت تا مجازات شود. ما داستان کامل او را در سوره انبیاء ذکر کرده‌ایم.
فلمّا انقضت مدّة بلائه قال له جبرئیل: «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» الارض، ففعل فنبعت عین حارّة، فقال له: اغتسل منها، فاغتسل فصحّ ظاهر بدنه، ثمّ قال له: اضرب برجلک الأخری الارض، ففعل فنبعت عین باردة، فقال له: اشرب منها، فشرب فصحّ باطن جسده و عاد الی اصحّ ما کان و اشبّ و احسن، و تقدیر الآیة: هذا مغتسل ای ماء یغتسل به، و هذا شراب بارد.
هوش مصنوعی: به محض اینکه مدت آزمون او به پایان رسید، جبرئیل به او گفت: «پای خود را به زمین بزن.» او این کار را انجام داد و چشمه‌ای داغ جوشید. سپس جبرئیل به او گفت: «از این آب غسل کن.» او غسل کرد و ظاهر بدنش سالم شد. بعد جبرئیل گفت: «با پای دیگر خود به زمین بزن.» او این کار را هم انجام داد و چشمه‌ای سرد جوشید. جبرئیل به او گفت: «از این بنوش.» او نوشید و باطن بدنش نیز سالم شد و به بهترین حالت خود بازگشت و قوی‌تر و زیباتر شد. در واقع، این به معنای آب غسل و آب سردی است که به او توصیه شد.
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ» احیی اللَّه عزّ و جلّ له اهله و اولاده و ممالیکه و وهب له «مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» ای زاده مثلهم من اولاد الصّلب. و قیل: من نسلهم فیکون مثلهم اولاد الاولاد.
هوش مصنوعی: و خداوند به او خانواده‌اش را عطا کرد و جانشینانش را نیز زنده کرد و به او فرزندانی مانند آن‌ها داد که از نسل خودشان بودند. برخی گفته‌اند که این فرزندان می‌توانند از نسل اولاد او باشند، یعنی نوه‌ها و نسل‌های بعدی.
«رَحْمَةً مِنَّا» ای رحمناه رحمة، و یجوز ان یکون مفعولا له، «وَ ذِکْری‌ لِأُولِی الْأَلْبابِ» یعنی اذا ابتلی لبیب بمحنة ذکر بلاء ایوب فصبر.
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای«رحمت و یادآوری برای افرادی که دارای درک و فکر هستند» است. به این صورت که اگر کسی با مصیبت یا مشکلی مواجه شود، می‌تواند یاد داستان صبر ایوب را به خاطر بیاورد و از آن درس بگیرد.
«وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ» القول هاهنا مضمر، تأویله: قلنا لایّوب: «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً» و هو ملاء الکفّ من الشّجر و الحشیش.
هوش مصنوعی: «و با دستت یک دسته سبزه و علف بگیر و به وسیله آن به خودت بزن و سوگندت را بشکن». در اینجا معنی نهفته است، یعنی به ایوب گفته شد: «یک دسته سبزه و علف بگیر» که به معنای پر کردن دست از گیاهان و علف‌هاست.
مفسران گفتند: ابلیس بر صورت طبیبی بر سر راه نشست و بیماران را مداواة میکرد زن ایوب آمد و گفت: بیماری که فلان علّت دارد او را مداواة کنی؟ ابلیس گفت: او را مداواة کنم و شفا دهم بشرط آنکه چون او را شفا دهم او مرا گوید: انت شفیتنی تو مرا شفا دادی و از شما جز از این نخواهم. زن بیامد و آنچه از وی شنید با ایّوب گفت، ایوب دانست که آن شیطان است و او را از راه میبرد، گفت: و اللَّه لئن برئت لاضربنک مائة. و گفته‌اند: ابلیس زن را گفت که اگر ایوب قربانی کند بنام من او را در حال شفا دهم، زن ناقص العقل بود و ضعیف یقین، از تنگدلی گفت افزع الیه و اذبح له عناقا. ایّوب ازین سخن وی در خشم شد و سوگند یاد کرد که چون ازین بیماری برخیزم و شفا یابم ترا صد ضربت زنم. پس چون ایوب از بیماری به شد، خواست که سوگند راست کند، جبرئیل آمد و پیغام آورد از حقّ جلّ جلاله که آن زن ترا در ایام بلا خدمت نیکو کرد اکنون تخفیف وی را و تصدیق سوگند خود را دسته‌ای گیاه و ریحان که بعدد صد شاخ باشد یا قبضه‌ای ازین درخت گندم که خوشه بر سر دارد آن را بدست خویش گیر و او را بآن یک بار بزن تا سوگند تو تباه و دروغ نگردد و تخفیف وی حاصل آید. مجاهد گفت: این حکم ایوب را بود علی الخصوص و در شریعت ما منسوخ است.
هوش مصنوعی: مفسران بیان کرده‌اند که ابلیس به شکل یک پزشک در مسیر نشسته و بیماران را درمان می‌کرد. زن ایوب نزد او رفت و پرسید که آیا می‌تواند بیماری را که به فلان علت دچار شده درمان کند؟ ابلیس پاسخ داد که می‌تواند او را درمان کند و شفا دهد به شرطی که بیمار بعد از بهبودی بگوید: "تو مرا شفا دادی" و چیز دیگری از او نخواهد. زن به ایوب گفت و ایوب متوجه شد که این فرد شیطان است و قصد فریب او را دارد، او اعلام کرد که اگر شفا یابد، صد ضربه به ابلیس خواهد زد. سپس ابلیس به زن گفت که اگر ایوب قربانی‌ای به نام او کند، او را شفا می‌دهد. زن به دلیل ناتوانی و تردید خود از تنگدستی، به ایوب پیشنهاد کرد که برای ابلیس قربانی کند. ایوب از این گفته عصبانی شد و سوگند خورد که هنگامی که از بیماری بهبود یابد، او را تنبیه کند. زمانی که ایوب بهبود یافت، می‌خواست سوگند خود را راست کند که جبرئیل آمد و پیغام خداوند را آورد که آن زن در دوران بلا به او کمک کرده است. بنابراین، خداوند به او دستور داد که برای تخفیف این زن، شاخه‌ای از درخت یا گیاهی به تعداد صد ضربه بردارد و با آن به زن بزند تا سوگندش باطل نشود و تخفیفی برای او حاصل آید. برخی گفته‌اند که این حکم مخصوص ایوب بوده و در دین ما منسوخ است.
قتادة گفت: در حقّ این امّت همانست که در حقّ ایّوب. و قول درست آنست که: بیمار نزار را رواست و دیگران را نه.
هوش مصنوعی: قتادة اظهار داشت: وضع این امّت مشابه وضع ایّوب است. و نظر صحیح این است که تنها فرد بیمار ناتوان می‌تواند چنین حالتی را تحمل کند، ولی دیگران نمی‌توانند چنین وضعیتی را بپذیرند.
«إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً» علی بلائنا، «نِعْمَ الْعَبْدُ» کان لنا، «إِنَّهُ أَوَّابٌ» مقبل علی طاعته.
هوش مصنوعی: ما او را در برابر بلاها صابر و شکیبا یافتیم. چه بنده‌ای نیکو است! او همواره به پرستش و طاعت خداوند توجه داشت و به سوی او روی می‌آورد.
«وَ اذْکُرْ عِبادَنا» قرأ ابن کثیر: «عبدنا» علی التوحید، و قرأ الآخرون: «عبادنا» بالجمع، فمن جمع فابراهیم و من بعده بدل منه و کلّهم داخلون فی العبودّیة و الذّکر، و من وحّد فابراهیم وحده بدل منه و داخل فی العبودّیة و الذّکر و غیره عطف علی العبد داخل فی الذّکر فحسب، «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» قال ابن عباس: ای اولی القوّة فی العبادة و البصیرة فی الدّین، فعبّر عن القوّة بالید لأنّ بها یکون البطش و عبّر عن المعرفة بالابصار لانّ البصیرة تحصل المعارف. و قیل: الایدی النّعمة لانّ اللَّه تعالی انعم علیهم، تقول: ایادیک عندی مشکورة، و الایدی و الایادی النّعم. و قیل: «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» ای اولی العلم و العمل فالمراد بالایدی العمل و بالابصار العلم.
هوش مصنوعی: در این متن به ذکر بندگان خاص خداوند پرداخته شده است. برخی از قاریان کلمه "عبدنا" را به صورت مفرد و به معنای توحید خوانده‌اند، در حالی که دیگران آن را در شکل جمع "عبادنا" خوانده‌اند. کسانی که به شکل جمع خوانده‌اند، مانند ابراهیم و دیگران، نشان‌دهنده‌ی افرادی هستند که در عبادت و ذکر خداوند قرار دارند. اما آنانی که به شکل مفرد خوانده‌اند، فقط ابراهیم را به عنوان مثال می‌آورند و او را در مقام ذکر و عبادت قرار می‌دهند. سپس اشاره شده است که "أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ" یعنی کسانی که در عبادت قوی و دارای بصیرت در دین هستند. در اینجا ید به معنی قدرت در عمل و ابصار به معنی بینش و درک شناخته شده است. همچنین برخی دیگر معتقدند که این یدها به معنای نعمت‌ها هستند که خداوند بر آن‌ها ارزانی داشته است. نهایتاً می‌توان گفت که "أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ" به دانش و عمل اشاره دارد، به طوری که یدها نشان‌دهنده‌ی عمل و ابصار نشان‌دهنده‌ی علم هستند.
«إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» نافع مضاف خواند بی‌تنوین، و المعنی: اخلصناهم بذکر الدار الآخرة و ان یعملوا لها و یدعوا النّاس الیها و یرغبوهم فیها، و «الذکری» بمعنی الذکر. میگوید: ایشان را برگزیدیم و خالص کردیم تا خالص شدند یاد کرد آن جهان را و ستودن آن و باز خواندن خلق با آن و پیوسته سخن گفتن از ان و عمل کردن از بهر آن. قال مالک بن دینار: نزعنا من قلوبهم حبّ الدّنیا و ذکرها و اخلصناهم بحب الآخرة و ذکرها. و قال ابن زید: معناه اخلصناهم بافضل ما فی الجنّة، کما تقول: اخلصناهم بخیر الآخرة. بر قراءت نافع «ذِکْرَی الدَّارِ» سرای آخرت است چنانک گفتیم، و بر قراءت باقی قرّا که بتنوین خوانند بی‌اضافت «ذِکْرَی الدَّارِ» سرای دنیاست، و المعنی: اخلصناهم بفضیلة خالصة لهم دون غیرهم، ای لهم فیها ذکر رفیع جلیل القدر. میگوید: برگزیدیم ایشان را و فضیلتی خالص دادیم که دیگران را نیست.
هوش مصنوعی: ما آن‌ها را به خاطر یادآوری خالص به جهان آخرت خالص کردیم، تا برای آن کار کنند و مردم را به آن دعوت نمایند و در دل‌ها رغبت ایجاد کنند. یادآوری به معنای ذکر است. این به این معناست که ما آن‌ها را برگزیده و خالص کرده‌ایم تا یاد از آن جهان در دل‌هایشان شکل گیرد، آن را ستایش کنند و پیوسته درباره‌اش سخن بگویند و برای آن عمل کنند. مالک بن دینار می‌گوید: ما عشق دنیا و یاد آن را از دل‌هایشان زدودیم و به جای آن عشق و یاد آخرت را در دل‌هایشان قرار دادیم. ابن زید نیز می‌گوید منظور این است که ما آن‌ها را به بهترین چیزها در بهشت خالص کرده‌ایم. در تلاوت نافع، "ذکر دار" به معنای خانه آخرت است، در حالی که سایر قاریان آن را با تنوین می‌خوانند که به معنای دنیاست. بدین ترتیب، منظور این است که ما آن‌ها را به فضیلت خالص و منحصر به فردی بخشیدیم که دیگران از آن بی‌بهره‌اند.
این فضیلت آنست که: ایشان را آوای جهان کردیم که تا گیتی بود ایشان را آوای نیکو بود، همانست که جای دیگر گفت: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا، وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» یعنی الثناء الحسن فی الدّنیا «وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ» ای اصطفیناهم من کلّ دنس، و الاخیار جمع خیّر کمیّت و اموات.
هوش مصنوعی: این ویژگی به این معناست که آن‌ها صدای خوبی در جهان دارند تا زمانی که زمین پابرجاست. همانطور که در جای دیگری آمده، "ما برای آن‌ها زبان صداقت والایی قرار دادیم و برای من نیز زبان صداقت در دیگران قرار بده." یعنی در دنیا از آنان ستایش نیکو می‌شود و آنها در نزد ما از ممتازان و بهترین‌ها هستند. ما آنان را از هر آلودگی پاک کرده‌ایم و بهترین‌ها به معنای جمع بهترین‌ها و مردگان نیکو هستند.
«وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ» الیسع هو خلیفة الیاس فی قومه. و قیل: هو ابن عمّ الیاس. و قیل: هو ابن الیاس و ذو الکفل قال الحسن کان نبیّا، و قال قتادة کان رجلا صالحا یصلّی کلّ یوم مائة صلاة و لم یکن نبیّا و سمّی ذا الکفل لانه تکفّل بالجنّة لملک کان فی بنی اسرائیل ضمن له الجنة ان اسلم، فاسلم الملک علی کفالته. و قیل: هو یوشع بن نون «وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ» ای کلّهم من الاخیار.
هوش مصنوعی: اسماعیل، الیَسع و ذو الکفل را یاد کن. الیَسع جانشین الیاس در قومش بود. برخی گفته‌اند که او پسرعموی الیاس است و برخی دیگر معتقدند که او فرزند الیاس بود. درباره ذو الکفل، حسن می‌گوید که او نبی بود، در حالی که قتاده معتقد است او آدمی صالح بود که هر روز صد نماز می‌خواند و نبی نبود. نام او ذو الکفل به این دلیل است که او به حاکمی در بنی‌اسرائیل تضمین داده بود که اگر به اسلام درآید، به او بهشت داده می‌شود و آن حاکم بر اساس تضمین او، اسلام آورد. برخی نیز معتقدند که او یوشع بن نون بود. همه آنها از افراد نیک و برگزیده بودند.
«هذا ذِکْرٌ» کلمة تمّ بها الکلام، ای هذا شرف و ثناء جمیل یذکرون به ابدا. و قیل: معناه هذا القرآن ذکر، ای بیان من اللَّه لخلقه. و قیل: هو ذکر لک و لقومک، ای شرف لک و لقومک «وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ» ای لحسن مرجع فی الآخرة.
هوش مصنوعی: این عبارت به بیان شرافت و ستایشی اشاره دارد که برای همیشه یاد خواهد شد. برخی گفته‌اند که منظور از آن قرآن است که پیامی از سوی خداوند به بندگانش می‌باشد. همچنین بیان شده که این ذکر، افتخاری برای شخص و قوم اوست. در ادامه، به نیکو بودن بازگشت مومنان در آخرت اشاره شده است.
ثمّ فسّر فقال: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» دار اقامة، «مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ» اذا و صلوا الیها وجدوها مفتوحة الأبواب لا یحتاجون الی فتح بمعاناة. و قیل: هذا مثل کما تقول: متی جئتنی وجدت بابی مفتوحا، ای لا تمنع من الدّخول و قیل: هذا وصف بالسّعة حتّی یسافر الطّرف فی کلّ جانب.
هوش مصنوعی: سپس توضیح داد که «جنات عدن» به معنای مکانی برای اقامت است و «مفتحه لهم الأبواب» به این معنی است که وقتی به آنجا برسند، درها به روی آن‌ها گشوده خواهند بود و نیازی به تلاش برای باز کردن درها نخواهد بود. همچنین گفته شده که این عبارت به منزله این است که مانند این است که بگویی: «هرگاه به من آمدی، درم باز بود»؛ یعنی مانع ورود نخواهی بود. همچنین این توصیف به معنای وسعت و گشایش است به طوری که افراد می‌توانند از هر سمتی سفر کنند.
«مُتَّکِئِینَ فِیها» ای جالسین فیها جلسة المتنعمین للراحة، «یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» الفاکهة ما یوکل للذّة لا للغذاء «وَ شَرابٍ» یعنی: و شراب کثیر فحذف اکتفاء بالاوّل، ای یتحکّمون فی ثمارها و شرابها فاذا قالوا لشی‌ء منها: اقبل، حصل عندهم.
هوش مصنوعی: افرادی که در آنجا نشسته‌اند، مانند کسانی هستند که به خاطر آرامش و لذت استراحت می‌کنند. آن‌ها در آنجا میوه‌های فراوانی را درخواست می‌کنند، میوه‌هایی که برای لذت بردن است نه فقط برای تغذیه. همچنین، آن‌ها نوشیدنی‌های متعدد دارند؛ به طوری که وقتی می‌گویند به چیزی از آن‌ها نزدیک شو، به راحتی آن را به دست می‌آورند.
یقال: نطق القرآن بعشرة اشربة فی الجنّة منها الخمر الجاریة من العیون و فی الانهار.
هوش مصنوعی: در بهشت، ده گونه نوشیدنی وجود دارد که قرآن به آن اشاره کرده است، که از جمله آن‌ها شراب‌هایی است که از چشمه‌ها و نهرها روان هستند.
«وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ» هذا کقولهم: فلانة عند فلان، ای زوجته. و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» هی الّتی قصرت طرفها علی زوجها لا تنظر الی غیره: «أَتْرابٌ» ای لدات مستویات فی السّنّ لا عجوز فیهنّ و لا صبیّة بنات ثلث و ثلثین سنة. و قیل: علی خلق ازواجهنّ لا اصغر و لا اکبر. و قیل: متواخیات لا یتباغضن و لا یتغایرن. و فی الخبر الصّحیح: «یدخل اهل الجنّة الجنّة جردا مردا مکحلین أبناء ثلث و ثلثین سنة لکلّ رجل منهم زوجتان علی کلّ زوجة سبعون حلّة یری مخّ ساقها من ورائها».
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زنانی پرداخته می‌شود که فقط به همسران خود نگاه می‌کنند و توجهی به دیگران ندارند. این زنان همگی همسن هستند، به طوری که هیچ‌یک از آن‌ها بزرگتر یا کوچکتر از سی و سه سال نیستند. همچنین گفته شده که آن‌ها به یکدیگر محبت دارند و با هم اختلافی ندارند. در احادیث آمده که هنگام ورود به بهشت، مردان جوان و با ظاهری زیبا خواهند بود و برای هر مرد دو همسر وجود دارد که هر یک از آن‌ها لباس‌های زیبا و تنوعی دارند که زیبایی آن‌ها را نشان می‌دهد.
«هذا ما تُوعَدُونَ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: «یوعدون» بالیاء، ای یوعد المتّقون. و قرأ الآخرون بالتّاء، و المعنی: قل للمؤمنین هذا ما توعدون «لِیَوْمِ الْحِسابِ» ای فی یوم الحساب.
هوش مصنوعی: «این چیزی است که به شما وعده داده شده است» ابن کثیر و ابوعمرو کلمه «یوعدون» را با حرف «ی» خوانده‌اند که به معنای «به پرهیزکاران وعده داده می‌شود» است. دیگران این کلمه را با حرف «ت» خوانده‌اند و معنا این است که به مؤمنان گفته شود: «این چیزی است که به شما در روز حساب وعده داده می‌شود» یعنی در روز حساب.
«إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ» ای فناء و انقطاع کقوله: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».
هوش مصنوعی: این آیه به این معنا اشاره دارد که این نعمت و روزی ما به گونه‌ای است که هیچ گونه زوال و انقطاعی ندارد. به عبارت دیگر، عطا و بخشش خداوند همیشگی و ماندگار است و چیزی که نزد خداوند وجود دارد، پایدار و جاودانی است.
«هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ» التأویل هذا هو جزاء المتّقین و نعت مآبهم، «وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» ای لشرّ مصیر و مرجع.
هوش مصنوعی: این آیه به این نکته اشاره دارد که برای پرهیزکاران پاداشی نیکو وجود دارد و بهشت آنها توصیف می‌شود. اما برای ستمگران عاقبت و سرنوشتی بسیار بد و ناخوشایند خواهد بود.
«جَهَنَّمَ» بدل منه «یَصْلَوْنَها» ای یدخلونها و یقاسون حرّها، «فَبِئْسَ الْمِهادُ» ای بئس ما مهّد لهم و بئس ما مهّدوا لانفسهم. الطّاغی هو الباغی و الطّغیان و الطّغو و الطّاغیة و الطّغوی العتوّ.
هوش مصنوعی: «جهنم» به جای «به آن خواهند رفت» آمده است، یعنی وارد جهنم خواهند شد و عذاب آن را خواهند چشید. «پس بد است آن بستر» یعنی بد است آنچه برایشان فراهم شده و بد است آنچه برای خود مهیا کرده‌اند. «طاغی» به معنای متجاوز و سرکش است و واژه‌های «طغیان»، «طغو»، «طاغیه» و «طغوی» نیز به معنای نافرمانی و سرکشی به کار می‌روند.
«هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ» فیه تقدیم و تأخیر، ای هذا حمیم فلیذوقوه، و «الحمیم» الماء الحارّ الّذی انتهی حرّه و قیل: «الحمیم» دموع اعینهم تجمع فی حیاض النّار یسقونها، «وَ غَسَّاقٌ» ما یسیل من ابدان اهل النّار من القیح و الصّدید، من قولهم: غسقت عینه، اذا سالت و انصبت، و الغسقان الانصباب. و قال ابن عباس: الغسّاق الزّمهریر یحرقهم ببرده کما تحرقهم النار بحرّها. و قیل: هو شراب منتن بارد یحرق برده کما تحرق النّار. قرأ حمزة و الکسائی و حفص: «غسّاق» بالتشدید حیث کان. و قرأ الآخرون بالتّخفیف، فمن شدّد جعله اسما علی فعّال نحو الخبّاز و الطبّاخ. و من خفّف جعله اسما علی فعال نحو العذاب.
هوش مصنوعی: «این عذاب را بچشید، آبی گرم است» این جمله دارای نوعی ترتیب و تأخیر در بیان است، یعنی «این آب گرم را بچشید». «آب گرم» به معنی آبی است که به شدت داغ است و گفته شده که «آب گرم» به اشک‌های چشمانشان اشاره دارد که در آتش جمع شده و به آنها می‌خورانند. «و غساق» به معنی ضرر و آبی است که از بدن‌های اهل آتش به صورت خون و چرک سرازیر می‌شود. واژه "غسق" به معنای سرازیر شدن است. ابن عباس گفته است که غساق مانند هوای بسیار سرد است که با سردی خود آنها را می‌سوزاند؛ همان‌طور که آتش با گرمای خود می‌سوزاند. همچنین گفته شده که این نوشیدنی بوی بد و سرد دارد و با سردی خود به مانند آتش می‌سوزاند. حمزه، کسایی و حفص به صورت مشدد «غسّاق» را خوانده‌اند، در حالی که دیگران به نرمی خوانده‌اند. آنهایی که مشدد خوانده‌اند، این را به عنوان اسم خاص در نظر گرفته‌اند، در حالی که دیگران آن را به عنوان اسم عام در نظر گرفته‌اند.
«وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ» یعنی: و عذاب آخر و انواع آخر مثل الحمیم و الغسّاق.
هوش مصنوعی: و همچنین انواع دیگری از عذاب‌ها وجود دارد که مشابه آن‌ها هستند، مانند آب جوشان و عذاب‌های سرد و تلخ.
قرأ اهل البصرة: «و اخر» بضمّ الالف علی جمع اخری مثل الکبر و الکبری، و قرأ الآخرون بفتح الهمزة مشبعة علی الواحد.
هوش مصنوعی: اهل بصره کلمه «و آخر» را به صورت «و أخر» با ضمه بر روی حرف الف خوانده‌اند، مشابه جمع کلمات «کبر» و «کبری». اما خوانندگان دیگر این کلمه را با فتح همزه و به شکل مشبع بر روی واحد خوانده‌اند.
«هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ» الفوج الجماعة، و الاقتحام الدخول علی شدّة، یعنی: أنّهم یضربون بالمقامع حتّی یوقعوا انفسهم فی النّار خوفا من تلک المقامع، و المعنی یقول الخزنة للطّاغین اذا دخلوا النّار: هذا فوج من اتباعکم یدخلون النّار معکم کما دخلتم، فیقولون جوابا للخزنة: «لا مَرْحَباً بِهِمْ» ای بالاتباع، فیقول الخزنة: «إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ» ای صائرون الیها معکم.
هوش مصنوعی: این گروهی هستند که با شما وارد جهنم می‌شوند. واژه "فوج" به معنای جمعیت است و "اقتحام" به معنای ورود به چیزی با سختی و شدت است. یعنی آن‌ها به دلیل ترس از عذاب، به خود آسیب می‌زنند تا به جهنم بروند. نگهبانان جهنم به طاغیان می‌گویند: این گروه از پیروان شماست که به جهنم می‌آید، همان‌طور که شما وارد شدید. آن‌ها در پاسخ به نگهبانان می‌گویند: ما از آن‌ها خوش‌آمد نمی‌گوییم. و نگهبانان در ادامه می‌گویند: آن‌ها نیز به جهنم خواهند رفت.
«قالُوا» ای یقول لهم الاتباع: «بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا» ای زیّنتم لنا الکفر و دعوتمونا الیه حتی صرنا الی العذاب، «فَبِئْسَ الْقَرارُ» ای بئس المستقرّ. و قوله: «مَرْحَباً» معناه بلغت مرحبا و نزلت مرحبا، ای وردت موردا فیه رحب و سعة، و تقول: رحّب بی‌فلان اذا قال لک مرحبا، و الرّحب السعة، و رجل رحیب الصدر واسعه، و فلان رحیب الکفّ، و رحبة المسجد العرصة ببابه، و جمع الرحبة رحاب، و تقول: ضاقت علیّ الارض بما رحبت و ضاقت علیّ الارض برحبها، و قال بعضهم لغیره مرحبا، فاجابه: رحبت علیک الدنیا و الآخرة.
هوش مصنوعی: پیروان به یکدیگر می‌گویند: «بلکه شما خوشامدگوی ما نیستید، چرا که شما ما را به سوی کفر دعوت کردید و ما را به آن کشاندید تا اینکه به عذاب رسیدیم. چه بد سرنوشتی!» واژه «خوشامد» به معنای آمدن به جایی با روی خوش و درخواستی با محبت است. این واژه بیانگر گشاده‌رویی و وسعت است، مانند وقتی که کسی به شما می‌گوید «خوش آمدید». اصطلاحاتی مثل «دل گشاد» یا «دست‌دهنده» هم به همین معنا است، و فضای وسیع مسجد نیز به عنوان «رحبه» شناخته می‌شود. این لغت به مجموع فضاهای وسیع اطلاق می‌شود و مثال‌هایی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد زمین با وجود وسعتش، بر انسان تنگ می‌شود. همچنین، وقتی کسی به دیگری می‌گوید «خوش آمدید»، آن شخص پاسخ می‌دهد که دنیا و آخرت برای او خوشامدگو است.
«قالُوا رَبَّنا» هذا من قول الاتباع، «مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا» ای من شرعه و سنّه لنا هذا «فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً» ای مضاعفا علی عذابنا «فِی النَّارِ». قال ابن مسعود: یعنی حیّات و افاعی.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «پروردگارا، چه کسی این را برای ما فراهم کرده است؟» یعنی کسی که این شریعت و سنت را به ما داده است. سپس خواستند که عذاب او را در آتش، دو برابر کنند. ابن مسعود می‌گوید: این به هیولاها و مارها اشاره دارد.
«وَ قالُوا» یعنی: المضلّین و الاتباع جمیعا: «ما لَنا لا نَری‌ رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» ای نعدّهم من الارذال فی الدّنیا، یعنون المؤمنین الّذین کانوا یسخرون منهم فی الدّنیا و یهزؤن بهم و یضحکون و هم عمار و خباب و صهیب و بلال و سلمان و غیرهم من صعالیک المهاجرین الّذین کانوا یقولون لهم: «أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» ثمّ ذکروا انهم کانوا یسخرون من هؤلاء فقالوا: «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا» قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائی: «مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ» موصولة الهمزة فی الدّرج مکسورة فی الابتداء. و قرأ الآخرون بقطع الالف و فتحها فی الحالین علی الاستفهام و یکون «ام» علی هذه القراءة بمعنی بل، و من فتح الالف فال هو علی اللفظ لا علی المعنی لیعادل «ام» فی قوله: أَمْ زاغَتْ کقوله: أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ. و قال القرّاء: هذا من الاستفهام الّذی معناه التوبیخ و التّعجّب. «زاغت» یعنی مالت «عَنْهُمُ الْأَبْصارُ»، و مجاز الآیة: ما لنا لا نری هؤلاء الّذین اتّخذناهم سخریّا لم یدخلوا معنا النار ام دخلوها فزاغت عنهم ابصارنا فلم نرهم دخلوا، و قیل: ام کانوا خیرا منا و نحن لا نعلم فکانت ابصارنا تزیغ عنهم فی الدنیا تحقیرا لهم.
هوش مصنوعی: گروهی از افراد می‌گویند: «چرا ما این مردانی را که از آنها به‌عنوان افراد بد یاد می‌کردیم، نمی‌بینیم؟» آنها به مؤمنانی اشاره دارند که در دنیا به آنها تمسخر می‌کردند و به آنها می‌خندیدند. این افراد عبارتند از: عمار، خباب، صهیب، بلال، سلمان و دیگرانی از مهاجرین. آنها می‌گفتند: «آیا این‌ها همان کسانی هستند که خدا بر آنها نعمت داده است؟» سپس به تمسخرشان می‌پرداختند و می‌گفتند: «آیا ما آنها را به سخره گرفته‌ایم؟» برخی از قراء به نحوی خوانده‌اند که نشان‌دهنده این است که آنها با تعجب می‌پرسند آیا واقعاً این افراد به جهنم نرفته‌اند، یا اینکه چشم‌های ما از دیدن آنها منحرف شده است. به طور کلی، این آیه به یک پرسش بازدارنده و حیرت‌آمیز اشاره دارد که آیا ممکن است آنها از ما بهتر بوده‌اند و ما در دنیا به خاطر حقارت آنها، آن‌ها را نمی‌دیدیم؟
«إِنَّ ذلِکَ» الّذی ذکرت «لَحَقٌّ» ثمّ بیّن و صرّح فقال: «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» فی النّار حق، هذا اخبار عمّا سیکون.
هوش مصنوعی: این مطلب که ذکر شد، حقیقت دارد و بعد به وضوح توضیح داده شده است که «تنازع اهل آتش» در آتش، حقیقتی است. این بیانگر آن است که این موضوع به واقعیت‌هایی اشاره دارد که در آینده خواهد بود.
«قُلْ» یا محمد لمشرکی مکة: «إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ» ای رسول اخوّفکم عذاب اللَّه، «وَ ما» لکم «مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.
هوش مصنوعی: ای محمد، به مشرکان مکه بگو: «من تنها یک هشداردهنده هستم و وظیفه‌ام ترساندن شما از عذاب خداوند است. شما هیچ معبودی جز خداوند یگانه و بی‌همتا ندارید که بر خلق خود تسلط دارد.»
«رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ» فی ملکه «الْغَفَّارُ» لمن تاب و آمن.
هوش مصنوعی: پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آن‌هاست، دارای قدرت و عزت فراوان است و او بسیار بخشنده است برای کسانی که توبه کنند و ایمان بیاورند.