گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ... الآیة تسبیح کوه‌ها و سنگها با داود هم از ان غیبهاست که نادر یافته پذیرفته است و آن را گردن نهاده اگر چه بر عقلها پوشیده از قدرت اللَّه بدیع نیست و جز برخواست اللَّه حوالت نیست. اعتقاد کن که هر ذره‌ای از ذرائر موجودات که هست بزبان حال همی گوید: ساکنان کوی دوست خود ماایم، خلعت حیاة خود ما پوشیده‌ایم، اشارت قرآن مجید اینست که: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ».

جوانمردی در صحرایی میگذشت سنگی را دید که بسان قطرات باران پیوسته ازو همی چکید، ساعتی در ان نظر میکرد و در صنع خدای عز و جل اندیشه میکرد، ربّ العالمین کرامت آن دوست را سنگ بآواز آورد تا گفت: یا ولی اللَّه هزاران سالست تا مرا بیافرید و از بیم قهر او و سیاست خشم او چنین میترسم و اشک حسرت همی‌ریزم، و الیه الاشارة بقوله تعالی: وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ. آن ولیّ خدا گفت: بار خدایا این سنگ را ایمن گردان، ولیّ برفت چون باز آمد هم چنان قطره‌ها میریخت، در دل وی افتاد که مگر ایمن نگشت از قهر او، سنگ بآواز آمد که: یا ولی اللَّه مرا ایمن کرد امّا باوّل اشک همی ریختم از حیرت و بیم عقوبت و اکنون اشک همی ریزم از ناز و رحمت، و ما را برین درگاه جز گریستن کاری دیگر نیست یا گریستن از حسرت و نیاز یا گریستن از رحمت و ناز.

پیر طریقت گفت: الهی! در سرگریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت کریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهره یتیم است و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود، این قصّه ایست دراز.

«وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ..» چون آن فریشتگان بر صورت خصمان با داود سخن گفتند و آن گه بر آسمان شدند، داود بدانست که ایشان فرستاده حق بودند تا گناه داود فرا پیش وی برند، داود در کار خود بدید و بتضرع و زاری در آمد، چهل روز سر بر زمین نهاد بسان ساجدان بر نعت تضرّع، و کان لا یرفع رأسه الّا لحاجة و لوقت صلاة مکتوبة و لا یأکل و لا یشرب و هو یبکی حتّی نبت العشب حول رأسه و هو ینادی ربه عزّ و جلّ و یسئله التّوبة و کان من دعائه فی سجوده: سبحان الملک الاعظم الّذی یبتلی الخلق بما یشاء، سبحان خالق النّور، الهی انت خلقتنی و کان فی سابق علمک ما انا الیه صائر، سبحان خالق النّور، الهی الویل لداود اذا کشف عنه الغطاء فیقال هذا داود الخاطی‌ء، سبحان خالق النّور، الهی بایّ عین انظر الیک یوم القیمة و بایّ قدم اقوم امامک یوم تزلّ اقدام الخاطئین، سبحان خالق النّور، الهی من این یطلب العبد المغفرة الّا من عند سیّده، سبحان خالق النّور، الهی انا الّذی لا اطیق حرّ شمسک فکیف اطیق حرّ نارک، سبحان خالق النّور، الهی انا الّذی لا اطیق صوت رعدک فکیف اطیق صوت جهنّم، سبحان خالق النور، الهی الویل لداود من الذّنب العظیم الّذی اصاب، سبحان خالق النّور، الهی قد تعلم سرّی و علانیتی فاقبل معذرتی، سبحان خالق النّور، الهی برحمتک اغفر لی ذنبا و لا تباعدنی من رحمتک لهوائی، سبحان خالق النّور، الهی فررت الیک بذنوبی و اعترفت بخطیئتی لا تجعلنی من القانطین و لا تخزنی یوم الدّین، سبحان خالق النور. بعد از چهل روز وحی آمد از حق جل جلاله که یا داود ترا آمرزیدم امّا بسر خاک اوریا شو واو را بر خوان تا من آواز تو او را بشنوانم و از وی حلالی بخواه. داود پلاسی در پوشید با چشمی پر آب و دلی پردرد و جانی پر حسرت آمد بسر خاک اوریا شد و او را بخواند، بلبّیک جواب داد و گفت: من هذا الّذی قطع علیّ لذّتی و ایقظنی کیست اینکه لذّت خواب خوش از من وابرید؟ گفت: منم داود، گفت: بچه آمدی یا نبیّ اللَّه؟ گفت: آمده‌ام تا مرا در حل کنی بهر چه از من بتو رسید، گفت: ترا بحل کردم و در گذاشتم. داود چون آن سخن شنید ارامی و سکونی در وی آمد و بازگشت دیگر با روحی آمد که یا داود نمیدانی که من داوری بعدل و انصاف کنم نه بتعنّت، بازگرد و با وی بگوی: من زن تو بخواستم و بوی رسیدم از من راضی شو و مرا بحل کن. داود بازگشت و این سخن بگفت، اوریا چون این سخن شنید خاموش گشت و نیز جواب داود نداد، داود هم بر سر قبر وی خاک بر سر نهاد و بزاری و خواری نوحه در گرفت که: الویل لداود ثمّ الویل الطّویل لداود اذا نصبت الموازین بالقسط یوم القیمة فیؤخذ داود و یدفع الی المظلوم، سبحان خالق النور، الویل لداود ثمّ الویل الطویل لداود حین یسحب علی وجهه مع الخاطئین الی النّار، سبحان خالق النّور. چون تضرّع و زاری داود بغایت رسید، از آسمان عزّت ندای وحی آمد از بارگاه قدم آواز کرم آمد که: ای داود دعای تو نیوشیدیم، گناهت بعفو خود بپوشیدیم، توبه تو پذیرفتیم و بر تو رحمت کردیم. داود گفت: الهی کیف و صاحبی لم یعف عنّی! چون آرام گیرم و خصم از من ناخشنود و دلم از بیم خصمی وی پر آتش و پر دود! ندا آمد که: یا داود انی استوهبک منه فیهبک لی و اعطیه من الثواب ما لم تر عیناه و لم تسمع اذناه. فیقول یا ربّ من این لی هذا و لم یبلغ عملی؟ فاقول هذا عوض من عبدی داود، فقال داود: یا ربّ الآن عرفت انک قد غفرت لی، فذلک قوله: «فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ» وهب منبه گفت: داود پس از آنکه توبه او قبول کردند سی سال میگریست که از گریستن نیاسود نه بشب نه بروز، گهی در میان بیابان نوحه کردی بزاری و بنالیدی از خواری، مرغان هوا و وحوش صحرا در گریستن او را مساعدت کردندی، گهی در میان کوهان سنگ و کلوخ و درختان او را مساعدت کردندی، گهی در ساحل دریاها ماهیان و جانوران دریا در گریه او را مساعدت کردندی، چون بخانه باز آمدی سوگوار پلاس در پوشیدی و بر خاک نشستی و راهبان بسیار قریب چهار هزار گرد وی‌

در آمدندی و در مساعدت وی همه بزاری بگریستندی تا از اشک چشم ایشان سیل روان گشتی. مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «انّ مثل عینی داود کالقربتین تنطفان ماء و لقد خدّت الدموع فی وجهه کخدید الماء فی الارض»

و قال الحسن: کان داود بعد الخطیئة لا یجالس الّا الخاطئین یقول: تعالوا الی داود الخاطی‌ء و لا یشرب شرابا الّا مزجه بدموع عینیه و کان یجعل خبز الشعیر الیابس فی قصعته فلا یزال یبکی علیه حتّی یبتّل بدموع عینیه و کان یذر علیه الملح و الرّماد فیأکل و یقول: هذا کل الخاطئین، قال و کان داود قبل الخطیئة یقوم نصف اللیل و یصوم نصف الدّهر فلمّا کان من خطیئته ما کان صام الدهر و قام اللیل کلّه.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ... الآیة تسبیح کوه‌ها و سنگها با داود هم از ان غیبهاست که نادر یافته پذیرفته است و آن را گردن نهاده اگر چه بر عقلها پوشیده از قدرت اللَّه بدیع نیست و جز برخواست اللَّه حوالت نیست. اعتقاد کن که هر ذره‌ای از ذرائر موجودات که هست بزبان حال همی گوید: ساکنان کوی دوست خود ماایم، خلعت حیاة خود ما پوشیده‌ایم، اشارت قرآن مجید اینست که: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ».
هوش مصنوعی: در این متن به موضوع تسبیح و ستایش خدای بزرگ توسط کوه‌ها و سنگ‌ها اشاره شده است. گفته شده که داود (ع) قادر به شنیدن این تسبیح‌ها بوده و این امر نمونه‌ای از قدرت بی‌نظیر خداوند است که شاید برای عقل انسانی قابل درک نباشد. همچنین، بیان شده که تمامی موجودات عالم به نوعی در حال تسبیح و ستایش خداوند هستند و از این طریق خود را به ساکنانی از دنیای معنوی مرتبط می‌کنند. اشاره‌ای به آیات قرآن نیز شده که می‌گوید همه چیز به حمد و ستایش خداوند مشغول است.
جوانمردی در صحرایی میگذشت سنگی را دید که بسان قطرات باران پیوسته ازو همی چکید، ساعتی در ان نظر میکرد و در صنع خدای عز و جل اندیشه میکرد، ربّ العالمین کرامت آن دوست را سنگ بآواز آورد تا گفت: یا ولی اللَّه هزاران سالست تا مرا بیافرید و از بیم قهر او و سیاست خشم او چنین میترسم و اشک حسرت همی‌ریزم، و الیه الاشارة بقوله تعالی: وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ. آن ولیّ خدا گفت: بار خدایا این سنگ را ایمن گردان، ولیّ برفت چون باز آمد هم چنان قطره‌ها میریخت، در دل وی افتاد که مگر ایمن نگشت از قهر او، سنگ بآواز آمد که: یا ولی اللَّه مرا ایمن کرد امّا باوّل اشک همی ریختم از حیرت و بیم عقوبت و اکنون اشک همی ریزم از ناز و رحمت، و ما را برین درگاه جز گریستن کاری دیگر نیست یا گریستن از حسرت و نیاز یا گریستن از رحمت و ناز.
هوش مصنوعی: جوانمردی در بیابانی در حال گذر بود که سنگی را دید که مانند باران به طور مداوم از آن آب می‌چکید. او مدتی به این صحنه خیره ماند و در مورد قدرت خداوند فکر کرد. خداوند برای نشان دادن مقام بلند آن ولی، سنگ را به سخن درآورد و گفت: "ای ولی خدا، هزاران سال است که مرا خلق کرده‌اند و به خاطر ترس از خشم و قهر او همیشه در حال گریه و حسرت هستم." سنگ همچنین به آیه‌ای اشاره کرد که می‌گوید: "و برخی از آن سنگ‌ها شکاف برمی‌دارند و آب از آن بیرون می‌آید." ولی خدا درخواست کرد که خداوند آن سنگ را از قهر خود ایمن گرداند. پس از مدتی او برگشت و متوجه شد که سنگ هنوز هم آب می‌چکید. در دلش این فکر آمد که شاید سنگ از قهر خدا ایمن نشده است. اما سنگ گفت: "ای ولی خدا، من ایمن شدم، ولی در آغاز از ترس و حیرت اشک می‌ریختم و اکنون از رحمت و محبت خداوند اشک می‌ریزم." او افزود که تنها کار ما در این درگاه گریه است: یا گریه از حسرت و نیاز، یا گریه از رحمت و محبت.
پیر طریقت گفت: الهی! در سرگریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت کریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهره یتیم است و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود، این قصّه ایست دراز.
هوش مصنوعی: بزرگوار طریقت فرمود: خدایا! من اندوهی عمیق در دل دارم که نمی‌دانم به خاطر حسرتی از سوی کریم است یا به خاطر ناز و دلربایی. گریه از حسرت مخصوص یتیمان است و گریه شمع از ناز و زیبایی. اما گریه به خاطر ناز چگونه است؟ این داستانی طولانی و پیچیده است.
«وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ..» چون آن فریشتگان بر صورت خصمان با داود سخن گفتند و آن گه بر آسمان شدند، داود بدانست که ایشان فرستاده حق بودند تا گناه داود فرا پیش وی برند، داود در کار خود بدید و بتضرع و زاری در آمد، چهل روز سر بر زمین نهاد بسان ساجدان بر نعت تضرّع، و کان لا یرفع رأسه الّا لحاجة و لوقت صلاة مکتوبة و لا یأکل و لا یشرب و هو یبکی حتّی نبت العشب حول رأسه و هو ینادی ربه عزّ و جلّ و یسئله التّوبة و کان من دعائه فی سجوده: سبحان الملک الاعظم الّذی یبتلی الخلق بما یشاء، سبحان خالق النّور، الهی انت خلقتنی و کان فی سابق علمک ما انا الیه صائر، سبحان خالق النّور، الهی الویل لداود اذا کشف عنه الغطاء فیقال هذا داود الخاطی‌ء، سبحان خالق النّور، الهی بایّ عین انظر الیک یوم القیمة و بایّ قدم اقوم امامک یوم تزلّ اقدام الخاطئین، سبحان خالق النّور، الهی من این یطلب العبد المغفرة الّا من عند سیّده، سبحان خالق النّور، الهی انا الّذی لا اطیق حرّ شمسک فکیف اطیق حرّ نارک، سبحان خالق النّور، الهی انا الّذی لا اطیق صوت رعدک فکیف اطیق صوت جهنّم، سبحان خالق النور، الهی الویل لداود من الذّنب العظیم الّذی اصاب، سبحان خالق النّور، الهی قد تعلم سرّی و علانیتی فاقبل معذرتی، سبحان خالق النّور، الهی برحمتک اغفر لی ذنبا و لا تباعدنی من رحمتک لهوائی، سبحان خالق النّور، الهی فررت الیک بذنوبی و اعترفت بخطیئتی لا تجعلنی من القانطین و لا تخزنی یوم الدّین، سبحان خالق النور. بعد از چهل روز وحی آمد از حق جل جلاله که یا داود ترا آمرزیدم امّا بسر خاک اوریا شو واو را بر خوان تا من آواز تو او را بشنوانم و از وی حلالی بخواه. داود پلاسی در پوشید با چشمی پر آب و دلی پردرد و جانی پر حسرت آمد بسر خاک اوریا شد و او را بخواند، بلبّیک جواب داد و گفت: من هذا الّذی قطع علیّ لذّتی و ایقظنی کیست اینکه لذّت خواب خوش از من وابرید؟ گفت: منم داود، گفت: بچه آمدی یا نبیّ اللَّه؟ گفت: آمده‌ام تا مرا در حل کنی بهر چه از من بتو رسید، گفت: ترا بحل کردم و در گذاشتم. داود چون آن سخن شنید ارامی و سکونی در وی آمد و بازگشت دیگر با روحی آمد که یا داود نمیدانی که من داوری بعدل و انصاف کنم نه بتعنّت، بازگرد و با وی بگوی: من زن تو بخواستم و بوی رسیدم از من راضی شو و مرا بحل کن. داود بازگشت و این سخن بگفت، اوریا چون این سخن شنید خاموش گشت و نیز جواب داود نداد، داود هم بر سر قبر وی خاک بر سر نهاد و بزاری و خواری نوحه در گرفت که: الویل لداود ثمّ الویل الطّویل لداود اذا نصبت الموازین بالقسط یوم القیمة فیؤخذ داود و یدفع الی المظلوم، سبحان خالق النور، الویل لداود ثمّ الویل الطویل لداود حین یسحب علی وجهه مع الخاطئین الی النّار، سبحان خالق النّور. چون تضرّع و زاری داود بغایت رسید، از آسمان عزّت ندای وحی آمد از بارگاه قدم آواز کرم آمد که: ای داود دعای تو نیوشیدیم، گناهت بعفو خود بپوشیدیم، توبه تو پذیرفتیم و بر تو رحمت کردیم. داود گفت: الهی کیف و صاحبی لم یعف عنّی! چون آرام گیرم و خصم از من ناخشنود و دلم از بیم خصمی وی پر آتش و پر دود! ندا آمد که: یا داود انی استوهبک منه فیهبک لی و اعطیه من الثواب ما لم تر عیناه و لم تسمع اذناه. فیقول یا ربّ من این لی هذا و لم یبلغ عملی؟ فاقول هذا عوض من عبدی داود، فقال داود: یا ربّ الآن عرفت انک قد غفرت لی، فذلک قوله: «فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ» وهب منبه گفت: داود پس از آنکه توبه او قبول کردند سی سال میگریست که از گریستن نیاسود نه بشب نه بروز، گهی در میان بیابان نوحه کردی بزاری و بنالیدی از خواری، مرغان هوا و وحوش صحرا در گریستن او را مساعدت کردندی، گهی در میان کوهان سنگ و کلوخ و درختان او را مساعدت کردندی، گهی در ساحل دریاها ماهیان و جانوران دریا در گریه او را مساعدت کردندی، چون بخانه باز آمدی سوگوار پلاس در پوشیدی و بر خاک نشستی و راهبان بسیار قریب چهار هزار گرد وی‌
هوش مصنوعی: آیا به تو خبر خصم رسید زمانی که به حریم وارد شدند؟ وقتی آن فرشتگان در برابر داود صحبت کردند و سپس به آسمان رفتند، داود فهمید که آنها فرستاده‌های خدا هستند تا گناهانش را به او یادآوری کنند. داود به اعمال خود نگاه کرد و با زاری و تضرع شروع به دعا کرد. او به مدت چهل روز سرش را به زمین گذاشت، مانند سجودکنندگان، و تنها در مواقع ضروری و برای نمازهای واجب سرش را بلند می‌کرد. او چیزی نمی‌خورد و نمی‌آشامید و همیشه گریه می‌کرد تا اینکه علف‌ها در اطراف سرش روییدند. در این حال، داود به درگاه خداوند عزّ و جلّ ندا می‌کرد و از او طلب بخشش می‌نمود. در دعاهایش می‌گفت: ای پروردگار، تو مرا آفریدی و تو می‌دانی که سرنوشتم چه خواهد بود. ای خدا، چگونه می‌توانم در روز قیامت به تو نظر کنم و چگونه می‌توانم در برابر تو بایستم در حالی که گناهکارم؟ ای خدا، رحمتت را بر من نازل کن و گناهانم را ببخش. بعد از چهل روز، وحی آمد که: ای داود، من تو را آمرزیدم، اما برو و اوریا را به آغوش خود بخوان و از او حلالیت بطلب. داود با گریه و دل پر درد به سراغ اوریا رفت و او را صدا زد. اوریا در پاسخ گفت که لذت خوابش بر هم خورده است. داود گفت که آمده تا از او حلالیت بخواهد و اوریا نیز پذیرفت. اما اوریا خاموش ماند و داود بر سر قبر او خاک ریخت و نوحه کرد. بعد از این که اشک‌ریزی داود به اوج رسید، ندا از آسمان آمد که: ای داود، دعای تو را شنیدیم و گناهانت را با رحمت خود پوشاندیم. داود با نگرانی گفت: ای خدا، چگونه می‌توانم آرام بگیرم در حالی که دوست من از من راضی نیست؟ خداوند فرمود: من اوریا را از تو می‌گذرم و به او از ثواب‌ها عطا خواهم کرد که هرگز نشنیده و ندیده است. داود پس از آنکه توبه‌اش پذیرفته شد، سی سال به شدت گریست و در میان بیابان‌ها و کوه‌ها و سواحل دریا، پرندگان و حیوانات نیز در گریه‌اش شریک شدند. زمانی که به خانه برگشت، سوگوار و غمگین بود و حدود چهار هزار راهب دور او جمع شدند.
در آمدندی و در مساعدت وی همه بزاری بگریستندی تا از اشک چشم ایشان سیل روان گشتی. مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «انّ مثل عینی داود کالقربتین تنطفان ماء و لقد خدّت الدموع فی وجهه کخدید الماء فی الارض»
هوش مصنوعی: همه به کمک او آمدند و به قدری گریه کردند که اشک‌هایشان مانند سیل جاری شد. مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «چشم‌های داوود مانند دو ظرفی است که آب از آن‌ها می‌چکد و اشک‌هایش بر صورتش مانند آب که بر زمین می‌ریزد، جاری شده است».
و قال الحسن: کان داود بعد الخطیئة لا یجالس الّا الخاطئین یقول: تعالوا الی داود الخاطی‌ء و لا یشرب شرابا الّا مزجه بدموع عینیه و کان یجعل خبز الشعیر الیابس فی قصعته فلا یزال یبکی علیه حتّی یبتّل بدموع عینیه و کان یذر علیه الملح و الرّماد فیأکل و یقول: هذا کل الخاطئین، قال و کان داود قبل الخطیئة یقوم نصف اللیل و یصوم نصف الدّهر فلمّا کان من خطیئته ما کان صام الدهر و قام اللیل کلّه.
هوش مصنوعی: حسن گفت: بعد از ارتکاب گناه، داوود فقط با گناهکاران نشست و برخاست می‌کرد و می‌گفت: بیایید به سوی داوود گناهکار. او هیچ نوشیدنی نمی‌نوشید مگر اینکه آن را با اشک‌هایش مخلوط کند، و نان جو خشک را در ظرفش می‌گذاشت و همواره به خاطر آن می‌گریست تا اشک‌هایش آن را مرطوب کند. او روی آن نمک و خاکستر می‌پاشید و می‌خورد و می‌گفت: این هم غذای گناهکاران است. حسن گفت که داوود قبل از گناه، نیمه شب بیدار می‌ماند و نیمه سال را روزه می‌گرفت، اما بعد از گناهش، مدام روزه می‌گرفت و تمام شب را بیدار می‌ماند.