قوله تعالی: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال علی وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الی حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ.
و قوله: بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ ای غدوّة و عشیّا. و الاشراق ان تشرق الشمس و یتنار ضوءها، تقول: شرقت الشمس اذا طلعت، و اشرقت أضاءت، و هو اصل صلاة الضحی فی القرآن.
قال ابن عباس: کنت امرّ بهذه الآیة لا ادری ماهی حتّی حدّثتنی امّ هانی بنت ابی طالب انّ رسول اللَّه (ص) دخل علیها فدعا بوضوء فتوضّأ فصلّی الضّحی، فقال: یا امّ هانی هذه صلاة الاشراق.
«وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً» ای و سخرنا الطّیر محشورة له، ای مجموعة من کلّ ناحیة کانت الملائکة تحشر الیه ما امتنع علیه منها. و قیل: زاد اللَّه فیها ما فهمت الامر و النّهی و الزّجر به، «کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ» ای الجبال و الطّیر للَّه مسبّح. و قیل: «له» ای لداود علی مذهب التّقدیم و التأخیر کما ذکرنا.
«وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای ثبّتناه فی بیته حتّی ورّثناه ابنه و قیل: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای قوّیناه بالحرس و الجنود. و قال ابن عباس: کان اشد الملوک سلطانا کان تحرسه کل لیلة ثلاثة و ثلاثون الف رجل. و قیل: «شَدَدْنا مُلْکَهُ» بالعدل فی القضیة و حسن السیرة فی الرّعیة و قبض ایدی الظّلمة «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ» یعنی العلم و النبوّة. و قیل: احکام الرأی و التدبیر.
«وَ فَصْلَ الْخِطابِ» یعنی الشهود علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه، و ذلک لانّ کلام الخصوم ینقطع و ینفصل به. و قیل: «فصل الخطاب» هو قول الانسان بعد حمد اللَّه و الثناء علیه، امّا بعد اذا اراد الشروع فی کلام و اوّل من قاله داود علیه السلام. و قال مقاتل: «فصل الخطاب» علم الحکم و البصر بالقضاء.
عکرمه گفت: دو مرد برخاستند بخصومت، نزدیک داود علیه السلام آمدند، یکی بر دیگر دعوی کرد بگاوی که از من بغصب دارد، مدّعی علیه آن دعوی را منکر شد و با انکار لطمهای بر روی آن مدّعی زد، داود از مدّعی بیّنت خواست، بیّنت نبود، داود گفت: امروز برخیزید تا من در کار شما اندیشه کنم، آن شب داود را بخواب نمودند که مدّعی علیه کشتنی است او را بکش و گاو بمدّعی تسلیم کن. داود گفت: این خوابست که مرا نمودند و اندرین حکم تعجیل نکنم تا آن گه که بوحی مرا محقّق شود، پس وحی آمد از حق جلّ جلاله که آنچه ترا فرمودیم حکم ماست و فرموده ما حکمی درست و قضیّتی راست. داود هر دو خصم را حاضر کرد و گاو بمدّعی داد و بر مدّعی علیه حکم قتل کرد، آن مرد گفت: و بی حجّت قتل من از کجا روا میداری؟ گفت: وحی خداوند است و فرمان حقّ جلّ جلاله. گفت: اگر چنین است باری من راست گویم: پدر این مرد را کشتهام و گاو از وی بغصب ستدهام اینچه بر من میرود جزای آنست و قصاص آن و بر اللَّه جلّ جلاله چیزی فرو نشود و آنچه بر آدمی پوشیده شود بر حق پوشیده نشود، آن گه داود بفرمود تا او را بکشند. پس هیبتی عظیم از داود بر بنی اسرائیل افتاد همه منقاد وی شدند و سر بر خطّ وی نهادند، گفتند: داود ملک که میراند و حکم که میکند بوحی آسمان میکند و بتأیید و نصرت الهی، اینست که ربّ العالمین فرمود: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.
قوله: وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ این آیت ابتدای قصّه داود است، و علمای تفسیر مختلفاند که سبب آن امتحان چه بود. قول سدی و کلبی و مقاتل آنست که داود علیه السلام روزگار خود قسمت کرده بود، هر روزی را کاری ساخته و وردی نهاده، روزی حکم را بود و فصل خصومات میان مردم، روزی عبادت را بود و خلوت داشتن با حقّ باخلاص و صدق، روزی زنان را بود کار ایشان راست داشتن و معاش خویش را ترتیب دادن، و داود در کتاب خدا خوانده بود شرف و منزلت آبا و اجداد خویش ابراهیم و اسحاق و یعقوب و آن درجات و کرامات و فضل و افضال که حق جل جلاله با ایشان کرده و ایشان را بمحلّ رفیع رسانیده، داود منزلت و درجت ایشان آرزو کرد، وحی آمد از حقّ جلّ جلاله که: ای داود ایشان بلاها چشیدند و رنجها کشیدند تا بآن نواخت و کرامت رسیدند، اگر ابراهیم بود در آتش نمرود و ذبح فرزند دید آنچه دید، ور اسحاق بود در ذبح خویش و تن فراکشتن دادن چشید آنچه چشید، ور یعقوب بود در فراق یوسف رسید بوی آنچه رسید، داود گفت: بار خدایا اگر بلائی بر من نهی و مرا در ان ممتحن کنی من صبر کنم چنانک ایشان صبر کردند تا مگر آنجا رسم که ایشان رسیدند. فرمان آمد که ای داود ما حکم کردیم و قضا راندیم که فلان روز در فلان ماه روز بلای تو خواهد بود و هنگام امتحان تو.
داود آن روز که اللَّه او را وعده نهاد در محراب شد و خویشتن را با عبادت پرداخت، ساعتی نماز کرد و ساعتی زبور خواند، شیطان آمد بصورت مرغی حمامه مرغی که هر دو بال وی مروارید و زبرجد بود و نهاد وی از زر بود و از هر رنگ نیکو او را رنگی بود، از بالا در پرید و میان دو پای داود بنشست، داود را سخت عجب آمد آن مرغ و آن رنگ وی، دست فراز کرد تا آن را بگیرد و فرا بنی اسرائیل نماید تا در عجائب قدرت اللَّه نظر کنند، آن مرغ پارهای فراتر شد چنانک دست داود بدان نرسید، امّا از وی نومید نگشت که نزدیک بود، داود بر روزن شد، مرغ بر پرید، داود از بالا نظر کرد که کجا پرید تا صیّاد را فرستد و او را بگیرد، آن ساعت چشم داود بر زنی آمد برهنه در بوستانی بر شطّ برکهای غسل میکرد، زنی را دید بغایت جمال و حسن، آن زن باز نگرست، سایه مرد دید بدانست که کسی مینگرد، موی خویش بیفشاند در میان موی خویش پنهان شد، داود را از حسن وی این عجبتر آمد، پرسید که این زن کیست؟
گفتند: بتشایع بنت شایع زن اوریا ابن حنانا، اینجا مفسّران را اقوال مختلف است: قومی گفتند ذنب داود بیش از ان نبود که در دل خود دوست میداشت و آرزو کرد که اوریا در غزاة کشته شود و زن وی را بزنی کنم. قومی گفتند: داود نامه نوشت به ایوب بن صوریا که روز جنگ اوریا را فرا پیش کن که جنگ کند، و مقصود وی آن بود که کشته شود و زن وی را بزنی کند، و این قول ضعیف است و محقّقان نپسندیدهاند.
روی انّ علیا رضی اللَّه عنه قال: «من حدّث بحدیث داود علی ما یرویه القصّاص معتقدا صحّته جلّدته مائة و ستّین»
ای حدّین لعظیم ما ارتکب من الاثم و کبیر ما احتقب من الوزر. قومی گفتند: اوریا آن زن را خطبه کرده بود او را بخواسته و از قوم وی اجابت یافته و دل بر وی نهاده، امّا عقد نکاح هنوز نرفته بود، چون اوریا بغزاة رفت داود بسر وی در آمد و او را بخواست، تزوّجت منه لجلالته، فاغتمّ لذلک اوریا و صار ذلک من داود معصیة فعاتبه اللَّه علی ذلک حیث لم یترک هذه الواحدة لخاطبها و عنده تسع و تسعون امرأة. قومی گفتند: کشتن اوریا در غزاة و شهید گشتن وی بیقصد داود بود و بیآگاهی وی، امّا ذنب وی آن بود که چون خبر قتل وی رسید او را دشخوار نیامد و برنا یافت وی جزع نکرد چنانک بر دیگران کرد و پیش از ان تمنّی کرده و گفته.
کاشک این زن مرا حلال بودی، علی الجمله از داود این ذنب صغیره بود، و صغیرة الانبیاء عند اللَّه عظیمة فعاتبه اللَّه علی ذلک. پس چون خبر قتل اوریا برسید و عدّت آن زن بسر آمد، داود او را بخواست و از وی سلیمان زاد، بعد از ان که وی را خواسته بود و دخول کرده ربّ العالمین دو ملک فرستاد بوی بر صورت دو خصم، گویند جبرئیل بود و میکائیل، فذلک قوله تعالی: وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ، و «الخصم» ها هنا بمعنی الخصوم، تقول: رجل خصم و قوم خصم و امرأة خصم و نسوة خصم، و رجل عدل و قوم عدل و امرأة عدل و نسوة عدل، و کذلک رجلان و امرأتان، و انما صلح للواحد و الاثنین و الجماعة و الذکر و الانثی لانه مصدر، تقول: خصمته اخصمه خصما، فاذا قلت: هما خصم و هم خصم فالمعنی هما ذوا خصم و هم ذووا خصم، و کذلک اذا قلت: هی خصم و هنّ خصم فالمعنی هی ذات خصم و هنّ ذوات خصم، کما تقول: هما عدل و هم عدل ای هما ذوا عدل و هم ذووا عدل و هی عدل و هنّ عدل، ای هی ذات عدل و هنّ ذوات عدل، و ما کان من المصادر و قد وصف به الاسماء فتوحیده جائز و ان و صفت به الجماعة، فتذکیره جائز و ان وصفت به الانثی، تقول: هو رضی و هما رضی و هم رضی و هذه رضی، و ان قلت: هم خصوم و هم عدول جاز. و التسور الصعود، و المحراب ها هنا القصر.
«إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ» الاثنان فما فوقهما جماعة، کان دخل علیه جبرئیل و میکائیل فی صورة رجلین، «فَفَزِعَ مِنْهُمْ» ای فزع منهما، و انما فزع لانهما دخلا علیه فی غیر حین الاذن، فقال: ما ادخلکما علیّ؟ «قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ» ای نحن خصمان «بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ» جئناک لتقضی بیننا، فان قیل: کیف قالا بغی بعضنا علی بعض و هما ملکان لا یبغیان؟ قلنا معناه: أ رأیت خصمین بغی احدهما علی الآخر، هذا من معاریض الکلام لا علی تحقیق البغی من احدهما، «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ» ای بالعدل «وَ لا تُشْطِطْ» ای لا تجر یقال: شطّ الرجل شططا و اشطّ اشطاطا اذا جار فی حکمه، و معناه: مجاوزة الحدّ و اصل الکلمة من شطّت الدّار اذا بعدت، و یقرأ «لا تشطط» و یجوز «لا تشطط»، یقال: شطّ یشطّ و یشط، و معناه: لا تبعد عن الحق، قال الشاعر:
تشطّ غدا دار جیراننا
و للدّار بعد غد ابعد
«وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ» ای ارشدنا الی طریق الصّواب و العدل.
فقال داود لهما تکلّما، فقال احدهما: «إِنَّ هذا أَخِی» ای علی دینی و طریقتی.
و قیل: صاحبی، «لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً» ای امرأة، «وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ» و العرب تکنی عن المرأة بالنّعجة و بالشّاة ایضا. قال الاعشی:
فرمیت غفلة عینه عن شاته
فاصبت حبّة قلبها و طحالها
قال الحسین بن ابو الفضل: هذا تعریض للتنبیه و التفهیم لانه لم یکن هناک بغی و لا نعاج، فهو کقولهم: ضرب زید عمروا، و اشتری بکر دارا، و لیس هناک ضرب و لا شری.
«فَقالَ أَکْفِلْنِیها» قال ابن عباس: اعطنیها. و قال مجاهد: انزل لی عنها.
و قال اهل اللغة: «أَکْفِلْنِیها» ای اجعلنی کافلالها اقوم بامرها، و المعنی طلّقها لا تزوّجها.
«وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ» ای غلبنی فی الخصومة، ای کان اقدر علی الاحتجاج منّی و صار اعزّ منّی فی مخاصمته ایّای ان تکلّم کان افصح منّی و ان حارب کان ابطش منّی فغلبنی.
«قالَ» داود: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ» ای مضمومة الی نعاجه.
گفتهاند: سخنگوی درین قصّه جبرئیل بود، با داود گفت: این برادر منست در دین و طریقت و صاحب من، او را نود و نه میش است و مرا یک میش، او را مهمانی رسید قصد کشتن میش من کرد مهمان را از دریغ داشتن میش خویش داود چون این سخن شنید خشم گرفت گفت: و اللَّه لاقتلنّه ان ذبحها، فقال جبرئیل: أ تقتل فی ذبح شاة و لا تقتل من استلب امرأة جاره و استنکحها.
«وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ» هذا کلام مستأنف لیس من قول داود، و الخلطاء الشرکاء، جمع خلیط کظریف و ظرفاء، «لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ» ای لیظلم بعضهم بعضا، «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» فانهم لا یظلمون احدا، «وَ قَلِیلٌ ما هُمْ» ای و قلیل هم، و «ما» زیادة، معناه: الصّالحون الذین لا یظلمون قلیل. داود چون حکم ایشان برگزارد، جبرئیل با صاحب خویش نگرست بخندید و گفت: حکم علی نفسه بر خویشتن حکم کرد. این سخن بگفت و هر دو بآسمان شدند، داود بدانست که ایشان فریشته بودند و آزمودن وی را آمده بودند، اینست که ربّ العالمین فرمود: وَ ظَنَّ داوُدُ ای علم و ایقن داود، «أَنَّما فَتَنَّاهُ» ای ابتلیناه، «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ» سأل ربه الغفران، «وَ خَرَّ راکِعاً» ای سقط ساجدا، و الرکوع ها هنا السجود لان الساجد یهوی راکعا الی السجود. قال مجاهد: سجد اربعین یوما و لیلة لا یرفع رأسه و لا یرقاء دمعه، «وَ أَنابَ» ای رجع من خطیئته.
«فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ» ای سترنا له ذلک الذنب، «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی» ای قربة و منزلة رفیعة، الزلفی القربی، و الزلفة القربة، و الازلاف التقریب، و الازدلاف الاقتراب، و منه سمّیت المزدلفة لقربها من الموقف، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» ای حسن مرجع، و هو الجنّة.
قال ابن عباس: سجدة «ص» لیست من عزائم السجود و قد رأیت النبی (ص) یسجد فیها، یعنی عند قوله: وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ، فقال صلی اللَّه علیه و سلم: «سجدها نبیّ اللَّه داود توبة و سجدناها شکرا»
و قال ابن عباس: جاء رجل الی النبیّ (ص) فقال: یا رسول اللَّه رأیتنی اللیلة و انا نائم کانی اصلّی خلف شجرة فسجدت فسجدت الشجرة لسجودی فسمعتها و هی تقول: اللّهم اکتب لی بها عندک اجرا وضع عنّی بها وزرا و اجعلها لی عندک ذخرا و تقبّلها منّی کما تقبّلها من عبدک داود، قال ابن عباس فقرأ النبی (ص) سجدة ثم سجد فسمعته و هو یقول مثل ما اخبره الرّجل عن قول الشجرة.
«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ» القول هاهنا مضمر، تأویله: قلنا یا داود انا جعلناک، «خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» ای خلیفة ممّن کان قبلک من الرّسل، و الخلیفة المدبّر للامر من قبل غیره علی جهة البدل من تدبیره. و قیل: جعلناک خلیفة اللَّه فی الارض. بدانکه خلیفه کسی را گویند که وی مأمور بود با قامت امور و تنفیذ احکام و سیاست ملک چنانک موسی فرا هارون گفت: اخلفنی فی قومی خلیفه من باش در نگهداشت بنی اسرائیل، و مصالح دین و دنیای ایشان درست گشت که خلیفه در لغت بمعنی کار ران بود بامر کسی دیگر، آدم و داود صلوات اللَّه علیهما هر دو مأمور بودند از جهت حقّ جلّ جلاله بتبلیغ وحی و رسالت بخلق و بیان کردن امر و نهی و با قامت حدود شریعت تا ایشان را هر دو در قرآن خلیفه نام نهاد، و بعضی علما کراهیت داشتهاند که ایشان را گویند خلیفة اللَّه گفتند: نام خلیفه مضاف باللّه جلّ جلاله در قرآن نیامده است در قرآن مطلق آمده بیاضافت چنانک آمده میباید گفت. عبد الملک بن مروان خطبه میکرد گفت: اللّهم اصلح خلیفتک کما اصلحت خلفاءک الرّاشدین، فقام رجل و قال: یا امیر المؤمنین لا تقل خلیفتک و لکن قل خلیفة المتقدّمین، فقال عبد الملک: اما علمت قول اللَّه تعالی: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً و قال: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»؟ فقال الرّجل: ذکر الخلیفة مطلقا و لم یقل خلیفتی و لا خلیفة لی، فتحیّر عبد الملک. امّا بیشترین علما روا داشتهاند آدم را و داود را خلیفة اللَّه گفتن بر معنی تبلیغ وحی و رسالت و اقامت احکام و حدود شریعت که نه هر بندهای شایسته وحی اللَّه بود، و باین تأویل همه انبیا را خلیفه شاید گفت و ازینجاست که علمای اسلام روا داشتهاند در خطبهها خلیفة اللَّه گفتن و فی الحدیث عن النبی (ص) انه کان یذکر الدّجال فقالت امرأة: یا رسول اللَّه انی لاعجن العجین فاخاف ان یخرج الدّجال قبل الخبز، فقال رسول اللَّه (ص): «ان یخرج و انا فیکم فانا حجیجه دونکم و ان یخرج بعدی فاللّه خلیفتی علی کلّ مسلم».
چون مصطفی (ص) روا داشت خداوند را عز و جل خلیفه خویش گفتن بآن معنی که نگاه دارنده امت منست از شرّ دجّال، هم روا بود آدم و داود را خلیفة اللَّه گفتن بر معنی آن که بیان کننده دین حقاند و نگاه دارنده احکام شریعت.
قوله عزّ و جلّ: فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ای بالعدل «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی» ای لا تحمل الی هوی نفسک فتقضی بغیر عدل. و قیل «لا تَتَّبِعِ الْهَوی» کما فعلت بامرأة اوریا، «فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» ای فیستزلّک الهوی عن طاعة اللَّه، «إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» ای عن طاعة اللَّه، و قیل: عن دین الاسلام، «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» ای اعرضوا عنه و ترکوا العمل بما ینفعهم فیه، و قیل: لم یؤمنوا به، و «یَوْمَ الْحِسابِ» مفعول «نسوا». و قیل. لهم عذاب شدید یوم الحساب بما ترکوا من القضاء بالعدل.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما» من الخلق «باطلا» عبثا لغیر شیء فنترک الخلق سدی بلا ثواب و لا عقاب بل نتّبع هذه الدّار دارا اخری نفصل فیها بین المحسن و المسیء و ینتصف المظلوم من الظالم. و قیل بل خلقنا هما للدّلالة علی خالقهما، «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» ای ظنّهم ان لا بعث و لا حساب و لا جنّة و لا نار، «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ».
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» و هم الکفّار، یعنی: لو سوّینا بینهما لکنّا خلقناهما باطلا. و فی التفسیر انها نزلت فی ثلاثة رهط: علیّ و حمزة و عبیدة بن الحارث، «کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» و هم الکفّار عتبة و شیبة ابنی ربیعة و الولید بن عتبة و هم الّذین تبارزوا یوم بدر فقتل علیّ (ع) الولید و قتل حمزة، عتبة و قتل عبیدة، شیبة. و قیل: هو عام. «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ» الّذین یتّقون الشرک و المعاصی «کَالْفُجَّارِ» فی الثواب؟! «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ» ای هذا کتاب انزلناه «إِلَیْکَ» یعنی القرآن «مُبارَکٌ» فیه البرکة کثیر خیره و نفعه و فیه مغفرة الذنوب لمن آمن به، «لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ» لیقفوا علی ما فیه و یعلموا به، و تشدید الدّال لادغام التاء فیها، اصله لیتدبروا. و قال الحسن: تدبّر آیاته اتّباعه، «وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» ای لیتّعظ بالقرآن ذووا العقول.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال علی وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الی حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ.
هوش مصنوعی: در این آیات، به تسخیر کوهها برای حضرت داوود اشاره شده است. این تسخیر به دو معنی تعبیر شده است: یکی اینکه کوهها به تسبیح خداوند همزمان با او مشغول بودند و داوود میتوانست صدای تسبیح آنها را بشنود و درک کند. دیگر اینکه این کوهها به عنوان معجزهای برای او، در زمان نیاز به حرکت، به سادگی و بدون مانع حرکت میکردند. این مورد یادآور تسخیر کوهها در آیات دیگر قرآن است که به تسبیح آنها اشاره شده است.
و قوله: بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ ای غدوّة و عشیّا. و الاشراق ان تشرق الشمس و یتنار ضوءها، تقول: شرقت الشمس اذا طلعت، و اشرقت أضاءت، و هو اصل صلاة الضحی فی القرآن.
هوش مصنوعی: در اینجا به زمانهای مختلف روز اشاره شده است: "عشی" به معنی غروب و "اشراق" به معنی صبح زود است. وقتی گفته میشود که خورشید "شرقت"، به معنی این است که خورشید طلوع کرده و نورش شروع به تابیدن کرده است. همچنین "اشراق" به معنی روشن شدن فضا در زمان طلوع خورشید است و این مفهوم به نماز صبح تا حدودی مرتبط است.
قال ابن عباس: کنت امرّ بهذه الآیة لا ادری ماهی حتّی حدّثتنی امّ هانی بنت ابی طالب انّ رسول اللَّه (ص) دخل علیها فدعا بوضوء فتوضّأ فصلّی الضّحی، فقال: یا امّ هانی هذه صلاة الاشراق.
هوش مصنوعی: ابن عباس میگوید: من به این آیه میگذشتم و نمیدانستم که چیست تا اینکه ام هانی، دختر ابیطالب، به من گفت که پیامبر (ص) به خانهاش وارد شد و درخواست وضو کرد. او وضو گرفت و نماز صبح را خواند و سپس گفت: ای ام هانی، این نماز اشراق است.
«وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً» ای و سخرنا الطّیر محشورة له، ای مجموعة من کلّ ناحیة کانت الملائکة تحشر الیه ما امتنع علیه منها. و قیل: زاد اللَّه فیها ما فهمت الامر و النّهی و الزّجر به، «کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ» ای الجبال و الطّیر للَّه مسبّح. و قیل: «له» ای لداود علی مذهب التّقدیم و التأخیر کما ذکرنا.
هوش مصنوعی: پرندگان به گرد او جمع شده بودند. یعنی ما پرندگان را برای او به جمع آوردیم، و ملائکه هر چیزی را که از او امتناع میکردند، به سوی او میآوردند. همچنین گفته شده که خداوند به این مسئله فهم فرمان و نهی و لطف و قهر را افزوده است. هر یک از موجودات، چه کوهها و چه پرندگان، برای خدا تسبیح میگویند و اینکه "لَـهُ" اشاره به داوود دارد بر اساس مذهب تقدم و تأخر که قبلاً ذکر کردیم.
«وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای ثبّتناه فی بیته حتّی ورّثناه ابنه و قیل: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای قوّیناه بالحرس و الجنود. و قال ابن عباس: کان اشد الملوک سلطانا کان تحرسه کل لیلة ثلاثة و ثلاثون الف رجل. و قیل: «شَدَدْنا مُلْکَهُ» بالعدل فی القضیة و حسن السیرة فی الرّعیة و قبض ایدی الظّلمة «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ» یعنی العلم و النبوّة. و قیل: احکام الرأی و التدبیر.
هوش مصنوعی: ما فرمانروایی او را استوار کردیم، به این معنا که او را در خانهاش مستقر ساختیم تا اینکه سلطنتش به پسرش برسد. برخی نیز میگویند که ما سلطنت او را با نیروها و سربازان تقویت کردیم. براساس گفته ابن عباس، او یکی از قدرتمندترین فرمانروایان بود و هر شب ۳۳ هزار نفر از او حفاظت میکردند. همچنین، برخی میگویند که ما سلطنتش را با برقراری عدالت در قضاوت و رفتار نیکو در برابر مردم و کنترل دستهای زورمندان استوار کردیم. و درباره «و آتیناه الحکمة» گفته شده که به معنای علم و نبوت است، و بعضی دیگر معتقدند که این به معنی احکام عادلانه و تدبیر صحیح است.
«وَ فَصْلَ الْخِطابِ» یعنی الشهود علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه، و ذلک لانّ کلام الخصوم ینقطع و ینفصل به. و قیل: «فصل الخطاب» هو قول الانسان بعد حمد اللَّه و الثناء علیه، امّا بعد اذا اراد الشروع فی کلام و اوّل من قاله داود علیه السلام. و قال مقاتل: «فصل الخطاب» علم الحکم و البصر بالقضاء.
هوش مصنوعی: «فصل الخطاب» به معنای شهادت بر ادعا و قسم خوردن بر مدعیعلیه است، زیرا با این اصطلاح گفتگوها و منازعات طرفین به پایان میرسد و از هم جدا میشود. برخی نیز گفتهاند که «فصل الخطاب» به معنای سخنی است که انسان پس از ستایش خداوند بر زبان میآورد و نخستین کسی که این را گفت داوود (علیه السلام) بوده است. مقاتل نیز بیان کرده که «فصل الخطاب» به معنای علم و بصیرت در قضاوت است.
عکرمه گفت: دو مرد برخاستند بخصومت، نزدیک داود علیه السلام آمدند، یکی بر دیگر دعوی کرد بگاوی که از من بغصب دارد، مدّعی علیه آن دعوی را منکر شد و با انکار لطمهای بر روی آن مدّعی زد، داود از مدّعی بیّنت خواست، بیّنت نبود، داود گفت: امروز برخیزید تا من در کار شما اندیشه کنم، آن شب داود را بخواب نمودند که مدّعی علیه کشتنی است او را بکش و گاو بمدّعی تسلیم کن. داود گفت: این خوابست که مرا نمودند و اندرین حکم تعجیل نکنم تا آن گه که بوحی مرا محقّق شود، پس وحی آمد از حق جلّ جلاله که آنچه ترا فرمودیم حکم ماست و فرموده ما حکمی درست و قضیّتی راست. داود هر دو خصم را حاضر کرد و گاو بمدّعی داد و بر مدّعی علیه حکم قتل کرد، آن مرد گفت: و بی حجّت قتل من از کجا روا میداری؟ گفت: وحی خداوند است و فرمان حقّ جلّ جلاله. گفت: اگر چنین است باری من راست گویم: پدر این مرد را کشتهام و گاو از وی بغصب ستدهام اینچه بر من میرود جزای آنست و قصاص آن و بر اللَّه جلّ جلاله چیزی فرو نشود و آنچه بر آدمی پوشیده شود بر حق پوشیده نشود، آن گه داود بفرمود تا او را بکشند. پس هیبتی عظیم از داود بر بنی اسرائیل افتاد همه منقاد وی شدند و سر بر خطّ وی نهادند، گفتند: داود ملک که میراند و حکم که میکند بوحی آسمان میکند و بتأیید و نصرت الهی، اینست که ربّ العالمین فرمود: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.
هوش مصنوعی: عکرمه گفت: دو مرد به نزد داود علیه السلام آمدند و دربارهای با یکدیگر درگیر شدند. یکی از آنها ادعا کرد که گاوی از او به زور گرفته شده است، اما مدعی علیه این ادعا را انکار کرد و با زدن ضربهای به صورت مدعی، او را تحت فشار قرار داد. داود از مدعی خواست تا دلیل و شاهدی برای ادعایش بیاورد، اما شاهدی نداشت. بنابراین داود به آنها گفت که تا فردا صبر کنند تا او در این مورد فکر کند.
در آن شب داود خواب دید که به او میگویند: «این مرد را بکش و گاو را به مدعی بده.» اما داود نگران بود و تصمیم گرفت که تا وقتی وحی الهی نرسد، در این مورد اقدام نکند. سپس وحی به او رسید که بیانگر حکم خداوند است و آن را درست و صحیح دانست.
داود هر دو طرف را فراخواند و گاو را به مدعی داد و به مدعی علیه حکم کرد که کشته شود. مدعی علیه با شگفتی پرسید که بدون دلیل چگونه حکم قتل او رواست؟ داود پاسخ داد که این حکم بر اساس وحی الهی است. در آن لحظه، مدعی علیه به حقیقت اعتراف کرد و گفت که پدر مدعی را کشته و گاو را به ناحق از او گرفته است. وی به این نتیجه رسید که حالا باید جزای کارش را ببیند و بر این باور بود که چیزی از خداوند پنهان نمیماند.
پس داود دستور داد که او را بکشند. از آن زمان، قدرت و اعتبار داود در بین بنیاسرائیل به شدت افزایش یافت و همه به او تسلیم شدند. آنها گفتند که داود با وحی و یاری الهی حکمرانی میکند و این همان چیزی است که خداوند فرموده است: «ما حکومت او را تقویت کردیم و به او حکمت و توانایی داوری عطا کردیم.»
قوله: وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ این آیت ابتدای قصّه داود است، و علمای تفسیر مختلفاند که سبب آن امتحان چه بود. قول سدی و کلبی و مقاتل آنست که داود علیه السلام روزگار خود قسمت کرده بود، هر روزی را کاری ساخته و وردی نهاده، روزی حکم را بود و فصل خصومات میان مردم، روزی عبادت را بود و خلوت داشتن با حقّ باخلاص و صدق، روزی زنان را بود کار ایشان راست داشتن و معاش خویش را ترتیب دادن، و داود در کتاب خدا خوانده بود شرف و منزلت آبا و اجداد خویش ابراهیم و اسحاق و یعقوب و آن درجات و کرامات و فضل و افضال که حق جل جلاله با ایشان کرده و ایشان را بمحلّ رفیع رسانیده، داود منزلت و درجت ایشان آرزو کرد، وحی آمد از حقّ جلّ جلاله که: ای داود ایشان بلاها چشیدند و رنجها کشیدند تا بآن نواخت و کرامت رسیدند، اگر ابراهیم بود در آتش نمرود و ذبح فرزند دید آنچه دید، ور اسحاق بود در ذبح خویش و تن فراکشتن دادن چشید آنچه چشید، ور یعقوب بود در فراق یوسف رسید بوی آنچه رسید، داود گفت: بار خدایا اگر بلائی بر من نهی و مرا در ان ممتحن کنی من صبر کنم چنانک ایشان صبر کردند تا مگر آنجا رسم که ایشان رسیدند. فرمان آمد که ای داود ما حکم کردیم و قضا راندیم که فلان روز در فلان ماه روز بلای تو خواهد بود و هنگام امتحان تو.
هوش مصنوعی: داود علیهالسلام در زندگیاش زمانها را تقسیم کرده و برای هر روز کاری را مقرر کرده بود. او روزهایی را به قضاوت و حل اختلاف مردم، روزهایی را به عبادت و خلوت با خدا، و روزهایی را به رسیدگی به امور زنان اختصاص داده بود. او در کتاب مقدس خدا، منزلت و شرافت نیاکانش همچون ابراهیم، اسحاق و یعقوب را مطالعه کرده و آرزو داشت به آن درجات و کرامات برسد. خداوند به او وحی کرد که این افراد قبل از رسیدن به مقامهای بلند، آزمایشهای سختی را تحمل کردهاند. ابراهیم آتش نمرود را چشید، اسحاق به قربانی شدن گرفتار شد و یعقوب فراق یوسف را تحمل کرد. داود از خداوند خواست که اگر او هم به آزمایشی دچار شود، مانند آنها صبر کند. در نهایت، فرمان الهی آمد که در روز مشخصی در فلان ماه، آزمایش او شروع خواهد شد.
داود آن روز که اللَّه او را وعده نهاد در محراب شد و خویشتن را با عبادت پرداخت، ساعتی نماز کرد و ساعتی زبور خواند، شیطان آمد بصورت مرغی حمامه مرغی که هر دو بال وی مروارید و زبرجد بود و نهاد وی از زر بود و از هر رنگ نیکو او را رنگی بود، از بالا در پرید و میان دو پای داود بنشست، داود را سخت عجب آمد آن مرغ و آن رنگ وی، دست فراز کرد تا آن را بگیرد و فرا بنی اسرائیل نماید تا در عجائب قدرت اللَّه نظر کنند، آن مرغ پارهای فراتر شد چنانک دست داود بدان نرسید، امّا از وی نومید نگشت که نزدیک بود، داود بر روزن شد، مرغ بر پرید، داود از بالا نظر کرد که کجا پرید تا صیّاد را فرستد و او را بگیرد، آن ساعت چشم داود بر زنی آمد برهنه در بوستانی بر شطّ برکهای غسل میکرد، زنی را دید بغایت جمال و حسن، آن زن باز نگرست، سایه مرد دید بدانست که کسی مینگرد، موی خویش بیفشاند در میان موی خویش پنهان شد، داود را از حسن وی این عجبتر آمد، پرسید که این زن کیست؟
هوش مصنوعی: داود روزی که خداوند به او وعده داده بود، در محراب قرار گرفت و به عبادت مشغول شد. ساعتی نماز گزارد و ساعتی زبور خواند. در آن حین، شیطان به شکل پرندهای زیبا با بالهایی مرواریدی و زبرجد و بدنی طلایی ظاهر شد و بر روی دو پای داود نشسته. داود به خاطر زیبایی و رنگهای درخشان آن پرنده به شدت متعجب شد و تصمیم گرفت آن را بگیرد و به بنیاسرائیل نشان دهد تا قدرت خداوند را ببینند. اما پرنده کمی بالاتر پرواز کرد و از دست داود دور شد. با این حال، داود ناامید نشد و به دقت به دنبال آن نگاه کرد تا بتواند صیادی را بفرستد و آن را بگیرد. در همین لحظه، چشم داود به زنی برهنه افتاد که در باغی در کنار برکهای در حال غسل بود. او از زیبایی و جذابیت آن زن حیرت زده شد. وقتی آن زن متوجه نگاه داود شد، خود را با مویش پوشاند و داود به خاطر حسناش بیشتر شگفتزده شد و از خود پرسید که این زن کیست.
گفتند: بتشایع بنت شایع زن اوریا ابن حنانا، اینجا مفسّران را اقوال مختلف است: قومی گفتند ذنب داود بیش از ان نبود که در دل خود دوست میداشت و آرزو کرد که اوریا در غزاة کشته شود و زن وی را بزنی کنم. قومی گفتند: داود نامه نوشت به ایوب بن صوریا که روز جنگ اوریا را فرا پیش کن که جنگ کند، و مقصود وی آن بود که کشته شود و زن وی را بزنی کند، و این قول ضعیف است و محقّقان نپسندیدهاند.
هوش مصنوعی: گفته شده است که بتشایع، همسر اوریا ابن حنانا، موضوع بحث مفسران مختلف است. برخی از آنها معتقدند که گناه داود تنها این بود که در دل خود اوریا را دوست داشت و آرزو کرد تا او در میدان جنگ کشته شود تا بتواند همسرش را بهدست آورد. گروهی دیگر میگویند که داود نامهای به ایوب بن صوریا نوشت تا اوریا را به جنگ فراخواند و هدفش این بود که او کشته شود تا همسرش را بهدست آورد. اما این دیدگاه ضعیف تلقی شده و مورد تایید محققان قرار نگرفته است.
روی انّ علیا رضی اللَّه عنه قال: «من حدّث بحدیث داود علی ما یرویه القصّاص معتقدا صحّته جلّدته مائة و ستّین»
هوش مصنوعی: علی رضیاللهعنه فرمود: «هر کسی که درباره حدیث داود به همان نحوی که قصهگویان روایت میکنند، بگود و به صحت آن معتقد باشد، من او را به صد و شصت ضربه شلاق میزنم.»
ای حدّین لعظیم ما ارتکب من الاثم و کبیر ما احتقب من الوزر. قومی گفتند: اوریا آن زن را خطبه کرده بود او را بخواسته و از قوم وی اجابت یافته و دل بر وی نهاده، امّا عقد نکاح هنوز نرفته بود، چون اوریا بغزاة رفت داود بسر وی در آمد و او را بخواست، تزوّجت منه لجلالته، فاغتمّ لذلک اوریا و صار ذلک من داود معصیة فعاتبه اللَّه علی ذلک حیث لم یترک هذه الواحدة لخاطبها و عنده تسع و تسعون امرأة. قومی گفتند: کشتن اوریا در غزاة و شهید گشتن وی بیقصد داود بود و بیآگاهی وی، امّا ذنب وی آن بود که چون خبر قتل وی رسید او را دشخوار نیامد و برنا یافت وی جزع نکرد چنانک بر دیگران کرد و پیش از ان تمنّی کرده و گفته.
هوش مصنوعی: این متن به مسائل اخلاقی و رفتاری اشاره دارد و درباره موضوعی خاص صحبت میکند. در آن به خصوص به داستان اوریا و داود پرداخته شده است. برخی از مردم معتقدند که اوریا برای ازدواج با زنی که داود به او علاقهمند شده بود، خواستگاری کرده و دلش را بر او گذاشته بود، اما هنوز عقدی صورت نگرفته بود. در زمان جنگ، داود به عشق اوریا متمایل شد و این باعث شد که اوریا حس کند مرتکب گناه بزرگی شده است. همچنین برخی معتقدند که مرگ اوریا در جنگ ناخواسته بود، اما داود در برابر خبر مرگ او واکنش مناسبی نشان نداد و این نیز به عنوان یک ضعف اخلاقی از او یاد شده است.
کاشک این زن مرا حلال بودی، علی الجمله از داود این ذنب صغیره بود، و صغیرة الانبیاء عند اللَّه عظیمة فعاتبه اللَّه علی ذلک. پس چون خبر قتل اوریا برسید و عدّت آن زن بسر آمد، داود او را بخواست و از وی سلیمان زاد، بعد از ان که وی را خواسته بود و دخول کرده ربّ العالمین دو ملک فرستاد بوی بر صورت دو خصم، گویند جبرئیل بود و میکائیل، فذلک قوله تعالی: وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ، و «الخصم» ها هنا بمعنی الخصوم، تقول: رجل خصم و قوم خصم و امرأة خصم و نسوة خصم، و رجل عدل و قوم عدل و امرأة عدل و نسوة عدل، و کذلک رجلان و امرأتان، و انما صلح للواحد و الاثنین و الجماعة و الذکر و الانثی لانه مصدر، تقول: خصمته اخصمه خصما، فاذا قلت: هما خصم و هم خصم فالمعنی هما ذوا خصم و هم ذووا خصم، و کذلک اذا قلت: هی خصم و هنّ خصم فالمعنی هی ذات خصم و هنّ ذوات خصم، کما تقول: هما عدل و هم عدل ای هما ذوا عدل و هم ذووا عدل و هی عدل و هنّ عدل، ای هی ذات عدل و هنّ ذوات عدل، و ما کان من المصادر و قد وصف به الاسماء فتوحیده جائز و ان و صفت به الجماعة، فتذکیره جائز و ان وصفت به الانثی، تقول: هو رضی و هما رضی و هم رضی و هذه رضی، و ان قلت: هم خصوم و هم عدول جاز. و التسور الصعود، و المحراب ها هنا القصر.
هوش مصنوعی: کاش این زن برای من حلال بود، زیرا که داود از این گناه کوچک عذر میخواست و نزد خداوند، کوچکترین گناه پیامبران بزرگ است. خداوند او را در این مورد نصیحت کرد. وقتی خبر قتل اوریا به داود رسید و مدت عده آن زن به پایان آمد، داود او را خواست و از او سلیمان به دنیا آمد. پس از آنکه داود او را خواست و وارد زندگیاش شد، خداوند دو فرشته را به سوی او فرستاد تا بین دو طرف درگیر، قضاوت کنند، که گفته میشود جبرائیل و میکائیل بودند. اینجاست که خداوند میفرماید: "آیا خبری از خصم به تو رسید زمانی که به محراب وارد شدند؟" واژه "خصم" در اینجا به معنای دعواکنندگان است و میتواند شامل هر دو جنس و هر تعداد باشد. "تسور" به معنی بالا رفتن و "محراب" در اینجا به معنی قصر است.
«إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ» الاثنان فما فوقهما جماعة، کان دخل علیه جبرئیل و میکائیل فی صورة رجلین، «فَفَزِعَ مِنْهُمْ» ای فزع منهما، و انما فزع لانهما دخلا علیه فی غیر حین الاذن، فقال: ما ادخلکما علیّ؟ «قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ» ای نحن خصمان «بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ» جئناک لتقضی بیننا، فان قیل: کیف قالا بغی بعضنا علی بعض و هما ملکان لا یبغیان؟ قلنا معناه: أ رأیت خصمین بغی احدهما علی الآخر، هذا من معاریض الکلام لا علی تحقیق البغی من احدهما، «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ» ای بالعدل «وَ لا تُشْطِطْ» ای لا تجر یقال: شطّ الرجل شططا و اشطّ اشطاطا اذا جار فی حکمه، و معناه: مجاوزة الحدّ و اصل الکلمة من شطّت الدّار اذا بعدت، و یقرأ «لا تشطط» و یجوز «لا تشطط»، یقال: شطّ یشطّ و یشط، و معناه: لا تبعد عن الحق، قال الشاعر:
هوش مصنوعی: دو مرد به حضور داوود وارد شدند و داوود از ورود آنها ترسید، زیرا آنها بدون اجازه وارد شده بودند. داوود از آنها پرسید که چرا آمدهاند. آنها گفتند: «نگران نباش، ما دوتا طرف دعوا هستیم و یکی بر دیگری ظلم کرده است. آمدهایم تا تو بین ما داوری کنی.» ممکن است سوال شود که چگونه ممکن است دو ملک که خودشان ظلم نمیکنند، بگویند یکی به دیگری ظلم کرده است. پاسخ این است که این یک بیان ضمنی است و به معنای واقعی ظلم نیست. آنها خواستند که از داوود بخواهند تا با عدالت بین آنها حکم کند و به او گفتند که در داوریاش از حدود نگذرد. در اینجا، «نرو از حق دور» هم به عنوان یک معنی مناسب است.
تشطّ غدا دار جیراننا
و للدّار بعد غد ابعد
هوش مصنوعی: روز به روز خانهام از جیران دورتر میشود و این خانه، پس فردا بیشتر از امروز از من دور خواهد بود.
«وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ» ای ارشدنا الی طریق الصّواب و العدل.
هوش مصنوعی: «ما را به راهی که درست و معقول است راهنمایی کن.»
فقال داود لهما تکلّما، فقال احدهما: «إِنَّ هذا أَخِی» ای علی دینی و طریقتی.
هوش مصنوعی: داوود به آن دو گفت که صحبت کنید. یکی از آنها گفت: «این برادر من است» و به دین و روش من اشاره کرد.
و قیل: صاحبی، «لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً» ای امرأة، «وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ» و العرب تکنی عن المرأة بالنّعجة و بالشّاة ایضا. قال الاعشی:
هوش مصنوعی: در این متن آمده است که یکی از صاحبان نظر، به زنی اشاره میکند و میگوید: «او نود و نه بره دارد و من فقط یک بره دارم». در اینجا عربها به زنها به صورت کنیه، بره یا گوسفند نیز اشاره میکنند.
در ادامه، شعری از شاعری به نام اعشی نقل شده که این موضوع را تأکید میکند.
فرمیت غفلة عینه عن شاته
فاصبت حبّة قلبها و طحالها
هوش مصنوعی: در غفلت از گلهاش، چشمانش را میبندد و در همان حال، دانهای از قلب و طحال او را به دست میآورد.
قال الحسین بن ابو الفضل: هذا تعریض للتنبیه و التفهیم لانه لم یکن هناک بغی و لا نعاج، فهو کقولهم: ضرب زید عمروا، و اشتری بکر دارا، و لیس هناک ضرب و لا شری.
هوش مصنوعی: حسین بن ابو الفضل میگوید: این جمله به نوعی اشاره و هشدار است و هدف آن فهماندن است، زیرا در اینجا نه ظلمی وجود دارد و نه جایی برای گوسفندها. این شبیه به این جمله است: زید، عمرو را زد و بکر، خانهای خرید، در حالی که نه زدنی در کار است و نه خریداری.
«فَقالَ أَکْفِلْنِیها» قال ابن عباس: اعطنیها. و قال مجاهد: انزل لی عنها.
هوش مصنوعی: او گفت: «به من این را تحویل دهید». ابن عباس میگوید: به من بدهید. مجاهد نیز گفته است: آن را برای من نازل کنید.
و قال اهل اللغة: «أَکْفِلْنِیها» ای اجعلنی کافلالها اقوم بامرها، و المعنی طلّقها لا تزوّجها.
هوش مصنوعی: اهل زبان میگویند: «مرا کفالت این کار قرار ده» یعنی مرا مسئول انجام این کار قرار بده. در واقع، مفهوم این جمله این است که او را طلاق بده و دوباره او را ازدواج نده.
«وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ» ای غلبنی فی الخصومة، ای کان اقدر علی الاحتجاج منّی و صار اعزّ منّی فی مخاصمته ایّای ان تکلّم کان افصح منّی و ان حارب کان ابطش منّی فغلبنی.
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره به این دارد که فرد مورد نظر در مذاکرات و مناظرات بر من غلبه پیدا کرده است. به این معنا که او در جدلها و گفتوگوها از من قویتر و متقاعدکنندهتر بوده و حتی در بحث و نزاع هم از من پیشی گرفته و برتری داشته است. در واقع، او توانسته است در بیان مطلب خود به صورت مؤثرتری ظاهر شود و در مواقع نیاز، قدرت بیشتری در مجادله نسبت به من نشان دهد و این باعث شده که من شکست بخورم.
«قالَ» داود: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ» ای مضمومة الی نعاجه.
هوش مصنوعی: داوود گفت: «او به خاطر درخواست تو در مورد برهات، به تو ظلم کرده است. این درخواست تو به نفع گلهاش بوده است.»
گفتهاند: سخنگوی درین قصّه جبرئیل بود، با داود گفت: این برادر منست در دین و طریقت و صاحب من، او را نود و نه میش است و مرا یک میش، او را مهمانی رسید قصد کشتن میش من کرد مهمان را از دریغ داشتن میش خویش داود چون این سخن شنید خشم گرفت گفت: و اللَّه لاقتلنّه ان ذبحها، فقال جبرئیل: أ تقتل فی ذبح شاة و لا تقتل من استلب امرأة جاره و استنکحها.
هوش مصنوعی: در این داستان، جبرئیل به داود گفت که زنی از همسایهاش دزدیده شده و او برادرش در دین و راه است. این مرد صاحب نود و نه میش است و فقط یک میش برای داود وجود دارد. اکنون مهمانی آمده و قصد دارد میش داود را بکشد. داود به شدت خشمگین میشود و میگوید که او را خواهد کشت اگر میش او را ذبح کند. جبرئیل به او پاسخ میدهد که آیا برای کشتن یک میش اقدام میکند، در حالی که فردی دیگر زن همسایهاش را دزدیده و به او تجاوز کرده است؟
«وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ» هذا کلام مستأنف لیس من قول داود، و الخلطاء الشرکاء، جمع خلیط کظریف و ظرفاء، «لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ» ای لیظلم بعضهم بعضا، «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» فانهم لا یظلمون احدا، «وَ قَلِیلٌ ما هُمْ» ای و قلیل هم، و «ما» زیادة، معناه: الصّالحون الذین لا یظلمون قلیل. داود چون حکم ایشان برگزارد، جبرئیل با صاحب خویش نگرست بخندید و گفت: حکم علی نفسه بر خویشتن حکم کرد. این سخن بگفت و هر دو بآسمان شدند، داود بدانست که ایشان فریشته بودند و آزمودن وی را آمده بودند، اینست که ربّ العالمین فرمود: وَ ظَنَّ داوُدُ ای علم و ایقن داود، «أَنَّما فَتَنَّاهُ» ای ابتلیناه، «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ» سأل ربه الغفران، «وَ خَرَّ راکِعاً» ای سقط ساجدا، و الرکوع ها هنا السجود لان الساجد یهوی راکعا الی السجود. قال مجاهد: سجد اربعین یوما و لیلة لا یرفع رأسه و لا یرقاء دمعه، «وَ أَنابَ» ای رجع من خطیئته.
هوش مصنوعی: بسیاری از همراهان و دوستان (در اینجا منظور شریکان و همپیمانان) به یکدیگر ظلم میکنند، مگر آن کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند؛ زیرا آنها هیچکس را ظلم نمیکنند و تعدادشان نیز کم است. وقتی داود حکمی برای آنها صادر کرد، جبرئیل با همراهش به او نگریست و خندید و گفت: «او خودش بر خود حکم کرد.» وقتی این را گفتند، هر دو به آسمان رفتند و داود فهمید که آنها فرشته بودند و برای آزمایش او آمده بودند. به همین دلیل خداوند فرمود: داود یقین کرد که ما او را آزمایش کردهایم. او از خداوند طلب آمرزش کرد و به حالت سجده خاشع شد. در اینجا رکوع به معنی سجود است، زیرا ساجد به سمت سجده خم میشود. مجاهد میگوید: او چهل روز و شب در سجده بود و سرش را بالا نمیآورد و اشکهایش نمیخشکید. سپس به سوی خدا بازگشت و از خطای خود توبه کرد.
«فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ» ای سترنا له ذلک الذنب، «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی» ای قربة و منزلة رفیعة، الزلفی القربی، و الزلفة القربة، و الازلاف التقریب، و الازدلاف الاقتراب، و منه سمّیت المزدلفة لقربها من الموقف، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» ای حسن مرجع، و هو الجنّة.
هوش مصنوعی: ما آن گناه را برای او بخشیدیم و او در نزد ما جایگاه نزدیکی دارد، یعنی مقام و منزلت بالایی. نزدیکی به خداوند را زلفی مینامند و از این رو، محلی که به آن مزدلفه میگویند به خاطر نزدیکیاش به محل وقوف در عرفات است. همچنین، او بازگشت خوب و شایستهای خواهد داشت که همان بهشت است.
قال ابن عباس: سجدة «ص» لیست من عزائم السجود و قد رأیت النبی (ص) یسجد فیها، یعنی عند قوله: وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ، فقال صلی اللَّه علیه و سلم: «سجدها نبیّ اللَّه داود توبة و سجدناها شکرا»
هوش مصنوعی: ابن عباس میگوید: سجده «ص» از سجدههای واجب نیست و من پیامبر (ص) را دیدم که در این سجده میکند، یعنی در هنگام گفتن: «و به حالت رکوع افتاد و به سوی خدا بازگشت»، پیامبر (ص) فرمود: «این سجده را نبی خدا داوود برای توبه انجام داد و ما هم آن را به عنوان شکرگزاری انجام دادیم.»
و قال ابن عباس: جاء رجل الی النبیّ (ص) فقال: یا رسول اللَّه رأیتنی اللیلة و انا نائم کانی اصلّی خلف شجرة فسجدت فسجدت الشجرة لسجودی فسمعتها و هی تقول: اللّهم اکتب لی بها عندک اجرا وضع عنّی بها وزرا و اجعلها لی عندک ذخرا و تقبّلها منّی کما تقبّلها من عبدک داود، قال ابن عباس فقرأ النبی (ص) سجدة ثم سجد فسمعته و هو یقول مثل ما اخبره الرّجل عن قول الشجرة.
هوش مصنوعی: ابن عباس روایت میکند که یک مرد به پیش پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، دیدم که در خواب مثل این که پشت درختی نماز میخوانم، و وقتی سجده کردم، درخت هم به سجدهام سجده کرد و از آن درخت شنیدم که میگوید: "خدایا، برای من نزد خود اجر بنویس، و بار گناهانم را از من بردار، و این سجده را نزد خود ذخیره کن، و مانند آن را که از بندۀ تو داوود قبول کردی، از من هم قبول کن." ابن عباس ادامه میدهد که پیامبر (ص) سپس سجدهای انجام داد و شنید که او نیز همانند آنچه مرد دربارهی گفتار درخت بیان کرده بود، میگفت.
«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ» القول هاهنا مضمر، تأویله: قلنا یا داود انا جعلناک، «خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» ای خلیفة ممّن کان قبلک من الرّسل، و الخلیفة المدبّر للامر من قبل غیره علی جهة البدل من تدبیره. و قیل: جعلناک خلیفة اللَّه فی الارض. بدانکه خلیفه کسی را گویند که وی مأمور بود با قامت امور و تنفیذ احکام و سیاست ملک چنانک موسی فرا هارون گفت: اخلفنی فی قومی خلیفه من باش در نگهداشت بنی اسرائیل، و مصالح دین و دنیای ایشان درست گشت که خلیفه در لغت بمعنی کار ران بود بامر کسی دیگر، آدم و داود صلوات اللَّه علیهما هر دو مأمور بودند از جهت حقّ جلّ جلاله بتبلیغ وحی و رسالت بخلق و بیان کردن امر و نهی و با قامت حدود شریعت تا ایشان را هر دو در قرآن خلیفه نام نهاد، و بعضی علما کراهیت داشتهاند که ایشان را گویند خلیفة اللَّه گفتند: نام خلیفه مضاف باللّه جلّ جلاله در قرآن نیامده است در قرآن مطلق آمده بیاضافت چنانک آمده میباید گفت. عبد الملک بن مروان خطبه میکرد گفت: اللّهم اصلح خلیفتک کما اصلحت خلفاءک الرّاشدین، فقام رجل و قال: یا امیر المؤمنین لا تقل خلیفتک و لکن قل خلیفة المتقدّمین، فقال عبد الملک: اما علمت قول اللَّه تعالی: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً و قال: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»؟ فقال الرّجل: ذکر الخلیفة مطلقا و لم یقل خلیفتی و لا خلیفة لی، فتحیّر عبد الملک. امّا بیشترین علما روا داشتهاند آدم را و داود را خلیفة اللَّه گفتن بر معنی تبلیغ وحی و رسالت و اقامت احکام و حدود شریعت که نه هر بندهای شایسته وحی اللَّه بود، و باین تأویل همه انبیا را خلیفه شاید گفت و ازینجاست که علمای اسلام روا داشتهاند در خطبهها خلیفة اللَّه گفتن و فی الحدیث عن النبی (ص) انه کان یذکر الدّجال فقالت امرأة: یا رسول اللَّه انی لاعجن العجین فاخاف ان یخرج الدّجال قبل الخبز، فقال رسول اللَّه (ص): «ان یخرج و انا فیکم فانا حجیجه دونکم و ان یخرج بعدی فاللّه خلیفتی علی کلّ مسلم».
هوش مصنوعی: خداوند در این آیات به داود میگوید که او را به عنوان جانشین و خلیفهای در زمین قرار داده است. خلیفه به کسی اطلاق میشود که مسئولیت اداره امور و اجرای دستورات را به نمایندگی از دیگری بر عهده دارد. همچنین گفته شده که داود مامور بوده تا وحی و رسالت خداوند را به مردم برساند و قوانین و حدود شرع را اجرا کند. برخی از دانشمندان از به کار بردن عنوان "خلیفه خدا" برای انبیا پرهیز کردهاند و معتقدند که این عنوان اصلی در قرآن نیامده است. اما بیشتر علمای اسلامی، این عنوان را به درستی برای آدم و داود به عنوان مبلغین وحی و متولیان احکام الهی مورد استفاده قرار دادهاند. در اسلام، از این رو، در خطبهها و سخنان دینی، عنوان "خلیفه خدا" درست و مناسب تلقی میشود.
چون مصطفی (ص) روا داشت خداوند را عز و جل خلیفه خویش گفتن بآن معنی که نگاه دارنده امت منست از شرّ دجّال، هم روا بود آدم و داود را خلیفة اللَّه گفتن بر معنی آن که بیان کننده دین حقاند و نگاه دارنده احکام شریعت.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) به این نکته اشاره کرد که خداوند عز و جل را به عنوان جانشین خود بیان کرده است، به این معنی که او نگهبان امت من است و از شر دجّال محافظت میکند. همچنین، میتوان گفت که آدم و داود نیز به عنوان جانشینان خدا شناخته میشوند، زیرا آنها پیروان دین حق و نگهبانان احکام شریعت هستند.
قوله عزّ و جلّ: فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ای بالعدل «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی» ای لا تحمل الی هوی نفسک فتقضی بغیر عدل. و قیل «لا تَتَّبِعِ الْهَوی» کما فعلت بامرأة اوریا، «فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» ای فیستزلّک الهوی عن طاعة اللَّه، «إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» ای عن طاعة اللَّه، و قیل: عن دین الاسلام، «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» ای اعرضوا عنه و ترکوا العمل بما ینفعهم فیه، و قیل: لم یؤمنوا به، و «یَوْمَ الْحِسابِ» مفعول «نسوا». و قیل. لهم عذاب شدید یوم الحساب بما ترکوا من القضاء بالعدل.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ فرموده است: «بین مردم به حق و انصاف قضاوت کن و از هوسهای نفسانی پیروی نکن.» یعنی اجازه نده که خواستههای نفس تو را به قضاوت ناعادلانه وادارد. همچنین گفته شده است که این آیه به داستان زنا با زن اوریا اشاره دارد. «زیرا هوس تو را از راه خدا منحرف میکند» و این باعث میشود تا از اطاعت خدا دور شوی. «بیشک کسانی که از راه خدا منحرف میشوند» یعنی از اطاعت خدا و یا دین اسلام دور میشوند، «برای آنها عذاب سختی است به خاطر آنچه در روز حساب فراموش کردند.» یعنی آنها از یاد خدا غافل شده و به آن چیزی که به نفع آنهاست عمل نکردند. همچنین ممکن است به این معنی باشد که آنها به این دین ایمان نیاوردهاند. «روز حساب» مفعول کلمه «فراموش کردند» است. همچنین گفته شده است که عذاب سختی برای آنها در روز حساب به خاطر ترک قضاوت عادلانه خواهد بود.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما» من الخلق «باطلا» عبثا لغیر شیء فنترک الخلق سدی بلا ثواب و لا عقاب بل نتّبع هذه الدّار دارا اخری نفصل فیها بین المحسن و المسیء و ینتصف المظلوم من الظالم. و قیل بل خلقنا هما للدّلالة علی خالقهما، «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» ای ظنّهم ان لا بعث و لا حساب و لا جنّة و لا نار، «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ».
هوش مصنوعی: آسمان و زمین و آنچه در میان آنهاست، به طور بیهوده و عبث خلق نشده است. خلقت به هدفی انجام شده و رها نشده است. هدف از این خلقت، ایجاد جهان دیگری است که در آن بین نیات نیکو و بد قضاوت خواهد شد و مظلوم از ظالم انتقام خواهد گرفت. برخی معتقدند که آسمان و زمین به عنوان نشانههایی برای نشان دادن وجود خالقشان آفریده شدهاند. اما کسانی که به این حقایق ایمان ندارند، به این باورند که هیچ بعث و حساب و کتابی وجود نخواهد داشت و نه بهشت و نه جهنمی در کار خواهد بود. لذا برای این گونه افراد عذاب دردناکی در آتش جهنم در نظر گرفته شده است.
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» و هم الکفّار، یعنی: لو سوّینا بینهما لکنّا خلقناهما باطلا. و فی التفسیر انها نزلت فی ثلاثة رهط: علیّ و حمزة و عبیدة بن الحارث، «کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» و هم الکفّار عتبة و شیبة ابنی ربیعة و الولید بن عتبة و هم الّذین تبارزوا یوم بدر فقتل علیّ (ع) الولید و قتل حمزة، عتبة و قتل عبیدة، شیبة. و قیل: هو عام. «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ» الّذین یتّقون الشرک و المعاصی «کَالْفُجَّارِ» فی الثواب؟! «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ» ای هذا کتاب انزلناه «إِلَیْکَ» یعنی القرآن «مُبارَکٌ» فیه البرکة کثیر خیره و نفعه و فیه مغفرة الذنوب لمن آمن به، «لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ» لیقفوا علی ما فیه و یعلموا به، و تشدید الدّال لادغام التاء فیها، اصله لیتدبروا. و قال الحسن: تدبّر آیاته اتّباعه، «وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» ای لیتّعظ بالقرآن ذووا العقول.
هوش مصنوعی: آیا میخواهیم افرادی را که ایمان آورده و کارهای نیک انجام دادهاند، همچون فاسدانی در زمین قرار دهیم؟ البته اگر این دو گروه را برابر کنیم، معنایش این است که خلقت آنها بیهوده است. این آیه درباره سه نفر نازل شده است: علی، حمزه و عبیده بن الحرث. فاسدانی که در اینجا ذکر شدهاند، کفاری هستند به نامهای عتبه و شیبه ابن ربیعه و الولید ابن عتبه، که در روز بدر با هم مواجه شدند و علی (ع) الولید را کشت، حمزه عتبه را و عبیده شیبه را. برخی میگویند این آیه عمومی است. آیا میخواهیم پرهیزکاران را که از شرک و گناه میپرهیزند، همانند فاسقان در پاداش قرار دهیم؟ این کتابی است که به سوی تو نازل کردهایم، قرآن که برکت دارد. در آن خیر و منفعت فراوانی وجود دارد و برای کسانی که به آن ایمان آورند، آمرزش گناهان فراهم میکند. هدف از نازل کردن این کتاب این است که مردم به آیات آن بیاندیشند و به آن توجه کنند. همچنین باید افرادی که دارای عقل و خرد هستند، از قرآن پند بگیرند.