۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا... نه نگرند بدیده سر تا بدایع صنایع بینند؟ نه نگرند بدیده سرّ تا لطایف وظایف بینند؟ ننگرند بدیده سر تا آیات آفاق بینند؟
ننگرند بدیده سرّ تا آیات انفس بینند؟ ننگرند بدیده دل تا انوار هدایت بینند؟ ننگرند بدیده جان تا اسرار عنایت بینند؟ ننگرند بدیده شهود تا حضرت مشهود بینند؟ ننگرند بدیده وجد تا رایت وجود بینند؟ ننگرند بدیده بیخودی تا دوست عیان بینند؟ ننگرند بدیده فنا تا جهانی بیکران بینند؟!
ای مسکین تا کی در صنایع نگری؟ یک بار در صانع نگر! تا کی ببدایع مشغول باشی؟ یک بار بمبدع مشغول شو! تا کی مرد هر دری باشی؟ مرد هر دری را هرگز صلاح و فلاح نبود، لا تکن امعة فتهلک. هزار حصن روئین از جای برکندن آسانتر ازان بود که مرد هر دری را بیک در باز آوردن. بو یزید بسطامی را حدیث دل پرسیدند، گفتا: دل آن بود که بمقدار یک ذره آرزوی خلق درو نباشد.
أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ سلمان فارسی رضی اللَّه عنه هر گه که بخرابهای بر گذشتی توقّف کردی بزاری بنالیدی و رفتگان آن منزل یاد کردی گفتی: کجا اندایشان که این بنا نهادند و ازان مسکن ساختند دل بدادند و مال و جان درباختند تا آن غرفهها بیاراستند، چون دل بران نهادند و چون گل بر بار بشکفتند از بار بریختند و در گل خفتند.
وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ صفت روز رستاخیز است که در ان روز رزمههای نفاق برگشایند و سرپوشهای زرّاقی از سر آن بر گیرند و گویند: «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ». مدّعیان بیمعنی را بینی که زبانهاشان از راه قفا بدر میکشند و لوح معاملات هر کس در رویهاشان میدارند که «اقْرَأْ کِتابَکَ»، و هر ذرّهای که بظلم ستده باشند یا از زکاة باز گرفته داغ قهر میگردانند و بر پیشانیهای عوانان خویشتنپرست مینهند. ای مسکین! آخر نگویی که تا چند از این مکابره بر دوام و تا کی ازین شوخی و دلیری فراوان، از حال طفولیّت تا جوانی و برنایی و از جوانی و برنایی تا بکهلی و از کهلی تا بپیری و از پیری تا بکی؟! سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها... الآیة پاکی و بیعیبی آن خدای را که در زمین از یک آب و یک خاک و یک هوا این همه عجائب صنع نماید و آیات و رایات قدرت پدید کند، بینا کردن بندگان را و باز نمودننشان را که آن کس که ندیده بود ببیند و آن کس که در نیافته بود دریابد که این کرده را کردگاری است و این ساخته را سازنده ایست و این آراسته را آرایندهایست و رسته را رویانندهای، هر یکی بر هستی اللَّه گواه و بر یگانگی وی نشان، نه گواهی دهنده را خرد نه نشان دهنده را زبان،
وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ بزرگی را پرسیدند که شب فاضلتر یا روز؟
جواب داد که شب فاضلتر که در شب همه آسایش و راحت بود و راحت از بهشت است و در روز همه رنج و دشواری بود اندر طلب معاش و رنج و دشواری از دوزخ است. و نیز گفت: شب حظّ مخلصان است که عبادت باخلاص کنند ریادران نه، روز حظّ مرائیان است.
که عبادت بریا کنند اخلاص در ان نه، شب وقت خلوت دوستانست و میعاد آشتی جویان و سلوت مشتاقان و هنگام راز محبّان. وحی آمد ببعضی انبیا: کذب من ادّعی محبتی اذا جنّه اللّیل نام عنی ا لیس کلّ محبّ یحبّ خلوة حبیبها انا مطّلع علیکم اسمع و اری».
و گفتهاند: شب و روز نشان قبض و بسط عارفان است، گهی شب قبض بود ایشان را و گهی روز بسط، در شب قبض همه فترت و هیبت بینند، در روز بسط همه لطف و رحمت یابند، در شب قبض صرصر قهر آید شواهد جلال نماید بنده بزارد در خواهش آید، در روز بسط همه نسیم لطف دمد بوی وصال آرد شواهد جمال نماید بنده بنازد در رامش آید.
پیر طریقت گفت: گاه گویم که در قبضه دیوم از بس پوشش که میبود، گاه نوری تابد که بشریّت در جنب آن ناپدید شود، نوری و چه نوری که از مهر ازل نشانست و بر سجل زندگانی عنوانست، هم راحت جان و هم عیش جان و هم درد جانست.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ... از روی حکمت گفتهاند که زیادت و نقصان ماه از آنست که ماه در ابتدای آفرینش نور او بر کمال بود بخود نظری کرد، عجبی در وی پیدا شد، رب العزة جبرئیل را فرمود تا پر خویش بر روی ماه زد و آن نور از وی بستد ابن عباس گفت: آن خطّها که بر روی ماه میبینید، نشان پرّ جبرئیل است نور از وی بستد امّا نقش بر جای بماند و نقش کلمه توحید است بر پیشانی ماه نبشته «لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه»، چون نور از ماه بستدند او را خدمت درگاه منع کردند، ماه از فرشتگان مدد خواست تا از بهر وی شفاعت کردند گفتند: بار خدایا ماه در خدمت درگاه عزّت خوی کرده هیچ روی آن دارد که یکبارگی او را مهجور نکنی؟ رب العزة شفاعت ایشان قبول کرد و او را دستوری داد تا هر ماهی یک بار سجود کند در شب چهارده، اکنون هر شب که بر آید و بوقت خدمت نزدیکتر میگردد نور وی میافزاید تا شب چهارده که وقت سجود بود نورش بکمال رسد، باز از چهارده چون در گذرد هر شب در نور وی نقصان میآید که از بساط خدمت دورتر میگردد. و قیل: شبیه الشمس عبد یکون ابدا فی ضیاء معرفته و هو صاحب تمکین غیر متلون اشرقت شمس معرفته من بروج سعادته دائما لا یأخذه کسوف و لا یستره سحاب و شبیه القمر عبد یکون احواله فی التنقل و هو صاحب تلوین له من البسط ما یرقّیه الی حد الوصال ثمّ یردّ الی الفترة و یقع فی القبض ممّا کان به من صفاء الحال فیتناقص و یرجع الی نقصان امره الی ان یرفع قلبه عن وقته ثمّ یجود علیه الحقّ سبحانه فیوفّقه لرجوعه عن فطرته و افاقته عن سکرته فلا یزال تصفو حاله الی ان یقرب من الوصال و یرتقی الی ذروة الکمال فعند ذلک یقول بلسان الحال:
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.