گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی‌ ارباب معرفت در احیاء موتی معنی دیگر دیده‌اند و فهمی دیگر کرده‌اند گفتند: اشارت است بزنده گردانیدن دلهای اهل غفلت بنور قربت و زنده کردن جانهای اهل هوا و شهوت بنسیم مشاهدت و روح مواصلت، اگر همه جانهای عالمیان ترا بود و نور قربت ترا حیاة طیّبه ندهد مرده زندانی تویی، و اگر هزار سال در خاک بوده‌ای چون ریحان توحید رحمن در روضه روح تو بود مایه همه زندگانی تویی، عزیز باشد کسی که ناگاه بسر چشمه حیاة رسد. و خضروار درو غسلی بیارد تا حیّ ابد گردد.

پیر طریقت گفت: الهی! زندگانی همه با یاد تو و شادی همه با یافت تو، و جان آنست که در و شناخت تو، الهی! موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی، از نزدیکت نشان میدهند و برتر ازانی، و از دورت می‌پندارند و نزدیکتر از جانی، ندانم که در جانی یا خود جانی نه اینی نه آنی، جان را زندگی می‌باید تو آنی.

وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ یعنی خطاهم الی المسجد فی ظلم اللیل و وقوفهم علی بساط المناجاة معنا. و فی الخبر بشر المشائین فی اللیل الی المساجد بالنور التام یوم القیمة.

در وقت سحرگاه که بنده از حجره اندوه خود بیرون آید بقصد مسجد و محراب، و قدم بر بساط مناجات نهد، هر چه در اطراف و اکناف سماوات مقرّب بود زبانها بحمد و ثنا بگشایند و از جناب جبروت سرا بسر کأس شراب وصل‌ انا جلیس من ذکرنی‌ روان گردد، آن ساعت آسمان و زمین از غیرت فرو گدازند و در این اطباق کونین زبانهای تعطّش از عین شوق بگشایند که و للارض من کأس الکرام نصیب، عزیز کسی که آن ساعت بستر و بالین وداع کند و روی بمحراب عبادت نهد و درد خود را مرهم جوید، شریف وقتی که آنست، عزیز ساعتی آن ساعت که جلال احدیّت بنعت صمدیّت بساط نزول بیفکند و با تو این خطاب کند که هل من سائل؟ هل من تائب؟ هیچ درد زده‌ای را سؤالی هست تا جام اجابت در کام او ریزیم؟ هیچ تائبی هست تا مرکب قبول باستقبال او فرستیم؟ هیچ عاصیی هست تا جریده جریمه او را توقیع غفران کشیم.

خلیلی هل ابصرتما او سمعتما
با کرم من مولی تمشی الی عبد؟

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ خبر میدهد از بازداشتگان عدل ازل، وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ نشان میدهد از برداشتگان لطف قدم، آن بازداشتگان عدل را داغ قطیعت بر نهاد که لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ، این برداشتگان لطف ازل را بالزام از راه تقوی در کشید که وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌، آن رانده اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ و این خوانده وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‌ دارِ السَّلامِ مقبولان حضرت دیگراند و مطرودان قطیعت دیگر، مقبولان حضرت را میگوید: أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، مطرودان قطیعت را میگوید: أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ کرم و رحمت او مقرعه عزت پیش مرکب دولت حزب اللَّه میزند و چون و چرا نه، جبروت و کبریای او کوس قهر و سیاست در دماغ حزب الشیطان میکوبد و روی سؤال نه، و کس را بر اسرار جلال ذو الجلال اطّلاع نه امیر المؤمنین علی کرّم اللَّه وجهه گوید: یکی را در خاک می‌نهادم سه بار روی او بجانب قبله کردم هر بار روی از قبله بگردانید، پس ندایی شنیدم که ای علی دست بدار آن را که ما ذلیل کردیم تو او را عزیز نتوانی کرد. کرامت خواندگان و اهانت راندگان همه از درگاه جلال اوست و بارادت و مشیّت اوست تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ نشان کرامت بنده آنست که مردوار در آید و جان و دل و روزگار فدای دین اسلام کند چنانک آن جوانمرد کرد حبیب نجار مؤمن آل یس، تا از حضرت عزّت این خلعت کرامت بدو رسید که: ادْخُلِ الْجَنَّةَ دوستان او چون بآن عقبه خطرناک رسند بایشان خطاب آید که أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا، باز ایشان را بشارت دهند که وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ. احمد حنبل قدس اللَّه روحه در نزع بود بدست اشارت میکرد و بزبان دندنه‌ای میگفت عبد اللَّه پسرش گوش بر دهان او نهاد تا چه شنود، او در خویشتن میگفت: لا بعد لا بعد نه هنوز نه هنوز، پسر گفت ای پدر این چه حالت است؟ گفت ای عبد اللَّه وقتی با خطرست بدعا مددی ده اینک ابلیس برابر ایستاده و خاک ادبار بر سر میریزد و میگوید: ای احمد جان ببردی از زخم ما، و من میگویم: لا بعد هنوز نه، تا یک نفس مانده جای خطر است نه جای امن. در خبر میآید که بنده مؤمن چون از این سرای فانی روی بدان منزل بقا نهاد، غسال او را بران تخته چوبین خواباند تا بشوید، از جناب قدم بنعت کرم خطاب آید که ای مقرّبان درگاه در نگرید چنانک آن غسال ظاهر او بآب میشوید ما باطن او بآب رحمت میشوئیم، ساکنان حضرت جبروت گویند: پادشاها ما را خبر کن تا آن چه نور است که از دهان وی شعله میزند؟

گوید که آن نور جلال ماست که از باطن وی بر ظاهر تجلّی میکند. حبیب نجار چون بآن مقام دولت رسید او را گفتند: ادْخُلِ الْجَنَّةَ، ای حبیب در رو درین جای ناز دوستان و میعاد راز محبّان و منزل آسایش مشتاقان تا هم طوبی بینی هم زلفی هم حسنی، طوبی عیش بی‌عتاب است، زلفی ثواب بی‌حساب است، حسنی دیدار بی‌حجاب است.

حبیب چون آن نواخت و کرامت دید گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی...

آرزو کرد که کاشک قوم من دانندی که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! نواخت حقّ دیدیم و بمغفرت اللَّه رسیدیم.

آنجای که ابرار نشینند نشستیم
صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم‌
ما را همه مقصودی بخشایش حق بود
المنّة للَّه که بمقصود رسیدیم‌

الحمد لولیّه.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی‌ ارباب معرفت در احیاء موتی معنی دیگر دیده‌اند و فهمی دیگر کرده‌اند گفتند: اشارت است بزنده گردانیدن دلهای اهل غفلت بنور قربت و زنده کردن جانهای اهل هوا و شهوت بنسیم مشاهدت و روح مواصلت، اگر همه جانهای عالمیان ترا بود و نور قربت ترا حیاة طیّبه ندهد مرده زندانی تویی، و اگر هزار سال در خاک بوده‌ای چون ریحان توحید رحمن در روضه روح تو بود مایه همه زندگانی تویی، عزیز باشد کسی که ناگاه بسر چشمه حیاة رسد. و خضروار درو غسلی بیارد تا حیّ ابد گردد.
هوش مصنوعی: خداوند در آیه‌ای اشاره کرده است که ما مردگان را زنده می‌کنیم. عالمان و دانشمندان در اینجا به معنای عمیق‌تری اشاره دارند و می‌گویند که این زنده کردن به معنای احیای دل‌های کسانی است که در غفلت به سر می‌برند، با نور نزدیکی به خدا و زنده کردن جان‌های کسانی که در پی هوا و شهوت هستند، با نسیمی از مشاهده حقیقت و ارتباط معنوی. اگر چه ممکن است روح همه انسان‌ها در بند باشد و در شرایط سختی به سر ببرند، اما اگر نور نزدیکی به خدا در وجودشان وجود داشته باشد، آنها در واقع می‌توانند زندگی پاک و معناداری داشته باشند. همچنین، حتی اگر کسی هزاران سال در خاک باشد، اگر عطر توحید و نزدیکی به خداوند در دلش باشد، او واقعاً زنده است و ارتباط با حقیقت انسانی او را به زندگی ابدی می‌رساند. افرادی که به ناگاه به چشمه حیات برسند، همانند شخصیتی به نام خضر، می‌توانند با غسلی از این نور، به زندگی ابدی نائل شوند.
پیر طریقت گفت: الهی! زندگانی همه با یاد تو و شادی همه با یافت تو، و جان آنست که در و شناخت تو، الهی! موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی، از نزدیکت نشان میدهند و برتر ازانی، و از دورت می‌پندارند و نزدیکتر از جانی، ندانم که در جانی یا خود جانی نه اینی نه آنی، جان را زندگی می‌باید تو آنی.
هوش مصنوعی: بزرگ‌مردی از طریقت گفت: خداوندا! زندگی همه با یاد توست و شادی همه در یافتن توست. جان انسان در شناخت توست. ای خدا! وجود دل‌های پاک مردان بزرگ و دلسوزان یادآور تو هستند و همواره تو را نزدیک‌تر از جان خود می‌دانند. نمی‌دانم که آیا جان در وجود توست یا خود تو، اما می‌دانم که جان به زندگی تو وابسته است.
وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ یعنی خطاهم الی المسجد فی ظلم اللیل و وقوفهم علی بساط المناجاة معنا. و فی الخبر بشر المشائین فی اللیل الی المساجد بالنور التام یوم القیمة.
هوش مصنوعی: ما کارهایی را که انجام داده‌اند و اثرات آن‌ها را می‌نویسیم، به این معنی که در ظلمت شب به سمت مسجد می‌روند و بر فرش دعا ایستاده‌اند. در روایت آمده است که کسانی که در شب به سمت مساجد راه می‌روند، در روز قیامت با نور کامل بشارت خواهند یافت.
در وقت سحرگاه که بنده از حجره اندوه خود بیرون آید بقصد مسجد و محراب، و قدم بر بساط مناجات نهد، هر چه در اطراف و اکناف سماوات مقرّب بود زبانها بحمد و ثنا بگشایند و از جناب جبروت سرا بسر کأس شراب وصل‌ انا جلیس من ذکرنی‌ روان گردد، آن ساعت آسمان و زمین از غیرت فرو گدازند و در این اطباق کونین زبانهای تعطّش از عین شوق بگشایند که و للارض من کأس الکرام نصیب، عزیز کسی که آن ساعت بستر و بالین وداع کند و روی بمحراب عبادت نهد و درد خود را مرهم جوید، شریف وقتی که آنست، عزیز ساعتی آن ساعت که جلال احدیّت بنعت صمدیّت بساط نزول بیفکند و با تو این خطاب کند که هل من سائل؟ هل من تائب؟ هیچ درد زده‌ای را سؤالی هست تا جام اجابت در کام او ریزیم؟ هیچ تائبی هست تا مرکب قبول باستقبال او فرستیم؟ هیچ عاصیی هست تا جریده جریمه او را توقیع غفران کشیم.
هوش مصنوعی: در زمان سحر، وقتی که انسان از دل اندوهش بیرون می‌آید و به سمت مسجد و مکان عبادت می‌رود، در آنجا هر چیزی که در آسمان‌ها وجود دارد، به مدح و ستایش مشغول می‌شود و از عظمت الهی، جام شادی و وصل به عالم معنوی را می‌نوشند. در آن لحظه، آسمان و زمین از عشق و غیرت پروردگار به جنب و جوش درمی‌آیند و موجودات زبان به پرسش می‌گشایند که آیا کسی هست که به دنبال نعمت‌های الهی باشد؟ این زمان، زمان بسیار باارزشی است؛ زمانی که خداوند به بندگانش ندا می‌دهد که آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد یا توبه کند؟ آیا دردکشی هست که نیاز به پاسخ داشته باشد؟ آیا کسی هست که بتوانیم او را مورد بخشش قرار دهیم؟
خلیلی هل ابصرتما او سمعتما
با کرم من مولی تمشی الی عبد؟
هوش مصنوعی: آیا می‌دانید یا شنیده‌اید که یک بنده، کسی را در راهش با کرم و محبتش همراهی می‌کند؟
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ خبر میدهد از بازداشتگان عدل ازل، وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ نشان میدهد از برداشتگان لطف قدم، آن بازداشتگان عدل را داغ قطیعت بر نهاد که لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ، این برداشتگان لطف ازل را بالزام از راه تقوی در کشید که وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌، آن رانده اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ و این خوانده وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‌ دارِ السَّلامِ مقبولان حضرت دیگراند و مطرودان قطیعت دیگر، مقبولان حضرت را میگوید: أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، مطرودان قطیعت را میگوید: أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ کرم و رحمت او مقرعه عزت پیش مرکب دولت حزب اللَّه میزند و چون و چرا نه، جبروت و کبریای او کوس قهر و سیاست در دماغ حزب الشیطان میکوبد و روی سؤال نه، و کس را بر اسرار جلال ذو الجلال اطّلاع نه امیر المؤمنین علی کرّم اللَّه وجهه گوید: یکی را در خاک می‌نهادم سه بار روی او بجانب قبله کردم هر بار روی از قبله بگردانید، پس ندایی شنیدم که ای علی دست بدار آن را که ما ذلیل کردیم تو او را عزیز نتوانی کرد. کرامت خواندگان و اهانت راندگان همه از درگاه جلال اوست و بارادت و مشیّت اوست تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ نشان کرامت بنده آنست که مردوار در آید و جان و دل و روزگار فدای دین اسلام کند چنانک آن جوانمرد کرد حبیب نجار مؤمن آل یس، تا از حضرت عزّت این خلعت کرامت بدو رسید که: ادْخُلِ الْجَنَّةَ دوستان او چون بآن عقبه خطرناک رسند بایشان خطاب آید که أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا، باز ایشان را بشارت دهند که وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ. احمد حنبل قدس اللَّه روحه در نزع بود بدست اشارت میکرد و بزبان دندنه‌ای میگفت عبد اللَّه پسرش گوش بر دهان او نهاد تا چه شنود، او در خویشتن میگفت: لا بعد لا بعد نه هنوز نه هنوز، پسر گفت ای پدر این چه حالت است؟ گفت ای عبد اللَّه وقتی با خطرست بدعا مددی ده اینک ابلیس برابر ایستاده و خاک ادبار بر سر میریزد و میگوید: ای احمد جان ببردی از زخم ما، و من میگویم: لا بعد هنوز نه، تا یک نفس مانده جای خطر است نه جای امن. در خبر میآید که بنده مؤمن چون از این سرای فانی روی بدان منزل بقا نهاد، غسال او را بران تخته چوبین خواباند تا بشوید، از جناب قدم بنعت کرم خطاب آید که ای مقرّبان درگاه در نگرید چنانک آن غسال ظاهر او بآب میشوید ما باطن او بآب رحمت میشوئیم، ساکنان حضرت جبروت گویند: پادشاها ما را خبر کن تا آن چه نور است که از دهان وی شعله میزند؟
هوش مصنوعی: در این متن به داستانی اشاره شده که در آن، مقایسه‌ای بین گروهی از افراد نیکوکار و کسانی که به گناه آلوده‌اند، انجام می‌گیرد. مردی از دوردست به سوی شهر می‌رود و به افرادی که در خطای خود غرق شده‌اند، یادآوری می‌کند که اگر خداوند نمی‌خواست که دل‌هایشان را پاک کند، آنها در عذاب خواهند ماند. افرادی که در مسیر نیکی قرار دارند، با کلمات تقوا هدایت می‌شوند و وعده‌های عذاب برای گناهکاران ذکر می‌شود. همچنین تأکید شده که خداوند خواهان هدایت بندگانش است و افرادی که در راه او قدم برمی‌دارند، در نهایت پیروز خواهند شد، در حالی که کسانی که به شیطان وابسته‌اند، ناامید و بازنده خواهند بود. در ادامه، داستان‌هایی از وضعیت افرادی که در مواجهه با مرگ، ایمان خود را حفظ کرده‌اند، و تلاش‌هایی که برای نجات آنها می‌شود، روایت می‌شود. به کرامت و شرافت بندگان مؤمن تأکید شده و بیان می‌شود که آنها با فداکاری و ایثار در راه دین، به منزلت‌های بزرگ دست می‌یابند. بخشی از داستان به مرحوم احمد حنبل اشاره می‌کند که در لحظات پایانی زندگی‌اش با ابلیس مواجه شده و از وی برای استمرار در ایمان خود دعا می‌کند. همچنین به وضعیت مؤمنانی که از دنیا می‌روند و با رحمت الهی شستشو می‌شوند، اشاره شده و به نور وجود آنها در آن دنیا تأکید می‌شود.
گوید که آن نور جلال ماست که از باطن وی بر ظاهر تجلّی میکند. حبیب نجار چون بآن مقام دولت رسید او را گفتند: ادْخُلِ الْجَنَّةَ، ای حبیب در رو درین جای ناز دوستان و میعاد راز محبّان و منزل آسایش مشتاقان تا هم طوبی بینی هم زلفی هم حسنی، طوبی عیش بی‌عتاب است، زلفی ثواب بی‌حساب است، حسنی دیدار بی‌حجاب است.
هوش مصنوعی: می‌گوید که آن نور جلال ماست که از درون او به بیرون درخشش پیدا می‌کند. وقتی حبیب نجار به آن مقام مهم رسید، به او گفتند: وارد بهشت شو، ای حبیب، در این مکان زیبا و خوشایند دوستان و محلی برای ملاقات رازهای عاشقان و آرامش مشتاقان قرار دار. تا هم طوبی را ببینی، هم زلفی را و هم زیبایی را. طوبی زندگی بدون سختی است، زلفی پاداشی بی‌حساب دارد و زیبایی دیدار، بدون حجاب است.
حبیب چون آن نواخت و کرامت دید گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی...
هوش مصنوعی: حبیب وقتی آن محبت و کرامت را مشاهده کرد، گفت: ای کاش قوم من می‌دانستند که پروردگارم چه رحمت‌هایی به من ارزانی داشته است...
آرزو کرد که کاشک قوم من دانندی که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! نواخت حقّ دیدیم و بمغفرت اللَّه رسیدیم.
هوش مصنوعی: آرزو می‌کردم که کاش قوم من می‌دانستند که ما به کجا رسیده‌ایم و چه تجربیاتی را پشت سر گذاشته‌ایم! ما رحمت الهی را مشاهده کردیم و به مغفرت خداوند رسیدیم.
آنجای که ابرار نشینند نشستیم
صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم‌
هوش مصنوعی: در جایی که نیکان و انسان‌های خیرخواه حضور دارند، ما هم جا گرفتیم و از خوش‌شانسی و نعمت، طعم‌های مختلفی از شراب را تجربه کردیم.
ما را همه مقصودی بخشایش حق بود
المنّة للَّه که بمقصود رسیدیم‌
هوش مصنوعی: ما به هدف خود که بخشش خداوند است، دست یافته‌ایم و باید شکرگزار او باشیم.
الحمد لولیّه.
هوش مصنوعی: الحمد لله.