گنجور

۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی‌ میگوید جل جلاله: ماایم که مرده زنده گردانیم. و مرده زنده گردانیدن در وصف باری جل جلاله آنست که در بنده و در حیوان حیاة آفریند و آفریننده حیاة جز آن قادر بر کمال نیست، یقول اللَّه تعالی: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ و این در سه طور است، در طور اوّل حیاة در نطفه آفریند اندر رحم مادر، در طور دیگر حیاة در مرده آفریند اندر زاویه لحد تا با وی رود سؤال چنانک در خبر صحیح است، در طور سوم روز قیامت خلق را زنده گرداند فصل و قضا را و ثواب و عقاب را و از ان پس جاوید همه زندگی بود هیچ مردگی نه، امّا خلود فی الجنّة و امّا خلود فی النار.

وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا ای نحفظ علیهم ما اسلفوا من خیر و شرّ. همانست که جای دیگر فرمود: یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

و قال تعالی: عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ. وَ آثارَهُمْ للاثار وجهان: احدهما الخطی الّتی کانوا یمشونها فی الخیر و الشّر.

و فی الخبر انّ بنی سلمة من الانصار ارادوا ان ینتقلوا الی قرب مسجد رسول اللَّه (ص) لشهود الجماعة فنهاهم رسول اللَّه (ص) و قال: «یا بنی سلمة آثارکم آثارکم یعنی الزموا بیوتکم و اغتنموا کثرة خطاکم فانّها تکتب حسنات و فیهم نزلت هذه الایة.

و عن ابی موسی قال قال النبی (ص): اعظم النّاس اجرا فی الصّلاة ابعدهم فابعدهم ممشی و الّذی ینتظر الصّلاة حتّی یصلیها مع الامام اعظم اجرا من الّذی یصلی ثمّ ینام.

الوجه الثانی: آثارهم ما سنّوا من سنّة حسنة او سیّئة، و فی ذلک ما روی عن النبی (ص) قال: «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سنّ سنّة سیئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة».

روایت کنند از انس رضی اللَّه عنه.

که گفت: «و آثارهم» گامهاست که روز آدینه بردارند علی الخصوص بقصد نماز آدینه ازینجاست که آهسته رفتن و گامها خرد بر گرفتن در جمعه و جماعت اندر شریعت اولی‌تر است و پسندیده‌تر از شتاب کردن، و فی معناه ما روی ابو هریرة قال قال النبی (ص): «اذا اقیمت الصّلاة فلا تبتوها و انتم تسعون و لکن ائتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة فما ادرکتم فصلّوا و ما فاتکم فاتمّوا».

وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ حفظناه و عددناه و بیّنّاه فِی إِمامٍ مُبِینٍ هو اللوح المحفوظ سمّی اماما لانّه اصل النسخ و الالواح و الکتب کلّها. این لوح محفوظ همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جل جلاله بجلال عزّ خود برگشاید و در ان نگرد و کس را بعد ازو نیست و نرسد که در ان نگرد، و ذلک‌

فی خبر ابی الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «ینزل اللَّه تعالی فی آخر ثلث ساعات یبقین من اللیل فینفتح الذکر فی الساعة الاولی الّذی لا یراه احد فیمحو ما یشاء»، و ذکر الحدیث.

قوله: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا» ای اذکر لاهل مکة شبها مثل حالهم من قصّة «أَصْحابَ الْقَرْیَةِ» و هی انطاکیة من قری الروم، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنی رسل عیسی علیه السلام. قال الزجاج معناه: مثّل لهم مثلا من قولهم هذه الاشیاء علی ضرب واحد، ای علی مثال واحد و عندی من هذا الضرب کثیر، ای من هذا المثال، و ضرب المثل هاهنا تعدّی الی مفعولین احدهما: «مثلا»، و الآخر: «اصحاب القریة».

و قیل: «اصحاب القریة» بدل من مثل کانّه قال: اذکر لهم اصحاب القریة، ای خبر القریة: میگوید: ای محمد ایشان را بگوی خبر اصحاب شهر انطاکیه آن گه که رسولان عیسی بایشان آمدند و ذلک قوله: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ اسند الارسال الی نفسه سبحانه لانّ عیسی ارسلهم بامره عز و جل. و قصه آنست که: ربّ العالمین وحی فرستاد به عیسی علیه السلام که من ترا بآسمان خواهم برد، حواریان را یکان یکان و دوان دوان بشهرها فرست تا خلق را بر دین حقّ دعوت کنند عیسی ایشان را حاضر کرد و رئیس و مهتر ایشان شمعون و ایشان را یکان یکان و دوان دوان بقوم قوم میفرستاد و شهر ایشان را نامزد میکرد و ایشان را گفت: چون من بآسمان رفتم شما هر کجا که من معیّن کرده‌ام میروید و دعوت میکنید و اگر زبان آن قوم ندانید در ان راه که میروید شما را فریشته‌ای پیش آید جامی شراب بر دست نهاده از ان شراب نورانی باز خورید تا زبان آن قوم بدانید، و دو کس را بشهر انطاکیه فرستاد نام ایشان تاروص و ماروص، و قیل: یحیی و یونس، و قیل صادق و صدوق، صادق کهل بود و صدوق جوان، و این جوان خدمت آن کهل میکرد، چون بدر شهر انطاکیه رسیدند پیری را دیدند که گوسپندان بچرا داشت، بروی سلام کردند، پیر گفت: شما که باشید؟ گفتند ما رسولان عیسی علیه السلام آمده‌ایم تا شما را بر دین حق دعوت کنیم و راه راست و ملّت پاک بشما نمائیم که دین حق توحید است و عبادت یک خدای، آن خدای که یگانه و یکتاست و معبود بسزاست، پیر گفت: شما را بر راستی این سخن هیچ آیتی و حجّتی هست؟ گفتند آری هست که بیماران را در وقت شفا پدید کنیم و نابینای مادرزاد را بینا کنیم و ابرص را از علّت برص پاک کنیم، این همه بتوفیق و فرمان اللَّه کنیم، پیر گفت: مرا پسریست دیرگاه است تا وی بیمارست و درد وی علاج اطبّا می‌نپذیرد خواهم که او را به بینید، ایشان را بخانه برد نزد آن بیمار، دعا کردند و دست بوی فرو آوردند، آن بیمار هم در آن ساعت تندرست برخاست، این خبر در شهر آشکارا گشت و بیماران بسیار بودند همه را دعا میکردند و بدست می‌پاسیدند و رب العزّة بر دست ایشان شفا پدید میکرد، تا آن خبر با ملک ایشان افتاد و آن ملک بت‌پرست بود نام وی انطیخس و قیل: شلاحن و کان من ملوک الرّوم، این ملک ایشان را حاضر کرد و احوال پرسید، ایشان گفتند ما رسولان عیسی‌ایم آمده‌ایم تا شما را از بت‌پرستی با خداپرستی خوانیم‌ و از دین باطل با دین حق بریم، ملک گفت: بجز این خدایان ما خدایی هست؟ گفتند آری خدایی هست که ترا آفریننده است و دارنده. ملک چون این سخن بشنید گفت: اکنون روید تا من در کار شما نظر کنم، ایشان رفتند و جمعی در ایشان افتادند و ایشان را زدند و در حبس و بند کردند، این خبر به شمعون رسید و شمعون این «ثالث» است که رب العزّة فرمود: فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ، او را شمعون الصفا گویند و شمعون الصخره گویند. قراءت بو بکر از عاصم فَعَزَّزْنا مخفّف است بمعنی غلبه من قولهم: من عزّ بزّ، ای من غلب سلب. و معنی آنست که: ما باز شکستیم آن مردمان را بآن سدیگر. باقی قرّاء «فعزّزنا» مشدّد خوانند یعنی فقوّینا بثالث، ای برسول ثالث پس شمعون از راه تلطّف و مدارا با ایشان درآمد و ایشان را باسلام در آورد و یاران خود را برهانید، و بیان این قصّه آنست که: شمعون چون به انطاکیه رسید بدانست که آن دو رسول بزندان محبوس‌اند، رفت و گرد سرای ملک متنکّروار میگشت تا جماعتی را از خاصگیان ملک با دست آورد و با ایشان بعشرت خوش درآمد تا با وی انس گرفتند و ملک را از وی خبر کردند، ملک او را بخواند و صحبت و عشرت وی بپسندید و از جمله مقربان و نزدیکان خویش کرد، بر ان صفت همی بود تا روزی که حدیث یاران خود در افکند گفت: ایّها الملک بمن رسید که تو دو مرد را بخواری و مذلّت باز داشته‌ای و ایشان را رنجها رسانیده‌ای از آن که ترا بر دینی دیگر دعوت همی کردند چرا نه با ایشان سخن گفتی و سخن بشنیدی تا حاصل آن بر تو روشن گشتی و پیدا شدی؟ ملک گفت: حال الغضب بینی و بین ذلک من بر ایشان خشم گرفتم و از خشم با مناظره نپرداختم، شمعون گفت: اگر رای ملک باشد اکنون بفرماید تا بیایند و آنچه دانند بگویند، ملک ایشان را حاضر کرد، شمعون گفت: من ارسلکما الی هاهنا؟ قالا: اللَّه الذی خلق کلّ شی‌ء و لیس له شریک. شمعون گفت: آن خدای را که شما را فرستاده است صفت چیست؟ گفتند: انّه یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید. شمعون گفت: چه نشان دارید و چه آیت بر درستی این دعوت؟ گفتند: هر چه شما خواهید، ملک بفرمود تا غلامی را حاضر کردند مطموس العینین چشم خانه وی با پیشانی راست بود چنانک نه روشنایی بود نه چشم خانه ایشان بآشکارا، دعا کردند و شمعون بسرّ دعا کرد تا بفرمان و قدرت اللَّه موضع چشم و حدقه شکافته شد، ایشان دو بندقه از گل بساختند و در هر دو حدقه وی نهادند دو دیده روشن گشت بفرمان اللَّه، ملک در عجب ماند و در خود مضطرب گشت، شمعون گفت: ایّها الملک اگر تو نیز از خدایان خود بخواهی تا مثل این صنعی بنمایند هم ترا و هم خدایان را شرفی عظیم باشد و نیز جواب ایشان داده باشی، ملک گفت: من راز خود از تو پنهان ندارم خدایان ما این صنع نتوانند و از ان عاجزتراند که چنین کار توانند که ایشان نه شنوند نه بینند نه سود کنند نه گزند نمایند، ملک چون آن حال دید گفت: اینجا مرده‌ایست پسر دهقانی که هفت شبانروزست تا بمرد و من او را دفن نکردم که پدرش غائب بود تا باز آید، اگر او را زنده کنید نشان درستی دعوی شما بود و ما قبول کنیم و بخدای شما ایمان آریم، آن مرده را بیاوردند و ایشان بآشکارا و شمعون بسرّ دعا کردند تا مرده زنده گشت و بدست خویش کفن از خویشتن باز کرد و بر پای بیستاد، ملک گفت: چند روز است تا مرده‌ای؟ گفت: هفت روز. گفت: چه دیدی درین هفت روز؟ گفت چون جانم از کالبد جدا گشت مرا بهفت وادی آتش بگذرانیدند از آنک بکفر مرده بودم، اکنون شما را می‌ترسانم و بیم می‌نمایم، زینهار کفر بگذارید و بخدای آسمان ایمان آرید تا برهید، آنک درهای آسمان می‌بینم گشاده و عیسی پیغامبر ایستاده زیر عرش و از بهر این شفاعت میکند و میگوید خداوندا ایشان را نصرت ده که ایشان رسولان من‌اند. ملک گفت: و این سه کس کدام‌اند؟ گفت: یکی شمعون و آن دو رسول دیگر شمعون بدانست که آن قصّه و آن حال در دل ملک اثر کرد و زبان نصیحت و دعوت بگشاد و آشکارا بیرون آمد و کلمه حق بگفت. آن ملک با جماعتی ایمان آوردند و قومی بر کفر بماندند و هلاک شدند. وهب منبه گفت و کعب احبار که آن ملک و جماعت وی همه بر کفر بماندند و ایمان نیاوردند و آن رسولان را هر سه بگرفتند و ایشان را تعذیب همی‌کردند، و این در روزگار ملوک طوایف بود.

پس آن رسولان گفتند: «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ»، ایشان جواب دادند که «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، همانست که جای دیگر فرمود: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ».

آن کافران و بیگانگان گفتند: ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ.

رسولان گفتند:بُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ، وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‌.

قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ یعنی تشاءمنا بکم حیث خالفتم آباؤکم فترکتم معبودکم فلا نأمن سوء عاقبة ذلک. و قیل: حبس عنهم المطر عام اتاهم الرّسل فنسبوا ذلک الیهم.

و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) کان یحبّ الفال و یکره التّطیّر، و الفرق بینهما انّ الفال انّما هو من طریق حسن الظّنّ باللّه عز و جل و التّطیّر انّما هو من طریق الاتکال علی شی‌ء سواه و هو التشاؤم بطیر الشؤم و سئل ابن عون عن الفال فقال هو ان یکون مریضا فیسمع یا سالم. و فی الخبر انّ النبی (ص) لمّا توجّه نحو المدینة خرج بریدة الاسلمی فی سبعین راکبا فتلقی نبیّ اللَّه لیلا فقال له: من انت؟ فقال: بریدة. قال: فالتفت الی ابی بکر فقال: برد امرنا و صلح ثمّ قال (ص) ممّن؟ قال: بریدة من اسلم، فقال (ص) لابی بکر: سلمنا.

قال اهل اللغة: قوله «برد امرنا»، ای سهل امرنا، و منه‌ قوله: «الصّوم فی الشتاء الغنیمة الباردة».

قوله: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا» یعنی عن مقالتکم هذه «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» ای لنقتلنّکم بالحجارة «وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ».

«قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ» ای شؤمکم معکم بکفرکم و تکذیبکم یعنی اصابکم الشؤم من قبلکم لانّ الشؤم کلّه فی عبادة الصّنم و هو معکم، «أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ» هذا استفهام محذوف الجواب مجازه: ائن وعظتم باللّه تطیّرتم بنا و کذبتم و تواعدتم بالرّجم و العذاب، «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» مشرکون مجاوزون الحدّ. گفته‌اند: کافران و بیگانگان دارها بزدند و آن رسولان را با چهل تن که ایمان آورده بودند گلوهاشان سوراخ کردند و رسنها بگلو در کشیدند و از دار بیاویختند، خبر به حبیب نجار رسید مؤمن آل یس که خدای را عز و جل می‌پرستید در ان غاری اندر میان کوه‌ها چنانک ابدال در کوه نشینند و از خلق عزلت گیرند و اندر سرّ با خدا خلوت دارند، این حبیب با خدا خلوت داشت، و این عزلت و خلوت سنّت مصطفی است صلوات اللَّه و سلامه علیه که که روزگاری با کوه حرا نشسته بود و میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنا و نحبّه».

اگر کسی گوید معنی عزلت فرقت است و شریعت از فرقت نهی کرده قال اللَّه تعالی: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، و قال تعالی: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا

و قال النبی (ص): «من فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیّة و من شقّ عصا المسلمین و المسلمون فی اسلام فقد خلع ربقة الاسلام»، جواب آنست که فرقت دو قسم است یکی فرقة الآراء و الادیان، دیگر فرقة الاشخاص و الأبدان، امّا آن فرقت که محظور و محرم است و اشارت این آیت و خبر بوی است، فرقة الآراء و الادیان است از قضایای شریعت و اصول دین برگشتن و جاده سنّت و جماعت بگذاشتن و مخالف ائمّه هدی و اهل اجماع بودن، این چنین فرقت داعیه ضلالت است و سبب تعطیل و ابطال فوائد بعثت انبیا و رسل لا جرم در شرع محظور آمد و در عقل منکر. امّا آن فرقت و عزلت که در شریعت و حقیقت مستحبّ است و مندوب الیه آنست که ربّ العالمین در شأن و قصّه اصحاب الکهف فرمود: وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ، و مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «لیاتینّ علی الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه الّا من فرّ بدینه من قریة الی قریة و من شاهق الی شاهق و من حجر الی حجر کالثعلب الذی یروغ»، قالوا: و متی ذاک یا رسول اللَّه؟ قال: «اذا لم تنل المعیشة الّا بمعاصی اللَّه عزّ و جلّ فاذا کان ذلک الزمان حلّت العزوبة»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه و قد امرتنا بالتّزویج؟ قال: «انّه اذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل علی یدی ابویه فان لم یکن له ابوان فعلی یدی زوجته و ولده فان لم یکن له زوجة و لا ولد فعلی یدی قرابته»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه؟ فقال (ص): «یعیّرونه بضیق المعیشة فیکلّف ما لا یطیق حتّی یورده موارد الهلکة».

و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بینما نحن حول رسول اللَّه (ص) اذ ذکر الفتنة او ذکرت عنده فقال (ص): «اذا رأیت النّاس مرجت عهودهم و خفّت اماناتهم و کانوا هکذا» و شبک بین اصابعه، قال فقمت الیه فقلت: کیف افعل عند ذلک جعلنی اللَّه فداک؟ فقال علیه السلام: «الزم بیتک و املک علیک لسانک و خذ ما تعرف و دع ما تنکر و علیک بامر الخاصة و دع عنک امر العامّة».

بزرگان دین و علمای شریعت و طریقت متفق‌اند که در روزگار فتنه و استیلاء اهل بدعت و ظهور ظلم و خیانت عزلت اولی‌تر از صحبت که عزلت در چنین وقت سنّت انبیاست و عصمت اولیا و سیرت حکما. عمر خطاب رضی اللَّه عنه گفت: خذوا حظکم من العزلة ففی العزلة راحة من خلیط السوء. و قال ابن سیرین: العزلة عبادة. و قیل لعبد اللَّه بن زبیر: الا تأتی المدینة؟ فقال: ما بقی بالمدینة الّا حاسد نعمة او فرح بنقمة. و قال داود الطائی فرّ من الناس فرارک من الاسد. و قال الفضیل: کفی باللّه محبّا و بالقرآن مونسا و بالموت واعظا اتّخذ اللَّه صاحبا و دع الناس جانبا. و قیل لمالک بن مغول و هو فی داره بالکوفة جالسا وحده: اما تستوحش فی هذه الدّار؟ فقال: ما کنت اظنّ احدا یستوحش مع اللَّه.

قوله تعالی: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ چون خبر به حبیب نجار رسید که رسولان عیسی را گرفتند و بخواهند کشت، از ان منزل خویش بیامد بشتاب، قومی گفتند: خانه داشت در ان گوشه شهر بدورتر جای از مردمان و کسب کردی، هر روز آنچه کسب وی بود یک نیمه بصدقه دادی و یک نیمه بخرج عیال کردی. و گفته‌اند: مردی بود شکسته تن بیمار چهر خدای را عز و جل پنهان عبادت کردی و کس از حال وی خبر نداشتی تا آن روز که رسولان عیسی را برنجانیدند و جفا کردند از ان منزل خویش بشتاب بیامد و ایمان خویش آشکارا کرد و گفت: یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ قتاده گفت: چون بیامد نخست رسولان را بدید گفت شما باین دعوت که میکنید و باین پیغام که میگزارید هیچ مزد میخواهید؟ ایشان گفتند: ما هیچ مزد نمی‌خواهیم و جز اعلاء کلمه حق و اظهار دین اللَّه مقصود نیست. حبیب بیامد آن گه و قوم را گفت: اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «سباق الامم ثلاثة لم یکفروا باللّه طرفة عین: علی بن ابی طالب (ع) و صاحب یس یعنی حبیب النجار و مؤمن آل فرعون یعنی حزبیل فهم الصدّیقون».

چون حبیب رسولان را نصرت داد و آن قوم را نصیحت کرد ایشان گفتند: و انت مخالف لدیننا و متابع لهؤلاء الرسل؟ حبیب جواب داد: وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی ای خلقنی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ای و مصیر الکلّ الیه.

أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً یعنی الاصنام، إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ ای بسوء و مکروه، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً ای لا شفاعة لها فتغنی، وَ لا یُنْقِذُونِ من ذلک المکروه. و قیل: لا یُنْقِذُونِ من عذاب اللَّه لو عذّبنی اللَّه ان فعلت ذلک إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.

ثمّ اقبل علی الرسل و قال: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ای اشهدوا علیّ و قیل: خاطب به القوم فلمّا سمعوا منه هذا الکلام وثبوا علیه فقتلوه و قیل: علّقوه من سور المدینة و قبره فی سوق انطاکیه. سدی گفت: دست بسنگ بوی فرا داشتند و او را بسنگ بکشتند و وی در ان حال میگفت: اللّهم اهد قومی اللهم اهد قومی. این دلیل است بر کمال حلم و فرط شفقت وی بر خلق. این همچنانست که ابو بکر صدیق بنی تیم را گفت آن گه که او را می‌رنجانیدند و از دین حق با دین باطل می‌خواندند گفت: اللهم اهد بنی تیم فانّهم لا یعلمون یأمروننی بالرجوع من الحق الی الباطل. کمال شفقت و مهربانی بو بکر بر خلق خدا غرفه‌ای بود از بحر نبوت محمد عربی صلوات اللَّه و سلامه علیه بآن خبر که گفت:«ما صبّ اللَّه تعالی شیئا فی صدری الّا و صببته فی صدر ابی بکر».

و خلق مصطفی صلوات اللَّه علیه با خلق چنان بود که کافران بقصد وی برخاسته بودند و دندان عزیز وی می‌شکستند و نجاست بر مهر نبوت می‌انداختند و آن مهتر عالم دست شفقت بر سر ایشان نهاده که‌ اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون.

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ چون حبیب را بکشتند، رب العالمین او را زنده کرد و گفت با وی: ادْخُلِ الْجَنَّةَ حبیب چون در بهشت شد و نواخت و کرامت حق دید آرزو کرد گفت: کاشک قوم من بدانستندی که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ حسن بصری گفت: رحمت خدا بر حبیب نجار باد که بعد از مرگ نصیحت هم فرو نگذاشت گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. آن پادشاه و آن قوم اگر این کرامت دیدندی ایشان نیز ایمان آوردی.

قوله: بِما غَفَرَ لِی رَبِّی «ما» هاهنا للمصدر، ای بمغفرة ربّی. و قیل: «ما» بمعنی الّذی، ای بالّذی غفر لی ربّی بسببه. و قیل: لمّا اراد القوم ان یقتلوه رفعه اللَّه الیه فهو فی الجنّة و لا یموت الا بفناء السماوات. پس چون رسولان عیسی را هلاک کردند و حبیب را بران صفت بکشتند، رب العالمین اثر خشم خود بایشان نمود و عذاب و نقمت فرو گشاد، جبرئیل را فرمود تا یک صیحه بر ایشان زد همه بیکبار فرو مردند و چون خاکستر گشتند.

اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما أَنْزَلْنا عَلی‌ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ یعنی قوم حبیب من بعد قتله مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ لنصرة الرسل، ای لم نحتج فی اهلاکهم الی ارسال جند وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ کرّره تأکیدا. و قیل: «ما» بمعنی الّذی: تقدیره: من جند من السماء و ممّا کنّا منزلین علی من قبلهم من حجارة و ریح و امطار شدیدة.

ثمّ بیّن عقوبتهم فقال: إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً ای ما کانت عقوبتهم الا صیحة واحدة: قال المفسّرون: اخذ جبرئیل بعضادتی باب المدینة ثمّ صاح بهم صیحة واحدة فَإِذا هُمْ خامِدُونَ میّتون.

یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ معنی حسرت غایت اندوه است و کمال غم که دل را شکسته کند و کوفته، یعنی یدع القلب حسیرا. و تأویل کلمه آنست که: یا حسرة ان کنت آتیة فهذا اوانک، و این ندای درد زدگانست بر خویشتن همچنانک یعقوب پیغامبر علیه السلام گفت: «یا اسفی علی یوسف» ای اندها که آمد بر فراق یوسف.

و هم ازین باب است که آنچه فردا در قیامت گناهکاران گویند از تحیّر و حیرت: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ... عکرمه گفت: «یا حسرة» درین موضع بر دو وجه است: یکی آنکه از گفت اللَّه است یعنی یا حسرة و کآبة علیهم حین لم یؤمنوا ای حسرتا و اندوها که بر ایشانست که ایمان نیاوردند و نه گرویدند. وجه دیگر: این کلمه از گفتار هالکان است آن گه که معاینه عذاب دیدند یعنی که آرزوی ایمان کردند آن ساعت لکن سود نداشت که در وقت معاینه ایمان سود ندارد.

ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ خلاصه سخن آنست که: ای دریغا بر بندگان! هیچ فرستاده نیامد بایشان مگر که برو افسوس میکردند تا آن افسوس کردن ایشان حسرت گشت بر ایشان. و معنی این حسرت آنست که مصطفی صلوات اللَّه و سلامه علیه فرمود: «ان المستهزئین بالنّاس فی الدنیا یفتح لهم یوم القیمة باب من ابواب الجنّة فیقال لهم: هلّم هلّم، فیأتیه بکربه و غمّه فاذا اتاه اغلق دونه فلا یزال یفعل به ذلک حتی یفتح له الباب فیدعی الیه فلا یجیب من الایاس».

و قال مالک بن دینار قرأت فی زبور داود: طوبی لمن لم یسلک سبیل الأئمة و لم یجالس الخطائین و لم یدخل فی هزوء المستهزئین، و فی انجیل عیسی: طوبی للرّحماء اولئک یکون علیهم الرحمة ویل للمستهزئین کیف یحرقون بالنّار!

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی‌ میگوید جل جلاله: ماایم که مرده زنده گردانیم. و مرده زنده گردانیدن در وصف باری جل جلاله آنست که در بنده و در حیوان حیاة آفریند و آفریننده حیاة جز آن قادر بر کمال نیست، یقول اللَّه تعالی: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ و این در سه طور است، در طور اوّل حیاة در نطفه آفریند اندر رحم مادر، در طور دیگر حیاة در مرده آفریند اندر زاویه لحد تا با وی رود سؤال چنانک در خبر صحیح است، در طور سوم روز قیامت خلق را زنده گرداند فصل و قضا را و ثواب و عقاب را و از ان پس جاوید همه زندگی بود هیچ مردگی نه، امّا خلود فی الجنّة و امّا خلود فی النار.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: ما هستیم که مردگان را زنده می‌کنیم. زنده کردن مردگان به معنای ایجاد حیات در انسان‌ها و حیوانات است و کسی جز خداوند قادر به این کار نیست. خداوند می‌فرماید: «او کسی است که مرگ و زندگی را آفریده است.» این کار در سه مرحله انجام می‌شود: اولین مرحله، آفرینش حیات در نطفه در رحم مادر است؛ در مرحله دوم، خداوند حیات را در مرده در قبر قرار می‌دهد تا او به سوالات پاسخ دهد، همانطور که در احادیث صحیح آمده است؛ و در مرحله سوم، در روز قیامت تمام مخلوقات را زنده می‌کند تا درباره اعمالشان قضاوت شود و ثواب و عذاب دریافت کنند. پس از آن، زندگی جاودانه خواهد بود و هیچ مرگی وجود نخواهد داشت، خواه در بهشت باشد و خواه در آتش جهنم.
وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا ای نحفظ علیهم ما اسلفوا من خیر و شرّ. همانست که جای دیگر فرمود: یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ
هوش مصنوعی: ما آنچه را که آنها انجام داده‌اند می‌نویسیم، یعنی ما آنچه از خیر و شر انجام داده‌اند را ثبت می‌کنیم. همانطور که در جای دیگری آمده است، در آن روز انسان از کارهایی که انجام داده و تاخیر کرده است آگاه می‌شود.
و قال تعالی: عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ. وَ آثارَهُمْ للاثار وجهان: احدهما الخطی الّتی کانوا یمشونها فی الخیر و الشّر.
هوش مصنوعی: و خداوند فرموده است: «هر انسانی می‌داند که چه کارهایی را جلو انداخته و چه کارهایی را به تأخیر انداخته است.» و آثار آنها به دو شکل قابل مشاهده است: یکی آثاری که آنها در مسیر خیر و شر بر جای گذاشته‌اند.
و فی الخبر انّ بنی سلمة من الانصار ارادوا ان ینتقلوا الی قرب مسجد رسول اللَّه (ص) لشهود الجماعة فنهاهم رسول اللَّه (ص) و قال: «یا بنی سلمة آثارکم آثارکم یعنی الزموا بیوتکم و اغتنموا کثرة خطاکم فانّها تکتب حسنات و فیهم نزلت هذه الایة.
هوش مصنوعی: بنی سلمه از انصار تصمیم داشتند که به نزدیکی مسجد پیامبر (ص) نقل‌مکان کنند تا بتوانند نماز جماعت را بهتر بخوانند، اما پیامبر (ص) به آنها فرمود: «ای بنی سلمه، شما آثار و نشانه‌های خود را داشته باشید»، یعنی به خانه‌های خود بمانید و از امکان بیشتر خطاها بهره‌برداری کنید، زیرا این خطاها به عنوان حسنات ثبت می‌شود. این موضوع به همین دلیل است که این آیه نازل شده است.
و عن ابی موسی قال قال النبی (ص): اعظم النّاس اجرا فی الصّلاة ابعدهم فابعدهم ممشی و الّذی ینتظر الصّلاة حتّی یصلیها مع الامام اعظم اجرا من الّذی یصلی ثمّ ینام.
هوش مصنوعی: حضرت ابی موسی نقل می‌کند که پیامبر اسلام (ص) فرمودند: بیشترین پاداش را در نماز کسانی دارند که در فاصله دورتری می‌آیند و بیشتر از دیگران برای رسیدن به نماز تلاش می‌کنند. همچنین، کسی که تا زمان نماز منتظر می‌ماند و آن را به همراه امام جماعت به جا می‌آورد، پاداش بیشتری دارد نسبت به کسی که نماز را می‌خواند و سپس می‌خوابد.
الوجه الثانی: آثارهم ما سنّوا من سنّة حسنة او سیّئة، و فی ذلک ما روی عن النبی (ص) قال: «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سنّ سنّة سیئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة».
هوش مصنوعی: دومین وجه: تأثیراتی که بر جای می‌گذارند از طریق سنت‌های خوب یا بدی که بنیان‌گذاری کرده‌اند. در این زمینه، از پیامبر (ص) روایت شده است که فرمودند: «هر کسی سنت خوبی را پایه‌گذاری کند، پاداش آن و پاداش کسانی که تا روز قیامت از آن پیروی کنند، برای او نوشته می‌شود. و هر کسی سنت بدی را پایه‌گذاری کند، بار گناه آن و بار گناه کسانی که تا روز قیامت از آن پیروی کنند، بر دوش او خواهد بود.»
روایت کنند از انس رضی اللَّه عنه.
هوش مصنوعی: روایتی از انس بن مالک نقل شده است.
که گفت: «و آثارهم» گامهاست که روز آدینه بردارند علی الخصوص بقصد نماز آدینه ازینجاست که آهسته رفتن و گامها خرد بر گرفتن در جمعه و جماعت اندر شریعت اولی‌تر است و پسندیده‌تر از شتاب کردن، و فی معناه ما روی ابو هریرة قال قال النبی (ص): «اذا اقیمت الصّلاة فلا تبتوها و انتم تسعون و لکن ائتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة فما ادرکتم فصلّوا و ما فاتکم فاتمّوا».
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده است که در روز جمعه، مخصوصاً به هنگام رفتن به نماز، بهتر است که انسان با آرامی و قدم‌های کوچک حرکت کند. بنابراین، شتاب کردن در این روز پسندیده نیست. همچنین به نظر می‌رسد که حدیثی از ابو هریره نقل شده که پیامبر (ص) فرموده‌اند: وقتی نماز برپا شود، نباید به آن شتاب کنند و باید با آرامش به سوی آن بروند. هرچه را که در نماز بتوانند بگیرند، بخوانند و بقیه‌اش را بعداً جبران کنند.
وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ حفظناه و عددناه و بیّنّاه فِی إِمامٍ مُبِینٍ هو اللوح المحفوظ سمّی اماما لانّه اصل النسخ و الالواح و الکتب کلّها. این لوح محفوظ همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جل جلاله بجلال عزّ خود برگشاید و در ان نگرد و کس را بعد ازو نیست و نرسد که در ان نگرد، و ذلک‌
هوش مصنوعی: همه چیز را به طور کامل ثبت کرده‌ایم، شمارش کرده‌ایم و به وضوح در کتابی روشن نوشته‌ایم که به "لوح محفوظ" معروف است. این لوح، به عنوان اصل نسخه‌ها و نوشته‌ها در نظر گرفته می‌شود. این لوح محفوظ همان ذکر است و طبق روایت‌های معتبر، هر شب خداوند با عظمت خود به آن نگریسته و به بررسی آن می‌پردازد و هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند به آن نگاه کند یا به آن نزدیک شود.
فی خبر ابی الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «ینزل اللَّه تعالی فی آخر ثلث ساعات یبقین من اللیل فینفتح الذکر فی الساعة الاولی الّذی لا یراه احد فیمحو ما یشاء»، و ذکر الحدیث.
هوش مصنوعی: ابو الدرداء نقل کرده که پیامبر (ص) فرمودند: «خداوند در آخر یک سوم باقی‌مانده از شب نازل می‌شود و در ساعت اول این زمان، یاد و ذکر خودش را آشکار می‌سازد که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را ببیند و هر آنچه بخواهد، محو می‌کند.»
قوله: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا» ای اذکر لاهل مکة شبها مثل حالهم من قصّة «أَصْحابَ الْقَرْیَةِ» و هی انطاکیة من قری الروم، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنی رسل عیسی علیه السلام. قال الزجاج معناه: مثّل لهم مثلا من قولهم هذه الاشیاء علی ضرب واحد، ای علی مثال واحد و عندی من هذا الضرب کثیر، ای من هذا المثال، و ضرب المثل هاهنا تعدّی الی مفعولین احدهما: «مثلا»، و الآخر: «اصحاب القریة».
هوش مصنوعی: در این بخش به اهل مکه گفته می‌شود که مثال‌هایی از داستان «اهل قریه» را برایشان بیان کن. این قریه در انطاکیه در روم قرار دارد و زمانی که رسولان عیسی علیه‌السلام به آنجا آمدند، اتفاقاتی رخ داد. زجاج نیز می‌گوید که این جمله به این معناست که برای آنها مثالی از این داستان بیاور تا به یک شکل و مشابه همگی قابل درک باشد. به عبارت دیگر، این مثال به دو قسمت تقسیم می‌شود: یکی «مثال» و دیگری «اهل قریه».
و قیل: «اصحاب القریة» بدل من مثل کانّه قال: اذکر لهم اصحاب القریة، ای خبر القریة: میگوید: ای محمد ایشان را بگوی خبر اصحاب شهر انطاکیه آن گه که رسولان عیسی بایشان آمدند و ذلک قوله: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ اسند الارسال الی نفسه سبحانه لانّ عیسی ارسلهم بامره عز و جل. و قصه آنست که: ربّ العالمین وحی فرستاد به عیسی علیه السلام که من ترا بآسمان خواهم برد، حواریان را یکان یکان و دوان دوان بشهرها فرست تا خلق را بر دین حقّ دعوت کنند عیسی ایشان را حاضر کرد و رئیس و مهتر ایشان شمعون و ایشان را یکان یکان و دوان دوان بقوم قوم میفرستاد و شهر ایشان را نامزد میکرد و ایشان را گفت: چون من بآسمان رفتم شما هر کجا که من معیّن کرده‌ام میروید و دعوت میکنید و اگر زبان آن قوم ندانید در ان راه که میروید شما را فریشته‌ای پیش آید جامی شراب بر دست نهاده از ان شراب نورانی باز خورید تا زبان آن قوم بدانید، و دو کس را بشهر انطاکیه فرستاد نام ایشان تاروص و ماروص، و قیل: یحیی و یونس، و قیل صادق و صدوق، صادق کهل بود و صدوق جوان، و این جوان خدمت آن کهل میکرد، چون بدر شهر انطاکیه رسیدند پیری را دیدند که گوسپندان بچرا داشت، بروی سلام کردند، پیر گفت: شما که باشید؟ گفتند ما رسولان عیسی علیه السلام آمده‌ایم تا شما را بر دین حق دعوت کنیم و راه راست و ملّت پاک بشما نمائیم که دین حق توحید است و عبادت یک خدای، آن خدای که یگانه و یکتاست و معبود بسزاست، پیر گفت: شما را بر راستی این سخن هیچ آیتی و حجّتی هست؟ گفتند آری هست که بیماران را در وقت شفا پدید کنیم و نابینای مادرزاد را بینا کنیم و ابرص را از علّت برص پاک کنیم، این همه بتوفیق و فرمان اللَّه کنیم، پیر گفت: مرا پسریست دیرگاه است تا وی بیمارست و درد وی علاج اطبّا می‌نپذیرد خواهم که او را به بینید، ایشان را بخانه برد نزد آن بیمار، دعا کردند و دست بوی فرو آوردند، آن بیمار هم در آن ساعت تندرست برخاست، این خبر در شهر آشکارا گشت و بیماران بسیار بودند همه را دعا میکردند و بدست می‌پاسیدند و رب العزّة بر دست ایشان شفا پدید میکرد، تا آن خبر با ملک ایشان افتاد و آن ملک بت‌پرست بود نام وی انطیخس و قیل: شلاحن و کان من ملوک الرّوم، این ملک ایشان را حاضر کرد و احوال پرسید، ایشان گفتند ما رسولان عیسی‌ایم آمده‌ایم تا شما را از بت‌پرستی با خداپرستی خوانیم‌ و از دین باطل با دین حق بریم، ملک گفت: بجز این خدایان ما خدایی هست؟ گفتند آری خدایی هست که ترا آفریننده است و دارنده. ملک چون این سخن بشنید گفت: اکنون روید تا من در کار شما نظر کنم، ایشان رفتند و جمعی در ایشان افتادند و ایشان را زدند و در حبس و بند کردند، این خبر به شمعون رسید و شمعون این «ثالث» است که رب العزّة فرمود: فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ، او را شمعون الصفا گویند و شمعون الصخره گویند. قراءت بو بکر از عاصم فَعَزَّزْنا مخفّف است بمعنی غلبه من قولهم: من عزّ بزّ، ای من غلب سلب. و معنی آنست که: ما باز شکستیم آن مردمان را بآن سدیگر. باقی قرّاء «فعزّزنا» مشدّد خوانند یعنی فقوّینا بثالث، ای برسول ثالث پس شمعون از راه تلطّف و مدارا با ایشان درآمد و ایشان را باسلام در آورد و یاران خود را برهانید، و بیان این قصّه آنست که: شمعون چون به انطاکیه رسید بدانست که آن دو رسول بزندان محبوس‌اند، رفت و گرد سرای ملک متنکّروار میگشت تا جماعتی را از خاصگیان ملک با دست آورد و با ایشان بعشرت خوش درآمد تا با وی انس گرفتند و ملک را از وی خبر کردند، ملک او را بخواند و صحبت و عشرت وی بپسندید و از جمله مقربان و نزدیکان خویش کرد، بر ان صفت همی بود تا روزی که حدیث یاران خود در افکند گفت: ایّها الملک بمن رسید که تو دو مرد را بخواری و مذلّت باز داشته‌ای و ایشان را رنجها رسانیده‌ای از آن که ترا بر دینی دیگر دعوت همی کردند چرا نه با ایشان سخن گفتی و سخن بشنیدی تا حاصل آن بر تو روشن گشتی و پیدا شدی؟ ملک گفت: حال الغضب بینی و بین ذلک من بر ایشان خشم گرفتم و از خشم با مناظره نپرداختم، شمعون گفت: اگر رای ملک باشد اکنون بفرماید تا بیایند و آنچه دانند بگویند، ملک ایشان را حاضر کرد، شمعون گفت: من ارسلکما الی هاهنا؟ قالا: اللَّه الذی خلق کلّ شی‌ء و لیس له شریک. شمعون گفت: آن خدای را که شما را فرستاده است صفت چیست؟ گفتند: انّه یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید. شمعون گفت: چه نشان دارید و چه آیت بر درستی این دعوت؟ گفتند: هر چه شما خواهید، ملک بفرمود تا غلامی را حاضر کردند مطموس العینین چشم خانه وی با پیشانی راست بود چنانک نه روشنایی بود نه چشم خانه ایشان بآشکارا، دعا کردند و شمعون بسرّ دعا کرد تا بفرمان و قدرت اللَّه موضع چشم و حدقه شکافته شد، ایشان دو بندقه از گل بساختند و در هر دو حدقه وی نهادند دو دیده روشن گشت بفرمان اللَّه، ملک در عجب ماند و در خود مضطرب گشت، شمعون گفت: ایّها الملک اگر تو نیز از خدایان خود بخواهی تا مثل این صنعی بنمایند هم ترا و هم خدایان را شرفی عظیم باشد و نیز جواب ایشان داده باشی، ملک گفت: من راز خود از تو پنهان ندارم خدایان ما این صنع نتوانند و از ان عاجزتراند که چنین کار توانند که ایشان نه شنوند نه بینند نه سود کنند نه گزند نمایند، ملک چون آن حال دید گفت: اینجا مرده‌ایست پسر دهقانی که هفت شبانروزست تا بمرد و من او را دفن نکردم که پدرش غائب بود تا باز آید، اگر او را زنده کنید نشان درستی دعوی شما بود و ما قبول کنیم و بخدای شما ایمان آریم، آن مرده را بیاوردند و ایشان بآشکارا و شمعون بسرّ دعا کردند تا مرده زنده گشت و بدست خویش کفن از خویشتن باز کرد و بر پای بیستاد، ملک گفت: چند روز است تا مرده‌ای؟ گفت: هفت روز. گفت: چه دیدی درین هفت روز؟ گفت چون جانم از کالبد جدا گشت مرا بهفت وادی آتش بگذرانیدند از آنک بکفر مرده بودم، اکنون شما را می‌ترسانم و بیم می‌نمایم، زینهار کفر بگذارید و بخدای آسمان ایمان آرید تا برهید، آنک درهای آسمان می‌بینم گشاده و عیسی پیغامبر ایستاده زیر عرش و از بهر این شفاعت میکند و میگوید خداوندا ایشان را نصرت ده که ایشان رسولان من‌اند. ملک گفت: و این سه کس کدام‌اند؟ گفت: یکی شمعون و آن دو رسول دیگر شمعون بدانست که آن قصّه و آن حال در دل ملک اثر کرد و زبان نصیحت و دعوت بگشاد و آشکارا بیرون آمد و کلمه حق بگفت. آن ملک با جماعتی ایمان آوردند و قومی بر کفر بماندند و هلاک شدند. وهب منبه گفت و کعب احبار که آن ملک و جماعت وی همه بر کفر بماندند و ایمان نیاوردند و آن رسولان را هر سه بگرفتند و ایشان را تعذیب همی‌کردند، و این در روزگار ملوک طوایف بود.
هوش مصنوعی: در این متن به داستانی از رسولان عیسی اشاره شده است که به شهر انطاکیه فرستاده شدند تا مردم را به دین خدا دعوت کنند. خداوند به عیسی وحی کرد که او را به آسمان خواهد برد و دستور داد که حواریان را به شهرها بفرستد. این رسولان می‌بایست مردم را به توحید و پرستش یک خدای یکتا دعوت کنند، در حالی که نشان‌هایی از قدرت خداوند نیز به همراه داشتند. وقتی به انطاکیه رسیدند، با استقبال یک پیرمرد مواجه شدند که از بیماری پسرش رنج می‌برد. رسولان با دعای خود، پسر پیرمرد را شفا دادند و این عمل موجب شد تا خبر قدرت آنها در شهر پخش شود. اما پادشاه جبار این شهر به آنها اعتراض کرد و آنها را به زندان انداخت. یکی از حواریان، شمعون، با تدبیر و مهارت، توانست از طریق دوستی با درباریان، به نزد پادشاه نزدیک شود و در نهایت با درخواست شنیدن سخنان رسولان، زمینه‌ای برای گفتگو فراهم کرد. رسولان با معجزات خود، از جمله شفا دادن یک مرد کور و زنده کردن یک مرده، پادشاه و جمعی از مردم را متوجه پیام حقیقی خود کردند، اگرچه برخی هنوز بر کفر خود باقی ماندند. این داستان درسی از ایمان و دعوت به راست را ارائه می‌دهد و نشان‌دهنده چالش‌های پیش‌روی پیام‌آوران دین است.
پس آن رسولان گفتند: «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ»، ایشان جواب دادند که «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، همانست که جای دیگر فرمود: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ».
هوش مصنوعی: پس آن پیامبران گفتند: «ما به سوی شما فرستاده شده‌ایم»، اما آنها پاسخ دادند: «شما فقط انسان‌هایی مثل ما هستید»، در جایی دیگر نیز آمده که می‌گویند: «این فقط یک انسان مانند شماست که می‌خواهد بر شما برتری پیدا کند».
آن کافران و بیگانگان گفتند: ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ.
هوش مصنوعی: آن کافران و بیگانگان گفتند: «خداوند رحمان هیچ چیزی نازل نکرده و شما تنها دروغ می‌گویید.»
رسولان گفتند:بُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ، وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‌.
هوش مصنوعی: پیامبران گفتند: "پروردگار ما می‌داند که ما به سوی شما فرستاده شدیم و وظیفه ما تنها ابلاغ پیام آشکار است."
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ یعنی تشاءمنا بکم حیث خالفتم آباؤکم فترکتم معبودکم فلا نأمن سوء عاقبة ذلک. و قیل: حبس عنهم المطر عام اتاهم الرّسل فنسبوا ذلک الیهم.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: ما به واسطه شما بدشگون شده‌ایم زیرا شما با آباء خود مخالفت کرده‌اید و معبود خود را ترک کرده‌اید، بنابراین ما از عاقبت بد این وضعیت ایمن نیستیم. همچنین گفته شده است که در سالی که پیامبران به سوی آنها آمدند، باران از آنها بازداشته شد و آنها این موضوع را به پیامبران نسبت دادند.
و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) کان یحبّ الفال و یکره التّطیّر، و الفرق بینهما انّ الفال انّما هو من طریق حسن الظّنّ باللّه عز و جل و التّطیّر انّما هو من طریق الاتکال علی شی‌ء سواه و هو التشاؤم بطیر الشؤم و سئل ابن عون عن الفال فقال هو ان یکون مریضا فیسمع یا سالم. و فی الخبر انّ النبی (ص) لمّا توجّه نحو المدینة خرج بریدة الاسلمی فی سبعین راکبا فتلقی نبیّ اللَّه لیلا فقال له: من انت؟ فقال: بریدة. قال: فالتفت الی ابی بکر فقال: برد امرنا و صلح ثمّ قال (ص) ممّن؟ قال: بریدة من اسلم، فقال (ص) لابی بکر: سلمنا.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که پیامبر اسلام (ص) به خوش‌بینی و نیک‌اندیشی علاقه داشت، در حالی که بدبینی و نشانه‌های شوم را نمی‌پسندید. تفاوت این دو در این است که خوش‌بینی ناشی از اعتماد به خداوند است، در حالی که بدبینی وابسته به نشانه‌های منفی است. همچنین اشاره شده که در یکی از روایت‌ها، وقتی پیامبر (ص) به سمت مدینه می‌رفت، بریده الاسلمی با هفتاد سوار به استقبال او آمد. هنگامی که پیامبر از او پرسید که کیست، او خود را معرفی کرد و پس از صحبت با ابوبکر، پیامبر گفت که امر آنها به صلاح است و بعد از شناختن بریده، گفت که سلام برسانید.
قال اهل اللغة: قوله «برد امرنا»، ای سهل امرنا، و منه‌ قوله: «الصّوم فی الشتاء الغنیمة الباردة».
هوش مصنوعی: اهل زبان گفته‌اند که عبارت «برد امرنا» به معنای آسان شدن کارهاست. و از آن جمله است گفته شده: «روزهای روزه‌داری در زمستان، غنیمت سردی است».
قوله: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا» یعنی عن مقالتکم هذه «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» ای لنقتلنّکم بالحجارة «وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ».
هوش مصنوعی: اگر از این سخنان خود دست برندارید، قطعاً شما را با سنگ خواهیم زد و عذاب دردناکی از طرف ما به شما خواهد رسید.
«قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ» ای شؤمکم معکم بکفرکم و تکذیبکم یعنی اصابکم الشؤم من قبلکم لانّ الشؤم کلّه فی عبادة الصّنم و هو معکم، «أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ» هذا استفهام محذوف الجواب مجازه: ائن وعظتم باللّه تطیّرتم بنا و کذبتم و تواعدتم بالرّجم و العذاب، «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» مشرکون مجاوزون الحدّ. گفته‌اند: کافران و بیگانگان دارها بزدند و آن رسولان را با چهل تن که ایمان آورده بودند گلوهاشان سوراخ کردند و رسنها بگلو در کشیدند و از دار بیاویختند، خبر به حبیب نجار رسید مؤمن آل یس که خدای را عز و جل می‌پرستید در ان غاری اندر میان کوه‌ها چنانک ابدال در کوه نشینند و از خلق عزلت گیرند و اندر سرّ با خدا خلوت دارند، این حبیب با خدا خلوت داشت، و این عزلت و خلوت سنّت مصطفی است صلوات اللَّه و سلامه علیه که که روزگاری با کوه حرا نشسته بود و میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنا و نحبّه».
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «شوم بودن شما با خودتان است.» یعنی شوم بودن شما به خاطر کفر و انکار شماست و این شومیت از درون شما ناشی می‌شود، زیرا همه شومی‌ها ناشی از پرستش بت‌هاست که در میان شماست. «آیا اگر به شما یادآوری شود...» این سوال به گونه‌ای است که پاسخ آن در این جمله نهفته است: آیا اگر شما به یاد خدا بیفتید، به ما بدبیاری می‌کنید و ما را دروغ‌گو می‌دانید و ما را تهدید به سنگسار و عذاب می‌کنید؟ «بلکه شما قومی اسراف‌کارید» یعنی شما مشرکانی هستید که از حد و مرز خود فراتر رفته‌اید. روایت شده که کافران و بیگانگان به دنبال رسولان و چهل نفر مؤمن، به آنها حمله کردند و به قتل رساندند و سپس حبیب نجار، مؤمن آل یس که خدا را می‌پرستید، در یکی از غارها در کوه‌ها به خلوت نشسته بود. او مانند سالکان الهی در کوه‌های دورافتاده زندگی می‌کرد و به دور از مردم، با خدا ارتباط داشت. این نوع عزلت و خلوت، سنت محمد (ص) است که روزگاری در کوه حرا نشسته و می‌گفت: «حراء کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم.»
اگر کسی گوید معنی عزلت فرقت است و شریعت از فرقت نهی کرده قال اللَّه تعالی: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، و قال تعالی: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که معنی عزلت و کناره‌گیری از جامعه، جدایی است و در حالی که شریعت ما از جدایی نهی کرده و می‌گوید: «همه به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید»، و همچنین می‌فرماید: «شما نباید مانند کسانی باشید که پراکنده شدند».
و قال النبی (ص): «من فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیّة و من شقّ عصا المسلمین و المسلمون فی اسلام فقد خلع ربقة الاسلام»، جواب آنست که فرقت دو قسم است یکی فرقة الآراء و الادیان، دیگر فرقة الاشخاص و الأبدان، امّا آن فرقت که محظور و محرم است و اشارت این آیت و خبر بوی است، فرقة الآراء و الادیان است از قضایای شریعت و اصول دین برگشتن و جاده سنّت و جماعت بگذاشتن و مخالف ائمّه هدی و اهل اجماع بودن، این چنین فرقت داعیه ضلالت است و سبب تعطیل و ابطال فوائد بعثت انبیا و رسل لا جرم در شرع محظور آمد و در عقل منکر. امّا آن فرقت و عزلت که در شریعت و حقیقت مستحبّ است و مندوب الیه آنست که ربّ العالمین در شأن و قصّه اصحاب الکهف فرمود: وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ، و مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «لیاتینّ علی الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه الّا من فرّ بدینه من قریة الی قریة و من شاهق الی شاهق و من حجر الی حجر کالثعلب الذی یروغ»، قالوا: و متی ذاک یا رسول اللَّه؟ قال: «اذا لم تنل المعیشة الّا بمعاصی اللَّه عزّ و جلّ فاذا کان ذلک الزمان حلّت العزوبة»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه و قد امرتنا بالتّزویج؟ قال: «انّه اذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل علی یدی ابویه فان لم یکن له ابوان فعلی یدی زوجته و ولده فان لم یکن له زوجة و لا ولد فعلی یدی قرابته»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه؟ فقال (ص): «یعیّرونه بضیق المعیشة فیکلّف ما لا یطیق حتّی یورده موارد الهلکة».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرموده‌اند: «هر کس از جماعت مسلمانان جدا شود و بمیرد، مرگ او مانند مرگ جاهلیت است و هر کس که به وحدت مسلمانان آسیب برساند و از مسیر اسلام منحرف شود، از اسلام خارج شده است.» در اینجا باید توجه کرد که جدایی دو نوع است: یکی جدایی در باورها و ادیان و دیگری جدایی در افرادی که به طور فیزیکی از یکدیگر فاصله می‌گیرند. نوع نخست، یعنی جدایی در عقاید و ادیان، آن چیزی است که منع شده و در این آیات و احادیث به آن اشاره شده است. این نوع جدایی شامل برگشتن از اصول دین و پیروی نکردن از سنت و جماعت است و موجب گمراهی و از بین رفتن نتایج بعثت پیامبران می‌شود و به همین دلیل در شریعت ممنوع و در عقل نیز نادرست است. اما جدایی و انزوا در برخی موارد، مانند داستان اصحاب کهف، توصیه شده است. خداوند در این باره فرموده است: «وقتی از آن‌ها و از آنچه می‌پرستند دوری جستید، به غار پناه ببرید تا پروردگارتان از رحمتش برای شما بگشاید.» همچنین پیامبر (ص) فرمودند: «زمانی خواهد آمد که هیچ کس نمی‌تواند دینش را حفظ کند مگر آنکه از یک مکان به مکانی دیگر بگریزد.» صحابه پرسیدند: «این زمان چه زمانی خواهد بود؟» پیامبر پاسخ دادند: «زمانی که زندگی تنها با معصیت الهی امکان‌پذیر باشد، آن وقت است که انزوا امری پسندیده خواهد شد.» آن‌ها پرسیدند: «چگونه ممکن است در حالی که امر به ازدواج کرده‌اید؟» پیامبر گفتند: «در آن زمان، زندگی فرد تحت فشار اطرافیانش قرار می‌گیرد و اگر والدینی نداشته باشد، همسر و فرزندانش او را می‌زنند.» صحابه پرسیدند: «چگونه ممکن است؟» پیامبر توضیح دادند: «او به خاطر مشکلات اقتصادی سرزنش می‌شود و در نتیجه به چالش‌هایی برمی‌خورد که او را به هلاکت می‌کشاند.»
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بینما نحن حول رسول اللَّه (ص) اذ ذکر الفتنة او ذکرت عنده فقال (ص): «اذا رأیت النّاس مرجت عهودهم و خفّت اماناتهم و کانوا هکذا» و شبک بین اصابعه، قال فقمت الیه فقلت: کیف افعل عند ذلک جعلنی اللَّه فداک؟ فقال علیه السلام: «الزم بیتک و املک علیک لسانک و خذ ما تعرف و دع ما تنکر و علیک بامر الخاصة و دع عنک امر العامّة».
هوش مصنوعی: عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گوید: در حالی که ما دور رسول الله (ص) نشسته بودیم، فتنه‌ای ذکر شد. آن حضرت فرمودند: «وقتی که دیدی مردم پیمان‌هایشان را زیر پا می‌گذارند و امانتداری آنان کاهش می‌یابد و به این شکل می‌شوند» (و انگشتان خود را به هم قفل کرد). من به او نزدیک شدم و گفتم: در آن زمان چه باید بکنم؟ خداوند تو را قربانم کند. آن حضرت فرمود: «در خانه‌ات بمان، زبانت را حفظ کن، از آنچه می‌دانی بگیر و از آنچه نمی‌دانی بگذر، به کارهای خاص بپرداز و از امور عمومی دوری کن».
بزرگان دین و علمای شریعت و طریقت متفق‌اند که در روزگار فتنه و استیلاء اهل بدعت و ظهور ظلم و خیانت عزلت اولی‌تر از صحبت که عزلت در چنین وقت سنّت انبیاست و عصمت اولیا و سیرت حکما. عمر خطاب رضی اللَّه عنه گفت: خذوا حظکم من العزلة ففی العزلة راحة من خلیط السوء. و قال ابن سیرین: العزلة عبادة. و قیل لعبد اللَّه بن زبیر: الا تأتی المدینة؟ فقال: ما بقی بالمدینة الّا حاسد نعمة او فرح بنقمة. و قال داود الطائی فرّ من الناس فرارک من الاسد. و قال الفضیل: کفی باللّه محبّا و بالقرآن مونسا و بالموت واعظا اتّخذ اللَّه صاحبا و دع الناس جانبا. و قیل لمالک بن مغول و هو فی داره بالکوفة جالسا وحده: اما تستوحش فی هذه الدّار؟ فقال: ما کنت اظنّ احدا یستوحش مع اللَّه.
هوش مصنوعی: بزرگان دین و علمای شرع و سیرت به این نتیجه رسیده‌اند که در زمان فتنه و سلطه بدعت‌گذاران، جدایی و انزوا بهتر از معاشرت است. این جدایی در چنین قرن‌ها، سنّت پیامبران، عصمت اولیا و روشی حکیمانه به شمار می‌آید. عمر خطاب می‌فرماید: از انزوا خود بهره‌مند شوید، زیرا در آن آرامش از بد اخلاقان است. ابن سیرین نیز تاکید دارد که انزوا نوعی عبادت است. وقتی از عبدالله بن زبیر پرسیدند که چرا به مدینه نمی‌رود، او پاسخ داد: در مدینه دیگر جز حسادت بر نعمت یا شادی از مصیبت چیزی نمانده است. داود الطایی گفت: از مردم بگریز، مثل اینکه از شیر فرار می‌کنی. فضیل نیز بیان کرد: کافی است که خداوند را دوست داشته باشی، قرآن را مونس خود قرار دهی و مرگ را همچون یک موعظه در نظر بگیری؛ با خداوند دوستی کن و مردم را به کنار بزن. همچنین وقتی از مالک بن مغول در کوفه سوال کردند که آیا در خانه‌اش احساس تنهایی می‌کند، او پاسخ داد که با خدا کسی نمی‌تواند احساس تنهایی کند.
قوله تعالی: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ چون خبر به حبیب نجار رسید که رسولان عیسی را گرفتند و بخواهند کشت، از ان منزل خویش بیامد بشتاب، قومی گفتند: خانه داشت در ان گوشه شهر بدورتر جای از مردمان و کسب کردی، هر روز آنچه کسب وی بود یک نیمه بصدقه دادی و یک نیمه بخرج عیال کردی. و گفته‌اند: مردی بود شکسته تن بیمار چهر خدای را عز و جل پنهان عبادت کردی و کس از حال وی خبر نداشتی تا آن روز که رسولان عیسی را برنجانیدند و جفا کردند از ان منزل خویش بشتاب بیامد و ایمان خویش آشکارا کرد و گفت: یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ قتاده گفت: چون بیامد نخست رسولان را بدید گفت شما باین دعوت که میکنید و باین پیغام که میگزارید هیچ مزد میخواهید؟ ایشان گفتند: ما هیچ مزد نمی‌خواهیم و جز اعلاء کلمه حق و اظهار دین اللَّه مقصود نیست. حبیب بیامد آن گه و قوم را گفت: اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود: «سباق الامم ثلاثة لم یکفروا باللّه طرفة عین: علی بن ابی طالب (ع) و صاحب یس یعنی حبیب النجار و مؤمن آل فرعون یعنی حزبیل فهم الصدّیقون».
هوش مصنوعی: زمانی که خبر به حبیب نجار رسید که پیامبران عیسی را گرفتند و قصد کشتن آنها را دارند، با عجله از خانه‌اش بیرون آمد. برخی گفتند که او در گوشه‌ای دور از شهر زندگی می‌کرد و هر روز نصف درآمدش را به صدقه می‌داد و نیم دیگر را برای خانواده‌اش خرج می‌کرد. او مردی ضعیف و بیمار بود که به طور مخفی به عبادت خداوند می‌پرداخت و کسی از حال او خبر نداشت تا روزی که رسولان عیسی مورد آزار قرار گرفتند. در آن روز با شجاعت به سوی آنها رفت و ایمانش را علنی کرد و گفت: ای قوم، از فرستادگان پیروی کنید. وقتی به نزد رسولان رفت، از آنها پرسید که آیا برای این دعوت و پیام چیزی طلب می‌کنند؟ آنها پاسخ دادند که هیچ پاداشی نمی‌خواهند و تنها هدفشان اعتلای کلمه حق و رساندن دین خداست. حبیب به مردم گفت: از کسانی پیروی کنید که از شما هیچ پاداشی نمی‌خواهند و هدایت‌یافتگان‌اند. همچنین در روایتی آمده که پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: سه نفر از امتها بودند که هرگز به خدا کفر نورزیدند: علی بن ابی‌طالب، حبیب نجار و مؤمن آل فرعون.
چون حبیب رسولان را نصرت داد و آن قوم را نصیحت کرد ایشان گفتند: و انت مخالف لدیننا و متابع لهؤلاء الرسل؟ حبیب جواب داد: وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی ای خلقنی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ای و مصیر الکلّ الیه.
هوش مصنوعی: حبیب به پیامبران یاری رساند و به مردم نصیحت کرد. آن‌ها پرسیدند: آیا تو مخالف دین ما و پیرو این پیامبران هستی؟ حبیب پاسخ داد: چرا نباید آن کسی را که مرا آفریده بپرستم؟ اوست که به سوی او بازگشت داده می‌شوید و همه به سوی او می‌روند.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً یعنی الاصنام، إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ ای بسوء و مکروه، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً ای لا شفاعة لها فتغنی، وَ لا یُنْقِذُونِ من ذلک المکروه. و قیل: لا یُنْقِذُونِ من عذاب اللَّه لو عذّبنی اللَّه ان فعلت ذلک إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
هوش مصنوعی: آیا باید غیر از او، خدایی را بپرستم، یعنی بت‌ها را؟ اگر رحمان خواسته باشد به من ضرر برساند، شفاعت آنها هیچ کمکی به من نخواهد کرد و نمی‌توانند من را از آن آسیب نجات دهند. همچنین گفته شده که آنها نمی‌توانند من را از عذاب خدا که اگر او بخواهد بر من نازل کند، نجات دهند. در این صورت، من واقعاً در گمراهی واضحی قرار دارم.
ثمّ اقبل علی الرسل و قال: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ای اشهدوا علیّ و قیل: خاطب به القوم فلمّا سمعوا منه هذا الکلام وثبوا علیه فقتلوه و قیل: علّقوه من سور المدینة و قبره فی سوق انطاکیه. سدی گفت: دست بسنگ بوی فرا داشتند و او را بسنگ بکشتند و وی در ان حال میگفت: اللّهم اهد قومی اللهم اهد قومی. این دلیل است بر کمال حلم و فرط شفقت وی بر خلق. این همچنانست که ابو بکر صدیق بنی تیم را گفت آن گه که او را می‌رنجانیدند و از دین حق با دین باطل می‌خواندند گفت: اللهم اهد بنی تیم فانّهم لا یعلمون یأمروننی بالرجوع من الحق الی الباطل. کمال شفقت و مهربانی بو بکر بر خلق خدا غرفه‌ای بود از بحر نبوت محمد عربی صلوات اللَّه و سلامه علیه بآن خبر که گفت:«ما صبّ اللَّه تعالی شیئا فی صدری الّا و صببته فی صدر ابی بکر».
هوش مصنوعی: سپس به سمت پیامبران رفت و گفت: «من به پروردگارتان ایمان آورده‌ام پس به سخنان من گوش دهید.» او خواست تا گواهی دهند. نقل شده است که او به قوم خود سخن گفت و وقتی این کلمات را از او شنیدند، به او حمله کردند و او را کشتند. برخی می‌گویند او را به دیوار شهر آویزان کردند و قبرش در بازار انطاکیه قرار داشت. سدی گفته است که آنها با سنگ به او حمله کردند و او در آن لحظه می‌گفت: «پروردگارا، قومم را هدایت کن؛ پروردگارا، قومم را هدایت کن.» این نشان‌دهندهٔ صبر و عطوفت او نسبت به مردم است. داستان مشابهی وجود دارد از ابو بکر صدیق که به بنی تیم گفت وقتی آنها او را آزار می‌دادند و به باطل دعوتش می‌کردند: «پروردگارا، بنی تیم را هدایت کن؛ چرا که آنها نمی‌دانند که به من دستور می‌دهند از حق به باطل بازگردم.» شفقت و مهربانی ابو بکر نسبت به دیگران نماد عطوفتی است که او از نبوت پیامبر اسلام محمد (ص) دریافت کرده بود.
و خلق مصطفی صلوات اللَّه علیه با خلق چنان بود که کافران بقصد وی برخاسته بودند و دندان عزیز وی می‌شکستند و نجاست بر مهر نبوت می‌انداختند و آن مهتر عالم دست شفقت بر سر ایشان نهاده که‌ اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون.
هوش مصنوعی: خلق و خوی پیامبر مصطفی (صلى الله علیه وآله) به قدری بزرگوارانه بود که در زمان خود با دشمنانی روبرو شد که به قصد آزار و اذیت او برمی‌خاستند و حتی دندان‌هایش را می‌شکستند و نجاست بر مهر نبوتش می‌ریختند. اما او به جای انتقام و خشم، با دلسوزی و محبت بر سر آن‌ها دست می‌کشید و دعا می‌کرد: «خدایا، قوم مرا هدایت کن زیرا آن‌ها نمی‌دانند.»
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ چون حبیب را بکشتند، رب العالمین او را زنده کرد و گفت با وی: ادْخُلِ الْجَنَّةَ حبیب چون در بهشت شد و نواخت و کرامت حق دید آرزو کرد گفت: کاشک قوم من بدانستندی که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ حسن بصری گفت: رحمت خدا بر حبیب نجار باد که بعد از مرگ نصیحت هم فرو نگذاشت گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. آن پادشاه و آن قوم اگر این کرامت دیدندی ایشان نیز ایمان آوردی.
هوش مصنوعی: وقتی حبیب را کشتند، خدا او را زنده کرد و به او گفت که به بهشت وارد شود. وقتی حبیب در بهشت به سر می‌برد و نعمت‌ها و کرامت‌های الهی را می‌بیند، آرزو می‌کند که ای کاش قومش می‌دانستند که او به چه جایگاهی رسیده و چه چیزهایی دیده است. او با دلتنگی می‌گوید: "کاش قومم می‌دانستند که خداوند چه بهایی برای من قربانی کرده و مرا از افراد محترم قرار داده است." حسن بصری می‌گوید که رحمت خدا بر حبیب نجار باد که حتی بعد از مرگش هم مراقب قومش بود و از آن‌ها نصیحت کرد. او آرزو می‌کرد که قومش نیز از این کرامت آگاه می‌شدند تا آن‌ها هم ایمان می‌آوردند.
قوله: بِما غَفَرَ لِی رَبِّی «ما» هاهنا للمصدر، ای بمغفرة ربّی. و قیل: «ما» بمعنی الّذی، ای بالّذی غفر لی ربّی بسببه. و قیل: لمّا اراد القوم ان یقتلوه رفعه اللَّه الیه فهو فی الجنّة و لا یموت الا بفناء السماوات. پس چون رسولان عیسی را هلاک کردند و حبیب را بران صفت بکشتند، رب العالمین اثر خشم خود بایشان نمود و عذاب و نقمت فرو گشاد، جبرئیل را فرمود تا یک صیحه بر ایشان زد همه بیکبار فرو مردند و چون خاکستر گشتند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که عبارت "ما" به معنای مصدر است، یعنی به مغفرت خداوند مربوط می‌شود. همچنین می‌توان "ما" را به معنای "همان چیزی که" در نظر گرفت که به واسطه آن خداوند بخشیده است. در ادامه، اشاره می‌شود که وقتی مردم تصمیم به کشتن عیسی گرفتند، خدا او را به آسمان برد و او در بهشت است و تنها با پایان جهان می‌تواند بمیرد. سپس، زمانی که پیامبران عیسی را کشتند و دوست او را به شکل بدی از بین بردند، خداوند عصبانیت خود را نشان داد و عذاب را بر آن‌ها نازل کرد. جبرئیل مأمور شد که فریادی بر سرشان بکشد و آن‌ها به یک‌باره از پا درآمدند و سپس به خاکستر تبدیل شدند.
اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما أَنْزَلْنا عَلی‌ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ یعنی قوم حبیب من بعد قتله مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ لنصرة الرسل، ای لم نحتج فی اهلاکهم الی ارسال جند وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ کرّره تأکیدا. و قیل: «ما» بمعنی الّذی: تقدیره: من جند من السماء و ممّا کنّا منزلین علی من قبلهم من حجارة و ریح و امطار شدیدة.
هوش مصنوعی: این بدان معناست که خداوند فرمود: «ما به قوم حبیب بعد از کشتن او، نیروهایی از آسمان برای یاری رسولان نفرستادیم، یعنی ما برای هلاکت آنها نیازی به فرستادن نیرو نداشتیم و ما هرگز فرستنده نبودیم.» این جمله تأکید می‌کند که نیازی به نیروهای آسمانی نبوده است. همچنین گفته شده که «ما» به معنای «آنچه» است و می‌توان آن را به صورت زیر بیان کرد: از نیروهایی از آسمان و از آنچه قبلاً بر دشمنان فرستاده شده است، مانند سنگ‌ها، طوفان و باران‌های شدید.
ثمّ بیّن عقوبتهم فقال: إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً ای ما کانت عقوبتهم الا صیحة واحدة: قال المفسّرون: اخذ جبرئیل بعضادتی باب المدینة ثمّ صاح بهم صیحة واحدة فَإِذا هُمْ خامِدُونَ میّتون.
هوش مصنوعی: سپس عذاب آنها را توضیح داد و گفت: عذابشان تنها یک فریاد بود. مفسّرین می‌گویند که جبرئیل (علیه‌السلام) دو طرف دروازه شهر را گرفت و یک فریاد بلند بر سرشان زد و ناگهان همه آنها مرده و خاموش شدند.
یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ معنی حسرت غایت اندوه است و کمال غم که دل را شکسته کند و کوفته، یعنی یدع القلب حسیرا. و تأویل کلمه آنست که: یا حسرة ان کنت آتیة فهذا اوانک، و این ندای درد زدگانست بر خویشتن همچنانک یعقوب پیغامبر علیه السلام گفت: «یا اسفی علی یوسف» ای اندها که آمد بر فراق یوسف.
هوش مصنوعی: این عبارت به بیان حالتی از اندوه و حسرت می‌پردازد که به خاطر از دست دادن چیزی گرانبها به وجود می‌آید. حسرت به معنای احساس عمیق تأسف و غم است که دل را به شدت می‌آزارد. در اینجا اشاره شده است که این حالت به نوعی ندا یا فریاد درونی است که نشانگر درد و رنج عاطفی انسان‌هاست، مانند کلام یعقوب نبی در مورد فراق یوسف که به صورت عمیق احساساتش را بیان می‌کند.
و هم ازین باب است که آنچه فردا در قیامت گناهکاران گویند از تحیّر و حیرت: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ... عکرمه گفت: «یا حسرة» درین موضع بر دو وجه است: یکی آنکه از گفت اللَّه است یعنی یا حسرة و کآبة علیهم حین لم یؤمنوا ای حسرتا و اندوها که بر ایشانست که ایمان نیاوردند و نه گرویدند. وجه دیگر: این کلمه از گفتار هالکان است آن گه که معاینه عذاب دیدند یعنی که آرزوی ایمان کردند آن ساعت لکن سود نداشت که در وقت معاینه ایمان سود ندارد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسانی که گناهکار هستند، از شدت حیرت و تحیر خود خواهند گفت: "ای وای بر ما! چرا این کتاب را داریم..." عکرمه اشاره کرده که عبارت "ای حسرت" در اینجا به دو معنا می‌تواند باشد: یکی اینکه خداوند می‌فرماید، یعنی حسرت و اندوهی بر آنان است چون که ایمان نیاورده‌اند و به دین نپیوسته‌اند. معنای دیگر این است که این عبارت از سخنان کسانی است که عذاب را مشاهده کرده‌اند و در آن لحظه آرزوی ایمان کرده‌اند، اما در آن زمان ایمان آوردن فایده‌ای ندارد.
ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ خلاصه سخن آنست که: ای دریغا بر بندگان! هیچ فرستاده نیامد بایشان مگر که برو افسوس میکردند تا آن افسوس کردن ایشان حسرت گشت بر ایشان. و معنی این حسرت آنست که مصطفی صلوات اللَّه و سلامه علیه فرمود: «ان المستهزئین بالنّاس فی الدنیا یفتح لهم یوم القیمة باب من ابواب الجنّة فیقال لهم: هلّم هلّم، فیأتیه بکربه و غمّه فاذا اتاه اغلق دونه فلا یزال یفعل به ذلک حتی یفتح له الباب فیدعی الیه فلا یجیب من الایاس».
هوش مصنوعی: هیچ فرستاده‌ای به سوی آنها نیامد مگر اینکه به او تمسخر می‌کردند. این تمسخر برای آنها تبدیل به حسرت شد. در واقع، وقتی که افراد در دنیا به دیگران می‌خندند و آنها را به سخره می‌گیرند، در روز قیامت به آنها گفته می‌شود که به سوی بهشت بیایند، اما وقتی نزد آن در می‌روند، با مشکلات و غم‌های فراوان روبرو می‌شوند و در نهایت در بسته می‌شود و آنها در حسرت خواهند ماند.
و قال مالک بن دینار قرأت فی زبور داود: طوبی لمن لم یسلک سبیل الأئمة و لم یجالس الخطائین و لم یدخل فی هزوء المستهزئین، و فی انجیل عیسی: طوبی للرّحماء اولئک یکون علیهم الرحمة ویل للمستهزئین کیف یحرقون بالنّار!
هوش مصنوعی: مالک بن دینار می‌گوید: در زبور داود خواندم: خوشا به حال کسی که راه ائمه را نرود، با خطاکاران نشیند و در مسخره‌گوبی‌ها شرکت نکند. و در انجیل عیسی آمده است: خوشا به حال رحماء؛ بر آنها رحمت نازل می‌شود و وای بر مسخره‌کنندگان که چگونه با آتش عذاب خواهند شد!