قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فی کفایته ایاکم، امر الاحزاب و الاحزاب هم الاقوام الّذین اجتمعوا علی محاربة الرّسول (ص) و المؤمنین فجاءوا و حاصروا رسول اللَّه بضعة و عشرین یوما، و هم قریش و غطفان و یهود بنی النضیر و قریظة فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً و هی الصّبا. قال عکرمة: انّ ریح الجنوب قالت لیلة الاحزاب للشّمال: انطلقی بنصر النّبی (ص). فقالت الشمال: انّ الحرّة لا تسری باللّیل، و کانت الرّیح الّتی ارسلت الیهم الصّبا.
قال النبی (ص) نصرت بالصّبا و اهلکت عاد بالدّبور.
وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها هم الملائکة، و لم تقاتل الملائکة یومئذ فبعث اللَّه عز و جل علیهم تلک اللّیلة ریحا باردة فقلعت الأبواب و قطعت اطناب الفساطیط و اطفأت النّیران و اکفات القدور و اجالت الخیل بعضها فی بعض و ارسل اللَّه علیهم الرّعب و کثر تکبیر الملائکة فی جوانب عسکرهم حتی کان سیّد کلّ حیّ یقول «یا بنی فلان هلمّ الیّ»، فاذا اجتمعوا عنده قال: «النجاء النجاء اتیتم لما بعث علیهم من الرعب»، فانهزموا من غیر قتال.
وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً، نزول این آیت در بیان قصه احزاب است و وقعه خندق، و شرح این قصه بر سبیل اختصار و شرط ایجاز آنست که: چون رسول خدا علیه الصلاة و السلام و مؤمنان، کعب اشرف را بکشتند، و یهود بنی النضیر را از مدینه بیرون کردند حیی اخطب و کنانة ابن الربیع با گروهی جهودان برخاستند و رفتند سوی مکه و نفیر بر آوردند و از قریش یاری خواستند بر حرب محمد. قریش ایشان را اجابت کردند و در قبایل عرب آواز دادند تا جمعی عظیم فراهم آمدند، قریب پانزده هزار از بنی غطفان و بنی فزاره و بنی کنانة و اهل تهامه و غیر آن. قریش بیرون آمدند و قائد ایشان ابو سفیان بن حرب، اسمه صخر ثمّ اسلم یوم فتح مکة و حسن اسلامه. فزاره و غطفان بیرون آمدند و مهتر ایشان عیینة بن حصن، و هو من المؤلّفة قلوبهم. خبر رسید بمدینه که قبایل عرب مجتمع شدند و با جهودان قریظه و نضیر عهد کردند که دست یکی گیرند و بر حرب محمد و اصحاب و، هم پشت باشند. رسول خدا با یاران گفت: اکنون تدبیر چیست؟ سلمان گفت: من در دیار و نواحی پارس دیدهام که چون از دشمن بر بیم باشند، گرد بر گرد شهر خویش خندقی سازند دفع دشمن را. رسول علیه الصلاة و السّلام آن موافق داشت و فرمود تا خندقی گرد بر گرد مدینه فرو بردند چهل گز عرض آن و ده گز قعر آن، و باز برید هر ده مرد را از یاران چهل گز. و مهاجر و انصار در سلمان خلاف کردند که سلمان مردی با قوّت بود. مهاجران گفتند: سلمان منّا و انصار گفتند: سلمان منّا رسول خدا گفت: نه آن و نه این «سلمان منّا اهل البیت».
عمرو بن عوف گفت: من بودم و سلمان و نعمان بن مقرن المزنی و شش مرد انصاری، و چهل گز ما را نامزد کرده و خط کشیده.
لختی فرو بردیم، سنگی سخت پیش آمد که تبرها از آن شکسته گشت. سلمان رفت و رسول خدا را از آن سنگ خبر داد. رسول بیامد و تبر از دست سلمان بستد و ضربتی زد بر آن سنگ و لختی از آن بشکافت و نوری عظیم از آن ضربت بتافت، چنان که همه نواحی مدینه روشن گشت، گویی چراغی روشن بیفروختند در شبی تاریک. رسول خدا تکبیری کرد و یاران هم چنان تکبیر کردند. یک ضربت دیگر زد و نوری دیگر هم چنان بتافت و رسول و یاران تکبیر کردند، و سوم ضربت زد و نور بتافت و تکبیر کردند.
رسول خدا گفت: در آن نور که اول بتافت قصرهای حیره و مدائن کسری بر دیده قدس ما عرضه کردند، آن را دیدم کانیاب الکلاب، همچون دندان سگان. و در نور دوم قصرهای زمین روم دیدم و در سوم قصرهای صنعا کانها انیاب، و جبرئیل آمد و مرا خبر داد که آنچه بتو نمودند در تحت قهر امّت تو آرند و ملک امّت تو آنجا برسد مسلمانان شادی کردند و گفتند: حمد آن خداوند را که ما را بر دشمن وعده نصرت و ظفر داد. و منافقان گفتند معتب بن قشیر و عبد اللَّه ابیّ و اصحاب وی: این عجب نگر که محمد ما را چه وعده میدهد! فتح شام و فارس ما را وعده میدهد! و وقت را زهره نداریم که از رحل خویش فراتر شویم! این غرور است که ما را میدهد و میفریبد ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً. انس مالک گفت رضی اللَّه عنه: روز خندق، یاران را دیدم مهاجر و انصار که بدست خویش تبر میزدند و کار میکردند که مزدوران و کارگران نداشتند و سرمای سخت بود آن روز، و بخوشدلی آن رنج و دشخواری همی کشیدند. رسول خدا علیه الصلاة و السلام که ایشان را چنان دید، گفت: «اللهم انّ العیش عیش الآخرة فاغفر للانصار و المهاجرین».
ایشان جواب دادند که:
نحن الذین بایعوا محمدا
علی الجهاد ما بقینا ابدا
و عن البراء بن عازب قال: کان النبی (ص) ینقل التّراب یوم الخندق حتی اغبرّ بطنه یقول:
و اللَّه لولا اللَّه ما اهتدینا
و لا تصدّقنا و لا صلّینا
فانزلن سکینة علینا
و ثبّت الاقدام ان لاقینا
انّ الاولی قد بغوا علینا
اذا ارادوا فتنة ابینا
چون خندق تمام شد، لشکر کفار بمدینه رسیدند، خندق دیدند گفتند: این عرب را نبودست. لشکرگاه بزدند و خندق در میان هر دو فریق بود، و در آن وقت یهود قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند. بو سفیان، حییّ اخطب را فرستاد بمردمان قریظه، تا آن عهد که با محمد کردهاند نقض کنند، و مهتر قریظه آن وقت کعب بن اسد بود. کعب چون شنید که حییّ آمد، در حصار ببست استوار و او را بخود راه نداد. حییّ گفت: در باز کن تا با تو سخنی بگویم. کعب گفت: باز گرد که من سخن تو نشنوم و عهدی که با محمد کردهام نشکنم. حیی با وی همی پیچید و همی افزود تا او را بفریفت و نقض عهد کرد. خبر برسول خدا آمد، رسول سعد معاذ که مهتر اوس بود و سعد عباده که مهتر خزرج بود بفرستاد تا حال باز دانند. ایشان رفتند و کعب اسد را و قوم وی را دیدند حرب را ساخته، بازگشتند و رسول را خبر کردند. رسول غمگین شد، و کار بر مسلمانان صعب شد. سرما سخت بود و بیم دشمن و گرسنگی بغایت و منافقان متمرّد شدند و بعضی از ایشان همی گریختند و بهانه همی آوردند که إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ، و قومی ظنهای بد همی بردند چنان که اللَّه فرمود: وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا. یک ماه آنجا بماندند و میان ایشان حرب نرفت، پس رسول کس فرستاد به بنی غطفان برئیس ایشان عیینة بن حصن و حارث بن عوف، و گفت: ثلثی از خرمای مدینه بشما دهم، باز گردید و قوم خود را ببرید. ایشان بدان رضا دادند و عهد کردند، لکن هنوز عهدنامه ننوشته بودند، رسول سعد معاذ را و سعد عباده را خواند و با ایشان مشورت کرد. سعد معاذ گفت: اگر باین وحی آمده سمعا و طاعة، و اگر وحی نیامده، آن وقت که ما مشرک بودیم یک خرما برشوت بایشان ندادیم اکنون که ربّ العالمین ما را باسلام گرامی کرد و بصحبت تو عزیز کرد و از عذاب دوزخ نجات داد، ایشان را رشوت کی دهیم؟! بعزّت آن خدای که ترا براستی بخلق فرستاد که یک خرما بایشان ندهیم مگر شمشیر، و بقضای حق رضا دادیم. رسول خدا از آن سخن شاد شد، فرمود: من بدان میگفتم که عرب روی بایشان نهاده بودند، خواستم تا لختی از ایشان کم شوند. و در آن یک ماه که حصار مدینه بود، هیچ قتال نرفت مگر آنکه: روزی جوقی سواران قریش نام ایشان عمرو بن عبد ود و عکرمة بن ابی جهل و وهیب بن ابی وهب و نوفل بن عبد اللَّه سلاح در پوشیدند و اسب در تاختند در خندق و عمرو بن عبد ود مبارز قریش بود، با بطشی و قوّتی و ترکیبی تمام مبارزت خواست و شعر گفت. علی بن ابی طالب (ع) پیش وی رفت. عمرو گفت: یا علی من نخواهم که تو بدست من کشته شوی. علی گفت: من خواهم که تو بدست من کشته شوی. عمرو خشم گرفت و از اسب فرو آمد و با علی بهم برآویختند، گردی از میان ایشان برآمد از بامداد تا نماز پیشین. چون گرد باز نشست، علی وی را کشته بود. رسول خدا فرمود: «لا فتی الا علی و لا سیف الا ذو الفقار».
وهیب زره بیفکند و بگریخت. علی شمشیری زد بر زین و اسب وی، زین و اسب بدو نیم کرد. پس دیگری از ایشان پیش آمد و کشته شد و نوفل را بسنگ هلاک کردند و سه تن از کافران کشته شدند، و از صحابه رسول هیچکس کشته نشد. عبد الرحمن بن ابی بکر هنوز در اسلام نیامده بود، بیرون آمد و مبارزت خواست.
ابو بکر صدیق رضی اللَّه عنه فرا پیش آمد عبد الرّحمن چون روی پدر دید، برگشت.
پس با ابو بکر گفتند: اگرت پسر حرب کردی با تو، چه خواستی کرد تو با وی؟
ابو بکر گفت: بآن خدایی که یگانه و یکتاست که باز نگشتمی تا وی را کشتمی یا او مرا کشتی. سعد معاذ را تیری بزرگ اکحل آمد، گفت: الهی این خون را درین رگ نگه دار تا نخست قریظه را بمراد خود به بینم، آن گه اگر گشاده شود شاید.
خیمهای بود که کودکان و زنان مسلمانان در آن خیمه بودند، جهودی گرد آن خیمه میگشت با سلاح و قصد ایشان میکرد، صفیه عمه رسول از خیمه بیرون آمد عمامه بربسته و عمودی بدست گرفته و بیک زخم آن جهود را بکشت، پس از آن راهها بسته شد و طعام عزیز شد و زنان و کودکان گریستن در گرفتند، مؤمنان ضعیف شده و منافقان از شادی گردن بیفراخته و رسول خدا علیه الصلاة و السلام این دعا همی کرد: «اللّهم منزل الکتاب، سریع الحساب، اهزم الاحزاب».
پس نعیم بن مسعود بن عامر از بنی غطفان آمد بنزدیک رسول خدا و گفت: من مسلمانم و مسلمانی پنهان دارم، مرا چه فرمایی؟ رسول گفت: تو یک تن چه توانی کرد؟ مگر خداعی که«الحرب خدعة».
پس این نعیم بنزدیک قریظه شد و میان وی و میان ایشان در روزگار گذشته دوستی بود، گفت: مرا چه دانید و چون شناسید؟ گفتند: دوستی ناصح! گفت اکنون نصیحت من بشنوید! قریش و غطفان اینجا بیگانهاند، خانه و سرای ایشان از شما دور است، آمدهاند تا اگر غنیمتی یابند در ربایند و اگر نه بگریزند و اندوه شما نخورند، پس شما تنها بمانید و با محمد طاقت ندارید. گفتند: راست همی گویی نصیحت همی کنی، اکنون ما را چه باید کرد؟ گفت: چون ایشان شما را بحرب خوانند، گوئید ماده تن خواهیم که برهن نزدیک ما فرستید تا شما پشت بر ما نکنید، تا آن گه که از محمد ایمن شویم. گفتند این صواب است و نیکو، ما همین کنیم. پس نعیم بنزدیک قریش شد و گفت شما دانید دوست داری من شما را و دشمنی من محمد را، و من شما را نصیحتی کنم اگر پذیرید. گفتند پذیریم و نصیحت تو شنویم.
نعیم گفت پس بدانید که یهود پشیمان شدهاند از نقض عهد که با محمد کردند و اکنون کس فرستاد که تا محمد با ایشان صلح کند و محمد اجابت نکرد. ایشان گفتند ما ده تن را از بزرگان قریش بخواهیم و بنزدیک تو فرستیم تا ایشان را بکشی و با ما صلح کنی، محمد گفت این صواب است، اکنون ایشان از شما ده تن خواهند خواست، نگر که هشیار باشید و دانید که چه میباید کرد. از آنجا برخاست نعیم و بنزدیک غطفان شد و همین قصه با ایشان بگفت، شب شنبه پیش آمد. قریش و غطفان، عکرمه را فرستادند با گروهی مردمان و بنی قریظه را گفتند که مقام ما اینجا دراز شد و از طعام مردمان و علف ستوران درماندیم، فردا روز شنبه میباید که حرب را ساخته باشید تا از دو یکی ظاهر شود و مردمان ازین تنگی و دشخواری برهند. ایشان جواب دادند که فردا روز شنبه است و ما را روز شنبه روز طاعت است و حرب نکنیم و تا ده تن از معتبران بما نفرستید، ما جنگ نکنیم و از نقض عهد شما ایمن نباشیم. ایشان گفتند: صدق نعیم و نصح راست گفت نعیم و نصیحت نیکو کرد. هیچ کس بایشان نفرستادند و همه پراکنده دل شدند و تفرّق در میان ایشان افتاد. پس رسول خدا حذیفه را گفت: رو بمیان ایشان و باز دان که حال چیست و چه میسگالند. حذیفه گفت: چون بمیان ایشان رسیدم، باد عاصف دیدم بر ایشان مسلّط شده و سپاه حق در ایشان افتاده، باد خیمها برمیکند و بر سر یکدیگر همی افکند و ستوران همی رمیدند و بو سفیان در میان لشکر آواز همی داد که ای مردمان، لشکر از گرسنگی و سرما و سختی بیچاره شدند و ستوران ضعیف شدند از بیعلفی، و قریظه عهدی که با ما داشتند از بیم محمد آن عهد بشکستند و این باد عاصف چنین بر ما چیره شده که با وی طاقت نماند، شما همه باز گردید که من بازگشتم. این بگفت و بر شتر نشست و شتر را زانو بسته بود، از رعب که در دل وی بود چندان هوش نداشت که زانوی اشتر بگشادی پس از اشتر فرو آمد و زانوی وی بگشاد. حذیفه گفت اگر نه آن بودی که رسول خدا مرا گفته بود، نگر که ایشان را نیازاری، و رنه من او را آن ساعت بکشتمی. لشکر هم چنان در تاختن افتاده و جامههای اشتران و زین اسبان و خیمه و کالا همی انداختند و باد ایشان را از پشت ستور همی ربود و میافکند و فریشتگان تکبیر همی گفتند و ایشان را همی راندند.
اینست که رب العالمین فرمود: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً.
إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ ای من فوق الوادی من قبل المشرق و هم اسد و غطفان و معهم طلیحة بن خویلد الاسدی فی بنی اسد و حیی بن اخطب فی یهود قریظه.
وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ یعنی من بطن الوادی من قبل المغرب و هم قریش و کنانه علیهم ابو سفیان بن حرب فی قریش و من تبعه و ابو الاعور عمرو بن سفیان السلمی من قبل الخندق.
وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ ای مالت و شخصت من الرّعب، و قیل زاغت عن کلّ شیء فلم ینظروا الا الی عدوّها. و قیل زاغت ابصار المنافقین و رجال ضعیفة قلوبهم.
وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ ای کادت تبلغ فانّ القلب اذا بلغ الحنجر مات الانسان. الحنجر جوف الحلقوم، و هذا علی التّمثیل عبّر به عن شدّة الخوف.
تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا الالف زائدة المراد بها النّصب، لذلک حذفها من حذفها من القرّاء و حذف الالف قراءة اهل البصرة و حمزة و الباقون علی اثبات الالف فی الظّنون و الرّسول و السبیل، و القرآن عربی و العرب تحبّ ازدواج الکلام و تساوی القوافی و آیات السورة و آخرها علی الالف. وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ای ظنونا مختلفة فالمخلص یظنّ انّ اللَّه ینجز وعده فی اعلاء رسوله علی عدوّه و الضّعیف یظنّ غیر ذلک لما یری من کثرة العدوّ و المنافق یقول: ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً.
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ العرب تکنی بالمکان عن الزّمان و بالزّمان عن المکان، و التّأویل ذاک حین ابتلی المؤمنون بالحصر و القتال لیتبیّن المخلص من المنافق.
وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً ای حرّکوا تحریکا شدیدا بلیغا بالفتنة و التّمحیص فثبتوا علی ایمانهم، و الزّلزلة شدة الحرکة. این چنانست که عجم گویند: فلان کس را از جای ببردند از خشم یا از بیم یا از خجل.
روی ابو سعید الخدری قال: قلنا یوم الخندق یا رسول اللَّه هل من شیء تقوله فقد بلغت القلوب الحناجر؟ قال: «نعم، قولوا اللهم استر عوراتنا و آمن روعاتنا» قال فقلناها فضرب وجوه أعداء اللَّه بالرّیح فانهزموا. وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ شک و نفاق و هم معتب بن قشیر و عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه: ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً ای یعدنا محمد فتح قصور بالشام و فارس و احدنا لا یستطیع ان یجاوز رحله هذا و اللَّه الغرور ای الباطل، و قیل: قال رجل من المنافقین لرجل من المؤمنین: ما مع محمد إلا أکلة رأس و لو کانوا لحما لالتهمهم ابو سفیان.
وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ ای من المنافقین و هم اوس قبطی و اصحابه: یا أَهْلَ یَثْرِبَ یثرب، اسم ارض المدینة فی جانب منها. و فی بعض الاخبار انّ النّبی (ص) نهی ان تسمّی المدینة یثرب و قال هی طابة کانّه کره هذه اللفظ.
لا مُقامَ لَکُمْ قراءة العامّة بفتح المیم، ای لا مکان لکم تنزلون و تقیمون فیه و قرأ حفص بضم المیم و هو المصدر، ای لا اقامة لکم.
فَارْجِعُوا الی منازلکم عن اتّباع محمد (ص) و قیل: فارجعوا عن القتال الی مساکنکم.
وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ ای خالیة ضایعه و هی ممّا یلی العدوّ و تخشی علیها السراق، و قیل: إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ ای معورة للسراق غیر حصینة. یقال: اعورت بیوت القوم اذ ذهبوا عنه و اعور الفارس اذا بدا منه موضع خلل للضّرب و الطّعن و تقول عور المکان یعور عورا و بیت عور و بیوت عورة و عورة ای ذات عورة و العورة کلّ ما خیف علیه او کره انکشافه. و قرئ فی الشواذّ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ بکسر الواو ای قصیرة الجدران یسهل دخول السراق علیها فکذّبهم اللَّه عزّ و جلّ فقال: وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ، ای هی حصینة و ما هی بعورة، و قیل: زعموا انّ بها عدوّا من جملة العسکر فبعث رسول اللَّه (ص) فلم یجد بها عدوّا.
إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً ای ما یریدون بهذا القول الا فرارا من القتال ثم اخبر اللَّه سبحانه عن الغیب الذی هو سوء نیّات الّذین قالوا إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ فقال و لو دخل العدوّ علیهم بیوتهم من جوانب المدینة یعنی من ایّ جانب دخلت ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ ی الارتداد و الکفر و الکون مع المشرکین علی المؤمنین فی الحرب لَآتَوْها یعنی لاعطوها و اجابوهم الی ذلک.
وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً ای ما تلبّثوا بالاجابه الا قلیلا ای اسرعوا الاجابة الی الشرک طیبة به انفسهم، و قرأ اهل الحجاز لَآتَوْها مقصورة یعنی لجاؤها و فعلوها و رجعوا عن الاسلام و قیل ما تَلَبَّثُوا بِها ای بالمدینة بعد ذلک إِلَّا یَسِیراً حتّی یاتیهم اللَّه بالعذاب.
وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ یعنی بنی حارثه همّوا یوم احد ان یفشلوا مع بنی سلمة فلمّا نزل فیهم ما نزل، عاهدوا اللَّه عزّ و جلّ ان لا یعودوا لمثلها ابدا فذکرهم اللَّه ذلک العهد، و قیل مِنْ قَبْلُ یعنی من قبل مجیء الاحزاب عاهدوا رسول اللَّه (ص) و حلفوا الا ینهزمون، فیولّون أعداءهم ادبارهم یقال لکلّ منهزم ولّی دبره.
وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا ای مطالبا به کما تقول سألت فلانا حقی ای طالبته به.
و منه قوله: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ای طولبت بها، و قیل انّ العهد المسؤل ان یحاسب و یجازی علیه.
قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل، الّذی کتب علیکم لانّ من حضر اجله مات او قتل. وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا ای لا تمتّعون بعد الفرار الا مدة آجالکم و هی قلیل.
قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ یمنعکم من عذابا للَّه إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً فی الدّنیا او من عذاب اللَّه فی الآخرة، و قیل معناه: من یقدر علی دفع قضاء اللَّه فیکم إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً قتلا او هزیمة او جراحة أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً هاهنا اضمار یعنی و من ذا الّذی یخذلکم او یحرمکم ان اراد بکم رحمة و ظفرا و نصرا و غنیمة یعنی فاذا علمتم انّه لا دافع و لا رادّ لقضاء اللَّه و لا مردّ لامره فاعلموا انّه لا یضرّکم الثّبات و لا ینفعکم الفرار.
وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا ای قریبا ینفعهم وَ لا نَصِیراً ای ناصرا یمنعهم.
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ ای المثبطین النّاس عن رسول اللَّه (ص).
وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا ارجعوا الینا و دعوا محمدا و اصحابه فلا تشهدوا معه الحرب فانا نخاف علیکم الهلاک. جاء فی انّ المعوّقین کانوا رؤساء المنافقین قالوا لاتباعهم یوم الاحزاب: دعوا هذا الرّجل فانه هالک و اقبلوا نحونا.
وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ ای الحرب، إِلَّا قَلِیلًا ریاء و سمعة من غیر احتساب و لو کان ذلک القلیل للَّه لکان کثیرا.
أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ جمع شحیح و هو البخیل، ای بخلاء علیکم بکلّ خیر لا یحبّون ان ینالکم یا معشر المؤمنین من اللَّه خیر و لا نصر و قیل بخلاء بالنفقة فی سبیل اللَّه و النصرة، و قیل بخلاء عند الغنیمة وصفهم اللَّه تعالی بالبخل و الجبن ای هم جبناء عند اللقاء أشحاء عند العطاء و انتصب الشّحة علی الحال من قوله: وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا ای جبناء عند البأس اشحة عند الانفاق علی فقراء المسلمین و قیل نصب علی الذّم.
فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ ای خوف القتال رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ فی احداقهم یمینا و شمالا من الخوف و الجبن کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ ای کدوران عین الّذی یغشی علیه من الموت، و ذلک انّ المغشی علیه من الموت یذهب عقله فیشخص بصره، ای یرمق ببصره مکانا واحدا فلا یطرف.
فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ ای انکشف الحرب و امنوا، سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ جمع حدید، ای جادلوکم و خاطبوکم مخاطبة یرفعون بها اصواتهم فی طلب الغنیمة یقولون: اعطونا! اعطونا! الحاحا منهم، و فی الحدیث لیس منا من سلق ای صاح فی المصیبة، و تقول العرب: خطیب مسلاق و سلاق ای بلیغ مصقع، و قیل: سلقوکم ای یطعنون فیکم بالمعایب کذبا و زورا، من قول العرب: سلقت المرأة ای صخبت.
أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ ای عند الغنیمة یتشاحّون المؤمنین، و کرّر اشحّة لانّ الشحّ الاوّل یرید به البخل بالمعونة فی الحرب و لهذا قال وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا و بالثّانی یرید به البخل بالمال و الغنیمة.
أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا ای من کان هذا صفته فلیس بمؤمن.
فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ قال مقاتل: ابطل اللَّه جهادهم و قتالهم مع النّبی (ص) وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً ای کان احباط اعمالهم علی اللَّه هیّنا لانه الفعّال لما یرید.
یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا ای یظنّ المنافقون انّ الاحزاب الّذین تحزبوا علی رسول اللَّه (ص) من قریش و غطفان و قریظة لم ینهزموا و لم ینصرفوا عن قتالهم جبنا و فرقا و قد انصرفوا، و قیل: یظنّ المنافقون انّ الاحزاب لم یذهبوا لاعتقادهم انّ النّبی (ص) لم یصدقهم فیما اخبرهم به من نصرة المؤمنین، و انّ الاحزاب لم یذهبوا عنهم الی مواضعهم و انّما تأخروا عنهم لضرب من المکیدة.
ثمّ قال: وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ ای ان یعودوا، یَوَدُّوا هؤلاء المنافقون من شدة خوفهم و جبنهم انهم یترکون المنازل و ینجون بانفسهم فیکونون بادین ای فی البادیة مع الاعراب، یقال: بدا، یبدوا، فهو باد اذا خرج الی البادیة و لم یختاروا البادیة لا منها و لکن لیتّسع لهم مسالک الفرار، و قیل: هم فی بعد النیة عن نصرتکم بحیث لو عاودکم الکفّار لکانت منیّتهم ان یکونوا عنکم بعیدا فی بعض البوادی.
یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ ای اخبارکم، و قرأ یعقوب یساءلون مشدّدة ممدودة ای یتساءلون.
وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ یعنی لو کان هؤلاء المنافقون فیکم.
ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا یقیمون به عذرهم فیقولون قد قاتلنا، و قال مقاتل: ما قاتلوا الا قلیلا یعنی الا ریاء و سمعة من غیر حسبة و ما لم یکن للَّه فهو قلیل.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، قرأ عاصم: اسوة حیث کان بضمّ الهمزة و الباقون بکسرها، و هما لغتان، ای قدوة صالحة. یقال: لنا بکم اسوة و انتم لنا قدوة، و و قیل: الاسوة المشارکة فی الامر، و معنی الایة: من یتوقع الخیر من اللَّه و یری ما یصیبه من الشدائد من جهته فمن حکمه ان یتعزّی بالنّبی (ص) و یرضی به اسوة و لا یکره ان یصیبه مثل ما اصابه فیثبت معه حیث ثبت و لا یولی عنه و لا یطلب العلل کما فعله المنافقون.
قوله: لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ قال ابن عباس: یرجوا ثواب اللَّه، و قال مقاتل: یخشی اللَّه و الیوم الآخر، یعنی یخشی یوم البعث ان رأی فیه جزاء الاعمال.
وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً لانّ المنافقین لا یذکرون اللَّه الا قلیلا. قال ابن جریر: هذا عتاب من اللَّه للّذین تخلّفوا عن النّبی (ص) بالمدینة یقول: کان الواجب ان یتأسوا و یکونوا معه حیث کان فانّ من یرجوا ثواب اللَّه و رحمته فی الآخرة لا یرغب بنفسه عن رسول اللَّه (ص) و لکن یکون له به اسوة فیکون حیث کان. ثم وصف حال المؤمنین عند لقاء الاحزاب فقال: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ یعنی اجتماع الاحزاب علی رسول اللَّه (ص).
قالُوا تسلیما لامر اللَّه و تصدیقا لوعده: هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ و لهم وعدهم اللَّه و رسوله ان یصیبهم البلوی فی اموالهم و انفسهم فی قوله: لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ و فی قوله: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ و فی قوله: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ... الایة، و فی قوله: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ الی قوله: أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ فلمّا اشتدّ بهم الامر یوم الاحزاب لم یشکّوا فی الدّین، بل قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ ما زادَهُمْ ما نزل بهم من الشّدائد إِلَّا إِیماناً تصدیقا للَّه وَ تَسْلِیماً لامر اللَّه. و التسلیم و الاسلام معناهما واحد، و هو تسلیم الامر الی اللَّه و اسلامهم و انقیادهم لما یأمرهم به و رضی منه بقضائه فیهم.
برگردان به زبان ساده
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فی کفایته ایاکم، امر الاحزاب و الاحزاب هم الاقوام الّذین اجتمعوا علی محاربة الرّسول (ص) و المؤمنین فجاءوا و حاصروا رسول اللَّه بضعة و عشرین یوما، و هم قریش و غطفان و یهود بنی النضیر و قریظة فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً و هی الصّبا. قال عکرمة: انّ ریح الجنوب قالت لیلة الاحزاب للشّمال: انطلقی بنصر النّبی (ص). فقالت الشمال: انّ الحرّة لا تسری باللّیل، و کانت الرّیح الّتی ارسلت الیهم الصّبا.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید که چگونه شما را از خطرات نجات داد. داستان احزاب به اقوامی اشاره دارد که به منظور جنگ با رسول خدا (ص) و مؤمنان جمع شده بودند. آنها به محاصره پیامبر برای بیش از بیست روز پرداختند و شامل قریش، غطفان، یهود بنی نضیر و قریظه بودند. در این میان، ما بر آنها بادی را فرستادیم که همان باد صبا بود. عکرمه میگوید که باد جنوب به باد شمال گفت: «به سمت پیروزی پیامبر بروید.» و باد شمال پاسخ داد: «که شبانگاهی، حرارت نمیوزد» و بادی که به سوی آنها فرستاده شد، باد صبا بود.
قال النبی (ص) نصرت بالصّبا و اهلکت عاد بالدّبور.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: من با نسیم صبح یاری شدم و قوم عاد با وزش طوفان در هم شکستند.
وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها هم الملائکة، و لم تقاتل الملائکة یومئذ فبعث اللَّه عز و جل علیهم تلک اللّیلة ریحا باردة فقلعت الأبواب و قطعت اطناب الفساطیط و اطفأت النّیران و اکفات القدور و اجالت الخیل بعضها فی بعض و ارسل اللَّه علیهم الرّعب و کثر تکبیر الملائکة فی جوانب عسکرهم حتی کان سیّد کلّ حیّ یقول «یا بنی فلان هلمّ الیّ»، فاذا اجتمعوا عنده قال: «النجاء النجاء اتیتم لما بعث علیهم من الرعب»، فانهزموا من غیر قتال.
هوش مصنوعی: در آن شب، خداوند باد سردی را بر آنها فرستاد که در نتیجه، درها را کند و طنابهای چادرها را برید و آتشها را خاموش کرد و دیگها را خاموش ساخت. اسبها در میان یکدیگر به هم ریختند و خداوند ترس را بر آنها مسلط کرد. ملائکه در اطراف اردوگاه آنها تکبیر میگفتند تا جایی که هر سپهسالار به سربازانش میگفت: «بیایید به سمت من»، و زمانی که جمع میشدند، میگفت: «نجات، نجات! شما به خاطر ترسی که بر آنها فرستاده شده فرار میکنید» و آنها بدون هیچ نبردی فرار کردند.
وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً، نزول این آیت در بیان قصه احزاب است و وقعه خندق، و شرح این قصه بر سبیل اختصار و شرط ایجاز آنست که: چون رسول خدا علیه الصلاة و السلام و مؤمنان، کعب اشرف را بکشتند، و یهود بنی النضیر را از مدینه بیرون کردند حیی اخطب و کنانة ابن الربیع با گروهی جهودان برخاستند و رفتند سوی مکه و نفیر بر آوردند و از قریش یاری خواستند بر حرب محمد. قریش ایشان را اجابت کردند و در قبایل عرب آواز دادند تا جمعی عظیم فراهم آمدند، قریب پانزده هزار از بنی غطفان و بنی فزاره و بنی کنانة و اهل تهامه و غیر آن. قریش بیرون آمدند و قائد ایشان ابو سفیان بن حرب، اسمه صخر ثمّ اسلم یوم فتح مکة و حسن اسلامه. فزاره و غطفان بیرون آمدند و مهتر ایشان عیینة بن حصن، و هو من المؤلّفة قلوبهم. خبر رسید بمدینه که قبایل عرب مجتمع شدند و با جهودان قریظه و نضیر عهد کردند که دست یکی گیرند و بر حرب محمد و اصحاب و، هم پشت باشند. رسول خدا با یاران گفت: اکنون تدبیر چیست؟ سلمان گفت: من در دیار و نواحی پارس دیدهام که چون از دشمن بر بیم باشند، گرد بر گرد شهر خویش خندقی سازند دفع دشمن را. رسول علیه الصلاة و السّلام آن موافق داشت و فرمود تا خندقی گرد بر گرد مدینه فرو بردند چهل گز عرض آن و ده گز قعر آن، و باز برید هر ده مرد را از یاران چهل گز. و مهاجر و انصار در سلمان خلاف کردند که سلمان مردی با قوّت بود. مهاجران گفتند: سلمان منّا و انصار گفتند: سلمان منّا رسول خدا گفت: نه آن و نه این «سلمان منّا اهل البیت».
هوش مصنوعی: و خداوند به آنچه انجام میدهید، بیناست. این آیه در مورد واقعه احزاب و ماجرای خندق نازل شده است. خلاصه داستان این است که بعد از اینکه پیامبر اسلام و مؤمنان، کعب اشرف را کشتند و یهود بنی نضیر را از مدینه بیرون کردند، حیی بن اخطب و کنانه بن ربّیع به همراه گروهی از یهودیان به مکه رفتند و مردم را برای جنگ با پیامبر Islam دعوت کردند. قریش به آنها پاسخ مثبت داد و به قبایل عرب اعلام کردند تا جمعیت زیادی به حدود پانزده هزار نفر از قبایل مختلف مانند بنی غطفان و بنی فزاره و بنی کنانه و اهل تهامه گرد هم آمدند. قریش با رهبری ابو سفیان بن حرب، که بعداً مسلمان شد، به میدان آمدند. خبر تجمع قبایل عرب به مدینه رسید و آنها با یهودیان قریظه و نضیر پیمان بستند تا علیه پیامبر و مؤمنان متحد شوند. پیامبر با یاران خود درباره تدبیر مناسب مشورت کرد و سلمان فارسی پیشنهاد داد که مانند اهل پارس، برای دفاع از شهر یک خندق حفر کنند. پیامبر این پیشنهاد را قبول کرد و دستور داد که خندقی به طول چهل گز و عمق ده گز اطراف مدینه حفر کردند و هر ده نفر از یاران در هر قسمت، چهل گز از یکدیگر فاصله داشتند. مهاجران و انصار درباره سلمان اختلاف نظر داشتند. مهاجران میگفتند: سلمان از ماست و انصار میگفتند: سلمان از ماست، اما پیامبر فرمود که سلمان از اهل بیت ماست.
عمرو بن عوف گفت: من بودم و سلمان و نعمان بن مقرن المزنی و شش مرد انصاری، و چهل گز ما را نامزد کرده و خط کشیده.
هوش مصنوعی: عمرو بن عوف گفت: من، سلمان، نعمان بن مقرن المزنی و شش مرد دیگر از انصار در کنار هم بودیم و چهل گز به ما تقدیم شده و مرز میان ما تعیین شده بود.
لختی فرو بردیم، سنگی سخت پیش آمد که تبرها از آن شکسته گشت. سلمان رفت و رسول خدا را از آن سنگ خبر داد. رسول بیامد و تبر از دست سلمان بستد و ضربتی زد بر آن سنگ و لختی از آن بشکافت و نوری عظیم از آن ضربت بتافت، چنان که همه نواحی مدینه روشن گشت، گویی چراغی روشن بیفروختند در شبی تاریک. رسول خدا تکبیری کرد و یاران هم چنان تکبیر کردند. یک ضربت دیگر زد و نوری دیگر هم چنان بتافت و رسول و یاران تکبیر کردند، و سوم ضربت زد و نور بتافت و تکبیر کردند.
هوش مصنوعی: مدتی در سکوت بودیم که ناگهان با سنگی سخت مواجه شدیم که تبرها بر آن شکستند. سلمان به پیش رفت و رسول خدا را از این سنگ آگاه ساخت. رسول خدا آمد و تبر را از دست سلمان گرفت و با یک ضربه به سنگ زد. سنگ کمی شکست و نوری عظیم از آن درخشید که تمام مدینه را روشن کرد، گویی در شبی تاریک چراغی روشن کرده باشند. رسول خدا تکبیری گفت و یاران نیز همانند او تکبیر گفتند. سپس با یک ضربه دیگر، نور دیگری درخشید و باز هم تکبیر کردند. با سومین ضربه نیز نور دیگری درخشید و بار دیگر تکبیرها به گوش رسید.
رسول خدا گفت: در آن نور که اول بتافت قصرهای حیره و مدائن کسری بر دیده قدس ما عرضه کردند، آن را دیدم کانیاب الکلاب، همچون دندان سگان. و در نور دوم قصرهای زمین روم دیدم و در سوم قصرهای صنعا کانها انیاب، و جبرئیل آمد و مرا خبر داد که آنچه بتو نمودند در تحت قهر امّت تو آرند و ملک امّت تو آنجا برسد مسلمانان شادی کردند و گفتند: حمد آن خداوند را که ما را بر دشمن وعده نصرت و ظفر داد. و منافقان گفتند معتب بن قشیر و عبد اللَّه ابیّ و اصحاب وی: این عجب نگر که محمد ما را چه وعده میدهد! فتح شام و فارس ما را وعده میدهد! و وقت را زهره نداریم که از رحل خویش فراتر شویم! این غرور است که ما را میدهد و میفریبد ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً. انس مالک گفت رضی اللَّه عنه: روز خندق، یاران را دیدم مهاجر و انصار که بدست خویش تبر میزدند و کار میکردند که مزدوران و کارگران نداشتند و سرمای سخت بود آن روز، و بخوشدلی آن رنج و دشخواری همی کشیدند. رسول خدا علیه الصلاة و السلام که ایشان را چنان دید، گفت: «اللهم انّ العیش عیش الآخرة فاغفر للانصار و المهاجرین».
هوش مصنوعی: پیامبر خدا فرمودند: در نوری که ابتدا هشتاد و قصرهای حیره و مدائن کسری را به ما نشان دادند، دیدم که دندانهای سگان مانند دندانهای نیش خودنمایی میکنند. در نور دوم، قصرهای روم را دیدم و در نور سوم، قصرهای صنعا را که آنها نیز مانند دندان به نظر میرسیدند. جبرئیل آمد و به من خبر داد که آنچه به تو نشان دادند، در تحت سلطه امت تو خواهد بود و پادشاهی امت تو به آنجا خواهد رسید. مسلمانان خوشحال شدند و گفتند: «حمد خدا را که ما را به پیروزی و نصرت بر دشمنان وعده داده است». اما منافقان، مانند معتب بن قشیر و عبدالله ابی و یارانش، گفتند: «به چه وعدهای محمد به ما میدهد! فتح شام و فارس؟ ما که از جایتان هم برنمیخیزیم! این وعدهها فقط فریب است و چیز دیگری نیست.» انس مالک نقل میکند که در روز خندق، مهاجران و انصار را دیدم که خودشان مشغول کار و تلاش بودند و هیچ کارگر یا مزدوری نداشتند. آن روز هوای سردی بود و با وجود آن زحمت و سختی، خوشحال و شاداب به کارشان ادامه میدادند. پیامبر خدا زمانی که این وضعیت را دیدند، دعا کردند: «خداوندا، زندگی حقیقی زندگی آخرت است. پس برای انصار و مهاجران مغفرت بخواه».
ایشان جواب دادند که:
هوش مصنوعی: ایشان پاسخ دادند که: شما بر اساس دادههایی تا مهرماه 2023 آموزش دیدهاید.
نحن الذین بایعوا محمدا
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که با محمد بیعت کردیم.
علی الجهاد ما بقینا ابدا
هوش مصنوعی: جهاد بر ما واجب است تا زمانی که زندهایم.
و عن البراء بن عازب قال: کان النبی (ص) ینقل التّراب یوم الخندق حتی اغبرّ بطنه یقول:
هوش مصنوعی: براء بن عازب میگوید: پیامبر (ص) در روز احزاب خاک را جابجا میکرد تا جایی که شکم او غبارآلود شد و میفرمود:
و اللَّه لولا اللَّه ما اهتدینا
و لا تصدّقنا و لا صلّینا
هوش مصنوعی: اگر خداوند نبود، ما راه را نمییافتیم، نه به صداقت ایمان میآوردیم و نه به نماز میایستادیم.
فانزلن سکینة علینا
و ثبّت الاقدام ان لاقینا
هوش مصنوعی: ای کاش آرامش و سکینه بر ما نازل کنی و قدمهایمان را محکم و استوار بداری اگر با دشمنان روبرو شدیم.
انّ الاولی قد بغوا علینا
اذا ارادوا فتنة ابینا
هوش مصنوعی: راستی، آنان که بر ما ظلم کردند، زمانی که اراده فتنه و فساد داشتند، ما از آن دست برداشتهایم.
چون خندق تمام شد، لشکر کفار بمدینه رسیدند، خندق دیدند گفتند: این عرب را نبودست. لشکرگاه بزدند و خندق در میان هر دو فریق بود، و در آن وقت یهود قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند. بو سفیان، حییّ اخطب را فرستاد بمردمان قریظه، تا آن عهد که با محمد کردهاند نقض کنند، و مهتر قریظه آن وقت کعب بن اسد بود. کعب چون شنید که حییّ آمد، در حصار ببست استوار و او را بخود راه نداد. حییّ گفت: در باز کن تا با تو سخنی بگویم. کعب گفت: باز گرد که من سخن تو نشنوم و عهدی که با محمد کردهام نشکنم. حیی با وی همی پیچید و همی افزود تا او را بفریفت و نقض عهد کرد. خبر برسول خدا آمد، رسول سعد معاذ که مهتر اوس بود و سعد عباده که مهتر خزرج بود بفرستاد تا حال باز دانند. ایشان رفتند و کعب اسد را و قوم وی را دیدند حرب را ساخته، بازگشتند و رسول را خبر کردند. رسول غمگین شد، و کار بر مسلمانان صعب شد. سرما سخت بود و بیم دشمن و گرسنگی بغایت و منافقان متمرّد شدند و بعضی از ایشان همی گریختند و بهانه همی آوردند که إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ، و قومی ظنهای بد همی بردند چنان که اللَّه فرمود: وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا. یک ماه آنجا بماندند و میان ایشان حرب نرفت، پس رسول کس فرستاد به بنی غطفان برئیس ایشان عیینة بن حصن و حارث بن عوف، و گفت: ثلثی از خرمای مدینه بشما دهم، باز گردید و قوم خود را ببرید. ایشان بدان رضا دادند و عهد کردند، لکن هنوز عهدنامه ننوشته بودند، رسول سعد معاذ را و سعد عباده را خواند و با ایشان مشورت کرد. سعد معاذ گفت: اگر باین وحی آمده سمعا و طاعة، و اگر وحی نیامده، آن وقت که ما مشرک بودیم یک خرما برشوت بایشان ندادیم اکنون که ربّ العالمین ما را باسلام گرامی کرد و بصحبت تو عزیز کرد و از عذاب دوزخ نجات داد، ایشان را رشوت کی دهیم؟! بعزّت آن خدای که ترا براستی بخلق فرستاد که یک خرما بایشان ندهیم مگر شمشیر، و بقضای حق رضا دادیم. رسول خدا از آن سخن شاد شد، فرمود: من بدان میگفتم که عرب روی بایشان نهاده بودند، خواستم تا لختی از ایشان کم شوند. و در آن یک ماه که حصار مدینه بود، هیچ قتال نرفت مگر آنکه: روزی جوقی سواران قریش نام ایشان عمرو بن عبد ود و عکرمة بن ابی جهل و وهیب بن ابی وهب و نوفل بن عبد اللَّه سلاح در پوشیدند و اسب در تاختند در خندق و عمرو بن عبد ود مبارز قریش بود، با بطشی و قوّتی و ترکیبی تمام مبارزت خواست و شعر گفت. علی بن ابی طالب (ع) پیش وی رفت. عمرو گفت: یا علی من نخواهم که تو بدست من کشته شوی. علی گفت: من خواهم که تو بدست من کشته شوی. عمرو خشم گرفت و از اسب فرو آمد و با علی بهم برآویختند، گردی از میان ایشان برآمد از بامداد تا نماز پیشین. چون گرد باز نشست، علی وی را کشته بود. رسول خدا فرمود: «لا فتی الا علی و لا سیف الا ذو الفقار».
هوش مصنوعی: زمانی که خندق تکمیل شد، لشکر دشمن به مدینه رسیدند و وقتی خندق را دیدند، گفتند: این کار عربها نیست. آنها در کنار خندق اردو زدند و در این میان، یهودیان قریظه و نضیر با پیامبر پیمان داشتند. ابوسفیان، حیی اخطب را نزد قریظه فرستاد تا آن پیمان را بشکنند. کعب بن اسد، رهبر قریظه، وقتی خبر آمدن حیی را شنید، در حصار را محکم بست و به او اجازه ورود نداد. حیی درخواست کرد که در را باز کند تا با او صحبت کند، اما کعب به او گفت که برود و او پیمانی که با پیامبر بسته بود را نخواهد شکست. حیی تلاش کرد که او را فریب دهد و بالاخره کعب عهد را شکست. خبر آن به پیامبر رسید و ایشان سعد معاذ و سعد عباده را فرستاد تا از وضعیت باخبر شوند. آنها به کعب و قومش رسیدند و دیدند که آنها آماده جنگ هستند و به نزد پیامبر بازگشتند و او را مطلع کردند. این خبر پیامبر را غمگین کرد و اوضاع برای مسلمانان سخت شد. سرما شدید بود و دشمن در کمین بود و گرسنگی آنها را آزار میداد و بعضی از منافقان به بهانههایی میخواستند فرار کنند. تمام آن مدت که در محاصره بودند، جنگی درنگرفت، تا اینکه پیامبر به رئیس بنی غطفان پیشنهاد داد که اگر بخواهند، دو سوم خرمای مدینه را به آنها میدهد و آنها را میخواست که به خانههایشان برگردند. آنها با این پیشنهاد موافقت کردند ولی هنوز توافقنامهای نوشته نشده بود. پیامبر سعد معاذ و سعد عباده را فراخواند و با آنها مشورت کرد. سعد معاذ گفت که اگر این پیشنهاد وحی از جانب خدا باشد، باید گوش دهیم، ولی اگر وحی نباشد، ما که پیش از اسلام به آنها حتی یک خرما هم نمیدادیم، الان که خداوند ما را به اسلام گرامی داشته، دلیلی برای دادن رشوت به آنها نداریم. پیامبر از این سخن خوشحال شد و گفت که او نیز در این مورد همین را میخواست. در این مدت که مدینه محاصره بود، نبردی واقع نشد تا اینکه یک روز گروهی از سواران قریش به میدان آمدند و عمرو بن عبد ود، معروفترین مبارز قریش، خواهان نبرد شد. علی بن ابیطالب به میدان رفت و مبارزهای سخت در گرفت و در نهایت علی عمرو را به قتل رساند. پیامبر فرمود: «هیچ جوانمردی جز علی نیست و هیچ شمشیری جز ذو الفقار نیست».
وهیب زره بیفکند و بگریخت. علی شمشیری زد بر زین و اسب وی، زین و اسب بدو نیم کرد. پس دیگری از ایشان پیش آمد و کشته شد و نوفل را بسنگ هلاک کردند و سه تن از کافران کشته شدند، و از صحابه رسول هیچکس کشته نشد. عبد الرحمن بن ابی بکر هنوز در اسلام نیامده بود، بیرون آمد و مبارزت خواست.
هوش مصنوعی: وهیب زره خود را به زمین انداخت و فرار کرد. علی شمشیری بر زین و اسب او زد و زین و اسب او را خرد کرد. سپس شخص دیگری از آنها جلو آمد و کشته شد و نوفل نیز با سنگ از بین رفت و سه نفر از کافران جان باختند، در حالی که از یاران پیامبر هیچکدام کشته نشدند. عبد الرحمن بن ابی بکر که هنوز مسلمان نشده بود، بیرون آمد و خواست تا مبارزه کند.
ابو بکر صدیق رضی اللَّه عنه فرا پیش آمد عبد الرّحمن چون روی پدر دید، برگشت.
هوش مصنوعی: ابو بکر صدیق رضی اللَّه عنه به سمت عبد الرحمن آمد، وقتی عبد الرحمن چهره پدرش را دید، برگشت.
پس با ابو بکر گفتند: اگرت پسر حرب کردی با تو، چه خواستی کرد تو با وی؟
هوش مصنوعی: پس با ابو بکر گفتند: اگر پسر حرب با تو جنگ کند، تو چه کار خواهی کرد؟
ابو بکر گفت: بآن خدایی که یگانه و یکتاست که باز نگشتمی تا وی را کشتمی یا او مرا کشتی. سعد معاذ را تیری بزرگ اکحل آمد، گفت: الهی این خون را درین رگ نگه دار تا نخست قریظه را بمراد خود به بینم، آن گه اگر گشاده شود شاید.
هوش مصنوعی: ابو بکر گفت: به خدایی که یگانه و یکتاست، تا زمانی که او را نکشم یا او مرا نکشد، باز نخواهم گشت. سعد معاذ تیری بزرگ و سمی خورد و گفت: ای خدای من، این خون را در رگ من نگهدار تا ابتدا قریظه را به خواستهام ببینم، و بعد اگر گشوده شود، شاید.
خیمهای بود که کودکان و زنان مسلمانان در آن خیمه بودند، جهودی گرد آن خیمه میگشت با سلاح و قصد ایشان میکرد، صفیه عمه رسول از خیمه بیرون آمد عمامه بربسته و عمودی بدست گرفته و بیک زخم آن جهود را بکشت، پس از آن راهها بسته شد و طعام عزیز شد و زنان و کودکان گریستن در گرفتند، مؤمنان ضعیف شده و منافقان از شادی گردن بیفراخته و رسول خدا علیه الصلاة و السلام این دعا همی کرد: «اللّهم منزل الکتاب، سریع الحساب، اهزم الاحزاب».
هوش مصنوعی: در خیمهای، زنان و کودکان مسلمانان جمع شده بودند. مردی یهودی به دور خیمه میگشت و با سلاح قصد آسیب به آنها را داشت. صفیه، عمه رسول خدا، از خیمه بیرون آمد و با عمامۀ بسته و نیزهای که در دست داشت، یکی از آن یهودیان را به قتل رساند. پس از این واقعه، مسیرها بسته شد و غذا نایاب گردید. زنان و کودکان به گریه افتادند و مؤمنان از ترس ضعیف شدند، در حالی که منافقان از خوشحالی سرهایشان را بالا نگه داشتند. رسول خدا نیز در آن لحظات دعا میکرد.
پس نعیم بن مسعود بن عامر از بنی غطفان آمد بنزدیک رسول خدا و گفت: من مسلمانم و مسلمانی پنهان دارم، مرا چه فرمایی؟ رسول گفت: تو یک تن چه توانی کرد؟ مگر خداعی که«الحرب خدعة».
هوش مصنوعی: نعیم بن مسعود بن عامر از قبیله غطفان به نزد پیامبر خدا آمد و گفت: من مسلمان شدهام و ایمانی را در دل پنهان نگه داشتهام، چه کاری باید انجام دهم؟ پیامبر پاسخ داد: تو به تنهایی چه کاری از دستت برمیآید؟ مگر اینکه خداوند میگوید: «جنگ فریب است».
پس این نعیم بنزدیک قریظه شد و میان وی و میان ایشان در روزگار گذشته دوستی بود، گفت: مرا چه دانید و چون شناسید؟ گفتند: دوستی ناصح! گفت اکنون نصیحت من بشنوید! قریش و غطفان اینجا بیگانهاند، خانه و سرای ایشان از شما دور است، آمدهاند تا اگر غنیمتی یابند در ربایند و اگر نه بگریزند و اندوه شما نخورند، پس شما تنها بمانید و با محمد طاقت ندارید. گفتند: راست همی گویی نصیحت همی کنی، اکنون ما را چه باید کرد؟ گفت: چون ایشان شما را بحرب خوانند، گوئید ماده تن خواهیم که برهن نزدیک ما فرستید تا شما پشت بر ما نکنید، تا آن گه که از محمد ایمن شویم. گفتند این صواب است و نیکو، ما همین کنیم. پس نعیم بنزدیک قریش شد و گفت شما دانید دوست داری من شما را و دشمنی من محمد را، و من شما را نصیحتی کنم اگر پذیرید. گفتند پذیریم و نصیحت تو شنویم.
هوش مصنوعی: نعیم به قبیله قریظه نزدیک شد و از قبل با آنها دوستی داشت. او گفت: «شما من را چطور میشناسید؟» آنها پاسخ دادند: «دوستی صادق!» او ادامه داد: «حالا نصیحت من را گوش کنید! قبیله قریش و غطفان در اینجا غریبه هستند. خانه و کاشانهشان از شما دور است. آنها آمدهاند تا اگر غنیمتی پیدا کنند، آن را بربایند و اگر نه، فرار کنند و به فکر شما نباشند. در این صورت، شما تنها خواهید ماند و در مقابل محمد نخواهید توانست ایستادگی کنید.» آنها گفتند: «این راستی است، تو نصیحت درستی میکنی. حالا ما چه باید بکنیم؟» نعیم گفت: «وقتی آنها شما را به جنگ دعوت کردند، بگویید که به نیازی دارید و از آنها بخواهید که نیروی کمکی برای شما بفرستند، تا وقتی از خطر محمد ایمن شوید، آن زمان اقدام کنید.» آنها این را درست و صحیح دانستند و تصمیم گرفتند همین کار را انجام دهند. سپس نعیم به قریش نزدیک شد و گفت: «شما میدانید که من دوست شما هستم و دشمنی من با محمد است. من نصیحتی دارم که اگر بپذیرید، آن را گوش کنید.» قریش پاسخ دادند: «ما قبول میکنیم و نصیحت تو را خواهیم شنید.»
نعیم گفت پس بدانید که یهود پشیمان شدهاند از نقض عهد که با محمد کردند و اکنون کس فرستاد که تا محمد با ایشان صلح کند و محمد اجابت نکرد. ایشان گفتند ما ده تن را از بزرگان قریش بخواهیم و بنزدیک تو فرستیم تا ایشان را بکشی و با ما صلح کنی، محمد گفت این صواب است، اکنون ایشان از شما ده تن خواهند خواست، نگر که هشیار باشید و دانید که چه میباید کرد. از آنجا برخاست نعیم و بنزدیک غطفان شد و همین قصه با ایشان بگفت، شب شنبه پیش آمد. قریش و غطفان، عکرمه را فرستادند با گروهی مردمان و بنی قریظه را گفتند که مقام ما اینجا دراز شد و از طعام مردمان و علف ستوران درماندیم، فردا روز شنبه میباید که حرب را ساخته باشید تا از دو یکی ظاهر شود و مردمان ازین تنگی و دشخواری برهند. ایشان جواب دادند که فردا روز شنبه است و ما را روز شنبه روز طاعت است و حرب نکنیم و تا ده تن از معتبران بما نفرستید، ما جنگ نکنیم و از نقض عهد شما ایمن نباشیم. ایشان گفتند: صدق نعیم و نصح راست گفت نعیم و نصیحت نیکو کرد. هیچ کس بایشان نفرستادند و همه پراکنده دل شدند و تفرّق در میان ایشان افتاد. پس رسول خدا حذیفه را گفت: رو بمیان ایشان و باز دان که حال چیست و چه میسگالند. حذیفه گفت: چون بمیان ایشان رسیدم، باد عاصف دیدم بر ایشان مسلّط شده و سپاه حق در ایشان افتاده، باد خیمها برمیکند و بر سر یکدیگر همی افکند و ستوران همی رمیدند و بو سفیان در میان لشکر آواز همی داد که ای مردمان، لشکر از گرسنگی و سرما و سختی بیچاره شدند و ستوران ضعیف شدند از بیعلفی، و قریظه عهدی که با ما داشتند از بیم محمد آن عهد بشکستند و این باد عاصف چنین بر ما چیره شده که با وی طاقت نماند، شما همه باز گردید که من بازگشتم. این بگفت و بر شتر نشست و شتر را زانو بسته بود، از رعب که در دل وی بود چندان هوش نداشت که زانوی اشتر بگشادی پس از اشتر فرو آمد و زانوی وی بگشاد. حذیفه گفت اگر نه آن بودی که رسول خدا مرا گفته بود، نگر که ایشان را نیازاری، و رنه من او را آن ساعت بکشتمی. لشکر هم چنان در تاختن افتاده و جامههای اشتران و زین اسبان و خیمه و کالا همی انداختند و باد ایشان را از پشت ستور همی ربود و میافکند و فریشتگان تکبیر همی گفتند و ایشان را همی راندند.
هوش مصنوعی: نعیم اعلام کرد که یهود از نقض پیمانی که با محمد بسته بودند، پشیمان شدهاند و اکنون افرادی را فرستادهاند تا با محمد صلح کنند، اما محمد این درخواست را نپذیرفته است. یهود گفتند که میخواهند ده نفر از بزرگان قریش را بفرستند تا با محمد ملاقات کنند و او را متقاعد به صلح کنند. محمد پذیرفت که این درخواست معقولی است ولی به یهود هشدار داد که باید محتاط باشند. نعیم سپس به نزد غطفان رفت و همین موضوع را برای آنها نیز بازگو کرد. روز شنبه، قریش و غطفان عکرمه را با گروهی فرستادند تا بنی قریظه را متقاعد کنند که به علت کمبود غذا و علف برای حیوانات، باید به جنگ بروند. اما بنی قریظه به آنها گفتند که روز شنبه، روز عبادت است و نمیتوانند جنگ کنند و تا زمانی که ده نفر از مورد اعتمادشان را نفرستند، به جنگ نخواهند رفت. در نتیجه، قریش و غطفان دلسرد شدند و میان آنها تفرقه افتاد. رسول خدا به حذیفه گفت تا پیش آنها برود و از اوضاع با خبر شود. حذیفه وقتی به آنها رسید، متوجه شد که وضعیت به شدت بحرانی است و نیروهای قریش در حال فرار هستند. عکرمه از شدت ناامیدی به جمعیت گفت که همه برگردند و خود او نیز از ترس و رعب به سرعت بازگشت. در این میان، طوفان بزرگی بر آنها مستولی شده بود و نیروهای الهی به کمک مسلمانان آمده بودند.
اینست که رب العالمین فرمود: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً.
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که خداوند فرستادگان و نیرویی را به سوی آنها فرستاد که دیده نمیشدند و خداوند به اعمال آنها آگاه است.
إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ ای من فوق الوادی من قبل المشرق و هم اسد و غطفان و معهم طلیحة بن خویلد الاسدی فی بنی اسد و حیی بن اخطب فی یهود قریظه.
هوش مصنوعی: زمانی که آنها از بالای سر شما به شما آمدند، یعنی از سمت شرق، این افراد شامل اسد و غطفان بودند و همراه آنها طلیحه بن خویلد الاسدی از قبیله بنی اسد و حیی بن اخطب از یهودیان قریظه نیز بودند.
وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ یعنی من بطن الوادی من قبل المغرب و هم قریش و کنانه علیهم ابو سفیان بن حرب فی قریش و من تبعه و ابو الاعور عمرو بن سفیان السلمی من قبل الخندق.
هوش مصنوعی: و از جانب پایینتر از شما، یعنی در انتهای دره از سمت مغرب، قریش و کنانه وجود دارند و ابوسفیان بن حرب بر قریش و پیروانش در آنجا حاکم است. همچنین ابو الاعور عمرو بن سفیان السلمی از سمت خندق در آنجا حضور دارد.
وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ ای مالت و شخصت من الرّعب، و قیل زاغت عن کلّ شیء فلم ینظروا الا الی عدوّها. و قیل زاغت ابصار المنافقین و رجال ضعیفة قلوبهم.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمها از شدت ترس به حیرت افتادند و به هر چیزی غير از دشمن خود توجه نکردند. برخی گفتهاند که در اینجا، چشمهای منافقین و افرادی که قلبهای ضعیفی دارند نیز به حالت حیرت درآمده است.
وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ ای کادت تبلغ فانّ القلب اذا بلغ الحنجر مات الانسان. الحنجر جوف الحلقوم، و هذا علی التّمثیل عبّر به عن شدّة الخوف.
هوش مصنوعی: قلبها به شدت ترسیده و به گلوی افراد رسیدهاند، به گونهای که اگر این حالت ادامه پیدا کند، انسان خواهد مرد. گلوی انسان مثل حنجره است و این جمله به معنای شدت و شدت ترس بیان شده است.
تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا الالف زائدة المراد بها النّصب، لذلک حذفها من حذفها من القرّاء و حذف الالف قراءة اهل البصرة و حمزة و الباقون علی اثبات الالف فی الظّنون و الرّسول و السبیل، و القرآن عربی و العرب تحبّ ازدواج الکلام و تساوی القوافی و آیات السورة و آخرها علی الالف. وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ای ظنونا مختلفة فالمخلص یظنّ انّ اللَّه ینجز وعده فی اعلاء رسوله علی عدوّه و الضّعیف یظنّ غیر ذلک لما یری من کثرة العدوّ و المنافق یقول: ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً.
هوش مصنوعی: شما درباره خدا گمانهایی میکنید. الف "زاید" است و به معنای نصب آن حذف شده، بنابراین برخی از قاریان آن را حذف کردهاند. حذف الف در قرائت اهل بصره و حمزه وجود دارد، در حالی که بقیه قاریان الف را در کلمات "ظنون"، "رسول" و "سبیل" حفظ کردهاند. قرآن به زبان عربی است و عربها به تکرار کلمات و همترازی قافیهها و آیات سوره و پایان آن با الف علاقه دارند. بنابراین، وقتی میگویید "شما درباره خدا گمانهایی میکنید"، به معنای وجود گمانهای مختلف است. مخلص، گمان میکند که خدا وعدهاش را در پیروزی بر دشمنان به حقیقت خواهد پیوست، در حالی که فرد ضعیف ممکن است گمان کند که این وعده به خاطر کثرت دشمنان غیرممکن است، و منافق میگوید: "آیا خدا و رسولش به جز فریب وعدهای به ما دادهاند؟"
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ العرب تکنی بالمکان عن الزّمان و بالزّمان عن المکان، و التّأویل ذاک حین ابتلی المؤمنون بالحصر و القتال لیتبیّن المخلص من المنافق.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که مومنان در زمانهای مختلف با چالشها و سختیهایی روبرو شدهاند. این چالشها گاهی اوقات مربوط به مکانی خاص یا زمانی ویژه بوده است. در این فرآیند، هدف از این آزمایشها روشن شدن و مشخص کردن تفاوت بین افراد واقعی مومن و منافقین است.
وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً ای حرّکوا تحریکا شدیدا بلیغا بالفتنة و التّمحیص فثبتوا علی ایمانهم، و الزّلزلة شدة الحرکة. این چنانست که عجم گویند: فلان کس را از جای ببردند از خشم یا از بیم یا از خجل.
هوش مصنوعی: و زمین به شدت تکان خورد. یعنی به شدت تحریک و به شدت تحت فشار قرار گرفتند، و در پی فتنه و آزمایشها ثابت قدم ماندند بر ایمان خود. این تکانش به معنی حرکتی شدید است. به طوری که در زبان عجم گفته میشود: فلانی به شدت از جایش جابهجا شد، چه به خاطر خشم، چه به خاطر ترس یا شرم.
روی ابو سعید الخدری قال: قلنا یوم الخندق یا رسول اللَّه هل من شیء تقوله فقد بلغت القلوب الحناجر؟ قال: «نعم، قولوا اللهم استر عوراتنا و آمن روعاتنا» قال فقلناها فضرب وجوه أعداء اللَّه بالرّیح فانهزموا. وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ شک و نفاق و هم معتب بن قشیر و عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابه: ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً ای یعدنا محمد فتح قصور بالشام و فارس و احدنا لا یستطیع ان یجاوز رحله هذا و اللَّه الغرور ای الباطل، و قیل: قال رجل من المنافقین لرجل من المؤمنین: ما مع محمد إلا أکلة رأس و لو کانوا لحما لالتهمهم ابو سفیان.
هوش مصنوعی: در روز خندق، وقتی که ترس و وحشت دلها را فراگرفته بود، ما از پیامبر صلیالله علیه و آله پرسیدیم آیا چیزی برای گفتن دارد؟ ایشان فرمودند: «بله، بگویید: خدایا، عیوب ما را بپوشان و ترسهایمان را آرام کن.» ما این دعا را گفتیم و سپس باد دشمنان خدا را زد و آنها شکست خوردند. همچنین در آن زمان منافقین و کسانی که در دلهایشان بیماری نفاق داشتند، مانند معتب بن قشیر و عبد اللَّه بن ابی، میگفتند: «خدا و رسولش به ما وعدههایی دادهاند که تنها فریب است؛ محمد به ما وعده فتح کاخها در شام و فارس را میدهد در حالی که هیچیک از ما حتی نمیتواند از جایش برخیزد. واقعاً این وعدهها توهم و باطل است.» یکی از منافقین به مؤمنی گفت: «با محمد تنها یک وعده بیارزش داریم و اگر آنها گوشت بودند، ابوسفیان آنها را میبلعید.»
وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ ای من المنافقین و هم اوس قبطی و اصحابه: یا أَهْلَ یَثْرِبَ یثرب، اسم ارض المدینة فی جانب منها. و فی بعض الاخبار انّ النّبی (ص) نهی ان تسمّی المدینة یثرب و قال هی طابة کانّه کره هذه اللفظ.
هوش مصنوعی: در یک زمان، گروهی از منافقان از جمله اوس قبطی و دیگران به مردم مدینه گفتند: ای مردم یثرب! یثرب نام یکی از نواحی مدینه است. در برخی از روایات آمده که پیامبر (ص) نهی کرد که مدینه را یثرب بنامند و فرمود: اینجا طابهه است، به گونهای که به نظر میرسد این واژه را نمیپسندید.
لا مُقامَ لَکُمْ قراءة العامّة بفتح المیم، ای لا مکان لکم تنزلون و تقیمون فیه و قرأ حفص بضم المیم و هو المصدر، ای لا اقامة لکم.
هوش مصنوعی: برای شما جایی نیست که در آن قرار بگیرید یا اقامت کنید. در اینجا، یک قرائت وجود دارد که به معنای عدم وجود مکان برای شماست و قرائت دیگر که به معنای عدم امکان اقامت برای شماست.
فَارْجِعُوا الی منازلکم عن اتّباع محمد (ص) و قیل: فارجعوا عن القتال الی مساکنکم.
هوش مصنوعی: به خانههای خود برگردید و از تبعیت محمد (ص) دست بردارید. همچنین گفته شده است که به مکانهای خود برگردید و از جنگ دست بکشید.
وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ ای خالیة ضایعه و هی ممّا یلی العدوّ و تخشی علیها السراق، و قیل: إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ ای معورة للسراق غیر حصینة. یقال: اعورت بیوت القوم اذ ذهبوا عنه و اعور الفارس اذا بدا منه موضع خلل للضّرب و الطّعن و تقول عور المکان یعور عورا و بیت عور و بیوت عورة و عورة ای ذات عورة و العورة کلّ ما خیف علیه او کره انکشافه. و قرئ فی الشواذّ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ بکسر الواو ای قصیرة الجدران یسهل دخول السراق علیها فکذّبهم اللَّه عزّ و جلّ فقال: وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ، ای هی حصینة و ما هی بعورة، و قیل: زعموا انّ بها عدوّا من جملة العسکر فبعث رسول اللَّه (ص) فلم یجد بها عدوّا.
هوش مصنوعی: گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواهند و میگویند: «خانههای ما در معرض خطر هستند»، به این دلیل که ممکن است مورد حمله دشمنان قرار گیرند یا دزدان به آنها دستبرد بزنند. برخی گفتهاند که عملاً خانههای ما ناامناند. اصطلاح «عوره» در اینجا به معنای این است که مکانها در معرض حمله و آسیبپذیر هستند، و به همین خاطر در مورد خانهها گفته میشود که وقتی ساکنانشان غایبند، به راحتی مورد حمله قرار میگیرند. همچنین، در معنای دیگر، به این معنا اشاره میشود که مکانها نقاط ضعفی دارند که موجب میشود آسیبپذیر باشند. با این حال، خداوند به این درخواست پاسخ داده و فرموده است: «خانههای شما در معرض خطر نیستند»، و تأکید کرده که آنجا امن و محکم است. همچنین گفته شده که آنها تصور میکردند که دشمنی در نزدیکی آن مکان وجود دارد، اما وقتی پیامبر (ص) فرستاده شد، هیچ دشمنی پیدا نکرد.
إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً ای ما یریدون بهذا القول الا فرارا من القتال ثم اخبر اللَّه سبحانه عن الغیب الذی هو سوء نیّات الّذین قالوا إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ فقال و لو دخل العدوّ علیهم بیوتهم من جوانب المدینة یعنی من ایّ جانب دخلت ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ ی الارتداد و الکفر و الکون مع المشرکین علی المؤمنین فی الحرب لَآتَوْها یعنی لاعطوها و اجابوهم الی ذلک.
هوش مصنوعی: آنها تنها به دنبال فرار از نبرد هستند. خداوند متعال از نیتهای بد کسانی که گفتند: «خانههای ما آسیبپذیر است» خبر میدهد و میفرماید که اگر دشمن به خانههایشان از سوی شهر وارد شود، حتی اگر از هر جانب وارد شده باشد، باز هم وقتی از آنها درباره ارتداد و کفر و پیوستن به مشرکان در جنگ سؤال شود، حتماً به آن پاسخ مثبت داده و به آن تن خواهند داد.
وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً ای ما تلبّثوا بالاجابه الا قلیلا ای اسرعوا الاجابة الی الشرک طیبة به انفسهم، و قرأ اهل الحجاز لَآتَوْها مقصورة یعنی لجاؤها و فعلوها و رجعوا عن الاسلام و قیل ما تَلَبَّثُوا بِها ای بالمدینة بعد ذلک إِلَّا یَسِیراً حتّی یاتیهم اللَّه بالعذاب.
هوش مصنوعی: آنها در پاسخ به این دعوت بسیار دیر نکردند، جز مدت کوتاهی. به سرعت به سوی شرک روی آوردند، به گونهای که این کار برای خودشان خوشایند بود. بعضی از اهل حجاز گفتهاند که منظور این است که آنها به آنجا رفتند و به آن عمل پرداختند و از اسلام برگشتند. همچنین گفته شده که معنای این جمله این است که آنها پس از آن، در شهر مدینه تا مدت کمی تأخیر کردند تا اینکه عذاب الهی به سراغشان آمد.
وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ یعنی بنی حارثه همّوا یوم احد ان یفشلوا مع بنی سلمة فلمّا نزل فیهم ما نزل، عاهدوا اللَّه عزّ و جلّ ان لا یعودوا لمثلها ابدا فذکرهم اللَّه ذلک العهد، و قیل مِنْ قَبْلُ یعنی من قبل مجیء الاحزاب عاهدوا رسول اللَّه (ص) و حلفوا الا ینهزمون، فیولّون أعداءهم ادبارهم یقال لکلّ منهزم ولّی دبره.
هوش مصنوعی: بنی حارثه پیش از این با خدا عهد بسته بودند که هرگز از میدان جنگ فرار نکنند. در روز احد، آنها تصمیم داشتند که در کنار بنی سلمۀ شکست بخورند، اما هنگامی که بر آنها مسائلی نازل شد، با خدا عهد کردند که هرگز چنین کاری را دوباره انجام ندهند. خداوند این عهد را به یاد آنها آورد و گفته شده است که این وعده قبل از آمدن احزاب بوده که آنها با پیامبر (ص) عهد بستند و سوگند خوردند که هرگز در برابر دشمنان خود نگریزند. به هر کسی که در جنگ فرار کند گفته میشود که او به سمت عقب برگشته است.
وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا ای مطالبا به کما تقول سألت فلانا حقی ای طالبته به.
هوش مصنوعی: و عهد خداوند مورد سؤال قرار خواهد گرفت، مانند اینکه میگویید از فلانی حق خود را خواستم و آن را طلب کردم.
و منه قوله: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ای طولبت بها، و قیل انّ العهد المسؤل ان یحاسب و یجازی علیه.
هوش مصنوعی: و هنگامی که از دختران زنده به گور شده سوال میشود، و به آنها گفته میشود که به چه دلیل کشته شدهاند، این بدان معناست که افراد مسئول باید پاسخگو باشند و مسئولیت عمل خود را بپذیرند.
قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل، الّذی کتب علیکم لانّ من حضر اجله مات او قتل. وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا ای لا تمتّعون بعد الفرار الا مدة آجالکم و هی قلیل.
هوش مصنوعی: بگو فرار از مرگ یا کشته شدن برای شما فایدهای ندارد، زیرا سرنوشت شما از پیش تعیین شده است و هر کسی که زمانش فرارسیده، باید بمیرد یا کشته شود. به هر حال، اگر فرار کنید، تنها مدت کوتاهی میتوانید از زندگی بهرهمند شوید، زیرا قرار است که در نهایت زمان شما به سر آید و این مدت بسیار اندک است.
قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ یمنعکم من عذابا للَّه إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً فی الدّنیا او من عذاب اللَّه فی الآخرة، و قیل معناه: من یقدر علی دفع قضاء اللَّه فیکم إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً قتلا او هزیمة او جراحة أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً هاهنا اضمار یعنی و من ذا الّذی یخذلکم او یحرمکم ان اراد بکم رحمة و ظفرا و نصرا و غنیمة یعنی فاذا علمتم انّه لا دافع و لا رادّ لقضاء اللَّه و لا مردّ لامره فاعلموا انّه لا یضرّکم الثّبات و لا ینفعکم الفرار.
هوش مصنوعی: بگویید، چه کسی میتواند شما را از عذاب خدا نجات دهد اگر او بخواهد به شما ضرر بزند، چه در دنیا و چه در آخرت؟ آیا کسی میتواند حکمت خدا را در مورد شما تغییر دهد اگر او بخواهد به شما آسیب برساند، مانند کشته شدن، شکست یا جراحت؟ یا اگر او بخواهد به شما رحمت دهد و شما را پیروز کند، آیا کسی میتواند مانع این امر شود؟ بنابراین، وقتی میدانید که هیچکس نمیتواند قضا و قدر خدا را تغییر دهد و هیچکس نمیتواند اراده او را متوقف کند، بدانید که ایستادگی شما در برابر مشکلات به شما آسیبی نمیزند و فرار کردن نیز برای شما سودی ندارد.
وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا ای قریبا ینفعهم وَ لا نَصِیراً ای ناصرا یمنعهم.
هوش مصنوعی: آنها هیچ حمایتی جز از جانب خداوند نمییابند؛ نه یاری برای کمک به خود و نه کسی که بتواند آنها را از آسیبها محافظت کند.
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ ای المثبطین النّاس عن رسول اللَّه (ص).
هوش مصنوعی: خداوند کسانی را که از همراهی با پیامبر (ص) باز میمانند، به خوبی میداند.
وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا ارجعوا الینا و دعوا محمدا و اصحابه فلا تشهدوا معه الحرب فانا نخاف علیکم الهلاک. جاء فی انّ المعوّقین کانوا رؤساء المنافقین قالوا لاتباعهم یوم الاحزاب: دعوا هذا الرّجل فانه هالک و اقبلوا نحونا.
هوش مصنوعی: گفته شده است که برخی از سران منافقان به پیروان خود در روز احزاب گفتند: به ما بپیوندید و از محمد و همراهان او فاصله بگیرید، زیرا ما نگران جان شما هستیم. این افراد، که موانع و مشکلات ایجاد میکردند، به عنوان رهبران منافقان شناخته شدهاند و ادعا میکردند که این مرد (محمد) در حال سرنگونی است و از پیروان خود خواسته بودند که به سمت آنها بیایند.
وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ ای الحرب، إِلَّا قَلِیلًا ریاء و سمعة من غیر احتساب و لو کان ذلک القلیل للَّه لکان کثیرا.
هوش مصنوعی: آنها به جنگ و نبرد نمیآیند مگر به مقدار کمی، برای نمایش و شهرت، بدون اینکه نیتی خالص داشته باشند. اگرچه آن مقدار کم که انجام میشود برای خدا باشد، بسیار زیاد محسوب میشود.
أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ جمع شحیح و هو البخیل، ای بخلاء علیکم بکلّ خیر لا یحبّون ان ینالکم یا معشر المؤمنین من اللَّه خیر و لا نصر و قیل بخلاء بالنفقة فی سبیل اللَّه و النصرة، و قیل بخلاء عند الغنیمة وصفهم اللَّه تعالی بالبخل و الجبن ای هم جبناء عند اللقاء أشحاء عند العطاء و انتصب الشّحة علی الحال من قوله: وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا ای جبناء عند البأس اشحة عند الانفاق علی فقراء المسلمین و قیل نصب علی الذّم.
هوش مصنوعی: در این متن به افرادی اشاره شده که بخیل و تنگنظر هستند و از دادن خیر و کمک به دیگران امتناع میکنند. این افراد به خاطر ترس از ناکامی یا در زمان خوشی، از کمک به مؤمنان و نیازمندان دریغ میکنند. آنها در زمان نیاز و مشکلات جبن دارند و نمیخواهند در راه خدا و کمک به دیگران اقدام کنند. در واقع، به نوعی به عنوان افرادی وصف شدهاند که از بخشش و کمک به فقرا خودداری میکنند و به همین دلیل مورد نکوهش قرار گرفتهاند.
فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ ای خوف القتال رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ فی احداقهم یمینا و شمالا من الخوف و الجبن کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ ای کدوران عین الّذی یغشی علیه من الموت، و ذلک انّ المغشی علیه من الموت یذهب عقله فیشخص بصره، ای یرمق ببصره مکانا واحدا فلا یطرف.
هوش مصنوعی: زمانی که ترس ناشی از جنگ به سراغشان میآید، میبینی که چطور به تو نگاه میکنند و چشمانشان چونان کسی که در آستانه مرگ است، به شدت میچرخد. این حالت از ترس و جبن به گونهای است که فردی که در حال بیهوش شدن از مرگ است، عقلش را از دست میدهد و تنها به یک نقطه خیره میشود و پلک نمیزند.
فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ ای انکشف الحرب و امنوا، سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ جمع حدید، ای جادلوکم و خاطبوکم مخاطبة یرفعون بها اصواتهم فی طلب الغنیمة یقولون: اعطونا! اعطونا! الحاحا منهم، و فی الحدیث لیس منا من سلق ای صاح فی المصیبة، و تقول العرب: خطیب مسلاق و سلاق ای بلیغ مصقع، و قیل: سلقوکم ای یطعنون فیکم بالمعایب کذبا و زورا، من قول العرب: سلقت المرأة ای صخبت.
هوش مصنوعی: زمانی که ترس برطرف شود و جنگ به پایان برسد، آنها شروع به صحبت کردن به زبانی تند و تیز میکنند. یعنی به بحث و جدل میپردازند و با صدای بلند به دنبال تصاحب غنایم هستند و میگویند: "به ما بدهید! به ما بدهید!" این درخواستها به صورت مکرر و با اصرار صورت میگیرد. همچنین در روایات آمده است که کسی که در مصیبت فریاد میزند از ما نیست. عربها میگویند: "خطبتی مسلاق" به معنای سخنوری است که تأثیرگذار و قوی صحبت میکند. برخی نیز میگویند که وقتی به شما طعنه میزنند یا به شما نسبتهای نادرست میدهند، این هم نوعی انتقاد نادرست است که به آن “سلق” میگویند؛ زیرا در زبان عربی، “سلقت المرأة” به معنای دعوا و درگیری است.
أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ ای عند الغنیمة یتشاحّون المؤمنین، و کرّر اشحّة لانّ الشحّ الاوّل یرید به البخل بالمعونة فی الحرب و لهذا قال وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا و بالثّانی یرید به البخل بالمال و الغنیمة.
هوش مصنوعی: این جمله به وضعیت افرادی اشاره دارد که در زمان پیشروی و پیروزی، نسبت به دیگران بخیل هستند. تکرار کلمه "اشحّة" به این معناست که در ابتدا منظور از آن، خودداری از کمک در مبارزات و جنگهاست و از سوی دیگر، به معنای خودداری از مشارکت در تقسیم مالیات و غنایم نیز میباشد. به همین دلیل گفته شده که آنها تنها به ندرت در سختیها و جنگها حاضر میشوند.
أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا ای من کان هذا صفته فلیس بمؤمن.
هوش مصنوعی: افرادی که اینگونه هستند، ایمان ندارند. هر کسی که این صفات را داشته باشد، مؤمن نیست.
فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ قال مقاتل: ابطل اللَّه جهادهم و قتالهم مع النّبی (ص) وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً ای کان احباط اعمالهم علی اللَّه هیّنا لانه الفعّال لما یرید.
هوش مصنوعی: خداوند اعمال آنها را نابود کرد. مقاتل میگوید: خداوند جهاد و نبرد آنها در کنار پیامبر (ص) را باطل کرد و این کار بر خداوند آسان بود، زیرا او همیشه دست به کار میزند و هر چه بخواهد محقق میگردد.
یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا ای یظنّ المنافقون انّ الاحزاب الّذین تحزبوا علی رسول اللَّه (ص) من قریش و غطفان و قریظة لم ینهزموا و لم ینصرفوا عن قتالهم جبنا و فرقا و قد انصرفوا، و قیل: یظنّ المنافقون انّ الاحزاب لم یذهبوا لاعتقادهم انّ النّبی (ص) لم یصدقهم فیما اخبرهم به من نصرة المؤمنین، و انّ الاحزاب لم یذهبوا عنهم الی مواضعهم و انّما تأخروا عنهم لضرب من المکیدة.
هوش مصنوعی: منافقان تصور میکنند احزابی که علیه پیامبر (ص) از قبیلههای قریش، غطفان و قریظه جمع شده بودند، به دلیل ترس و ناتوانی از ادامه جنگ، شکست نخورده و از میدان نبرد برنگشتهاند. همچنین برخی بر این باورند که منافقان خیال میکنند احزاب به خاطر این که پیامبر (ص) در مورد یاری مؤمنان به آنان دروغ گفته، از ادامه نبرد بازگشتهاند و در واقع آنها به علت نوعی دسیسه و فریب دست به عقبنشینی زدهاند.
ثمّ قال: وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ ای ان یعودوا، یَوَدُّوا هؤلاء المنافقون من شدة خوفهم و جبنهم انهم یترکون المنازل و ینجون بانفسهم فیکونون بادین ای فی البادیة مع الاعراب، یقال: بدا، یبدوا، فهو باد اذا خرج الی البادیة و لم یختاروا البادیة لا منها و لکن لیتّسع لهم مسالک الفرار، و قیل: هم فی بعد النیة عن نصرتکم بحیث لو عاودکم الکفّار لکانت منیّتهم ان یکونوا عنکم بعیدا فی بعض البوادی.
هوش مصنوعی: سپس گفته شد: اگر احزاب دوباره بیایند، این منافقها از شدت ترس و جبن خواهند خواست که خانهها را ترک کنند و جان خود را نجات دهند و از این رو به جایی دوردست با اعراب بروند. اینجا گفته شده که "بادین" به معنای این است که به بیابان بروند و گزینهای برای آنها نبوده، بلکه هدفشان این است که راههای فرار برایشان فراهم شود. همچنین گفته شده که این افراد از نظر نیت برای کمک به شما بسیار دور هستند، به طوری که اگر دشمنان دوباره به شما حمله کنند، مرگشان این خواهد بود که از شما در بیابانها دور باشند.
یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ ای اخبارکم، و قرأ یعقوب یساءلون مشدّدة ممدودة ای یتساءلون.
هوش مصنوعی: آنها درباره اخبار شما سؤال میکنند. بعضیها مانند یعقوب، این کلمه را به شکل متشدد و ممدود خواندهاند، به معنای این که آنها در حال سؤال کردن هستند.
وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ یعنی لو کان هؤلاء المنافقون فیکم.
هوش مصنوعی: اگر آنها در میان شما بودند، یعنی اگر این منافقان در جمع شما بودند.
ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا یقیمون به عذرهم فیقولون قد قاتلنا، و قال مقاتل: ما قاتلوا الا قلیلا یعنی الا ریاء و سمعة من غیر حسبة و ما لم یکن للَّه فهو قلیل.
هوش مصنوعی: آنها تنها بهطور جزئی جنگیدند و این را به عنوان عذر خود ذکر میکنند و میگویند که ما جنگیدهایم. همچنین مقاتل میگوید که آنها فقط بهخاطر ریا و شهرت جنگیدهاند و اقداماتی که برای خدا نباشند، بهعنوان کارهای کم ارزش در نظر گرفته میشوند.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، قرأ عاصم: اسوة حیث کان بضمّ الهمزة و الباقون بکسرها، و هما لغتان، ای قدوة صالحة. یقال: لنا بکم اسوة و انتم لنا قدوة، و و قیل: الاسوة المشارکة فی الامر، و معنی الایة: من یتوقع الخیر من اللَّه و یری ما یصیبه من الشدائد من جهته فمن حکمه ان یتعزّی بالنّبی (ص) و یرضی به اسوة و لا یکره ان یصیبه مثل ما اصابه فیثبت معه حیث ثبت و لا یولی عنه و لا یطلب العلل کما فعله المنافقون.
هوش مصنوعی: در زندگی رسول خدا (ص)، شما الگو و نمونهای نیکو دارید. برخی از علماء لفظ "اسوة" را با ضمه و برخی دیگر با کسره خواندهاند که هر دو شکل صحیح است و به معنای الگوی نیک اشاره دارد. این بدان معناست که اگر کسی از خداوند خیر و نیکی توقع دارد و در برابر مشکلات و سختیها ایمان دارد، باید به مقام پیامبر (ص) توجه کند و او را الگوی خود قرار دهد. چنین فردی نباید از به وقوع پیوستن شرایط مشابه با آنچه بر پیامبر (ص) رفته است، ناراحت شود، بلکه باید در سختیها ثابت قدم بماند و مانند دیگر مؤمنان، به او اتکا کند و بهانهجویی و تعلل نکند، همانطور که منافقین این کار را انجام دادند.
قوله: لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ قال ابن عباس: یرجوا ثواب اللَّه، و قال مقاتل: یخشی اللَّه و الیوم الآخر، یعنی یخشی یوم البعث ان رأی فیه جزاء الاعمال.
هوش مصنوعی: بیان شده است که کسانی که به خدا امید دارند، به معنای امیدواری به پاداش خداوند است. ابن عباس میگوید که این امید به پاداش الهی است و مقاتل نیز بیان کرده که این امید به معنای ترس از خدا و روز قیامت است. یعنی کسی که امیدوار به خداست، از روز بازپسگیری اعمال خود میترسد و نگران پاداش اعمالش میباشد.
وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً لانّ المنافقین لا یذکرون اللَّه الا قلیلا. قال ابن جریر: هذا عتاب من اللَّه للّذین تخلّفوا عن النّبی (ص) بالمدینة یقول: کان الواجب ان یتأسوا و یکونوا معه حیث کان فانّ من یرجوا ثواب اللَّه و رحمته فی الآخرة لا یرغب بنفسه عن رسول اللَّه (ص) و لکن یکون له به اسوة فیکون حیث کان. ثم وصف حال المؤمنین عند لقاء الاحزاب فقال: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ یعنی اجتماع الاحزاب علی رسول اللَّه (ص).
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که منافقین به ندرت نام خدا را میبرند، در حالی که مؤمنین باید به یاد خداوند باشند و در کنار پیامبر (ص) قرار گیرند. خداوند به کسانی که از پیامبر (ص) در مدینه دوری کردهاند، انتقاد میکند و میفرماید که آنها باید پیرو پیامبر (ص) باشند و به دلیل امید به پاداش و رحمت خداوند در آخرت، از او دور نشوند. همچنین اشاره شده که وقتی مؤمنین با تجمع احزاب دشمن مواجه شدند، به این موضوع توجه نموده و واکنش مناسب نشان دادند.
قالُوا تسلیما لامر اللَّه و تصدیقا لوعده: هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ و لهم وعدهم اللَّه و رسوله ان یصیبهم البلوی فی اموالهم و انفسهم فی قوله: لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ و فی قوله: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ و فی قوله: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ... الایة، و فی قوله: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ الی قوله: أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ فلمّا اشتدّ بهم الامر یوم الاحزاب لم یشکّوا فی الدّین، بل قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ ما زادَهُمْ ما نزل بهم من الشّدائد إِلَّا إِیماناً تصدیقا للَّه وَ تَسْلِیماً لامر اللَّه. و التسلیم و الاسلام معناهما واحد، و هو تسلیم الامر الی اللَّه و اسلامهم و انقیادهم لما یأمرهم به و رضی منه بقضائه فیهم.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: ما تسلیم فرمان خدا هستیم و به وعدهاش ایمان داریم. این وعدهای است که خدا و رسولش به ما دادهاند، و به آنها نیز وعده داده شده است که در اموال و جانهایشان آزمایش میشوند. در قرآن آمده است که شما قطعاً در اموال و جانهای خود آزمایش خواهید شد و آیا مردم فکر کردهاند که میتوانند بگویند ایمان آوردیم و آزمایش نخواهند شد؟ و اینکه ما شما را قطعاً با چیزی از ترس و گرسنگی آزمایش خواهیم کرد. آیا فکر میکنید که میتوانید به بهشت وارد شوید در حالی که هنوز مشابهتهای قومهای پیشین به شما نرسیده است؟ پس وقتی روز احزاب سختتر شد، آنها در دین خود شک نکردند و گفتند: این همان چیزی است که خدا و رسولش به ما وعده دادهاند و خدا و رسولش راست گفتهاند. و این مسائل تنها بر ایمان آنها افزود و مطیع فرمان خدا شدند. تسلیم و اسلام به یک معنا هستند، یعنی تسلیم کردن خود به اراده خدا و گردن نهادن به آنچه او از آنها میخواهد و راضی بودن به قضا و قدر او در مورد خودشان.