اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، میفرماید: ای شما که ایمان آوردید و رسالت پیغامبر قبول کردید و سر بر خط فرمان نهادید و بوفای عهد روز میثاق باز آمدید، نعمتی که بر شما ریختم هم از روی ظاهر و هم از روی باطن حقّ آن بشناسید و شکر آن بگزارید هم بزبان هم بتن و هم بدل. شکر زبان آنست که پیوسته خدای را یاد میکند و زبان خود بذکر وی تر میدارد و چون نعمتی بر وی تازه میگردد الحمد للَّه میگوید. رسول (ص) یکی را گفت: چگونهای؟ جواب داد که بخیر.
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه به مؤمنان میگوید: ای کسانی که به ایمان آمدهاید و رسالت پیامبر را پذیرفتهاید، از نعمتهایی که خداوند به شما داده است یاد کنید. این نعمتها را هم از نظر ظاهری و هم از نظر باطنی بشناسید و باید شکر آن را نه فقط با زبان بلکه با وجود و قلبتان نیز به جا آورید. شکر زبانی به این معناست که همیشه خداوند را یاد کرده و زبان خود را به ذکر او مشغول نگه دارید و هرگاه نعمتی تازه دریافت کردید، بگویید الحمدلله. پیامبر (ص) از یکی پرسید که حالش چطور است و او پاسخ داد که خوب است.
رسول دیگر باره پرسید گفت: چگونهای؟ گفت بخیر. سوم بار گفت: چگونهای؟ گفت بخیر و الحمد للَّه. رسول فرمود که این میجستم که بگویی الحمد للَّه. بزرگان دین و سلف صالحین یکدیگر را پرسیدندی تا جواب، حمد و شکر باشد و گوینده و پرسنده در ثواب شریک باشند.
هوش مصنوعی: پیامبر دوباره پرسید: چطوری؟ او پاسخ داد: خوبم. برای سومین بار پرسید: چطوری؟ و او دوباره گفت: خوبم و شکر خدا. پیامبر گفت که من همین پاسخ را انتظار داشتم که بگویی شکر خدا. بزرگان دین و پیشینیان صالح نیز از یکدیگر حال هم را میپرسیدند تا جوابشان حمد و شکر خداوند باشد و هم پرسنده و هم پاسخدهنده در اجر و ثواب شریک شوند.
شبلی را پرسیدند، شکر چیست؟ گفت: شکر آنست که در نعمت منعم را بینی نه نعمت و شادی و فرح که نمایی بر دیدار منعم نمایی نه بر دیدار نعمت، آن گه این بیت بر گفت:
هوش مصنوعی: شبلی را از آنچه شکر است سؤال کردند. او پاسخ داد که شکر آن است که در نعمت، منعم را ببینی نه خود نعمت. شادی و خوشحالیات باید از دیدن منعم باشد، نه از دیدن نعمت. سپس یک بیت شعر را بیان کرد.
و ما الفقر من ارض العشیرة ساقیا
و لکننا جئنا بلقیاک نسعد
هوش مصنوعی: فقر به خاطر بیپناهی نیست، بلکه ما به خاطر دیدار تو خوشحالیم و این دیدار برای ما خوشائند است.
بنده باید که از نعمت دنیا بقدر کفایت قناعت کند و آن قدر سبب فراغت دین داند تا بعبادت و علم پردازد و طلب قرب حضرت الهیّت کند، این کمال شکر بود، و نشان درستی این حال آنست که اگر نعمتی بدو رسد که او را از حقّ مشغول خواهد داشت، بدان اندهگن شود، چنان که آن درویش صحابه، سعید بن زید. عمر خطاب در روزگار خلافت از مال غنیمت هزار درم بوی فرستاد، سعید چون بدید دلتنگ و اندهگن نشست، عیال وی را گفت چرا اندهگن نشستهای؟ گفت از رسول شنیدم که: درویشان بپانصد سال پیش از توانگران ببهشت روند، عمر خطاب مگر میخواهد که مرا از زمره ایشان بیرون کند. کهنهای داشت. آن را پاره کرد و صرّها دربست و بدرویشان داد و شکر دل آنست که همه خلق را خیر خواهد و بر هیچکس حسد نبرد. و شکر تن آنست که اعضای خود همه نعمت داند و بکار آخرت مشغول دارد.
هوش مصنوعی: انسان باید از نعمتهای دنیوی به اندازهای که نیازمند است، قناعت کند و زمانی را برای عبادت و علم آموزی و نزدیک شدن به خدا اختصاص دهد. این از نشانههای شکرگزاری واقعی است. اگر نعمت جدیدی به او برسد که ممکن است او را از یاد خدا غافل کند، باید نگران و دلتنگ شود. به عنوان مثال، سعید بن زید، یکی از درویشان، وقتی هزار درهم به او اهدا شد، ناراحت شد و به همسرش گفت که نگران است که با دریافت این مال ممکن است از زمره درویشان که زودتر به بهشت میروند، خارج شود. او حتی لباس کهنهاش را پاره کرد و آن را به درویشان داد. شکرگزاری واقعی در این است که انسان خیر دیگران را بخواهد و حسد نداشته باشد؛ و شکرگزاری بدنی یعنی این که اعضای بدنش را نعمت بشمارد و به کارهای آخرت مشغول باشد.
درویشی از روزگار نامساعد پیش پیر طریقت بنالید، پیر گفت: ای ظریف درویش! دوست داری ترا چشم نبود و ده هزار درم در دستت بود؟ درویش گفت نه! پیر گفت: خواهی.
هوش مصنوعی: یک درویش به خاطر مشکلاتی که داشت به پیر طریقت شکایت کرد. پیر به او گفت: ای درویش با احساس! آیا دوست داری که چشم نداشته باشی ولی ده هزار درم در دستت باشد؟ درویش پاسخ داد: نه! پیر ادامه داد: پس باید شکرگزار باشی.
که عقلت نبود و همان ده هزار درم بود؟ گفت نه، پیر گفت: ای مسکین بدو حرف ترا بیست هزار درم حاصلست، ترا چه جای شکایت است؟! وقتی مصطفی (ص) با یکی از یاران بر در خانه منافقی بگذشت، آواز نشاط و الحان شعر و طرب شنیدند و نیز خوانی دیدند آراسته و از چند گونه طعامهای لذیذ بر آنجا نهاده. این مرد رسول را گوید: ای مهتر عالم حکمت درین چیست که یاران موافق تو و دوستان مخلصان حضرت تو در آتش گرسنگی میسوزند و این منافقان بدین طرب و ناز چنین زندگی میکنند؟! گفت: ای مرد! هنوز این ذوق دنیا در سینه تو قبولی دارد، یا زینت او در دیده تو غروری مینماید! حکمت درین آنست که تا از نعیم بهشت بینصیب شوند یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ.
هوش مصنوعی: عقل تو این را درک نمیکند که همان ده هزار درم هم نبود؟ او پاسخ داد نه. پیر گفت: ای بیچاره، تو با این گفتهات بیست هزار درم به دست آوردهای، پس برای چه شکایتی داری؟ وقتی پیامبر اسلام (ص) با یکی از همراهانش از کنار خانه یک منافق میگذشتند، صدای موسیقی شاداب و آواهای شعری را شنیدند و همچنین میزبان را دیدند که با انواع غذاهای لذیذ پذیرایی کرده است. یکی از همراهان به پیامبر گفت: ای سرور عالم، این چه وضعی است که یاران و دوستان نزدیک تو در آتش گرسنگی میسوزند اما این منافق به چنین شادی و زندگی در ناز و نعمت مشغول است؟ پیامبر پاسخ داد: ای مرد! آیا هنوز شیفتگی دنیا در دلت جا دارد یا زیباییهای دنیا در چشمانت بزرگ جلوه میکند؟ حکمت در این است که تا زمانی که آنها از نعمتهای بهشت بیبهرهاند، خداوند نمیخواهد برای آنها بهرهای در آخرت قرار دهد.
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً، در خبر مصطفی است صلوات اللَّه علیه که: حقّ جلّ جلاله دوستان خود را ببلا تعهد کند، چنانک شما بیمار را بطعام و شراب تعهد کنید، و گفت: در فرادیس اعلی بسی درجات و منازل هست که بنده هرگز بجهد خود بدان نتواند رسید، رب العزّة بنده را بآن بلاها که در دنیا بر سر وی گمارد بدان رساند. و در خبر است که روزی رسول خدا بآسمان مینگریست و میخندید و گفت عجب میدارم حکم ربانی و قضای الهی در حقّ بنده مؤمن، که اگر بنعمت حکم کند، رضا دهد و خیرت وی در آن باشد، و اگر ببلا حکم کند، رضا دهد و خیرت وی در آن باشد، یعنی که برین بلا صبر کند و در آن نعمت شکر کند و در هر دو خیرت باشد. و گفتهاند که حقّ جلّ جلاله ذریّت آدم را هزار قسم گردانید و ایشان را بر بساط محبت اشراف داد، همه را آرزوی محبت خاست. آن گه دنیا را بیاراست و بریشان عرضه کرد. ایشان چون زخارف و زهرات دیدند مست و شیفته دنیا گشتند و با دنیا بماندند، مگر یک طایفه که هم چنان بر بساط محبت ایستاده بودند و سر بگریبان دعوی بر آورده. پس این طایفه را هزار قسم گردانید و عقبی بر ایشان عرضه کرد، ایشان چون آن ناز و نعیم ابدی دیدند ظلّ ممدود و ماء مسکوب و حور و قصور، شیفته آن شدند و با وی بماندند مگر یک طایفه که هم چنان ایستاده بودند بر بساط محبت، طالب کنوز معرفت. خطاب آمد از جناب جبروت و درگاه عزّت که شما چه میجوئید و در چه ماندهاید؟ ایشان گفتند: وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ خداوندا! زبان بیزبانان تویی، عالم الاسرار و الخفیّات تویی، خود دانی که مقصود ما چیست.
هوش مصنوعی: مؤمنان با آزمایشها و سختیهای زیادی مواجه میشوند، همانطور که در خبر مصطفی (ص) آمده است. خداوند دوستان خود را به بلاهایی مبتلا میکند تا آنها را به درجات بالاتری برساند، همانطور که انسان به بیمار خود غذا و آب میدهد. در بهشت درجات و مقامهای زیادی وجود دارد که انسان نمیتواند با تلاش خود به آنها دست یابد، اما با بلاهایی که در این دنیا از سر میگذراند، به آنها خواهد رسید.
روزی پیامبر خدا به آسمان نگاه میکرد و میخندید و به شگفتی از حکم الهی در حق مؤمنان اشاره میکرد. اگر خداوند به کسی نعمتی عطا کند، او راضی است و این خیر اوست، و اگر بلا را بر او نازل کند، او هم راضی میشود و در آن نیز خیر اوست، به شرطی که صبر کند و شکر نعمتها را بجا آورد.
خداوند نسل آدم را به هزار قسم میسازد و آنها را بر بستر محبت قرار میدهد، و هریک آرزوی محبت دارد. به این ترتیب، دنیا را زینت میکند و آن را به آنها عرضه میسازد. اکثر آنها به زرق و برق دنیا وابسته میشوند و در آن میمانند، اما گروهی هم باقی میمانند که بر بستر محبت استوارند و به درگاه الهی دعا میکنند.
این گروه نیز به هزار قسم تقسیم میشوند و به آنها آخرت را نشان میدهند. وقتی این نعمتهای ابدی را میبینند، خیره و شیفته آن میشوند. اما باز هم برخی به جستجوی معرفت ادامه میدهند و در پاسخ به ندای الهی میگویند که تو خود میدانی ما چه میخواهیم و در جستجوی چه چیزی هستیم.
ما را ز جهانیان شماری دگر است
در سر بجز از باده خماری دگر است
هوش مصنوعی: ما از دیگران جدا هستیم و نگرش خاصی داریم؛ در ذهن ما چیزی جز اشتیاق به شراب و سرمستی وجود ندارد.
رب العالمین ایشان را بسر کوی بلا آورد و مفاوز و مهالک بلا بایشان نمود، آن یک قسم هزار قسم گشتند، همه روی از قبله بلا بگردانیدند که این نه کار ما است و ما را طاقت کشیدن این بار بلا نیست، مگر یک طایفه که روی نگردانیدند و عاشقوار سر بکوی بلا در نهادند، نه از بلا اندیشیدند نه از عنا، گفتند ما را خود آن دولت بس که محمل اندوه تو گشتیم و غم بلای تو خوردیم
هوش مصنوعی: پروردگار عالم، آنها را به سرزمین سختی و دشواری آورده و به آنها نشان داد که چگونه میتوان در شرایط خطرناک و غمانگیز قرار گرفت. عدهای از آنها با این وضعیت به طرز عجیبی مواجه شدند و همه از چهره بلایائ که در پیش بود، روی برگرداندند و گفتند این وظیفه ما نیست و ما توان تحمل این بار سنگین را نداریم. ولی گروهی بودند که از این بلا روی نگردانیدند و با عشق و علاقه به سوی مشکلات رفتند، بدون اینکه به بلا و رنج بیندیشند. آنها اعلام کردند که خود آنچه موجب دلخوشیاشان است، همین است که در زحمت تو شریک شده و غم تو را احساس کردند.
من که باشم که بتن رخت وفای تو کشم
دیده حمّال کنم بار جفای تو کشم
هوش مصنوعی: من کیستم که بتوانم به خاطر وفای تو خود را قربانی کنم و بار جفای تو را به دوش بکشم؟
گر تو بر من بتن و جان و دلی حکم کنی
هر سه را رقصکنان پیش هوای تو کشم
هوش مصنوعی: اگر تو بر من فرماندهی کنی، من جسم و روح و قلبم را با شوق و شادی به سمت تو میکشانم و به رقص درمیآورم.
قدر درد او کسی داند که او را شناسد، او که وی را نشناسد، قدر درد او چه داند؟
هوش مصنوعی: فقط کسی که او را به خوبی بشناسد میتواند دردش را درک کند. کسی که او را نشناسد، چطور میتواند بفهمد که چه دردی دارد؟
پیر طریقت گفت: الهی! نالیدن من در درد از بیم زوال درد است، او که از زخم دوست بنالد، در مهر دوست نامرد است. ای جوانمرد! اگر طاقت و زهره این کار داری، قصد راه کن، شربت بلا نوش کن و دوست را بر ان گواه کن، یا نه عافیت بناز دار و سخن کوتاه کن. هیچکس به بد دلی جانبازی نکرد و بپشتی آب و گل سرافرازی نکرد. با بیم جان غوّاصی نتوان و بپشتی آب و گل سرافرازی نتوان، یا جان کم گیر یا خویشتن متاوان.
هوش مصنوعی: پیر راه و روش گفت: پروردگارا! من تنها به خاطر ترس از پایان درد، نالان هستم. کسی که از زخم دوستانش شکایت کند، در محبت به آنها نامراد است. ای جوانمرد! اگر توانایی و شهامت این کار را داری، به سوی آن برو، نوشیدنی سختی را بنوش و دوست را بر این امر گواه بگذار، یا اگر نه، به آرامش زندگیات قناعت کن و سخن را کوتاه کن. هیچکس با بددلی فداکاری نکرده و با ناامیدی از آب و خاک به افتخار نرسیده است. با ترس از جان نمیتوان در دل دریا غوطهور شد و با ناامیدی از آب و خاک به افتخار نرسید. یا جان را در خطر کن یا در توانایی خود تردید نکن.