گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ بدانکه این آیات دلائل روشنند و برهان صادق بر اثبات کرامات اولیا، که اگر نه از روی کرامت بودی و از خصایص قدرت اللَّه کجا بعقل صورت بندد یا در وسع بشر باشد. عرشی بدان عظیمی و مسافتی بدان دوری بیک طرفة العین حاضر کردن، مگر که ولیّ دعا کند و رب العالمین اجابت دعاء وی را بقدرت خویش آن را حاضر کند، بر آن وجد که میان عرش و منزل سلیمان زمین درنوردد و مسافت کوتاه کند، و این جز در قدرت اللَّه نیست و جز دلیل کرامات اولیاء نیست.

در آثار بیارند که مصطفی (ص) از دنیا بیرون شد، زمین باللّه نالید که: بقیت لا یمشی علیّ نبیّ الی یوم القیامة. بوفات مصطفای عربی زمین باللّه نالید که نیز پیغامبری بر من نرود که خاتم پیغمبران آمد و درگذشت. اللَّه گفت عزّ جلاله من ازین امّت محمد مردانی پدید آرم که دلهای ایشان بر دلهای پیغامبران باشد. و ایشان نیستند مگر اصحاب کرامات، و بدان که این کرامات اولیا ملتحق است بمعجزات انبیاء، اذ لو لم یکن النبیّ صادقا فی نبوّته لم تکن الکرامة تظهر علی من یصدّقه و یکون من جملة امته.

و فرق میان معجزت و کرامت آنست که بر پیغامبر واجب است که بقطع دعوی نبوّت کند و خلق را دعوت کند و اظهار معجزت کند. و بر ولی واجب است که کرامات بپوشد و قطعی دعوی ولایت نکند و دعوت خلق نکند و جایز دارد که آنچه بر او میرود مکر است چنان که از سری سقطی حکایت کنند که گفت: لو انّ واحدا دخل بستانا فیه اشجار کثیرة و علی کل شجرة طیر یقول له بلسان فصیح: السلام علیک یا ولی اللَّه فلو لم یخف انّه مکر لکان ممکورا. امّا اگر در احایین چیزی از آن کرامات بر اهل خویش اظهار کند روا باشد. لکن نه همه وقت این کرامت باختیار ولی باشد. فقد یحصل باختیاره و دعائه و قد لا یحصل و قد یکون بغیر اختیاره فی بعض الاوقات بخلاف معجزه که باختیار نبی باشد و درخواست او. و روا نباشد که پیغامبر نداند که پیغامبرست، و روا باشد که ولی نداند که و لیست. و پیغامبر را معجزت ناچارست و واجب، که وی مبعوث است بخلق و خلق را حاجتست بمعرفت و صدق وی و راه صدق وی معجزتست بخلاف ولی که بر خلق واجب نیست که بدانند که او و لیست و نه نیز بر ولی واجبست که بداند که و لیست.

امّا شرط ولی آنست که بسته کرامت نشود، طالب استقامت باشد نه طالب کرامت. بو علی جوزجانی گفته: کن طالب الاستقامة لا طالب الکرامة فانّ نفسک متحرکة فی طلب الکرامة و ربک یطالبک بالاستقامة، و این استقامت که از کرامت مه آمد آنست که توفیق طاعت بر دوام رفیق وی باشد و بر اداء حقوق و لوازم بی‌کسل مواظب باشد و از معاصی بپرهیزد و مخالفت از هیچ روی بخود راه ندهد و بر عموم احوال و اوقات شفقت از خلق بازنگیرد و در دنیا و آخرت هیچکس را خصمی نکند و بار همه بکشد و بار خود بر هیچکس ننهد. و ممّا روی من الاخبار فی اثبات کرامات الاولیاء ما روی ابو هریرة عن النبی (ص) قال بینا رجل یسوق بقرة قد حمل علیها التفتت البقرة و قالت: انّی لم اخلق لهذا انّما خلقت للحرث، فقال الناس: سبحان اللَّه فقال النبی (ص) آمنت بهذا و ابو بکر و عمر.

و من ذلک حدیث عمر بن الخطاب حیث قال فی حال خطبته: یا ساریة! الجبل الجبل، و هو حدیث معروف مشهور. و روی انّ رسول اللَّه (ص) بعث العلاء الحضرمیّ فی غزاة فحال بینهم و بین الموضع قطعة من البحر فدعا اللَّه باسمه الاعظم و مشوا علی الماء.

و روی انّ عباد بن بشر و اسید بن حضیر خرجا من عند رسول اللَّه (ص) فاضاء لهما رأس عصا احدهما کالسّراج. و روی انّه کان بین سلمان و ابی الدّرداء قصعة فسبّحت حتی سمعا التسبیح. و روی عن النبی (ص) انّه قال: کم من اشعث اغبر ذی طمرین لا یؤوله لو اقسم علی اللَّه لابره و لم یفرق بین شی‌ء و شی‌ء فیما یقسم به علی اللَّه.

و قال سهل بن عبد اللَّه: من زهد فی الدنیا اربعین یوما صادقا من قلبه مخلصا فی ذلک یظهر له من الکرامات و من لم یظهر له فلانّه عدم الصدق فی زهده، فقیل له کیف تظهر له الکرامة فقال یأخذ ما یشاء کما یشاء من حیث یشاء. و حکی عن ابی حاتم السجستانی یقول سمعت ابا نصر السراج یقول: دخلنا تستر فرأینا فی قصر سهل بن عبد اللَّه بیتا کان الناس یسمّونه: بیت السبع؟ فسألنا الناس عن ذلک فقالوا، کان السّباع تجی‌ء الی سهل فکان یدخلهم هذا البیت و یضیفهم و یطعمهم اللّحم، ثمّ یخلّیهم. قال ابو نصر و رأیت اهل تستر کلّهم متّفقین علی ذلک لا ینکرونه و هم الجمع الکثیر.

و قیل کان سهل بن عبد اللَّه اصابته زمانة فی آخر عمره، فکان اذا حضر وقت الصلاة انتشر یداه و رجلاه، فاذا فرغ من الفرض عاد الی حال الزمانة و کان لسهل بن عبد اللَّه مرید، فقال له یوما: ربّما أتوضّأ للصّلوة فیسیل الماء بین یدیّ کقضبان ذهب و فضة.

فقال سهل اما علمت انّ الصّبیان اذا بکوا یعطون خشخاشة لیشتغلوا بها؟

پیری بود در طوس نام وی بو بکر بن عبد اللَّه از طوس بیرون آمد تا غسلی کند، جامه ور کشید بر کنار سردابه نهاد و بآب فرو شد، بی‌ادبی بیامد و جامه‌ شیخ ببرد. شیخ در میان آب بماند، گفت: بار خدایا اگر دانی که این غسل بر متابعت شریعت رسول میکنم دست ازو بستان تا جامه من باز آرد هم در ساعت آن مرد می‌آمد و جامه شیخ می‌آورد و دست او خشک گشته جامه بر کنار سردابه نهاده شیخ گفت بار خدایا اکنون که جامه باز رسانید دست او باز رسان. دست وی نیکو شد.

و بسیار افتد که کرامت پس از مرگ ظاهر شود چنان که چون جنازه جنید برگرفتند مرغی سپید بیامد، بر گوشه جنازه نشست. قومی از اهل او که نزدیک جنازه بودند آستین می‌فشاندند، تا مگر برخیزد. مرغ برنخاست. هم چنان می‌بود، و خلق در تعجب بمانده. فتح شخرف از قدیمان مشایخ خراسان بود. عبد اللَّه بن احمد بن حنبل گفت: از خاک خراسان کس برنخاست چو فتح شخرف. سیزده سال در بغداد بود و از بغداد قوت نخورد از انطاکیه سویق می‌آوردند و آن می‌خورد بوقت نزع با خود ترنّمی میکرد باو نیوشیدند می‌گفت: الهی اشتدّ شوقی الیک فعجّل قدومی علیک. چون او را می‌شستند بر ساق وی دیدند نوشته، چنانک از پوست بر خاسته: الفتح للَّه.

سألتک بل اوصیک ان متّ فاکتبی
علی لوح قبری: کان هذا متیّما
لعلّ شجیّا عارفا سنن الهوی
یمرّ علی قبر الغریب فسلمّا
هزار سال بامید تو توانم بود
هر آن گهی کت بینم هنوز باشد زود
هنوز از تو چه دیدم از آنچه خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
اگر چه در غم تو جان و دل زیان کردم
من این زیان نفروشم بصد هزاران سود

امّا جوانمردان طریقت و سالکان راه حقیقت در بند کرامات نشوند و آرزوی آن نکنند، زیرا که کرامت ظاهر از مکر ایمن نبود، و از غرور خالی نباشد.

درویشی در بادیه تشنه گشت از هوا قدحی زرّین فرا دید آمد پر آب سرد.

درویش گفت: بعزت و جلال تو که نخورم اعرابیی باید که مرا سیلی زند و شربتی آب دهد و رنه بکراماتم آب نباید. تو خود قادری که آب در جوف من پدید آری. درویش این سخن از بیم غرور میگفت دانست که کرامات از مکر و غرور خالی نباشد.

شیخ الاسلام انصاری گفت: حقیقت نه بکرامات می‌درست شود، که حقیقت خود کرامتست. از کرامات مکرم باید دید و از عطا معطی، هر که با کرامات بنگرد او را بآن بازگذارند، هر که با عطا گراید از معطی باز ماند. بو عمرو زجاجی گفت: اگر بشریّت من ذرّه‌ای کم شود دوستر از آن دارم که بر آب بروم.

۴ - النوبة الثانیة: قوله: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها؟ مقاتل گفت چون رسول بلقیس از نزدیک سلیمان بازگشت و آن عجایب و بدایع که در مملکت سلیمان دیده بود باز گفت و حکایت کرد، بلقیس گفت: هذا امر من السّماء، این کاری آسمانی است، ساخته و خواسته ربّانی است و ما را کاویدن با وی روی نیست و در مخالفت و منابذت وی هیچ کس را طاقت نیست و آن ملک وی نه ملک سرسریست که آن جز نبوّت و تأیید الهی نیست. کس فرستاد به سلیمان که: اینک من آمدم با سران و سروران قوم خویش تا در کار تو بنگرم و دین تو بدانم که چیست و مرا بچه می‌خوانی؟ آن گه عرش خویش را در آخر هفت اندرون استوار بنهاد و پاسبانان بر آن موکّل کرد و در مملکت خویش نائبی بگماشت که کار ملک میراند و آن سریر ملک نگه میدارد تا کس در آن طمع نکند و آن گه عزم رحیل کرد با دوازده هزار سرهنگ از مهتران قوم خویش با هر سرهنگی عددی فراوان از خیل و حشم. و سلیمان که آنجا بود دانست که بلقیس می‌آید و بقصد اسلام و ایمان می‌آید که جبرئیل از پیش آمده بود و او را خبر داده و لهذا قال سلیمان: قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ، ای مؤمنین موحّدین.۵ - النوبة الاولى: قوله تعالی: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوی ستایش بسزا اللَّه را وَ سَلامٌ عَلی‌ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی‌ و درود او بر رهیگان او که بگزید ایشان را آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) اللَّه به است خدایی را یا آنچه شما می‌انباز ان خوانید با او؟

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ بدانکه این آیات دلائل روشنند و برهان صادق بر اثبات کرامات اولیا، که اگر نه از روی کرامت بودی و از خصایص قدرت اللَّه کجا بعقل صورت بندد یا در وسع بشر باشد. عرشی بدان عظیمی و مسافتی بدان دوری بیک طرفة العین حاضر کردن، مگر که ولیّ دعا کند و رب العالمین اجابت دعاء وی را بقدرت خویش آن را حاضر کند، بر آن وجد که میان عرش و منزل سلیمان زمین درنوردد و مسافت کوتاه کند، و این جز در قدرت اللَّه نیست و جز دلیل کرامات اولیاء نیست.
هوش مصنوعی: در این آیات، به وضوح به معجزات و کرامات اولیا الهی اشاره شده است. این متن تأکید می‌کند که اگر این امر به وسیله کرامت‌های الهی نباشد، امکان‌پذیر نیست که انسانی بتواند به‌چنین سرعتی و در چنین فاصله‌ای چیزی را حاضر کند. در واقع، این عرش با عظمت و مسافت طولانی تنها با دعای یک ولی خدا و اجابت دعا توسط پروردگار عالم می‌تواند در عرض یک چشم بر هم زدن به‌دست آید. این نشان‌دهنده قدرت خداوند و کرامات اولیا است.
در آثار بیارند که مصطفی (ص) از دنیا بیرون شد، زمین باللّه نالید که: بقیت لا یمشی علیّ نبیّ الی یوم القیامة. بوفات مصطفای عربی زمین باللّه نالید که نیز پیغامبری بر من نرود که خاتم پیغمبران آمد و درگذشت. اللَّه گفت عزّ جلاله من ازین امّت محمد مردانی پدید آرم که دلهای ایشان بر دلهای پیغامبران باشد. و ایشان نیستند مگر اصحاب کرامات، و بدان که این کرامات اولیا ملتحق است بمعجزات انبیاء، اذ لو لم یکن النبیّ صادقا فی نبوّته لم تکن الکرامة تظهر علی من یصدّقه و یکون من جملة امته.
هوش مصنوعی: در زمان وفات پیامبر مصطفی (ص) زمین به شدت نالید و گفت که از این به بعد هیچ پیامبری بر من نخواهد آمد تا روز قیامت. هنگام فوت پیامبر عرب، زمین نالید که دیگر پیامبری نیست، زیرا خاتم پیامبران به دنیا آمده و درگذشته است. خداوند متعال فرمود که از این امت محمد، افرادی را به وجود می‌آورم که قلب‌هایشان همانند قلب‌های پیامبران خواهد بود. این افراد از اصحاب کرامت هستند و شایان ذکر است که این کرامات اولیا به معجزات انبیاء متصل است، زیرا اگر نبی در نبوّت خود صادق نمی‌بود، این کرامت‌ها بر کسی که او را تصدیق می‌کند و بخشی از امت اوست، ظاهر نمی‌شد.
و فرق میان معجزت و کرامت آنست که بر پیغامبر واجب است که بقطع دعوی نبوّت کند و خلق را دعوت کند و اظهار معجزت کند. و بر ولی واجب است که کرامات بپوشد و قطعی دعوی ولایت نکند و دعوت خلق نکند و جایز دارد که آنچه بر او میرود مکر است چنان که از سری سقطی حکایت کنند که گفت: لو انّ واحدا دخل بستانا فیه اشجار کثیرة و علی کل شجرة طیر یقول له بلسان فصیح: السلام علیک یا ولی اللَّه فلو لم یخف انّه مکر لکان ممکورا. امّا اگر در احایین چیزی از آن کرامات بر اهل خویش اظهار کند روا باشد. لکن نه همه وقت این کرامت باختیار ولی باشد. فقد یحصل باختیاره و دعائه و قد لا یحصل و قد یکون بغیر اختیاره فی بعض الاوقات بخلاف معجزه که باختیار نبی باشد و درخواست او. و روا نباشد که پیغامبر نداند که پیغامبرست، و روا باشد که ولی نداند که و لیست. و پیغامبر را معجزت ناچارست و واجب، که وی مبعوث است بخلق و خلق را حاجتست بمعرفت و صدق وی و راه صدق وی معجزتست بخلاف ولی که بر خلق واجب نیست که بدانند که او و لیست و نه نیز بر ولی واجبست که بداند که و لیست.
هوش مصنوعی: فرق بین معجزه و کرامت در این است که پیامبر باید به طور قاطع ادعای نبوت کند، مردم را دعوت کند و معجزه‌ای را به نمایش بگذارد. در مقابل، ولی باید کرامات خود را پنهان کند، به طور قطعی ادعای ولایت نکند و مردم را دعوت نکند. او می‌تواند در مواردی که بر او می‌گذرد، مکر باشد. به عنوان مثال، حکایتی از سقطی نقل شده که گفت: اگر فردی به باغی با درختان زیاد و پرنده‌هایی که به او سلام می‌کنند، وارد شود و نترسد که اینها مکر باشد، پس ممکن است مورد فریب قرار گیرد. اما اگر ولی در بعضی مواقع از کرامات خود به آشنایانش بگوید، جایز است. با این حال، کرامت همیشه به خواست ولی نیست و ممکن است در بعضی مواقع به خواست او نباشد، برخلاف معجزه که همیشه با خواست و درخواست نبی است. پیامبر نمی‌تواند شک داشته باشد که آیا او پیامبر است، اما ولی ممکن است نداند که آیا ولی است یا نه. معجزه برای پیامبر لازم و ضروری است زیرا او به عنوان فرستاده‌ای به مردم نیاز دارد که او را بشناسند و صدق او را بدانند. در حالی که برای مردم لازم نیست که بدانند که ولی کیست و ولی هم به طور ضروری نیازی ندارد که بداند که آیا ولی هست یا نه.
امّا شرط ولی آنست که بسته کرامت نشود، طالب استقامت باشد نه طالب کرامت. بو علی جوزجانی گفته: کن طالب الاستقامة لا طالب الکرامة فانّ نفسک متحرکة فی طلب الکرامة و ربک یطالبک بالاستقامة، و این استقامت که از کرامت مه آمد آنست که توفیق طاعت بر دوام رفیق وی باشد و بر اداء حقوق و لوازم بی‌کسل مواظب باشد و از معاصی بپرهیزد و مخالفت از هیچ روی بخود راه ندهد و بر عموم احوال و اوقات شفقت از خلق بازنگیرد و در دنیا و آخرت هیچکس را خصمی نکند و بار همه بکشد و بار خود بر هیچکس ننهد. و ممّا روی من الاخبار فی اثبات کرامات الاولیاء ما روی ابو هریرة عن النبی (ص) قال بینا رجل یسوق بقرة قد حمل علیها التفتت البقرة و قالت: انّی لم اخلق لهذا انّما خلقت للحرث، فقال الناس: سبحان اللَّه فقال النبی (ص) آمنت بهذا و ابو بکر و عمر.
هوش مصنوعی: شرط ولی این است که به دنبال کرامت نباشد، بلکه به دنبال استقامت باشد. بو علی جوزجانی گفته است که باید طالب استقامت باشی نه طالب کرامت، زیرا نفس انسان به دنبال کرامت است، در حالی که پروردگار به استقامت از او خواسته است. این استقامت به معنای در اختیار داشتن توفیق در طاعت به صورت مداوم و توجه به ادای حقوق و انجام واجبات بدون کسالت است و همچنین باید از گناه‌ها دوری کند و هیچگاه مخالفتی برای خود نپذیرد. او باید در تمام حالات و زمان‌ها نسبت به مردم محبت داشته باشد و در دنیا و آخرت با هیچ‌کس دشنام نگوید و بار دیگران را به دوش بکشد و بار خود را بر دوش هیچ‌کس نگذارد. همچنین در اخبار آمده که ابو هریره نقل می‌کند که روزی مردی گاوی را هدایت می‌کرد، گاو به او گفت که من برای این کار خلق نشده‌ام، بلکه برای کشاورزی خلق شده‌ام. مردم گفتند سبحان‌الله و پیامبر (ص) گفت: من به این قضیه ایمان دارم و ابوبکر و عمر نیز با او موافق بودند.
و من ذلک حدیث عمر بن الخطاب حیث قال فی حال خطبته: یا ساریة! الجبل الجبل، و هو حدیث معروف مشهور. و روی انّ رسول اللَّه (ص) بعث العلاء الحضرمیّ فی غزاة فحال بینهم و بین الموضع قطعة من البحر فدعا اللَّه باسمه الاعظم و مشوا علی الماء.
هوش مصنوعی: و در این باره گفته‌ای از عمر بن خطاب وجود دارد که در حین سخنرانی‌اش فریاد زد: "ای ساریه! به کوه برو!" که این سخن بسیار معروف و شناخته شده است. همچنین نقل شده که پیامبر خدا (ص) العلاء الحضرمی را به جنگی فرستاد، اما در مسیر آنها مانعی از دریا وجود داشت. او با دعا به نام اعظم خدا، توانستند روی آب حرکت کنند.
و روی انّ عباد بن بشر و اسید بن حضیر خرجا من عند رسول اللَّه (ص) فاضاء لهما رأس عصا احدهما کالسّراج. و روی انّه کان بین سلمان و ابی الدّرداء قصعة فسبّحت حتی سمعا التسبیح. و روی عن النبی (ص) انّه قال: کم من اشعث اغبر ذی طمرین لا یؤوله لو اقسم علی اللَّه لابره و لم یفرق بین شی‌ء و شی‌ء فیما یقسم به علی اللَّه.
هوش مصنوعی: عباد بن بشر و اسید بن حضیر از نزد رسول خدا (ص) خارج شدند و یکی از آنها عصایی داشت که مانند چراغ می‌درخشید. همچنین نقل شده است که بین سلمان و ابوالدرداء ظرفی وجود داشت که در آن تسبیح می‌کردند تا اینکه صدای تسبیح آن‌ها به گوش رسید. پیامبر (ص) نیز فرمودند: چه بسا افرادی که در ظاهر نامرتب و غبارآلود هستند و لباس‌های ساده‌ای به تن دارند، اما اگر بر خدا قسم بخورند، قسمشان تحقق خواهد یافت و در تقسیم بندهای مختلف نیز هیچ تفاوتی میان چیزها قائل نمی‌شوند.
و قال سهل بن عبد اللَّه: من زهد فی الدنیا اربعین یوما صادقا من قلبه مخلصا فی ذلک یظهر له من الکرامات و من لم یظهر له فلانّه عدم الصدق فی زهده، فقیل له کیف تظهر له الکرامة فقال یأخذ ما یشاء کما یشاء من حیث یشاء. و حکی عن ابی حاتم السجستانی یقول سمعت ابا نصر السراج یقول: دخلنا تستر فرأینا فی قصر سهل بن عبد اللَّه بیتا کان الناس یسمّونه: بیت السبع؟ فسألنا الناس عن ذلک فقالوا، کان السّباع تجی‌ء الی سهل فکان یدخلهم هذا البیت و یضیفهم و یطعمهم اللّحم، ثمّ یخلّیهم. قال ابو نصر و رأیت اهل تستر کلّهم متّفقین علی ذلک لا ینکرونه و هم الجمع الکثیر.
هوش مصنوعی: سهل بن عبد الله می‌گوید: اگر کسی با صداقت و خلوص نیت چهل روز از دنیا زهد ورزد، کرامات و نشانه‌های خاصی برای او ظاهر می‌شود. اما اگر چنین نشانه‌هایی برای او نمایان نشود، به این معناست که در زهد خود صداقت نداشته است. از او پرسیدند که چگونه این کرامات ظاهر می‌شود، و او پاسخ داد که شخص می‌تواند هر چیزی را به شیوه‌ای دلخواه و از هر جا که بخواهد، بگیرد. همچنین ابو حاتم سجستانی نقل می‌کند که در سنندج از ابونصر سراج شنیده است که وقتی به تَستر وارد شدند، در قصر سهل بن عبد الله خانه‌ای به نام "بیت السبع" وجود داشت. از مردم درباره این خانه پرسیدند و آنها گفتند که در اینجا درندگان به سهل می‌آمدند و او آنها را به خانه‌اش دعوت می‌کرد و به آنها گوشت می‌داد و سپس آنها را آزاد می‌کرد. ابو نصر گفت که تمامی اهل تَستر در این مورد اتفاق نظر داشتند و هیچ‌کس این موضوع را انکار نمی‌کرد.
و قیل کان سهل بن عبد اللَّه اصابته زمانة فی آخر عمره، فکان اذا حضر وقت الصلاة انتشر یداه و رجلاه، فاذا فرغ من الفرض عاد الی حال الزمانة و کان لسهل بن عبد اللَّه مرید، فقال له یوما: ربّما أتوضّأ للصّلوة فیسیل الماء بین یدیّ کقضبان ذهب و فضة.
هوش مصنوعی: سهل بن عبد اللَّه در آخر عمرش دچار ناتوانی شد. وقتی وقت نماز فرا می‌رسید، دست‌ها و پاهایش را باز می‌کرد، و بعد از این که نماز را تمام می‌کرد، دوباره به حالت ناتوانی خود بازمی‌گشت. یکی از مریدان سهل بن عبد اللَّه روزی به او گفت: گاهی برای وضو گرفتن، آبی که بین دست‌هایم جاری می‌شود، مانند میله‌های طلا و نقره است.
فقال سهل اما علمت انّ الصّبیان اذا بکوا یعطون خشخاشة لیشتغلوا بها؟
هوش مصنوعی: سهل گفت: آیا نمی‌دانی که وقتی بچه‌ها گریه می‌کنند، به آنها جغجغه‌ای می‌دهند تا مشغول شوند؟
پیری بود در طوس نام وی بو بکر بن عبد اللَّه از طوس بیرون آمد تا غسلی کند، جامه ور کشید بر کنار سردابه نهاد و بآب فرو شد، بی‌ادبی بیامد و جامه‌ شیخ ببرد. شیخ در میان آب بماند، گفت: بار خدایا اگر دانی که این غسل بر متابعت شریعت رسول میکنم دست ازو بستان تا جامه من باز آرد هم در ساعت آن مرد می‌آمد و جامه شیخ می‌آورد و دست او خشک گشته جامه بر کنار سردابه نهاده شیخ گفت بار خدایا اکنون که جامه باز رسانید دست او باز رسان. دست وی نیکو شد.
هوش مصنوعی: در طوس، مردی پیر به نام بو بکر بن عبد اللَّه وجود داشت. او برای غسل رفت و لباسش را بر کناری گذاشت و به آب فرو رفت. ناگهان فردی بی‌ادب آمد و لباس او را برد. شیخ در آب ماند و دعا کرد: "خدایا، اگر می‌دانی که من این غسل را برای پیروی از شریعت رسول انجام می‌دهم، لباس مرا به من بازگردان." درست در آن لحظه، آن مرد برگشت و لباس شیخ را آورد، در حالی که دستش خشک شده بود. شیخ دوباره دعا کرد: "خدایا، حال که لباس مرا به من برگرداندی، دست او را هم خوب کن." و دست آن فرد به حالت عادی برگشت.
و بسیار افتد که کرامت پس از مرگ ظاهر شود چنان که چون جنازه جنید برگرفتند مرغی سپید بیامد، بر گوشه جنازه نشست. قومی از اهل او که نزدیک جنازه بودند آستین می‌فشاندند، تا مگر برخیزد. مرغ برنخاست. هم چنان می‌بود، و خلق در تعجب بمانده. فتح شخرف از قدیمان مشایخ خراسان بود. عبد اللَّه بن احمد بن حنبل گفت: از خاک خراسان کس برنخاست چو فتح شخرف. سیزده سال در بغداد بود و از بغداد قوت نخورد از انطاکیه سویق می‌آوردند و آن می‌خورد بوقت نزع با خود ترنّمی میکرد باو نیوشیدند می‌گفت: الهی اشتدّ شوقی الیک فعجّل قدومی علیک. چون او را می‌شستند بر ساق وی دیدند نوشته، چنانک از پوست بر خاسته: الفتح للَّه.
هوش مصنوعی: پس از مرگ برخی افراد، ممکن است کرامت‌هایی از آن‌ها نمایان شود. به‌طور مثال، زمانی که جنازه جنید را برداشتند، پرنده‌ای سفید آمد و بر گوشه جنازه نشسته بود. عده‌ای از نزدیکان او دست به دست هم می‌زدند تا شاید جنازه حرکت کند، اما پرنده همچنان نشسته بود و مردم همگی در حیرت بودند. فتح شخرف، یکی از بزرگان خراسان بود که دینی بزرگ در زمان خود داشت. عبد اللَّه بن احمد بن حنبل در مورد او گفته است که از خاک خراسان کسی مانند فتح شخرف برنخاسته است. او سیزده سال در بغداد زندگی کرد و در این مدت غذای خود را از انطاکیه می‌آورد و در زمان مرگش با شوق و شادمانی محض، به خداوند خدا می‌گفت که چه شوقی به لقای او دارد و از او می‌خواست که زودتر او را به سوی خود برگرداند. وقتی که او را می‌شستند، بر ساق پایش نوشته‌ای را دیدند که به‌نظر می‌رسید از زیر پوستش بیرون آمده باشد و در آن نوشته شده بود: «فتح برای خداوند».
سألتک بل اوصیک ان متّ فاکتبی
علی لوح قبری: کان هذا متیّما
هوش مصنوعی: از تو خواهش می‌کنم که اگر روزی از دنیا رفتی، بر روی سنگ قبرم بنویسی: او عاشق و دلباخته بود.
لعلّ شجیّا عارفا سنن الهوی
یمرّ علی قبر الغریب فسلمّا
هوش مصنوعی: شاید شخصی شجاع و آگاه به رموز عشق، از کنار قبر کسی غریب عبور کند و به او سلام دهد.
هزار سال بامید تو توانم بود
هر آن گهی کت بینم هنوز باشد زود
هوش مصنوعی: به مدت هزار سال با امید دیدن تو سرپا و امیدوارانه زندگی می‌کنم، اما هر بار که تو را می‌بینم، باز هم برایم زود به نظر می‌رسد.
هنوز از تو چه دیدم از آنچه خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
هوش مصنوعی: من هنوز از تو چیز زیادی ندیده‌ام و آنچه که در آینده می‌خواهم ببینم بیشتر از همین‌هایی است که از تو تجربه کرده‌ام؛ تنها از زیبایی‌ات و تاثیر آتش در وجودم بهره‌مند شده‌ام.
اگر چه در غم تو جان و دل زیان کردم
من این زیان نفروشم بصد هزاران سود
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر غمت درد و رنج زیادی کشیدم، اما این درد و خسارت را با هیچ سود و منفعتی معاوضه نمی‌کنم.
امّا جوانمردان طریقت و سالکان راه حقیقت در بند کرامات نشوند و آرزوی آن نکنند، زیرا که کرامت ظاهر از مکر ایمن نبود، و از غرور خالی نباشد.
هوش مصنوعی: اما افرادی که در مسیر حقیقت حرکت می‌کنند و به اخلاق نیکو معروف هستند، نباید به معجزات و کرامت‌های ظاهری وابسته شوند و آرزوی آن را در سر بپرورانند. زیرا این کرامت‌های ظاهری می‌توانند ناشی از فریب و مکر باشند و به غرور منجر شوند.
درویشی در بادیه تشنه گشت از هوا قدحی زرّین فرا دید آمد پر آب سرد.
هوش مصنوعی: درمیان بیابان، درویشی به شدت تشنه شد و ناگهان قدحی زرین را دید که پر از آب سرد بود.
درویش گفت: بعزت و جلال تو که نخورم اعرابیی باید که مرا سیلی زند و شربتی آب دهد و رنه بکراماتم آب نباید. تو خود قادری که آب در جوف من پدید آری. درویش این سخن از بیم غرور میگفت دانست که کرامات از مکر و غرور خالی نباشد.
هوش مصنوعی: درویش گفت: به عزت و جلال تو سوگند که من نباید به کسی که بی‌فرهنگ است، اجازه دهم به من سیلی بزند و آبی به من بدهد. برای من این کار از کرامت‌ها و ویژگی‌های خودم ناپسند است. تو خود توانایی این را داری که آب را در درون من ایجاد کنی. درویش این حرف‌ها را از ترس غرور گفت، زیرا می‌دانست که خواسته‌ها و کراماتش ممکن است به مکر و خودخواهی او آلوده شود.
شیخ الاسلام انصاری گفت: حقیقت نه بکرامات می‌درست شود، که حقیقت خود کرامتست. از کرامات مکرم باید دید و از عطا معطی، هر که با کرامات بنگرد او را بآن بازگذارند، هر که با عطا گراید از معطی باز ماند. بو عمرو زجاجی گفت: اگر بشریّت من ذرّه‌ای کم شود دوستر از آن دارم که بر آب بروم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری بیان کرد که حقیقت نه تنها از کرامت‌ها درست نمی‌شود، بلکه خود حقیقت کرامت است. برای درک کرامت‌ها باید به شخصی که آنها را عطا کرده توجه کنیم؛ اگر کسی تنها به کرامت‌ها نگاه کند، به آن حقیقت پی نخواهد برد. بو عمرو زجاجی نیز گفت که اگر انسانی بودن من کمترین کمبودی پیدا کند، ترجیح می‌دهم که بر روی آب راه بروم.