گنجور

۴ - النوبة الثانیة

قوله: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها؟ مقاتل گفت چون رسول بلقیس از نزدیک سلیمان بازگشت و آن عجایب و بدایع که در مملکت سلیمان دیده بود باز گفت و حکایت کرد، بلقیس گفت: هذا امر من السّماء، این کاری آسمانی است، ساخته و خواسته ربّانی است و ما را کاویدن با وی روی نیست و در مخالفت و منابذت وی هیچ کس را طاقت نیست و آن ملک وی نه ملک سرسریست که آن جز نبوّت و تأیید الهی نیست. کس فرستاد به سلیمان که: اینک من آمدم با سران و سروران قوم خویش تا در کار تو بنگرم و دین تو بدانم که چیست و مرا بچه می‌خوانی؟ آن گه عرش خویش را در آخر هفت اندرون استوار بنهاد و پاسبانان بر آن موکّل کرد و در مملکت خویش نائبی بگماشت که کار ملک میراند و آن سریر ملک نگه میدارد تا کس در آن طمع نکند و آن گه عزم رحیل کرد با دوازده هزار سرهنگ از مهتران قوم خویش با هر سرهنگی عددی فراوان از خیل و حشم. و سلیمان که آنجا بود دانست که بلقیس می‌آید و بقصد اسلام و ایمان می‌آید که جبرئیل از پیش آمده بود و او را خبر داده و لهذا قال سلیمان: قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ، ای مؤمنین موحّدین.

و گفته‌اند میان بلقیس و سلیمان ده روز راه بود، و گفته‌اند دو ماهه راه بود. روزی سلیمان بیرون رفته بود از انجا که بود غباری عظیم دید بمسافت یک فرسنگ و سلیمان مردی مهیب بود، کس بابتداء سخن با وی نیارستی گفت تا نخست وی ابتدا کردی چون آن غبار دید از دور گفت: ما هذا؟ آن چه غبارست؟ گفتند، بلقیس است که می آید. گفت: و قد نزلت منّا بهذا المکان، و بلقیس چنین بما نزدیک رسید. آن گه سلیمان روی با لشکر خویش کرد گفت: یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها کیست از شما که عرش بلقیس آن ساعت بمن آرد، و این سخن دو معنی را گفت: یکی آن که کره سلیمان ان یستحلّ حریمها بعد اسلامها، روا نداشت که بعد از آمدن بلقیس و اسلام وی دست در حریم وی برد که بعد از اسلام آن وی را حلال نبود ، دیگر معنی: احبّ ان یریها معجزة تدلّها بها علی صحة نبوة سلیمان، خواست که آن حال سلیمان را معجزتی بود و دلیلی بر صدق نبوت وی تا بلقیس بداند که آوردن آن سریر از چنان جای استوار محکم بیک لحظه جز قدرت الهی و معجزت نبوی نیست.

قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ تقول: عفریت و عفریّة و عفر و عفاریة، و العرب تتبع کل واحدة منها بتابعة تقول: عفریت، نفریت، عفریّة، و عفر نفریّة، عفر، عفاریة نفاریة.

و العفریت عند العرب المارد، الداهیة ، یقال: هو صخر سیّد الجنّ، و کان قبل ذلک متمردا علی سلیمان، و اصطخر فارس تنسب الیه. آن عفریت گفت: سید الجن که آن تخت بتو آرم پیش از آن که از مجلس حکم و قضا برخیزی و عادت سلیمان چنان بود که تا به نیمه روز مجلس حکم و فصل قضا بنشستید، و گفته‌اند مقام وی آن بود که هر روز بمجلس وعظ و تذکیر بنشستید تا آفتاب بالا گرفتی وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ای قوی علی حمله امین علی جواهره، و قیل امین فیما اقول. سلیمان گفت: زودتر از این خواهم.

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ، اقوال مفسران مختلف است که الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ که بود؟ قومی گفتند جبرئیل بود (ع)، قومی گفتند فریشته دیگر بود، ربّ العزة او را قرین سلیمان کرده بود پیوسته با وی بودی و او را قوّت دادی، قومی گفتند خضر بود (ع)، قومی گفتند مردی بود از حمیر نام او ضبه و مستجاب الدعوة بود و قیل اسمه ملیخا، و قیل اسمه اسطوس، و قیل هو سلیمان (ع) و ذلک انّ رجلا عالما من بنی اسرائیل، آتاه اللَّه علما و فقها، قال أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ، فقال سلیمان: هات. فقال: انت النبی بن النبی و لیس احدکم اوجه عند اللَّه منک و لا اقدر علی حاجته فان دعوت اللَّه و طلبت الیه کان عندک. قال صدقت، ففعل ذلک، فجی‌ء بالعرش فی الوقت. و قول معتمد و بیشترین مفسران آنست که آصف بود وزیر سلیمان و دبیر وی. و هو آصف بن برخیا بن شمعون رجل صالح مجاب الدعاء، قال ابن عباس انّ آصف قال لسلیمان حین صلّی و دعا اللَّه عزّ و جلّ: مدّ عینیک حتی ینتهی طرفک. قال فمدّ سلیمان عینیه فنظر نحو الیمن و دعا آصف، فبعث اللَّه سبحانه الملائکة فحملوا السریر من تحت الارض یخدون الارض خدّا حتی انخرقت الارض بالسّریر بین یدی سلیمان (ع).

امّا آنچه گفت: عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ این علم کتاب اسم اللَّه الاعظم است: یا حیّ یا قیوم یا ذا الجلال و الاکرام، و بقول بعضی: یا الهنا و اله الخلق اجمعین الها واحدا لا اله الّا انت، ایتنی بعرشها. و قیل قال آصف بالعبریة: آهیا شراهیا، و هو الاسم الاعظم، و قال الحسن اسم اللَّه الاعظم: یا اللَّه یا رحمان.

قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ارتداد الطرف ان یرجع الی الناظر من رؤیة شی‌ء کان ینظر الیه.

فَلَمَّا رَآهُ یجوز ان یکون هذا الرّای سلیمان و یجوز ان یکون آصف فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ راسخا فی الارض ثابتا فیها کانّه فیه بیت او بنی رتقا و هو محمول الیه من مآرب الی الشام فی مقدار ارتداد الطرف. قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی اعطانی بفضله و انّما اعطانی لیمتحننی فیستخرج منی ما اودعه فی من معلومه أ اشکر نعمه علی حین اعطانی ما اردت ام اکفر ذلک فلا اشکره علیه، و من شکر اللَّه علی نعمه، فانّما یشکر لنفسه لانّ نفع ذلک یعود الیه حیث یستوجب المزید و من کفر فان مضرّة کفره علیه لا علی ربّه و اللَّه سبحانه متعال علی المضارّ و المنافع غنیّ عن عباده و افعالهم.

و قیل معنی الایة: هذا من فضل ربّی علیّ اذ صیّر فی امّتی من یجری علی یده مثل هذا الامر، ففضل ذلک لی و هو انعام علیّ. و قیل انّ سلیمان تداخله شی‌ء اذ صار غیره من امته اعلم منه و اقدر علی بعض الامور فقال ریاضة لنفسه: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی ای ممّا یملکه یجعله لمن یشاء من عباده فقد جعل هذا الفضل لهذا الذی اوتی علما من الکتاب لیبلونی اشکر أم اکفر.

قوله: قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها، التنکیر التغییر الی حال ینکرها صاحبها اذا رآها، و المعنی اظهروه لها لتنکّر موضعه عندی فننظر أ تهتدی بان تعلم انّ هذا لا یقدر علیه الّا اللَّه فتؤمن ام لا تتنبّه لذلک. و قال وهب و محمد بن کعب و غیرهما من اهل الکتاب: خافت الجنّ ان یتزوّجها سلیمان فتفشی الیه اسرار الجنّ فلا ینفکّون من تسخیر سلیمان و ذریته من بعده فارادوا ان یزهدوه فیها فاساؤا الثناء علیها.

و قالوا انّ فی عقلها خبلا و انّ رجلها کحافر الحمار فاراد سلیمان ان یختبر عقلها فقال: نَکِّرُوا لَها عَرْشَها ای غیّروا لها عرشها بتغییر صورته فاجعلوا اعلاه اسفله و مقدّمه مؤخّره. و قیل نزع ما کان علیه من فصوصه و جواهره. و قیل زید فیه و نقص نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی الی معرفة عرشها فنعرف بذلک عقلها أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ الیه.

فَلَمَّا جاءَتْ بلقیس قِیلَ لها أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ شبّهته به فلم تقرّ بذلک و لم تنکر، فعلم سلیمان کمال عقلها، قال الحسین بن فضل: شبّهوا علیها بقولهم: أَ هکَذا عَرْشُکِ فشبّهت علیهم بقولها: کَأَنَّهُ هُوَ، فاجابتهم علی حسب سؤالهم، و لو قالوا لها هذا عرشک لقالت نعم.

قوله: وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها... قال المفسرون: هذا من قول سلیمان یقول اعطینا علم التوحید و النبوة من قبل توحیدها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ، قبل اسلامها کأنّه یباریها بقدم دینه و اسلامه اذ بارته بملکها، و قیل هذا من قول بلقیس لمّا رأت عرشها عنه سلیمان قالت: عرفت هذه و اوتینا العلم بصحة نبوّتک بالآیات المتقدّمة من امر الهدهد و الرسل من قبل هذه المعجزة التی رأیتها من احضار العرش وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ منقادین، مطیعین لامرک من قبل ان جئناک.

وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ یجوز ان یکون ما فی موضع الرفع فیکون فاعل وَ صَدَّها ای صدّها عبادة الشمس من عبادة اللَّه، و فیه دلالة انّ اشتغال المرء بالشی‌ء یصدّه عن فعل ضدّه. و کانت المرأة تعبد الشمس فکانت عبادتها ایّاها تصدّ عن عبادة اللَّه و یجوز ان یکون ما فی موضع النصب، و المعنی صدّها سلیمان عن عبادة الشمس فلمّا سقط الجار نصب.

لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ‌ الصرح القصر و منه قوله: یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً ای قصرا، و قیل الصّرح عرصة الدّار و کل بناء عال من صخر او زجاج فهو صرح، و «اللجة» الضحضاح من الماء، و «الممرد» المملّس و سمّی الامرد لانّه املس الخدّین، و شجرة مرداء لیس علیها و رق، و ارض مرداء لیس فیها نبات. مفسّران گفتند چون بلقیس عزم رفتن کرد به نزدیک سلیمان جن با یکدیگر گفتند که اللَّه تعالی جن و انس و طیور و وحوش و باد مسخّر سلیمان کرده و این بلقیس ملکه سباست اگر سلیمان او را بزنی کند و از وی غلامی زاید ما هرگز از تسخیر و عبودیّت نرهیم.

تدبیر آنست که بلقیس را بچشم سلیمان زشت کنیم تا او را بزنی نکند. آمدند و سلیمان را گفتند: رجلها رجل حمار و انّها شعراء السّاقین لانّ امّها کانت من الجن فلعلّها نزعت الی امّها. چون ایشان چنان گفتند سلیمان خواست که حقیقت آن بداند و قدم و ساق وی ببیند. شیاطین را فرمود تا کوشکی ساختند از آبگینه، گویی آن کوشک آب بود از روشنایی و سپیدی. و آن گه بفرمود تا آب زیر آن کوشک براندند و ماهی و دواب بحری در ان آب کرد و سریر خود بالای آن بنهاد، چنان که رهگذر بلقیس بر سر آن آبگینه بود تا بنزدیک سلیمان شود. آن ساعت که بلقیس بر طرف آن قصر و آن عرصه رسید آفتاب وران تافته بود و آب صافی می‌نمود و ماهیان را می‌دید. او را گفتند:ْخُلِی الصَّرْحَ‌

در آی درین قصر. بلقیس پنداشت که آن همه آبست و او را در آن آب میخواند، با خود گفت: ما وجد ابن داود عذابا یقتلنی به الا الغرق پسر داود بجز غرق عذابی دیگر نمی‌دانست که مرا بکشد، دامن از ساق بر کشید تا پای در آب نهد. سلیمان قدم و ساق وی بدید، فاذا هما احسن ساق فی الدنیا و قدماها کقدم الانسان. سلیمان آن گه چشم از وی بگردانید و بآواز بلند گفت:نَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ و لیس ببحر.

اهل تفسیر را درین قصّه سه قول است: قومی گفتند جن بر وی دروغ بستند از بیم آن که سلیمان او را بزنی کند و رنه قدم وی چون قدم آدمیان بود و ساق وی نیکوترین ساقها بود، قومی گفتند سخن همان بود که جنّ گفتند و بر ساق وی موی فراوان بود امّا شیاطین تدبیر ازالت آن کردند بنوره، و از آن روز باز استعمال نوره در ستردن موی میان آدمیان پدید آمد، قول سوم آنست که: لم یکن لها حافر غیر انّ مؤخّرتی قدمیها کانتا کمؤخّر الحافر.

پس سلیمان او را بدین اسلام دعوت کرد و مسلمان شد و گفت:بِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی‌ بالکفر أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‌. و انّما قالت‌عَ سُلَیْمانَ‌ لانّها دخلت فی الاسلام و لم تعرف الشرائع بعد فقلّدته و قالت دینی دینه.

خلافست میان علما که سلیمان او را بزنی کرد یا بدیگری داد بزنی: قومی گفتند او را بزنی بملک همدان داد نام وی تبع و ایشان را بزمین یمن فرستاد و ملک یمن بایشان تسلیم کرد و زوبعه امیر جنّ با ایشان بفرستاد تا از بهر ایشان بناهای عظیم و قصرهای عالی ساخت صرواح و مرواح و هنده و هنیده و فلتوم، این نام قلعه‌هاست در زمین یمن که شیاطین آن را بنا کرده‌اند از بهر تبع و امروز از آن هیچ بر پای نیست، همه خراب شده و نیست گشته قومی گفتند سلیمان بلقیس را بزنی کرد و او را دوست داشت عظیم، و او را پسری زاد نام وی داود و آن پسر در حیات پدر از دنیا برفت. و سلیمان بلقیس را با زمین یمن فرستاد و ملک یمن بر وی مقرّر کرد، و هر ماهی بزیارت وی شدی و سه روز به نزدیک وی بودی.

و سلیمان جن را فرمود تا از بهر بلقیس در زمین یمن قصرهای عالی ساختند و استوار قلعه‌های سلحین و مینون و غمدان، امروز آن بناها و قصرها همه خرابند جز رسم و طلل آن بر جای نیست اینست که ربّ العالمین میگوید در سوره هود: وَ حَصِیدٌ.

و گفته‌اند ملک سلیمان چهل سال بود و عمر وی پنجاه و پنج سال و بلقیس بعد از سلیمان بیک ماه از دنیا برفت و لمّا کسروا جدار تذمر وجدوها قائمة، علیها اثنتان و سبعون حلّة قد امسکها الصبر و المصطکی ذکروا من جمالها شیئا عظیما اذا حرّکت تحرّکت، مکتوب عندها: انا بلقیس صاحبة سلیمان بن داود خرّب اللَّه ملک من یخرّب بیتی. و کان ذلک فی ملک مروان الحمار. و اختلفوا فی اسمها فقیل بلقیس و قیل تذمر بنت اذینة کما اختلفوا فی صاحبة یوسف فقیل راعیل و قیل زلیخا.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً سمّاه اخاهم لکونه فی النسب منهم یعرفون منشأه و مولده أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ای بان اعبدوا اللَّه وحده فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ ای لمّا أتاهم وجدهم علی هذه الحالة و هی انّهم افترقوا فرقتین: کافرة و مومنة، یَخْتَصِمُونَ ای یتقاتلون گفته‌اند اختصام فریقین آنست که ربّ العالمین گفت در سورة الاعراف که در میان مستکبران و مستضعفان رفت و ذلک قوله تعالی: قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا... الایة. و گفته‌اند خصومت ایشان درین بود: کافران سخن مؤمنان مستبعد میداشتند در اثبات نبوت و رسالت صالح، میگفتند: اللّهم ان کان ما یقولونه حقا فانزل علینا العذاب، و ذلک فی قوله تعالی: ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.

صالح جواب ایشان داد، گفت یا قوم: لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ؟ سیّئة اینجا عقوبت است و حسنة توبت و معنی قَبْلَ اینجا نه تقدم زمان است بل که تقدّم رتبت و اختیارست، همچنانست که کسی گوید: صحة البدن قبل کثرة المال. میگوید ای قوم چرا عقوبت و عذاب پیش از توبت باستعجال می‌خواهید؟ آن عقوبت و عذاب که من شما را بآن می‌ترسانم و شما در عقل روا میدارید که تواند بود. چرا بآن می‌شتابید و بر سلامت عاجل و سعادت آجل اختیار میکنید چرا نه از اللَّه آمرزش خواهید و توبت و رحمت تا مگر بر شما ببخشاید.

قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ یعنی تطیّرنا بک، و المعنی تشأمنا بک و بقومک و بمجیئک، همانست که قوم موسی با موسی گفتند و اهل انطاکیه با رسولان خویش گفتند. و سبب آن بود که چون بر پیغامبر خویش عاصی شدند و پیغامبر را دروغ‌زن گرفتند ربّ العالمین باران رحمت ازیشان باز گرفت و قحط و نیاز بریشان گماشت تا بسختی رسیدند، و کذا سنّته سبحانه فی اخذهم بالبأساء و الضّراء لعلهم یرجعون. همچنین قوم صالح را قحط و نیاز و مجاعت رسید، گفتند: دعوتک مشئومة علینا، این دعوت تو شوم آمد که باران و نعمت از ما وا ایستاد، و هذا کان اعتقاد العرب فی بعض الوحوش و الطّیور انّها اذا صاحت من جانب دون جانب دلّت علی حدوث آفات و بلایا، و نهی رسول اللَّه (ص) عنها فقال اقرّوا الطیر علی مکناتها لانّها اوهام لا حقیقة معها، و المکنات بیض الضّبّ واحدتها مکنة و هی کلمة مستعارة، و لقد انشدوا:

الفال و الزجر و الرّؤیا تعالیل
و للمنجّم احکام اباطیل‌

چون قوم صالح گفتند: اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ صالح جواب داد، گفت: طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ، آنچه شما می‌پندارید که از من است از نقصان زروع و ثمار آن نه از منست، که آن از تقدیر خداست و بامر خداست. شما را بآن آزمایش میکند که تا خود هیچ بیدار شوید و پند پذیرید و نمی‌پذیرید و نمی‌دانید. و قیل طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ، ای جزاء تطیّرکم عند اللَّه محفوظ علیکم حتی یجازیکم به. و قیل معناه العذاب الموعود لکم عند اللَّه اعظم و اشدّ ممّا لحقّکم من نقصان الزّروع و الثمار. بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ای تصرفون عن الطریقة المستقیمة. و الفتنة صرف الشی‌ء عن الشی‌ء. و قیل تُفْتَنُونَ ای تضلّون فتجهلون انّ الخیر و الشّر من عند اللَّه.

و کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ من ابناء اشرافهم فی مدینة ثمود و هی: الحجر، یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ ای لا یکون منهم الّا الفساد فی جمیع امورهم، و اسماؤهم: قدار بن سالف و مصدع بن دهر و اسلم و رهمی و رهیم و دعمی و دعیم و قبال و صداف.

این جماعت با یکدیگر گفتند: تَقاسَمُوا بِاللَّهِ، امر است ای احلفوا باللّه.

لَنُبَیِّتَنَّهُ بالتّاء و ضمّ التاء الثانیة. این قرائت حمزه و کسایی است. و همچنین لتقولنّ بتاء و ضمّ لام، معنی آنست که سوگند خورید با یکدیگر که شبیخون کنید بر صالح و کسان او را آن گه ولی دم او را گوئید: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ بفتح میم و لام قرائت عاصم است، و هو المصدر ای ما شهدنا هلاک اهله و لم یتعرّض لاهله فکیف کنّا نتعرّض له. حفص «مهلک» بفتح میم و کسر لام خواند. و هو موضع الهلاک، ای ما حضرنا موضع هلاکه فضلا عن ان تولّیناه، باقی بضمّ میم و فتح لام خوانند و هو الموضع و المصدر جمیعا، وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فی قولنا: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ.

وَ مَکَرُوا مَکْراً حین قصدوا تبییت صالح و الفتک به وَ مَکَرْنا مَکْراً حین ادّینا مکرهم الی هلاکهم وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ برجوع و بال مکرهم علیهم.

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ ای فانظر یا محمد بعین قلبک و عقلک الی عاقبة مکر ثمود بنبیّهم صالح کیف کانت و الی ما ذا صارت، و اعلم انّی فاعل مثل ذلک بکفّار قومک فی الوقت الموقّت لهم فلیسوا خیرا منهم. ثمّ فسّر ذلک فقال: أَنَّا دَمَّرْناهُمْ، بفتح الف قرائت کوفی و یعقوب است و باقی بکسر الف خوانند، فمن فتح جعل الجملة خبر کانَ و من کسر وقف علی عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ، ثمّ استأنف و قال: أَنَّا دَمَّرْناهُمْ، ای انّا اهلکنا الرّهط وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ. الدّمار و التدمیر استیصال الشی‌ء بالهلاک ، قال ابن عباس: ارسل اللَّه الملائکة لیلا فامتلأت بهم دار صالح فاتی التسعة الدّار شاهرین سیوفهم فرمتهم الملایکة بالحجارة من حیث یرون الحجارة و لا یرون الملائکة فقتلتهم. قال مقاتل: نزلوا فی سفح جبل ینتظر بعضهم بعضا لیأتوا دار صالح، فانحطّت علیهم صخرة فهشمتهم.

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ اشارة الی الحجر خاوِیَةً ای خربة خالیة عن الاهل و السّکان. خاویة نصب علی الحال بِما ظَلَمُوا ای بظلمهم و شرکهم. إِنَّ فِی ذلِکَ ای فی اهلاکنا ایّاهم لَآیَةً ای دلالة لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ فیتّعظون.

وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا بصالح وَ کانُوا یَتَّقُونَ اوامر اللَّه ان یترکوها و کانوا اربعة آلاف خرج بهم صالح الی حضرموت، و سمّی حضرموت لان صالحا لمّا دخلها مات.

وَ لُوطاً ای اذکر لوطا إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ علی وجه الانکار علیهم أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ یعنی اتیان الذّکران وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ یعنی و حالکم انّ لکم بصرا و علما بقبح ما تفعلون. و انّما قال ذلک لانّ فعل القبیح و ان کان قبیحا من جمیع الناس فهو ممّن یعلم قبحه اقبح. و قیل البصر هاهنا العقل. و قیل معناه یری بعضکم بعضا و کانوا لا یستترون عتوّا منهم و تمرّدا.

أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ هذا تفسیر للفاحشة التی انکر علیهم اتیانها مبصرین و اعاد لفظ الاستفهام زیادة فی الانکار. و قیل هو توبیخ بعد توبیخ کقول القائل: الم انهک، الم اعظک بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ای جهلة بعظیم حق اللَّه علیکم. ان قیل کیف وصفهم بالبصیرة ثمّ قال بعقبه: بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ، فالجواب انّ بَلْ نفی لفعل توجبه البصیرة ای لکم بصیرة و تعملون عمل الجهّال. و قیل بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ العذاب الموعود علی هذه الفاحشة و تجهلون، عاقبة امرکم.

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ یتحرّجون و یتنزّهون عمّا نعمل. یقولون ذلک علی سبیل الاستهزاء.

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ، ای لمّا تعاطوا ما تعاطوه خلّصنا لوطا و من آمن معه من قومه من تلک المدن بان امرنا هم بالخروج منها، إِلَّا امْرَأَتَهُ الکافرة فانّا ترکناها مع المقیمین. و الغابر الباقی، یقال: غبر غبورا اذا بقی. و قرأ ابو بکر قَدَّرْناها مخفّفة و التخویف و التشدید فی المعنی واحد، ای بتقدیر منّا جعلناها من الباقین.

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً من سجّیل فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ ای بئس مطر من انذروا فلم یخافوا.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها؟ مقاتل گفت چون رسول بلقیس از نزدیک سلیمان بازگشت و آن عجایب و بدایع که در مملکت سلیمان دیده بود باز گفت و حکایت کرد، بلقیس گفت: هذا امر من السّماء، این کاری آسمانی است، ساخته و خواسته ربّانی است و ما را کاویدن با وی روی نیست و در مخالفت و منابذت وی هیچ کس را طاقت نیست و آن ملک وی نه ملک سرسریست که آن جز نبوّت و تأیید الهی نیست. کس فرستاد به سلیمان که: اینک من آمدم با سران و سروران قوم خویش تا در کار تو بنگرم و دین تو بدانم که چیست و مرا بچه می‌خوانی؟ آن گه عرش خویش را در آخر هفت اندرون استوار بنهاد و پاسبانان بر آن موکّل کرد و در مملکت خویش نائبی بگماشت که کار ملک میراند و آن سریر ملک نگه میدارد تا کس در آن طمع نکند و آن گه عزم رحیل کرد با دوازده هزار سرهنگ از مهتران قوم خویش با هر سرهنگی عددی فراوان از خیل و حشم. و سلیمان که آنجا بود دانست که بلقیس می‌آید و بقصد اسلام و ایمان می‌آید که جبرئیل از پیش آمده بود و او را خبر داده و لهذا قال سلیمان: قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ، ای مؤمنین موحّدین.
هوش مصنوعی: سلیمان به جمع مشاوران خود گفت: کدام یک از شما می‌تواند تخت بلقیس را به من بیاورد؟ مقاتل توضیح می‌دهد که وقتی نماینده بلقیس نزد سلیمان برگشت و آن شگفتی‌ها و زیبایی‌هایی که در قلمرو سلیمان دیده بود را برای او تعریف کرد، بلقیس به این نتیجه رسید که این موضوعی الهی است و نمی‌توان با او درافتاد، زیرا سلطنت سلیمان به دلیل نبوت و تایید الهی است. او نماینده‌ای به سلیمان فرستاد تا با سران قوم خود بیاید و در مورد دین او اطلاعات کسب کند. سپس بلقیس تخت خود را در جایی محکم قرار داد و نگهبانانی بر آن گماشت و در قلمرو خود نایبی منصوب کرد تا امور را مدیریت کند و از تخت محافظت کند. سپس او تصمیم به حرکت گرفت و با دوازده هزار فرمانده و تعداد زیادی از همراهانش سفر کرد. سلیمان که از آمدن بلقیس آگاه بود و دانست که او با نیت اسلام آورده، پیشاپیش گفت: پیش از آن که آنها به من به عنوان مسلمان بیایند، ای مؤمنان!
و گفته‌اند میان بلقیس و سلیمان ده روز راه بود، و گفته‌اند دو ماهه راه بود. روزی سلیمان بیرون رفته بود از انجا که بود غباری عظیم دید بمسافت یک فرسنگ و سلیمان مردی مهیب بود، کس بابتداء سخن با وی نیارستی گفت تا نخست وی ابتدا کردی چون آن غبار دید از دور گفت: ما هذا؟ آن چه غبارست؟ گفتند، بلقیس است که می آید. گفت: و قد نزلت منّا بهذا المکان، و بلقیس چنین بما نزدیک رسید. آن گه سلیمان روی با لشکر خویش کرد گفت: یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها کیست از شما که عرش بلقیس آن ساعت بمن آرد، و این سخن دو معنی را گفت: یکی آن که کره سلیمان ان یستحلّ حریمها بعد اسلامها، روا نداشت که بعد از آمدن بلقیس و اسلام وی دست در حریم وی برد که بعد از اسلام آن وی را حلال نبود ، دیگر معنی: احبّ ان یریها معجزة تدلّها بها علی صحة نبوة سلیمان، خواست که آن حال سلیمان را معجزتی بود و دلیلی بر صدق نبوت وی تا بلقیس بداند که آوردن آن سریر از چنان جای استوار محکم بیک لحظه جز قدرت الهی و معجزت نبوی نیست.
هوش مصنوعی: میان بلقیس و سلیمان فاصله‌ای حدود ده روز یا حتی دو ماه وجود داشت. روزی سلیمان از مکان خود خارج شده بود و در دوردست غباری بزرگ را دید که به سمت او می‌آمد. او که مردی با وقار و قدرتمند بود، هیچ‌کس جرأت نداشت صحبت را آغاز کند تا اینکه سلیمان اولین کلام را گفت و پرسید: آن غبار چیست؟ پاسخ دادند که بلقیس در حال آمدن است. سلیمان گفت که بلقیس به این نزدیکی رسیده است. سپس به لشکر خود روی آورد و خطاب به آنان گفت: «کیست که عرش بلقیس را به من بیاورد؟» این جمله دو معنی داشت؛ یکی اینکه سلیمان نمی‌خواست که بعد از اسلام آوردن بلقیس، به حریم او دست بزند و دیگر اینکه می‌خواست معجزه‌ای به او نشان دهد که صداقت نبوت خود را ثابت کند، تا بلقیس بداند آوردن عرش از آن فاصله تنها با قدرت الهی و معجزه ممکن است.
قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ تقول: عفریت و عفریّة و عفر و عفاریة، و العرب تتبع کل واحدة منها بتابعة تقول: عفریت، نفریت، عفریّة، و عفر نفریّة، عفر، عفاریة نفاریة.
هوش مصنوعی: عفریت از جنیان می‌گوید: عفریت، عفریه، عفر و عفاریه نام‌هایی هستند که عرب‌ها هر کدام را با نام‌های دیگری دنبال می‌کنند. به عبارت دیگر، برای عفریت، نام‌های مختلفی مانند نفریت، عفریه و موارد دیگر وجود دارد که در هر مورد به نوعی آن را توصیف می‌کنند.
و العفریت عند العرب المارد، الداهیة ، یقال: هو صخر سیّد الجنّ، و کان قبل ذلک متمردا علی سلیمان، و اصطخر فارس تنسب الیه. آن عفریت گفت: سید الجن که آن تخت بتو آرم پیش از آن که از مجلس حکم و قضا برخیزی و عادت سلیمان چنان بود که تا به نیمه روز مجلس حکم و فصل قضا بنشستید، و گفته‌اند مقام وی آن بود که هر روز بمجلس وعظ و تذکیر بنشستید تا آفتاب بالا گرفتی وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ای قوی علی حمله امین علی جواهره، و قیل امین فیما اقول. سلیمان گفت: زودتر از این خواهم.
هوش مصنوعی: عفریت در زبان عربی به معنای موجودی قوی و بی‌رحم است. گفته می‌شود که او می‌تواند سلطنت جن‌ها را به دست گیرد و قبل از این، بر سلیمان rebellious بود. عفریت ادعا می‌کند که می‌تواند تخت سلطنت را پیش از آنکه سلیمان از جایگاه خود برخیزد، برای او بیاورد. معمولاً سلیمان تا نیمه روز در مجلس قضاوت می‌نشست و سپس به انجام وعظ و نصیحت می‌پرداخت. او گفت که به عفریت اعتماد دارد و به او اجازه می‌دهد که مسئولیت سنگین را بر عهده بگیرد، اما سلیمان اعلام کرد که می‌خواهد سریع‌تر این کار انجام شود.
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ، اقوال مفسران مختلف است که الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ که بود؟ قومی گفتند جبرئیل بود (ع)، قومی گفتند فریشته دیگر بود، ربّ العزة او را قرین سلیمان کرده بود پیوسته با وی بودی و او را قوّت دادی، قومی گفتند خضر بود (ع)، قومی گفتند مردی بود از حمیر نام او ضبه و مستجاب الدعوة بود و قیل اسمه ملیخا، و قیل اسمه اسطوس، و قیل هو سلیمان (ع) و ذلک انّ رجلا عالما من بنی اسرائیل، آتاه اللَّه علما و فقها، قال أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ، فقال سلیمان: هات. فقال: انت النبی بن النبی و لیس احدکم اوجه عند اللَّه منک و لا اقدر علی حاجته فان دعوت اللَّه و طلبت الیه کان عندک. قال صدقت، ففعل ذلک، فجی‌ء بالعرش فی الوقت. و قول معتمد و بیشترین مفسران آنست که آصف بود وزیر سلیمان و دبیر وی. و هو آصف بن برخیا بن شمعون رجل صالح مجاب الدعاء، قال ابن عباس انّ آصف قال لسلیمان حین صلّی و دعا اللَّه عزّ و جلّ: مدّ عینیک حتی ینتهی طرفک. قال فمدّ سلیمان عینیه فنظر نحو الیمن و دعا آصف، فبعث اللَّه سبحانه الملائکة فحملوا السریر من تحت الارض یخدون الارض خدّا حتی انخرقت الارض بالسّریر بین یدی سلیمان (ع).
هوش مصنوعی: در این متن به نظرات مختلف مفسران درباره شخصیتی که دارای دانش از کتاب بود، اشاره شده است. برخی معتقدند این فرد جبرئیل (ع) بود، در حالی که برخی دیگر بر این عقیده‌اند که او فرشته‌ای دیگر بوده که خداوند او را به سلیمان (ع) پیوسته کرده بود تا او را تقویت کند. همچنین گفته شده که ممکن است این فرد خضر (ع) باشد یا کسی به نام ضبه از حمیر که دعاهایش مستجاب شده است. برخی نام او را ملیخا یا اسطوس می‌دانند و برخی دیگر می‌گویند او خود سلیمان (ع) بود. در ادامه، به داستانی اشاره شده که فردی عالِم از بنی اسرائیل به سلیمان (ع) می‌گوید که قبل از اینکه پلک بزنی، عرش را برایش می‌آورد، و سلیمان (ع) نیز آن را تأیید می‌کند. در این زمینه، بیشتر مفسران تأکید دارند که آصف، وزیر و دبیر سلیمان (ع) بوده است که دعایش مستجاب شده است. گزارشی نیز وجود دارد که آصف به سلیمان (ع) می‌گوید که چشمش را به میزان لازم باز کند تا بتواند عرش را ببیند و سپس دعا می‌کند و عرش به سرعت از زیر زمین به سمت او می‌آید.
امّا آنچه گفت: عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ این علم کتاب اسم اللَّه الاعظم است: یا حیّ یا قیوم یا ذا الجلال و الاکرام، و بقول بعضی: یا الهنا و اله الخلق اجمعین الها واحدا لا اله الّا انت، ایتنی بعرشها. و قیل قال آصف بالعبریة: آهیا شراهیا، و هو الاسم الاعظم، و قال الحسن اسم اللَّه الاعظم: یا اللَّه یا رحمان.
هوش مصنوعی: اما آنچه که گفته شده, " نزد او علمی از کتاب است" به معنای این است که این علم، اسم اعظم خداوند است: یا حی و یا قیوم و یا دارای جلال و کرامت. بعضی نیز گفته‌اند: "ای پروردگار ما و پروردگار همه مخلوقات، خدای واحدی هستی که هیچ خدای دیگری جز تو نیست، پس به من عرش او را بده." گفته شده آصف به زبان عبرانی گفت: "آهیا شراهیا"، که همان اسم اعظم است. همچنین حسن گفته است که اسم اعظم خداوند: "یا اللَّه یا رحمان" است.
قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ارتداد الطرف ان یرجع الی الناظر من رؤیة شی‌ء کان ینظر الیه.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه چشمت به چیزی که به آن نگاه می‌کنی برگردد، به این معناست که نگاه به آن شیء دوباره به سمت ناظر باز می‌گردد.
فَلَمَّا رَآهُ یجوز ان یکون هذا الرّای سلیمان و یجوز ان یکون آصف فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ راسخا فی الارض ثابتا فیها کانّه فیه بیت او بنی رتقا و هو محمول الیه من مآرب الی الشام فی مقدار ارتداد الطرف. قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی اعطانی بفضله و انّما اعطانی لیمتحننی فیستخرج منی ما اودعه فی من معلومه أ اشکر نعمه علی حین اعطانی ما اردت ام اکفر ذلک فلا اشکره علیه، و من شکر اللَّه علی نعمه، فانّما یشکر لنفسه لانّ نفع ذلک یعود الیه حیث یستوجب المزید و من کفر فان مضرّة کفره علیه لا علی ربّه و اللَّه سبحانه متعال علی المضارّ و المنافع غنیّ عن عباده و افعالهم.
هوش مصنوعی: پس زمانی که او آن را دید، احتمال می‌داد که این نظر سلیمان باشد و یا اینکه نظر آصف باشد. وقتی که آن را دید که در نزد او ثابت و راسخ است، مانند اینکه در آنجا خانه یا بنایی است که از سرزمین مآرب به شام منتقل شده است، در زمانی که چشم برمی‌گرداند. گفت: این از فضل پروردگار من است که به من عطا کرده و این عطا تنها به این دلیل است که مرا بیازماید و از من چیزی را که در من نهفته است، استخراج کند؛ آیا باید نعمتش را در زمانی که آنچه می‌خواستم به من داده، شکرگزاری کنم، یا اینکه کفران کرده و او را شکر نکنم؟ و هر کس که به شکر پروردگارش پردازد، در حقیقت به نفع خود شکر می‌کند؛ زیرا سود آن به خود او برمی‌گردد و شایستهٔ پاداش بیشتر است، و هر کس که کفر ورزد، ضرر کفرش به خود او می‌رسد، نه به پروردگارش، و خداوند متعال در برابر ضررها و منفعت‌ها بی‌نیاز از بندگان و اعمال آنهاست.
و قیل معنی الایة: هذا من فضل ربّی علیّ اذ صیّر فی امّتی من یجری علی یده مثل هذا الامر، ففضل ذلک لی و هو انعام علیّ. و قیل انّ سلیمان تداخله شی‌ء اذ صار غیره من امته اعلم منه و اقدر علی بعض الامور فقال ریاضة لنفسه: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی ای ممّا یملکه یجعله لمن یشاء من عباده فقد جعل هذا الفضل لهذا الذی اوتی علما من الکتاب لیبلونی اشکر أم اکفر.
هوش مصنوعی: این آیه نشان‌دهنده‌ی نعمت‌های پروردگار بر من است، زیرا او در میان امتم افرادی قرار داده که کارهای بزرگی انجام می‌دهند. بنابراین، این برتری و فضل برای من است و نشان‌دهنده‌ی لطف او به من است. همچنین گفته شده است که سلیمان به دلیل اینکه افرادی در میان امتش با علم بیشتر و قدرت‌های بیشتری بر برخی امور پیدا شدند، به خود گفت: این هم از فضل پروردگار من است، یعنی آنچه را که خداوند به هر کس بخواهد عطا می‌کند. پس این نعمت به کسی داده شده که دانشی از کتاب دارد تا ببیند آیا او شکرگزار خواهد شد یا ناسپاسی می‌کند.
قوله: قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها، التنکیر التغییر الی حال ینکرها صاحبها اذا رآها، و المعنی اظهروه لها لتنکّر موضعه عندی فننظر أ تهتدی بان تعلم انّ هذا لا یقدر علیه الّا اللَّه فتؤمن ام لا تتنبّه لذلک. و قال وهب و محمد بن کعب و غیرهما من اهل الکتاب: خافت الجنّ ان یتزوّجها سلیمان فتفشی الیه اسرار الجنّ فلا ینفکّون من تسخیر سلیمان و ذریته من بعده فارادوا ان یزهدوه فیها فاساؤا الثناء علیها.
هوش مصنوعی: گفته شده که آن عرش را به گونه‌ای نشان دهید که او آن را نشناسد. این به معنای این است که آن را طوری به او معرفی کنید که در ابتدا او نتواند آن را تشخیص دهد. هدف این است که ببینیم آیا او به این نتیجه می‌رسد که تنها خداست که می‌تواند چنین چیزی را فراهم کند و آیا به همین دلیل ایمان می‌آورد یا نه. همچنین این افراد از اهل کتاب می‌گویند که جن‌ها نگران بودند سلیمان با او ازدواج کند و به این ترتیب اسرار جن‌ها را به سلیمان افشا کند، و به همین دلیل تلاش کردند تا او را از این ازدواج منصرف کنند و بدی‌هایی را درباره او بیان کنند.
و قالوا انّ فی عقلها خبلا و انّ رجلها کحافر الحمار فاراد سلیمان ان یختبر عقلها فقال: نَکِّرُوا لَها عَرْشَها ای غیّروا لها عرشها بتغییر صورته فاجعلوا اعلاه اسفله و مقدّمه مؤخّره. و قیل نزع ما کان علیه من فصوصه و جواهره. و قیل زید فیه و نقص نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی الی معرفة عرشها فنعرف بذلک عقلها أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ الیه.
هوش مصنوعی: آنها گفتند که در عقل او نقصی وجود دارد و پاهای او همانند پاهای الاغ است. سلیمان خواست عقل او را امتحان کند، بنابراین دستور داد عرش او را تغییر دهند، به این صورت که بالای آن را به پایین و جلو را به عقب تبدیل کنند. برخی گفته‌اند که جواهرات و زیورآلات آن را حذف کردند و برخی دیگر نیز گفته‌اند که در آن افزوده و کم کردند. هدف این بود که ببینند آیا او به شناسایی عرش خود می‌رسد تا به این ترتیب عقل او را بشناسند، یا اینکه از جمله کسانی باشد که به چیزی هدایت نمی‌شوند.
فَلَمَّا جاءَتْ بلقیس قِیلَ لها أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ شبّهته به فلم تقرّ بذلک و لم تنکر، فعلم سلیمان کمال عقلها، قال الحسین بن فضل: شبّهوا علیها بقولهم: أَ هکَذا عَرْشُکِ فشبّهت علیهم بقولها: کَأَنَّهُ هُوَ، فاجابتهم علی حسب سؤالهم، و لو قالوا لها هذا عرشک لقالت نعم.
هوش مصنوعی: زمانی که بلقیس به دربار سلیمان رسید، از او سؤال کردند که آیا این عرش توست؟ او پاسخ داد که به نظر می‌رسد مانند آن است. او نه به طور کامل تأیید کرد و نه کاملاً انکار کرد، و این نشان‌دهنده هوش و درک بالای او بود. بعضی گفته‌اند که سلیمان او را به این نحو امتحان کرد و او نیز به همان صورت پاسخ داد، به عبارت دیگر، اگر آن‌ها به طور مستقیم از او می‌پرسیدند که آیا این عرش توست، او به راحتی تأیید می‌کرد.
قوله: وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها... قال المفسرون: هذا من قول سلیمان یقول اعطینا علم التوحید و النبوة من قبل توحیدها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ، قبل اسلامها کأنّه یباریها بقدم دینه و اسلامه اذ بارته بملکها، و قیل هذا من قول بلقیس لمّا رأت عرشها عنه سلیمان قالت: عرفت هذه و اوتینا العلم بصحة نبوّتک بالآیات المتقدّمة من امر الهدهد و الرسل من قبل هذه المعجزة التی رأیتها من احضار العرش وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ منقادین، مطیعین لامرک من قبل ان جئناک.
هوش مصنوعی: سلیمان می‌گوید که ما علم توحید و نبوت را پیش از اینکه توحید بلقیس کامل شود، دریافت کرده بودیم و ما قبلاً مسلمان بودیم. او به نوعی در حال مقایسه دین و اسلام خود با سلطنت بلقیس است. همچنین، برخی مفسرین بر این عقیده‌اند که این سخن بلقیس است. زمانی که او عرش خود را در مقابل سلیمان دید، گفت: «من این را می‌شناسم»، و افزود که ما با دلایل و نشانه‌های پیشین از نبوت تو آشنا شده‌ایم، قبل از اینکه این معجزه را که احضار عرش است ببینیم. او همچنین تاکید می‌کند که ما قبلاً مطیع و فرمانبردار بوده‌ایم و قبل از اینکه به نزد تو بیاییم، تسلیم امر تو بودیم.
وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ یجوز ان یکون ما فی موضع الرفع فیکون فاعل وَ صَدَّها ای صدّها عبادة الشمس من عبادة اللَّه، و فیه دلالة انّ اشتغال المرء بالشی‌ء یصدّه عن فعل ضدّه. و کانت المرأة تعبد الشمس فکانت عبادتها ایّاها تصدّ عن عبادة اللَّه و یجوز ان یکون ما فی موضع النصب، و المعنی صدّها سلیمان عن عبادة الشمس فلمّا سقط الجار نصب.
هوش مصنوعی: در این متن به این نکته اشاره شده است که شخصی که به چیزی غیر از خدا وابسته است، ممکن است از عبادت خدا بازداشته شود. در اینجا مثالی از یک زن آورده شده که به پرستش خورشید مشغول بوده است و این اشتغال او مانع از عبادت خدا شده است. همچنین بیان شده است که سلیمان می‌تواند او را از این عبادت بازدارد، که در این صورت استفاده از جملات به گونه‌ای است که نشان می‌دهد این مسأله به عبودیت و تاثیرات منفی آن مربوط می‌شود.
لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ‌ الصرح القصر و منه قوله: یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً ای قصرا، و قیل الصّرح عرصة الدّار و کل بناء عال من صخر او زجاج فهو صرح، و «اللجة» الضحضاح من الماء، و «الممرد» المملّس و سمّی الامرد لانّه املس الخدّین، و شجرة مرداء لیس علیها و رق، و ارض مرداء لیس فیها نبات. مفسّران گفتند چون بلقیس عزم رفتن کرد به نزدیک سلیمان جن با یکدیگر گفتند که اللَّه تعالی جن و انس و طیور و وحوش و باد مسخّر سلیمان کرده و این بلقیس ملکه سباست اگر سلیمان او را بزنی کند و از وی غلامی زاید ما هرگز از تسخیر و عبودیّت نرهیم.
هوش مصنوعی: بلقیس تصمیم گرفت به نزد سلیمان برود. جن‌ها با یکدیگر صحبت کردند و گفتند که خداوند جن‌ها، انسان‌ها، پرندگان و حیوانات را تحت فرمان سلیمان قرار داده است. حالا این بلقیس، ملکه سبا، اگر سلیمان او را بزند و از او فرزندی داشته باشد، ما هرگز از تسخیر و بندگی رها نخواهیم شد.
تدبیر آنست که بلقیس را بچشم سلیمان زشت کنیم تا او را بزنی نکند. آمدند و سلیمان را گفتند: رجلها رجل حمار و انّها شعراء السّاقین لانّ امّها کانت من الجن فلعلّها نزعت الی امّها. چون ایشان چنان گفتند سلیمان خواست که حقیقت آن بداند و قدم و ساق وی ببیند. شیاطین را فرمود تا کوشکی ساختند از آبگینه، گویی آن کوشک آب بود از روشنایی و سپیدی. و آن گه بفرمود تا آب زیر آن کوشک براندند و ماهی و دواب بحری در ان آب کرد و سریر خود بالای آن بنهاد، چنان که رهگذر بلقیس بر سر آن آبگینه بود تا بنزدیک سلیمان شود. آن ساعت که بلقیس بر طرف آن قصر و آن عرصه رسید آفتاب وران تافته بود و آب صافی می‌نمود و ماهیان را می‌دید. او را گفتند:ْخُلِی الصَّرْحَ‌
هوش مصنوعی: تدبیر این بود که بلقیس را در نظر سلیمان زشت نشان دهند تا او به او نزدیک نشود. سپس به سلیمان گفتند: «این زن چون مردی زشت و مانند یک الاغ است و او شاعری است از نسل دیوها، زیرا مادرش از جن بود، شاید او نیز به مادری خود رفته باشد.» وقتی که آنان این سخنان را گفتند، سلیمان خواست حقیقت را بداند و به پا و ساق او نگاه کند. بنابراین، فرمان داد تا برای او کاخی از شیشه بسازند که گویی آن کاخ از آب شفاف و درخشان پر شده است. سپس دستور داد تا آب زیر آن کاخ سرازیر شود و ماهی‌ها و موجودات دریایی را در آن آب قرار دهند و تخت خود را بالای آن بگذارد، به گونه‌ای که بلقیس وقتی که به آن کاخ می‌رسید گویی بر روی آب شفاف در حال حرکت است تا نزدیک سلیمان بیاید. در همان لحظه‌ای که بلقیس به آن قصر رسید و به آن محل نگاه کرد، آفتاب در حال تابش بود و آب بسیار صاف به نظر می‌رسید و او ماهی‌ها را دید. به او گفتند: «برو داخل قصر!»
در آی درین قصر. بلقیس پنداشت که آن همه آبست و او را در آن آب میخواند، با خود گفت: ما وجد ابن داود عذابا یقتلنی به الا الغرق پسر داود بجز غرق عذابی دیگر نمی‌دانست که مرا بکشد، دامن از ساق بر کشید تا پای در آب نهد. سلیمان قدم و ساق وی بدید، فاذا هما احسن ساق فی الدنیا و قدماها کقدم الانسان. سلیمان آن گه چشم از وی بگردانید و بآواز بلند گفت:نَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ و لیس ببحر.
هوش مصنوعی: در آن قصر بلقیس تصور کرد که همگی در آب فرو رفته‌اند و به او می‌گویند که به داخل آب برود. به ذهنش رسید که شاید پسر داود تنها روشی که برای کشتن او دارد، غرق کردنش باشد. بنابراین دامن خود را بالا زد تا پایش را در آب بگذارد. اما سلیمان پای او را دید و متوجه شد که پاهای بلقیس بسیار زیبا و مانند پاهای انسان است. او سپس چشمش را از بلقیس برگرداند و با صدای بلند گفت که اینجا چیزی جز یک بنای شیشه‌ای نیست و در واقع دریا نیست.
اهل تفسیر را درین قصّه سه قول است: قومی گفتند جن بر وی دروغ بستند از بیم آن که سلیمان او را بزنی کند و رنه قدم وی چون قدم آدمیان بود و ساق وی نیکوترین ساقها بود، قومی گفتند سخن همان بود که جنّ گفتند و بر ساق وی موی فراوان بود امّا شیاطین تدبیر ازالت آن کردند بنوره، و از آن روز باز استعمال نوره در ستردن موی میان آدمیان پدید آمد، قول سوم آنست که: لم یکن لها حافر غیر انّ مؤخّرتی قدمیها کانتا کمؤخّر الحافر.
هوش مصنوعی: در مورد این داستان، نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی بر این باورند که جن‌ها به سلیمان دروغ گفتند تا او از او بترسد و او را مورد تنبیه قرار ندهد. آنها می‌گویند قدم‌های او مشابه قدم‌های انسان‌ها بوده و ساق‌هایش بسیار زیبا و خوش فرم بوده است. گروه دیگری معتقدند که آنچه جن‌ها گفتند حقیقت داشت و او دارای موی فراوان در ساق‌هایش بود، اما شیاطین نقشه‌ای کشیدند تا آن موها از بین برود و از آن زمان به بعد، استفاده از مواد حاوی نور برای از بین بردن موهای زائد در میان انسان‌ها آغاز شد. نظر سوم این است که او هیچ گونه پاشنه‌ای نداشت، اما پاهایش به شکل پاشنه‌دار بودند.
پس سلیمان او را بدین اسلام دعوت کرد و مسلمان شد و گفت:بِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی‌ بالکفر أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‌. و انّما قالت‌عَ سُلَیْمانَ‌ لانّها دخلت فی الاسلام و لم تعرف الشرائع بعد فقلّدته و قالت دینی دینه.
هوش مصنوعی: سلیمان او را به اسلام دعوت کرد و او مسلمان شد و گفت: «من به خودم ظلم کردم زیرا کافر بودم. حالا با سلیمان به خدا، پروردگار جهانیان، مسلمان شدم.» او تنها به خاطر این که تازه به اسلام روی آورده و هنوز قوانین آن را نمی‌دانست، سلیمان را پیروی کرد و گفت: «دین من، دین اوست.»
خلافست میان علما که سلیمان او را بزنی کرد یا بدیگری داد بزنی: قومی گفتند او را بزنی بملک همدان داد نام وی تبع و ایشان را بزمین یمن فرستاد و ملک یمن بایشان تسلیم کرد و زوبعه امیر جنّ با ایشان بفرستاد تا از بهر ایشان بناهای عظیم و قصرهای عالی ساخت صرواح و مرواح و هنده و هنیده و فلتوم، این نام قلعه‌هاست در زمین یمن که شیاطین آن را بنا کرده‌اند از بهر تبع و امروز از آن هیچ بر پای نیست، همه خراب شده و نیست گشته قومی گفتند سلیمان بلقیس را بزنی کرد و او را دوست داشت عظیم، و او را پسری زاد نام وی داود و آن پسر در حیات پدر از دنیا برفت. و سلیمان بلقیس را با زمین یمن فرستاد و ملک یمن بر وی مقرّر کرد، و هر ماهی بزیارت وی شدی و سه روز به نزدیک وی بودی.
هوش مصنوعی: بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد که آیا سلیمان او را به رنج برد یا به کسی دیگر سپرد. گروهی بر این باورند که او را به پادشاه همدان سپرد و نامش تبع بود و آنها را به یمن فرستاد؛ پادشاه یمن نیز تسلیم آنها شد. زوبعه، فرمانده جن‌ها، نیز با آنها فرستاده شد تا برایشان بناهای بزرگ و کاخ‌های باشکوه بسازد. این قلعه‌ها که به نام‌های صرواح، مرواح، هنده، هنیده و فلتوم شناخته می‌شوند، در یمن ساخته شدند و شیاطین آن‌ها را بنا کردند. اما اکنون هیچ یک از آنها باقی نمانده و همه ویران شده‌اند. گروهی دیگر معتقدند که سلیمان بلقیس را به زنی گرفت و بسیار او را دوست داشت و از او پسری به نام داود به دنیا آمد که در زمان حیات پدرش فوت کرد. سلیمان بلقیس را با سرزمین یمن فرستاد و برای او حکومتی در یمن مشخص کرد، و هر ماه به دیدار او می‌رفت و سه روز در نزد او می‌ماند.
و سلیمان جن را فرمود تا از بهر بلقیس در زمین یمن قصرهای عالی ساختند و استوار قلعه‌های سلحین و مینون و غمدان، امروز آن بناها و قصرها همه خرابند جز رسم و طلل آن بر جای نیست اینست که ربّ العالمین میگوید در سوره هود: وَ حَصِیدٌ.
هوش مصنوعی: سلیمان به جن‌ها دستور داد که برای بلقیس در سرزمین یمن قصرهای زیبا و قابل استحکام بسازند، به ویژه قلعه‌های سلحین و مینون و غمدان. اما امروز، همه آن بناها و قصرها ویران شده‌اند و تنها آثاری از آن‌ها باقی مانده است. به همین دلیل، پروردگار جهانیان در سوره هود می‌فرماید: "و حصید".
و گفته‌اند ملک سلیمان چهل سال بود و عمر وی پنجاه و پنج سال و بلقیس بعد از سلیمان بیک ماه از دنیا برفت و لمّا کسروا جدار تذمر وجدوها قائمة، علیها اثنتان و سبعون حلّة قد امسکها الصبر و المصطکی ذکروا من جمالها شیئا عظیما اذا حرّکت تحرّکت، مکتوب عندها: انا بلقیس صاحبة سلیمان بن داود خرّب اللَّه ملک من یخرّب بیتی. و کان ذلک فی ملک مروان الحمار. و اختلفوا فی اسمها فقیل بلقیس و قیل تذمر بنت اذینة کما اختلفوا فی صاحبة یوسف فقیل راعیل و قیل زلیخا.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که سلطنت سلیمان چهل سال به طول انجامید و او در پنجاه و پنج سالگی درگذشت. بلقیس، ملکه سبا، یک ماه پس از سلیمان از دنیا رفت. وقتی دیوار قبر او را شکستند، او را در حالتی ایستاده دیدند و بر رویش هفتاد و دو لباس زیبا بود که صبر آنها را نگه داشته بود. زیبایی او به حدی وصف شده که اگر حرکت می‌کرد، جلب توجه می‌کرد. بر روی قبر او نوشته شده بود: «من بلقیس، همسر سلیمان بن داوود هستم. خداوند سلطنت کسی را نابود کند که خانه‌ام را ویران کند.» این ماجرا در زمان حکومت مروان حمار رخ داد. درباره نام بلقیس اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را بلقیس نامیده‌اند و برخی دیگر او را به نام تذمر، دختر اذینه معرفی کرده‌اند. همچنین در مورد نام همسر یوسف نیز اختلافاتی وجود دارد و برخی او را راعیل و برخی دیگر زلیخا می‌نامند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً سمّاه اخاهم لکونه فی النسب منهم یعرفون منشأه و مولده أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ای بان اعبدوا اللَّه وحده فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ ای لمّا أتاهم وجدهم علی هذه الحالة و هی انّهم افترقوا فرقتین: کافرة و مومنة، یَخْتَصِمُونَ ای یتقاتلون گفته‌اند اختصام فریقین آنست که ربّ العالمین گفت در سورة الاعراف که در میان مستکبران و مستضعفان رفت و ذلک قوله تعالی: قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا... الایة. و گفته‌اند خصومت ایشان درین بود: کافران سخن مؤمنان مستبعد میداشتند در اثبات نبوت و رسالت صالح، میگفتند: اللّهم ان کان ما یقولونه حقا فانزل علینا العذاب، و ذلک فی قوله تعالی: ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.
هوش مصنوعی: ما به قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، چرا که او از نسل آن‌ها بود و آن‌ها منبع و تولد او را می‌شناختند. صالح به آن‌ها گفت که خدا را بپرستید و فقط او را عبادت کنید. اما وقتی به او رسیدند، متوجه شدند که آن‌ها به دو گروه تقسیم شده‌اند: گروهی کافر و گروهی مؤمن. این دو گروه در حال برقراری نزاع و تقابل بودند. گفته شده که این نزاع میان مستکبران و مستضعفان بود که در سوره اعراف به آن اشاره شده است. کافران، سخنان مؤمنان را در مورد نبوت صالح دور از حقیقت می‌دانستند و می‌گفتند: «خدایا، اگر آنچه می‌گویند حقیقت دارد، عذابی برای ما نازل کن.» این گفته در آیه‌ای ذکر شده که به عنوان درخواستی از صالح برای ارائه نشانه‌های نبوتش مطرح شد.
صالح جواب ایشان داد، گفت یا قوم: لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ؟ سیّئة اینجا عقوبت است و حسنة توبت و معنی قَبْلَ اینجا نه تقدم زمان است بل که تقدّم رتبت و اختیارست، همچنانست که کسی گوید: صحة البدن قبل کثرة المال. میگوید ای قوم چرا عقوبت و عذاب پیش از توبت باستعجال می‌خواهید؟ آن عقوبت و عذاب که من شما را بآن می‌ترسانم و شما در عقل روا میدارید که تواند بود. چرا بآن می‌شتابید و بر سلامت عاجل و سعادت آجل اختیار میکنید چرا نه از اللَّه آمرزش خواهید و توبت و رحمت تا مگر بر شما ببخشاید.
هوش مصنوعی: صالح به مردم گفت: چرا عجله می‌کنید در درخواست مجازات قبل از توبه؟ در اینجا مجازات به معنای عذاب و توبه به معنای نیکوکاری است. او تأکید کرد که منظور از "قبل" در این جمله، تقدم زمانی نیست بلکه به معنای برتری و انتخاب است. همانطور که گفته می‌شود، سلامتی بدن بر ثروت بیشتر ارجح‌تر است. او از مردم خواست که چرا به دنبال عذاب و مجازات هستند به جای اینکه از خداوند طلب بخشش و رحمت کنند تا شاید بر آن‌ها رحمت کند.
قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ یعنی تطیّرنا بک، و المعنی تشأمنا بک و بقومک و بمجیئک، همانست که قوم موسی با موسی گفتند و اهل انطاکیه با رسولان خویش گفتند. و سبب آن بود که چون بر پیغامبر خویش عاصی شدند و پیغامبر را دروغ‌زن گرفتند ربّ العالمین باران رحمت ازیشان باز گرفت و قحط و نیاز بریشان گماشت تا بسختی رسیدند، و کذا سنّته سبحانه فی اخذهم بالبأساء و الضّراء لعلهم یرجعون. همچنین قوم صالح را قحط و نیاز و مجاعت رسید، گفتند: دعوتک مشئومة علینا، این دعوت تو شوم آمد که باران و نعمت از ما وا ایستاد، و هذا کان اعتقاد العرب فی بعض الوحوش و الطّیور انّها اذا صاحت من جانب دون جانب دلّت علی حدوث آفات و بلایا، و نهی رسول اللَّه (ص) عنها فقال اقرّوا الطیر علی مکناتها لانّها اوهام لا حقیقة معها، و المکنات بیض الضّبّ واحدتها مکنة و هی کلمة مستعارة، و لقد انشدوا:
هوش مصنوعی: گفتند: به خاطر تو و همراهانت بدشگونیم. این یعنی از تو و قوم تو ناامیدیم و آمدن تو برای ما شوم بوده است. این حرف‌هایی است که قوم موسی و اهل انطاکیه نیز به پیامبرانشان گفتند. علت این ناامیدی این بود که وقتی مردم به پیامبر خود نافرمانی کردند و او را دروغگو خواندند، خداوند باران رحمتش را از آنان گرفت و قحطی و نیاز را به آن‌ها تحمیل کرد تا به سختی افتادند. این سنت خداوند است که در سختی و مصیبت، شاید به خود آمده و بازگردند. همچنین قوم صالح نیز دچار قحطی و گرسنگی شدند و گفتند: دعوت تو برای ما شوم بوده است، چرا که باران و نعمت‌ها از ما قطع شد. این اعتقاد در میان عرب‌ها بود که برخی از حیوانات و پرندگان، اگر از طرفی آواز می‌زدند، نشانه‌ای از بروز بلاها بودند. پیامبر اسلام (ص) از این تفکر نهی کرده و فرمود که به صداهای پرندگان اهمیت ندهید؛ زیرا این‌ها وهم‌هایی هستند که واقعیت ندارند. واژه "مکنت" به معنی مکان پرورش یا زندگی یک حیوان است و به صورت استعاره استفاده شده است.
الفال و الزجر و الرّؤیا تعالیل
و للمنجّم احکام اباطیل‌
هوش مصنوعی: فال‌گیری، زجر و خواب‌نماها همگی از سخنان بی‌اساس هستند و برای ستاره‌شناسان احکامی بی‌معنا به شمار می‌آیند.
چون قوم صالح گفتند: اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ صالح جواب داد، گفت: طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ، آنچه شما می‌پندارید که از من است از نقصان زروع و ثمار آن نه از منست، که آن از تقدیر خداست و بامر خداست. شما را بآن آزمایش میکند که تا خود هیچ بیدار شوید و پند پذیرید و نمی‌پذیرید و نمی‌دانید. و قیل طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ، ای جزاء تطیّرکم عند اللَّه محفوظ علیکم حتی یجازیکم به. و قیل معناه العذاب الموعود لکم عند اللَّه اعظم و اشدّ ممّا لحقّکم من نقصان الزّروع و الثمار. بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ای تصرفون عن الطریقة المستقیمة. و الفتنة صرف الشی‌ء عن الشی‌ء. و قیل تُفْتَنُونَ ای تضلّون فتجهلون انّ الخیر و الشّر من عند اللَّه.
هوش مصنوعی: قوم صالح گفتند: ما به تو و همراهانت بدگمان هستیم. صالح پاسخ داد: بدگمانی شما در پیشگاه خداوند است، بلکه شما قومی هستید که آزمایش می‌شوید. آنچه شما فکر می‌کنید که ناشی از من است، مانند کمبود حاصل و میوه‌ها، از من نیست و این نتیجه تقدیر و خواست خداوند است. شما با این مسائل آزمایش می‌شوید تا شاید بیدار شوید و درس بگیرید، اما چنین نمی‌کنید و نمی‌فهمید. همچنین ذکر شده که بدگمانی شما در نزد خداوند محفوظ است تا جزای آن را به شما دهد. و معنای آن می‌تواند عذابی باشد که وعده‌اش به شما داده شده، که شدیدتر و سخت‌تر از آن چیزی است که شما از کمبود میوه‌ها و محصولات کشاورزی متحمل شده‌اید. در واقع، شما قومی هستید که از راه راست منحرف می‌شوید. واژه «فتنه» به معنای دور شدن از حقیقت است. و همچنین گفته شده که شما به گمراهی می‌افتید و نمی‌دانید که خیر و شر از جانب خداوند است.
و کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ من ابناء اشرافهم فی مدینة ثمود و هی: الحجر، یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ ای لا یکون منهم الّا الفساد فی جمیع امورهم، و اسماؤهم: قدار بن سالف و مصدع بن دهر و اسلم و رهمی و رهیم و دعمی و دعیم و قبال و صداف.
هوش مصنوعی: در شهر ثمود، که محل نامیده می‌شود، نه نفر از خانواده‌های برجسته و اشرافی زندگی می‌کردند که در زمین فساد می‌کردند و هیچ اصلاحی انجام نمی‌دادند. به عبارتی، تمامی فعالیت‌های آن‌ها منجر به فساد بود. نام‌های آن‌ها به این ترتیب هستند: قدار بن سالف، مصدع بن دهر، اسلم، رهمی، رهیم، دعمی، دعیم، قبال و صداف.
این جماعت با یکدیگر گفتند: تَقاسَمُوا بِاللَّهِ، امر است ای احلفوا باللّه.
هوش مصنوعی: این گروه با هم صحبت کردند و گفتند: قسم بخورید به خدا، این مسئله مهم است. ای کسانی که به خدا قسم می‌خورید.
لَنُبَیِّتَنَّهُ بالتّاء و ضمّ التاء الثانیة. این قرائت حمزه و کسایی است. و همچنین لتقولنّ بتاء و ضمّ لام، معنی آنست که سوگند خورید با یکدیگر که شبیخون کنید بر صالح و کسان او را آن گه ولی دم او را گوئید: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ بفتح میم و لام قرائت عاصم است، و هو المصدر ای ما شهدنا هلاک اهله و لم یتعرّض لاهله فکیف کنّا نتعرّض له. حفص «مهلک» بفتح میم و کسر لام خواند. و هو موضع الهلاک، ای ما حضرنا موضع هلاکه فضلا عن ان تولّیناه، باقی بضمّ میم و فتح لام خوانند و هو الموضع و المصدر جمیعا، وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فی قولنا: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ.
هوش مصنوعی: قرائت متن به دو شکل متفاوت است. یکی از آنها به این صورت است که شما سوگند می‌خورید که به صالح و خانواده‌اش حمله خواهید کرد و سپس به ولی دم او می‌گویید که ما در هلاکت خانواده‌اش حضور نداشتیم. در این متن، تفاوت‌هایی در قرائت واژه‌ها وجود دارد، به‌طوری که برخی از قرائت‌ها به صورت خاصی انجام می‌شود. مثلاً در یک قرائت آمده که ما در محل هلاکت او حضور نداشتیم و در حالی‌که برخی دیگر این را به شکل متفاوتی می‌خوانند. همچنین تأکید می‌شود که در حرف زدن خود صادق هستیم و به وضوح بیان می‌کنیم که ما در آن موقعیت نبوده‌ایم.
وَ مَکَرُوا مَکْراً حین قصدوا تبییت صالح و الفتک به وَ مَکَرْنا مَکْراً حین ادّینا مکرهم الی هلاکهم وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ برجوع و بال مکرهم علیهم.
هوش مصنوعی: آن‌ها تدبیری برای از بین بردن صالح آماده کردند و ما نیز تدبیری برای نابودی نقشه‌های آن‌ها چیدیم، در حالی که آن‌ها از خطراتی که به خودشان باز می‌گردد، بی‌خبر بودند.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ ای فانظر یا محمد بعین قلبک و عقلک الی عاقبة مکر ثمود بنبیّهم صالح کیف کانت و الی ما ذا صارت، و اعلم انّی فاعل مثل ذلک بکفّار قومک فی الوقت الموقّت لهم فلیسوا خیرا منهم. ثمّ فسّر ذلک فقال: أَنَّا دَمَّرْناهُمْ، بفتح الف قرائت کوفی و یعقوب است و باقی بکسر الف خوانند، فمن فتح جعل الجملة خبر کانَ و من کسر وقف علی عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ، ثمّ استأنف و قال: أَنَّا دَمَّرْناهُمْ، ای انّا اهلکنا الرّهط وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ. الدّمار و التدمیر استیصال الشی‌ء بالهلاک ، قال ابن عباس: ارسل اللَّه الملائکة لیلا فامتلأت بهم دار صالح فاتی التسعة الدّار شاهرین سیوفهم فرمتهم الملایکة بالحجارة من حیث یرون الحجارة و لا یرون الملائکة فقتلتهم. قال مقاتل: نزلوا فی سفح جبل ینتظر بعضهم بعضا لیأتوا دار صالح، فانحطّت علیهم صخرة فهشمتهم.
هوش مصنوعی: پس به عاقبت مکر قوم ثمود و پیامبرشان، صالح، نگاه کن و ببین چه بر سرشان آمده است. بدان که من نیز با کافران قوم تو در زمان معین، چنین عملی خواهم کرد؛ آن‌ها نیز بهتر از آن‌ها نیستند. سپس توضیح داده شده که ما آن‌ها را نابود کردیم. بعضی قرائت‌ها به معنای خبر دادن است و برخی دیگر به شکل ایستادن بر روی عاقبت مکر آن‌ها. تحریر شده که ما آن‌ها را به هلاکت رساندیم، یعنی تمام آن قوم و خانواده‌شان را از بین بردیم. تخریب به معنای از بین بردن کامل چیزی است. ابن عباس روایت کرده که خداوند شبانه ملائکه را فرستاد و آن‌ها خانه صالح را پر کردند. نُه نفر با شمشیرهایشان به خانه صالح آمدند و ملائکه به آن‌ها سنگ پرتاب کردند به طوری که آن‌ها سنگ‌ها را می‌دیدند اما ملائکه را نمی‌دیدند و کشته شدند. مقاتل نیز گفته که آن‌ها در دامنه کوه نشسته بودند و منتظر یکدیگر بودند تا به خانه صالح بروند که ناگهان سنگی بر روی آن‌ها افتاد و آن‌ها را خرد کرد.
فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ اشارة الی الحجر خاوِیَةً ای خربة خالیة عن الاهل و السّکان. خاویة نصب علی الحال بِما ظَلَمُوا ای بظلمهم و شرکهم. إِنَّ فِی ذلِکَ ای فی اهلاکنا ایّاهم لَآیَةً ای دلالة لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ فیتّعظون.
هوش مصنوعی: این جملات به توصیف مکان‌هایی اشاره دارند که به‌دلیل ظلم و شرک اهل آن، خالی از سکنه و ویران شده‌اند. این وضعیت نشان‌دهنده نشانه‌ای برای کسانی است که دارای دانایی هستند و می‌توانند از آن عبرت بگیرند.
وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا بصالح وَ کانُوا یَتَّقُونَ اوامر اللَّه ان یترکوها و کانوا اربعة آلاف خرج بهم صالح الی حضرموت، و سمّی حضرموت لان صالحا لمّا دخلها مات.
هوش مصنوعی: ما کسانی را که به صالح ایمان آوردند و از دستورات خداوند پیروی کردند نجات دادیم. آنها چهار هزار نفر بودند که صالح را همراهی کرده و به حضرموت رفتند. نام این مکان حضرموت است زیرا صالح وقتی وارد آنجا شد، درگذشت.
وَ لُوطاً ای اذکر لوطا إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ علی وجه الانکار علیهم أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ یعنی اتیان الذّکران وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ یعنی و حالکم انّ لکم بصرا و علما بقبح ما تفعلون. و انّما قال ذلک لانّ فعل القبیح و ان کان قبیحا من جمیع الناس فهو ممّن یعلم قبحه اقبح. و قیل البصر هاهنا العقل. و قیل معناه یری بعضکم بعضا و کانوا لا یستترون عتوّا منهم و تمرّدا.
هوش مصنوعی: لوط به قوم خود گفت: آیا شما به کار زشت می‌پردازید، در حالی که این کار را می‌بینید؟ یعنی شما با درک و آگاهی به زشتی آن فاحشه‌گری ادامه می‌دهید. او این را گفت چون عمل ناپسند اگرچه از همه مردم قبیح است، اما از کسانی که به زشتی آن آگاه‌ترند، زشت‌تر به نظر می‌رسد. برخی گفته‌اند که در اینجا "بصر" به معنی عقل است، و برخی دیگر گفته‌اند منظور این است که شما یکدیگر را می‌بینید و به وضوح در حال عمل به این زشتی‌ها هستید، در حالی که هیچ‌گونه شرمی از آن ندارید و با سرکشی و نافرمانی به این کار ادامه می‌دهید.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ هذا تفسیر للفاحشة التی انکر علیهم اتیانها مبصرین و اعاد لفظ الاستفهام زیادة فی الانکار. و قیل هو توبیخ بعد توبیخ کقول القائل: الم انهک، الم اعظک بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ای جهلة بعظیم حق اللَّه علیکم. ان قیل کیف وصفهم بالبصیرة ثمّ قال بعقبه: بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ، فالجواب انّ بَلْ نفی لفعل توجبه البصیرة ای لکم بصیرة و تعملون عمل الجهّال. و قیل بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ العذاب الموعود علی هذه الفاحشة و تجهلون، عاقبة امرکم.
هوش مصنوعی: آیا شما به مردان به تمایل می‌رسید و نه به زنان؟ این یک تفسیر از زشت‌کاری است که بر سر آن اعتراض شده است. بازگشت به سوال، تأکیدی بر انکار این عمل زشت است. برخی گفته‌اند این یک توبیخ بعد از توبیخ دیگر است، شبیه به اینکه کسی بگوید: آیا من تو را بر حذر نداشتم؟ آیا به تو نصیحت نکردم؟ اما شما قوم‌هایی هستید که نمی‌دانید، نمی‌دانید که حق بزرگ خدا بر شما چیست. اگر گفته شود چگونه این افراد را با بصیرت وصف کردید و سپس گفتید که شما جاهل هستید، پاسخ این است که "بل" نفی می‌کند عملی که با بصیرت تناقض دارد؛ یعنی شما دارای بصیرت هستید اما همانند جاهلان عمل می‌کنید. یا ممکن است منظور این باشد که شما از عذاب وعده داده‌شده بر این زشت‌کاری بی‌خبر هستید و عاقبت کار خود را نمی‌دانید.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ یتحرّجون و یتنزّهون عمّا نعمل. یقولون ذلک علی سبیل الاستهزاء.
هوش مصنوعی: پاسخ قوم او تنها این بود که گفتند: لوط و خانواده‌اش را از شهر خود بیرون کنید، زیرا آن‌ها افرادی هستند که خود را پاکیزه می‌کنند و از کارهایی که ما انجام می‌دهیم پرهیز می‌کنند. آن‌ها این سخنان را به قصد تمسخر بیان می‌کردند.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ، ای لمّا تعاطوا ما تعاطوه خلّصنا لوطا و من آمن معه من قومه من تلک المدن بان امرنا هم بالخروج منها، إِلَّا امْرَأَتَهُ الکافرة فانّا ترکناها مع المقیمین. و الغابر الباقی، یقال: غبر غبورا اذا بقی. و قرأ ابو بکر قَدَّرْناها مخفّفة و التخویف و التشدید فی المعنی واحد، ای بتقدیر منّا جعلناها من الباقین.
هوش مصنوعی: ما لوط و خانواده‌اش را نجات دادیم، به جز همسرش که او را در زمره ماندگاران قرار دادیم. هنگامی که آن‌ها به کارهای ناشایست خود پرداختند، ما لوط و کسانی را که با او ایمان آورده بودند از آن شهرها نجات دادیم و به آن‌ها دستور دادیم که از آن شهرها خارج شوند، به جز همسر کفار او که او را در میان ماندگان قرار دادیم. «غابر» به معنای باقی‌مانده است و گفته می‌شود که اگر کسی باقی بماند، به آن غبر گفته می‌شود. ابو بکر نیز کلمه «قدّرناها» را به صورت مخفف خوانده است؛ بنابراین، هم تخویف و هم تأکید در معنا یکسان است، یعنی ما به تقدیر خود همسر او را از ماندگان قرار دادیم.
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً من سجّیل فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ ای بئس مطر من انذروا فلم یخافوا.
هوش مصنوعی: و بارانی از سنگهای سخت بر آن‌ها نازل کردیم و چه بارانی بدی بود برای هشداردهندگان. وای بر آنها که هشدار داده شدند و نترسیدند.