گنجور

۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای ذو نور السّماوات و الارض، فحذف المضاف کما یقال رجل عدل، ای ذو عدل. قال ابن عباس: معناه اللَّه هادی السّماوات و الارض، یعنی من فی السّماوات و الارض فهم بنوره الی الحق یهتدون، و بهداه من حیرة الضلالة ینجون. میگوید راهنمای بندگان در زمین و در آسمان خداست، مؤمنان بنور او فرا راه صواب می‌بینند، و براهنمونی او بر جاده سنّت میروند و حق می‌پذیرند و از حیرت ضلالت باز میرهند، و فی بعض کتب اللَّه، نوری هدای و لا اله الا اللَّه کلمتی و انا هو، حسن گفت: نور درین موضع مصدر است بجای فعل افتاده، ای نور السّماوات و الارض، و همچنین در شواذ خوانده‌اند و معنی آنست که آسمان روشن کرد بآفتاب و ماه و ستارگان و زمین بعلماء و انبیاء و مؤمنان، مجاهد گفت: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای مدبّر امورها بحکمة بالغة و بحجّة نیرة و قیل معناه الانوار کلّها منه کما یقال فلان رحمة ای منه الرحمة، قال عبد اللَّه بن مسعود: انّ ربّک لیس عنده نهار و لا لیل، نور السّماوات و الارض من نور وجهه. و صحّ‌ عن رسول اللَّه (ص) فی روایة عبد اللَّه بن مسعود انّه کان یفتح صلوته باللّیل فیقول اللّهم لک الحمد انت نور السّماوات و الارض و من فیهن، و لک الحمد انت ضیاء السّماوات و الارض و من فیهن.

و عن ابیّ بن کعب فی قوله: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قال بدأ بنور نفسه، «مَثَلُ نُورِهِ»، قال ابیّ بن کعب: مثل نور اللَّه فی قلب المؤمن و هو النّور الّذی یهتدی به کما قال عزّ و جل: «فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، و کان ابن مسعود یقرأ مثل نوره فی قلب المؤمن. و قال سعید بن جبیر عن ابن عباس، «مَثَلُ نُورِهِ» الّذی اعطی المؤمن، قال محمّد بن ابراهیم البوسنجی: من قال انّ الّذی فی قلب المؤمن هو المخلوق فهو جهمی. و قال الحسن البصری: هو نور القرآن، قال اللَّه تعالی: «و نور الذی انزلنا» میگوید مثل نور خدا در دل مؤمن، یعنی ایمان که در دل وی است و قرآن که در سینه وی، «کَمِشْکاةٍ» المشکاة عند العرب الکوّة غیر النافذة و هو هاهنا قصبة القندیل، و قال مجاهد: هی حدائد القندیل، بعضی مفسّران گفتند مشکاة روزن است، و مصباح قندیل، بعضی گفته‌اند مشکاة قصبه قندیل است و مصباح شعله چراغ بر سر قصبه، بعضی گفتند مشکاة زنجیر است که قندیل از آن بیاویخته. و مصباح قندیل، بعضی گفتند مشکاة قندیل است و مصباح روشنایی که میدهد از چراغ افروخته، «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» یعنی کمصباح فی مشکاة و هو قوله: «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» و خصّ الزجاجة بالذکر لانّ النور وضوء النار فیها ابین من کل شی‌ء وضوءه یزید فی زجاجة، ثمّ وصف الزجاجة فقال: «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» قرأ ابو عمرو و الکسائی، درئ بکسر الدّال و الهمز مع المدّ و هو فعیل من الدّرء و هو الدفع، لانّ الکوکب یدفع الشیاطین من السّماء و شبّهها بحالة الدفع لانّه بکون فی تلک الحالة اضوء و انور، و قیل درّی ای طالع یقال درأ النجم ای طلع و ارتفع، و درأ علینا فلان اذا طلع و ظهر، و قرأ حمزة و ابو بکر درئ بضم الدّال و الهمز مع المدّ و الوجه انه فعیل بضمّ الفاء و تشدید العین من الدّرء ایضا و هو الدفع علی ما قدّمناه من الاشتقاق، و فعیل فی الصفات علی ما حکاه سیبویه عن ابی الخطّاب قد جاء هذا و فی الاسماء المریق و هو العصفر، و قرأ الباقون دریّ بضم الدّال و تشدید الیاء بلا همز، ای شدید الانارة نسب الی الدّر فی صفائه و حسنه و ان کان الکوکب اکثر ضوء من الدرّ لکنّه یفضل الکوکب بضیائه کما یفضل الدرّ سائر الحبوب بتلألؤه و قیل الکوکب الدریّ واحد من الکوکب الخمسة العظام و هی زحل و المریخ و المشتری و الزهرة و عطارد، و قیل شبهها بالکوکب و لم یشبهها بالشّمس و القمر لانّ الشّمس و القمر یلحقهما الخسوف و الکواکب لا یحلقها الخسوف، «توقّد» بفتح التّاء و الواو و الدال و مشدّدة القاف علی الماضی قرأها مکّی و بصری یعنون المصباح، و المصباح مذکّر ای اتقد، یقال توقدت النّار ای اتقدت و «توقد» مضمومة و ضم الدّال و تخفیف القاف قرأها کوفی غیر حفص، و الوجه انّه فعل مضارع لما لم یسم فاعله و ماضیه أوقدت و انث الفعل علی الاسناد الی الزجاجة، و المعنی مصباح الزجاجة فحذف المضاف، و «یُوقَدُ» بالیاء مضمومة و تخفیف القاف و ضم الدّال قرأها مدنی و شامی و حفص، علی اسناد الفعل الی المصباح، و المعنی یوقد المصباح، «مِنْ شَجَرَةٍ» ای من دهن شجرة علی حذف المضاف، «مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» فزیتونة بدل من شجرة و وصفها بالمبارکة لکثرة ما فیها من المنافع هی ادام و فاکهة و دهنها اضوء و اصفی من الادهان و لا یحتاج فی استخراجه الی عصّار بل کلّ احد یستخرجه، و هی شجرة تورق من اعلاها الی اسفلها، و هی اوّل شجرة نبتت فی الدّنیا بعد الطوفان و منبتها الارض المقدّسة منازل الانبیاء و الاولیاء، و بارک فیها سبعون نبیا منهم ابراهیم و لیس فی الدّنیا شجرة اطول بقاء منها انها ترف بعد الف سنة، «و جاء فی الحدیث انّ النبیّ (ص) قال: «اللّهم بارک فی الزیت و الزیتون»، و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «کلوا الزیت و ادهنوا به فانّه شجرة مبارکة».

«لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ». قال ابن عباس: معناه انّها لیست شرقیة وحدها حتی لا تصیبها الشّمس عند الغروب، و لا غربیة وحدها حتی لا تصیبها الشّمس بالغداة عند الطلوع، بل هی ضاحیة للشمس طول النهار تصیبها الشمس عند طلوعها و غروبها لیس یسترها فی وقت من النهار شی‌ء فهی شرقیة و غربیّة تأخذ حظّا من الامرین فیکون زیتها اضوء و زیتونها اجود، و هذا کما یقال هذا الرمان لیس بحلو و لا حامض، ای لیس بحلو خالص و لا بحامض خالص بل اجتمع فیه الحلاوة و الحموضة، و قیل معناه لیست من المشرق و لا من المغرب بل فی الوسط منهما و هو الشام، و قال، الحسن: تأویل لا شرقیّة و لا غربیّة انّها لیست من شجر الدّنیا ای هی من شجر الجنّة و لو کانت من الدّنیا لکانت شرقیّة او غربیّة. قال و انّما هو مثل ضربه اللَّه لنوره، «یَکادُ زَیْتُها» ای دهنها، «یُضِی‌ءُ» من صفائه، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» ای قبل ان تصیبه النّار، یعنی ضوء زیتها کضوء النّار و ان لم تمسسه نار، «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» نور النار علی نور الزّیت.

قومی مفسّران گفتند این مثلی است که رب العالمین زد مصطفی را، مشکاة ابراهیم خلیل است زجاجه اسماعیل، مصباح محمّد (ص)، او را مصباح خواند چنان که جای دیگر او را سراج منیر خواند، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» این شجره ابراهیم خلیل است، او را مبارک خواند که معظم انبیاء از صلب او بیند، «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» ابراهیم نه شرقی بود نه غربی، یعنی نه ترسا بود که قبله ایشان جانب شرقی است، و نه جهود که قبله ایشان جانب غربی است، همانست که آنجا گفت: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً». «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ» یعنی یکاد محاسن محمّد تظهر للناس قبل ان اوحی الیه، و قیل یکاد نور محمّد و امره یتبیّن للناس و لو لم یتکلّم انه نبیّ، «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» نبیّ من نسل نبیّ، نور محمّد علی نور ابراهیم، و عن ابن عمر قال: «المشکوة». جوف محمّد «و الزجاجة» قلبه، و «المصباح» النور الّذی جعله اللَّه فیه، «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» لا یهودیّ و لا نصرانی، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» هو ابراهیم و نور قلب محمّد. و عن الضحاک قال: شبه عبد المطلب بالمشکوة و عبد اللَّه بالزجاجة و النبی بالمصباح، کان فی صلبهما فلمّا خرج من صلبهما بقی صلبهما مظلما کما تبقی الکوّة مظلمة حین تخرج منها القندیل، و ورث النّبوّة من ابراهیم کما قال. «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» ابیّ کعب گفت: مثلی است که ربّ العالمین زد بنده مومن را، مشکاة مثل نفس مؤمن است، زجاجة مثل دل بنده مؤمن است آن را تشبیه بزجاجه کرد از بهر آنکه زجاجه صافی و روشن بود عیبهای خویش پنهان نکند، همچنین دل بنده مؤمن عیبهای نفس پنهان نکند منافع و مضارّ خویش در آن بنماید.

قال النبیّ (ص): «انّ للَّه فی الارض أوانی و هی القلوب فاحب اوانیه الیه اصفاها و اصلبها و ارقّها، فاصفاها من العیوب و اصلبها فی الدّین و ارقها علی الاخوان».

بیمار که در طلب دارو بود راه وی آنست که دلیل خویش در قاروره بطبیب بردارد تا طبیب در آن نگرد و او را مداواة کند، رب العزه دل مؤمن را مثل بزجاجه زد از روی اشارت میگوید، بنده گنه کار را، بیمار معصیت را راه آنست که آب حسرت در قاروره دل بخداوند حکیم مهربان بردارد تا بفضل و کرم خویش در آن نگرد و او را برحمت و مغفرت خویش مداواة کند. «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» مصباح چراغ ایمان و نور معرفت است در سویداء دل مؤمن و آن را بچراغ تشبیه کرد که هر خانه در آن چراغ بود ظاهر و باطن آن روشن بود، و دزد شبرو گرد آن نگردد، از روی اشارت میگوید تا چراغ ایمان در دل مؤمن است باطن وی بمعرفت و ظاهر وی بخدمت آراسته و روشن است راه شیطان دزد بوی فرو بسته و از وساوس وی باز رسته، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» و هی اخلاص للَّه وحده فمثله مثل الشجرة التف بها الشجر فهی خضراء ناعمة لا تصیبها الشّمس لا اذا طلعت و لا اذا غربت، فکذلک المؤمن قد اجیر من ان یصیبه شی‌ء من الفتن فهو بین اربع خلال: ان اعطی شکر، و ان ابتلی صبر، و ان حکم عدل، و ان قال صدق.

«یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ» ای یکاد قلب المؤمن یعرف الحق قبل ان یبیّن له لموافقته ایّاه، «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» قال ابیّ: فهو یتقلب فی خمسة انوار: قوله نور، و عمله نور، و مدخله نور، و مخرجه نور، و مصیره الی النور یوم القیامة. و قال الحسن و ابن زید هذا مثل للقرآن، «فالمصباح» هو القرآن فکما یستضاء بالمصباح، یهتدی بالقرآن، «و الزجاجة» قلب المؤمن، «و المشکوة» فمه و لسانه، «و الشجرة المبارکة» شجرة الوحی، «یَکادُ زَیْتُها» یعنی تکاد حجج القرآن تتضح فان لم یقرأ. «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» یعنی القرآن نور من اللَّه عزّ و جل لخلقه مع ما اقام لهم من الدلائل و الاعلام قبل نزول القرآن، فازدادوا بذلک نورا، و قیل یکاد قلب المؤمن یعمل بالهدی قبل ان یأتیه العلم، فاذا جاءه العلم ازداد هدی علی هدی و نورا علی نور. قوله: «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» قال ابن عباس: یعنی لدینه الاسلام و هو نور البصیرة، و قیل یهدی الی الایمان و الی محمّد و القرآن من یشاء، یقال هداه اللَّه لدینه و هداه الی دینه، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ هَداهُ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، انّ هداکم للایمان و یهدیک صراطا مستقیما، «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ»، تقریبا الی الافهام و تسهیلا لسبیل الادراک. «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ».

«فِی بُیُوتٍ» ای ذلک المصباح فی بیوت، و قیل یوقد فی بیوت، و البیوت هی المساجد، قال ابن عباس: المساجد بیوت اللَّه فی الارض و هی تضئ لاهل السّماء کما تضئ النجوم لاهل الارض، و خصّ المصابیح للمساجد لانّها اکرم ما تکون و احسن اذا کانت فیها. قال ابن بریدة: هی اربعة مساجد لم یبنها الّا الانبیاء: الکعبة بناها ابراهیم و اسماعیل. فجعلاها قبلة، و مسجد بیت المقدّس بناه داود و سلیمان، و مسجد المدینة بناه رسول اللَّه (ص)، و مسجد قبا أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی‌ بناه رسول اللَّه (ص)، «أَذِنَ اللَّهُ» اذن اینجا بمعنی امر است یعنی امر اللَّه و رضی چنان که گفت: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» ای بامر ربّهم. و در قرآن اذن است بمعنی ارادت کقوله: «وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» یعنی بارادته و مشیّته، و بمعنی قضا و قدر، کقوله: «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ» ای فبقضائه و قدره، و بمعنی هدایت کقوله: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» ای بهدایته و بمعنی توفیق کقوله: «وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»، ای بتوفیقه، و بمعنی اتمام اجل کقوله «ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»، و بمعنی تکوین کقوله: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»، و بمعنی اباحت کقوله: «فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» قوله: «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» این رفع اقدارست نه رفع ابنیه از بهر آنکه در شرع دیوار مسجد بلند کردن و بالا دادن مکروه است، و فی الخبر امرنا ان نبنی المساجد جمّا، و رفع اقدار آنست که بزرگ دارند و سخن بیهوده در آن نگویند و جز از نام خدا در آن نبرند چنان که گفت: «وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»، قال ابن عباس: یتلی فیه کتابه و یصان عن غیر ذکر اللَّه، قال النبی صلّی اللَّه علیه و سلّم: «من سمعتموه ینشد ضالة فی المسجد فقولوا لا رد اللَّه علیک».

و فی روایة فقولوا لا وجدت، و طرح رجل نعلیه فی المسجد لیلبسهما، فصاح به عمر بن الخطاب و قال: أ تدری أین انت؟ و قیل ترفع فیها الحوائج الی اللَّه سبحانه، و قیل ترفع فیها الاصوات بذکر اللَّه و تلاوة القرآن، «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها». قرأ ابن عامر و ابو بکر یسبّح بفتح الیاء علی ما لم یسم فاعله و الوقف علی هذه القراءة و عند قوله: «وَ الْآصالِ» و قرأ الآخرون یسبّح بکسر الیاء جعلوا لتسبیح فعلا للرجال، «یُسَبِّحُ» ای یصلی له، «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» ای بالغداة و العشی. قال اهل التفسیر اراد به الصلوات المفروضات فالّتی تؤدّی بالغداة صلاة الفجر، و الّتی تؤدی بالاصال صلاة الظهر و العشائین، لانّ اسم الاصیل بجمعها، و قیل اراد به صلاة الصبح و العصر و الیه‌

اشار النبیّ (ص): «من صلی البردین دخل الجنّة»، و عن ابن عباس قال: التسبیح بالغدو و صلاة الضّحی، قال النبیّ (ص): «من مشی الی صلاة مکتوبة و هو متطهّر فاجره کاجر الحاج المحرم، و من مشی الی تسبیح الضّحی لا ینصبه الّا هو فاجره کاجر المعتمر، و صلاة علی اثر صلاة لا لغو بینهما کتاب فی علّیین‌، و عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه: «ما من احب یغدو و یروح الی المسجد و یؤثره علی ما سواه الّا و له عند اللَّه عزّ و جلّ نزل یعدّ له فی الجنّة کلّما غدا و راح کما انّ احدکم لو زاره من یحب زیارته لاجتهد فی کرامته ثمّ قال: «رِجالٌ»

خص الرّجال بالذّکر فی هذه البیوت لانّه لیس علی النساء جمعة و لا جماعة فی المساجد، و خص التّجارة بالذّکر لانّها اعظم ما یشتغل بها الانسان عن الصلوات و الطاعات، و اراد بالتّجارة الشری فیکون المعنی لا یشغلهم شری. «وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» ای رفضوا الدّنیا و اشتغلوا بذکر اللَّه، و قیل یبیعون و یشترون و اذا حضرت الصلاة قاموا الیها متثاقلین، روی سالم عن ابن عمر انّه کان فی السوق فاقیمت الصلاة فقام النّاس و اغلقوا حوانیتهم فدخلوا المسجد فقال ابن عمر: فیهم نزلت. «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».

«وَ إِقامِ الصَّلاةِ» ای و عن اقامة الصلاة فحذف الهاء الزائدة لانّ الاضافة تنوب عنه و اراد اداها فی وقتها لانّ من أخّر الصلاة عن وقتها لا یکون من مقیمی الصلاة و اعاد ذکره اقامة الصلاة مع انّ المراد من ذکر اللَّه الصلاة الخمس لانّه اراد باقام الصلاة حفظ المواقیت. «وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ» یعنی و عن ایتاء الزکاة المفروضة اذا حضر وقت ادائها لم یحبسوها، و قیل ایتاء الزکاة اخلاص الطاعة للَّه قال مقاتل بن حیان: هم اهل الصفة

روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه: «انّ للمساجد اوتادا الملائکة جلساؤهم یتفقّدونهم و ان مرضوا عادوهم و ان کانوا فی حاجة اعانوهم»

و قال جلیس المسجد علی ثلاث خصال: اخ مستفاد. او کلمة محکمة، او رحمة منتظرة.

و فی بعض الاخبار ینادی مناد یوم القیامة: سیعلم اهل الجمع لمن الکرم، الیوم ثلاث مرّات، ثم یقول این الّذین کانت «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ» الی آخر الآیة...

«یَخافُونَ یَوْماً» یعنی یفعلون ذلک من خوف یوم، «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» یعنی یتحیرون فیه و تضطرب فیه القلوب و الأبصار، گفته‌اند تقلب القلوب آنست که از بیم رستاخیر و هول قیامت دلها بچنبر گردن رسد نه بیرون آید از تن نه در بر آرام گیرد، هم چنان که گفت: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ،» و تقلّب الأبصار آنست که چشم از جای بر آید و خیره بماند چنان که جایی دیگر گفت: «تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ»، و گفته‌اند تقلب الأبصار آنست که چشمها میگردانند تا خود کجا رانند ایشان را سوی بهشت یا سوی دوزخ، و نامه‌های کردار از کدام. جهت ایشان را دهند از سوی راست یا از سوی چپ، و گفته‌اند تقلّب آنست که ایشان را در دوزخ در عذاب از حال بحال می‌گردانند گهی «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ»، گهی «یَشْوِی الْوُجُوهَ»، گهی «لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ»، گهی «یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی‌ وُجُوهِهِمْ»، قال الزجاج فی معنی الآیة: من کان قلبه موقنا بالبعث و القیامة ازداد بصیرة و رأی ما وعد به. و من کان قلبه علی غیر ذلک رأی ما یوقن معه بامر القیامة و البعث فعلم ذلک بقلبه و شاهد ببصره فلذلک تقلب القلوب و الأبصار.

«لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ» یعنی یفعلون ذلک رجاء ان یجزیهم اللَّه، «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» ای باحسن ما عملوا، یرید یجزیهم بحسناتهم، و ما کان من مساوی اعمالهم، لا یجزیهم بها، «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ما لم یستحقوه باعمالهم، «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» معناه تفضلا، لانّ الجزاء یکون بالحساب و یکون التفضل بغیر حساب. و قیل یعطیه ما لا یأتی علیه الحساب، و قیل من غیر حساب ای من حیث لا یحتسب، ثم ضرب لاعمال الکفار مثلا فقال: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ» السراب شعاع یتخیل کالماء علی الارض نصف النهار حین یشتد الحرّ، و سمّی سرابا لانّه یسرب ای یجری کالماء، و قیل السراب بخار یرتفع من قعور القیعان فیتکثف فاذا اتصل بها ضوء الشمس اشبه الماء من بعید فاذا دنا منه الانسان لم یره کما کان یراه و هو منه بعید، و القیعة جمع القاع کالجیرة جمع الجار، و هو ما انبسط من الارض و لم یکن فیه نبات.

«یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» الظماء العطش و خص الظمآن بالذکر لشدة حاجته الی الماء، و اذا انتهی الی ذلک المواضع فلم یجد الماء کانت الدّهشة و الحیرة اکثر، «حَتَّی إِذا جاءَهُ» ای جاء السراب، «لَمْ یَجِدْهُ کما ظنه، و قیل لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ینفعه «وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ»، ای عند عمله و محاسبا ایّاه، «فَوَفَّاهُ حِسابَهُ» ای حاسبه و اعطاه جزاء اعماله وافیا غیر مبخوس و لا منقوص، و قیل وجد اللَّه بالمرصاد، فوفاه حسابه الحساب هاهنا الجزاء، و هذا من قول الموبخ سأفرغن الی محاسبتک، «وَ اللَّهُ سَرِیعُ، الْحِسابِ» اذا حاسب فحسابه سریع، روی ان علیّا عنه سئل کیف یحاسبهم فی حالة واحدة، فقال کما یرزقهم فی حالة واحدة.

این آیت در شأن شیبة بن ربیعه فرو آمد مردی بود که در جاهلیت بسان راهبان ترهب کردی در صومعه تنها نشستی، و صوف پوشیدی در کفر راه دین طلب میکرد، پس چون اسلام به پیغامبر آمد وی کافر شد. ربّ العالمین او را مثل زد به تشنه‌ای که سراب بیند بگرمگاه بامید آب بشتابد بآن سراب چون آنجا رسد آب نیابد و از آن ظنّ که می‌برد و آنچه می‌بیوسید هیچ چیز نه بیند نومید و پر حسرت باز گردد، اعمال کافر همچنین است می‌پندارد که از آن نفغی و فایده‌ای خواهد دید در قیامت، چون بآن رسد هباء منثورا بیند بی‌نفع و بی‌حاصل و آن ظن که می‌برد باطل و امید بی‌حاصل، قال اهل اللغة، الحساب علی ثلاثة معان: احدها المجازاة بمعنی ان یأخذ الرّجل حقه و یعطی غیره حقه، و الثانی الکفایة من قولهم: حسبی ای کفانی و منه قوله: «عَطاءً حِساباً» ای کافیا، و الثالث القلیل کما یقال للبخیل هو یعطی بحساب.

«أَوْ کَظُلُماتٍ» هذا مثل آخر ضربه اللَّه لاعمال الکفار، یقول تعالی مثل اعمالهم فی فسادها و جهالتهم فیها، «کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» و هو العمیق الکثیر الماء و لجّة البحر المکان الّذی یکثر فیه ماؤه و یستدیر، قال ابن عیسی: هو البحر الواسع الذی لا یری ساحله، «یَغْشاهُ مَوْجٌ» و هو ما ارتفع من الماء، «مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ» متراکم بعضه علی بعض، من فوق الموج سحاب، قیل الموج الثانی الرّیح، و قیل تقدیره موج من بعده موج ای موج یتبع بعضه بعضا، «مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ» ای من فوق الموج الثانی سحاب قد غطی النجوم التی یهتدی بها. قرأ ابن کثیر بروایة قنبل عنه سحاب بالرفع و التنوین، «کَظُلُماتٍ» بالجرّ علی البدل من فوقه او کظلمات، و روی البزی عن ابن کثیر، سحاب ظلمات باضافة السحاب الی الظلمات کما تقول سحاب رحمه، و سحاب عذاب، و قرأ الآخرون سحاب ظلمات کلیهما بالرفع و التنوین فیکون تمام الکلام عند قوله: «سَحابٌ» ثم ابتدأ «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» ای هذه ظلمات بعضها فوق بعض، ظلمة السحاب و ظلمة الموج و ظلمة البحر، ظلمات مثل اعمال کفار است، «بَحْرٍ لُجِّیٍّ» دل کافر است، موج من فوقه موج شک است و حیرت که فرا دل کافر نشسته و حق از وی بپوشیده، سحاب مهرست بر دل وی نهاده. ابن عباس گفت: که این همانست که رب العزه گفت در صفت کافر: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلی‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلی‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»، فهذه الظلمات الثلاث کظلمات البحر، و قال ابیّ بن کعب فی هذه الآیة: الکافر بتقلب فی خمس من الظلم. کلامه ظلمة، و عمله ظلمة و مدخله ظلمة، و مخرجه ظلمة، و مصیره الی ظلمات النار یوم القیامة. و قیل تقدیر الآیة او کصاحب ظلمات فی بحر لجّی، دلیله حتی «إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ» ای صاحب الظلمات اذا اخرج یده و هی اقرب الاشیاء الیه، «لَمْ یَکَدْ یَراها»، قال الفراء «یکد» صلة ای لم یرها، و العرب تضع لم یکد موضع الایاس انه لم یرها و تضعه موضع الخطر انه قارب ان لا یراها، «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». قال ابن عباس من لم یجعل اللَّه له دینا و ایمانا فلا دین له، و قیل من لم یهده اللَّه فلا ایمان له و لا یهدیه احد.

«أَ لَمْ تَرَ» ای الم تعلم، «أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ» باسطات اجنحتهن فی الهواء، خص الطیر بالذّکر من جملة الحیوان لانّها یکون بین السماء و الارض فتکون خارجة عن حکم من فی السماوات و الارض، «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» قال مجاهد: الصلاة لبنی آدم و التسبیح لسائر الخلق للنّاس و لغیر النّاس، و قیل انّ ضرب الاجنحة صلاة الطیر و صوته تسبیحه، و قیل صلوته علی رسوله و تسبیحه لربّه، و فی معنی الآیة ثلاثة اوجه: احدها کلّ مسبّح و مصلّ قد علم اللَّه صلوته و تسبیحه، و الثانی کلّ مسبّح و مصلّ منهم قد علم صلاة نفسه و تسبیحه الّذی کلّفه، و الثالث قد علم کل منهم صلاة اللَّه و تسبیحه، و الاوّل اظهر لقوله: «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ».

«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای خالقهما و مکوّنهما، و من ملک فی الدّنیا امرا فتملیکه ایّاه، «وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ» مرجع کلّ مملک و مخلوق.

۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه است روشن دارنده آسمانها و زمین، «مَثَلُ نُورِهِ» صفت نور او «کَمِشْکاةٍ» چون توله قندیل است، «فِیها مِصْباحٌ» در سر توله آن قندیل چراغی، «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» آن چراغ در آبگینه قندیل، «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» آن آبگینه راست گویی که ستاره‌ای است روشن، «یُوقَدُ» می‌فروزند، «مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» از روغن درختی برکت کرده در آن، «زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ» درخت زیتون نه همه شرقی. «وَ لا غَرْبِیَّةٍ» و نه همه غربی «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ» کامید و نزدیک بید که آن روغن خانه روشن دارید، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» و هر چند آتش بآن روغن نرسید «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» روشنایی آتش بآن روشنایی روغن، «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» راه می‌نماید اللَّه بروشنایی خویش او را که خواهد. «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» و مثال میزند اللَّه مردمان را، «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» (۳۵) و اللَّه بهمه چیز داناست.۴ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه نور، و النور فی الحقیقة ما ینوّر غیره، نور حقیقت آن باشد که غیری را روشن کند، هر چه غیری را روشن نکند آن را نور نگویند، آفتاب نورست و ماه نورست و چراغ نورست. نه بآن معنی که بنفس خود روشنند لکن بآن معنی که منوّر غیرند، آئینه و آب و جوهر امثال آن را نور نگویند اگر چه بذات خود روشنند زیرا که منور غیر نه اند، چون حقیقت این معلوم گشت بدان که: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه است روشن کننده آسمانها و زمینها بر مؤمنان و دوستان مصور اشباح است و منور ارواح، جمیع الانوار منه، و همه نورها ازوست، و قوام همه بدوست، بعضی ظاهر و بعضی باطن، ظاهر را گفت: «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً»، باطن را گفت: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» نور ظاهر اگر چه روشن است و نیکو تبع و چاکر نور باطن است، نور ظاهر نور شمس و قمرست، و نور باطن نور توحید و معرفت، نور شمس و قمر اگر چه زیبا و روشن است آخر روزی آن را کسوف و خسوف بود و فردا در قیامت مکدّر و مکوّر گردد، لقوله تعالی: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»، اما آفتاب معرفت و نور توحید که از مطلع دلهای مؤمنان سر بزند آن را هرگز کسوف و خسوف نبود و تکدیر گرد او نگردد، طلوعی است آن را بی‌غروب، کشوفی بی‌کسوف، اشراقی از مقام اشتیاق. وا نشد:

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای ذو نور السّماوات و الارض، فحذف المضاف کما یقال رجل عدل، ای ذو عدل. قال ابن عباس: معناه اللَّه هادی السّماوات و الارض، یعنی من فی السّماوات و الارض فهم بنوره الی الحق یهتدون، و بهداه من حیرة الضلالة ینجون. میگوید راهنمای بندگان در زمین و در آسمان خداست، مؤمنان بنور او فرا راه صواب می‌بینند، و براهنمونی او بر جاده سنّت میروند و حق می‌پذیرند و از حیرت ضلالت باز میرهند، و فی بعض کتب اللَّه، نوری هدای و لا اله الا اللَّه کلمتی و انا هو، حسن گفت: نور درین موضع مصدر است بجای فعل افتاده، ای نور السّماوات و الارض، و همچنین در شواذ خوانده‌اند و معنی آنست که آسمان روشن کرد بآفتاب و ماه و ستارگان و زمین بعلماء و انبیاء و مؤمنان، مجاهد گفت: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای مدبّر امورها بحکمة بالغة و بحجّة نیرة و قیل معناه الانوار کلّها منه کما یقال فلان رحمة ای منه الرحمة، قال عبد اللَّه بن مسعود: انّ ربّک لیس عنده نهار و لا لیل، نور السّماوات و الارض من نور وجهه. و صحّ‌ عن رسول اللَّه (ص) فی روایة عبد اللَّه بن مسعود انّه کان یفتح صلوته باللّیل فیقول اللّهم لک الحمد انت نور السّماوات و الارض و من فیهن، و لک الحمد انت ضیاء السّماوات و الارض و من فیهن.
هوش مصنوعی: خداوند نور آسمان‌ها و زمین است. این بیان به این معناست که خداوند راهنمایی است برای تمامی موجودات در آسمان و زمین. مؤمنان با نور الهی به راستایی‌ و حقیقت هدایت می‌شوند و از سردرگمی نجات می‌یابند. خداوند به بندگانش نشان می‌دهد که چگونه باید در مسیر صحیح گام بردارند و حق را بپذیرند. در واقع، نور الهی به مانند نوری است که آسمان را روشن می‌کند و زمین را به کمک دانشمندان و پیامبران و مؤمنان نورانی می‌سازد. همچنین اشاره شده است که این نور همواره از ساحت اوست و او برخلاف موجودات، زمانی برای شب و روز ندارد. نور آسمان‌ها و زمین از نور چهره او نشأت می‌گیرد. در احادیث نیز آمده است که پیامبر (ص)، در آغاز نماز شب، خداوند را به عنوان نور آسمان‌ها و زمین ستایش می‌کرد.
و عن ابیّ بن کعب فی قوله: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قال بدأ بنور نفسه، «مَثَلُ نُورِهِ»، قال ابیّ بن کعب: مثل نور اللَّه فی قلب المؤمن و هو النّور الّذی یهتدی به کما قال عزّ و جل: «فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، و کان ابن مسعود یقرأ مثل نوره فی قلب المؤمن. و قال سعید بن جبیر عن ابن عباس، «مَثَلُ نُورِهِ» الّذی اعطی المؤمن، قال محمّد بن ابراهیم البوسنجی: من قال انّ الّذی فی قلب المؤمن هو المخلوق فهو جهمی. و قال الحسن البصری: هو نور القرآن، قال اللَّه تعالی: «و نور الذی انزلنا» میگوید مثل نور خدا در دل مؤمن، یعنی ایمان که در دل وی است و قرآن که در سینه وی، «کَمِشْکاةٍ» المشکاة عند العرب الکوّة غیر النافذة و هو هاهنا قصبة القندیل، و قال مجاهد: هی حدائد القندیل، بعضی مفسّران گفتند مشکاة روزن است، و مصباح قندیل، بعضی گفته‌اند مشکاة قصبه قندیل است و مصباح شعله چراغ بر سر قصبه، بعضی گفتند مشکاة زنجیر است که قندیل از آن بیاویخته. و مصباح قندیل، بعضی گفتند مشکاة قندیل است و مصباح روشنایی که میدهد از چراغ افروخته، «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» یعنی کمصباح فی مشکاة و هو قوله: «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» و خصّ الزجاجة بالذکر لانّ النور وضوء النار فیها ابین من کل شی‌ء وضوءه یزید فی زجاجة، ثمّ وصف الزجاجة فقال: «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» قرأ ابو عمرو و الکسائی، درئ بکسر الدّال و الهمز مع المدّ و هو فعیل من الدّرء و هو الدفع، لانّ الکوکب یدفع الشیاطین من السّماء و شبّهها بحالة الدفع لانّه بکون فی تلک الحالة اضوء و انور، و قیل درّی ای طالع یقال درأ النجم ای طلع و ارتفع، و درأ علینا فلان اذا طلع و ظهر، و قرأ حمزة و ابو بکر درئ بضم الدّال و الهمز مع المدّ و الوجه انه فعیل بضمّ الفاء و تشدید العین من الدّرء ایضا و هو الدفع علی ما قدّمناه من الاشتقاق، و فعیل فی الصفات علی ما حکاه سیبویه عن ابی الخطّاب قد جاء هذا و فی الاسماء المریق و هو العصفر، و قرأ الباقون دریّ بضم الدّال و تشدید الیاء بلا همز، ای شدید الانارة نسب الی الدّر فی صفائه و حسنه و ان کان الکوکب اکثر ضوء من الدرّ لکنّه یفضل الکوکب بضیائه کما یفضل الدرّ سائر الحبوب بتلألؤه و قیل الکوکب الدریّ واحد من الکوکب الخمسة العظام و هی زحل و المریخ و المشتری و الزهرة و عطارد، و قیل شبهها بالکوکب و لم یشبهها بالشّمس و القمر لانّ الشّمس و القمر یلحقهما الخسوف و الکواکب لا یحلقها الخسوف، «توقّد» بفتح التّاء و الواو و الدال و مشدّدة القاف علی الماضی قرأها مکّی و بصری یعنون المصباح، و المصباح مذکّر ای اتقد، یقال توقدت النّار ای اتقدت و «توقد» مضمومة و ضم الدّال و تخفیف القاف قرأها کوفی غیر حفص، و الوجه انّه فعل مضارع لما لم یسم فاعله و ماضیه أوقدت و انث الفعل علی الاسناد الی الزجاجة، و المعنی مصباح الزجاجة فحذف المضاف، و «یُوقَدُ» بالیاء مضمومة و تخفیف القاف و ضم الدّال قرأها مدنی و شامی و حفص، علی اسناد الفعل الی المصباح، و المعنی یوقد المصباح، «مِنْ شَجَرَةٍ» ای من دهن شجرة علی حذف المضاف، «مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» فزیتونة بدل من شجرة و وصفها بالمبارکة لکثرة ما فیها من المنافع هی ادام و فاکهة و دهنها اضوء و اصفی من الادهان و لا یحتاج فی استخراجه الی عصّار بل کلّ احد یستخرجه، و هی شجرة تورق من اعلاها الی اسفلها، و هی اوّل شجرة نبتت فی الدّنیا بعد الطوفان و منبتها الارض المقدّسة منازل الانبیاء و الاولیاء، و بارک فیها سبعون نبیا منهم ابراهیم و لیس فی الدّنیا شجرة اطول بقاء منها انها ترف بعد الف سنة، «و جاء فی الحدیث انّ النبیّ (ص) قال: «اللّهم بارک فی الزیت و الزیتون»، و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «کلوا الزیت و ادهنوا به فانّه شجرة مبارکة».
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف نور الهی و مقام آن در قلب مؤمن پرداخته شده است. ابتدا به این نکته اشاره شده که نور خداوند خود نور است و ایمان مؤمنان نیز مانند نوری است که خداوند به آنها اعطا کرده است. این نور در دل مؤمن مانند چراغی می‌درخشد و مصباحی روشنایی بخش است. در ادامه، تشبیهات مختلفی برای نور خدا در دل مؤمن آورده می‌شود، از جمله مقایسه‌اش با لامپ یا چراغی که در ظروف شفاف می‌سوزد. در اینجا، زجاجه یا شیشه به عنوان ظرفی برای نور توصیف می‌شود که درخشش و روشنی آن را افزایش می‌دهد. توصیف زجاجه به شکل ستاره‌ای درخشان اشاره به این دارد که نور الهی چقدر با شکوه و روشن است. همچنین نور چراغ به روغن درخت زیتون که یک درخت مبارک و پرمنفعت است، وابسته است. به ویژگی‌های این درخت، مانند اینکه اولین درختی بود که پس از سیل نوح در زمین رشد کرد و درختی است که میوه‌اش و روغنش دارای خاصیت‌های زیادی است، اشاره شده است. در پایان به دعای پیامبر اسلام درباره بارک شدن روغن و زیتون اشاره می‌شود، با تأکید بر این که این درخت و تولیداتش از برکات الهی هستند.
«لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ». قال ابن عباس: معناه انّها لیست شرقیة وحدها حتی لا تصیبها الشّمس عند الغروب، و لا غربیة وحدها حتی لا تصیبها الشّمس بالغداة عند الطلوع، بل هی ضاحیة للشمس طول النهار تصیبها الشمس عند طلوعها و غروبها لیس یسترها فی وقت من النهار شی‌ء فهی شرقیة و غربیّة تأخذ حظّا من الامرین فیکون زیتها اضوء و زیتونها اجود، و هذا کما یقال هذا الرمان لیس بحلو و لا حامض، ای لیس بحلو خالص و لا بحامض خالص بل اجتمع فیه الحلاوة و الحموضة، و قیل معناه لیست من المشرق و لا من المغرب بل فی الوسط منهما و هو الشام، و قال، الحسن: تأویل لا شرقیّة و لا غربیّة انّها لیست من شجر الدّنیا ای هی من شجر الجنّة و لو کانت من الدّنیا لکانت شرقیّة او غربیّة. قال و انّما هو مثل ضربه اللَّه لنوره، «یَکادُ زَیْتُها» ای دهنها، «یُضِی‌ءُ» من صفائه، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» ای قبل ان تصیبه النّار، یعنی ضوء زیتها کضوء النّار و ان لم تمسسه نار، «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» نور النار علی نور الزّیت.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف ویژگی‌های خاص درخت زیتون اشاره دارد که نه تنها به شرق و نه به غرب تعلق دارد. ابن عباس توضیح می‌دهد که این درخت به قدری در معرض نور خورشید قرار دارد که هم در صبح و هم در عصر نور را دریافت می‌کند و به همین دلیل، روغن آن بسیار روشن و با کیفیت است. وی همچنین به تشبیهی اشاره می‌کند که مانند میوه‌ای است که نه کاملاً شیرین و نه کاملاً ترش است، بلکه هردو طعم را در خود دارد. برخی دیگر، مانند حسن، بر این باور هستند که این درخت از نوع درختان دنیا نیست، بلکه از درختان بهشت است. در ادامه، به نور روغن زیتون و کیفیت بالای آن نسبت به آتش اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که نور آن فرایند طبیعی‌ای است که حتی بدون حرارت نیز وجود دارد.
قومی مفسّران گفتند این مثلی است که رب العالمین زد مصطفی را، مشکاة ابراهیم خلیل است زجاجه اسماعیل، مصباح محمّد (ص)، او را مصباح خواند چنان که جای دیگر او را سراج منیر خواند، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» این شجره ابراهیم خلیل است، او را مبارک خواند که معظم انبیاء از صلب او بیند، «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» ابراهیم نه شرقی بود نه غربی، یعنی نه ترسا بود که قبله ایشان جانب شرقی است، و نه جهود که قبله ایشان جانب غربی است، همانست که آنجا گفت: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً». «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ» یعنی یکاد محاسن محمّد تظهر للناس قبل ان اوحی الیه، و قیل یکاد نور محمّد و امره یتبیّن للناس و لو لم یتکلّم انه نبیّ، «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» نبیّ من نسل نبیّ، نور محمّد علی نور ابراهیم، و عن ابن عمر قال: «المشکوة». جوف محمّد «و الزجاجة» قلبه، و «المصباح» النور الّذی جعله اللَّه فیه، «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» لا یهودیّ و لا نصرانی، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» هو ابراهیم و نور قلب محمّد. و عن الضحاک قال: شبه عبد المطلب بالمشکوة و عبد اللَّه بالزجاجة و النبی بالمصباح، کان فی صلبهما فلمّا خرج من صلبهما بقی صلبهما مظلما کما تبقی الکوّة مظلمة حین تخرج منها القندیل، و ورث النّبوّة من ابراهیم کما قال. «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» ابیّ کعب گفت: مثلی است که ربّ العالمین زد بنده مومن را، مشکاة مثل نفس مؤمن است، زجاجة مثل دل بنده مؤمن است آن را تشبیه بزجاجه کرد از بهر آنکه زجاجه صافی و روشن بود عیبهای خویش پنهان نکند، همچنین دل بنده مؤمن عیبهای نفس پنهان نکند منافع و مضارّ خویش در آن بنماید.
هوش مصنوعی: گروهی از مفسران معتقدند که این تشبیه، نمونه‌ای است از آنچه که خداوند درباره پیامبر (ص) گفته است. ایشان را به مانند مشکی که نور را به نمایش می‌گذارد، و به باطن ابراهیم خلیل که شجره‌ای مبارک بوده، تشبیه کرده‌اند. پیامبر (ص) را مصباح (چراغ) نامیده‌اند، همان‌طور که در جای دیگری به او سراج منیر گفته شده است. این شجره مبارک به ابراهیم نسبت داده می‌شود و به این دلیل او را مورد ستایش قرار داده‌اند که نسل بزرگ‌ترین پیامبران از نسل او به وجود آمده است. ایشان نه به شرق تعلق دارد و نه به غرب؛ یعنی نه پیرو یهودی است و نه مسیحی، بلکه او یک مسلمان و مومن است. در مورد نور پیامبر گفته‌اند که قبل از مبعوث شدنش، زینت‌های او برای مردم روشن خواهد شد. نور محمدی که از نور ابراهیم آمده، به نور دیگری نسبت داده می‌شود. قلب محمد مانند زجاجه، روشن و شفافی است که نور الهی در آن قرار دارد. در این میان، برخی نیز عبد المطلب و عبدالله را به مشکی و زجاجه تشبیه کرده‌اند و پیامبر را به چراغ. وقتی ایشان از نسل آنها خارج شدند، پدرانشان در تاریکی باقی ماندند، مشابه آنکه وقتی چراغی از مشکی بیرون می‌آید، داخل مشکی تاریک می‌ماند. همچنین، می‌گویند که قلب مؤمن همچون زجاجه، عیب‌های خود را پنهان نمی‌کند و واقعیت‌هایش را به طور واضح نشان می‌دهد.
قال النبیّ (ص): «انّ للَّه فی الارض أوانی و هی القلوب فاحب اوانیه الیه اصفاها و اصلبها و ارقّها، فاصفاها من العیوب و اصلبها فی الدّین و ارقها علی الاخوان».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «خداوند در زمین ظرف‌هایی دارد و این ظرف‌ها دل‌ها هستند. محبوب‌ترین ظرف‌ها نزد او، دل‌هایی هستند که از عیب‌ها پاک‌تر، در برابر دین محکم‌تر و در رابطه با برادران نرم‌تر باشند.»
بیمار که در طلب دارو بود راه وی آنست که دلیل خویش در قاروره بطبیب بردارد تا طبیب در آن نگرد و او را مداواة کند، رب العزه دل مؤمن را مثل بزجاجه زد از روی اشارت میگوید، بنده گنه کار را، بیمار معصیت را راه آنست که آب حسرت در قاروره دل بخداوند حکیم مهربان بردارد تا بفضل و کرم خویش در آن نگرد و او را برحمت و مغفرت خویش مداواة کند. «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» مصباح چراغ ایمان و نور معرفت است در سویداء دل مؤمن و آن را بچراغ تشبیه کرد که هر خانه در آن چراغ بود ظاهر و باطن آن روشن بود، و دزد شبرو گرد آن نگردد، از روی اشارت میگوید تا چراغ ایمان در دل مؤمن است باطن وی بمعرفت و ظاهر وی بخدمت آراسته و روشن است راه شیطان دزد بوی فرو بسته و از وساوس وی باز رسته، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» و هی اخلاص للَّه وحده فمثله مثل الشجرة التف بها الشجر فهی خضراء ناعمة لا تصیبها الشّمس لا اذا طلعت و لا اذا غربت، فکذلک المؤمن قد اجیر من ان یصیبه شی‌ء من الفتن فهو بین اربع خلال: ان اعطی شکر، و ان ابتلی صبر، و ان حکم عدل، و ان قال صدق.
هوش مصنوعی: بیمارانی که به دنبال دارو هستند، باید درد و ناتوانی خود را به طبیب ارائه دهند تا او بتواند آنها را درمان کند. خداوند نیز دل مؤمنان را همچون شیشه‌ای می‌نگرد و نشان می‌دهد که بنده‌ای که مرتکب گناه شده، باید حسرت و پشیمانی خود را در دلش متوجه خداوند مهربان کند تا او با رحمت و بخشش خود، آن را درمان کند. چراغ ایمان و نور معرفت در دل مؤمن همچون چراغی است که خانه را روشن می‌کند و در نتیجه، باطن او به معرفت و ظاهرش به خدمت آراسته است و از وسوسه‌های شیطان در امان است. این ایمان پاک، همچون درختی مبارک است که از گزند آفت‌ها مصون می‌ماند و مؤمن در برابر چالش‌های زندگی یا شکرگزاری می‌کند، یا صبر پیشه می‌سازد، یا با انصاف قضاوت می‌کند، و یا راستی را بیان می‌دارد.
«یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ» ای یکاد قلب المؤمن یعرف الحق قبل ان یبیّن له لموافقته ایّاه، «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» قال ابیّ: فهو یتقلب فی خمسة انوار: قوله نور، و عمله نور، و مدخله نور، و مخرجه نور، و مصیره الی النور یوم القیامة. و قال الحسن و ابن زید هذا مثل للقرآن، «فالمصباح» هو القرآن فکما یستضاء بالمصباح، یهتدی بالقرآن، «و الزجاجة» قلب المؤمن، «و المشکوة» فمه و لسانه، «و الشجرة المبارکة» شجرة الوحی، «یَکادُ زَیْتُها» یعنی تکاد حجج القرآن تتضح فان لم یقرأ. «نُورٌ عَلی‌ نُورٍ» یعنی القرآن نور من اللَّه عزّ و جل لخلقه مع ما اقام لهم من الدلائل و الاعلام قبل نزول القرآن، فازدادوا بذلک نورا، و قیل یکاد قلب المؤمن یعمل بالهدی قبل ان یأتیه العلم، فاذا جاءه العلم ازداد هدی علی هدی و نورا علی نور. قوله: «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» قال ابن عباس: یعنی لدینه الاسلام و هو نور البصیرة، و قیل یهدی الی الایمان و الی محمّد و القرآن من یشاء، یقال هداه اللَّه لدینه و هداه الی دینه، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ هَداهُ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، انّ هداکم للایمان و یهدیک صراطا مستقیما، «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ»، تقریبا الی الافهام و تسهیلا لسبیل الادراک. «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ».
هوش مصنوعی: این متن به بیان ویژگی‌های نور ایمان و قرآن می‌پردازد. در ابتدا به این نکته اشاره می‌شود که نور ایمان در قلب مؤمن به حدی است که او حق را قبل از اینکه به او گفته شود، درمی‌یابد. سپس به پنج نوع نور اشاره می‌شود که مؤمن در آن‌ها متقلب است: نور کلام، نور عمل، نور ورودی، نور خروجی و نور مقصد در آخرت. همچنین قرآن به عنوان مصباح و راهنما در تاریکی‌ها معرفی می‌شود و دل مؤمن به عنوان زجاجه‌ای که این نور را دریافت می‌کند، توصیف می‌شود. در نهایت، اشاره می‌شود که خداوند به هر کسی که بخواهد، نور ایمان و هدایت را می‌دهد و با ضرب‌المثل‌ها فهم حقایق را برای مردم آسان می‌سازد. در کل، این متن به زیبایی نور ایمان و هدایت الهی را توصیف می‌کند.
«فِی بُیُوتٍ» ای ذلک المصباح فی بیوت، و قیل یوقد فی بیوت، و البیوت هی المساجد، قال ابن عباس: المساجد بیوت اللَّه فی الارض و هی تضئ لاهل السّماء کما تضئ النجوم لاهل الارض، و خصّ المصابیح للمساجد لانّها اکرم ما تکون و احسن اذا کانت فیها. قال ابن بریدة: هی اربعة مساجد لم یبنها الّا الانبیاء: الکعبة بناها ابراهیم و اسماعیل. فجعلاها قبلة، و مسجد بیت المقدّس بناه داود و سلیمان، و مسجد المدینة بناه رسول اللَّه (ص)، و مسجد قبا أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی‌ بناه رسول اللَّه (ص)، «أَذِنَ اللَّهُ» اذن اینجا بمعنی امر است یعنی امر اللَّه و رضی چنان که گفت: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» ای بامر ربّهم. و در قرآن اذن است بمعنی ارادت کقوله: «وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» یعنی بارادته و مشیّته، و بمعنی قضا و قدر، کقوله: «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ» ای فبقضائه و قدره، و بمعنی هدایت کقوله: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» ای بهدایته و بمعنی توفیق کقوله: «وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»، ای بتوفیقه، و بمعنی اتمام اجل کقوله «ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»، و بمعنی تکوین کقوله: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»، و بمعنی اباحت کقوله: «فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» قوله: «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» این رفع اقدارست نه رفع ابنیه از بهر آنکه در شرع دیوار مسجد بلند کردن و بالا دادن مکروه است، و فی الخبر امرنا ان نبنی المساجد جمّا، و رفع اقدار آنست که بزرگ دارند و سخن بیهوده در آن نگویند و جز از نام خدا در آن نبرند چنان که گفت: «وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»، قال ابن عباس: یتلی فیه کتابه و یصان عن غیر ذکر اللَّه، قال النبی صلّی اللَّه علیه و سلّم: «من سمعتموه ینشد ضالة فی المسجد فقولوا لا رد اللَّه علیک».
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به مساجدی است که به عنوان خانه‌های خدا در زمین شناخته می‌شوند و نورانی بودن آن‌ها برای اهل آسمان مشابه درخشندگی ستارگان برای اهل زمین است. ابن عباس نقل کرده که مساجد، خانه‌های خدا هستند و در میان آن‌ها، مساجد خاصی وجود دارند که فقط پیامبران آن‌ها را بنا کرده‌اند. همچنین، به مفهوم «اذن» در آیات قرآن اشاره شده و معناهای مختلفی برای آن ذکر شده است. به طور کلی، این واژه به معنای اجازه، اراده، قضا و قدر، هدایت، توفیق و اباحت استفاده می‌شود. در ادامه تأکید شده که مقصود از «اذن» در رابطه با مساجد، بزرگداشت آن‌ها و جلوگیری از گفتن سخنان بی‌مورد در آن‌هاست و همچنین این که در آنجا فقط نام خدا ذکر شود. پیامبر اسلام نیز توصیه کرده که اگر کسی در مسجد چیزی گم کرده باشد، به او گفته شود که خداوند آن را به او برنگرداند.
و فی روایة فقولوا لا وجدت، و طرح رجل نعلیه فی المسجد لیلبسهما، فصاح به عمر بن الخطاب و قال: أ تدری أین انت؟ و قیل ترفع فیها الحوائج الی اللَّه سبحانه، و قیل ترفع فیها الاصوات بذکر اللَّه و تلاوة القرآن، «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها». قرأ ابن عامر و ابو بکر یسبّح بفتح الیاء علی ما لم یسم فاعله و الوقف علی هذه القراءة و عند قوله: «وَ الْآصالِ» و قرأ الآخرون یسبّح بکسر الیاء جعلوا لتسبیح فعلا للرجال، «یُسَبِّحُ» ای یصلی له، «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» ای بالغداة و العشی. قال اهل التفسیر اراد به الصلوات المفروضات فالّتی تؤدّی بالغداة صلاة الفجر، و الّتی تؤدی بالاصال صلاة الظهر و العشائین، لانّ اسم الاصیل بجمعها، و قیل اراد به صلاة الصبح و العصر و الیه‌
هوش مصنوعی: در یک روایت آمده است که شخصی در مسجد نعلین خود را به زمین انداخت تا آن‌ها را بپوشد، که عمر بن خطاب به او گفت: "آیا می‌دانی کجا هستی؟" همچنین گفته شده که در این مکان نیازها به سوی خداوند متعال رفع می‌شود و صداها به ذکر خداوند و تلاوت قرآن بلند می‌شود. در اینجا به تسبیح خداوند اشاره شده است. ابن عامر و ابوبکر به شکل خاصی تسبیح را خوانده‌اند، و دیگران به شکل دیگری. تسبیح به معنای نماز خواندن برای خداوند است و به اوقات خاصی در روز اشاره دارد. مفسران بر این باورند که به نمازهای واجب اشاره شده است؛ نماز صبح که در صبح خوانده می‌شود و نماز ظهر و عشاء که در زمان عصر اقامه می‌گردد. همچنین برخی بیان کرده‌اند که به نماز صبح و عصر نیز اشاره دارد.
اشار النبیّ (ص): «من صلی البردین دخل الجنّة»، و عن ابن عباس قال: التسبیح بالغدو و صلاة الضّحی، قال النبیّ (ص): «من مشی الی صلاة مکتوبة و هو متطهّر فاجره کاجر الحاج المحرم، و من مشی الی تسبیح الضّحی لا ینصبه الّا هو فاجره کاجر المعتمر، و صلاة علی اثر صلاة لا لغو بینهما کتاب فی علّیین‌، و عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه: «ما من احب یغدو و یروح الی المسجد و یؤثره علی ما سواه الّا و له عند اللَّه عزّ و جلّ نزل یعدّ له فی الجنّة کلّما غدا و راح کما انّ احدکم لو زاره من یحب زیارته لاجتهد فی کرامته ثمّ قال: «رِجالٌ»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرموده‌اند: «هر کس دو نماز صبح و ظهر را به جا آورد، به بهشت خواهد رفت». همچنین ابن عباس می‌گوید: تسبیح گفتن در صبح و نماز ضحی اهمیت دارد. پیامبر (ص) فرمودند: «هر کسی که با وضو به نماز واجب برود، پاداش او مانند پاداش حاجی است که در حال احرام است. و کسی که به تسبیح ضحی برود، پاداش او مانند پاداش کسی است که مناسک عمره را انجام می‌دهد. و هر نمازی که به دنبال نماز دیگری باشد، بی‌فایده نیست و بین آن‌ها کتابی در آسمان‌ها نوشته می‌شود». ابوحریره نقل کرده که پیامبر (ص) گفتند: «هیچ مردی نیست که دوست داشته باشد روزها به مسجد برود و آن را بر سایر امور ترجیح دهد، مگر این‌که در نزد خداوند جایی برای او در بهشت در نظر گرفته می‌شود، همان‌طور که هر یک از شما اگر کسی را که دوست دارد ملاقات کند، تلاش می‌کند تا او را محترم بشمارد».
خص الرّجال بالذّکر فی هذه البیوت لانّه لیس علی النساء جمعة و لا جماعة فی المساجد، و خص التّجارة بالذّکر لانّها اعظم ما یشتغل بها الانسان عن الصلوات و الطاعات، و اراد بالتّجارة الشری فیکون المعنی لا یشغلهم شری. «وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» ای رفضوا الدّنیا و اشتغلوا بذکر اللَّه، و قیل یبیعون و یشترون و اذا حضرت الصلاة قاموا الیها متثاقلین، روی سالم عن ابن عمر انّه کان فی السوق فاقیمت الصلاة فقام النّاس و اغلقوا حوانیتهم فدخلوا المسجد فقال ابن عمر: فیهم نزلت. «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».
هوش مصنوعی: در این متن به مردان اشاره شده که بر اساس قوانین خاص خود، مسئولیت یادآوری خداوند را دارند، زیرا زنان نمی‌توانند به صورت جمعی در مساجد حاضر شوند. همچنین به تجارت اشاره شده که به دلیل مشغول‌کننده بودنش، می‌تواند انسان را از نماز و عبادت دور کند. در اینجا منظور از تجارت، خرید و فروش است و بیان می‌شود که انسان‌ها نباید به خرید و فروش مشغول شوند تا یاد خدا را فراموش کنند. در یک روایت ذکر شده که وقتی نماز در بازار اقامه می‌شود، مردم مغازه‌هایشان را می‌بندند و به مسجد می‌روند و این نشان‌دهنده اهمیت یاد خداوند است. در نهایت، به مردانی اشاره می‌شود که تجارت و خرید و فروش نمی‌تواند آنها را از یاد خدا غافل کند.
«وَ إِقامِ الصَّلاةِ» ای و عن اقامة الصلاة فحذف الهاء الزائدة لانّ الاضافة تنوب عنه و اراد اداها فی وقتها لانّ من أخّر الصلاة عن وقتها لا یکون من مقیمی الصلاة و اعاد ذکره اقامة الصلاة مع انّ المراد من ذکر اللَّه الصلاة الخمس لانّه اراد باقام الصلاة حفظ المواقیت. «وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ» یعنی و عن ایتاء الزکاة المفروضة اذا حضر وقت ادائها لم یحبسوها، و قیل ایتاء الزکاة اخلاص الطاعة للَّه قال مقاتل بن حیان: هم اهل الصفة
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت برپایی نماز اشاره شده است. این که باید نماز در وقت خود اقامه شود و تأخیر در آن به معنای عدم پایبندی به انجام نماز است. همچنین تاکید شده که منظور از ذکر نماز، نمازهای پنجگانه است و هدف از برپایی آن، حفظ وقت و انجام به موقع است. در ادامه، به پرداخت زکات نیز اشاره شده است، که به معنای انجام زکات واجب در زمان مقرر است و به هیچ وجه نباید آن را به تأخیر انداخت. برخی نیز بر این باورند که پرداخت زکات نشان‌دهنده خلوص در عبادت خداوند است و اشاره‌ای به افرادی دارد که در صفه (محل زندگی فقرا در زمان پیامبر) بودند.
روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه: «انّ للمساجد اوتادا الملائکة جلساؤهم یتفقّدونهم و ان مرضوا عادوهم و ان کانوا فی حاجة اعانوهم»
هوش مصنوعی: پیامبر خدا فرمودند: مساجد دارای ستون‌هایی نظیر ملاک‌هایی هستند که فرشتگان دور آنها جمع می‌شوند. آن‌ها وضعیت مومنان را بررسی می‌کنند و اگر بیمار شوند، به عیادت آنها می‌روند و اگر در شرایطی نیاز داشته باشند، به آنها کمک می‌کنند.
و قال جلیس المسجد علی ثلاث خصال: اخ مستفاد. او کلمة محکمة، او رحمة منتظرة.
هوش مصنوعی: و یکی از نشیمن‌های مسجد گفت: انسان باید به سه چیز توجه کند: برادری که از آن بهره‌مند می‌شود، کلامی که محکم و واضح است، یا رحمتی که در انتظار اوست.
و فی بعض الاخبار ینادی مناد یوم القیامة: سیعلم اهل الجمع لمن الکرم، الیوم ثلاث مرّات، ثم یقول این الّذین کانت «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ» الی آخر الآیة...
هوش مصنوعی: در برخی از اخبار آمده است که در روز قیامت، ندا دهنده‌ای سه بار فریاد می‌زند که اهل محشر خواهند دانست که کرامت و عزت از آن کیست. سپس می‌پرسد: کجا هستند افرادی که تجارت و خرید و فروش آن‌ها را از یاد خدا و برقراری نماز غافل نکرد؟ و ادامه آیه را می‌آورد.
«یَخافُونَ یَوْماً» یعنی یفعلون ذلک من خوف یوم، «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» یعنی یتحیرون فیه و تضطرب فیه القلوب و الأبصار، گفته‌اند تقلب القلوب آنست که از بیم رستاخیر و هول قیامت دلها بچنبر گردن رسد نه بیرون آید از تن نه در بر آرام گیرد، هم چنان که گفت: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ،» و تقلّب الأبصار آنست که چشم از جای بر آید و خیره بماند چنان که جایی دیگر گفت: «تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ»، و گفته‌اند تقلب الأبصار آنست که چشمها میگردانند تا خود کجا رانند ایشان را سوی بهشت یا سوی دوزخ، و نامه‌های کردار از کدام. جهت ایشان را دهند از سوی راست یا از سوی چپ، و گفته‌اند تقلّب آنست که ایشان را در دوزخ در عذاب از حال بحال می‌گردانند گهی «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ»، گهی «یَشْوِی الْوُجُوهَ»، گهی «لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ»، گهی «یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی‌ وُجُوهِهِمْ»، قال الزجاج فی معنی الآیة: من کان قلبه موقنا بالبعث و القیامة ازداد بصیرة و رأی ما وعد به. و من کان قلبه علی غیر ذلک رأی ما یوقن معه بامر القیامة و البعث فعلم ذلک بقلبه و شاهد ببصره فلذلک تقلب القلوب و الأبصار.
هوش مصنوعی: افرادی که در روز قیامت نگرانند، از ترس آن روز به وحشت می‌افتند. قلب‌ها و نگاه‌ها در آن زمان به شدت مضطرب و حیران می‌شوند. دل‌ها از وحشت رستاخیز و هول آن به گونه‌ای دچار تنش می‌شوند که انگار در گلو گیر کرده‌اند و نمی‌توانند آرام بگیرند. همچنین، نگاه‌ها سردرگم شده و خیره به دنبال نشانه‌هایی می‌گردند که به آن‌ها بگویند آیا به بهشت می‌روند یا به دوزخ، و اینکه نامه‌های اعمالشان از کدام طرف به آن‌ها داده خواهد شد. در دوزخ، عذاب‌ها آن‌ها را از حالتی به حالت دیگر می‌کشاند و به صورت‌های مختلف عذاب می‌شوند. از طرفی، کسی که به معاد و قیامت ایمان دارد، از بصیرت بیشتری برخوردار می‌شود و آنچه وعده داده شده را بهتر درک می‌کند، در حالی که کسانی که به این موضوع ایمان ندارند، تنها تصویری از قیامت را در ذهن خود دارند و این موجب می‌شود که قلب و نگاه‌هایشان دائما در حال تحول باشد.
«لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ» یعنی یفعلون ذلک رجاء ان یجزیهم اللَّه، «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» ای باحسن ما عملوا، یرید یجزیهم بحسناتهم، و ما کان من مساوی اعمالهم، لا یجزیهم بها، «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ما لم یستحقوه باعمالهم، «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» معناه تفضلا، لانّ الجزاء یکون بالحساب و یکون التفضل بغیر حساب. و قیل یعطیه ما لا یأتی علیه الحساب، و قیل من غیر حساب ای من حیث لا یحتسب، ثم ضرب لاعمال الکفار مثلا فقال: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ» السراب شعاع یتخیل کالماء علی الارض نصف النهار حین یشتد الحرّ، و سمّی سرابا لانّه یسرب ای یجری کالماء، و قیل السراب بخار یرتفع من قعور القیعان فیتکثف فاذا اتصل بها ضوء الشمس اشبه الماء من بعید فاذا دنا منه الانسان لم یره کما کان یراه و هو منه بعید، و القیعة جمع القاع کالجیرة جمع الجار، و هو ما انبسط من الارض و لم یکن فیه نبات.
هوش مصنوعی: «لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ» به معنای این است که آنها این کار را انجام می‌دهند با امید اینکه خداوند آنها را پاداش دهد. «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» به این معناست که خداوند نیکوترین اعمال آنها را پاداش می‌دهد و در عوض کارهای ناپسندشان آنها را تنبیه نمی‌کند. «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» به این معناست که خداوند به آنها از فضل خود زیاد می‌دهد، چیزی که آنها به خاطر اعمالشان مستحق آن نیستند. «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» به معنای این است که خداوند به هر که بخواهد بدون محاسبه روزی می‌دهد، زیرا پاداش معمولاً بر اساس حساب و کتاب است، اما فضل الهی به هنگام پاداش، بدون نیاز به حساب و کتاب است. سپس مثالی برای اعمال کافران زده شده است: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ» که در آن «سراب» به معنای نور درخشان است که در روز گرم به صورت آب بر روی زمین به نظر می‌رسد. این پدیده به خاطر اینکه نور مانند آب در حال حرکت است، به «سراب» نام‌گذاری شده است. همچنین برخی گفته‌اند که سراب بخاری است که از سطح زمین بلند می‌شود و وقتی نور خورشید به آن تابیده می‌شود، شباهت به آب پیدا می‌کند، اما وقتی به آن نزدیک می‌شوید، دیگر آن را نمی‌بینید. «القاع» به زمین‌های همواری اطلاق می‌شود که در آن‌ها گیاهی رشد نکرده است.
«یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» الظماء العطش و خص الظمآن بالذکر لشدة حاجته الی الماء، و اذا انتهی الی ذلک المواضع فلم یجد الماء کانت الدّهشة و الحیرة اکثر، «حَتَّی إِذا جاءَهُ» ای جاء السراب، «لَمْ یَجِدْهُ کما ظنه، و قیل لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ینفعه «وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ»، ای عند عمله و محاسبا ایّاه، «فَوَفَّاهُ حِسابَهُ» ای حاسبه و اعطاه جزاء اعماله وافیا غیر مبخوس و لا منقوص، و قیل وجد اللَّه بالمرصاد، فوفاه حسابه الحساب هاهنا الجزاء، و هذا من قول الموبخ سأفرغن الی محاسبتک، «وَ اللَّهُ سَرِیعُ، الْحِسابِ» اذا حاسب فحسابه سریع، روی ان علیّا عنه سئل کیف یحاسبهم فی حالة واحدة، فقال کما یرزقهم فی حالة واحدة.
هوش مصنوعی: عطش به شدت احساس نیاز به آب را ایجاد می‌کند و اشاره به بیابان‌نشینان دارد که به امید یافتن آب به مکان‌هایی می‌روند. زمانی که به آنجا می‌رسند و آب را نمی‌یابند، حس تعجب و سردرگمی آن‌ها بیشتر می‌شود. وقتی به سراب می‌رسند، نمی‌توانند آن را به اندازه‌ای که انتظار داشتند، پیدا کنند و متوجه می‌شوند که هیچ چیز مفیدی در آنجا وجود ندارد. در این شرایط، انسان خود را در مقابل کارهایش و حسابرسی‌های مرتبط با آن می‌بیند. او تمام کارهایش مورد بررسی قرار می‌گیرد و پاداش اعمالش به طور کامل و بدون هیچ کم و کاستی به او داده می‌شود. به همین ترتیب، خداوند در حسابرسی سریع است و سوالی که از علی (علیه‌السلام) شد، این بود که چگونه خداوند در یک زمان همه را محاسبه می‌کند، و او پاسخ داد که خداوند به مانند رزق‌دادن به بندگانش، همه را در یک زمان محاسبه می‌کند.
این آیت در شأن شیبة بن ربیعه فرو آمد مردی بود که در جاهلیت بسان راهبان ترهب کردی در صومعه تنها نشستی، و صوف پوشیدی در کفر راه دین طلب میکرد، پس چون اسلام به پیغامبر آمد وی کافر شد. ربّ العالمین او را مثل زد به تشنه‌ای که سراب بیند بگرمگاه بامید آب بشتابد بآن سراب چون آنجا رسد آب نیابد و از آن ظنّ که می‌برد و آنچه می‌بیوسید هیچ چیز نه بیند نومید و پر حسرت باز گردد، اعمال کافر همچنین است می‌پندارد که از آن نفغی و فایده‌ای خواهد دید در قیامت، چون بآن رسد هباء منثورا بیند بی‌نفع و بی‌حاصل و آن ظن که می‌برد باطل و امید بی‌حاصل، قال اهل اللغة، الحساب علی ثلاثة معان: احدها المجازاة بمعنی ان یأخذ الرّجل حقه و یعطی غیره حقه، و الثانی الکفایة من قولهم: حسبی ای کفانی و منه قوله: «عَطاءً حِساباً» ای کافیا، و الثالث القلیل کما یقال للبخیل هو یعطی بحساب.
هوش مصنوعی: این آیه درباره شیبه بن ربیعه نازل شده است. او مردی بود که در زمان جاهلیت مانند راهبان در راه ایمان نشسته و در تنهایی به عبادت می‌پرداخت، اما در حقیقت به دین حقیقی نپیوسته بود. وقتی پیامبر اسلام ظهور کرد، او کافر باقی ماند. پروردگار جهانیان او را به تشنه‌ای تشبیه کرده که سرابی را می‌بیند و به امید آب به آن می‌شتابد، اما وقتی به آنجا می‌رسد، چیزی نمی‌یابد و ناامید و حسرت‌زده بازمی‌گردد. اعمال کافران نیز چنین است؛ آنها فکر می‌کنند که در قیامت از اعمالشان بهره‌مند خواهند شد، اما زمانی که به آنجا می‌رسند، متوجه می‌شوند که هیچ چیز به دست نخواهند آورد و امیدشان بی‌فایده بوده است. در زبان‌شناسی، «حساب» به سه معنا آمده است: اول، پاداش دادن به انسان برای حقوقش و دادن حق به دیگران؛ دوم، کفایت، به این معنا که چیزی برای انسان کافی باشد؛ و سوم، دلالت بر مقدار کم دارد، مانند اینکه بگوییم بخیل تنها به اندازه معین و محدودی می‌دهد.
«أَوْ کَظُلُماتٍ» هذا مثل آخر ضربه اللَّه لاعمال الکفار، یقول تعالی مثل اعمالهم فی فسادها و جهالتهم فیها، «کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» و هو العمیق الکثیر الماء و لجّة البحر المکان الّذی یکثر فیه ماؤه و یستدیر، قال ابن عیسی: هو البحر الواسع الذی لا یری ساحله، «یَغْشاهُ مَوْجٌ» و هو ما ارتفع من الماء، «مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ» متراکم بعضه علی بعض، من فوق الموج سحاب، قیل الموج الثانی الرّیح، و قیل تقدیره موج من بعده موج ای موج یتبع بعضه بعضا، «مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ» ای من فوق الموج الثانی سحاب قد غطی النجوم التی یهتدی بها. قرأ ابن کثیر بروایة قنبل عنه سحاب بالرفع و التنوین، «کَظُلُماتٍ» بالجرّ علی البدل من فوقه او کظلمات، و روی البزی عن ابن کثیر، سحاب ظلمات باضافة السحاب الی الظلمات کما تقول سحاب رحمه، و سحاب عذاب، و قرأ الآخرون سحاب ظلمات کلیهما بالرفع و التنوین فیکون تمام الکلام عند قوله: «سَحابٌ» ثم ابتدأ «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» ای هذه ظلمات بعضها فوق بعض، ظلمة السحاب و ظلمة الموج و ظلمة البحر، ظلمات مثل اعمال کفار است، «بَحْرٍ لُجِّیٍّ» دل کافر است، موج من فوقه موج شک است و حیرت که فرا دل کافر نشسته و حق از وی بپوشیده، سحاب مهرست بر دل وی نهاده. ابن عباس گفت: که این همانست که رب العزه گفت در صفت کافر: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلی‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلی‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»، فهذه الظلمات الثلاث کظلمات البحر، و قال ابیّ بن کعب فی هذه الآیة: الکافر بتقلب فی خمس من الظلم. کلامه ظلمة، و عمله ظلمة و مدخله ظلمة، و مخرجه ظلمة، و مصیره الی ظلمات النار یوم القیامة. و قیل تقدیر الآیة او کصاحب ظلمات فی بحر لجّی، دلیله حتی «إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ» ای صاحب الظلمات اذا اخرج یده و هی اقرب الاشیاء الیه، «لَمْ یَکَدْ یَراها»، قال الفراء «یکد» صلة ای لم یرها، و العرب تضع لم یکد موضع الایاس انه لم یرها و تضعه موضع الخطر انه قارب ان لا یراها، «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». قال ابن عباس من لم یجعل اللَّه له دینا و ایمانا فلا دین له، و قیل من لم یهده اللَّه فلا ایمان له و لا یهدیه احد.
هوش مصنوعی: آیات فوق درباره کسانی صحبت می‌کند که کافر هستند و به نوعی در گمراهی و تاریکی به سر می‌برند. این تاریکی‌ها به شکل تصاویر دریا و امواج توصیف شده‌اند. دریا به عنوان نماد عمیق و وسیع از گیجی و حیرت افراد کافر معرفی می‌شود، جایی که امواج متراکم و ابرها بر روی آنها قرار دارد، نشان‌دهنده نوعی ناپایداری و عدم توانایی در دیدن حقیقت است. در اینجا به انتقادی از کافران پرداخته می‌شود که قلب و گوش و چشمانشان به روی حقیقت بسته شده است، به طوری که نمی‌توانند نور را ببینند و از فهم بیشتری برخوردار شوند. در این توصیف، عرب از تکرار واژه‌هایی استفاده کرده که حس ناامیدی و عدم تشخیص را برای این افراد تداعی می‌کند. این در نهایت به این نتیجه می‌رسد که اگر کسی تحت هدایت و نور الهی نباشد، تلاش برای دستیابی به حقیقت بی‌نتیجه خواهد بود.
«أَ لَمْ تَرَ» ای الم تعلم، «أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ» باسطات اجنحتهن فی الهواء، خص الطیر بالذّکر من جملة الحیوان لانّها یکون بین السماء و الارض فتکون خارجة عن حکم من فی السماوات و الارض، «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» قال مجاهد: الصلاة لبنی آدم و التسبیح لسائر الخلق للنّاس و لغیر النّاس، و قیل انّ ضرب الاجنحة صلاة الطیر و صوته تسبیحه، و قیل صلوته علی رسوله و تسبیحه لربّه، و فی معنی الآیة ثلاثة اوجه: احدها کلّ مسبّح و مصلّ قد علم اللَّه صلوته و تسبیحه، و الثانی کلّ مسبّح و مصلّ منهم قد علم صلاة نفسه و تسبیحه الّذی کلّفه، و الثالث قد علم کل منهم صلاة اللَّه و تسبیحه، و الاوّل اظهر لقوله: «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ».
هوش مصنوعی: آیا ندیده‌ای که همه موجودات در آسمان‌ها و زمین، حتی پرندگان که بال‌های خود را در هوا گسترش می‌دهند، خدا را تسبیح می‌کنند؟ تسبیح پرندگان به خاطر اینکه آن‌ها در میان آسمان و زمین قرار دارند، معانی خاصی دارد. هر کدام از موجودات، نماز و تسبیح خود را می‌شناسند. بعضی گفته‌اند که نماز انسان‌ها به خاطر ویژگی‌های آن‌هاست و تسبیح برای دیگر موجودات، شامل آن‌ها و غیر آن‌ها می‌شود. همچنین، پرندگان با بال زدن خود به نوعی عبادت می‌کنند و صدای آن‌ها نیز تسبیح و ستایش آن‌هاست. در ارتباط با آیه، سه تفسیر وجود دارد: یکی این است که هر موجودی به نوعی تسبیح و عبادت خود را شناخته است، دیگری این که هر موجودی به عبادت خاص خود آگاه است، و سومی این که خداوند نیز به تسبیح و عبادت آن‌ها آگاه است. تفسیر اول به دلیل اینکه خداوند به اعمال آن‌ها اطلاع دارد، بیشتر مورد تأکید قرار دارد.
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای خالقهما و مکوّنهما، و من ملک فی الدّنیا امرا فتملیکه ایّاه، «وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ» مرجع کلّ مملک و مخلوق.
هوش مصنوعی: «زمین و آسمان از آنِ خداست» ای خالق و سازنده آن‌ها، و هر کسی که در دنیا امری را در اختیار دارد، این مالکیت از جانب توست. «و به سوی خدا بازگشت نهایی است» جایی که تمام مخلوقات و موجودات به آنجا خواهند رفت.