گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» ابراهیم خلیل را علیه السلام دو فرزند بود که سلاله نبوت بودند یکی اسحاق پدر عبرانیان، دیگر اسماعیل پدر عرب، از اسحاق علیه السلام پیغامبران آمدند هزاران، و از اسماعیل علیه السلام یک پیغامبر آمد محمّد عربی (ص) آن قوّت نبوت که در نهاد اسحاق تعبیه بود بهزاران پیغامبر قسمت کردند هر یکی را از آن جزوی نصیب آمد، باز قوّت نبوت و کمال رسالت که در نهاد اسماعیل تعبیه بود همه بمصطفی عربی دادند لا جرم بر همه افزون آمد و قوّت جمله انبیاء در وی موجود آمد تا با وی گفتند: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» ای همه اخلاق پیغامبران در تو جمع آمده و بهمه اوصاف حمیده ستوده، هر پیغامبری را بخصلتی نواختند و از حضرت ذو الجلال او را تحفه‌ای فرستادند که بدان مخصوص گشت، باز محمّد عربی و مصطفی هاشمی که طراز کسوت وجود بود درّ صدف شرف بود او را بهمه بر گذاشتند، و بصفات همگان بنگاشتند، چنان که ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالی اعطی محمّد خلق آدم و معرفة شیث و شجاعة نوح و وفاء ابرهیم و رضاء اسحاق و قوة یعقوب و حسن یوسف و شدة موسی و وقار الیاس و صبر ایوب و طاعة یونس و صوت داود و فصاحت صالح و زهد یحیی و عصمة عیسی و حب دانیال و جهاد یوشع.

علی القطع و التحقیق. میدان که از جمله موجودات که بحکم کن بصحراء فیکون آمدند هیچ ذات را آن کمال و هیچ صفات را آن جلال نیامد که ذات احمد و صفات محمّد را آمد، آدم صفی هر چند عزیز و مکرم بود و بتخاصیص قربت مخصوص و مقرّب بود، لکن او را عتاب از پیش آمد و عقوبت از عقب نخست گفت «وَ عَصی‌ آدَمُ» پس گفت: «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ» باز مصطفی را عفو از پیش آمد و عتاب از عقب: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ» پس گفت: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» میان این و آن دورست و آن کس که بدین بصر ندارد معذورست. اگر ابراهیم را قوت یقین بود تا جبرئیل را گفت: «اما الیک فلا» یقین مصطفی از یقین ابراهیم تمامتر بود که می‌گفت: «لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب» یعنی جبرئیل‌ «و لا نبی مرسل» یعنی ابراهیم. ور سلیمان را ملک دنیا داد مصطفی را ملک قیامت داد، می‌گوید: «لواء الحمد بیدی و لا فخر»

و اگر با موسی کرامت کرد تا قوم او بدریا بگذشتند و دامن ایشان تر نگشت، با مصطفی کرامت کرد تا امّت او بدوزخ بگذرند و دامن ایشان خشک نگردد. و اگر عیسی را بآسمان چهارم بردند مصطفی را «بقاب قوسین او ادنی» بردند، این همه معانی و معالی و فضائل و شمائل در ذات مطهر مصطفی جمع کرد آن گه با وی این خطاب کرد «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ»، قوله: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» از روی اشارت میگوید دین اسلام دینی یگانه و شما امتی یگانه و من خداوند شما خداوند یگانه، بپرهیزید از خشم من که دینی دیگر گزینید و خدایی دیگر گیرید، این اسلام که هست جبار صفت است جبار همّتی باید تا جمال اسلام بر وی اقبال کند و جبار همّت آنست که سر بدنیا و عقبی فرو نیارد، خلیل را گفتند: یا خلیل اسلم. اسلام را باش و با اسلام در ساز گفت: اسلام جبّار صفت است متعلقان را بخود راه ندهد از بند علاقت بیرون آیم، مال بمهمان داد و فرزند بقربان، و نفس خود بآتش سوزان، آن گه گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» اکنون که از همه برگشتم ترا گشتم تا از همه بازماندم و ترا ماندم، «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ» این خواجگان دنیادار نفس پرور خلق پرست رداء تکبر بر دوش نهاده و مست شهوت گشته چه پندارند که دنیا ایشان را کرامتی است یا کثرت مال و فرزند ایشان را سعادتی است کلا و لمّا، خبر ندارند که طلیعه لشکر نعمت که در رسد همه درگاه بیگانگان طلبد، علم شقاوت با خود میبرد و داغ بیگانگی می‌نهد. باز طلیعت لشکر محنت که در رسد همه زاویه عزیزان طلبد گرد سرای دوستان گردد، از بهر آنکه محنت و محبّت بشکل هر دو چون همند، همبر و همسر بنقطه سرّ زیر آن را تمییز کرده‌اند ور نه بشکل و صورت از یکدیگر جدا نه اند، فرعون مدبر را چهار صد سال ملک و عافیت و نعمت دنیا داد و در آن با وی مضایقه‌ای نرفت، لکن اگر ساعتی درد و سوز موسی خواستی بوی ندادی که سزای جمال آن درد نبود، و اگر تقدیرا در آن ساعت که ارّه بر فرق زکریا بود کسی از وی پرسیدی که چه خواهی؟ از ذرّات و اجزای وی نعره عشق روان گشتی و گفتی آن خواهم که تا ابد بر فرق ما همی‌راند. در خبرست که من احبّنا فلیلبس للبلاء تجفافا فانّ البلاء اسرع الی محبّینا من السّیل الی قرار.

تازیم بندگی بند قباء تو کنم
وین سلامت همه در کار بلاء تو کنم‌

«إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» تا آنجا که گفت: «أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» عاقل که در معنی این آیات تأمل کند داند که مطیع بر طاعت خویش ترسان ترست از عاصی بر معصیت خویش. و چنان که عاصی را حاجتست بستر او. مطیع را هم حاجتست بستر او، و حق تعالی چنین می‌گوید: «وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» ای مؤمنان شما که مطیعانید و شما که عاصیانید همه بنعت تضرّع بدرگاه ما باز آئید و بر حالت افتقار و انکسار از ما آمرزش خواهید تا شما را در پرده رحمت خود بپوشیم. عجب آید مرا از آن قراء تهی مغز که شبی دو رکعت نماز کند روز دیگر گره خویشتن بینی بر پیشانی افکنده و منّت هستی خویش بر آسمان و زمین نهد و ذرّات وجود با وی میگوید سلیم‌دلا که تویی اینجا از کعبه بت خانه میسازند و از عابد هفتصد هزار ساله لعین ابد می‌آورند و بلعم باعور را که اسم اعظم دانست و دعای مستجاب داشت بر طویله سگان می‌بندند، و تو یک شب دو رکعت نماز گزاردی روز دیگر خواهی که عالم از حدیث نماز تو پر شود، ای مسکین! مرد محقق شرق و غرب پر از سجده اخلاص کند آن گه همه بآب بی‌نیازی فرو گذارد و با دو دست تهی بسر کوی شفاعت محمّد مصطفی باز گردد و گوید: یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ.

پیر طریقت گفت: الهی آمدم با دو دست تهی، بسوختم بر امید روز بهی، چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دلم مرهم نهی.

«وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» شاهراه دین را بدایتی و نهایتی: بدایت اهل شریعت راست، و نهایت ارباب حقیقت را، عمل اهل شریعت خدمت است بر شریعت، صفت ارباب حقیقت غربتست بر مشاهدت، قاعده اعمال شریعت بر سهولت نهادند مصطفی گفت: بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة.

مستضعفانند و اهل رخص طاقت بار گران ندارند. ربّ العزه در شرع رخصتها از بهر ایشان نهاد و بار گران از ایشان فرو نهاد گفت: «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» همانست که گفت: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ، یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» اما روش ارباب حقیقت بر ریاضت و صعوبت نهاد و با ایشان خطاب رفت که: «جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ».

پیر طریقت را از حقیقت تصوف پرسیدند، گفت: ما هو الّا بذل الروح فلا تشتغل بترّهات المدّعین. و قال الجریری: لم یکلف اللَّه العباد معرفته علی قدره و انّما کلّفهم علی مقدارهم. فقال «وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» و لو کلّفهم علی قدره لجهلوه و ما عرفوه لانّه لا یعرف قدره سواه و لا یعرفه علی الحقیقة غیره اللَّه جلّ جلاله. خلق را بمعرفت خویش بر قدر طاعت و اندازه استطاعت ایشان تکلیف کرد نه بر قدر جلال و عزت خویش، هر کسی بر قدر خویش او را تواند شناخت، و چنان که اوست خود داند و خود را خود شناسد، قال اللَّه تعالی: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»

و قال علی (ع): یا من لا یعلم احد من خلقه کیف هو غیره.

اگر ذره‌ای از آن معرفت حقیقت که او را بخود است بر خلق آشکارا کند همه متمرّدان جهان و شیاطین عالم موحّد گردند همه زنارها کمر عشق دین گردد، همه خارهای عالم ریاحین شود.

خاکها مشک و عبیر شود، اوصاف بشریت همه بشرات نسیم معرفت گردد.
گر یک نظرت چنان که هستی نگری

نه بت ماند نه بت پرست و نه پری‌

الهی وصف تو نه کار زبانست، عبارت از حقیقت یافت تو بهتانست، با صولت وصال دل و دیدار را چه توان است.

حسن تو فزونست زبینایی من
راز تو برونست ز دانایی من‌

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» ابراهیم خلیل را علیه السلام دو فرزند بود که سلاله نبوت بودند یکی اسحاق پدر عبرانیان، دیگر اسماعیل پدر عرب، از اسحاق علیه السلام پیغامبران آمدند هزاران، و از اسماعیل علیه السلام یک پیغامبر آمد محمّد عربی (ص) آن قوّت نبوت که در نهاد اسحاق تعبیه بود بهزاران پیغامبر قسمت کردند هر یکی را از آن جزوی نصیب آمد، باز قوّت نبوت و کمال رسالت که در نهاد اسماعیل تعبیه بود همه بمصطفی عربی دادند لا جرم بر همه افزون آمد و قوّت جمله انبیاء در وی موجود آمد تا با وی گفتند: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» ای همه اخلاق پیغامبران در تو جمع آمده و بهمه اوصاف حمیده ستوده، هر پیغامبری را بخصلتی نواختند و از حضرت ذو الجلال او را تحفه‌ای فرستادند که بدان مخصوص گشت، باز محمّد عربی و مصطفی هاشمی که طراز کسوت وجود بود درّ صدف شرف بود او را بهمه بر گذاشتند، و بصفات همگان بنگاشتند، چنان که ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالی اعطی محمّد خلق آدم و معرفة شیث و شجاعة نوح و وفاء ابرهیم و رضاء اسحاق و قوة یعقوب و حسن یوسف و شدة موسی و وقار الیاس و صبر ایوب و طاعة یونس و صوت داود و فصاحت صالح و زهد یحیی و عصمة عیسی و حب دانیال و جهاد یوشع.
هوش مصنوعی: حضرت ابراهیم، خلیل خدا، دو پسر داشت که هر کدام در نسل پیامبری بودند. یکی از آن‌ها اسحاق بود که پدر بنی‌اسرائیل به شمار می‌آمد و دیگری اسماعیل بود که پدر عرب‌ها محسوب می‌شد. از نسل اسحاق پیامبران بسیاری به وجود آمدند، در حالی که از نسل اسماعیل تنها یک پیامبر به نام محمد (ص) ظهور کرد. قدرت نبوتی که در وجود اسحاق بود، میان هزاران پیامبر تقسیم شد و هر یک بخشی از آن را دریافت کردند. اما تمام قوت نبوت و کمال رسالت که در اسماعیل نهفته بود، به محمد(ص) عطا شد. به همین دلیل، تمام ویژگی‌های پیامبران در او جمع آمد. با او گفته شد: «ای پیامبران!» زیرا تمامی صفات نیکو در او به خوبی نمایان بود. هر پیامبری به ویژگی خاصی شناخته می‌شود و حضرت حق، هدیه‌ای به او داده بود که او را خاص و ممتاز کرده بود. محمد (ص) که از خانواده هاشمی و با مقام و شان بالا بود، تمام فضائل را در خود گرد آورد. چنان‌که ابن عباس گفته است: خداوند به محمد(ص) ویژگی‌های متعدد از پیامبران پیشین عطا کرده بود، از جمله خلق و خوی آدم، دانش شیث، شجاعت نوح، وفای ابراهیم، راضی بودن اسحاق، نیروی یعقوب، زیبایی یوسف، قدرت موسی، وقار الیاس، صبر ایوب، اطاعت یونس، صدای دلنشین داود، فصاحت صالح، زهد یحیی، عصمت عیسی، محبت دانیال و جهاد یوشع.
علی القطع و التحقیق. میدان که از جمله موجودات که بحکم کن بصحراء فیکون آمدند هیچ ذات را آن کمال و هیچ صفات را آن جلال نیامد که ذات احمد و صفات محمّد را آمد، آدم صفی هر چند عزیز و مکرم بود و بتخاصیص قربت مخصوص و مقرّب بود، لکن او را عتاب از پیش آمد و عقوبت از عقب نخست گفت «وَ عَصی‌ آدَمُ» پس گفت: «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ» باز مصطفی را عفو از پیش آمد و عتاب از عقب: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ» پس گفت: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» میان این و آن دورست و آن کس که بدین بصر ندارد معذورست. اگر ابراهیم را قوت یقین بود تا جبرئیل را گفت: «اما الیک فلا» یقین مصطفی از یقین ابراهیم تمامتر بود که می‌گفت: «لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب» یعنی جبرئیل‌ «و لا نبی مرسل» یعنی ابراهیم. ور سلیمان را ملک دنیا داد مصطفی را ملک قیامت داد، می‌گوید: «لواء الحمد بیدی و لا فخر»
هوش مصنوعی: به طور قطع و یقین می‌توان گفت که از میان تمامی موجودات، هیچ‌کس به کمال و جلال ذات و صفات محمد (ص) نزدیک نمی‌شود. هرچند آدم (ع) مقام والایی داشت و به خصوص به درگاه الهی نزدیک بود، اما او نیز در ابتدا با عتاب و کیفر مواجه شد. در حالی که نبی رحمت، محمد (ص)، مورد عفو قرار گرفت. بین این دو تفاوت زیادی وجود دارد و کسی که نتواند این تفاوت را درک کند، معذور است. ابراهیم (ع) با وجود یقین محکم خود، به جبرییل می‌گوید که به سوی او نرود، اما یقین محمد (ص) از یقین ابراهیم (ع) بیشتر بود، زیرا او می‌گفت که در زمانی خاص به خدا نزدیک است و نه هیچ فرشته‌ای و نه هیچ نبی دیگری. همچنین، در حالی که سلیمان (ع) ملک و حکومت دنیا را داشت، محمد (ص) حکمرانی قیامت را به دست آورد و می‌گوید که پرچم حمد در دست اوست و این هیچ نوع فخری ندارد.
و اگر با موسی کرامت کرد تا قوم او بدریا بگذشتند و دامن ایشان تر نگشت، با مصطفی کرامت کرد تا امّت او بدوزخ بگذرند و دامن ایشان خشک نگردد. و اگر عیسی را بآسمان چهارم بردند مصطفی را «بقاب قوسین او ادنی» بردند، این همه معانی و معالی و فضائل و شمائل در ذات مطهر مصطفی جمع کرد آن گه با وی این خطاب کرد «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ»، قوله: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» از روی اشارت میگوید دین اسلام دینی یگانه و شما امتی یگانه و من خداوند شما خداوند یگانه، بپرهیزید از خشم من که دینی دیگر گزینید و خدایی دیگر گیرید، این اسلام که هست جبار صفت است جبار همّتی باید تا جمال اسلام بر وی اقبال کند و جبار همّت آنست که سر بدنیا و عقبی فرو نیارد، خلیل را گفتند: یا خلیل اسلم. اسلام را باش و با اسلام در ساز گفت: اسلام جبّار صفت است متعلقان را بخود راه ندهد از بند علاقت بیرون آیم، مال بمهمان داد و فرزند بقربان، و نفس خود بآتش سوزان، آن گه گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» اکنون که از همه برگشتم ترا گشتم تا از همه بازماندم و ترا ماندم، «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ» این خواجگان دنیادار نفس پرور خلق پرست رداء تکبر بر دوش نهاده و مست شهوت گشته چه پندارند که دنیا ایشان را کرامتی است یا کثرت مال و فرزند ایشان را سعادتی است کلا و لمّا، خبر ندارند که طلیعه لشکر نعمت که در رسد همه درگاه بیگانگان طلبد، علم شقاوت با خود میبرد و داغ بیگانگی می‌نهد. باز طلیعت لشکر محنت که در رسد همه زاویه عزیزان طلبد گرد سرای دوستان گردد، از بهر آنکه محنت و محبّت بشکل هر دو چون همند، همبر و همسر بنقطه سرّ زیر آن را تمییز کرده‌اند ور نه بشکل و صورت از یکدیگر جدا نه اند، فرعون مدبر را چهار صد سال ملک و عافیت و نعمت دنیا داد و در آن با وی مضایقه‌ای نرفت، لکن اگر ساعتی درد و سوز موسی خواستی بوی ندادی که سزای جمال آن درد نبود، و اگر تقدیرا در آن ساعت که ارّه بر فرق زکریا بود کسی از وی پرسیدی که چه خواهی؟ از ذرّات و اجزای وی نعره عشق روان گشتی و گفتی آن خواهم که تا ابد بر فرق ما همی‌راند. در خبرست که من احبّنا فلیلبس للبلاء تجفافا فانّ البلاء اسرع الی محبّینا من السّیل الی قرار.
هوش مصنوعی: اگر موسی با کرامت خود قومش را از دریا عبور داد و دامن آنها تر نشد، مصطفی نیز کرامت کرد تا امتش از آتش دوزخ بگذرند و دامن آنها خشک بماند. اگر عیسی به آسمان چهارم برده شد، مصطفی به مقام «قاب قوسین یا ادنی» رسید. تمام معانی و فضائل در ذات پاک مصطفی جمع شده و خطاب به او گفت: «ای پیامبران، این امت شما یک امت واحد است و من پروردگار شما هستم. از خشم من بپرهیزید و دینی دیگر برنگزید.» اسلام دینی یگانه است و باید همتی بزرگ داشت تا زیبایی آن نمودار شود. ابراهیم را گفتند: «اسلام بیاور.» او گفت: «اسلام دارای خصوصیت قدرت است و هیچ چیزی نمی‌تواند مرا از تعلق خارج کند.» او مال و فرزند خود را قربانی کرد و در نهایت گفت: «من تسلیم پروردگار دنیاها شدم.» افرادی که به دنیا وابسته‌اند و به دنبال لذت‌های آن هستند، پندار دارند که ثروت و فرزندان برای آنها سعادت به ارمغان می‌آورد، در حالی که نمی‌دانند نعمت‌ها گاهی با درد و محرومیت پیوند دارند. در مقابل، شرایط سخت و محبت‌ها نیز به یک نحو بر زندگی انسان‌ها تأثیر می‌گذارند. فرعون با چهارصد سال حکومت و نعمت، در نهایت به کیفر خود رسید و دردی نچشید که سزاوار جمال او نبوده است. اگر در لحظه‌ای که زکریا در عذاب بود کسی از او می‌پرسید که چه می‌خواهد، او با عشق پاسخ می‌داد که فقط آرزو دارد تا ابد در این مسیر باقی بماند. در خبر آمده که کسی که ما را دوست دارد، باید خود را برای بلا آماده کند زیرا بلا سریع‌تر به محبّان ما می‌رسد تا سیل به مقصد خود.
تازیم بندگی بند قباء تو کنم
وین سلامت همه در کار بلاء تو کنم‌
هوش مصنوعی: من با عشق و ارادت در خدمت تو هستم و همه‌ی دغدغه‌هایم را برای جلب رضایت تو می‌گذارم، حتی اگر در این مسیر با مشکلات و سختی‌ها مواجه شوم.
«إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» تا آنجا که گفت: «أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» عاقل که در معنی این آیات تأمل کند داند که مطیع بر طاعت خویش ترسان ترست از عاصی بر معصیت خویش. و چنان که عاصی را حاجتست بستر او. مطیع را هم حاجتست بستر او، و حق تعالی چنین می‌گوید: «وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» ای مؤمنان شما که مطیعانید و شما که عاصیانید همه بنعت تضرّع بدرگاه ما باز آئید و بر حالت افتقار و انکسار از ما آمرزش خواهید تا شما را در پرده رحمت خود بپوشیم. عجب آید مرا از آن قراء تهی مغز که شبی دو رکعت نماز کند روز دیگر گره خویشتن بینی بر پیشانی افکنده و منّت هستی خویش بر آسمان و زمین نهد و ذرّات وجود با وی میگوید سلیم‌دلا که تویی اینجا از کعبه بت خانه میسازند و از عابد هفتصد هزار ساله لعین ابد می‌آورند و بلعم باعور را که اسم اعظم دانست و دعای مستجاب داشت بر طویله سگان می‌بندند، و تو یک شب دو رکعت نماز گزاردی روز دیگر خواهی که عالم از حدیث نماز تو پر شود، ای مسکین! مرد محقق شرق و غرب پر از سجده اخلاص کند آن گه همه بآب بی‌نیازی فرو گذارد و با دو دست تهی بسر کوی شفاعت محمّد مصطفی باز گردد و گوید: یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ.
هوش مصنوعی: «کسانی که به خاطر خوف از پروردگارشان در هیبت و ترس هستند، به سرعت به کارهای نیک روی می‌آورند.» اگر کسی به معنای این آیات تأمل کند، درمی‌یابد که فرد مطیع بیشتر از کسی که معصیت می‌کند، از طاعت خود می‌ترسد. همان‌طور که فرد گناهکار به پشتیبانی نیاز دارد، فرد مطیع نیز به حمایت نیازمند است. خداوند به مؤمنان می‌فرماید: «همه به سوی خدا توبه کنید.» ای مؤمنان، چه مطیع باشید و چه گنهکار، همگی باید با حالت تضرع و نیاز به درگاه ما برگردید و از ما طلب آمرزش کنید تا در پوشش رحمت خود قرار گیرید. من از کسانی که شبی تنها دو رکعت نماز می‌خوانند و روز بعد خود را بزرگ می‌بینند، شگفت‌زده‌ام. آنان بزرگی وجود خود را بر آسمان و زمین می‌نهد و در حالی که وجود او به او می‌گوید: «تو اینجا از کعبه بتخانه می‌سازید.» در عوض، فرد عابدی که سال‌ها عبادت کرده، در نهایت در لجنزار می‌افتد. و تو با دو رکعت نماز شب، انتظار داری که عالم از ذکر نماز تو پر شود. ای نفرین‌شده! افراد واقع‌گرا در شرق و غرب با sincerly سجده می‌کنند و سپس با دستان خالی به کوی شفاعت رسول خدا بازمی‌گردند و می‌گویند: «ای عزیز، ما و خانواده‌مان گرفتار هستیم و آمده‌ایم با سرمایه‌ای اندک.»
پیر طریقت گفت: الهی آمدم با دو دست تهی، بسوختم بر امید روز بهی، چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دلم مرهم نهی.
هوش مصنوعی: پیر راه و رسم زندگی گفت: ای خدا، من با دستانی خالی به درگاه تو آمده‌ام و امیدوارم که روزی خوب بر من برسد. چه اشکالی دارد اگر تو با رحمت و لطف خود بر این دل خسته من مرهم بگذاری؟
«وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» شاهراه دین را بدایتی و نهایتی: بدایت اهل شریعت راست، و نهایت ارباب حقیقت را، عمل اهل شریعت خدمت است بر شریعت، صفت ارباب حقیقت غربتست بر مشاهدت، قاعده اعمال شریعت بر سهولت نهادند مصطفی گفت: بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة.
هوش مصنوعی: ما هیچ کس را بیشتر از توانایی‌اش موظف نمی‌کنیم. اساس دین از ابتدا و انتها مشخص است: آغاز و آموزش اهل شریعت صحیح است و فرجام آن برای عارفان حقیقی است. عمل اهل شریعت، خدمت به قوانین مذهبی است و ویژگی عارفان در مشاهده حقایق است. اصول و قواعد اعمال شریعت بر سادگی بنا شده است؛ زیرا پیامبر فرمودند: "من برای اجرای حنیفیّت آسان و بخشنده مبعوث شدم."
مستضعفانند و اهل رخص طاقت بار گران ندارند. ربّ العزه در شرع رخصتها از بهر ایشان نهاد و بار گران از ایشان فرو نهاد گفت: «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» همانست که گفت: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ، یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» اما روش ارباب حقیقت بر ریاضت و صعوبت نهاد و با ایشان خطاب رفت که: «جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ».
هوش مصنوعی: مستضعفان افرادی هستند که قادر به تحمل بار سنگین نیستند و خداوند در دین رخصت‌هایی برای آن‌ها قرار داده و بار سنگین را از دوش آن‌ها برداشت. او فرموده است: «ما به هیچ‌کس بیشتر از توانش تکلیف نمی‌کنیم» و همچنین بیان کرده که «خداوند هیچ سختی در دین برای شما قرار نداده است، او برای شما آسانی می‌خواهد و خواهان سختی نیست». اما در مقابل، راه و روش صاحبان حقیقت بر ریاضت و سختی استوار شده است و به آن‌ها گفته شده است: «در راه خدا به حق مجاهدت کنید و از خدا به حق تقوا بورزید. اگر آنچه در دل‌هایتان هست را آشکار کنید یا پنهان کنید، خداوند شما را به همین موضوع محاسبه خواهد کرد».
پیر طریقت را از حقیقت تصوف پرسیدند، گفت: ما هو الّا بذل الروح فلا تشتغل بترّهات المدّعین. و قال الجریری: لم یکلف اللَّه العباد معرفته علی قدره و انّما کلّفهم علی مقدارهم. فقال «وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» و لو کلّفهم علی قدره لجهلوه و ما عرفوه لانّه لا یعرف قدره سواه و لا یعرفه علی الحقیقة غیره اللَّه جلّ جلاله. خلق را بمعرفت خویش بر قدر طاعت و اندازه استطاعت ایشان تکلیف کرد نه بر قدر جلال و عزت خویش، هر کسی بر قدر خویش او را تواند شناخت، و چنان که اوست خود داند و خود را خود شناسد، قال اللَّه تعالی: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»
هوش مصنوعی: پیر طریقت درباره حقیقت تصوف گفت: "تصوف چیزی نیست جز فدا کردن جان، پس به سخنان بی‌پایه مدعیان توجه نکنید." همچنین جریری اشاره کرد که خداوند از بندگان نخواسته که او را مطابق با اندازه و قدر خودش بشناسند، بلکه آن‌ها را بر اساس ظرفیت و توانایی خودشان مورد تکلیف قرار داده است. به همین خاطر در قرآن آمده است که "و ما هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کنیم." اگر خداوند از بندگان می‌خواست که او را به اندازه خودش بشناسند، آن‌ها او را می‌شناختند، در حالی که تنها خودش می‌تواند خود را بشناسد. خداوند بندگان را بر اساس معرفت و شناخت خود از خودشان مورد خطاب قرار داده و نه بر اساس عظمت و جلالش. هر فرد می‌تواند خداوند را به اندازه توان خود بشناسد و خداوند به خوبی خود را می‌شناسد. در نهایت، قرآن می‌فرماید که "رحمن را هیچ کس نمی‌تواند به درستی بشناسد، پس از کسی که آگاه است بپرسید."
و قال علی (ع): یا من لا یعلم احد من خلقه کیف هو غیره.
هوش مصنوعی: امام علی (ع) فرمودند: ای کسی که هیچ یک از خلق تو نمی‌دانند که چگونه هستی.
اگر ذره‌ای از آن معرفت حقیقت که او را بخود است بر خلق آشکارا کند همه متمرّدان جهان و شیاطین عالم موحّد گردند همه زنارها کمر عشق دین گردد، همه خارهای عالم ریاحین شود.
هوش مصنوعی: اگر حتی کمی از آن شناخت و حقیقت که او را به خود وابسته می‌سازد، برای مردم روشن شود، تمام سرکش‌های دنیا و شیاطین عالم مؤمن خواهند شد. تمام بندها و زنجیرهای عشق به دین محو خواهد شد و همه چیزهای بی‌ارزش به چیزهای ارزشمند تبدیل می‌شوند.
خاکها مشک و عبیر شود، اوصاف بشریت همه بشرات نسیم معرفت گردد.
گر یک نظرت چنان که هستی نگری
هوش مصنوعی: اگر انسان در نگاهش به جهان نگاهی عمیق و واقعی داشته باشد، می‌تواند دنیای اطرافش را از حالت ساده و الماس‌گونه‌ای که دارد، به کمال و زیبایی‌های بیشتری برساند. در این حالت، انرژی و تاثیرات مثبت از او به دنیا ساطع می‌شود و همه چیز به طرز شگفت‌انگیزی دگرگون خواهد شد.
نه بت ماند نه بت پرست و نه پری‌
هوش مصنوعی: نه مجسمه‌ای باقی ماند و نه پرستش‌کننده‌ای برای آن و نه حتی موجودی افسانه‌ای.
الهی وصف تو نه کار زبانست، عبارت از حقیقت یافت تو بهتانست، با صولت وصال دل و دیدار را چه توان است.
هوش مصنوعی: خصائص و صفات تو را نمی‌توان به زبان آورد، زیرا بیان آن حقیقت وابسته به شناخت عمیق تو است. باشتیاق به وصال و ملاقات دل و چشم چه می‌توان کرد؟
حسن تو فزونست زبینایی من
راز تو برونست ز دانایی من‌
هوش مصنوعی: زیبایی تو از دید من بیشتر است و راز تو فراتر از دانش من است.