گنجور

۳ - النوبة الثانیة

قوله: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» مفسران در معنی این آیت سه قول گفته‌اند: یکی آنست که این خطاب با مصطفی است و تشریف و تعظیم وی را بلفظ جمع گفت و بر عادت عرب که یکی را گویند: ایّها القوم کفوا عنّا اذاکم. و نظیر این در قرآن و در کلام عرب فراوانست و در ضمن این خطابست که پیغامبران را همه چنین فرمودیم که: «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» پاک خورید و کار نیک کنید، ای محمّد خطاب با تو همان است بایشان اقتدا کن و راه ایشان رو، و کان النبیّ یاکل من الغنائم.

قول دوم آنست که این خطاب با عیسی است که آیت بذکر وی متصل است و کان یأکل من غزل امّه و هو اطیب الطیّبات. قول سوم آنست که این خطاب با پیغامبران است که ذکر ایشان در مقدمه این آیت رفت، و معنی آنست که: ارسلنا الرّسل و قلنا لهم «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ» ای کلوا من الحلال، و کلّ مأکول حلال مستطاب فهو داخل فیه. «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» ای اعملوا بطاعة اللَّه و ما یوافق رضاه، و قیل الصّلاح الاستقامة علی ما توجبه الشّریعة. «إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» هذا ترغیب فی فعل الخیر و ترک الشرّ، ای اعلم الجمیع فاجازی علیه.

«وَ إِنَّ هذِهِ» بکسر الف و تشدید نون قراءت اهل کوفه است بر معنی استیناف.

ابن عامر، «و ان هذه» بفتح الف و تخفیف نون خواند، و الوجه انّ «ان» مخففة من الثقیلة و هی اذا خففت اقتضت ما یتعلّق بها کما تقتضی اذا لم تخفف، و قوله: «هذِهِ» فی موضع نصب لانّها اسم انّ المخففة و ما بعدها جملة هی للخبر، و یجوز ان یکون موضع «هذِهِ» رفعا علی ان تکون مع ما بعدها جملة فی موضع الخبر و اسم انّ مضمر و هو ضمیر الامر و الشأن، و التقدیر ان الامر او الشأن «هذِهِ أُمَّتُکُمْ» و تعلق انّ بما یتصل بها علی ما قدّمناه من الوجهین، و یجوز ان تکون انّ صلة، و تقدیره «و هذه امتکم»، باقی قراء «و انّ» بفتح الف و تشدید نون خوانند، و باین قرائت اضمارست، یعنی: و اعملوا انّ هذه امّتکم. و قیل معناه و لانّ هذه امّتکم امّة واحدة. «وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» ای لاجل هذه النعمة فاتقون، کذا قال الخلیل و سیبویه و مثل ذلک عندهما قوله تعالی: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا» ای لانّ المساجد للَّه فلا تدعوا مع اللَّه احدا. و کذلک قوله: «لِإِیلافِ قُرَیْشٍ» کانّه قال: فلیعبدوا رب هذا البیت لایلاف قریش. ای لیقابلوا هذه النعمة بالشکر و العبادة للمنعم علیهم بها. امّت اینجا بمعنی دین است و ملّت، معنی آنست، که شما را همان فرمودم که پیغامبران گذشته را فرمودم، دین شما و ملّت شما یکی و خداوند شما یکی، دین دین اسلام است و جز ازین دین نیست، «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، و من خداوند شمایم جز از من خداوند نیست، «وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» بپرهیزید از آن که با من دیگری پرستید، کلمة یخرج بها عیسی من عزّ الربوبیة. و روا باشد که امّت بمعنی جماعت بود، ای جماعتکم و جماعة من قبلکم کلّهم عبادی و انا ربّکم، و المعنی انّها ما دامت متوحدة فهی مرضیة، فاذا تفرقت فلا، «فَاتَّقُونِ» ای خافونی فی شقّ العصا و تفریق کلمتکم. آن گه خبر داد از قومی که دین اسلام بگذاشتند و در دین خویش و در کلمت خویش تفرقت راه دادند «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ» ای قطّعوا امر دینهم و فرّقوا ما امروا به ان یکون دینا واحدا، «زُبُراً» ای فرقا مختلفة، واحدها زبر و هو الفرقة و الطائفة، و قرأ بعض اهل الشام زبرا بفتح الباء جمع زبرة، و منه زبر الحدید، ای صاروا فرقا کزبر الحدید، میگوید گروه گروه گشتند هر گروهی جز از دین اسلام دینی و مذهبی گرفتند، یعنی مشرکان و جهودان و ترسایان، و محتمل است که این گروه‌های مختلف احزاب ترسایانند که در کار عیسی مختلف شدند کقوله: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» تحزبوا علی عیسی علی ثلاثة اقاویل. و گفته‌اند زبر جمع زبورست و مراد باین کتب است، یعنی دان کلّ فریق بکتاب غیر الکتاب الّذی دان به الآخر، و ذلک انّ الیهود اخذوا بالتوریة و ترکوا الانجیل و القرآن، و کذلک النصاری، و قیل معناه جعلوا کتبهم قطعا مختلفة آمنوا بالبعض و کفروا بالبعض و حرّفوا البعض، «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ» ای بما عندهم من الدّین و الکتاب، و قیل بالاموال و الاولاد «فَرِحُونَ» مسرورون معجبون و المحق واحد.

«فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ» هذا کنایة عن الخذلان، یعنی دعهم یا محمّد فی جهالتهم و ضلالتهم السّاترة وجه الصّواب، و اصله الستر، و قیل معناه دعهم فیما غمرهم من دنیا هم، «حَتَّی حِینٍ» حتی یجی‌ء اجلهم، ای انّ امهالنا ایّاهم لا ینجیهم.

«أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ»، جزاء علی حسن صنیعهم، بل لیس الامر علی ما توهموا، «لا یَشْعُرُونَ» انّ ذلک امتحان و استدراج، و تقدیر الآیة، أ یحسبون امدادنا ایّاهم بالمال و البنین مسارعتنا لهم فی الخیرات، سارع و اسرع واحد، ثمّ ذکر المسارعین فی الخیرات فقال: «إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» الخشیة الخوف مع التعظیم المخشی منه، و الاشفاق الخوف من المکروه، و المعنی انّ المؤمنین بما هم علیه من خشیة اللَّه خائفون من عقابه. قال الحسن البصری: المؤمن جمع احسانا و خشیة، و المنافق جمع اساءة و امنا.

«وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ» ای بکتب اللَّه، «یُؤْمِنُونَ» «وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ» ای لا یدعون معه الها.

«وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا» ای یؤدون ما ادّوا، کقوله: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»

ای ادیکم و کقوله: «فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ» ای ادت، و قیل یعطون ما اعطوا من الصّدقات و الزکوات. «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» خائفة ان لا تقبل منهم لتقصیرهم.

میگوید صدقات و زکوات می‌دهند و اعمال بر می‌کنند و دلهای ایشان ترسان که نپذیرند از ایشان، از بهر آن که خود را در آن مقصر دانند و باین معنی خبر عایشه است‌

قالت: قلت یا رسول اللَّه «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» هو الّذی یزنی و یشرب الخمر و یسرق؟ قال: لا یا بنت الصدّیق و لکنه الرّجل یصوم و یصلّی و یتصدّق و یخاف ان لا یقبل منه.

«أَنَّهُمْ إِلی‌ رَبِّهِمْ راجِعُونَ» قیل هو مفعول الوجل، ای وجلة للرجوع الی اللَّه، و قیل قلوبهم وجلة لانّهم الی ربّهم راجعون، فیرد عملهم و لا یقبل منهم، قال الحسن: لقد ادرکت اقواما کان خوفهم علی طاعاتهم ان لا تقبل منهم اکثر من خوفکم علی معاصیکم ان تعذّبوا علیها.

«أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» ای الّذین هذه صفاتهم هم الّذین یبادرون الی الطاعات و یستکثرون، و هذا خبر انّ، «وَ هُمْ لَها سابِقُونَ» ای لاجل الخیرات سابقون الی الجنّات، و قیل اللّام بمعنی الی ای الی الخیرات سابقون، کقوله: «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی‌ لَها» ای اوحی الیها. و کقوله: «لِما نُهُوا عَنْهُ» ای الی ما نهوا عنه، قال الکلبی: سبقوا الامم الی الخیرات، و قال ابن عباس: سبقت لهم من اللَّه السّعادة فلذلک سارعوا فی الخیرات. و قیل و هم للسعادة سابقون الی الجنّة ثمّ ذکر انّه لم یکلّف العبد الا ما یسعه فقال: «وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» فمن لم یستطع ان یصلّی قائما فلیصل جالسا، و من لم یستطع الصوم فلیفطر، و الوسع ما فی القدرة و هو مصدر وسع نظیره قوله: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها». «وَ لَدَیْنا کِتابٌ» یعنی اللوح المحفوظ، «یَنْطِقُ بِالْحَقِّ» یبیّن بالصدق، و المعنی لا نکلف نفسا الّا ما اطاقت من العمل و قد اثبتنا عمله فی اللوح المحفوظ فهو ینطق به و یبیّنه، و قیل «وَ لَدَیْنا کِتابٌ» یعنی کتاب اعمال الخلق لا یشهد علی احد الا بما عمل. «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» لا ینقص من حسناتهم و لا یزاد علی سیئاتهم،ثمّ ذکر الکفّار فقال: «بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ» ای قلوب الکفّار فی غطاء من هذا، ای من هذا الّذی وصف به المؤمنون، و قیل من کتاب الحفظة، و قیل من القرآن، و قیل من الحقّ، مفسران گفتند این آیت متصلست بآنچه گفت: «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ» ای لیس الامر کما یحسبون، نه چنانست که مشرکان و بیگانگان می‌پندارند که آن مال و پسران که بایشان میدهیم بایشان خیر خواسته‌ایم، لکن دلهای ایشان در غفلتست و در نادانی و در پوشش ازین طاعات و اعمال برّ که اوصاف مؤمنانست، روشنایی قرآن در دل ایشان نتافته و از آنچه حفظه بر ایشان می‌نویسند غافل مانده. آن گه گفت: «وَ لَهُمْ أَعْمالٌ» ای للکفار اعمال خبیثة من المعاصی و الخطایا محکومة علیهم. «مِنْ دُونِ ذلِکَ» ای من دون اعمال المؤمنین الّتی ذکرها اللَّه فی هذه الآیات، «هُمْ لَها عامِلُونَ» لا بدّ لهم من ان یعملوها فیدخلوا بها النّار لما سبقت لهم من الشقوة.

می‌گوید این کافران را عملهاست کردنی جز از آن اعمال که مؤمنانرا یاد کردیم ازین خبائث و معاصی که بر ایشان حکم کرده‌ایم و در ازل رانده که ناچار آن کنند و بان مستوجب دوزخ شوند، و روا باشد که «مِنْ دُونِ ذلِکَ» کنایت نهند از اعمال کفار و بهذا قال الزجاج: اخبر اللَّه عز و جل بما سیکون منهم و اعلم انّهم سیعملون اعمالا تباعد من اللَّه عز و جل غیر الاعمال الّتی ذکروا بها. مفسران گفتند: «بَلْ قُلُوبُهُمْ» این ضمیر با مؤمنان شود، ای قلوبهم مغمورة بالاشفاق مع هذه الافعال الحسنة، «وَ لَهُمْ» ای و للمؤمنین «أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ» یرید بالاوّل الفرائض و بالثانی النوافل، «هُمْ لَها عامِلُونَ» و علیها مقیمون.

«حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ» ای لا تنقطع اعمالهم السیئة الی ان نأخذ متنعمیهم بالعذاب. قال ابن عباس: هو السیف یوم بدر، و قال الضحاک: بالقحط و الجوع حین‌ دعا علیهم رسول اللَّه و قال: اللّهم اشدد وطأتک علی مضر و اجعلها علیهم سنین کسنی یوسف.

فابتلاهم اللَّه سبع سنین حتّی اکلوا الجیف و الکلاب و العظام المحرقة و القد. «إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ» یضجّون و یجزعون و یستغیثون و اصل الجؤار رفع الصوت بالتضرع.

«لا تَجْأَرُوا» ای یقال لهم لا تجأروا، «الْیَوْمَ»، ای لا تتضرعوا و هذا یأس لهم من النجاة لا نهی، «إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ» ای انکم من عذاب اللَّه لا تمنعون، و قیل «إِنَّکُمْ مِنَّا» ای من جهتنا. «لا تُنْصَرُونَ» بقبول التوبة.

«قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلی‌ عَلَیْکُمْ» یعنی القرآن، «فَکُنْتُمْ عَلی‌ أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ» ترجعون قهقری، تتأخرون عن الایمان.

«مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ» و اختلفوا فی هذه الکنایة فاظهر الاقاویل انها تعود الی البیت الحرام کنایة عن غیر مذکور، «مُسْتَکْبِرِینَ» ای متعظمین بالبیت الحرام و تعظمهم به انهم کانوا یقولون نحن اهل حرم اللَّه و جیران بیته فلا یظهر علینا احد و لا نخاف احدا فیأمنون فیه و سائر النّاس فی الخوف، هذا قول ابن عباس و مجاهد و جماعة، و قیل «مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ» ای بالقرآن فلم یؤمنوا به، یعنی بحضرهم عند قراءته استکبار «سامِراً» نصب علی الحال یعنی یسمرون باللّیل فی مجالسهم حول البیت، و حدّ سامرا و هو بمعنی السّمار لانّه وضع موضع الوقت اراد «تَهْجُرُونَ» لیلا و قیل و حدّ سامرا کقوله: «یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا» قرأ نافع «تهجرون» بضم التّاء و کسر الجیم من الإهجار و هو الافحاش ای یفحشون القول، و ذکر انّهم کانوا یسبون النبی و اصحابه، و قرأ الآخرون تَهْجُرُونَ بفتح التّاء و ضم الجیم، ای تعرضون عن النبی و عن الایمان و عن القرآن و ترفضونها، و قیل من الهجر و هو القول القبیح یقال هجر یهجر هجرا اذا مال عن الحقّ، و قیل تهدون، و تقولون ما لا تعلمون من قولهم، هجر الرّجل فی منامه، ای هذی.

«أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ» یعنی أ فلم یتفکروا فی القرآن فینظروا فی لفظه و نظمه و معانیه و کثرة فوائده و سلامته عن التناقض و الاختلاف فیستدلوا انّه من عند اللَّه.

«أَمْ جاءَهُمْ» امر بدیع عجیب، «لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ» یعنی انزال الکتاب و ارسال الرسول.

«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ» بالصّدق و الامانة قبل اظهار الدعوة فیورث ذلک تهمة فی حاله و ریبة فی امره، «فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» ای فلذلک انکروه فلم یؤمنوا به.

«أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ» ای جنون. «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ» ای لیس الامر کما یقولون، جاء هم الرّسول بالحقّ من عند اللَّه، «وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ». معنی آنست که این کافران خود هیچ تفکر نکنند درین قرآن در اعجاز لفظ و حسن نظم و معانی فراوان و فواید بی‌کران، از تناقض آزاد و از اختلاف پاک، تا بدانند که کلام خداست و نامه او براستی و رسول آورده بدرستی، یا نه که این پیغامبر که بایشان آمد چیزی بدیع است و کاری غریب که بر پیشینیان و گذشتگان ایشان نیامده و نبوده، و خود می‌دانند و اقرار می‌دهند که پیشینیان ایشان را پیغامبر و کتاب فرستادیم، یا نه که ایشان این رسول را پیش از اظهار دعوت بصدق و امانت نشناخته‌اند و در وقتی تهمتی یا ریبتی دیده‌اند تا آن خود را عذری سازند بانکار و تکذیب وی که میکنند، یا نه که می‌گویند این محمّد دیوانه است که سخن دیوانگان می‌گوید سخنان بیهوده نامفهوم نه نه که این جمله هیچیز نیست و ایشان را هیچ عذر نیست و آنچه رسول آورد بایشان جز حق و صدق نیست، امّا ایشان را حق دشوار آید و شنیدن حق نتوانند.

«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ» قال مقاتل و السّدی و جماعة: الحقّ هو اللَّه عز و جل و المعنی لو عمل الرب تعالی و تقدس بهوی المشرکین و اجری علی التدبیر مشیّتهم فترک الحقّ الّذی هم له کارهون. «لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» لایثارهم الباطل علی الحقّ فهلک الخلق اجمعون. و قیل المراد بالحقّ القرآن، یعنی لو نزل القرآن بما یحبّون من جعل الشریک و الولد علی ما یعتقدونه، «لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»، و ذلک انها خلقت دالّة علی توحید اللَّه عز و جل و لو کان القرآن علی مرادهم لکان یدعوا الی الشرک و ذلک یؤدی الی فساد ادلّة التوحید. «وَ مَنْ فِیهِنَّ» لانّهم حینئذ یشرکون باللّه عز و جل. «بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ» قال ابن عباس: بما فیه فخرهم و شرفهم، یعنی القرآن کقوله: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ» ای شرفکم، «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ» ای شرف لک و لقومک. «فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ» ای عن شرفهم، «مُعْرِضُونَ»، و قیل معناه «بِذِکْرِهِمْ» ای بالذکر الّذی فیه حظهم لو اتّبعوه، فهم عن ذکرهم ای عن القرآن، «مُعْرِضُونَ».

«أَمْ تَسْأَلُهُمْ» یعنی ام یظنون انّک یا محمّد تسئلهم علی ما جئتهم به، «خَرْجاً» جعلا و اجرا فیعرضوا عنک کذلک. «فَخَراجُ رَبِّکَ» ای فعطاء ربّک «خَیْرٌ» ممّا فی ایدیهم، «وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» ای ادومهم عطاء، قرأ حمزة و الکسائی خراجا فخراج ربک، کلاهما بالالف، و قرأ ابن عامر کلاهما بغیر الف، و قرأ الباقون خرجا بغیر الف فخراج بالالف و الخرج و الخراج ما یخرج من ریع ما یقاسیه، و قیل الخرج الجعل، و الخراج العطاء.

«وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» و هو الاسلام ای ان الّذی تدعوا الیه صراط مستقیم. من سلکه ادّاه الی مقصده.

«وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ای لا یصدّقون بالبعث و الحساب. «عَنِ الصِّراطِ» ای عن دین الحقّ، «لَناکِبُونَ» عادلون مائلون، یقال نکب عن الشی‌ء اذا عدل عنه، «وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ» ای قحط و جدوبة، «لَلَجُّوا» تمادوا، «فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» و لم ینزعوا عنه، و قیل معناه لو رددناهم عن طریق النّار الی الدّنیا للجّوا فی طغیانهم یعمهون. کقوله: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ».

«وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ» و ذلک‌

انّ النبیّ دعا علی قریش ان یجعل علیهم سنین کسنی یوسف، فاصابهم القحط، فجاء ابو سفیان الی النبی فقال انشدک اللَّه و الرحم الست تزعم انّک بعثت رحمة للعالمین؟ فقال بلی، قال قد قتلت الآباء بالسیف و و الأبناء بالجوع فادع اللَّه ان یکشف عنّا هذا القحط، فدعا فکشف عنهم فانزل اللَّه هذه الآیة.

«فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» ای لم یتضرعوا الی ربّهم بل مضوا علی تمرّدهم.

«حَتَّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ» قال ابن عباس: یعنی القتل یوم بدر، و قیل هو الموت، و قیل هو العذاب فی القیامة، «إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ» آیسون من کلّ خیر.

«وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ» ای الاسماع، «وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» لتسمعوا و تبصروا و تعقلوا. «قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ» فتوحدونه فتستیقنون بانّه واحد.

«وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ» ای صیّر بعضکم ذریّة بعض، «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» ای تجمعون للحساب و الجزاء.

«وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ» ای یحیی الموتی للبعث، و یمیت الاحیاء فی الدّنیا، «وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» ای تدبیر اللّیل و النهار فی الزّیادة و النقصان. و قیل جعلهما مختلفین یتعاقبان و یختلفان فی السواد و البیاض، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» ما ترون من صنعه فتعتبروا، أ فلا تعقلون انّه لا یقدر علی ذلک الا اللَّه عز و جل.

«بَلْ قالُوا» ای قالت قریش، «مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ» ای مثل من کان قبلهم من المکذّبین بالبعث، قالوا یعنی علی طریق الانکار و التعجب، «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً» خالیة عن اللّحوم و العروق و الاعصاب بالیة، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» مخرجون من قبورنا احیاء، قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و عاصم و حمزة ء إذا أ انّا بالاستفهام فیهما، و قرأ نافع و الکسائی و یعقوب ء اذا بالاستفهام أ إنّا بالخبر، و قرأ ابن عامر بضدّهم «أَ إِذا کُنَّا تُراباً» بالخبر «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» بالاستفهام.

«لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ» هذا الوعد، و وعد «آباؤُنا» ای وعدهم قوم ذکروا انّ للَّه رسلا ای قیل لنا و لآبائنا هذا الحدیث من قبل مجیئک و لم یکن من ذلک شی‌ء، «إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» ای ما هذا الّذی تخوفنا به الّا ما سطره الاوّلون فی کتبهم ممّا لا حقیقة له.

«قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ» ای قل یا محمّد مجیبا لمنکری البعث «لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها»

من الخلق، «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» خالقها و مالکها.

«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ» و لا بدّ لهم من ذلک لانّهم یقرّون انّها مخلوقة. معنی آنست که مشرکان مکه چون بر طریق انکار و تعجب گفتند. «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً» بعث و نشور را منکر شدند فرمان آمد که یا محمّد ایشان را جواب ده که این زمین و هر که در آن کراست و ملک و ملک کیست؟ مصرّف و مدبّر آن کیست؟ اگر می‌دانید که مملوک کیست بگوئید مالک آن کیست؟ چون می‌دانید کی مخلوق است بگوئید خالق آن کیست؟ یا محمّد و ناچار که ایشان گویند خدایراست ملک و ملک زمین و هر چه در آنست که ایشان بمخلوقی و مملوکی همه مقرند، چون ایشان چنین گویند و اقرار دهند تو بگو «أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» فتعلموا ان من قدر علی خلق الارض و من فیها ابتداء یقدر علی احیاءهم بعد الموت، چرا در نیابید و پند نپذیرید و دلیل نگیرید که آن خداوند که باوّل قادر بود بآفرینش خلق بآخر قادرست که باز آفریند و بر انگیزد.

«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ». در حرف اوّل خلاف نیست که للَّه بی الف است. امّا در حرف دوم و سوم خلافست قراءت ابو عمرو و یعقوب سیقولون اللَّه أ فلا تتّقون، سیقولون اللَّه قل فانّی تسحرون»، هر دو حرف بالف خوانند جوابا علی معنی و اللفظ و هو ظاهر، باقی للَّه خوانند همچون حرف اول جوابا علی المعنی دون اللفظ کقول القائل للرّجل: من مولاک؟ فیقول لفلان. ای انا لفلان و هو مولای. «قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» یعنی أ فلا تتقون عقابه علی انکار البعث و النشور، علی اضافة الشریک و الولد الیه سبحانه.

«قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» الملکوت الملک، و التّاء للمبالغة کالرحموت من الرحمة، و الرهبوت من الرهبة، «وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ» ای یعقد الایمان لمن شاء و لا ینقض امانه و لا یعقد علیه الامان، یعنی یؤمن من یشاء و لا یؤمن من اخافه اللَّه و منه قوله عزّ و جل: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ» ای آمنه، و قیل یمتنع هو من السوء من یشاء و لا یمتنع منه من اراده بسوء. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اجیبوا ان کنتم تعلمون.

«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ» یعنی کیف تخدعون و تصرّفون عن توحیده و طاعته، و قیل کیف یخیّل الیکم ما لیس له اصل و لا حقیقة، و السّحر تخییل ما لیس له اصل.

«بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ» ای جئناهم بالحقّ الصّدق، «وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» فیما یدعونه من الشریک و الولد.

«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ» ای ما اتخذ اللَّه ولدا، و من هاهنا زائدة، و انّما قال ذلک لانّ بعض المشرکین کانوا یقولون الملائکة بنات اللَّه، و بعض الیهود قالوا عزیر بن اللَّه، و بعض النصاری قالوا المسیح ابن اللَّه، و بعضهم قالوا اتخذ المسیح ابنا فبیّن اللَّه تعالی انّه لم یتخذ ولدا لا من جهة الاستیلاد و لا من جهة الاضافة. «وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ» ای لم یشرک فی الهیّته احدا، «إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ» قوله: «إِذاً» کنایة عن ضمیر طویل، یعنی و لو اتخذ ولدا و کان معه اله، «لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ» ای لانفرد کلّ اله بخلقه و لم یرض ان یشارکه فیه غیره و لوقع التنازع و هو نظیر قوله: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» ای لم ینتظم امرهما کما لم ینتظم امر ملک فیه ملکان قاهران. «وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ» ای طلب بعضهم مغالبة بعض کفعل ملوک الدّنیا فیما بینهم، و قیل لعلا القوی منهم علی الضعیف بالقهر و الغلبة و لا ینبغی للمقهور ان یکون الها، ثمّ نزّه نفسه فقال: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ» ای تقدّس من ان یکون له شریک او ان یتخذ ولدا «عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» ای یعلم ما سیکون و ما هو کائن حاضر، و هو معنی الشهادة یقال شهد اذا حضر، قرأ اهل مدینة و الکوفة غیر حفص، عالم الغیب برفع المیم علی الابتداء، و قرأ الآخرون بجرّها علی نعت اللَّه فی سبحان اللَّه «فَتَعالی‌ عَمَّا یُشْرِکُونَ» ای تعظم عن ان یکون له شریک او نظیر.

«قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ» هذا شرط و جوابه، «فَلا تَجْعَلْنِی»، و قد اعترض النداء بین الشرط و الجواب، و المعنی قل یا محمّد ان ترنی فی هؤلاء الکفار ما تعدهم من العذاب، فاجعلنی خارجا منه و نجّنی من سخطک و عذابک، «وَ إِنَّا عَلی‌ أَنْ نُرِیَکَ» هذا اخبار من اللَّه عزّ و جل عن انزال العذاب الّذی اوعدهم به فی حیاة نبیّه و اخبار عن قدرته علی ذلک، و قد حقق هذا الخبر یوم بدر، و اری ذلک رسوله (ص)، و قیل المعنی «وَ إِنَّا عَلی‌ أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ» فی حیاتک او نعاقبهم بعد وفاتک، «لَقادِرُونَ» فحذف.

۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ» ای پیغامبران، پاک خورید و حلال خورید، «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و کار نیکو کنید، «إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» (۵۱) که من بکردار شما دانایم.۳ - النوبة الثالثة: قوله: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» ابراهیم خلیل را علیه السلام دو فرزند بود که سلاله نبوت بودند یکی اسحاق پدر عبرانیان، دیگر اسماعیل پدر عرب، از اسحاق علیه السلام پیغامبران آمدند هزاران، و از اسماعیل علیه السلام یک پیغامبر آمد محمّد عربی (ص) آن قوّت نبوت که در نهاد اسحاق تعبیه بود بهزاران پیغامبر قسمت کردند هر یکی را از آن جزوی نصیب آمد، باز قوّت نبوت و کمال رسالت که در نهاد اسماعیل تعبیه بود همه بمصطفی عربی دادند لا جرم بر همه افزون آمد و قوّت جمله انبیاء در وی موجود آمد تا با وی گفتند: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ» ای همه اخلاق پیغامبران در تو جمع آمده و بهمه اوصاف حمیده ستوده، هر پیغامبری را بخصلتی نواختند و از حضرت ذو الجلال او را تحفه‌ای فرستادند که بدان مخصوص گشت، باز محمّد عربی و مصطفی هاشمی که طراز کسوت وجود بود درّ صدف شرف بود او را بهمه بر گذاشتند، و بصفات همگان بنگاشتند، چنان که ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالی اعطی محمّد خلق آدم و معرفة شیث و شجاعة نوح و وفاء ابرهیم و رضاء اسحاق و قوة یعقوب و حسن یوسف و شدة موسی و وقار الیاس و صبر ایوب و طاعة یونس و صوت داود و فصاحت صالح و زهد یحیی و عصمة عیسی و حب دانیال و جهاد یوشع.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.