قوله: «وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ» باشارت ارباب معارف و استنباط اهل فهم این سبع طرائق اشارتست بهفت حجاب که ربّ العزّه در نهاد آدمی آفریده و او را بآن محجوب داشته از دیدن لطائف و یافت حقایق، یکی حجاب عقل دیگر حجاب علم، سدیگر قلب، چهارم نفس، پنجم حس، ششم ارادت، هفتم مشیّت، عقل او را بر شغل دنیا و تدبیر معاش داشت تا از حق باز ماند، علم او را در میدان مباهات کشید با اقران خویش تا در وهده تفاخر و تکاثر بماند، دل او را بر مقام دلیری و دلاوری بداشت تا در معارک ابطال بطمع صیت دنیوی چنان بفتنه افتاد که پروای دین و نصرت دینش نبود، نفس خود حجاب مهین است و دشمن دین، اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک، اگر بر وی دست یابی دست ببری و رنه افتادی که هرگز نخیزی اینجا حس شهوت، و ارادت معصیت، و مشیّت فترت، شهوت و معصیت حجاب عامه خلق است، و فترت حجاب خواص حضرتست از راه حقیقت.
بهر چه از راه بازافتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهر چه از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
این حجابها یاد کرد و آن گه بر عقب گفت: «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ» با این همه حجاب، که در پیش بنده است او را فرو نگذاریم و ازو غافل نهایم، بنده را باول آیت بیم داد از قهر و عدل خویش و بآخر آیت امیدوار کرد بفضل و کرم خویش، و روش سالکان برین قاعده بنا نهادند اول خوف و آخر رجا، خائف باش ای درویش تا روزی ترا گویند: لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ، و در میدان رجا بعفو او چشم دار تا هنگامی که گویند ابشر بالجنّة. سهل عبد اللَّه تستری گفت: الخوف ذکر و الرّجا انثی و منها تتولد حقائق الایمان، خوف و رجا یکدیگر را جفتند چون بهم رسند از ایشان حقائق ایمان زاید، رجا را صفت انوثت داد و خوف را صفت ذکورت زیرا که غلبه رجا کاهلی و فترت بار آرد و آن صفت اناث است، و غلبه خوف تشمر و تجلّد بار دهد و این صفت ذکورست، و کمال ایمان در بقاء این هر دو معنی نهادهاند چون این دو معنی از منش برخیزد یا امن حاصل آید یا قنوط، و این هر دو صفت کفارست زیرا که امن از عاجزانست و قنوط از لئیمان، و اعتقاد لؤم و عجز در اللَّه تعالی داشتن کفر محض است.
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ» الآیة. ربّ العزه جل جلاله و تقدست اسماؤه منّت مینهد بر بندگان که ما بکمال قدرت از آسمان باران رحمت فرستادیم بوقت بهار و تلقیح اشجار تا زمین مرده بدان زنده گشت، صد هزاران بدایع و ودایع که درو تعبیه بود از انواع نبات و ثمار و ریاحین بیرون داد چنان که گفت تعالی و تقدس: «فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ» الآیة.. مستنبطان طریقت و سالکان راه حقیقت گفتند ظاهر آیت اشارتست ببهار عموم، و باطن آیت اشارتست ببهار خصوص، و لکل آیة ظهر و بطن.
بهار عموم آیات آفاق است، و بهار خصوص آیات انفس، و اللَّه تعالی عز و جلّ یقول: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» اگر بهار عموم را ابر بارنده است بهار خصوص را چشم گرینده است، اگر بهار عموم را رعد با صولتست بهار خصوص را ناله و حسرتست، اگر بهار عموم را برق با حرقتست، بهار خصوص را نور فراستست، در بهار عموم چشم عبرت باز کن تا گل بینی، در بهار خصوص دیده فکرت بر گمار تا دل بینی، درویشی را دیدند سر فرو برده وقت بهار، گفتند ای درویش سر بردار تا گل بینی، درویش گفت ای جوانمرد سر فرو بر تا دل بینی.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ»، نوح را نام یشکر بود لکن از بس که بگریست و در طلب رضاء حق نوحه کرد و زاری وحی آمد از حق جل جلاله که: یا نوح کم تنوح ای نوح تا کی نوحه کنی و چند گریی؟ نوح گفت خداوندا کریما لطیفا بآن میگریم تا تو گویی چند گریی، و این خسته روانم را مرهم نهی، خداوندا اگر تا امروز از حسرت و نیاز گریستم اکنون تا جان دارم از شادی و ناز گریم.
پیر طریقت گفت: الهی در سرّ گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن یتیم از حسرتست و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود این قصّهایست دراز، ای جوانمرد این ناز در چنین حال کسی را رسد که ناز پدران و مادران ندیده باشد و نه در حجر شفقت دوستان آرام داشته بود، بلکه در بوته بلا تنش گداخته باشد وزیر آسیای محنت فرسوده، نبینی که با سیّد اوّلین و آخرین و خاتم النبیین اول چه کردند پدر و مادر را از پیش وی برداشتند تا ناز مادران نبیند و در حجر شفقت پدران ننشیند، چون بغار حرا آمد گفتند ای محمّد خلوتگاهی نیکو ساختی لکن عقبهای در پیش است، بدر خانه بو جهل میباید شد و در زیر شکنبه شتر میبباید نازید، و دندان عزیز خویش فدای سنگ سنگدلان میباید کرد و رخساره را بخون دل خلق میباید زد که بر درگاه ما چنان نازک و نازنین نتوان بود.
خون صدّیقان بپالودند و زان ره ساختند
جز بجان رفتن درین ره یک قدم را بار نیست
ای محمّد از ما میباید ستد و بخلق میباید رسانید و در میانه راست باشی، «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»، همه دست در دامن تو زده و تو بدل بکس التفات ناکرده، بظاهر با خلق آمیخته و بباطن از خلق مجرد و آزاد گشته، و لسان الحال بنعت التمکین یقول:
بیان بیان الحق انت بیانه
و کلّ معانی الغیب انت لسانه
«وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً» قال ابن عطا: اکبر المنازل برکة منزل تسلم فیه من هواجس النفس و وساوس الشیطان و موبقات الهوی و تصل فیه الی محل القربة و منزل القدس و سلامة القلب من الاهواء و البدع و الضلالات و الفتن.
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله: «وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ» باشارت ارباب معارف و استنباط اهل فهم این سبع طرائق اشارتست بهفت حجاب که ربّ العزّه در نهاد آدمی آفریده و او را بآن محجوب داشته از دیدن لطائف و یافت حقایق، یکی حجاب عقل دیگر حجاب علم، سدیگر قلب، چهارم نفس، پنجم حس، ششم ارادت، هفتم مشیّت، عقل او را بر شغل دنیا و تدبیر معاش داشت تا از حق باز ماند، علم او را در میدان مباهات کشید با اقران خویش تا در وهده تفاخر و تکاثر بماند، دل او را بر مقام دلیری و دلاوری بداشت تا در معارک ابطال بطمع صیت دنیوی چنان بفتنه افتاد که پروای دین و نصرت دینش نبود، نفس خود حجاب مهین است و دشمن دین، اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک، اگر بر وی دست یابی دست ببری و رنه افتادی که هرگز نخیزی اینجا حس شهوت، و ارادت معصیت، و مشیّت فترت، شهوت و معصیت حجاب عامه خلق است، و فترت حجاب خواص حضرتست از راه حقیقت.
هوش مصنوعی: در این متن به هفت حجاب اشاره شده که خداوند در وجود انسان قرار داده و این حجابها سبب میشوند که انسان نتواند به لطایف و حقایق دست یابد. این هفت حجاب شامل عقل، علم، قلب، نفس، حس، اراده و مشیت است. عقل انسان را به دنبال امور دنیوی مشغول میکند و از حقایق غافل میسازد. علم فرد را به خودپسندی و تفاخر میخواند و دل او را به دلاوری در میدانها میکشاند، اما ممکن است او را از توجه به دین دور کند. نفس، بزرگترین دشمن انسان است و اگر فرد نتواند بر نفسانیاتش غلبه کند، همواره در چالش خواهد بود. همچنین شهوت و معصیت، حجابهای مشترک میان مردم عادی و فترت، حجاب ویژهتری برای خاصان است که مانع دسترسی به حقیقت میشود.
بهر چه از راه بازافتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
هوش مصنوعی: هر چه به راستی بازگردی، چه از نظر کفر به آن سخن و چه از نظر ایمان، در حقیقت هر دو دیدگاه را در نظر میگیری.
بهر چه از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
هوش مصنوعی: هرچه از دوست دور باشی، هر کدام از آن تصاویر که باشد، چه زشت و چه زیبا، باز هم بر دل مینشیند.
این حجابها یاد کرد و آن گه بر عقب گفت: «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ» با این همه حجاب، که در پیش بنده است او را فرو نگذاریم و ازو غافل نهایم، بنده را باول آیت بیم داد از قهر و عدل خویش و بآخر آیت امیدوار کرد بفضل و کرم خویش، و روش سالکان برین قاعده بنا نهادند اول خوف و آخر رجا، خائف باش ای درویش تا روزی ترا گویند: لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ، و در میدان رجا بعفو او چشم دار تا هنگامی که گویند ابشر بالجنّة. سهل عبد اللَّه تستری گفت: الخوف ذکر و الرّجا انثی و منها تتولد حقائق الایمان، خوف و رجا یکدیگر را جفتند چون بهم رسند از ایشان حقائق ایمان زاید، رجا را صفت انوثت داد و خوف را صفت ذکورت زیرا که غلبه رجا کاهلی و فترت بار آرد و آن صفت اناث است، و غلبه خوف تشمر و تجلّد بار دهد و این صفت ذکورست، و کمال ایمان در بقاء این هر دو معنی نهادهاند چون این دو معنی از منش برخیزد یا امن حاصل آید یا قنوط، و این هر دو صفت کفارست زیرا که امن از عاجزانست و قنوط از لئیمان، و اعتقاد لؤم و عجز در اللَّه تعالی داشتن کفر محض است.
هوش مصنوعی: این حجابها یادآوری شد و سپس گفت: «و ما از خلقت غافل نیستیم.» با این همه حجاب در برابر بنده، ما او را رها نمیکنیم و از او غافل نیستیم. بنده در آغاز آیه از قهر و عدالت خدا بیم دارد و در پایان آیه به فضل و کرم او امیدواری مییابد. روش سالکان بر این اساس است که ابتدا خوف و در نهایت رجا داشته باشند. ای درویش، خائف باش تا روزی که به تو بگویند: نترس و غم مخور، و در میدان رجا به عفو او امیدوار باش تا زمانی که بشارت به بهشت به تو داده شود. سهل عبد الله تستری میگوید: "خوف ذکر است و رجا انثی"، و از این دو حقیقت ایمان زاده میشود. خوف و رجا به یکدیگر وابستهاند و وقتی به هم میرسند، حقایق ایمان ایجاد میشود. رجا به صفت انوثت توصیف شده و خوف به صفت ذکورت، زیرا غلبه رجا موجب سستی و بیتحرکی میشود که خاص اناث است، و غلبه خوف باعث جدیت و تلاش میشود که از ویژگیهای ذکور است. کمال ایمان در حفظ تعادل این دو است؛ زیرا اگر یکی از این دو از بین برود، یا احساس امنیت پیدا میشود که نشان ضعف است، یا یأس و ناامیدی به وجود میآید که این نیز نشانگر ایمان ضعیف است. اعتقاد به یأس و ضعف در مقابل خداوند، کفر خالص است.
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ» الآیة. ربّ العزه جل جلاله و تقدست اسماؤه منّت مینهد بر بندگان که ما بکمال قدرت از آسمان باران رحمت فرستادیم بوقت بهار و تلقیح اشجار تا زمین مرده بدان زنده گشت، صد هزاران بدایع و ودایع که درو تعبیه بود از انواع نبات و ثمار و ریاحین بیرون داد چنان که گفت تعالی و تقدس: «فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ» الآیة.. مستنبطان طریقت و سالکان راه حقیقت گفتند ظاهر آیت اشارتست ببهار عموم، و باطن آیت اشارتست ببهار خصوص، و لکل آیة ظهر و بطن.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ بر بندگانش لطف میفرماید که با قدرت کامل از آسمان باران رحمت نازل کرده است، بهویژه در فصل بهار و هنگام تلقیح درختان، تا زمینهای مرده دوباره زنده شوند و انواع گیاهان و میوهها و گلها در آن به رویش درآید. به همین خاطر در آیات الهی آمده است که ما برای شما باغهایی از نخل و انگور ایجاد کردیم. علما و سیرکنندگان در مسیر حقیقت معتقدند که ظاهر این آیه به بهار عمومی و باطن آن به بهار خصوصی اشاره دارد، و هر آیهای دارای معنای ظاهری و باطنی است.
بهار عموم آیات آفاق است، و بهار خصوص آیات انفس، و اللَّه تعالی عز و جلّ یقول: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» اگر بهار عموم را ابر بارنده است بهار خصوص را چشم گرینده است، اگر بهار عموم را رعد با صولتست بهار خصوص را ناله و حسرتست، اگر بهار عموم را برق با حرقتست، بهار خصوص را نور فراستست، در بهار عموم چشم عبرت باز کن تا گل بینی، در بهار خصوص دیده فکرت بر گمار تا دل بینی، درویشی را دیدند سر فرو برده وقت بهار، گفتند ای درویش سر بردار تا گل بینی، درویش گفت ای جوانمرد سر فرو بر تا دل بینی.
هوش مصنوعی: بهار نمادی است از نشانههای بیرونی و درونی. خداوند میفرماید: «ما نشانههای خود را در جهان و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد». اگر بهار در معنای عمومی به بارش باران تشبیه شود، بهار در معنای خصوصی مانند اشک ریختن است. در حالی که بهار عمومی با رعد و برق همراه است، بهار خصوصی با ناله و حسرت عجین شده است. بهار عمومی با درخشندگی برق مشخص میشود، اما بهار خصوصی با نور دانایی همراه است. در بهار عمومی، باید چشمان خود را باز کنیم تا زیبایی گلها را ببینیم، اما در بهار خصوصی باید به درون خود نگاه کنیم تا دل خود را شناسایی کنیم. درویشی را دیدند که در زمان بهار سرش را پایین انداخته بود. او را گفتند ای درویش سر خود را بالا بگیر تا گلها را ببینی، اما او پاسخ داد ای جوانمرد، سر خود را پایین نگهدار تا دل را ببینی.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ»، نوح را نام یشکر بود لکن از بس که بگریست و در طلب رضاء حق نوحه کرد و زاری وحی آمد از حق جل جلاله که: یا نوح کم تنوح ای نوح تا کی نوحه کنی و چند گریی؟ نوح گفت خداوندا کریما لطیفا بآن میگریم تا تو گویی چند گریی، و این خسته روانم را مرهم نهی، خداوندا اگر تا امروز از حسرت و نیاز گریستم اکنون تا جان دارم از شادی و ناز گریم.
هوش مصنوعی: نوح به قوم خود فرستاده شد و به خاطر دلیری و تلاشی که برای جلب رضایت خداوند داشت، بسیار گریست و ناله کرد. خداوند به او وحی فرستاد و از او پرسید: ای نوح، تا کی میخواهی گریه کنی و ناله کنی؟ نوح در پاسخ گفت: خداوند، من به خاطر محبت و لطف تو گریه میکنم و امیدوارم که این درد و رنج زندگیام را تسکین دهی. اگر تا به حال به خاطر حسرت و نیازم اشک ریختهام، اکنون تا زمانیکه زندهام، از شادی و عشق به تو خواهم گریست.
پیر طریقت گفت: الهی در سرّ گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن یتیم از حسرتست و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود این قصّهایست دراز، ای جوانمرد این ناز در چنین حال کسی را رسد که ناز پدران و مادران ندیده باشد و نه در حجر شفقت دوستان آرام داشته بود، بلکه در بوته بلا تنش گداخته باشد وزیر آسیای محنت فرسوده، نبینی که با سیّد اوّلین و آخرین و خاتم النبیین اول چه کردند پدر و مادر را از پیش وی برداشتند تا ناز مادران نبیند و در حجر شفقت پدران ننشیند، چون بغار حرا آمد گفتند ای محمّد خلوتگاهی نیکو ساختی لکن عقبهای در پیش است، بدر خانه بو جهل میباید شد و در زیر شکنبه شتر میبباید نازید، و دندان عزیز خویش فدای سنگ سنگدلان میباید کرد و رخساره را بخون دل خلق میباید زد که بر درگاه ما چنان نازک و نازنین نتوان بود.
هوش مصنوعی: استاد طریقت میفرماید: خدایا، در دل من غمی عمیق وجود دارد که نمیدانم آیا به خاطر حسرت گریه میکنم یا به خاطر ناز و زیبایی. گریه یتیم به خاطر حسرت است و گریه شمع نشاندهنده ناز آن است. این گریه از ناز چگونه میتواند باشد؟ این داستانی طولانی است. ای جوانمرد، ناز در این شرایط به کسی میرسد که نه ناز پدر و مادر را دیده و نه در آغوش محبت دوستان آرامش یافته است؛ بلکه او در سختی زندگی خود را به آتش آزمونها انداخته و زیر بار بلا فرسوده شده است. آیا نمیبینی که با سید اولین و آخرین، خاتم پیامبران چه کردند؟ پدر و مادرش را از او گرفتند تا ناز مادر را نبیند و در آغوش محبت پدر ننشیند. وقتی به غار حرا رفت، گفتند ای محمد، خلوتگاه خوبی ساختهای، اما در پیشرو دشواریهایی وجود دارد. باید در خانه جهل زندگی کنی و زیر بار مشکلات ناز نکنی، و دندان عزیزت را فدای سنگدلیها کنی و چهرهات را با خون دل مردم بیارایی، چرا که در درگاه ما هیچکس نمیتواند آنچنان زیبا و لطیف باشد.
خون صدّیقان بپالودند و زان ره ساختند
جز بجان رفتن درین ره یک قدم را بار نیست
هوش مصنوعی: خون صداقتپیشگان را به خاک آلودند و از این راه تنها یک قدم رفتن در این مسیر به قیمت جان است و ارزش زیادی ندارد.
ای محمّد از ما میباید ستد و بخلق میباید رسانید و در میانه راست باشی، «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»، همه دست در دامن تو زده و تو بدل بکس التفات ناکرده، بظاهر با خلق آمیخته و بباطن از خلق مجرد و آزاد گشته، و لسان الحال بنعت التمکین یقول:
هوش مصنوعی: ای محمد! تو باید از ما دریافت کنی و آن را به مردم برسانی و همواره در میانهٔ راست بایستی. «پس راست باش همچنان که فرمان داده شدهای». همه به دامن تو چنگ زدهاند و تو باید بدون توجه به آنها، به ظاهر با خلق درآمیختی و در باطن از آنها آزاد و جدا شوی. حال تو به گونهای است که در حال تمرین و توانمندی به سر میبری.
بیان بیان الحق انت بیانه
و کلّ معانی الغیب انت لسانه
هوش مصنوعی: تو بیان حقیقت هستی و همه معانی پنهان به وسیله تو بیان میشود.
«وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً» قال ابن عطا: اکبر المنازل برکة منزل تسلم فیه من هواجس النفس و وساوس الشیطان و موبقات الهوی و تصل فیه الی محل القربة و منزل القدس و سلامة القلب من الاهواء و البدع و الضلالات و الفتن.
هوش مصنوعی: و بگو: پروردگارا، مرا به منزلی مبارک وارد کن. ابن عطا گفته است: بزرگترین منزل از نظر برکت، مکانی است که در آن از نگرانیهای نفس و وسوسههای شیطان و گناهان شهوت در امان باشی و به جایی نزدیک شوی که در آن قرب الهی و پاکی دل از هوای نفس، بدعتها، گمراهیها و فتنهها وجود داشته باشد.