گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ» الآیة. قال ابن عطاء: وفّقنا لبناء البیت و مکنّاه منه و اعنّاه علیه و قلنا له: «لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً» ای لا تلاحظ البیت و لا تنظر الی بنائک. می‌گوید ابراهیم را تمکین کردیم و ساز و آلت و قوّت و مهارت و قدرت و معونت دادیم تا خانه کعبه را بنا کرد چنان که خواستیم و فرمودیم، آن گه او را گفتیم کرده و ساخته خود منگر توفیق و معونت ما نگر، و جهد خود مبین ارادت و عنایت ما بین. ای جوانمرد بنده را دو دیده داده‌اند تا بیک دیده صفات آفات نفس خود بیند و بیک دیده صفات الطاف کرم حق بیند، بیک دیده فضل او بیند، بیک دیده فعل خود بیند، چون فضل او بیند افتخار کند، چون فعل خود بیند افتقار آورد، چون کرم قدم بیند در ناز آید، چون قدم عدم خاک بیند در نیاز آید، آن شوریده عراق سوخته آتش فراق شبلی گاهی می‌گفت: لیتنی کنت این نباذ لم اعرف هذا الحدیث.

کاشکی مرا خراباتی بودی و مرا با این حدیث سر و کار نبودی، و گاه گفتی کجایند ملائکه ملکوت و سکّان حظایر قدس تا پیش تخت دولت و سریر عزت ما سماطین برکشد.

گه با کف پرسیمم و گه درویشم
گه با دل پر نشاط و گه دل ریشم‌
گه باز پس خلق و گهی در پیشم
من بوقلمون روزگار خویشم‌

«وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ» یعنی الکعبة علی لسان العلم، و علی بیان الاشارة معناه فرّغ قلبک عن الاشیاء سوی ذکر اللَّه. می‌گوید دل خویش را یکبارگی با ذکر من پرداز هیچ بیگانه و غیری را بدو راه مده که دل پیرایه شراب مهر و محبت ماست. القلوب اوانی اللَّه فی الارض فاحبّ الاوانی الی اللَّه اصفاها و ارقها و اصلبها. هر دلی که از مکوّنات صافی‌تر و بر مؤمنان رحیم تر آن دل بحضرت عزت عزیزتر و محبوب‌تر، دل سلطان نهاد تست زینهار تا او را عزیز داری و روی وی از کدورت هوی و شهوت نگاه داری و بظلمت و شهوت دنیا آلوده نگردانی. بداود (ع) وحی آمد که: یا داود طهّر لی بیتا اسکنه.

ای داود خانه پاک گردان تا خداوند خانه بخانه فرو آید، گفت بار خدایا و ایّ بیت یسعک؟ آن کدام خانه است که عظمت و جلال ترا شاید؟ گفت آن دل بنده مؤمن است، گفت بار خدایا چگونه پاک گردانم؟ گفت آتش عشق درو زن تا هر چه نسب ما ندارد سوخته گردد، و آن گه بجاروب حسرت بروب تا اگر بقیّتی مانده بود پاک بروبد، ای داود از آن پس اگر سرگشته‌ای بینی در راه طلب ما آنجاش نشان ده که خرگاه قدس ما آنجاست،انا عند القلوب المحمومة.

قوله: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» حج دو حرفست حاء و جیم، حاء اشارتست بحلم خداوند، جیم اشارتست بجرم بنده، فکانّه قال جئت بجرمی الی حلمک فاغفر لی، خداوندا آمدم با جرم خویش بیامرز مرا بفضل خویش. اعرابیی را دیدند دست در استار کعبه زده و می‌گوید: من مثلی ولی اله ان اذنبت منّانی و ان تبت رجّانی و ان اقبلت ادنانی، و ان ادبرت نادانی. چو من کیست و مرا خداوندی است که اگر گناه کنم نراند و نعمت باز نگیرد و اگر باز آیم بپذیرد و بنوازد و اگر روی بدرگاه وی آرم نزدیک کند، و اگر بر گردم باز خواند و خشم نگیرد. در تورات موسی است یا بن آدم اکلت رزقی و لم تشکرنی و بارزتنی و لم تستحی منّی عبدی ان لم تستحی منّی فانا استحی منک. «یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی‌ کُلِّ ضامِرٍ» پیادگان را در راه حج بر سواران رتبت بیشی داد و باین کرامت ایشان را مخصوص کرد از بهر آن که رنج ایشان بیش از رنج سوارانست پایهاشان آبله کرده غبار راه بر روی و محاسن ایشان نشسته بر امید مشاهده کعبه مقدّسه بار رنج بر خود نهاده و بترک راحت و آسایش بگفته، و ازین عجیبتر که چون ذکر سواران کرد مرکوب بذکر مخصوص کرد نه راکب، گفت: «وَ عَلی‌ کُلِّ ضامِرٍ»، از بهر آن که رنج رفتن و گرانی بار بر مرکوبست نه بر راکب. آری کسی که خواهد که تا آن حجر مبارک که بر وی رقم تخصیص کشیده و خلعت یمین اللَّه فی الارض یافته آن را مصافحت کند و بناز آن را در بر گیرد کم از آن نباشد که در راه طلب او باری بر خود نهد و رنجی بکشد، آن کعبه مشرّفه مقدسه که تو می‌بینی هزاران سال بتخانه کافران کرده بودند تا از غیرت نظر اغیار بخداوند خود بنالید که پادشاها مرا شریف‌ترین بقاع گردانیدی و رفیع‌ترین مواضع ساختی آن گه ببلاء وجود اصنام مرا مبتلا کردی، از بارگاه جبروت بدو خطاب رسید آری چون خواهی که معشوق صد و بیست و اند هزار نقطه طهارت باشی و خواهی که همه اولیاء و صدّیقان و طالبان را در راه جست خود بینی و ایشان را بناز در کنار گیری و هزاران ولی وصفی را جان و دل در عشق خود بسوزی و بگدازی، یا در ان بادیه مردم خوار بی‌جان کنی کم از آن نباشد که روزی چند این بلا و محنت بکشی و صفات صفا و مروه خود در بطش قهر غیرت فرو گذاری.

«لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» روندگان در راه حق مختلفند و منافع هر یکی بر اندازه روش اوست و بقدر همت او، ارباب اموال را منافع مال و معاش است، ارباب اعمال را، منافع حلاوت طاعات است، ارباب احوال را منافع صفاء انفاس است، بو شعیب سقا بقصد حج از شهر نیشابور بیرون آمد احرام گرفته، چون قدم در بادیه نهاد بهر میل که رسید دو رکعت نماز کرد تا بمقصد رسید. آن گه گفت: رب العزّه می‌گوید: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» و هذا منافعی فی حجّی، گفت حاجیان و زائران که از اقطار عالم روی بدین کعبه شریف نهاده‌اند بدان می‌آیند تا بمنافع خویش رسند، چنان که اللَّه تعالی می‌گوید، و منافع من درین حج آن رکعتهای نماز است که مقام رازست.

المصلّی یناجی ربّه. و گفته‌اند منافع ایشان آنست که مصطفی (ص) گفت: «اذا کان یوم عرفة ینزل اللَّه الی السّماء الدّنیا فیباهی بهم الملائکة فیقول انظروا الی عبادی ائتونی شعثا غبرا من کلّ فجّ عمیق، اشهدکم انّی قد غفرت لهم، فتقول الملائکة یا ربّ فلان کان یرهق و فلان و فلانة، قال یقول اللَّه عز و جل، قد غفرت لهم».

«ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ»، تعظیم حرمات کار جوانمردانست و سیرت صدّیقان، اصحاب خدمت دیگرند و ارباب حرمت دیگر، ترک خدمت عقوبت بار آورد، ترک حرمت داغ فرقت نهد، نتیجه خدمت ثوابست و درجه ثمره حرمت لذّت صحبتست و انس خلوت، او که بر مقام شریعت خدمت کند ناظر بمقام است، و او که در عالم حقیقت حرمت شناسد ناظر بحق است، رسول خدا محمّد مصطفی (ص) که خورشید فلک سعادت بود و ماه آسمان سیادت در صدف شرف و طراز کسوت وجود، شب معراج اطناب خیمه سرّ خود از همه مقامات روندگان بکند ناظر بحق گشت نه ناظر بمقام، عالمیان همه در مقامات مانده و سیّد از همه بر گذشته و نظر بحق داشته، لا جرم از بارگاه عزت جبروت این خلعت کرامت یافته که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌».

لطیفه‌ای دیگر ازین عجبتر شنو. اهل خدمت چون نالند از غیر دوست بدوست نالند، و از غیر دوست بدوست نالیدن در راه جوانمردان شرک است که تا غیری می‌نبیند ازو بدوست می‌ننالد، باز اهل حرمت چون نالند از دوست بدوست نالند و از دوست بدوست نالیدن عین توحیدست، از روی ظاهر شکوی می‌نماید امّا از روی باطن شکرست. می‌باز نماید که جز تو کسی ندارم با که گویم، جز تو کسی را نبینم بکه نالم، خلق پندارند که وی گله میکند و او خود باین سخن اخلاص محبت عرضه می‌کند از اینجاست که حق جلّ جلاله از ناله ایوب خبر داد که: «مَسَّنِیَ الضُّرُّ» و با این ناله او را صابر خواند که: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ»، اگر شکوی بودی او را صابر کی خواندی، باز نمود که شکوی آن گه بود که بغیر ما نالد، امّا چون بما نالد آن شکوی نبود، ایوب نگفت: ای عالمیان: «مَسَّنِیَ الضُّرُّ» بلکه گفت: «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ» عجز و فقر خویش بحضرت مولی بنهاد ذلّ خویش بر بی‌نیاز عرنه کرد و ادب حضرت بنعت حرمت بجای آورد، اینست بیان تعظیم حرمت و شرط آداب عبودیت.

۳ - النوبة الثانیة: قوله: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ» ای و اذکر یا محمّد کیف کان بدؤا بناء البیت، و قیل فیه مضمر تقدیره، و اوحینا اذ بوّأنا لإبراهیم مکان البیت. «أَنْ لا تُشْرِکْ»، یقال تبوء الرّجل منزلا اتّخذه و بوّأه غیره منزلا اعطاه و اصله باء اذا رجع و بوّأته جعلت له منزلا یرجع الیه، و اللّام فی الإبرهیم زیادة لقوله: «بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ»، و المبوّأ و المباة، المنزل، «مَکانَ الْبَیْتِ» اصل شرف البیت شرف مکانه الّذی بنی فیه فانّه حرم الی الارض السابعة، قیل انّما ذکر مکان البیت لانّ الکعبة رفعت الی السماء زمن الطوفان، ثم لمّا امر اللَّه تعالی ابرهیم ببناء البیت لم یدر این یبنی، فبعث اللَّه تعالی ریحا یقال له الحجوج فی صورة حیّة لها رأس و جناحان فکنست لإبراهیم ما حول الکعبة عن اساس البیت الاوّل الذی بناه آدم (ع). و قال الکلبی: بعث اللَّه سحابة بقدر البیت فقامت بحیال البیت و فیها رأس یتکلم یا ابرهیم این علی قدری فبنی علیه. «أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً» ای عهدنا الیه و امرناه ان لا تشرک بی شیئا، قیل تأویله انصب البیت قبلة للمصلّین الّذین لا یسجدون الّا اللَّه، «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ» عن الاصنام و عبادة الاوثان، و ذلک انّ المشرکین کانوا یضعون الاصنام و یعلّقونها فی البیت، و قیل کانوا یذبحون باسم الاصنام و یلطخون البیت بدمائها کما تلطخ المساجد بالخلوق، و قیل طهّر بیتی من الاقذار و ان یجری فیه ما یجری فی سائر البیوت، «لِلطَّائِفِینَ» الّذین یطوفون بالبیت، «وَ الْقائِمِینَ» ای المقیمین فیه، و قیل القائمین، «وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» یعنی المصلّین فانّ الصّلاة قیام و رکوع و سجود، الرّکّع جمع راکع و السّجود جمع ساجد و لم یذکر الواو بین الرّکّع و السّجود و ذکر بین القیام و بین الرّکوع لانّ الصّلاة قاعدا جائزة و لا تجوز بغیر الرکوع و السّجود. سخن در بناء کعبه مقدسه و اختلاف احوال آن از ابتداء آفرینش خلق تا بروزگار آخر در سورة البقرة مستوفی گفته‌ایم کسی که خواهد تا بداند کیفیت و قصّه آن آنجا مطالعه کند.۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» اللَّه باز دارد از گرویدگان، «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» (۳۸) اللَّه دوست ندارد هرکژ کاری ناسپاس، «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ» دستوری دادند ایشان را که جنگ کنند با دشمن، «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» از بهر آن بیداد که بر ایشان کردند، «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی‌ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» (۳۹) و اللَّه بر یاری دادن ایشان براستی که تواناست.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ» الآیة. قال ابن عطاء: وفّقنا لبناء البیت و مکنّاه منه و اعنّاه علیه و قلنا له: «لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً» ای لا تلاحظ البیت و لا تنظر الی بنائک. می‌گوید ابراهیم را تمکین کردیم و ساز و آلت و قوّت و مهارت و قدرت و معونت دادیم تا خانه کعبه را بنا کرد چنان که خواستیم و فرمودیم، آن گه او را گفتیم کرده و ساخته خود منگر توفیق و معونت ما نگر، و جهد خود مبین ارادت و عنایت ما بین. ای جوانمرد بنده را دو دیده داده‌اند تا بیک دیده صفات آفات نفس خود بیند و بیک دیده صفات الطاف کرم حق بیند، بیک دیده فضل او بیند، بیک دیده فعل خود بیند، چون فضل او بیند افتخار کند، چون فعل خود بیند افتقار آورد، چون کرم قدم بیند در ناز آید، چون قدم عدم خاک بیند در نیاز آید، آن شوریده عراق سوخته آتش فراق شبلی گاهی می‌گفت: لیتنی کنت این نباذ لم اعرف هذا الحدیث.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که خداوند به ابراهیم کمک کرد تا خانه کعبه را بسازد. او از تمام ابزارها و امکانات لازم برخوردار شد و به او گفت که به خود و ساخته‌اش نگاه نکند بلکه فقط به یاری و توفیق من توجه کند. در ادامه بیان شده که انسان‌ها به دو چشم مجهز هستند؛ یکی برای دیدن عیوب خود و دیگری برای مشاهده لطف و کرم خداوند. وقتی به فضل و نعمت‌های خدا نگاه می‌کنند، خود را بزرگ می‌بینند و اگر به اعمال خود توجه کنند، احساس نیاز و ضعف می‌کنند. داستانی از شبلی نیز ذکر شده که آرزو داشت که در این وضعیت نبوده است و این مسائل را نمی‌شناخته است.
کاشکی مرا خراباتی بودی و مرا با این حدیث سر و کار نبودی، و گاه گفتی کجایند ملائکه ملکوت و سکّان حظایر قدس تا پیش تخت دولت و سریر عزت ما سماطین برکشد.
هوش مصنوعی: کاش تو هم مانند من ویران و خراب دل بودی تا از این حرف‌ها بی‌نیاز می‌شدیم. و ای کاش می‌دیدی که ملائکه آسمانی و ساکنان باغ‌های مقدس کجا هستند تا برای خوش‌آمد ما در کنار تخت پادشاهی و جایگاه عزت ما بیایند و خدمت کنند.
گه با کف پرسیمم و گه درویشم
گه با دل پر نشاط و گه دل ریشم‌
هوش مصنوعی: گاهی به صورت سرسخت و با ناز و کرشمه از دیگران سوال می‌کنم و گاهی همانند درویش‌ها ساده و بی‌اعتنا هستم. گاهی با دل شاد و خوشحال زندگی می‌کنم و گاهی دلم پر از غم و رنج است.
گه باز پس خلق و گهی در پیشم
من بوقلمون روزگار خویشم‌
هوش مصنوعی: گاهی به عقب برمی‌گردم و گاهی به جلو پیش می‌روم؛ من مانند بوقلمون، در این روزگار رنگارنگ و متغیر هستم.
«وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ» یعنی الکعبة علی لسان العلم، و علی بیان الاشارة معناه فرّغ قلبک عن الاشیاء سوی ذکر اللَّه. می‌گوید دل خویش را یکبارگی با ذکر من پرداز هیچ بیگانه و غیری را بدو راه مده که دل پیرایه شراب مهر و محبت ماست. القلوب اوانی اللَّه فی الارض فاحبّ الاوانی الی اللَّه اصفاها و ارقها و اصلبها. هر دلی که از مکوّنات صافی‌تر و بر مؤمنان رحیم تر آن دل بحضرت عزت عزیزتر و محبوب‌تر، دل سلطان نهاد تست زینهار تا او را عزیز داری و روی وی از کدورت هوی و شهوت نگاه داری و بظلمت و شهوت دنیا آلوده نگردانی. بداود (ع) وحی آمد که: یا داود طهّر لی بیتا اسکنه.
هوش مصنوعی: آیه «و طَهِّرْ بَیْتِیَ» به معنای این است که خانه من را پاک کن، که در اینجا منظور از خانه، کعبه است. این عبارت به ما می‌گوید که دل خود را از هر چیز غیر از یاد خدا خالی کنیم. باید دل خود را تمام و کمال به یاد خدا مشغول کنیم و از ورود هر گونه غم و اندوه و تعلقات دنیوی به آن جلوگیری کنیم، زیرا دل مکانی است که عشق و محبت خدا در آن قرار دارد. خداوند به دل‌های مومنان توجه ویژه‌ای دارد و دل‌هایی که از دنیا و تعلقاتش خالی و عاری باشند، نزد او عزیزتر و محبوب‌ترند. هر دلی که بیشتر از هر چیز دیگر به مومنان محبت و رحمت داشته باشد، نزد خداوند از عزیزترین دل‌هاست. بنابراین باید از دل خود به خوبی نگهداری کنیم و آن را از آلودگی‌های دنیا و هوس‌ها دور نگه داریم. خداوند به داود پیام می‌فرستد که خانه‌ای برای سکونت او پاک کند.
ای داود خانه پاک گردان تا خداوند خانه بخانه فرو آید، گفت بار خدایا و ایّ بیت یسعک؟ آن کدام خانه است که عظمت و جلال ترا شاید؟ گفت آن دل بنده مؤمن است، گفت بار خدایا چگونه پاک گردانم؟ گفت آتش عشق درو زن تا هر چه نسب ما ندارد سوخته گردد، و آن گه بجاروب حسرت بروب تا اگر بقیّتی مانده بود پاک بروبد، ای داود از آن پس اگر سرگشته‌ای بینی در راه طلب ما آنجاش نشان ده که خرگاه قدس ما آنجاست،انا عند القلوب المحمومة.
هوش مصنوعی: داود را گفتند که خانه را پاک کن تا خداوند در آن وارد شود. او پرسید: "پروردگارا، کدام خانه مناسب برای عظمت و جلال توست؟" خداوند پاسخ داد که آن دل بنده مؤمن است. داود سوال کرد: "چگونه می‌توانم آن را پاک کنم؟" خداوند فرمود: "آتش عشق را در دلش شعله‌ور کن تا هر چه به ما ارتباطی ندارد، بسوزد. سپس با حسرت خود آنچه باقی‌مانده است را پاک کن." بعد فرمود: "اگر در جستجوی ما سرگردان بودی، بدانی که ما در دل‌های شاد و مشتاق هستیم."
قوله: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» حج دو حرفست حاء و جیم، حاء اشارتست بحلم خداوند، جیم اشارتست بجرم بنده، فکانّه قال جئت بجرمی الی حلمک فاغفر لی، خداوندا آمدم با جرم خویش بیامرز مرا بفضل خویش. اعرابیی را دیدند دست در استار کعبه زده و می‌گوید: من مثلی ولی اله ان اذنبت منّانی و ان تبت رجّانی و ان اقبلت ادنانی، و ان ادبرت نادانی. چو من کیست و مرا خداوندی است که اگر گناه کنم نراند و نعمت باز نگیرد و اگر باز آیم بپذیرد و بنوازد و اگر روی بدرگاه وی آرم نزدیک کند، و اگر بر گردم باز خواند و خشم نگیرد. در تورات موسی است یا بن آدم اکلت رزقی و لم تشکرنی و بارزتنی و لم تستحی منّی عبدی ان لم تستحی منّی فانا استحی منک. «یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی‌ کُلِّ ضامِرٍ» پیادگان را در راه حج بر سواران رتبت بیشی داد و باین کرامت ایشان را مخصوص کرد از بهر آن که رنج ایشان بیش از رنج سوارانست پایهاشان آبله کرده غبار راه بر روی و محاسن ایشان نشسته بر امید مشاهده کعبه مقدّسه بار رنج بر خود نهاده و بترک راحت و آسایش بگفته، و ازین عجیبتر که چون ذکر سواران کرد مرکوب بذکر مخصوص کرد نه راکب، گفت: «وَ عَلی‌ کُلِّ ضامِرٍ»، از بهر آن که رنج رفتن و گرانی بار بر مرکوبست نه بر راکب. آری کسی که خواهد که تا آن حجر مبارک که بر وی رقم تخصیص کشیده و خلعت یمین اللَّه فی الارض یافته آن را مصافحت کند و بناز آن را در بر گیرد کم از آن نباشد که در راه طلب او باری بر خود نهد و رنجی بکشد، آن کعبه مشرّفه مقدسه که تو می‌بینی هزاران سال بتخانه کافران کرده بودند تا از غیرت نظر اغیار بخداوند خود بنالید که پادشاها مرا شریف‌ترین بقاع گردانیدی و رفیع‌ترین مواضع ساختی آن گه ببلاء وجود اصنام مرا مبتلا کردی، از بارگاه جبروت بدو خطاب رسید آری چون خواهی که معشوق صد و بیست و اند هزار نقطه طهارت باشی و خواهی که همه اولیاء و صدّیقان و طالبان را در راه جست خود بینی و ایشان را بناز در کنار گیری و هزاران ولی وصفی را جان و دل در عشق خود بسوزی و بگدازی، یا در ان بادیه مردم خوار بی‌جان کنی کم از آن نباشد که روزی چند این بلا و محنت بکشی و صفات صفا و مروه خود در بطش قهر غیرت فرو گذاری.
هوش مصنوعی: در این متن به معنای عمیق حج اشاره شده است. مفهوم حج با حروف "ح" و "ج" نمادین شده است که "ح" نشان‌دهنده حلم و صبر خداوند و "ج" بیانگر گناهان بنده است. به نوعی می‌توان گفت که انسان با گناهانش به درگاه خداوند می‌آید و درخواست آمرزش می‌کند. همچنین، داستانی از یک اعرابی نقل شده که در کنار کعبه دعا می‌کند و به رحمت و مهربانی خداوند اشاره می‌کند؛ این که خداوند هرگز بندگانش را از خود نمی‌راند و در صورت بازگشت آنها را می‌پذیرد. در ادامه به اهمیت پیاده‌روی زائران در راه حج اشاره شده و اینکه این رنج‌ها و سختی‌ها نشان از عشق و ارادت آنها به خداوند دارد. زائرانی که به سختی و بدون راحتی به سوی کعبه می‌روند، در واقع در جستجوی تقرب به خدا هستند و این تلاش و زحمت برازنده آن مقام مقدس است. در نهایت، نویسنده به یادآوری می‌پردازد که برای رسیدن به مقام‌های بالا و نزدیکی به خداوند، باید بارها و سختی‌هایی را تحمل کرد.
«لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» روندگان در راه حق مختلفند و منافع هر یکی بر اندازه روش اوست و بقدر همت او، ارباب اموال را منافع مال و معاش است، ارباب اعمال را، منافع حلاوت طاعات است، ارباب احوال را منافع صفاء انفاس است، بو شعیب سقا بقصد حج از شهر نیشابور بیرون آمد احرام گرفته، چون قدم در بادیه نهاد بهر میل که رسید دو رکعت نماز کرد تا بمقصد رسید. آن گه گفت: رب العزّه می‌گوید: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» و هذا منافعی فی حجّی، گفت حاجیان و زائران که از اقطار عالم روی بدین کعبه شریف نهاده‌اند بدان می‌آیند تا بمنافع خویش رسند، چنان که اللَّه تعالی می‌گوید، و منافع من درین حج آن رکعتهای نماز است که مقام رازست.
هوش مصنوعی: رهروان در راه حق متفاوت هستند و هرکدام به اندازه روش و تلاش خود از منافع بهره‌مند می‌شوند. صاحبان اموال از ثروت و معاش خود بهره می‌برند، کسانی که اعمالشان را انجام می‌دهند از لذت عبادت سود می‌برند و کسانی که به حال روحی خود توجه دارند از پاکی نفس بهره‌مند می‌شوند. یکی از سقاها به نام شعیب برای انجام حج از شهر نیشابور خارج شد و احرام به تن کرد. وقتی قدم به بیابان گذاشت، در هر نقطه‌ای که رسید، دو رکعت نماز خواند تا به مقصود خود رسید. سپس گفت: پروردگار عزیز می‌فرماید: «که آنها منافع خود را مشاهده کنند» و این منافع من در حج، همان رکعت‌های نماز است که در آن مقام راز نهفته است. حاجیان و زائرانی که از نقاط مختلف دنیا به کعبه مشرف می‌شوند، برای رسیدن به منافع خود می‌آیند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید.
المصلّی یناجی ربّه. و گفته‌اند منافع ایشان آنست که مصطفی (ص) گفت: «اذا کان یوم عرفة ینزل اللَّه الی السّماء الدّنیا فیباهی بهم الملائکة فیقول انظروا الی عبادی ائتونی شعثا غبرا من کلّ فجّ عمیق، اشهدکم انّی قد غفرت لهم، فتقول الملائکة یا ربّ فلان کان یرهق و فلان و فلانة، قال یقول اللَّه عز و جل، قد غفرت لهم».
هوش مصنوعی: مؤمنان در روز عرفه به درگاه خداوند راز و نیاز می‌کنند. در این روز، خداوند به آسمان دنیا نازل می‌شود و با فرشتگان در مورد بندگانش سخن می‌گوید. او به فرشتگان نشان می‌دهد که بندگانش با چرک و خاک از نقاط دور و عمیق به سوی او آمده‌اند و به آنها اعلام می‌کند که به آن‌ها بخشیده‌است. فرشتگان نیز نام افرادی را می‌آورند که در مشکلات و گناهان بوده‌اند. خداوند پاسخ می‌دهد که همه آن‌ها را بخشیده‌است.
«ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ»، تعظیم حرمات کار جوانمردانست و سیرت صدّیقان، اصحاب خدمت دیگرند و ارباب حرمت دیگر، ترک خدمت عقوبت بار آورد، ترک حرمت داغ فرقت نهد، نتیجه خدمت ثوابست و درجه ثمره حرمت لذّت صحبتست و انس خلوت، او که بر مقام شریعت خدمت کند ناظر بمقام است، و او که در عالم حقیقت حرمت شناسد ناظر بحق است، رسول خدا محمّد مصطفی (ص) که خورشید فلک سعادت بود و ماه آسمان سیادت در صدف شرف و طراز کسوت وجود، شب معراج اطناب خیمه سرّ خود از همه مقامات روندگان بکند ناظر بحق گشت نه ناظر بمقام، عالمیان همه در مقامات مانده و سیّد از همه بر گذشته و نظر بحق داشته، لا جرم از بارگاه عزت جبروت این خلعت کرامت یافته که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌».
هوش مصنوعی: کسی که حرمت‌های الهی را بزرگ بشمارد، در نزد پروردگارش مورد احترام است. بزرگ‌داشت حرمت‌ها ویژگی جوانمردان و سیرت راست‌گویان است. کسانی که به خدمت دیگران می‌پردازند هم نوعی از ادب و احترام را دارند. بی‌توجهی به خدمت، عواقب ناخوشایندی به دنبال خواهد داشت و بی‌احترامی ممکن است جدایی و درد به همراه داشته باشد. نتیجه خدمت کردن، پاداش و اجر است، و نتیجه رعایت حرمت‌ها، لذت و شیرینی در گفتگو و خلوت با خدا وجود دارد. کسی که به شریعت خدمت می‌کند، در مقام خود قرار دارد، و کسی که در عالم حقیقت حرمت‌ها را می‌شناسد، به درک و حقیقت بالاتری می‌رسد. پیامبر خدا، محمد (ص)، به عنوان خورشید سعادت و ماه سیادت، در شب معراج تمامی مقامات را در نظر گرفت و به حقیقت نگریست. از آنجا که او از همه مقامات فراتر رفت و به حقیقت دست یافت، از درگاه قدرت و عزیزت، به او دادی دیگر داده شد که هیچگاه چشم او منحرف نشد و سرکشی نکرد.
لطیفه‌ای دیگر ازین عجبتر شنو. اهل خدمت چون نالند از غیر دوست بدوست نالند، و از غیر دوست بدوست نالیدن در راه جوانمردان شرک است که تا غیری می‌نبیند ازو بدوست می‌ننالد، باز اهل حرمت چون نالند از دوست بدوست نالند و از دوست بدوست نالیدن عین توحیدست، از روی ظاهر شکوی می‌نماید امّا از روی باطن شکرست. می‌باز نماید که جز تو کسی ندارم با که گویم، جز تو کسی را نبینم بکه نالم، خلق پندارند که وی گله میکند و او خود باین سخن اخلاص محبت عرضه می‌کند از اینجاست که حق جلّ جلاله از ناله ایوب خبر داد که: «مَسَّنِیَ الضُّرُّ» و با این ناله او را صابر خواند که: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ»، اگر شکوی بودی او را صابر کی خواندی، باز نمود که شکوی آن گه بود که بغیر ما نالد، امّا چون بما نالد آن شکوی نبود، ایوب نگفت: ای عالمیان: «مَسَّنِیَ الضُّرُّ» بلکه گفت: «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ» عجز و فقر خویش بحضرت مولی بنهاد ذلّ خویش بر بی‌نیاز عرنه کرد و ادب حضرت بنعت حرمت بجای آورد، اینست بیان تعظیم حرمت و شرط آداب عبودیت.
هوش مصنوعی: داستان جالبی را بشنوید. وقتی خدمتگزاران از دیگران گله‌گذارند، این گله‌کردن از غیر به دوست، نشانه‌ای از شرک است. چرا که اگر کسی غیر از دوست را نبینند، نمی‌توانند فقط از او نالند. اما زمانی که اهل معرفت از دوست گله‌مند می‌شوند، این شکایت در واقع نشانه‌ای از یگانگی است. به ظاهر شکایت می‌کنند، اما در حقیقت سپاسگزاری می‌نمایند. آن‌ها می‌خواهند نشان دهند که جز تو کسی ندارند تا با او صحبت کنند یا از او شکایت کنند. دیگران ممکن است فکر کنند که آن‌ها فقط گله می‌کنند، اما در حقیقت این سخن دلی از خالص محبت به دوستشان است. از این رو، خداوند در داستان ایوب به ناله او اشاره کرد و او را صابر لقب داد، زیرا ناله‌ای که به سوی خدا بود، نشانه‌ای از صبر و شکر است. ایوب به دیگران نگفت که دچار مشکل شده، بلکه با خداوند خود به این مشکل اشاره کرد و از آن به عنوان نشانه‌ای از تسلیم و ادب در برابر خدا یاد کرد. این نشان‌دهنده‌ی احترام و رعایت آداب عبودیت است.