قوله: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آن را که در دل یک نقطه صدق پیدا گردد حقیقت عشق مرگ سر از جان وی بر زند زیرا که وعده لقا آنجاست، آن چه جانی بود که وعده لقا فراموش کند یا چه دلی بود که ارتیاحی که جز بمشاهده حق نتواند بود جایی دیگر طلب کند، لا راحة للمؤمن دون لقاء ربه. ای درویش هیچ دولت عزیزتر از مرگ نیست، دین داران را تاج کبریا و کرامت بدروازه مرگ بر سر نهند بر خورداران شریعت توقیع دولت بدر مرگ خواهند یافت، مرگ حرم لا اله الا اللَّه است، مرگ آستانه دار الملک قیامت است، و ممر زوار حق است، مرگ مرکز عزّ عارفانست، و مظنه ارواح مقربان، مرگ طلیعه عنایت ازلست و مقدمه رعایت ابد، در دو عالم هیچکس را آن راحت نیست که مرد موحّد در لحد با احد، علم اسلام و کوس ایمان بقیامت با خود بخاک برد، تا با علم اسلام و کوس ایمان بقیامت در آید، چنان که پادشاهان بشهر خویش در آیند.
داود طائی از کبار فقها بود در علم ظاهر، و در صدق چنان بود که آن شب که از دنیا بیرون شد از بطنان آسمان ندا آمد که یا اهل الارض انّ داود الطائی قدم علی ربّه، و هو عنه راض. مریدی از آن وی میگوید داود را دیدم در حال نزع در خانه خراب در شدت گرما بر خاک افتاده و نیم خشتی در زیر سر نهاده و قرآن میخواند. گفتم یا داود لو خرجت الی الصحراء ما ذا کان. چه بود اگر این ساعت با خود رفقی کنی و و بصحرا بیرون شوی تا این گرما در تو اثر کمتر کند گفت: یا فلان انّی لأشتهیه و لکن استحیی من ربّی، ان انقل قدمی الی ما فیه راحة نفسی. هرگز این نفس مرا بر من دست نبوده است درین حال اولیتر که نباشد، و هم در آن حال بر آن خاک کالبد خالی کرد رحمه اللَّه. قال الجنید کلّ من کانت حیاته بربّه فانه ینقل من حیاة الطبع الی حیاة الاصل و هو الحیاة علی الحقیقة. قال اللَّه تعالی: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً».
قوله: «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» عجله دیگرست و مسارعه دیگر، عجله ناپسندیده است و نکوهیده و در آن نهی آمده که: «فَلا تَسْتَعْجِلُونِ». و مسارعه پسندیده است و ستوده و بدان امر آمده که: «سارِعُوا». عجله استقبال کاری است نه بوقت خویش و مسارعة شتافتن است بکاری فرموده باوّل وقت خویش، عجله نتیجه وسواس شیطان است و مسارعه قضیه توفیقست و تعظیم فرمان، از عجله ندامت آید و شور دل، و از مسارعه سکینه پیوندد بجان و دل. هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ. حق جلّ جلاله آرامی فرو فرستد بر دل مؤمنان تا او را بشناسند نادریافته و دوست دارند نادیده، از کار خود با کار وی پرداخته و از یاد خود با یاد وی آمده و از مهر خود با مهر وی شده، همه یادها جز باد وی همه سهو است. همه مرادها جز مراد وی همه لهو است، همه مهرها جز مهر وی همه لغو است.
«قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ» ارباب طریقت و اهل معرفت بر زبان اشارت در معنی این آیت گفتهاند: من یأخذکم عن تصاریف القدرة و من یحجبکم عن سوابق القضیة و من یمنعکم من تنفیذ ما قدّره و اجراء ما قضاه فسائر یسیر بانوار رحمته و آخر یسیر بنیران سخطته، برداشتن تهمت از سوابق قسمت در دین رکنی غظیمست تکیه بر تقدیر حق و اعراض از تدبیر خود صراط مستقیمست، بگذاشتن اختیار بصدق افتقار نقطه پرگار طریقتست، خویشتن را باو سپردن و دست اعتماد بضمان وی زدن مدار اسرار حقیقت است، دار و گیر و نواخت و سیاست و تاج و تاراج همه بدست اوست و بحکم اوست، یکی را در صدر عزّت بنعت رفعت مینشاند، یکی را در صف نعال در عین مذلّت میدارد، یکی را بر بساط لطف مینشاند، یکی را در زیر سیاط قهر میآورد، آدم خاکی را از خاک مذلّت بر میکشد و بحکم افضال بر هامه همّت مینهد، ابلیس مهجور را از عالم علوی در میکشد و بر سر چهار سوی ارادت بیعلت از عقابین عقوبت میآویزد، قومی را میگوید: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» قومی را میگوید: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ». موسی عمران چون بطلب آتش میشد شبانی بود با گلیم، چون باز آمد پیغامبری بود کلیم، بلعام باعور که با آن کوه برمیشد ولیّی بود بحکم صورت، چون باز آمد سگی بود بحکم صفت، او جلّ جلاله اسرار ربوبیّت خود جایی آشکار کند که عنقاء عقول آنجا پر وهم نزند، ترازوی عدل درید اوست و حکم عدل اوست.
«وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ» حکم کرد بر آن که خواست بآنچه خواست، حکمی بیمثل و قضایی بیجور که همه اعزه طریقت را از خوف این مقام زهرهها آب گشت، و جگرها خون شد و دلها بسوخت از نهیب این حکم که: «انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل الجنّة و هو عند اللَّه من اهل النّار، و انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل النّار و هو عند اللَّه من اهل الجنّة» سابقهای رانده چنان که خود دانسته، عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته: قوم طلبوه فخذلهم، و قوم هربوا منه فادرکهم، قومی شب و روز در ریاضت و مجاهدت گذاشته: و الطلب ردّ و الطریق سدّ، در گوش ایشان فرو خوانده.
قومی در بتکده معتکف گشته لات و هبل را مسجود خود کرده و نداء عزّت پیاپی شده که انا لکم شئتم ام ابیتم و انتم لی شئتم ام ابیتم.
ای جوانمرد اگر مددی از غیب بنام تو فرستادهاند و نظری از نظرهای لطف بتو رسیده غازی آن رومی را چنان اسیر نبرد که آن نظر ترا برد، لکن میدان که بهیچ علت فرو نیاید و در هیچ سبب نیاویزد، نظر عزّت چون در آمد بیک لحظه از گبری صاحب صدری کند، و از راهزنی راهروی سازد «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ». بدان که آدمیان دو گروهند مؤمنانند و کافران، فردای قیامت که عالمیان را حشر کنند چنان که ربّ العزّه گفت: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»
کافران را یکسر بدوزخ برند و اعمال ایشان در ترازو نهند که اعمال ایشان هباء منثور بود، و هباء منثور در تحت وزن نیاید، فذلک قوله: «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» اما مؤمنان، هم مطیعان را و هم عاصیان را در مقام ترازو بدارند قومی را حسنات بر سیئات افزون آید ایشان را ببهشت فرستند و قومی را سیئات بر حسنات افزون آید ایشان را بدوزخ فرستند چنان که گفت: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» الی قوله: «بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ»، و قومی را حسنات و سیئات در ترازو برابر آید ازیشان کس باشد که در دین برادری دارد که در دنیا با یکدیگر صحبت و در دین موافقت داشتند ربّ العزّة آن برادر را بر گمارد تا از حسنات خویش چیزی بوی بخشد چندان که کفه حسنات وی بر سیئات راجح شود و باین سبب اللَّه تعالی او را ببهشت رساند و کس باشد که در دنیا در میانه شب وقتی بیدار بود و مصطفی را علیه الصّلاة و السّلام درود داده چنان که اللَّه تعالی از وی دانست و دیگر هیچکس از وی آن حال ندانست و از آن خلوت وی خبر نداشت، ربّ العزّه آن درود وی برداشت و در خزینه غیب بنهاد تا روز قیامت آن ساعت که او را حاجت بود از غیب آن صحیفه در آید و کفه حسنات بدان راجح آید، ربّ العزّه گوید عبدی این امانت تو بود بنزدیک من بوقت حاجت با تو رسانیدم، فادخل الجنّة سالما. و از ایشان کس باشد که نه آن برادر دارد که بوی طاعت بخشد، و نه او را ودیعت بنزدیک اللَّه تعالی بود، او را در آن مقام سیاست و هیبت رستاخیز بدارند تا بیم و ترس و اندوه وی بغایت رسد آن بیم و ترس و اندوه کفاره لختی گناهان وی شود، آن کفه سیئات وی بآن کفاره سبک گردد و کفه حسنات راجح شود فرمان آید که در بهشت شو که کفه حسنات راجح گشت و بحکم ازلی و عنایت سرمدی کار تو سره شد زبان حال وی این ساعت این گوید، من چه دانستم که آرزو برید وصالست و زیرا بر جود نومیدی محالست، من چه دانستم که آن مهربان چنان بردبارست که که لطف و مهربانی او بگناهکار بیشمارست.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آن را که در دل یک نقطه صدق پیدا گردد حقیقت عشق مرگ سر از جان وی بر زند زیرا که وعده لقا آنجاست، آن چه جانی بود که وعده لقا فراموش کند یا چه دلی بود که ارتیاحی که جز بمشاهده حق نتواند بود جایی دیگر طلب کند، لا راحة للمؤمن دون لقاء ربه. ای درویش هیچ دولت عزیزتر از مرگ نیست، دین داران را تاج کبریا و کرامت بدروازه مرگ بر سر نهند بر خورداران شریعت توقیع دولت بدر مرگ خواهند یافت، مرگ حرم لا اله الا اللَّه است، مرگ آستانه دار الملک قیامت است، و ممر زوار حق است، مرگ مرکز عزّ عارفانست، و مظنه ارواح مقربان، مرگ طلیعه عنایت ازلست و مقدمه رعایت ابد، در دو عالم هیچکس را آن راحت نیست که مرد موحّد در لحد با احد، علم اسلام و کوس ایمان بقیامت با خود بخاک برد، تا با علم اسلام و کوس ایمان بقیامت در آید، چنان که پادشاهان بشهر خویش در آیند.
هوش مصنوعی: آنچه در این متن بیان شده، حاکی از این است که مرگ به عنوان یک حقیقت ضروری و اجتنابناپذیر در نظر گرفته میشود و برای مؤمنان، مرگ نه تنها پایان زندگی نیست بلکه فرصتی برای رسیدن به وصال و دیدار خداوند است. عشق به حق و آرزوی دیدار او، انسان را به سوی مرگ میکشاند و مؤمنان باید مرگ را به عنوان تاج کرامت و نشانهای از قرب الهی بپذیرند. مرگ در نظر عارفان به منزله ورود به دنیای دیگر و آغاز فصل جدیدی از زندگی است. با مرگ، انسان توحیدی میتواند با خود علم دین و ایمانش را به دنیای دیگر ببرد و همچون پادشاهان، با سر بلندی وارد حیات جدید شود. درواقع، مرگ به عنوان یک دروازه به سوی عالم قیامت و حقیقت وجودی شناخته میشود و به مؤمنین آرامش و راحتی خاصی میدهد.
داود طائی از کبار فقها بود در علم ظاهر، و در صدق چنان بود که آن شب که از دنیا بیرون شد از بطنان آسمان ندا آمد که یا اهل الارض انّ داود الطائی قدم علی ربّه، و هو عنه راض. مریدی از آن وی میگوید داود را دیدم در حال نزع در خانه خراب در شدت گرما بر خاک افتاده و نیم خشتی در زیر سر نهاده و قرآن میخواند. گفتم یا داود لو خرجت الی الصحراء ما ذا کان. چه بود اگر این ساعت با خود رفقی کنی و و بصحرا بیرون شوی تا این گرما در تو اثر کمتر کند گفت: یا فلان انّی لأشتهیه و لکن استحیی من ربّی، ان انقل قدمی الی ما فیه راحة نفسی. هرگز این نفس مرا بر من دست نبوده است درین حال اولیتر که نباشد، و هم در آن حال بر آن خاک کالبد خالی کرد رحمه اللَّه. قال الجنید کلّ من کانت حیاته بربّه فانه ینقل من حیاة الطبع الی حیاة الاصل و هو الحیاة علی الحقیقة. قال اللَّه تعالی: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً».
هوش مصنوعی: داود طائی از بزرگترین فقیهان در علوم ظاهری بود و به صدق خود شهرت داشت. در شبی که از دنیا رفت، ندا از آسمان شنیده شد که به مردم زمین اعلام کرد: «ای اهل زمین، داود طائی به دیدار پروردگارش رفته و او از او راضی است.» یکی از مریدانش روایت میکند که در حال احتضار او را دید که در یک خانه خراب و در گرمای شدید، بر زمین افتاده و زیر سرش تکهای آجر گذاشته و قرآن میخواند. از او پرسیدم: «ای داود، اگر به صحرا بروی چه میشود؟» او پاسخ داد: «ای فلان، من بسیار تمایل به این کار دارم، اما از پروردگارم شرم دارم که پاهایم را به جایی بگذارم که موجب راحتی من شود.» او همیشه نفس خود را تحت کنترل داشت و در آن لحظه هم جسم خالیاش را بر زمین گذاشت. جنید نیز گفته است که هر کسی که زندگیاش در ارتباط با خدا باشد، از زندگی طبیعی به زندگی ازلی منتقل میشود و این همان زندگی واقعی است. خداوند نیز فرموده است: «ما او را به زندگیای پاک زنده میداریم.»
قوله: «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» عجله دیگرست و مسارعه دیگر، عجله ناپسندیده است و نکوهیده و در آن نهی آمده که: «فَلا تَسْتَعْجِلُونِ». و مسارعه پسندیده است و ستوده و بدان امر آمده که: «سارِعُوا». عجله استقبال کاری است نه بوقت خویش و مسارعة شتافتن است بکاری فرموده باوّل وقت خویش، عجله نتیجه وسواس شیطان است و مسارعه قضیه توفیقست و تعظیم فرمان، از عجله ندامت آید و شور دل، و از مسارعه سکینه پیوندد بجان و دل. هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ. حق جلّ جلاله آرامی فرو فرستد بر دل مؤمنان تا او را بشناسند نادریافته و دوست دارند نادیده، از کار خود با کار وی پرداخته و از یاد خود با یاد وی آمده و از مهر خود با مهر وی شده، همه یادها جز باد وی همه سهو است. همه مرادها جز مراد وی همه لهو است، همه مهرها جز مهر وی همه لغو است.
هوش مصنوعی: انسان به خاطر طبیعتش دستخوش عجله است، که این عجله ناپسند و مردود است. در قرآن به این موضوع اشاره شده که نباید شتابزده عمل کرد. اما شتابزدگی در انجام کارهای خوب امری پسندیده و مورد ستایش است و در این زمینه نیز راهنماییهایی وجود دارد. عجله به معنای haste، نشاندهنده شتاب در کارها بدون توجه به زمان مناسب آن است، در حالی که مسارعه به معنای تلاش و کوشش در انجام کارها به موقع و در زمان مناسب است. عجله غالباً ناشی از وسوسههای شیطانی است، در حالی که مسارعه نشاندهنده نعمت و توفیق الهی است. از عجله، پشیمانی و اضطراب میزید، اما مسارعه باعث آرامش و دلخوشی میشود. خداوند آرامش را بر دل مؤمنان فرو میفرستد تا به شناخت او برسند و عشق به او را در دل داشته باشند. در این مسیر، توجه به خداوند و یاد او اهمیت دارد و همه چیز جز محبت و یاد او، باطل و بیفایده است.
«قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ» ارباب طریقت و اهل معرفت بر زبان اشارت در معنی این آیت گفتهاند: من یأخذکم عن تصاریف القدرة و من یحجبکم عن سوابق القضیة و من یمنعکم من تنفیذ ما قدّره و اجراء ما قضاه فسائر یسیر بانوار رحمته و آخر یسیر بنیران سخطته، برداشتن تهمت از سوابق قسمت در دین رکنی غظیمست تکیه بر تقدیر حق و اعراض از تدبیر خود صراط مستقیمست، بگذاشتن اختیار بصدق افتقار نقطه پرگار طریقتست، خویشتن را باو سپردن و دست اعتماد بضمان وی زدن مدار اسرار حقیقت است، دار و گیر و نواخت و سیاست و تاج و تاراج همه بدست اوست و بحکم اوست، یکی را در صدر عزّت بنعت رفعت مینشاند، یکی را در صف نعال در عین مذلّت میدارد، یکی را بر بساط لطف مینشاند، یکی را در زیر سیاط قهر میآورد، آدم خاکی را از خاک مذلّت بر میکشد و بحکم افضال بر هامه همّت مینهد، ابلیس مهجور را از عالم علوی در میکشد و بر سر چهار سوی ارادت بیعلت از عقابین عقوبت میآویزد، قومی را میگوید: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» قومی را میگوید: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ». موسی عمران چون بطلب آتش میشد شبانی بود با گلیم، چون باز آمد پیغامبری بود کلیم، بلعام باعور که با آن کوه برمیشد ولیّی بود بحکم صورت، چون باز آمد سگی بود بحکم صفت، او جلّ جلاله اسرار ربوبیّت خود جایی آشکار کند که عنقاء عقول آنجا پر وهم نزند، ترازوی عدل درید اوست و حکم عدل اوست.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی قدرت و حکمرانی خداوند در زندگی انسانها میپردازد. اشاره میکند که تنها خداوند است که میتواند انسانها را از تاثیرات و تغییرات سرنوشت و قضا و قدر محفوظ نگهدارد. در واقع، همه موجودات در تعامل با رحمت و قهر الهی قرار دارند و سرنوشتشان به دست اوست. برداشت تهمت از رویدادهای گذشته در دین، یک اصل مهم است و اعتماد به تقدیر الهی و کنار گذاشتن تدبیرهای شخصی، راهی است که به حقیقت نزدیکتر میکند. سپردن خود به خدا و رها کردن اختیار به او، نقطهای مهم در مسیر عرفان و سیر و سلوک است. تمامی امور دنیا از جمله برتریها و ذلتها، همگی تحت اراده و فرمان اوست. در نهایت، این متن نشان میدهد که خداوند اسرار خود را در جایی افشا میکند که فراتر از درک بشر است و عدل و قضاوت او، همه چیز را تحت کنترل دارد.
«وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ» حکم کرد بر آن که خواست بآنچه خواست، حکمی بیمثل و قضایی بیجور که همه اعزه طریقت را از خوف این مقام زهرهها آب گشت، و جگرها خون شد و دلها بسوخت از نهیب این حکم که: «انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل الجنّة و هو عند اللَّه من اهل النّار، و انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل النّار و هو عند اللَّه من اهل الجنّة» سابقهای رانده چنان که خود دانسته، عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته: قوم طلبوه فخذلهم، و قوم هربوا منه فادرکهم، قومی شب و روز در ریاضت و مجاهدت گذاشته: و الطلب ردّ و الطریق سدّ، در گوش ایشان فرو خوانده.
هوش مصنوعی: اینجا گفته شده که در روز قیامت ترازویی برای سنجش اعمال انسانها قرار داده میشود که بینظیر و بینقص است. همه عارفان و زاهدان از ترس این وضعیت به شدت مضطرب شدند، زیرا این حکم نشان میدهد که ممکن است فردی ظاهراً کارهای نیک کند اما در حقیقت نزد خداوند از اهل آتش باشد، و بالعکس، کسی که ظاهراً اعمال بدی دارد، ممکن است نزد خدا از اهل بهشت باشد. این موضوع نشاندهنده قدرت و علم الهی است که گذشته و آینده را به گونهای رقم میزند که کسی نمیتواند پیشبینی کند. برخی به دنبال خدا بودند و ناکام ماندند، و برخی دیگر از او فرار کردند و سرانجام گرفتار او شدند. عدهای شب و روز در تلاش و مجاهدت بودند، اما در نهایت نتوانستند به هدف خود برسند، و به آنها این پیام شنیده شد که در مسیرشان بسته شده است.
قومی در بتکده معتکف گشته لات و هبل را مسجود خود کرده و نداء عزّت پیاپی شده که انا لکم شئتم ام ابیتم و انتم لی شئتم ام ابیتم.
هوش مصنوعی: گروهی در معبد بتها به عبادت نشستهاند و بتهای لات و هبل را پرستش میکنند. آنها با سرودهایی از افتخار و عظمت، بیان میکنند که من برای شما هستم، چه بخواهید و چه نخواهید، و شما هم برای من هستید، چه بخواهید و چه نخواهید.
ای جوانمرد اگر مددی از غیب بنام تو فرستادهاند و نظری از نظرهای لطف بتو رسیده غازی آن رومی را چنان اسیر نبرد که آن نظر ترا برد، لکن میدان که بهیچ علت فرو نیاید و در هیچ سبب نیاویزد، نظر عزّت چون در آمد بیک لحظه از گبری صاحب صدری کند، و از راهزنی راهروی سازد «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ». بدان که آدمیان دو گروهند مؤمنانند و کافران، فردای قیامت که عالمیان را حشر کنند چنان که ربّ العزّه گفت: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، اگر کمکی از عالم غیب به نام تو فرستاده شده و لطفی به تو نظر کرده، رومی غازی را که با دقت نظر تو را اسیر کرده، به همان صورت اسیر کن. اما بدان که هیچ چیز به خودی خود بر تو نخواهد افتاد و هیچ علتی برای آن وجود ندارد. هنگامی که نظر عزت به کسی بیفتد، در یک لحظه او را از حالت گمراهی خارج کرده و به سوی هدایت میکشاند. در روز قیامت، خداوند قال میکند که ما میزانهای عدالت را برپا خواهیم کرد. به یاد داشته باش که انسانها به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم میشوند و در روز قیامت که همه انسانها محشور میشوند، در هیچ یک از آنها هیچ جای خالی نخواهد بود.
کافران را یکسر بدوزخ برند و اعمال ایشان در ترازو نهند که اعمال ایشان هباء منثور بود، و هباء منثور در تحت وزن نیاید، فذلک قوله: «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» اما مؤمنان، هم مطیعان را و هم عاصیان را در مقام ترازو بدارند قومی را حسنات بر سیئات افزون آید ایشان را ببهشت فرستند و قومی را سیئات بر حسنات افزون آید ایشان را بدوزخ فرستند چنان که گفت: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» الی قوله: «بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ»، و قومی را حسنات و سیئات در ترازو برابر آید ازیشان کس باشد که در دین برادری دارد که در دنیا با یکدیگر صحبت و در دین موافقت داشتند ربّ العزّة آن برادر را بر گمارد تا از حسنات خویش چیزی بوی بخشد چندان که کفه حسنات وی بر سیئات راجح شود و باین سبب اللَّه تعالی او را ببهشت رساند و کس باشد که در دنیا در میانه شب وقتی بیدار بود و مصطفی را علیه الصّلاة و السّلام درود داده چنان که اللَّه تعالی از وی دانست و دیگر هیچکس از وی آن حال ندانست و از آن خلوت وی خبر نداشت، ربّ العزّه آن درود وی برداشت و در خزینه غیب بنهاد تا روز قیامت آن ساعت که او را حاجت بود از غیب آن صحیفه در آید و کفه حسنات بدان راجح آید، ربّ العزّه گوید عبدی این امانت تو بود بنزدیک من بوقت حاجت با تو رسانیدم، فادخل الجنّة سالما. و از ایشان کس باشد که نه آن برادر دارد که بوی طاعت بخشد، و نه او را ودیعت بنزدیک اللَّه تعالی بود، او را در آن مقام سیاست و هیبت رستاخیز بدارند تا بیم و ترس و اندوه وی بغایت رسد آن بیم و ترس و اندوه کفاره لختی گناهان وی شود، آن کفه سیئات وی بآن کفاره سبک گردد و کفه حسنات راجح شود فرمان آید که در بهشت شو که کفه حسنات راجح گشت و بحکم ازلی و عنایت سرمدی کار تو سره شد زبان حال وی این ساعت این گوید، من چه دانستم که آرزو برید وصالست و زیرا بر جود نومیدی محالست، من چه دانستم که آن مهربان چنان بردبارست که که لطف و مهربانی او بگناهکار بیشمارست.
هوش مصنوعی: کافران به طور کامل به جهنم فرستاده میشوند و اعمال آنها در یک ترازو قرار میگیرد، چون اعمال آنها بیارزش و بیمعنا بوده و نمیتوانند وزن داشته باشند. بنابراین، گفته شده که در روز قیامت برای آنها وزنی قرار داده نخواهد شد. اما مؤمنان، چه مطیع و چه گناهکار، در ترازو قرار میگیرند. برای گروهی، نیکیها بیشتر از بدیها خواهد بود و آنها به بهشت میروند، در حالی که گروه دیگر که بدیها بیشتر از نیکیها دارد، به جهنم فرستاده میشوند. همچنین ممکن است برخی نیکیها و بدیها برابر باشند. در این صورت، اگر آنها برادری دارند که در دنیا با هم صحبت کرده و در دین همنظر بودهاند، خداوند برادر را مأمور میکند تا از نیکیهای خود به او ببخشد تا کفه نیکیها بر بدیها سنگینی کند و در نتیجه به بهشت برود. شخصی دیگر ممکن است در شب هنگامی که بیدار بوده، بر پیامبر درود فرستاده باشد، در حالی که هیچکس از آن مطلع نبوده است. خداوند درود او را در خزانه غیب قرار میدهد تا در روز قیامت در زمان نیازش، آن درود به کمک بیاید و کفه نیکیها را سنگین کند. خداوند به او میگوید: این امانت تو بود که در زمان نیازت به تو رساندم، پس وارد بهشت شو. اما برخی ممکن است برادری نداشته باشند تا به آنها نیکی ببخشد و امانتی نیز نزد خداوند نداشته باشند. آنها در روز قیامت با ترس و وحشت و اندوه مواجه خواهند شد و این احساسات ممکن است گناهانشان را سبک کند. در نهایت، اگر کفه نیکیها بر بدیها سنگینی کند، فرمان ورود به بهشت صادر میشود. شخص ممکن است در آن لحظه احساس کند که هیچگاه نمیدانسته که آرزویش به کجا ختم خواهد شد و از لطف و مهربانی بیپایان خداوند نسبت به گناهکاران شگفتزده باشد.