گنجور

۴ - النوبة الثانیة

قوله: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ» حسن گفت رشد اینجا نبوّتست، و من قبل یعنی من قبل موسی و هارون. معنی آنست که ابراهیم را نبوّت دادیم پیش از موسی و هارون، و گفته‌اند رشد توفیق خیرست و راست راهی بشناختن، و صلاح دین خود بدانستن، و من قبل یعنی فی صغره قبل البلوغ. می‌گوید او را توفیق دادیم تا راست راهی یافت و بهی کار خویش بدانست از کودکی پیش از بلوغ، آن گه که از سرب بیرون آمد و گفت: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» الایه... هم چنان که یحیی زکریا را گفت: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» و قیل معناه کتبت له السعادة من قبل ان خلق.

«وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ» انّه اهل للهدایة و النبوّة و هو نظیر قوله: «وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی‌ عِلْمٍ عَلَی الْعالَمِینَ» و قوله: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».

«إِذْ قالَ لِأَبِیهِ» معناه آتینا ابراهیم رشده اذ قال لابیه، «وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» یقال اسم ابیه آزر و قیل آزری، و ذکر النسّابون انّ له اسما آخر و هو التارخ بن ناخور بن ارغو بن فالغ بن ارفخشد بن سام بن نوح.

و التّماثیل جمع تمثال و هو شی‌ء یعمل مشبّها بغیره فی الشکل. و العکوف اطالة الاقامة، و یقال کانت تماثیل علی صور السّباع و الطیور و الانسان، و قیل علی صور هیاکل الکواکب یعبدون اللَّه بوساطة العبادة للکواکب، ثمّ اعتقدوا انّها فی انفسها آلهة.

«قالُوا وَجَدْنا» اسلافنا، «عابِدِینَ». لها فاقتدینا بهم. این اشارتست بعجز ایشان از اقامت بیّنت و اظهار حجّت بر عبادت بتان، چون از حجّت و بیّنت درماندند دست در تقلید زدند، در ضمن آیت ذم تقلید و اهل تقلیدست.

«قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» هذا کون الحال. ای انتم و اسلافکم فی خسار بیّن بعبادتکم ایّاها.

«قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ» ای أ بجدّ منک هذا الکلام ام تلعب بهذا المقال.

«قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ» ای لست بلاعب و انّما ربّکم و خالقکم الّذی یجب علیکم عبادته هو ربّ السّماوات و الارض، و فاطرهما و یحتمل انّ الضمیر فی فطرهن یعود الی التّماثیل. «وَ أَنَا عَلی‌ ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ» بانّه ربّکم، تقدیره و انا شاهد علی ذلکم من الشّاهدین «وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ» اصله و اللَّه فقلبت الواو تاء، و لا تصلح التاء فی القسم الّا فی اسم اللَّه، تقول تاللّه و لا تقول تا الرّحمن، و تقول و حقّ اللَّه لأفعلن کذا و لا یجوز تحقّ اللَّه لأفعلن. «لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» ای لاکسرنّها بعد ذهابکم عنها الی عید لکم، و سمّاه کیدا لانّه مکر بذلک عابدیها.

مفسران گفتند ایشان را عیدی بود که هر سال یک بار اهل شهر در مجمعی بیرون از شهر حاضر می‌شدند چون از آنجا باز گشتندی در بتخانه رفتندی و بتان را سجود کردندی، آن گه بخانه خویش باز گشتندی، آن روز که میرفتند آزر گفت ابراهیم را که اگر رغبت کنی درین عید ما مگر ترا دین ما و کار و بار ما خوش آید، ابراهیم با ایشان بیرون رفت در راه خویشتن را بیفکند و گفت من بیمارم و از درد پای می‌نالید، ایشان که سران و سروران بودند همه در گذشتند، بآخر که ضعیفان و کمینان بر گذشتند از پی ایشان برفت، و گفت: «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ» بخدای که در بتخانه شما روم و بتان را بشکنم، ضعیفان و واپس ماندگان مردمان آن سخن از وی بشنیدند، و گفته‌اند که یک مرد بشنید و بر دیگران آشکار کرد پس چون ایشان بعید خویش رفتند، ابراهیم از آنجا باز گشت و در بتخانه رفت، بهویی عظیم بود، در آن بهو هفتاد و دو صنم بر افراشته بودند. بعضی زرین بعضی سیمین، بعضی از آهن، بعضی از شبه و ارزیز، و بعضی از چوب و سنگ، و برابر بهو صنمی عظیم افراشته بودند مهینه ایشان، صنمی زرین بجواهر مرصع کرده، و در دو چشم وی دو یاقوت روشن نشانده، و در پیش آن بتان طعامهای الوان نهاده، یعنی تا آن بتان در آن طعامها برکت افزایند و مشرکان چون از عید گاه باز آیند بخورند، ابراهیم چون آن دید بر طریق استهزاء بتان را گفت: أَ لا تَأْکُلُونَ. نمی‌خورید ازین طعامها که پیش شما نهاده‌اند؟ بتان جواب نمیدادند از آن که جماد بودند. ابراهیم گفت هم بر طریق استهزاء: ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ. چه بوده است شما را که سخن نمی‌گوئید و مرا جواب نمی‌دهید؟ آن گه تبر درنهاد و همه را خرد کرد، چنان که ربّ العزّه گفت: «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» ایشان را ریزه ریزه کرد، جذاذ بکسر جیم قراءت کسایی است یعنی کسرا و قطعا، جمع جذیذ، و هو الهشیم مثل خفیف و خفاف، و ثقیل و ثقال و طویل و طوال. باقی قرّاء جذاذا بضم جیم خوانند، مثل الحطام و الرّقات و معناه المجذوذ، ای المقطوع. «إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ» ای للکفّار، و قیل للاصنام، فانّه لم یکسره. همه را بشکست و بر آن نکال کرد، مگر آن بت مهینه ایشان که در جثه و صورت مهینه بود، از روی تعظیم و عبادت ایشان که آن مهینه را نشکست و تبر بر دست وی بست، و بقول بعضی از گردن وی در آویخت، «لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ» یعنی لعلّهم اذا راوا ما باصنامهم من العجز و الهو ان یرجعون الی ابراهیم بالاقرار له و بالتوبة. و قیل یرجعون الی اللَّه بالایمان و الاقرار بوحدانیته.

پس آن قوم چون از عید خویش باز گشتند و در بتخانه شدند و بتان را بدان صفت دیدند گفتند: «مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ» ای لمن المجرمین. که کرد این نکال بر خدایان ما ظلم کرد بر ایشان که بجای عبادت ایشان مذلّت نهاد، آن قوم که از ابراهیم شنیده بودند که گفت: «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ». گفتند: «سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ» ای یعیبهم و یسبّهم، «یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» آن جوانی هست که او را ابراهیم گویند، و ما می‌شنیدیم از وی که عیب خدایان ما میکرد و ایشان را ناسزا میگفت، ظن می‌بریم که این فعل اوست.

این خبر با نمرود جبّار افتاد و اشراف قوم وی گفتند: «فَأْتُوا بِهِ عَلی‌ أَعْیُنِ النَّاسِ» ای جیئوا به ظاهرا بمرئی من النّاس. «لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ» علیه بفعله و قوله، فیکون حجّة علیه، کرهوا ان یأخذوه بغیر بیّنة، خواستند که او را چون گیرند عقوبت کنند بحجت و بیّنت کنند. این معنی را گفتند: «فَأْتُوا بِهِ عَلی‌ أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ» و گفته‌اند معنی آنست که او را بر دیدار قوم عقوبت کنید، تا دیگران عبرت گیرند و چنین کار نکنند.

ابراهیم را حاضر کردند و او را گفتند: «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ» این تو کردی بخدایان ما ای ابراهیم؟ ابراهیم جواب داد و گفت: «بَلْ» یعنی نه من کردم، «فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا» غضب من ان تعبدوا معه هذه الصغار، و هو اکبر منها فکسرها، آن بزرگ و مهینه ایشان کرد، که خشم آمد وی را بآن که این کهینان را با وی پرستیدند. «فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» بپرسید اینان را اگر سخن گویند تا جواب دهند که این فعل بایشان که کرد، و مقصود ابراهیم آن بود تا عجز و خواری و ناتوانی بتان بایشان نماید، و حجّت بر ایشان درست شود که بتان سزای عبادت نیستند، از آن جهت که سخن نگویند و جواب ندهند. و این دلیلی روشن است که ربّ العالمین جلّ جلاله گویاست و نطق بر وی رواست سخن گوید و از وی سخن شنوند و او جلّ جلاله از دیگران سخن شنود و جواب دهد، و در قرآن عیب بتان کرد که نشنوند و جواب ندهند گفت: «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ» قال القتیبی: تقدیره بل فعله کبیرهم هذا ان کانوا ینطقون فسئلوهم. جعل اضافة الفعل الیه مشروطا بنطقهم، و لم یقع الشرط فلم یقع الجزاء. و قال فی ضمنه انا فعلت ذلک. معنی سخن قتیبی آنست که ابراهیم اضافت فعل که با صنم کرد بشرط نطق کرد، یعنی که اگر صنم قدرت نطق را داشتی قدرت فعل نیز داشتی و این فعل وی کرده بودی، اکنون معلومست که وی قدرت نطق ندارد و چون قدرت نطق ندارد قدرت فعل هم ندارد، و مقصود ابراهیم آن بود تا عجز بتان بایشان نماید و در ضمن این سخن آنست که این فعل من کردم و این معنی را کسایی وقف کند «بَلْ فَعَلَهُ». یعنی فعله، و این تأویل اگر چه نیکوست بعضی علماء دین نپسندیده‌اند و گفته‌اند این تأویل بر خلاف قول رسول (ع) است که رسول بر ابراهیم تقدیر کرد که سه جای سخن گفت بر خلاف راستی، و ذلک‌

ما روی ابو هریره انّ رسول اللَّه (ص) قال: «لم یکذب ابراهیم الّا ثلاث کذبات فی ذات اللَّه قوله: «إِنِّی سَقِیمٌ» و قوله: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» و قوله. لسارة: «هذه اختی».

هر چند که اهل تأویل گفتند «إِنِّی سَقِیمٌ» ای ساسقم، یعنی عند الموت، و قیل انّی سقیم ای مغتمّ بضلالتکم و قوله لسارة «هذه، اختی» یعنی فی الدین، این تأویل گفته‌اند لکن آن نیکوتر که آن را کذب دانند چنان که رسول تقدیر کرد بر وی، و بیش از آن نیست که این زلّتی است از صغایر، و ربّ العالمین در قرآن جایها زلّات صغایر با انبیاء اضافت کرده، و روا باشد که ربّ العزه ابراهیم را در آن کذب رخصت داد قصد صلاح را و اقامت حجّت را بر مشرکان هم چنان که یوسف را رخصت داد در آنچه با برادران گفت: «إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ و لم یکونوا سرقوا.

قوله: «فَرَجَعُوا إِلی‌ أَنْفُسِهِمْ» ای فتفکروا فی قلوبهم، و رجعوا الی عقولهم «فَقالُوا» ما تراه الّا کما قال. «إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ» بعبادتکم من لا یتکلّم، و قیل انتم الظّالمون لابراهیم فی سؤالکم ایاه، و هذه آلهتکم الّتی فعل بها ما فعل حاضرة فسئلوها.

«ثُمَّ نُکِسُوا عَلی‌ رُؤُسِهِمْ» قال اهل التفسیر اجری اللَّه الحق علی لسانهم فی القول الاوّل ثمّ ادرکتهم الشقاوة فهو معنی قوله: «نُکِسُوا عَلی‌ رُؤُسِهِمْ». ای ثمّ ردّوا الی الکفر بعد ان اقرّوا علی انفسهم بالظلم. یقال نکس المریض اذا رجع الی حالته الاولی، ربّ العزّه بر زبان ایشان سخنی راست بر صواب راند، و گناه سوی خویش نهادند، اما شقاوت ازلی در رسید، و ایشان را با کفر خویش برد، اینست که اللَّه تعالی گفت: «ثُمَّ نُکِسُوا عَلی‌ رُؤُسِهِمْ» ای ردّوا الی غیّهم و ارکسوا فیه فرکبوا رؤسهم، «لَقَدْ عَلِمْتَ» اینجا قول مضمر است، یعنی فقالوا لقد علمت، «ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ» فکیف تأمرنا بسؤالهم.

آن گه حجت بر ایشان متوجه گشت ابراهیم گفت: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ أُفٍّ لَکُمْ» تبا لکم و نتنا «وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» احجار لا صنع لها، و لا نطق و لا بیان، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» ا فلا تستحیون من عبادة من کان بهذه الصفة؟

فلمّا لزمتهم الحجة و عجزوا عن الجواب. «قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» باهلاک من یعیبها. «إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ» امرا فی اهلاکه. روایت کردند از ابن عمر که گفت آن کس که ایشان را ارشاد کرد بتحریق ابراهیم مردی بود از اعراب فارس ازین کردان دشت نشین، نام وی هیزن، و قیل هیون. ربّ العزّه او را بزمین فرو برد، هنوز می‌رود تا قیامت، پس نمرود جبّار گفت تا حظیره‌ای ساختند گرد آن دیوار بر آوردند طول آن شصت گز، و ذلک قوله تعالی: «قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً، فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ» و گفت تا هر کسی از هر جانب هیمه کشیدند هم شریف و هم وضیع یک ماه، و گفته‌اند چهل روز، و گفته‌اند یک سال، و آن را بزرگ طاعتی می‌دانستند، تا آن حد که زن بیمار می‌گفت: لئن عوفیت لأجمعن الحطب لابراهیم. بعد از یک سال که هیمه جمع کردند آتش در آن زدند، آتشی عظیم بر افروختند و ابراهیم را دست و پای بستند و غل بر گردن نهاده در منجنیق نهادند تا بآتش افکنند، روایت کنند که آن ساعت فریشتگان آسمان آواز بر آوردند و هر چه در زمینست بیرون از ثقلین، و گفتند: ربّنا لیس فی ارضک احد یعبدک غیر ابراهیم یحرّق فیک فاذن لنا فی نصرته، فقال اللَّه تعالی انّه خلیلی لیس لی خلیل غیره و انّا الهه، لیس له اله غیری. فان استغاث بکم فاغیثوه و ان استنصرکم فانصروه، و ان لم یدع غیری، و لم یستنصر سوای و لم یستغث الّا بی فخلّوا بینه و بینی.

و روی ان خازن الماء اتاه فقال یا ابراهیم ان اردت اخمدت النّار فانّ خزائن المیاه و الامطار بیدی، و اتاه خازن الریاح فقال ان شئت طیرت النّار فی الهواء فانّ خزائن الرّیاح بیدی، فقال ابراهیم لا حاجة بی الیکم.

ثم رفع رأسه الی السماء فقال: الهی انت الواحد فی السّماء و انا الواحد فی الارض لیس فی الارض احد یعبدک غیری، حسبی اللَّه و نعم الوکیل. یا احد یا صمد بک استعین و بک استغیث و علیک اتوکّل لا اله الّا انت سبحانک ربّ العالمین لک الحمد و لک الملک، لا شریک لک.

پس چون او را بیفکندند جبرئیل او را پیش آمد و گفت یا ابراهیم أ لک الحاجة؟ فقال اما الیک فلا. قال جبرئیل فسئل ربّک فقال، حسبی من سؤالی علمه بحالی، فقال اللَّه عزّ و جل: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» ای کونی ذات برد و سلامة، «عَلی‌ إِبْراهِیمَ» لا یکون فیها برد مضرّ و لا حرّ موذ، قال ابن عباس: لو لم یقل سلاما لمات ابراهیم من بردها، و من المعروف فی الآثار انّه لم تبق یومئذ نار فی الارض الّا طفئت فلم ینتفع فی ذلک الیوم بنار فی العالم ظنت انّها تغنی و لو لم یقل علی ابراهیم بقیت ذات برد ابدا. و قال الحسن: قوله: «وَ سَلاماً» هو تسلیم من اللَّه عزّ و جل علی ابراهیم. و المعنی سلّم اللَّه سلاما علی ابراهیم کقوله تعالی: «قالُوا سَلاماً» ای سلّموا سلاما، و مثله فی المعنی، فی سورة الصافات، «سَلامٌ عَلی‌ إِبْراهِیمَ». قال کعب الاحبار: جعل کل شی‌ء یطفئ عنه النّار الّا الوزغ، فانّه کان ینفخ فی النّار، و لهذا امر النبیّ صلّی اللَّه علیه و سلّم بقتل الوزغ، و قال کان ینفخ علی ابراهیم. سدّی گفت: چون ابراهیم را بآتش افکندند ربّ العزّه فریشتگان را فرستاد تا هر دو بازوی ابراهیم را بگرفتند و او را بآهستگی بر زمین نشاندند، آنجا چشمه آب خوش پدید آمد و گل سرخ و نرگس بویا، و ربّ العزّه فریشته ظلّ را بفرستاد بصورت ابراهیم تا با وی بنشست و مونس وی بود، و جبرئیل آمد و طنفسه‌ای آورد از بهشت، و آنجا بگسترانید و پیراهنی از حریر بهشت در وی پوشانید و او را بر آن طنفسه نشاند و جبرئیل با وی حدیث می‌کند و میگوید: انّ ربّک یقول اما علمت انّ النّار لا تضر احبائیّ. ای ابراهیم ملک تعالی میگوید، ندانستی که آتش دوستان مرا نسوزد و ایشان را گزند نرساند. قال کعب: ما احرقت النّار من ابراهیم الّا وثاقه. و قال المنهال بن عمرو: قال ابراهیم خلیل اللَّه ما کنت ایّاما قطّ انعم منّی من الایّام الّتی کنت فیها فی النّار، ابراهیم گفت: در همه عمر خویش مرا وقتی خوشتر از آن نبود و روزگاری خوب تر از آن چند روز که در آتش بودم، هفت روز گفته‌اند که در آتش بود بقول بیشترین مفسران. پس نمرود بر بام قصر خویش نظاره کرد تا خود کار ابراهیم بچه رسیده است او را دید در آن روضه میان گل و نرگس و چشمه آب نشسته و گرد بر گرد آن روضه آتش زبانه میزد. آواز داد که یا ابراهیم! کبیر إلهک الّذی بلغت قدرته ان حال بینک و بین ما اری. ای ابراهیم بزرگ خدایی داری که قدرت وی اینست که می‌بینم و با تو این صنع نموده، ای ابراهیم هیچ توانی که ازین موضع بیرون آیی ناسوخته و رنج نارسیده؟ گفت توانم، گفت هیچ می‌ترسی که همانجا بمانی ترا از آتش گزندی رسد؟ گفت نه، گفت پس بیرون آی تا با تو سخن گویم، و بروایتی دیگر نمرود گفت وزیران خویش را، بروید و ابراهیم را بنگرید تا حالش بچه رسید ایشان گفتند چه نگریم سوخته و نیست گشته بی‌هیچ گمان آتشی بدان عظیمی که کوه بدان بگدازد وی در آن نسوزد؟

نمرود گفت: من خوابی عجیب دیدم چنان دانم که وی نسوخته است. بخواب نمودند مرا که دیوارهای حظیره‌ای که ما بنا کردیم بیفتادی و ابراهیم بی‌رنج بیرون آمدی، و پس ما او را طلب کردیم و نیافتیم پس نمرود از بام قصر خویش بوی نظر کرد و او را چنان دید و بیرون خواند، و ابراهیم بیرون آمد نمرود گفت: من الرجل الّذی رأیته معک فی مثل صورتک قاعدا الی جنبک؟ آن که بود که با تو نشسته بود مردی هم بصورت تو؟ ابراهیم گفت فریشته ظلّ بود خداوند من فرستاد او را بر من تا مرا مونس باشد، گفت ای ابراهیم مهربان خدایی داری و کریم، که با تو این همه نیکویی کرد بآن که تو وی را می‌پرستی. ای ابراهیم من میخواهم که چهار هزار گاو از بهر وی قربان کنم، ابراهیم گفت: اذا لا یقبل اللَّه منک ما کنت علی دینک حتی تفارقه الی دینی. خدای من از تو قربان نپذیرد تا بر دین خویشی پس اگر با دین من آیی و او را توحید گویی بپذیرد، نمرود گفت: لا استطیع ترک ملکی، و لکن سوف اذ بحهاله، فذبحها، پس نمرود دست از ابراهیم بداشت و نیز تعرض وی نکرد، و وبال کید وی هم بوی بازگشت و ذلک قوله: «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ» ای خسروا السعی و النفقة و لم یحصل لهم مرادهم. و قیل معناه انّ اللَّه ارسل علی نمرود و قومه البعوض فاکلت لحومهم و شربت دماء هم و دخلت واحدة فی دماغه فاهلکته.

«وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً» محمد بن اسحاق بن یسار گفت: پس از آن که اللَّه تعالی با ابراهیم آن کرامت کرد و دشمن وی نومید و خاکسار گشت جماعتی بوی ایمان آوردند یکی از ایشان لوط بود و هو لوط بن هاران بن تارخ، و هاران هو اخو ابراهیم.

و قیل لهما کان اخ ثالث و هو ناخور بن تارخ و هو ابو توبیل و توبیل ابو لایان، و رتقا بنت توبیل امرأة اسحاق بن ابراهیم ام یعقوب، و لیّان و راحیل زوجتا یعقوب ابنتا لایان، و همچنین ساره بوی ایمان آورد و ابراهیم او را بزنی کرد بوحی آسمان. و اوّل وحی که بابراهیم آمد این بود، و ساره دختر مهین هاران بود عمّ ابراهیم. و بعضی مفسران گفتند که ساره دختر ملک حرّان بود، مفسّران گفتند ابراهیم برفت از زمین عراق بجایی که آن را کوثی گویند بزمین شام، و با وی لوط بود و ساره، اینست که ربّ العزّه گفت: «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی‌ رَبِّی». و قال تعالی: «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً» یعنی نجیناه من نمرود و قومه. «إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ» یعنی الشام.

بارک اللَّه فیها بالخصب و کثرة الاشجار و الثمار و الانهار و منها بعث اکثر الانبیاء. قال ابیّ بن کعب: سمّاها مبارکة لانّه ما من ماء عذب الّا و ینبع اصله من تحت الصخرة التی هی ببیت المقدس.

و عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّها ستکون هجرة بعد هجرة فخیار النّاس الی مهاجر ابراهیم».

و عن معمّر عن قتاده انّ عمر بن الخطاب قال لکعب: الّا تتحول الی المدینة فیها مهاجر رسول اللَّه و قبره؟ فقال له کعب یا امیر المؤمنین انّی وجدت فی کتاب اللَّه المنزل انّ الشام کنز اللَّه فی ارضه و بها کنزه من عباده. و عن قتاده قال: الشام دار عقار الهجرة و ما نقص من الارض زید فی الشام و ما نقص من الشام زید فی فلسطین و هی ارض المحشر و المنشر و بها یجمع النّاس و بها ینزل عیسی بن مریم و بها یهلک اللَّه الدجّال.

و حدث ابو قلابة ان رسول اللَّه (ص) قال: «رأیت فیما یری النائم کان الملائکة حملت عمود الکتاب فوضعه بالشام فادلّته ان الفتنة اذا وقعت کان الایمان بالشام.

و عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللَّه (ص) «طوبی للشام، قلنا لایّ ذلک یا رسول اللَّه؟ قال لانّ ملائکة الرّحمن باسطة اجنحتها علیها.

قوله: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً» النافلة هاهنا ولد الولد یعنی به خاصة یعقوب، لان اللَّه تعالی اعطاه اسحاق بدعائه حیث قال رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ، و زاده یعقوب ولد الولد، و النافلة الزّیادة. و قال مجاهد و عطاء معنی النافلة، العطیة و هما جمیعا من عطاء اللَّه عزّ و جلّ نافلة ای عطاء. فعلی هذا، لقول تعود النافلة الیهما جمیعا و علی القول الاوّل تعود الی یعقوب وحده. «وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ» ای ابراهیم و لوطا و اسحاق و یعقوب جعلناهم انبیاء، و قیل امرنا هم بالصلاح فصلحوا «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً» یعنی انبیاء یقتدی بهم فی الخیر «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ای یدعون النّاس الی دیننا بوحینا و اذننا. «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» ای اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات، قیل ما فیه رضا اللَّه فانّه من الخیرات، «وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ» یعنی و ان اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة، و حذفت هاء الاقامة لما فی الاضافة من الدلالة علیها. «وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ» خاشعین غیر مستکبرین.

«وَ لُوطاً آتَیْناهُ» یعنی و آتینا لوطا، «حُکْماً وَ عِلْماً». و قیل و اذکر لوطا آتیناه حکما. الحکم فی القرآن علی وجهین: احدیهما بمعنی القضیّة کقوله: «لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ». و الثانی بمعنی الحکمة تجده فی مواضع من القرآن و هو هاهنا من هذه الوجه، تقول حکم و حکمة کما تقول نعم و نعمة. و علما بمعنی فقها بدین اللَّه، و قیل حکما و علما، ای النبوّة و الکتاب. «وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ» ای من اهل القریة کقوله: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ» ای عتی اهلها، و القریة سدوم «الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ» ما کره اللَّه، من اللواط و قطع السبیل، و اتیان المنکر من التضارط فی الاندیة، و خذف النّاس بالبنادق. «إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ» شرارا، «فاسِقِینَ» خارجین عن طاعة اللَّه، «وَ أَدْخَلْناهُ» یعنی لوطا، «فِی رَحْمَتِنا» فنجّیناه بها، و قیل ادخلناه فی النجاة و الخلاص من قومه. «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» المطیعین لامر اللَّه.

«وَ نُوحاً إِذْ نادی‌ مِنْ قَبْلُ» ای من قبل ابراهیم و لوطا، «فَاسْتَجَبْنا لَهُ» ای اجبناه الی ما سأل. یعنی قوله: «لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً». «فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ» ای اهل بیته. «مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ». قال ابن عباس: من الغرق و تکذیب قومه و اذاهم، و قیل من شدّة البلاء لانّه کان اطول الانبیاء عمرا و اشدّهم بلاء. و الکرب، اشدّ الغم.

«وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ» یعنی انجیناه من القوم، و قیل من هاهنا بمعنی علی ای نصرناه علی القوم. «الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ» فاهلکناهم بالماء. «أَجْمَعِینَ» صغیرهم و کبیرهم، ذکرهم و انثاهم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ» حسن گفت رشد اینجا نبوّتست، و من قبل یعنی من قبل موسی و هارون. معنی آنست که ابراهیم را نبوّت دادیم پیش از موسی و هارون، و گفته‌اند رشد توفیق خیرست و راست راهی بشناختن، و صلاح دین خود بدانستن، و من قبل یعنی فی صغره قبل البلوغ. می‌گوید او را توفیق دادیم تا راست راهی یافت و بهی کار خویش بدانست از کودکی پیش از بلوغ، آن گه که از سرب بیرون آمد و گفت: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» الایه... هم چنان که یحیی زکریا را گفت: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» و قیل معناه کتبت له السعادة من قبل ان خلق.
هوش مصنوعی: در این متن به این موضوع اشاره شده که خداوند به ابراهیم هدایت و نبوّت را پیش از موسی و هارون داده است. همچنین گفته شده که این هدایت ممکن است به معنای توفیق در انجام کارهای خیر و شناخت مسیر صحیح در دین باشد. به عبارت دیگر، ابراهیم از کودکی و قبل از بلوغ، توفیق یافت تا راه درست را بشناسد و به درستی عمل کند. در اینجا به یحیی بن زکریا نیز اشاره شده که او نیز در سنین کم به الحكم و هدایت رسیده است. همچنین گفته می‌شود که سعادت او از قبل از خلق شدنش رقم خورده است.
«وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ» انّه اهل للهدایة و النبوّة و هو نظیر قوله: «وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی‌ عِلْمٍ عَلَی الْعالَمِینَ» و قوله: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ما به مناسب بودن فردی برای هدایت و نبوت آگاهیم و مشابه این موضوع در آیاتی آمده که خداوند برخی را به خاطر علم و فضیلتشان برگزیده است. همچنین اشاره شده که خداوند بهتر می‌داند رسالت خود را کجا قرار دهد.
«إِذْ قالَ لِأَبِیهِ» معناه آتینا ابراهیم رشده اذ قال لابیه، «وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» یقال اسم ابیه آزر و قیل آزری، و ذکر النسّابون انّ له اسما آخر و هو التارخ بن ناخور بن ارغو بن فالغ بن ارفخشد بن سام بن نوح.
هوش مصنوعی: زمانی که ابراهیم به پدرش گفت: «این مجسمه‌هایی که شما به آنها عادت کرده‌اید چیستند؟» گفته شده که نام پدرش آزر است و برخی گفته‌اند نام دیگرش آزری است. نسَب‌شناسان نیز ذکر کرده‌اند که نام دیگر او تارخ بن ناخور بن ارغو بن فالغ بن ارفخشد بن سام بن نوح است.
و التّماثیل جمع تمثال و هو شی‌ء یعمل مشبّها بغیره فی الشکل. و العکوف اطالة الاقامة، و یقال کانت تماثیل علی صور السّباع و الطیور و الانسان، و قیل علی صور هیاکل الکواکب یعبدون اللَّه بوساطة العبادة للکواکب، ثمّ اعتقدوا انّها فی انفسها آلهة.
هوش مصنوعی: تماثیل به معنای مجسمه‌ها هستند و به اشیائی اطلاق می‌شود که به شکل چیزی دیگر ساخته می‌شوند. عکوف به معنای اقامت طولانی است. گفته می‌شود که این مجسمه‌ها به شکل حیوانات، پرندگان و انسان‌ها ساخته شده‌اند و برخی معتقد بودند که این مجسمه‌ها نمایانگر ساختار سیارات هستند و به واسطه‌ی عبادت آن‌ها، به خدا پرستیده می‌شد، سپس باور کردند که این مجسمه‌ها خود به‌تنهایی الهه هستند.
«قالُوا وَجَدْنا» اسلافنا، «عابِدِینَ». لها فاقتدینا بهم. این اشارتست بعجز ایشان از اقامت بیّنت و اظهار حجّت بر عبادت بتان، چون از حجّت و بیّنت درماندند دست در تقلید زدند، در ضمن آیت ذم تقلید و اهل تقلیدست.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «ما اجداد خود را عابد بت‌ها یافتیم»، بنابراین از آنها پیروی کردیم. این جمله نشان‌دهنده ناتوانی آنها در ارائه دلیل و برهان برای عبادت بت‌هاست، زیرا وقتی از ارائه دلیل و برهان درماندند، به تقلید از پیشینیان خود روی آوردند. این موضوع در واقع نقدی بر تقلید و پیروان آن است.
«قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» هذا کون الحال. ای انتم و اسلافکم فی خسار بیّن بعبادتکم ایّاها.
هوش مصنوعی: فرماید: «شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید.» این جمله حالتی را نشان می‌دهد که شما و اجداد شما در زیان و ضرر مشخصی به خاطر پرستش شما بودید.
«قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ» ای أ بجدّ منک هذا الکلام ام تلعب بهذا المقال.
هوش مصنوعی: آن‌ها گفتند: "آیا تو با حقیقت به سراغ ما آمده‌ای یا اینکه فقط در حال شوخی هستی؟"
«قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ» ای لست بلاعب و انّما ربّکم و خالقکم الّذی یجب علیکم عبادته هو ربّ السّماوات و الارض، و فاطرهما و یحتمل انّ الضمیر فی فطرهن یعود الی التّماثیل. «وَ أَنَا عَلی‌ ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ» بانّه ربّکم، تقدیره و انا شاهد علی ذلکم من الشّاهدین «وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ» اصله و اللَّه فقلبت الواو تاء، و لا تصلح التاء فی القسم الّا فی اسم اللَّه، تقول تاللّه و لا تقول تا الرّحمن، و تقول و حقّ اللَّه لأفعلن کذا و لا یجوز تحقّ اللَّه لأفعلن. «لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» ای لاکسرنّها بعد ذهابکم عنها الی عید لکم، و سمّاه کیدا لانّه مکر بذلک عابدیها.
هوش مصنوعی: بله، خدای شما پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را خلق کرده است و بر شما واجب است که او را عبادت کنید. من بر این موضوع شهادت می‌دهم که او خالق شماست. به خدا قسم که به زودی بت‌های شما را نقشه‌ای می‌زنم. کلمه "به خدا" در اینجا به معنای قسم خوردن است و تکیه بر اسم خدا دارد، نه اسم‌های دیگر. بعد از اینکه شما به سمت عید خود برگردید، بت‌های شما را می‌شکنم و این کار را به خاطر خیانت به پرستش‌کنندگان آنها مکر می‌نامند.
مفسران گفتند ایشان را عیدی بود که هر سال یک بار اهل شهر در مجمعی بیرون از شهر حاضر می‌شدند چون از آنجا باز گشتندی در بتخانه رفتندی و بتان را سجود کردندی، آن گه بخانه خویش باز گشتندی، آن روز که میرفتند آزر گفت ابراهیم را که اگر رغبت کنی درین عید ما مگر ترا دین ما و کار و بار ما خوش آید، ابراهیم با ایشان بیرون رفت در راه خویشتن را بیفکند و گفت من بیمارم و از درد پای می‌نالید، ایشان که سران و سروران بودند همه در گذشتند، بآخر که ضعیفان و کمینان بر گذشتند از پی ایشان برفت، و گفت: «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ» بخدای که در بتخانه شما روم و بتان را بشکنم، ضعیفان و واپس ماندگان مردمان آن سخن از وی بشنیدند، و گفته‌اند که یک مرد بشنید و بر دیگران آشکار کرد پس چون ایشان بعید خویش رفتند، ابراهیم از آنجا باز گشت و در بتخانه رفت، بهویی عظیم بود، در آن بهو هفتاد و دو صنم بر افراشته بودند. بعضی زرین بعضی سیمین، بعضی از آهن، بعضی از شبه و ارزیز، و بعضی از چوب و سنگ، و برابر بهو صنمی عظیم افراشته بودند مهینه ایشان، صنمی زرین بجواهر مرصع کرده، و در دو چشم وی دو یاقوت روشن نشانده، و در پیش آن بتان طعامهای الوان نهاده، یعنی تا آن بتان در آن طعامها برکت افزایند و مشرکان چون از عید گاه باز آیند بخورند، ابراهیم چون آن دید بر طریق استهزاء بتان را گفت: أَ لا تَأْکُلُونَ. نمی‌خورید ازین طعامها که پیش شما نهاده‌اند؟ بتان جواب نمیدادند از آن که جماد بودند. ابراهیم گفت هم بر طریق استهزاء: ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ. چه بوده است شما را که سخن نمی‌گوئید و مرا جواب نمی‌دهید؟ آن گه تبر درنهاد و همه را خرد کرد، چنان که ربّ العزّه گفت: «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» ایشان را ریزه ریزه کرد، جذاذ بکسر جیم قراءت کسایی است یعنی کسرا و قطعا، جمع جذیذ، و هو الهشیم مثل خفیف و خفاف، و ثقیل و ثقال و طویل و طوال. باقی قرّاء جذاذا بضم جیم خوانند، مثل الحطام و الرّقات و معناه المجذوذ، ای المقطوع. «إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ» ای للکفّار، و قیل للاصنام، فانّه لم یکسره. همه را بشکست و بر آن نکال کرد، مگر آن بت مهینه ایشان که در جثه و صورت مهینه بود، از روی تعظیم و عبادت ایشان که آن مهینه را نشکست و تبر بر دست وی بست، و بقول بعضی از گردن وی در آویخت، «لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ» یعنی لعلّهم اذا راوا ما باصنامهم من العجز و الهو ان یرجعون الی ابراهیم بالاقرار له و بالتوبة. و قیل یرجعون الی اللَّه بالایمان و الاقرار بوحدانیته.
هوش مصنوعی: مفسران نقل کرده‌اند که هر سال اهل شهر در روز خاصی به مجمعی خارج از شهر می‌رفتند و پس از بازگشت، به بتخانه می‌رفتند و به بتان خود سجده می‌کردند. روز عید، آزر به ابراهیم گفت که اگر تمایل داری به این عید بیایی، مطمئنم دین و کار و بار ما برایت خوشایند خواهد بود. ابراهیم با آن‌ها همراه شد اما در راه بهانه گرفت که بیمار است و به این ترتیب از آن‌ها جدا شد. وقتی که بزرگان و سران جامعه رفتند، ابراهیم با خود گفت که به خدا قسم بتان شما را خواهم شکست. برخی از ضعیفان این سخن را از او شنیدند. پس از رفتن آن‌ها، ابراهیم به بتخانه رفت و در آنجا ۷۲ صنم را دید که برخی از طلا، برخی از نقره و برخی از چوب و سنگ ساخته شده بودند. در میان این بت‌ها، بت بزرگ و زینت‌دار وجود داشت که چشمانش با یاقوت تزئین شده بود و در کنار آن غذاهای مختلف قرار داشت تا مردم از آن بعد از عید بخورند. ابراهیم با طعنه به بت‌ها گفت چرا نمی‌خورید؟ و چون پاسخی نشنید به تمسخر گفت چرا صحبت نمی‌کنید؟ سپس با تبر به بت‌ها حمله کرد و آن‌ها را تکه‌تکه کرد، به جز بت بزرگ که آن را نشکست تا مردم شاید در برابر ناتوانی بت‌های خود به او بازگردند و به خداوند ایمان بیاورند.
پس آن قوم چون از عید خویش باز گشتند و در بتخانه شدند و بتان را بدان صفت دیدند گفتند: «مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ» ای لمن المجرمین. که کرد این نکال بر خدایان ما ظلم کرد بر ایشان که بجای عبادت ایشان مذلّت نهاد، آن قوم که از ابراهیم شنیده بودند که گفت: «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ». گفتند: «سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ» ای یعیبهم و یسبّهم، «یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» آن جوانی هست که او را ابراهیم گویند، و ما می‌شنیدیم از وی که عیب خدایان ما میکرد و ایشان را ناسزا میگفت، ظن می‌بریم که این فعل اوست.
هوش مصنوعی: آن قوم وقتی از جشن خود بازگشتند و به معبد بت‌ها وارد شدند و بت‌ها را به آن شکل دیدند، گفتند: «کیست که این کار را با خدایان ما کرده است؟ او قطعاً از ظالمین است.» آن‌ها که از ابراهیم شنیده بودند که گفته بود: «قسم به خداوند، من حتماً به بت‌های شما آسیب می‌زنم»، گفتند: «ما جوانی را می‌شناسیم که این بت‌ها را یاد می‌کند» و به او لقب ابراهیم داده بودند. آن‌ها می‌دانستند که او به خدایانشان عیب می‌گیرد و به آن‌ها ناسزا می‌گوید، بنابراین گمان می‌کردند که کار این خرابکاری کار اوست.
این خبر با نمرود جبّار افتاد و اشراف قوم وی گفتند: «فَأْتُوا بِهِ عَلی‌ أَعْیُنِ النَّاسِ» ای جیئوا به ظاهرا بمرئی من النّاس. «لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ» علیه بفعله و قوله، فیکون حجّة علیه، کرهوا ان یأخذوه بغیر بیّنة، خواستند که او را چون گیرند عقوبت کنند بحجت و بیّنت کنند. این معنی را گفتند: «فَأْتُوا بِهِ عَلی‌ أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ» و گفته‌اند معنی آنست که او را بر دیدار قوم عقوبت کنید، تا دیگران عبرت گیرند و چنین کار نکنند.
هوش مصنوعی: این خبر به نمرود جبّار رسید و اشراف قوم او گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید» تا شاید آن‌ها بر اعمال و سخنان او شاهد باشند و این مسئله به عنوان دلیلی علیه او محسوب شود. آن‌ها نمی‌خواستند که او بدون دلیل و برهان مجازات شود و قصد داشتند او را به گونه‌ای مجازات کنند که به عنوان شاهدی بر او باشد. به همین خاطر گفته بودند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید تا شاید آن‌ها شاهد باشند» و منظورشان این بود که او را در معرض دید مردم مجازات کنند تا دیگران عبرت بگیرند و چنین کاری نکنند.
ابراهیم را حاضر کردند و او را گفتند: «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ» این تو کردی بخدایان ما ای ابراهیم؟ ابراهیم جواب داد و گفت: «بَلْ» یعنی نه من کردم، «فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا» غضب من ان تعبدوا معه هذه الصغار، و هو اکبر منها فکسرها، آن بزرگ و مهینه ایشان کرد، که خشم آمد وی را بآن که این کهینان را با وی پرستیدند. «فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» بپرسید اینان را اگر سخن گویند تا جواب دهند که این فعل بایشان که کرد، و مقصود ابراهیم آن بود تا عجز و خواری و ناتوانی بتان بایشان نماید، و حجّت بر ایشان درست شود که بتان سزای عبادت نیستند، از آن جهت که سخن نگویند و جواب ندهند. و این دلیلی روشن است که ربّ العالمین جلّ جلاله گویاست و نطق بر وی رواست سخن گوید و از وی سخن شنوند و او جلّ جلاله از دیگران سخن شنود و جواب دهد، و در قرآن عیب بتان کرد که نشنوند و جواب ندهند گفت: «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ» قال القتیبی: تقدیره بل فعله کبیرهم هذا ان کانوا ینطقون فسئلوهم. جعل اضافة الفعل الیه مشروطا بنطقهم، و لم یقع الشرط فلم یقع الجزاء. و قال فی ضمنه انا فعلت ذلک. معنی سخن قتیبی آنست که ابراهیم اضافت فعل که با صنم کرد بشرط نطق کرد، یعنی که اگر صنم قدرت نطق را داشتی قدرت فعل نیز داشتی و این فعل وی کرده بودی، اکنون معلومست که وی قدرت نطق ندارد و چون قدرت نطق ندارد قدرت فعل هم ندارد، و مقصود ابراهیم آن بود تا عجز بتان بایشان نماید و در ضمن این سخن آنست که این فعل من کردم و این معنی را کسایی وقف کند «بَلْ فَعَلَهُ». یعنی فعله، و این تأویل اگر چه نیکوست بعضی علماء دین نپسندیده‌اند و گفته‌اند این تأویل بر خلاف قول رسول (ع) است که رسول بر ابراهیم تقدیر کرد که سه جای سخن گفت بر خلاف راستی، و ذلک‌
هوش مصنوعی: ابراهیم را به محاکمه آوردند و از او پرسیدند: «آیا تو این کار را با خدایان ما کردی، ای ابراهیم؟» ابراهیم پاسخ داد: «نه، این کار را بزرگ‌ترین آن‌ها کرد.» او اشاره کرد که خشم او از پرستش خدایان کوچک به همراه خداوند بزرگ بود و آن‌ها را شکست. در ادامه تأکید کرد که از آنها بپرسید اگر قادر به سخن گفتن هستند. ابراهیم هدفش این بود که ناتوانی و ضعف بتان را به آنها نشان دهد تا ثابت کند بت‌ها سزاوار عبادت نیستند، چون نمی‌توانند حرفی بزنند یا پاسخی بدهند. این نشان‌دهنده این است که خداوند توانایی سخن گفتن دارد و می‌تواند به دعاهای بندگانش پاسخ دهد، در حالی که بت‌ها این توانایی را ندارند. ابراهیم در واقع به نوعی می‌خواست بگوید که اگر بت‌ها قدرت نطق داشتند، می‌توانستند کارهایی نیز انجام دهند. از این رو، با ناتوانی آنها، نشان داد که آنها قادر به فعل نیز نیستند. با این حال، بعضی از علمای دین به این تفسیر ابراهیم انتقاد کرده و گفته‌اند این تفسیر با گفته‌های رسول‌الله در تضاد است.
ما روی ابو هریره انّ رسول اللَّه (ص) قال: «لم یکذب ابراهیم الّا ثلاث کذبات فی ذات اللَّه قوله: «إِنِّی سَقِیمٌ» و قوله: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» و قوله. لسارة: «هذه اختی».
هوش مصنوعی: ابو هریره روایت کرده است که رسول الله (ص) فرمودند: «ابراهیم تنها سه بار در مورد خداوند دروغ گفت. یکی وقتی که گفت: "من بیمارم"، دیگری زمانی که گفت: "این کار را بزرگتر آنها کرده"، و سومی وقتی که به ساره گفت: "این خواهر من است."»
هر چند که اهل تأویل گفتند «إِنِّی سَقِیمٌ» ای ساسقم، یعنی عند الموت، و قیل انّی سقیم ای مغتمّ بضلالتکم و قوله لسارة «هذه، اختی» یعنی فی الدین، این تأویل گفته‌اند لکن آن نیکوتر که آن را کذب دانند چنان که رسول تقدیر کرد بر وی، و بیش از آن نیست که این زلّتی است از صغایر، و ربّ العالمین در قرآن جایها زلّات صغایر با انبیاء اضافت کرده، و روا باشد که ربّ العزه ابراهیم را در آن کذب رخصت داد قصد صلاح را و اقامت حجّت را بر مشرکان هم چنان که یوسف را رخصت داد در آنچه با برادران گفت: «إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ و لم یکونوا سرقوا.
هوش مصنوعی: بعضی از مفسران گفته‌اند که عبارت «إِنِّی سَقِیمٌ» به معنای این است که «من بیمار هستم»، و برخی به این استدلال کرده‌اند که این جمله اشاره به حالتی از غم و اندوه در برابر گمراهی دیگران است. همچنین جمله ابراهیم به ساره که او را «خواهر» نامیده، به معنای برابری در دین است. گرچه این تفسیرها وجود دارند، اما بهتر است که این سخنان کذب تلقی شوند، به ویژه اینکه رسول الله به خوبی و شایستگی حقایق را بیان کرده است. در واقع، این یک خطای کوچک است و خداوند در قرآن نیز مواردی از این دست را در مورد پیامبران ذکر کرده است. این امکان وجود دارد که خداوند به ابراهیم اجازه داده باشد تا در آن دروغ به نیت اصلاح و برقراری حجت بر مشرکان برود، همان طور که یوسف نیز به برادرانش گفت: «شما دزد هستید»، هرچند که آنها سرقت نکرده بودند.
قوله: «فَرَجَعُوا إِلی‌ أَنْفُسِهِمْ» ای فتفکروا فی قلوبهم، و رجعوا الی عقولهم «فَقالُوا» ما تراه الّا کما قال. «إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ» بعبادتکم من لا یتکلّم، و قیل انتم الظّالمون لابراهیم فی سؤالکم ایاه، و هذه آلهتکم الّتی فعل بها ما فعل حاضرة فسئلوها.
هوش مصنوعی: آنها به خودشان رجوع کردند و در دلشان تفکر کردند. سپس گفتند: "شما جز آنچه را که او گفته نمی‌بینید. شما خودتان ظالم هستید به خاطر پرستش کردن چیزی که نمی‌تواند سخن بگوید." همچنین گفته شده که شما به ابراهیم ظلم می‌کنید به خاطر سوالاتی که از او کردید. و اینکه این ایزدهای شما که کاری با آنها کرده است، اکنون حاضرند، پس از آنها سوال کنید.
«ثُمَّ نُکِسُوا عَلی‌ رُؤُسِهِمْ» قال اهل التفسیر اجری اللَّه الحق علی لسانهم فی القول الاوّل ثمّ ادرکتهم الشقاوة فهو معنی قوله: «نُکِسُوا عَلی‌ رُؤُسِهِمْ». ای ثمّ ردّوا الی الکفر بعد ان اقرّوا علی انفسهم بالظلم. یقال نکس المریض اذا رجع الی حالته الاولی، ربّ العزّه بر زبان ایشان سخنی راست بر صواب راند، و گناه سوی خویش نهادند، اما شقاوت ازلی در رسید، و ایشان را با کفر خویش برد، اینست که اللَّه تعالی گفت: «ثُمَّ نُکِسُوا عَلی‌ رُؤُسِهِمْ» ای ردّوا الی غیّهم و ارکسوا فیه فرکبوا رؤسهم، «لَقَدْ عَلِمْتَ» اینجا قول مضمر است، یعنی فقالوا لقد علمت، «ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ» فکیف تأمرنا بسؤالهم.
هوش مصنوعی: سپس آن‌ها به پشت خود افتادند. مفسران گفته‌اند که خداوند حق را بر زبان آن‌ها جاری کرد در سخن اول، اما شقاوت به آن‌ها رسید. این به معنای آن است که آن‌ها به کفر خود بازگشتند بعد از آنکه بر ظلم خویش اقرار کردند. گفته می‌شود که اگر مریضی به حالت اول خود برگردد، به او "نکسی" گفته می‌شود. خداوند سخنی درست بر زبان آن‌ها جاری ساخت و گناه را به خود نسبت دادند، اما شقاوت ازلی به آن‌ها رسید و آن‌ها را به کفر خود کشاند. به همین دلیل خداوند فرمود: «سپس به پشت خود افتادند»، به این معنا که به گمراهی خود بازگشتند و در آن غوطه‌ور شدند. در اینجا جمله‌ای نانوشته وجود دارد: یعنی آن‌ها گفتند "البته تو می‌دانی"، پس چگونه از ما می‌خواهی که از آن‌ها سوال کنیم؟
آن گه حجت بر ایشان متوجه گشت ابراهیم گفت: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ أُفٍّ لَکُمْ» تبا لکم و نتنا «وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» احجار لا صنع لها، و لا نطق و لا بیان، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» ا فلا تستحیون من عبادة من کان بهذه الصفة؟
هوش مصنوعی: سپس ابراهیم متوجه آن‌ها شد و گفت: «آیا شما غیر از خداوند چیزی را عبادت می‌کنید که نه به شما فایده‌ای می‌رساند و نه ضرری شما را دفع می‌کند؟ آه بر شما! بدمستی می‌کنید! و برای اینچه عبادت می‌کنید جز خدا، سنگ‌های بی‌صدا و بی‌عقل‌اند. آیا نمی‌اندیشید؟ آیا از پرستش چیزی که این‌گونه است، شرم نمی‌کنید؟»
فلمّا لزمتهم الحجة و عجزوا عن الجواب. «قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» باهلاک من یعیبها. «إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ» امرا فی اهلاکه. روایت کردند از ابن عمر که گفت آن کس که ایشان را ارشاد کرد بتحریق ابراهیم مردی بود از اعراب فارس ازین کردان دشت نشین، نام وی هیزن، و قیل هیون. ربّ العزّه او را بزمین فرو برد، هنوز می‌رود تا قیامت، پس نمرود جبّار گفت تا حظیره‌ای ساختند گرد آن دیوار بر آوردند طول آن شصت گز، و ذلک قوله تعالی: «قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً، فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ» و گفت تا هر کسی از هر جانب هیمه کشیدند هم شریف و هم وضیع یک ماه، و گفته‌اند چهل روز، و گفته‌اند یک سال، و آن را بزرگ طاعتی می‌دانستند، تا آن حد که زن بیمار می‌گفت: لئن عوفیت لأجمعن الحطب لابراهیم. بعد از یک سال که هیمه جمع کردند آتش در آن زدند، آتشی عظیم بر افروختند و ابراهیم را دست و پای بستند و غل بر گردن نهاده در منجنیق نهادند تا بآتش افکنند، روایت کنند که آن ساعت فریشتگان آسمان آواز بر آوردند و هر چه در زمینست بیرون از ثقلین، و گفتند: ربّنا لیس فی ارضک احد یعبدک غیر ابراهیم یحرّق فیک فاذن لنا فی نصرته، فقال اللَّه تعالی انّه خلیلی لیس لی خلیل غیره و انّا الهه، لیس له اله غیری. فان استغاث بکم فاغیثوه و ان استنصرکم فانصروه، و ان لم یدع غیری، و لم یستنصر سوای و لم یستغث الّا بی فخلّوا بینه و بینی.
هوش مصنوعی: وقتی که حجت بر آنها تمام شد و نتوانستند پاسخی بدهند، گفتند: «او را بسوزانید و خداهای خود را یاری کنید!» روایت شده است که کسی که آنها را به سوزاندن ابراهیم راهنمایی کرد، مردی از اعراب فارس به نام هیزن بود. خداوند عزت او را به زمین فرو برد و او تا قیامت در آنجا خواهد بود. نمرود مستبد دستور داد تا حظیره‌ای بسازند و دور آن دیواری برافرازند به طول شصت گز. آیه‌ای درباره این امر وجود دارد که می‌گوید: «گفتند برای او بنایی بسازید و او را به آتش پرتاب کنید». هر کسی از هر طرف هیزم جمع‌آوری کرد، چه شریف و چه غیرشریف، به مدت یک ماه یا چهل روز یا حتی یک سال. آنها این کار را عبادتی بزرگ می‌دانستند؛ به طوری که زن بیمار می‌گفت: «اگر شفا یابم، هیزم را برای ابراهیم جمع می‌کنم». بعد از یک سال که هیزم جمع‌آوری کردند، آتش بزرگی روشن کردند و ابراهیم را به دست و پایش بستند و غل و زنجیر بر گردنش گذاشتند و او را در منجنیق گذاشتند تا به آتش بیفکنند. روایت شده که در آن لحظه فرشتگان آسمان ندا دادند و هرچه در زمین است، به جز دو موجود (انس و جن) گفتند: «پروردگارا، هیچ کس نیست که تو را جز ابراهیم عبادت کند تا او را بسوزانند، پس اجازه ده ما او را یاری کنیم». خداوند در پاسخ فرمود: «او خلیل من است و غیر او خلیلی ندارم؛ و من خدایش هستم و او خدایی جز من ندارد. اگر به شما کمک خواست، به او یاری دهید و اگر از شما یاری خواست، او را یاری کنید، زیرا او جز من را نمی‌خواند و غیر از من کسی را نطلبیده است، پس او را به حال خود رها کنید».
و روی ان خازن الماء اتاه فقال یا ابراهیم ان اردت اخمدت النّار فانّ خزائن المیاه و الامطار بیدی، و اتاه خازن الریاح فقال ان شئت طیرت النّار فی الهواء فانّ خزائن الرّیاح بیدی، فقال ابراهیم لا حاجة بی الیکم.
هوش مصنوعی: و در این هنگام، نگهبان آب به او نزدیک شد و گفت: ای ابراهیم، اگر بخواهی می‌توانی آتش را خاموش کنی، زیرا ذخایر آب و باران در دستان من است. سپس نگهبان باد آمد و گفت: اگر بخواهی، می‌توانم آتش را در هوا ببرم، زیرا ذخایر باد در دستان من است. ابراهیم پاسخ داد: من به شما نیازی ندارم.
ثم رفع رأسه الی السماء فقال: الهی انت الواحد فی السّماء و انا الواحد فی الارض لیس فی الارض احد یعبدک غیری، حسبی اللَّه و نعم الوکیل. یا احد یا صمد بک استعین و بک استغیث و علیک اتوکّل لا اله الّا انت سبحانک ربّ العالمین لک الحمد و لک الملک، لا شریک لک.
هوش مصنوعی: سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: "خدای من، تو یک هستی در آسمان و من یک هستم در زمین. هیچ‌کس در زمین جز من تو را عبادت نمی‌کند. خداوند برای من کافی است و او بهترین وکیل است. ای یکتای بی‌همتا، به تو پناه می‌برم و از تو یاری می‌طلبم و بر تو توکل می‌کنم. معبودی جز تو نیست، پاکی برای تو، پروردگار جهانیان. ستایش و پادشاهی از آن توست و هیچ شریکی برای تو نیست."
پس چون او را بیفکندند جبرئیل او را پیش آمد و گفت یا ابراهیم أ لک الحاجة؟ فقال اما الیک فلا. قال جبرئیل فسئل ربّک فقال، حسبی من سؤالی علمه بحالی، فقال اللَّه عزّ و جل: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» ای کونی ذات برد و سلامة، «عَلی‌ إِبْراهِیمَ» لا یکون فیها برد مضرّ و لا حرّ موذ، قال ابن عباس: لو لم یقل سلاما لمات ابراهیم من بردها، و من المعروف فی الآثار انّه لم تبق یومئذ نار فی الارض الّا طفئت فلم ینتفع فی ذلک الیوم بنار فی العالم ظنت انّها تغنی و لو لم یقل علی ابراهیم بقیت ذات برد ابدا. و قال الحسن: قوله: «وَ سَلاماً» هو تسلیم من اللَّه عزّ و جل علی ابراهیم. و المعنی سلّم اللَّه سلاما علی ابراهیم کقوله تعالی: «قالُوا سَلاماً» ای سلّموا سلاما، و مثله فی المعنی، فی سورة الصافات، «سَلامٌ عَلی‌ إِبْراهِیمَ». قال کعب الاحبار: جعل کل شی‌ء یطفئ عنه النّار الّا الوزغ، فانّه کان ینفخ فی النّار، و لهذا امر النبیّ صلّی اللَّه علیه و سلّم بقتل الوزغ، و قال کان ینفخ علی ابراهیم. سدّی گفت: چون ابراهیم را بآتش افکندند ربّ العزّه فریشتگان را فرستاد تا هر دو بازوی ابراهیم را بگرفتند و او را بآهستگی بر زمین نشاندند، آنجا چشمه آب خوش پدید آمد و گل سرخ و نرگس بویا، و ربّ العزّه فریشته ظلّ را بفرستاد بصورت ابراهیم تا با وی بنشست و مونس وی بود، و جبرئیل آمد و طنفسه‌ای آورد از بهشت، و آنجا بگسترانید و پیراهنی از حریر بهشت در وی پوشانید و او را بر آن طنفسه نشاند و جبرئیل با وی حدیث می‌کند و میگوید: انّ ربّک یقول اما علمت انّ النّار لا تضر احبائیّ. ای ابراهیم ملک تعالی میگوید، ندانستی که آتش دوستان مرا نسوزد و ایشان را گزند نرساند. قال کعب: ما احرقت النّار من ابراهیم الّا وثاقه. و قال المنهال بن عمرو: قال ابراهیم خلیل اللَّه ما کنت ایّاما قطّ انعم منّی من الایّام الّتی کنت فیها فی النّار، ابراهیم گفت: در همه عمر خویش مرا وقتی خوشتر از آن نبود و روزگاری خوب تر از آن چند روز که در آتش بودم، هفت روز گفته‌اند که در آتش بود بقول بیشترین مفسران. پس نمرود بر بام قصر خویش نظاره کرد تا خود کار ابراهیم بچه رسیده است او را دید در آن روضه میان گل و نرگس و چشمه آب نشسته و گرد بر گرد آن روضه آتش زبانه میزد. آواز داد که یا ابراهیم! کبیر إلهک الّذی بلغت قدرته ان حال بینک و بین ما اری. ای ابراهیم بزرگ خدایی داری که قدرت وی اینست که می‌بینم و با تو این صنع نموده، ای ابراهیم هیچ توانی که ازین موضع بیرون آیی ناسوخته و رنج نارسیده؟ گفت توانم، گفت هیچ می‌ترسی که همانجا بمانی ترا از آتش گزندی رسد؟ گفت نه، گفت پس بیرون آی تا با تو سخن گویم، و بروایتی دیگر نمرود گفت وزیران خویش را، بروید و ابراهیم را بنگرید تا حالش بچه رسید ایشان گفتند چه نگریم سوخته و نیست گشته بی‌هیچ گمان آتشی بدان عظیمی که کوه بدان بگدازد وی در آن نسوزد؟
هوش مصنوعی: زمانی که ابراهیم را به آتش افکندند، جبرئیل به او نزدیک شد و گفت: آیا به من نیازی داری؟ ابراهیم پاسخ داد: نه، به تو. سپس جبرئیل گفت: از خدا درخواست کن، ابراهیم گفت: تنها علم او به حال من برایم کافی است. خداوند فرمود: ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامتی باش! بدین ترتیب هیچ آسیبی به او نرسید. ابن عباس می‌گوید: اگر خداوند سلامتی را نمی‌گفت، ابراهیم از سردی می‌مرد. در آن روز هیچ آتش دیگری در زمین باقی نماند و همه خاموش شدند. حسن می‌گوید: عبارت «و سلاماً» به معنی تسلیم خداوند بر ابراهیم است. کعب الاحبار نیز اشاره می‌کند که همه چیز از آتش روی برمی‌گرداند، جز یک نوع وزغ که به آتش دمید. سدّی می‌گوید: وقتی ابراهیم را در آتش می‌افکندند، فرشتگان او را آرام بر زمین نشاندند و آب و گل‌ها در آنجا پدیدار شدند. جبرئیل با لباس‌های بهشتی به ابراهیم نزدیک شد و در کنار او نشسته و او را در آتش آرامش داد. ابراهیم در پاسخ به نمرود که به او دعوت می‌کرد تا بیرون بیاید، گفت: من هیچ ترسی از آتش ندارم، و در واقع روزهایی را که در آتش بود، بهترین روزهای عمرش می‌دانست. نمرود که در حال تماشای او بود، با تعجب گفت: آیا خدایی که داری، این کارها را نمی‌بیند؟ و او از ابراهیم پرسید آیا توانایی خروج از آنجا را دارد یا نه، که ابراهیم در پاسخ گفت: من نه تنها می‌توانم خارج شوم، بلکه هیچ آسیبی هم به من نمی‌رسد.
نمرود گفت: من خوابی عجیب دیدم چنان دانم که وی نسوخته است. بخواب نمودند مرا که دیوارهای حظیره‌ای که ما بنا کردیم بیفتادی و ابراهیم بی‌رنج بیرون آمدی، و پس ما او را طلب کردیم و نیافتیم پس نمرود از بام قصر خویش بوی نظر کرد و او را چنان دید و بیرون خواند، و ابراهیم بیرون آمد نمرود گفت: من الرجل الّذی رأیته معک فی مثل صورتک قاعدا الی جنبک؟ آن که بود که با تو نشسته بود مردی هم بصورت تو؟ ابراهیم گفت فریشته ظلّ بود خداوند من فرستاد او را بر من تا مرا مونس باشد، گفت ای ابراهیم مهربان خدایی داری و کریم، که با تو این همه نیکویی کرد بآن که تو وی را می‌پرستی. ای ابراهیم من میخواهم که چهار هزار گاو از بهر وی قربان کنم، ابراهیم گفت: اذا لا یقبل اللَّه منک ما کنت علی دینک حتی تفارقه الی دینی. خدای من از تو قربان نپذیرد تا بر دین خویشی پس اگر با دین من آیی و او را توحید گویی بپذیرد، نمرود گفت: لا استطیع ترک ملکی، و لکن سوف اذ بحهاله، فذبحها، پس نمرود دست از ابراهیم بداشت و نیز تعرض وی نکرد، و وبال کید وی هم بوی بازگشت و ذلک قوله: «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ» ای خسروا السعی و النفقة و لم یحصل لهم مرادهم. و قیل معناه انّ اللَّه ارسل علی نمرود و قومه البعوض فاکلت لحومهم و شربت دماء هم و دخلت واحدة فی دماغه فاهلکته.
هوش مصنوعی: نمرود خواب عجیبی دید که در آن دیوارهای حظیره‌ای که ساخته بودند، فرو ریخت و ابراهیم بدون زحمت از آن خارج شد. سپس نمرود او را جستجو کرد ولی نتوانست پیدایش کند. پس از آن، از بالای قصر به پایین نگاه کرد و ابراهیم را دید و او را صدا زد. نمرود از ابراهیم پرسید که آن مردی که در کنار او نشسته بود، کیست. ابراهیم پاسخ داد که آن شخص فرشته‌ای بود که خداوند او را فرستاده بود تا با او باشد. نمرود با تعجب گفت که ابراهیم خدایی مهربان و کرم دارد که به او این همه خوبی‌ها را عطا کرده است، و افزود که او می‌خواهد چهار هزار گاو را به عنوان قربانی تقدیم کند. ابراهیم به او گفت که خداوند قربانی‌اش را نخواهد پذیرفت؛ مگر اینکه دین خود را ترک کرده و به دین او برگردد. نمرود گفت که نمی‌تواند ملک خود را رها کند، اما در عوض قربانی را ذبح کرد. پس از این ماجرا، نمرود از ابراهیم دوری کرد و دیگر به او حمله نکرد. همچنین به او آسیبی نرساند، و این موضوع به این معناست که نیت‌های بد آنها برعکس به خودشان برمی‌گردد و در نهایت، نمرود و قومش با مشکلات بزرگی مواجه شدند؛ تا جایی که گفته می‌شود خداوند بر نمرود و قومش، مگس فرستاد که carne‌های آنها را خورد و باعث نابودی آنها شد.
«وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً» محمد بن اسحاق بن یسار گفت: پس از آن که اللَّه تعالی با ابراهیم آن کرامت کرد و دشمن وی نومید و خاکسار گشت جماعتی بوی ایمان آوردند یکی از ایشان لوط بود و هو لوط بن هاران بن تارخ، و هاران هو اخو ابراهیم.
هوش مصنوعی: لوط بن هاران، که برادر ابراهیم است، از جمله افرادی بود که بعد از آنکه خداوند به ابراهیم کرامتی عطا کرد و دشمنان او ناامید شدند، به ایمان گروید.
و قیل لهما کان اخ ثالث و هو ناخور بن تارخ و هو ابو توبیل و توبیل ابو لایان، و رتقا بنت توبیل امرأة اسحاق بن ابراهیم ام یعقوب، و لیّان و راحیل زوجتا یعقوب ابنتا لایان، و همچنین ساره بوی ایمان آورد و ابراهیم او را بزنی کرد بوحی آسمان. و اوّل وحی که بابراهیم آمد این بود، و ساره دختر مهین هاران بود عمّ ابراهیم. و بعضی مفسران گفتند که ساره دختر ملک حرّان بود، مفسّران گفتند ابراهیم برفت از زمین عراق بجایی که آن را کوثی گویند بزمین شام، و با وی لوط بود و ساره، اینست که ربّ العزّه گفت: «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی‌ رَبِّی». و قال تعالی: «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً» یعنی نجیناه من نمرود و قومه. «إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ» یعنی الشام.
هوش مصنوعی: در گذشته گفته شده که برادر سومی به نام ناخور بن تارخ وجود داشت که پدر توبیل بود و توبیل نیز پدر لایان است. رتقا، دختر توبیل، همسر اسحاق بن ابراهیم و مادر یعقوب بود. لایان و راحیل، همسران یعقوب و دختران لایان بودند. همچنین ساره به ایمان روی آورد و ابراهیم او را با وحی آسمانی به زنی گرفت. اولین وحی که به ابراهیم نازل شد، درباره او بود و ساره، دختر مهین هاران، عموی ابراهیم به شمار می‌رفت. برخی مفسران گفته‌اند که ساره دختر پادشاه حران بود. گفته شده که ابراهیم از سرزمین عراق به محلی به نام کوثی در شام رفت و با او لوط و ساره نیز بودند. خداوند در قرآن می‌فرماید: «لوط به او ایمان آورد و گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم.» و همچنین می‌فرماید: «ما او و لوط را نجات دادیم» که اشاره به نجات آن‌ها از نمرود و قومش است. هدف نجات آن‌ها به سرزمینی بود که برکاتی برای جهانیان دارد، که اشاره به شام می‌کند.
بارک اللَّه فیها بالخصب و کثرة الاشجار و الثمار و الانهار و منها بعث اکثر الانبیاء. قال ابیّ بن کعب: سمّاها مبارکة لانّه ما من ماء عذب الّا و ینبع اصله من تحت الصخرة التی هی ببیت المقدس.
هوش مصنوعی: خداوند بر زمین‌هایش برکت داده است، به طوری که درختان و میوه‌ها و رودها در آن به فراوانی وجود دارد و بیشتر پیامبران از آنجا به بعثت درآمده‌اند. ابیّ بن کعب می‌گوید: این زمین را مبارک نامیده‌اند زیرا هر آب شیرینی که وجود دارد، از زیر سنگی که در بیت المقدس است، می‌جوشد.
و عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّها ستکون هجرة بعد هجرة فخیار النّاس الی مهاجر ابراهیم».
هوش مصنوعی: عبدالله بن عمرو بن عاص نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: «پس از هجرتی که قبلاً انجام شده، هجرت دیگری خواهد بود و بهترین افراد در آن زمان به مهاجر ابراهیم خواهند بود.»
و عن معمّر عن قتاده انّ عمر بن الخطاب قال لکعب: الّا تتحول الی المدینة فیها مهاجر رسول اللَّه و قبره؟ فقال له کعب یا امیر المؤمنین انّی وجدت فی کتاب اللَّه المنزل انّ الشام کنز اللَّه فی ارضه و بها کنزه من عباده. و عن قتاده قال: الشام دار عقار الهجرة و ما نقص من الارض زید فی الشام و ما نقص من الشام زید فی فلسطین و هی ارض المحشر و المنشر و بها یجمع النّاس و بها ینزل عیسی بن مریم و بها یهلک اللَّه الدجّال.
هوش مصنوعی: عمر بن خطاب به کعب گفت: آیا نمی‌خواهی به شهر مدینه بروی که محل هجرت پیامبر خدا و مزار اوست؟ کعب پاسخ داد: ای امیر مؤمنان، من در کتاب خدا خوانده‌ام که شام گنج خدا در زمین است و در آن، گنجی از بندگانش وجود دارد. قتاده نیز گفت: شام سرزمین استقرار هجرتهاست و هر چه از زمین کاسته شود، به شام افزوده می‌شود و هر چه از شام کم شود، به فلسطین اضافه می‌شود. آنجا سرزمین محشر و معاد است و مردم در آن جمع می‌شوند و عیسی بن مریم در آن فرود می‌آید و خداوند دجال را در آن نابود می‌کند.
و حدث ابو قلابة ان رسول اللَّه (ص) قال: «رأیت فیما یری النائم کان الملائکة حملت عمود الکتاب فوضعه بالشام فادلّته ان الفتنة اذا وقعت کان الایمان بالشام.
هوش مصنوعی: ابو قلابة نقل کرده که پیامبر خدا (ص) فرمود: «در خوابی که دیدم، ملائکه را دیدم که ستونی از کتاب را حمل می‌کنند و آن را در شام قرار می‌دهند. این نشان می‌دهد که وقتی فتنه‌ای رخ دهد، ایمان در شام خواهد بود.»
و عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللَّه (ص) «طوبی للشام، قلنا لایّ ذلک یا رسول اللَّه؟ قال لانّ ملائکة الرّحمن باسطة اجنحتها علیها.
هوش مصنوعی: زید بن ثابت روایت می‌کند که رسول الله (ص) فرمودند: «خوشا به حال شام!» ما پرسیدیم: «به خاطر چه چیزی، ای رسول الله؟» ایشان پاسخ دادند: «زیرا فرشتگان رحمت خداوند بال‌های خود را بر آن گسترانده‌اند.»
قوله: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً» النافلة هاهنا ولد الولد یعنی به خاصة یعقوب، لان اللَّه تعالی اعطاه اسحاق بدعائه حیث قال رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ، و زاده یعقوب ولد الولد، و النافلة الزّیادة. و قال مجاهد و عطاء معنی النافلة، العطیة و هما جمیعا من عطاء اللَّه عزّ و جلّ نافلة ای عطاء. فعلی هذا، لقول تعود النافلة الیهما جمیعا و علی القول الاوّل تعود الی یعقوب وحده. «وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ» ای ابراهیم و لوطا و اسحاق و یعقوب جعلناهم انبیاء، و قیل امرنا هم بالصلاح فصلحوا «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً» یعنی انبیاء یقتدی بهم فی الخیر «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ای یدعون النّاس الی دیننا بوحینا و اذننا. «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» ای اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات، قیل ما فیه رضا اللَّه فانّه من الخیرات، «وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ» یعنی و ان اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة، و حذفت هاء الاقامة لما فی الاضافة من الدلالة علیها. «وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ» خاشعین غیر مستکبرین.
هوش مصنوعی: در این متن به هبه و عطای خداوند به ابراهیم اشاره شده است. خداوند به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را به عنوان فرزندان و نسل او عطا کرده است. واژه "نافله" در اینجا به معنای افزونگی یا عطیه اضافی است. برخی مفسران نیز به این نکته اشاره دارند که هر دو نسل، یعنی اسحاق و یعقوب، از جانب خداوند به عنوان بندگان صالح شناخته شده‌اند. خداوند آنها را به مقام نبی و امامی رسانده که مردم را به نیکی و خیر دعوت می‌کنند. در اینجا همچنین به وحی خداوند به این انبیا برای انجام اعمال خیر اشاره شده و تأکید بر برپایی نماز و پرداخت زکات نیز وجود دارد. آنها در این مسیر، خاشع و فروتن هستند و از خود بزرگ بینی به دورند.
«وَ لُوطاً آتَیْناهُ» یعنی و آتینا لوطا، «حُکْماً وَ عِلْماً». و قیل و اذکر لوطا آتیناه حکما. الحکم فی القرآن علی وجهین: احدیهما بمعنی القضیّة کقوله: «لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ». و الثانی بمعنی الحکمة تجده فی مواضع من القرآن و هو هاهنا من هذه الوجه، تقول حکم و حکمة کما تقول نعم و نعمة. و علما بمعنی فقها بدین اللَّه، و قیل حکما و علما، ای النبوّة و الکتاب. «وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ» ای من اهل القریة کقوله: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ» ای عتی اهلها، و القریة سدوم «الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ» ما کره اللَّه، من اللواط و قطع السبیل، و اتیان المنکر من التضارط فی الاندیة، و خذف النّاس بالبنادق. «إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ» شرارا، «فاسِقِینَ» خارجین عن طاعة اللَّه، «وَ أَدْخَلْناهُ» یعنی لوطا، «فِی رَحْمَتِنا» فنجّیناه بها، و قیل ادخلناه فی النجاة و الخلاص من قومه. «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» المطیعین لامر اللَّه.
هوش مصنوعی: برای لوط، به او حکمت و علم عطا کردیم. در قرآن، حکم و حکمت به دو معنا آمده است؛ یکی به معنی قضاوت و دیگری به معنی عقل و درک. در اینجا، به معنای حکمت است. علم نیز به معنای درک دین خداست و برخی گفته‌اند که منظور از حکمت و علم، نبوت و کتاب آسمانی است. ما او را از آن شهر نجات دادیم که اهالی آن، زشت‌کاری می‌کردند و کارهای ناپسند، مانند لواط و آسیب رساندن به دیگران را انجام می‌دادند. آن‌ها مردمی بد و فاسق بودند که از اطاعت خداوند خارج شده بودند. ما لوط را در رحمت خود وارد کردیم و به وسیله آن رحمت، او را نجات دادیم. او از صالحان و فرمان‌برداران خدا بود.
«وَ نُوحاً إِذْ نادی‌ مِنْ قَبْلُ» ای من قبل ابراهیم و لوطا، «فَاسْتَجَبْنا لَهُ» ای اجبناه الی ما سأل. یعنی قوله: «لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً». «فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ» ای اهل بیته. «مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ». قال ابن عباس: من الغرق و تکذیب قومه و اذاهم، و قیل من شدّة البلاء لانّه کان اطول الانبیاء عمرا و اشدّهم بلاء. و الکرب، اشدّ الغم.
هوش مصنوعی: نوح (علیه‌السلام) پیش از ابراهیم و لوط، دعا کرد و ما به او پاسخ دادیم. او خواسته‌اش را این گونه بیان کرد که هیچ‌کس از کافران را بر روی زمین باقی نگذار. بنابراین ما او و خانواده‌اش را از بلا و مصیبت بزرگ نجات دادیم. ابن عباس گفته است که این بلا می‌تواند به معنی غرق شدن و آزار قومت او باشد و برخی نیز گفته‌اند که به دلیل شدت بلایی است که او متحمل شد، زیرا او از تمام پیامبران بالاترین عمر را داشت و سخت‌ترین مشکلات را تجربه کرد. کرب به معنای شدیدترین غم و اندوه است.
«وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ» یعنی انجیناه من القوم، و قیل من هاهنا بمعنی علی ای نصرناه علی القوم. «الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ» فاهلکناهم بالماء. «أَجْمَعِینَ» صغیرهم و کبیرهم، ذکرهم و انثاهم.
هوش مصنوعی: و ما او را از این قوم نجات دادیم. برخی گفته‌اند که این به معنای آن است که او را بر این قوم پیروز کردیم. کسانی که آیات ما را انکار کردند، حقیقت این است که آن‌ها قوم بدی بودند و ما آن‌ها را با آب غرق کردیم. و این شامل همه آن‌ها می‌شود، چه کوچک و چه بزرگ، چه مرد و چه زن.