گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ»، بدان که آدمی دو چیزست: جانست و تن جان از نورست و نور علوی، تن از خاک و خاک سفلی، جان خواست که بر شود که علوی بود، تن خواست که فرورود که سفلی بود، ملک تعالی و تقدّس بکمال قدرت خویش هر دو را بند یکدیگر ساخت، جان بند تن شد و تن بند جان، هر دو در بند.

جان و تن با یکدیگر قرار گرفتند تا روز مرگ که عمر بنده بسر آید و اجل در رسد این بند گشاده گردد، چنان که مرغ از قفس بیرون آید جان از تن بر آید، سوی هوا شود، بآشیان خویش، تن راه زمین گیرد. تا شود با مرکز خویش، جان را در قندیل نور نهند و از درخت طوبی بیاویزند، تن را در کفن پیچند و بخاک سپارند، اینست که ربّ العالمین گفت: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» روزی چند بر آید جان بنظاره تن آید. حال تن دیگرگون بیند بنالد، گوید ای چشم عبرت بین! ای دیده نرگسین! آن دیدن تو کو؟ ای زبان حکمت گوی! آن گفتار شیرین تو کو؟ ای روی پرنگار زیبا! آن زیب و جمالت کو؟ ای بیامده از خاک و داشته بر خاک و روزی یافته از خاک و باز گردانیده بخاک و نیست گشته بخاک! شعر:

أ لیس من التّراب ابا تراب
خلقنا و المصیر الی التراب‌
فما معنی التّأسف ان دفنا
ترابا فی التّراب ابا تراب‌

چنانستی که ملک میگوید جلّ جلاله: یک بار خاک را سبب هستی کنم، یک بار سبب نیستی، تا عالمیان بدانند که قادر بر کمال منم، و هر بوده راهست کننده منم.

ای جوانمرد اگر زانکه ترا در گورستان گذری باشد، نگر تا بچشم عبرت نگری در آن لشکرگاه، که آن نه خاکست که تو می‌بینی، آن تن عزیزانست، گوشت و پوست جوانانست، قد و بالای بناز پروردگانست، موی و محاسن پیرانست، شعر:

بلینا و ما تبلی النجوم الطّوالع
و تبقی الجبال بعدنا و المصانع

ثابت بنانی گفت: که بگورستان بیرون آمدم بقصد زیارت، گوینده‌ای آواز داد که: یا ثابت! لا یغرّنّک صموت اهلها فکم من نفس مغمومة فیها.

مجاهد گفت: چون بنده را در خاک نهند، خاک با وی بسخن آید، گوید: انا بیت الدّود و بیت الوحدة و بیت الغربة و بیت الظلمة هذا ما اعددت لک فما ذا اعددت لی؟ اگر بنده در دنیا ذاکر بوده باشد ربّ العزة گوید: ملائکتی غریب قد نأی عنه الاهلون، وحید قد جفاه الاقربون، قد کان فی الدّنیا لی ذاکرا. ای بنده بیچاره درمانده! ای لشکر امیدت راه هزیمت گرفته! ای رخت عمرت تاراج شده! ای اسباب و کارت معطل مانده! ای در سکرات مرگ جانت بلب رسیده! ای زبان گویایت خاموش شده! ای دل دانایت از فزع ساعت خون گشته! همه رفتند و ما ماندیم، همه برگشتند و ما بر وفائیم، همه بگذاشتند و ما برداشتیم. عبدی ترکوک و عزتی و جلالی لأنشرن علیک رحمتی.

«مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» آدمی هم قوالب است، هم ودایع، اجساد قوالبست، و ارواح ودایع، فالقوالب نسبتها التربة، و الودایع صفتها القربة فالقوالب یربیها بافضاله، و الودایع یربیها بکشف جلاله و لطف جماله، فللقوالب الیوم اعتکاف علی بساط عبادته، و للودایع اتّصاف بدوام معرفته. عمل قوالب روزه و نمازست، تحفه ودایع راز و نازست، قوالب را گفت: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»، ودایع را گفت: «وَ إِلی‌ رَبِّکَ فَارْغَبْ» نواخت قوالب در نسیه نهاد که می‌گوید عزّ جلاله: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‌»، ودایع جز به نقد وقت تن در نداد، تا گفت جلّ جلاله: «انا جلیس من ذکرنی، انا عند ظنّ عبدی بی و هو معکم اینما کنتم».

در عهد ازل با قوالب قادروار گفت: من خدایم، با ودایع دوست‌وار گفت: من دوستم آن اظهار ربوبیّت و قدرت است، و این اظهار مهر و محبّت، با قوالب گفت شما آن منید، با ودایع گفت من آن شماام.

قوله: «أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها» فرعون را آیات قدرت و عجایب فطرت بظاهر وی نمودیم، امّا دیده سرّ وی از دیدن حقایق آن بدوختیم تا بما راه نبرد، و گرد در ما نگردد، که او شایسته بارگاه ما و سزای حضرت ما نیست، ما آن کنیم که خود خواهیم، آنچه مراد مشیّت ماست می‌دانیم، و برضا و سخط کس ننگریم، هر کرا خواهیم، بهر چه خواهیم قهر کنیم، و کس را باسرار الهیّت خویش راه ندهیم. فرمان آمد که ای خلیل تو نمرود را دعوت کن! ای موسی تو فرعون را دعوت کن! ای محمّد (ص) تو صنادید قریش را دعوت کن! شما همی خوانید و آیات معجزات می‌نمائید، من آن را هدایت دهم که خود خواهم، ای نمرود لعین! ای مردود شقی که دعوی خدایی میکنی، اینک پشه‌ای فرستادم تا سزای تو در کنار تو نهد. ای فرعون طاغی باغی خویشتن بین! که نعره «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌» می‌زنی! اینک پاره‌ای چوب از حضرت خود بدست موسی فرستادیم، تا قدر تو پیش تو نهد، ای صنادید قریش! و ای سروران کفر! که قصد حبیب ما کرده‌اید و او را از وطن خود بتاخته‌اید و باندیشه هلاک او از پی وی آمده‌اید، و دوست ما با صدّیق در آن غار غیرت رفته، ما عنکبوت ضعیف را از غیب بشحنگی وی فرستادیم، تا دست دعاوی شما را فروبندد و سیاست قهر ربّانی بر سر شما براند، آری در راه ما گاه عنکبوتی مبارزی کند، گاه پشه‌ای سپاه سالاری کند، گاه عصائی در صحرایی اژدهایی کند، گاه آبی فرمان برداری کند، گاه آتشی مونسی کند، گاه درختی سبز مشعله داری کند، موسی فرعون را دعوت کرد، عصاوید بیضا در وی اثر نکرد، که ناخواسته و نابایسته بود، باز سحره فرعون مست جادویی گشته و بعزّت فرعون سوگند یاد کرده بامداد همی گفتند: بعرت فرعون «إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ» و نماز دیگر می‌گفتند: «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا». و گفته‌اند سحره فرعون با آنکه در عین کفر بودند، با خبث جنابت نیز بودند، زیرا که سحر جایگیر نیفتد تا ساحر جنب نبود، امّا چون باد دولت از مهب لطف و کرامت بوزید نه سحر گذاشت نه ساحری، نه کفر ماند نه کافری، بامداد در جنابت کفر و انکار، شبانگاه بر جنیبت ایمان و استغفار.

قوله: «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا» اهمّ الاشیاء علی من عرفه مغفرته له خطایاه، هذا آدم لمّا استکشف عن حاله و حلّ به ما حلّ قال: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» و هذا نوح (ع) بعد مقاساته طول البلاء قال: «وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ». و هذا موسی (ع) قال: «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» و قال لنبینا (ص): «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»، و قال صلی اللَّه علیه و سلّم: انّه لیغان علی قلبی و استغفر اللَّه فی الیوم سبعین مرّة و منّ علیه بقوله: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ»، بدان که آدمی دو چیزست: جانست و تن جان از نورست و نور علوی، تن از خاک و خاک سفلی، جان خواست که بر شود که علوی بود، تن خواست که فرورود که سفلی بود، ملک تعالی و تقدّس بکمال قدرت خویش هر دو را بند یکدیگر ساخت، جان بند تن شد و تن بند جان، هر دو در بند.
هوش مصنوعی: انسان از دو جزء تشکیل شده است: روح و جسم. روح از نور و منبعی الهی است و جسم از خاکی که در پایین‌تر از سطح است، ساخته شده است. روح همیشه تمایل دارد به سوی بالا برود و به عالم علوی نزدیک شود، در حالی که جسم تمایل به پایین دارد و به خاک مرتبط است. خداوند با قدرت کامل خود هر دو را به هم متصل کرده است؛ روح به جسم وابسته است و جسم نیز به روح. در حقیقت، هر دو در یک وابستگی مشترک هستند.
جان و تن با یکدیگر قرار گرفتند تا روز مرگ که عمر بنده بسر آید و اجل در رسد این بند گشاده گردد، چنان که مرغ از قفس بیرون آید جان از تن بر آید، سوی هوا شود، بآشیان خویش، تن راه زمین گیرد. تا شود با مرکز خویش، جان را در قندیل نور نهند و از درخت طوبی بیاویزند، تن را در کفن پیچند و بخاک سپارند، اینست که ربّ العالمین گفت: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» روزی چند بر آید جان بنظاره تن آید. حال تن دیگرگون بیند بنالد، گوید ای چشم عبرت بین! ای دیده نرگسین! آن دیدن تو کو؟ ای زبان حکمت گوی! آن گفتار شیرین تو کو؟ ای روی پرنگار زیبا! آن زیب و جمالت کو؟ ای بیامده از خاک و داشته بر خاک و روزی یافته از خاک و باز گردانیده بخاک و نیست گشته بخاک! شعر:
هوش مصنوعی: جان و بدن توافق کردند که تا زمان مرگ انسان در کنار یکدیگر بمانند. وقتی که عمر انسان به پایان برسد و تقدیر به سراغ او بیاید، جان مانند پرنده‌ای از قفس آزاد می‌شود و به آسمان پر می‌کشد، در حالی که بدن به زمین بازمی‌گردد. در آن moment، جان در نور جاودان قرار می‌گیرد و درخت طوبی آویزان می‌شود، و بدن در کفن پیچیده شده و به خاک سپرده می‌شود. خداوند فرمود: «از زمین شما را خلق کردیم و در آن به حالتان بازمی‌گردانیم.» پس از مدتی، جان به نظاره بدن می‌آید و حالتی متفاوت را می‌بیند و با حسرت به بدن می‌نگرد و سؤالاتی از آن می‌پرسد، مانند اینکه کجاست آن بینایی و زیبایی و کلام شیرین که روزی داشت؟ و به یاد می‌آورد که چگونه از خاک آمده و دوباره به آن بازگشته است و اکنون دیگر وجود ندارد.
أ لیس من التّراب ابا تراب
خلقنا و المصیر الی التراب‌
هوش مصنوعی: آیا ما از خاک به وجود نیامده‌ایم و سرانجام‌مان هم به خاک برنمی‌گردد؟
فما معنی التّأسف ان دفنا
ترابا فی التّراب ابا تراب‌
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع می‌پردازد که چه معنایی دارد که از دفن شدن خاک در خاک دیگر ناراحت باشیم، زیرا این امر طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است. در واقع، اشاره‌ای به فراگیر بودن مرگ و پیوند زمین‌ها و موجودات دارد.
چنانستی که ملک میگوید جلّ جلاله: یک بار خاک را سبب هستی کنم، یک بار سبب نیستی، تا عالمیان بدانند که قادر بر کمال منم، و هر بوده راهست کننده منم.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید که من می‌توانم یک بار خاک را به وجود آورم و بار دیگر آن را نابود کنم. این کار را انجام می‌دهم تا مردم بفهمند که من توانایی کامل دارم و هر چیزی که وجود دارد، به خواست من به وجود آمده است.
ای جوانمرد اگر زانکه ترا در گورستان گذری باشد، نگر تا بچشم عبرت نگری در آن لشکرگاه، که آن نه خاکست که تو می‌بینی، آن تن عزیزانست، گوشت و پوست جوانانست، قد و بالای بناز پروردگانست، موی و محاسن پیرانست، شعر:
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، اگر به گورستان بروی، خوب نگاه کن و با چشم عبرت به آنجا بنگر. آنچه می‌بینی، تنها خاک نیست؛ بلکه اجساد عزیزان هستند. آن‌جا گوشت و پوست جوانان، قد و قامت زیبای پرورش‌یافتگان، و مو و ریش پیران در خواب ابدی است.
بلینا و ما تبلی النجوم الطّوالع
و تبقی الجبال بعدنا و المصانع
هوش مصنوعی: ما را چه به جستجوی ستاره‌های دوردست، وقتی که کوه‌ها و کارخانجات پس از ما باقی خواهند ماند.
ثابت بنانی گفت: که بگورستان بیرون آمدم بقصد زیارت، گوینده‌ای آواز داد که: یا ثابت! لا یغرّنّک صموت اهلها فکم من نفس مغمومة فیها.
هوش مصنوعی: ثابت بنانی گفت: وقتی به گورستان آمدم تا زیارت کنم، صدایی از جایی به من گفت: ای ثابت! ساکت بودن اهل این مکان تو را فریب ندهد، زیرا در اینجا بسیاری از روح‌ها در ناراحتی و غم به سر می‌برند.
مجاهد گفت: چون بنده را در خاک نهند، خاک با وی بسخن آید، گوید: انا بیت الدّود و بیت الوحدة و بیت الغربة و بیت الظلمة هذا ما اعددت لک فما ذا اعددت لی؟ اگر بنده در دنیا ذاکر بوده باشد ربّ العزة گوید: ملائکتی غریب قد نأی عنه الاهلون، وحید قد جفاه الاقربون، قد کان فی الدّنیا لی ذاکرا. ای بنده بیچاره درمانده! ای لشکر امیدت راه هزیمت گرفته! ای رخت عمرت تاراج شده! ای اسباب و کارت معطل مانده! ای در سکرات مرگ جانت بلب رسیده! ای زبان گویایت خاموش شده! ای دل دانایت از فزع ساعت خون گشته! همه رفتند و ما ماندیم، همه برگشتند و ما بر وفائیم، همه بگذاشتند و ما برداشتیم. عبدی ترکوک و عزتی و جلالی لأنشرن علیک رحمتی.
هوش مصنوعی: مجاهد گفت: وقتی بنده را در خاک قرار دهند، خاک با او سخن می‌گوید و می‌گوید: من خانهٔ کرم و تنهایی و غربت و تاریکی هستم. اینها را برای تو آماده کرده‌ام، حالا تو چه چیزی برای من آماده کرده‌ای؟ اگر بنده در دنیا یاد خدا کرده باشد، پروردگار می‌فرماید: فرشتگانی که غریبه هستند و از نزدیکان دور افتاده‌اند، او را تنها گذاشته‌اند. او در دنیا یادآور من بوده است. ای بندهٔ بیچاره و درمانده! ای لشکر امیدت که فرار کرده‌اند! ای عمرت که به تاراج رفته! ای اسباب و کارهایت که بلاتکلیف مانده‌اند! ای هنگامی که در حال مرگ هستی و جانت به لب رسیده! ای زبانت که خاموش شده! ای دل دانایت که از ترس این لحظه خون گشته! همه رفتند و ما ماندیم، همه برگشتند و ما بر سر وفا ایستاده‌ایم، همه را رها کردند و ما ماندیم. من تو را رها نمی‌کنم و عزت و جلالم را برای تو رحمتی نازل می‌کنم.
«مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» آدمی هم قوالب است، هم ودایع، اجساد قوالبست، و ارواح ودایع، فالقوالب نسبتها التربة، و الودایع صفتها القربة فالقوالب یربیها بافضاله، و الودایع یربیها بکشف جلاله و لطف جماله، فللقوالب الیوم اعتکاف علی بساط عبادته، و للودایع اتّصاف بدوام معرفته. عمل قوالب روزه و نمازست، تحفه ودایع راز و نازست، قوالب را گفت: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»، ودایع را گفت: «وَ إِلی‌ رَبِّکَ فَارْغَبْ» نواخت قوالب در نسیه نهاد که می‌گوید عزّ جلاله: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‌»، ودایع جز به نقد وقت تن در نداد، تا گفت جلّ جلاله: «انا جلیس من ذکرنی، انا عند ظنّ عبدی بی و هو معکم اینما کنتم».
هوش مصنوعی: انسان هم از نظر جسم و هم از نظر روح وجود دارد. بدن انسان در واقع قالبی است که از خاک ایجاد شده و روح، ودیعه‌ای الهی است. قالب‌ها به خاک وابسته‌اند و ودایع به صفات نزدیک بودن به خدا. قالب‌ها را با فضائل تربیت می‌کنند و ودایع را با جلوه‌های جلال و جمال الهی پرورش می‌دهند. قالب‌ها باید در عبادت پرکار باشند و ودایع باید در شناخت و محبت خداوند دایم به ویژگی‌های خود پایبند باشند. اعمال جسمی مانند روزه و نماز برای قالب‌ها است و راز و محبت برای روح‌ها. به قالب‌ها گفته شده است که پس از فراغت از کارها، به عبادت بپردازند و به روح‌ها گفته شده که به سوی پروردگارشان رغبت کنند. خداوند به قالب‌ها وعده داده که به کسی که از مقام او بترسد و نفس خود را از هوی و هوس بازدارد، بهشت را پاداش می‌دهد. همچنین، ودایع تنها به یاد خدا در زمان حال توجه می‌کنند و به ذکر او در زمان حاضر مشغولند.
در عهد ازل با قوالب قادروار گفت: من خدایم، با ودایع دوست‌وار گفت: من دوستم آن اظهار ربوبیّت و قدرت است، و این اظهار مهر و محبّت، با قوالب گفت شما آن منید، با ودایع گفت من آن شماام.
هوش مصنوعی: در ابتدای خلقت، با قوانین و ساختارهای قدرتمندانه اعلام کرد: من خدایم، و با نشانه‌های دوستانه اعلام کرد: من دوستم. این یک بیان از خداوندی و قدرت است، و آن یکی بیان از عشق و محبت. با ساختارها گفتید شما همان من هستید، و با نشانه‌ها گفت: من همان شما هستم.
قوله: «أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها» فرعون را آیات قدرت و عجایب فطرت بظاهر وی نمودیم، امّا دیده سرّ وی از دیدن حقایق آن بدوختیم تا بما راه نبرد، و گرد در ما نگردد، که او شایسته بارگاه ما و سزای حضرت ما نیست، ما آن کنیم که خود خواهیم، آنچه مراد مشیّت ماست می‌دانیم، و برضا و سخط کس ننگریم، هر کرا خواهیم، بهر چه خواهیم قهر کنیم، و کس را باسرار الهیّت خویش راه ندهیم. فرمان آمد که ای خلیل تو نمرود را دعوت کن! ای موسی تو فرعون را دعوت کن! ای محمّد (ص) تو صنادید قریش را دعوت کن! شما همی خوانید و آیات معجزات می‌نمائید، من آن را هدایت دهم که خود خواهم، ای نمرود لعین! ای مردود شقی که دعوی خدایی میکنی، اینک پشه‌ای فرستادم تا سزای تو در کنار تو نهد. ای فرعون طاغی باغی خویشتن بین! که نعره «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌» می‌زنی! اینک پاره‌ای چوب از حضرت خود بدست موسی فرستادیم، تا قدر تو پیش تو نهد، ای صنادید قریش! و ای سروران کفر! که قصد حبیب ما کرده‌اید و او را از وطن خود بتاخته‌اید و باندیشه هلاک او از پی وی آمده‌اید، و دوست ما با صدّیق در آن غار غیرت رفته، ما عنکبوت ضعیف را از غیب بشحنگی وی فرستادیم، تا دست دعاوی شما را فروبندد و سیاست قهر ربّانی بر سر شما براند، آری در راه ما گاه عنکبوتی مبارزی کند، گاه پشه‌ای سپاه سالاری کند، گاه عصائی در صحرایی اژدهایی کند، گاه آبی فرمان برداری کند، گاه آتشی مونسی کند، گاه درختی سبز مشعله داری کند، موسی فرعون را دعوت کرد، عصاوید بیضا در وی اثر نکرد، که ناخواسته و نابایسته بود، باز سحره فرعون مست جادویی گشته و بعزّت فرعون سوگند یاد کرده بامداد همی گفتند: بعرت فرعون «إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ» و نماز دیگر می‌گفتند: «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا». و گفته‌اند سحره فرعون با آنکه در عین کفر بودند، با خبث جنابت نیز بودند، زیرا که سحر جایگیر نیفتد تا ساحر جنب نبود، امّا چون باد دولت از مهب لطف و کرامت بوزید نه سحر گذاشت نه ساحری، نه کفر ماند نه کافری، بامداد در جنابت کفر و انکار، شبانگاه بر جنیبت ایمان و استغفار.
هوش مصنوعی: در این متن، اشاره به قدرت و نشانه‌های خداوندی است که به فرعون نشان داده شد، اما او به دلیل کبر و غرور خود نتوانست آنها را ببینید و درک کند. خداوند می‌خواست که فرعون به راستی بداند چه جایگاهی دارد و از مقامش فرود آید. دعوت‌هایی که به پیامبران داده شده، نشان‌دهنده این است که هر یک از آنها در زمان خود، وظیفه‌ای خاص داشتند. در نهایت، دست قدرت الهی به مخلوقات ضعیف نیز در کمک به فرستادگان خداوند می‌رسد تا نشان دهد که هیچ چیز نمی‌تواند در برابر اراده او ایستادگی کند. فضای متن نگاهی به تحولات و تغییرات عقیدتی سحره فرعون دارد که در لحظات آخر، به سمت ایمان و تسلیم در برابر خداوند گرایش پیدا کردند.
قوله: «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا» اهمّ الاشیاء علی من عرفه مغفرته له خطایاه، هذا آدم لمّا استکشف عن حاله و حلّ به ما حلّ قال: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» و هذا نوح (ع) بعد مقاساته طول البلاء قال: «وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ». و هذا موسی (ع) قال: «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» و قال لنبینا (ص): «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»، و قال صلی اللَّه علیه و سلّم: انّه لیغان علی قلبی و استغفر اللَّه فی الیوم سبعین مرّة و منّ علیه بقوله: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ.
هوش مصنوعی: خداوند را به عنوان پروردگار خود پذیرفته‌ایم تا بخشش خطاهای‌مان را از او بخواهیم. وقتی آدم (ع) به وضعیتی که برایش پیش آمده بود پی برد، گفت: «پروردگارا، ما به خود ظلم کرده‌ایم و اگر مرا نبخشی و رحم نکنی، از زیان‌کاران خواهیم بود.» نوح (ع) نیز پس از تحمل سختی‌ها گفت: «اگر مرا نبخشی و رحم نکنی، از زیان‌کاران خواهم بود.» موسی (ع) نیز گفت: «پروردگارا، من به خود ظلم کردم، مرا ببخش.» و حضرت رسول (ص) فرمایش کردند: «و برای گناهانت استغفار کن.» همچنین پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «بعضی اوقات بر قلب من غباری می‌نشیند و من در روز هفتاد بار از خداوند استغفار می‌کنم.» و خداوند به وی عطا کرد که بفرماید: «خداوند، گناهان گذشته و آینده‌ات را می‌بخشد.»