گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» فرمان آمد از جبّار کائنات بموسی کلیم (ع) که یا موسی: «اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌» برو بر آن مرد طاغی شوخ گردنکش که بر معاصی دلیر گشته. چگویم خداوندا فرمان چیست؟ «فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی» ای موسی هر چند که او کافروار بامامی زند تو او را که دعوت کنی، بلطف دعوت کن و برفق سخن گوی.

ای موسی تو رسول منی، فرستاده منی خلق من گیر، من رفیق و لطیفم، رفق و لطف دوست دارم، برفق با وی گو: «هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی» افتدت که با ما صلح کنی، مسلمان شوی و از راه جنگ و مخالفت بر خیزی، ای موسی با وی بگوی چهار صد سال در کفر بسر آوردی، اگر مسلمان شوی و ما را به یگانگی یاد کنی چهار صد سال دیگر عمرت دهم درین جهان بجوانی و تندرستی و شادی و پیروزی، و در آن جهان بهشت جاودانی و سعادت ابدی. با مصطفی (ص) همین گفت چون کفره قریش را دعوت می‌کرد او را برفق فرمود گفت: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» ای محمّد با ایشان بلطف سخن گوی اگر با تو مجادلت کنند تو پاسخ ایشان بنیکویی کن بگو: «إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ» من شما را پند می‌دهم بیک چیز «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی‌ وَ فُرادی‌» که خیزید خدای را یگانه و دو گانه، پس با خود بیندیشید و با یکدیگر باز گوئید من که رسول خدایم دیوانه و پوشیده خرد نیم، شما را بملک ابد و نعیم سرمد می‌خوانم. لطیفا سخنا که اینست ولی چه سود که بایسته نبودند در ازل، کار نه آن دارد که از کسی عمل آید و از کسی کسل، کار آن دارد که تا خود شایسته که آمد در ازل، تلخ را چه سود کش آب خوش در کنارست، و خار را چه حاصل از آن کش بوی گل در جوارست. یکی از بزرگان دین گفته اذا کان هذا رفقه مع الکفار فکیف رفقه بالابرار. فرعون که چندین سال میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌» با وی خطاب می‌کند بدین لطیفی، مؤمنی که هفتاد سال در سجود می‌گوید «سبحان ربی الاعلی» گویی که در گور با وی خود چه خطاب کند و بر وی چه نواخت نهد. موسی (ع) چون دل بر آن نهاد که بر فرعون شود از اللَّه تعالی تمکین خواست و تهیّه اسباب اداء رسالت، گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» از بهر موسی چنین گفت باز از بهر مصطفی (ص) گفت: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» باز مؤمنان امت را گفت: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» موسی بخواست، پس از آنکه بخواست او را بداد مصطفی (ص) را ناخواسته بداد، امّا منّت بر وی نهاد، باز مؤمنان امّت را بی‌خواست و بی‌منّت این نعمت در کنار نهاد، نه از آن که ایشان را بر پیغامبر فضلی و شرفی است لکن ضعیفانند و گناهکاران و مفلسان، و ضعیفان را بیشتر نوازند و عاصیان را بیشتر خوانند، نبینی پدری که فرزندان دارد و یکی از ایشان ناخلف بود، آن ناخلف را بیشتر خواند و به نگرد، پیوسته دلش با وی می‌گراید، و از حوادث روزگار بر وی می‌ترسد، خدای را عزّ و جلّ بر روی زمین چندین صدّیقان و زاهدان و عارفانند و هر شب در سیک باز پسین که بخودی خود بندگان را تعهد کند همه عاصیان و مفلسان را خواند که: «هل من سائل هل من تائب هل من مستغفر؟» میگوید جلّ جلاله: نعم المولی انا، نیک خداوندی که منم، نیک یاری و مهربانی که منم، «ان عصیتنی سترتک و ان سألتنی أعطیتک و ان استغفرتنی غفرت لک و ان دعوتنی لبیتک و ان اعرضت عنّی نادیتک».

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» نکته لطیف بشنو، گفت، اشْرَحْ لِی صَدْرِی، نگفت قلبی، از آنکه حرج و ضیق بصدر رسد بقلب نرسد، صدر دیگرست و قلب دیگر، صدر در خبرست و قلب در نظر، صدر در هیبت است و قلب در سرور مشاهدت، با دوام انس و لذّت نظر و حصول مشاهدت حرج و ضیق کجا در گنجد، موسی در مقام مناجات مست شراب شوق گشته بود، دریای مهر در باطن وی بموج آمده، همی ترسید که مناجات بسر آید و سخن بریده گردد همی در سخن و سؤال آویخته بود از پس هر سؤالی سؤالی دیگر می‌کرد، از «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» تا آنجا که: گفت: «وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»، تا ربّ العزّة درد عشق و سوز عشق و شوق وی را این مرهم بر نهاد که: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی‌» ای موسی هر چه خواستی دادم و هر چه خواهی می‌دهم. ربّ العزّة همین کرامت که با موسی کرد با امّت محمّد کرد گفت: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» ای محمّد امّت ترا گرامی کردم، که هر کرامت که با موسی کردم، و هر نواخت که بر وی نهادم، با امّت تو بقدر ایشان همان کردم، با موسی گفتم: «أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی»، با امّت تو گفتم: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» با موسی گفتم: «لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ» با امّت تو گفتم: «أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» با موسی گفتم: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا»، با امّت تو گفتم: «و اسجد و اقترب و نحن اقرب»، با موسی گفتم. «أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما» با امّت تو گفتم: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» با موسی گفتم: «لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما»، با امّت تو گفتم: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا»، موسی را گفتم: «وَ أَنْجَیْنا مُوسی‌ وَ مَنْ مَعَهُ»، امّت ترا گفتم: «وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»، موسی با ما گفت: «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی‌»، با امّت تو گفتم: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ».

قوله: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً» ای طبخناک بالبلاء طبخا حتّی صرت صافیا نقیّا فاستخلصناک لنا حتّی لا تکون لغیرنا. ای موسی ترا در کوره بلا بردیم و باخلاص نهادیم، تا در دلت جز مهر ما و بر زبانت جز ذکر ما نماند، آن بلاها و فتنها که بر سر وی نشست چه بود، اوّل که وی را زادند متواری زادند در خانه تاریک بی‌چراغ، بی‌نوا، و بی‌کام، مادر را نمی‌بایست که پسر بود از بیم فرعون که پسران را می‌کشت، او را در تابوت کرد و بدریا افکند، منزل اولش دریا بود دشمن او را برگرفت چون چشم باز کرد شمشیر و نطع دید، منزل اوّل دریا، منزل دوم شمشیر و نطع و دیدار دشمن، منزل سوم بیم از قبطیان که ازیشان یکی را کشته بود، وانگه بگریخته بپس وا نگران، دل آشفته و جان حیران، پای برهنه و شکم گرسنه، هیچ ندانست که کجا می‌رود تا رسید بمدین، بمزدوری شعیب و شبانی، از سر سور و حسرت بر توالی محنت گفت:

بهر کویی مرا تا کی دوانی
زهر زهری مرا تا کی چشانی‌
برود اندازی اوّل تو رهی را
پس آن گه بربر دشمن نشانی‌
و زان پس افکنی او را بغربت
بمزدوری شعیب و بشبانی‌
شبانی را کجا آن قدر باشد
که تو بی واسطه وی را بخوانی
پس او را اوری بر طور سینا
هزاران تو سخن با وی برانی
و گر گوید زتو دیدار خواهم
جواب آید که موسی لن ترانی

او را چنین در بلاء لطف آمیغ می‌داشت، و بزخم شفقت آمیز می‌پیراست، و بانواع بلیّات می‌شست، آن همه از چه بود، از آن کش خود را می‌بایست، همانست که گفت: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» ای موسی نه در می‌بایستی کم می‌بایستی ترا بگزیدم، نه ترا بلکه خویشتن را. از آن بود که سر برادر گرفت و او را بقهر بخود کشید و ازو نگفت چرا کردی، بیک مشت چشم عزرائیل بر افکند، نگفت چرا کردی، الواح توریة بر زمین زد نگفت چرا زدی، آری در پرده دوستی کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستی تاوان بود، و در پناه دوستی محتمل بود. شعر:

و اذا الحبیب اتی بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع‌

قوله: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً» الایة... عن وهب بن منبه. قال: لما بعث اللَّه موسی (ع) الی فرعون قال له و اسمع کلامی و احفظ وصیّتی و ارع عهدی، فانی قد وقفتک الیوم منّی موقفا لا ینبغی لبشر بعدک ان یقوم مقامک منّی ادنیتک و قرّبتک حتّی سمعت کلامی و کنت باقرب الامکنة منّی فانطلق برسالتی فانک بعینی و سمعی و انّ معک نصری و انّی قد البستک جبّة من سلطانی، تستکمل بها القوة فی امری، فانت جند عظیم من جندی بعثتک الی خلق ضعیف من خلقی، بطر نعمتی و امن مکری و انکر ربوبیتی و عبد دونی و زعم انّه لا یعرفنی و انّی اقسم بعزّتی لو لا الحجة و العذر الّذی وضعته بینی و بین خلقی لبطشت به بطشة جبّار یغضب لغضبه السماء و الارض و الجبال و البحار فان اذنت للسّماء حصبته، و ان اذنت للارض ابتلعته و ان اذنت للجبال دمّرته، و ان اذنت للحبار غرّقته، و لکنّه هان علیّ و سقط من عینی و وسعه حلمی و استغنیت بما عندی و حقّ لی انا الغنیّ لا غنی غیری، فبلغه رسالتی و ادعه الی عبادتی و توحیدی، و حذّره نقمتی و بأسی، و اخبره انه لا یقوم شی‌ء لغضبی و ذکّره إیای و قل له فیما بین ذلک «قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‌» و اخبر انّی الی العفو و المغفرة اسرع الی الغضب و العقوبة و لا یروعنک ما البسته من لباس الدنیا، فان ناصیته بیدی لیس یطرف و لا ینطق و لا یتنفس الّا بعلمی و اذنی، و قال له اجب ربّک فانّه واسع المغفرة امهلک اربع مائة سنة و فی کلّها کنت تبارزه بالمحاربة و هو یمطر علیک السّماء و ینبت لک الارض و یلبسک العافیة لا تسقم و لا تهرم و لم تفتقر و لم تغلب و لو شاء ان یخلعک من ذلک او یسلبکه فعل، و لکنّه ذو أناة و ذو حلم عظیم.

۲ - النوبة الثانیة: قوله: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی». چون فرمان آمد از جبّار کائنات بموسی (ع) کلیم که: «اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌» و موسی دل بر آن نهاد که پیش فرعون رود، از اللَّه تعالی تمکین خواست و ساز و اهبّت آن کار، گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» و این از بهر آن گفت که موسی را آن ساعت دل بتنگ آمده بود و باری بر دل وی نشسته که از چنان مقام مناجات می‌بایست شدن و با دشمن سخن می‌بایست گفت. پس از آن که با حق تعالی جلّ جلاله سخن گفته بود. گفت بار خدایا چون با دشمن سخن می‌باید گفت نخست این بار از دل من فرو نه و دلم بر گشای و فراخ گردان تا رسالت بتوانم گزارد و جواب بتوانم شنید. قال ابن جریح: اشْرَحْ لِی صَدْرِی، ای وسع و لیّن قلبی بالایمان و النبوّة لاعی عنک ما تودعه من وحیک و اجتری علی خطاب فرعون.۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «مِنْها خَلَقْناکُمْ» از آن آفریدیم شما را «وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» و باز شما را بریم، «وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ» و باز از آن بیرون آریم شما را، «تارَةً أُخْری‌» (۵۵) باری دیگر.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» فرمان آمد از جبّار کائنات بموسی کلیم (ع) که یا موسی: «اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌» برو بر آن مرد طاغی شوخ گردنکش که بر معاصی دلیر گشته. چگویم خداوندا فرمان چیست؟ «فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی» ای موسی هر چند که او کافروار بامامی زند تو او را که دعوت کنی، بلطف دعوت کن و برفق سخن گوی.
هوش مصنوعی: خداوند به موسی کلیم (ع) فرمود: «ای موسی! برو به سوی فرعون، زیرا او طغیان کرده است.» موسی از خداوند می‌خواهد که دلش را گشایش دهد. خداوند به او می‌گوید که حتی اگر فرعون کافر و نافرمان باشد، تو باید او را با نرمی دعوت کنی و با ملایمت با او سخن بگویی.
ای موسی تو رسول منی، فرستاده منی خلق من گیر، من رفیق و لطیفم، رفق و لطف دوست دارم، برفق با وی گو: «هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی» افتدت که با ما صلح کنی، مسلمان شوی و از راه جنگ و مخالفت بر خیزی، ای موسی با وی بگوی چهار صد سال در کفر بسر آوردی، اگر مسلمان شوی و ما را به یگانگی یاد کنی چهار صد سال دیگر عمرت دهم درین جهان بجوانی و تندرستی و شادی و پیروزی، و در آن جهان بهشت جاودانی و سعادت ابدی. با مصطفی (ص) همین گفت چون کفره قریش را دعوت می‌کرد او را برفق فرمود گفت: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» ای محمّد با ایشان بلطف سخن گوی اگر با تو مجادلت کنند تو پاسخ ایشان بنیکویی کن بگو: «إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ» من شما را پند می‌دهم بیک چیز «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی‌ وَ فُرادی‌» که خیزید خدای را یگانه و دو گانه، پس با خود بیندیشید و با یکدیگر باز گوئید من که رسول خدایم دیوانه و پوشیده خرد نیم، شما را بملک ابد و نعیم سرمد می‌خوانم. لطیفا سخنا که اینست ولی چه سود که بایسته نبودند در ازل، کار نه آن دارد که از کسی عمل آید و از کسی کسل، کار آن دارد که تا خود شایسته که آمد در ازل، تلخ را چه سود کش آب خوش در کنارست، و خار را چه حاصل از آن کش بوی گل در جوارست. یکی از بزرگان دین گفته اذا کان هذا رفقه مع الکفار فکیف رفقه بالابرار. فرعون که چندین سال میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌» با وی خطاب می‌کند بدین لطیفی، مؤمنی که هفتاد سال در سجود می‌گوید «سبحان ربی الاعلی» گویی که در گور با وی خود چه خطاب کند و بر وی چه نواخت نهد. موسی (ع) چون دل بر آن نهاد که بر فرعون شود از اللَّه تعالی تمکین خواست و تهیّه اسباب اداء رسالت، گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» از بهر موسی چنین گفت باز از بهر مصطفی (ص) گفت: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» باز مؤمنان امت را گفت: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» موسی بخواست، پس از آنکه بخواست او را بداد مصطفی (ص) را ناخواسته بداد، امّا منّت بر وی نهاد، باز مؤمنان امّت را بی‌خواست و بی‌منّت این نعمت در کنار نهاد، نه از آن که ایشان را بر پیغامبر فضلی و شرفی است لکن ضعیفانند و گناهکاران و مفلسان، و ضعیفان را بیشتر نوازند و عاصیان را بیشتر خوانند، نبینی پدری که فرزندان دارد و یکی از ایشان ناخلف بود، آن ناخلف را بیشتر خواند و به نگرد، پیوسته دلش با وی می‌گراید، و از حوادث روزگار بر وی می‌ترسد، خدای را عزّ و جلّ بر روی زمین چندین صدّیقان و زاهدان و عارفانند و هر شب در سیک باز پسین که بخودی خود بندگان را تعهد کند همه عاصیان و مفلسان را خواند که: «هل من سائل هل من تائب هل من مستغفر؟» میگوید جلّ جلاله: نعم المولی انا، نیک خداوندی که منم، نیک یاری و مهربانی که منم، «ان عصیتنی سترتک و ان سألتنی أعطیتک و ان استغفرتنی غفرت لک و ان دعوتنی لبیتک و ان اعرضت عنّی نادیتک».
هوش مصنوعی: موسی، تو فرستاده منی و به من نزدیک هستی. من دوستدار نرمی و لطافت هستم و به دل‌جویی علاقه دارم. با او به نرمی بگو: «آیا تمایل داری که به پاکی برسی؟» این فرصت برای صلح و مسلمان شدن به تو داده شده است. اگر بخواهی و ما را به یگانگی یاد کنی، می‌توانم چهارصد سال دیگر به تو عمر دهم به جوانی، تندرستی و شادی، همچنین بهشت جاودانی و سعادت ابدی در آن دنیا. خداوند به محمد (ص) نیز همین‌طور فرمود که با دشمنانش با محبت و نرمی سخن بگوید. اگر آنها با تو مخالفت کنند، با نیکی پاسخ ده و بگو که من شما را به یک چیز نصیحت می‌کنم: «خدا را یگانه و به‌گونه‌ای دو نفره یا فردی عبادت کنید». باید با خود و یکدیگر فکر کنید که من که پیامبر خدا هستم، دیوانه نیستم. من شما را به ملک ابد و نعمت جاودانی دعوت می‌کنم. برخی بزرگان دین گفته‌اند اگر با کفار این‌گونه نرمی شود، با نیکوکاران چگونه باید رفتار کرد؟ زیرا فرعون که سال‌ها می‌گفت «من پروردگار شما هستم»، با او چنین لطیف صحبت می‌شود، اما مؤمنی که سال‌ها در سجده است چگونه باید با فرعون صحبت کند؟ وقتی موسی تصمیم گرفت به سراغ فرعون برود، از خدا خواست که دلش را بگشاید و ابزار لازم برای ابلاغ پیامش را فراهم کند. خداوند به موسی و همچنین به پیامبر خود، محمد (ص) فرمود که دلش را گشوده است. همچنین برای مؤمنان فرمود که هر کس بخواهد خدا او را هدایت کند، دلش را به اسلام می‌گشاید. موسی با درخواست خود این هدیه را گرفت، اما خداوند به مؤمنان این نعمت را بی‌درخواست و بی‌منت هدیه می‌کند، زیرا آنها ضعیف و ناتوان هستند. خداوند در زمین صدها نیکوکار و زاهد دارد که هر شب در وقت خاصی به گناهکاران و نیازمندان می‌گوید: «آیا کسی هست که چیزی بخواهد، توبه کند یا آمرزش طلبد؟» و در پاسخ می‌گوید: «بله، من نیکوترین یاری‌دهنده هستم».
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» نکته لطیف بشنو، گفت، اشْرَحْ لِی صَدْرِی، نگفت قلبی، از آنکه حرج و ضیق بصدر رسد بقلب نرسد، صدر دیگرست و قلب دیگر، صدر در خبرست و قلب در نظر، صدر در هیبت است و قلب در سرور مشاهدت، با دوام انس و لذّت نظر و حصول مشاهدت حرج و ضیق کجا در گنجد، موسی در مقام مناجات مست شراب شوق گشته بود، دریای مهر در باطن وی بموج آمده، همی ترسید که مناجات بسر آید و سخن بریده گردد همی در سخن و سؤال آویخته بود از پس هر سؤالی سؤالی دیگر می‌کرد، از «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» تا آنجا که: گفت: «وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»، تا ربّ العزّة درد عشق و سوز عشق و شوق وی را این مرهم بر نهاد که: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی‌» ای موسی هر چه خواستی دادم و هر چه خواهی می‌دهم. ربّ العزّة همین کرامت که با موسی کرد با امّت محمّد کرد گفت: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» ای محمّد امّت ترا گرامی کردم، که هر کرامت که با موسی کردم، و هر نواخت که بر وی نهادم، با امّت تو بقدر ایشان همان کردم، با موسی گفتم: «أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی»، با امّت تو گفتم: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» با موسی گفتم: «لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ» با امّت تو گفتم: «أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» با موسی گفتم: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا»، با امّت تو گفتم: «و اسجد و اقترب و نحن اقرب»، با موسی گفتم. «أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما» با امّت تو گفتم: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» با موسی گفتم: «لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما»، با امّت تو گفتم: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا»، موسی را گفتم: «وَ أَنْجَیْنا مُوسی‌ وَ مَنْ مَعَهُ»، امّت ترا گفتم: «وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»، موسی با ما گفت: «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی‌»، با امّت تو گفتم: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ».
هوش مصنوعی: بگو که ای پروردگار، صدای من را بشنو و سینه‌ام را گشایش بده. در اینجا نکته جالبی وجود دارد: او نگفته قلبم، بلکه گفته سینه‌ام. زیرا تنگی و ناراحتی به سینه می‌رسد و نه به قلب. سینه و قلب هرکدام جایگاه خود را دارند. سینه مرتبط با اخبار و قلب با اندیشه‌ها و تفکرات است؛ سینه به جلال و عظمت مربوط می‌شود و قلب به خوشحالی ناشی از مشاهده حقایق. وقتی انسان در انس و لذت از دیدن حقیقت باقی بماند، دیگر جایی برای تنگی و ناراحتی باقی نمی‌ماند. موسی در زمان مناجات به شدت شوق و عشق داشت و مانند دریایی از محبت در درونش موج می‌زد. او نگران بود که مبادا مناجات به پایان برسد و گفت‌وگو قطع شود. به همین خاطر پیوسته سوالاتی مطرح می‌کرد، از جمله از پروردگارش می‌خواست که سینه‌اش را گشایش دهد و سپس تا جایی پیش رفت که گفت: "و در کار من شریک قرار بده." در پاسخ خداوند فرمود: "ای موسی، خواسته‌ات را به تو دادم و هر آنچه بخواهی به تو خواهم داد." پروردگار همان نعمت‌هایی را که به موسی داده بود، به امت محمد نیز عطا کرد و آنان را گرامی داشت. خداوند در گفتار با موسی و امت او از محبت، امنیت، نزدیکی و اجابت دعاها سخن گفت و به آنان نشان داد که در همه مراحل همراهشان خواهد بود و وعده نجات به مؤمنان را داد.
قوله: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً» ای طبخناک بالبلاء طبخا حتّی صرت صافیا نقیّا فاستخلصناک لنا حتّی لا تکون لغیرنا. ای موسی ترا در کوره بلا بردیم و باخلاص نهادیم، تا در دلت جز مهر ما و بر زبانت جز ذکر ما نماند، آن بلاها و فتنها که بر سر وی نشست چه بود، اوّل که وی را زادند متواری زادند در خانه تاریک بی‌چراغ، بی‌نوا، و بی‌کام، مادر را نمی‌بایست که پسر بود از بیم فرعون که پسران را می‌کشت، او را در تابوت کرد و بدریا افکند، منزل اولش دریا بود دشمن او را برگرفت چون چشم باز کرد شمشیر و نطع دید، منزل اوّل دریا، منزل دوم شمشیر و نطع و دیدار دشمن، منزل سوم بیم از قبطیان که ازیشان یکی را کشته بود، وانگه بگریخته بپس وا نگران، دل آشفته و جان حیران، پای برهنه و شکم گرسنه، هیچ ندانست که کجا می‌رود تا رسید بمدین، بمزدوری شعیب و شبانی، از سر سور و حسرت بر توالی محنت گفت:
هوش مصنوعی: موسی را در دنیای بلا و سختی آزمایش کردیم تا فقط محبت و یاد ما در دلش باقی بماند. وقتی او به دنیا آمد، در شرایطی نا امن و در تاریکی به دنیا آمد و مادرش به خاطر ترس از فرعون، او را در تابوتی گذاشت و در دریا انداخت. اولین مکانی که او در آنجا بود دریا بود و دشمنش او را برداشت. وقتی چشمانش را گشود، شمشیر و جای مصلوب شدن را دید. بعد از آن با ترسی از قبطیان روبرو شد که یکی از آنها را کشته بود. او در حالی که فرار می‌کرد، دلش آشفت و جانش در حیرت بود، با پای برهنه و شکم گرسنه به سمت مدین رفت تا در آنجا به کارگری شعیب و چوپانی مشغول شود. در این مسیر پر از سختی‌ها و حسرت‌ها، داستانش سرشار از محنت و رنج بود.
بهر کویی مرا تا کی دوانی
زهر زهری مرا تا کی چشانی‌
هوش مصنوعی: برای خالی نکردن خلبان، تا کی باید به دنبال کوی تو بگردم؟ تا کی باید زهر این درد را بچشیم؟
برود اندازی اوّل تو رهی را
پس آن گه بربر دشمن نشانی‌
هوش مصنوعی: اگر در ابتدای کار، تو راه را نشان دهی، سپس دشمن می‌تواند به آن راه پی ببرد.
و زان پس افکنی او را بغربت
بمزدوری شعیب و بشبانی‌
هوش مصنوعی: سپس او را به دوری و بیگانگی می‌فرستی تا در کنار شعیب کار کند و تحت سرپرستی باشد.
شبانی را کجا آن قدر باشد
که تو بی واسطه وی را بخوانی
هوش مصنوعی: شبانان را نمی‌توان به سادگی و بدون واسطه صدا زد، زیرا آنها در زندگی‌شان مشغول کار و تلاش هستند.
پس او را اوری بر طور سینا
هزاران تو سخن با وی برانی
هوش مصنوعی: پس او را در کوه طور سینا به هزاران زبان و کلام خطاب کن و با او سخن بگو.
و گر گوید زتو دیدار خواهم
جواب آید که موسی لن ترانی
هوش مصنوعی: اگر بگوید که می‌خواهم تو را ببینم، پاسخی خواهد آمد که به موسی گفته شد: "تو نمی‌توانی مرا ببینی."
او را چنین در بلاء لطف آمیغ می‌داشت، و بزخم شفقت آمیز می‌پیراست، و بانواع بلیّات می‌شست، آن همه از چه بود، از آن کش خود را می‌بایست، همانست که گفت: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» ای موسی نه در می‌بایستی کم می‌بایستی ترا بگزیدم، نه ترا بلکه خویشتن را. از آن بود که سر برادر گرفت و او را بقهر بخود کشید و ازو نگفت چرا کردی، بیک مشت چشم عزرائیل بر افکند، نگفت چرا کردی، الواح توریة بر زمین زد نگفت چرا زدی، آری در پرده دوستی کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستی تاوان بود، و در پناه دوستی محتمل بود. شعر:
هوش مصنوعی: او را در سختی‌ها با لطف و مهربانی می‌نواخت و با دلسوزی زخم‌هایش را سر و سامان می‌داد و به انواع بلایا دچار می‌کرد. تمام این کارها به چه دلیلی بود؟ به این دلیل که باید خود را به این امتحانات می‌کشید. همانطور که گفته شده: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» ای موسی، نه تنها تو انتخاب نشدی، بلکه خودم را نیز انتخاب کردم. این سبب شد که برادرش را در آغوش گرفت و به شدت به خود نزدیکش کرد و از او نپرسید چرا این کار را کردی. او فقط با یک نگاه به عزرائیل حسرت کرد و نپرسید چرا این کار را کردی، و الواح تورات را بر زمین انداخت ولی نپرسید چرا این کار را کردی. بله، در سایه دوستی کارهایی صورت می‌گیرد که در خارج از این رابطه، هزینه‌بر محسوب می‌شوند، اما در آغوش دوستی قابل تحمل هستند.
و اذا الحبیب اتی بذنب واحد
جاءت محاسنه بالف شفیع‌
هوش مصنوعی: وقتی محبوب با یک خطا حاضر می‌شود، زیبایی‌هایش هزاران واسطه برای عذرخواهی به همراه دارد.
قوله: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً» الایة... عن وهب بن منبه. قال: لما بعث اللَّه موسی (ع) الی فرعون قال له و اسمع کلامی و احفظ وصیّتی و ارع عهدی، فانی قد وقفتک الیوم منّی موقفا لا ینبغی لبشر بعدک ان یقوم مقامک منّی ادنیتک و قرّبتک حتّی سمعت کلامی و کنت باقرب الامکنة منّی فانطلق برسالتی فانک بعینی و سمعی و انّ معک نصری و انّی قد البستک جبّة من سلطانی، تستکمل بها القوة فی امری، فانت جند عظیم من جندی بعثتک الی خلق ضعیف من خلقی، بطر نعمتی و امن مکری و انکر ربوبیتی و عبد دونی و زعم انّه لا یعرفنی و انّی اقسم بعزّتی لو لا الحجة و العذر الّذی وضعته بینی و بین خلقی لبطشت به بطشة جبّار یغضب لغضبه السماء و الارض و الجبال و البحار فان اذنت للسّماء حصبته، و ان اذنت للارض ابتلعته و ان اذنت للجبال دمّرته، و ان اذنت للحبار غرّقته، و لکنّه هان علیّ و سقط من عینی و وسعه حلمی و استغنیت بما عندی و حقّ لی انا الغنیّ لا غنی غیری، فبلغه رسالتی و ادعه الی عبادتی و توحیدی، و حذّره نقمتی و بأسی، و اخبره انه لا یقوم شی‌ء لغضبی و ذکّره إیای و قل له فیما بین ذلک «قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‌» و اخبر انّی الی العفو و المغفرة اسرع الی الغضب و العقوبة و لا یروعنک ما البسته من لباس الدنیا، فان ناصیته بیدی لیس یطرف و لا ینطق و لا یتنفس الّا بعلمی و اذنی، و قال له اجب ربّک فانّه واسع المغفرة امهلک اربع مائة سنة و فی کلّها کنت تبارزه بالمحاربة و هو یمطر علیک السّماء و ینبت لک الارض و یلبسک العافیة لا تسقم و لا تهرم و لم تفتقر و لم تغلب و لو شاء ان یخلعک من ذلک او یسلبکه فعل، و لکنّه ذو أناة و ذو حلم عظیم.
هوش مصنوعی: خداوند به موسی (علیه‌السلام) دستور می‌دهد که با فرعون به زبان نرم و ملایم سخن بگوید، زیرا او به او وظیفه‌ای بزرگ واگذار کرده است. موسی باید به فرعون بگوید که او از نزدیک با او بوده و همواره در حمایت اوست و قدرتی از جانب خداوند با اوست. خداوند به موسی خبر می‌دهد که فرعون از نعمات او کفر ورزیده و خود را به انکار خداوند واداشته است. اگر نبود حجتی که میان خدا و بندگانش قرار داده، خداوند به شدت با فرعون برخورد می‌کرد، اما خداوند به خاطر رحمت و حلم خود او را به حال خود رها کرده و فرصت توبه داده است. موسی باید فرعون را به عبادت و یکتاپرستی دعوت کند و او را از خشم خداوند هشدار دهد و یادآوری کند که خداوند سریع‌تر به سوی عفو و بخشش می‌شتابد تا به خشم و مجازات. همچنین، خداوند به موسی خاطرنشان می‌کند که فرعون در این دنیا با نعمت‌هایی محاط است، اما در حقیقت، همه چیز به اراده و علم الهی وابسته است.