قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». ذکر اللَّه حبذا ذکراه جل الملک الحق تعالی اللَّه ما اشرف ذکره و ما اعلاه و ما اطیب وصفه و ما احلاه، فهو العزیز الصّمد الا له، اللَّه است قدیم و آفریدگار رحمن است عظیم و پروردگار، رحیم است و حلیم و آمرزگار، کریمست و لطیف، عیب پوش و عذر پوش و رهیدار، دستگیر و کارساز، عذر پذیر و سپاس دار، نغز کردار و خوش گفتار و لطیف دیدار، جمال نام امروز نصیب گفتار، جمال نام فردا نصیب دیدار، الهی در ازل تومان بر گرفتی و کس نگفت که بردار، اکنون که بر گرفتی بمگذار و در سایه لطف خود میدار، قوله: «طه» اینست خطاب خطیر و نظام بینظیر، اینست سخن پر آفرین و بر دلها شیرین، دل را انس و جان را پیغام، از دوست یادگار و بر جان عاشقان سلام. «طه» هم نامست و هم تعریف، هم مدح، و هم پیغام، نام راست و تعریف درست، مدح بسزا پیغام تمام. قومی گفتند سوگندیست که ربّ العزّة یاد میکند بصفات و افعال خویش، میگوید بطول خداوند بر بندگان، بپاکی حق از گفت ناسزایان، بطهارت دل محمّد خاتم پیغمبران، بطهارت اهل بیت محمّد شمعهای تابان، بطهارت دل عارفان و سوز سرّ والهان. بدرخت طوبی جای ناز بهشتیان، بطرب اهل بهشت و یافت روح و ریحان، باین جمله سوگند یاد میکند: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی». سعید جبیر گفت. طا از طیّب است و ها از هادی، طا اشارتست بپاکی، و پاکی اللَّه را صفتست، و ها اشارتست بهدایت، و اللَّه ولی هدایتست، طا آنست که مصطفی (ص) گفت: انّ اللَّه تعالی طیب لا یقبل الّا الطیب».
ها آنست که قرآن مجید از آن خبر داد: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا»
. اللَّه بحقیقت راه نمای و دل گشای مؤمنانست، سرارای و مهر فزای رهیگانست، طیب از عیب پاک، صمد از دریافت پاک، برتر از دوری پاک، نزدیک از آمیغ پاک، قیوم از تغیّر پاک، احد از انباز و جفت و فرزند و کفو و همتا پاک، یافته از دریافت پاک، صبور از عجز پاک، مانع از بخل پاک، منتقم از حقد پاک، جبّار از جور پاک، متکبّر از بغی پاک، غضبان از ضجر پاک، شناختنی از اوهام پاک، صانع از حاجت پاک».
قوله: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی» تسکین روعة مصطفی (ص) است که او ترسندهتر خلق بود چنان که گفت: انّی ارجو ان اکون اخشاکم للَّه»
یاران گفتند، رسول خدا نماز کردی و در دل مبارک وی چندان ترس بودی که میجوشیدی چنان که آب گرم جوشیدی بر آتش. عمر خطّاب گفت: وی را دیدم در ملتزم ایستاده و زار زار میگریست، چون مرا دید گفت: هاهنا تسکب العبرات.
قوله: «إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی»، قرآن یادگار ترسندگانست و خشیت ترس زنده دلان و عالمان است، یقول اللَّه تعالی: «إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» ترسی که خاطر را از حرمت مرکب کند، و اخلاق را مهذب کند، و اطراف را ادب کند.
هر دل که در آن از خدای عزّ و جلّ ترس نیست آن دل خرابست و معدن فتنه، و از نظر اللَّه محروم و از تبصره شناخت حق محجوب، دلیری و بیحرمتی و ناپاکی را باللّه چه رویست، و با وی چه سر و کار، این چنانست که مصطفی (ص) گفت در قنوت: «و الشرّ لیس الیک»
شر را بتو چه راه و اهل آن را با تو چه روی.
قوله: «تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی» این قرآن فرو فرستاده خالق زمین و آسمانست، انس دل دوستان و مرهم درد سوختگانست، شفای درد و طبیب بیمار دلانست، مصطفی (ص) گفت: «الّا من اشتاق الی اللَّه فلیسمع کلام اللَّه فان مثل القرآن کمثل جراب مسک، ایّ وقت فتحته فاح ریحه».
جایی دیگر گفت: «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ» فرو فرستاده آن عزیز است که او را هم نور عزّت است و هم نار عزّت. بنور عزّت آشنا را بیفروخت و بنار عزّت بیگانه را بسوخت، جای دیگر گفت: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ» فرو فرستاده خداوند جهانیان است، پروردگار و دارنده همگانست، یکی تن پرورد بنعمت و دل پرورد بمحبّت، آن در ناز و نعمت، و این در راز ولینعمت، آن بر درگاه شریعت است در خدمت و ریاضت، این در پیشگاه حقیقت سزای صحبت و قربت.
قوله: «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» هفت جای در قرآن یاد کرد که من بر عرش مستویم.
شیخ الاسلام انصاری گفت قدس اللَّه روحه، استواء خداوند بر عرش در قرآنست و مرا بدین ایمانست، تأویل نجویم که تأویل درین باب طغیانست، ظاهر قبول کنم و باطن تسلیم، این اعتقاد سنیّانست، و نادر یافته بجان پذیرفته طریقت ایشانست، ایمان من سمعی است، شرع من خبری است، معرفت من یافتنی است، خبر را مصدقم یافت را محققم، سمع را متبعّم، بآلت عقل، بگواهی صنع، بدلالت نور، باشارت تنزیل، به پیغام رسول، بشرط تسلیم، امّا همیدانم که نه جایگیر است بحاجت، که جای نمایست بحجت، نه عرش بر دارنده اللَّه تعالی است، که اللَّه دارنده و نگهدارنده عرشست، عرش خداجویان را ساخته، نه خداشناسان را، خداجوی دیگرست و خدا شناس دیگر، خداجوی را گفت: «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» خداشناسان را گفت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» بر عرش بذات، بعلم هر جای، بصحبت در جان، بقرب در نفس. ای جوانمرد در خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» رخت فرو منه که «فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» با وی روانست، بر بساط «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ» آرام مگیر که «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» زبر آنست، با «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ» گستاخ مباش که «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ» از بر آنست، هر چه «هُوَ الْأَوَّلُ» میدهد «هو الآخر» میرباید، هر چه «هو الظاهر» نشان میکند، «هو الباطن» محو میکند، این همه چیست، تا مؤمن میان خوف و رجا و عارف میان قبض و بسط طوف میکنند، نمیتوان گفت که نمیتوان یافت، که شریعت خصمی میکند، و نمیتوان گفت که توان یافت، که عزّت رضا نمیدهد، عزیز عظیم لا یعرف قدره و لا یدرک حقه، لطیف ودود یحبهم و یحبّونه.
قوله: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی» النفسی لا تقف علی ما فی القلب، و القلب لا یقف علی اسرار الروح، و الروح لا سبیل له الی حقائق السر، و الّذی هو اخفی فما لا یطّلع علیه الّا الحق. نفس چه داند که در کنج خانه دل چه تعبیه است، دل چه داند که در حرم روح چه لطائف است، روح چه داند که در سراپرده سرّ چه ودایع است، سرّ چه داند که در اخفی چه حقایقست، نفس محلّ امانتست، دل خانه معرفتست، روح نشانه مشاهدتست، سرّ محط رحل عشق است، اخفی حق داند که چیست، و داننده آن کیست، وهم و فهم خلق از دانش آن تهیست.
قوله: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» هر منزل که سلطان آنجا فرو خواهد آمد فراش باید که از پیش برود و آن منزل بروبد، از خاشاک و خس پاک کند، چهار بالش سلطان بنهد، تا چون سلطان در رود، کارها ساخته بود و منزل پرداخته، چون سلطان عزت الّا اللَّه بسینه بنده نزول کند فرّاش لا اله از پیش بیاید، و ساحت سینه بجاروب تجرید و تفرید بروبد و خس و خاشاک بشریّت و آدمیّت و شیطنت نیست کند و بیرون او کند آب رضا بزند، فرش وفا بیفکند، عود صفا بر مجمره و لا بسوزد، چهار بالش سعادت و دست سیادت بنهد، تا چون سلطان الا اللَّه در رسد، در مهد عهد بر سریر سر تکیه زند. شعر:
تکیه بر جان رهی کن که ترا باد فدا
چکنی تکیه بر آن گوشه دار افزبنا
قوله: «وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی إِذْ رَأی ناراً» آتش نشان جودست، و دلیل سخا، عرب آتش افروزد تا بدان مهمان گیرد، هیچکس بآتش مهمانی چون موسی (ع) نیافت و هیچکس از آتش میزبانی چون اللَّه تعالی ندید، موسی آتشی میجست که خانه افروزد. آتشی یافت که جان و دل سوزد، همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان، بآتش جان سوز شکیبایی نتوان. آتشها بر تفاوتست، آتش شرم و آتش شوق و آتش مهر، آتش شرم تفرّق سوزد، آتش شوق صبر سوزد، آتش مهر دو گیتی سوزد، تا جز از حق نماند، دلیل یافت دوستی دو گیتی بسوختن است، نشان محقق با غیر حق نپرداختن است، علامت نیستی در خود برسیدن است، باران که بدریا رسید برسید، در خود برسید آن کس که بمولی رسید، موسی (ع) بسر مشرب توحید رسیده بود، که خطاب: «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» شنید، او را فرمودند که قدم در عالم تفرید نه، پای بر دو گیتی نهاد و مولی را همّت یگانه کرد.
قوله: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» ای فرّغ قلبک عن حدیث الدّارین، و تجرّد للحق بنعت الانفراد، ای موسی یگانه را یگانه باش، اوّل در تجرید قصد، آن گاه در نسیم انس، از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحراء لم یزل دمیدن گیرد، حجاب تقسیم از پیش برخاسته و نداء لطف بجان رسیده «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی» چون خطاب «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» بسمع موسی رسید.
سلطان هیبت بر او تاختن آورد در حیرت و دهشت افتاد، از صولت آن هیبت آرام را جای نماند نه تن صبر برتافت، نه دل با عقل پرداخت، تا ربّ العالمین بنداء لطف تدارک دل وی کرد، حدیث عصا در میان آورد گفت: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی» چیست اینکه در دست داری ای موسی؟ گفت: «هِیَ عَصایَ» عصای منست. فرمان آمد که: «أَلْقِها یا مُوسی» بیفکن این عصا که میگویی عصای منست. موسی بیفکند آن عصا مار گشت. موسی چون آهنگ مار دید که قصد وی کرد، بترسید و بهزیمت شد، ندا آمد که: «خُذْها وَ لا تَخَفْ» ای موسی بر گیر و مترس، این همان عصاست که تو گفتی و دعوی کردی که عصای منست، ای موسی ترا با دعوی چه کار بود، مردان راه دعوی نکنند و هیچ چیز بخود اضافت نکنند، آن صفت هستی و آثار دعوی موسی بود که در آن حضرت روی بوی آورد، که از دعوت بشریّت با فطرت او شوبی مانده بود، آن شوب باین دعوی پدید آمد که «عَصایَ». گفتند ای موسی هنوز ازین انیّت چیزی با تو مانده است. رحمتی بود از حق جلّ جلاله بموسی عمران که گفت: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ» تا آن همه دعوی از نهاد موسی سر بر زد و موسی (ع) را بر آن اطلاع دادند تا از آن دعوی برخاست و دامن عصمت خویش از آن گرد بیفشاند.
قوله: «وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» معجزه موسی یکی بیرون از نفس وی بود عصا، دیگر در نفس وی بودید بیضا. عصا نمود کاری است از آیات آفاق، و ید بیضا نمود کاری است از آیات انفس. و ربّ العالمین راه توحید خود بر شناخت این دو طرف نهاده میگوید جل جلاله. «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
قوله: «لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری» ای الایة الکبری و هی ما کان یجده من الشهود و الوجود و ما لا یکون بتکلّف العبد و تصرفه من فنون الاحوال التی یدرکها صاحبها ذوقا. آیت کبری بحقیقت آنست که از دیده خلق پوشیده و از تکلّف و تصرف بنده رسته، شرابی از غیب روی نهاده ناخواسته، بسرّ بنده رسیده و چاشنی آن آن بجان یافته، عیشی روحانی با صد هزار طبل نهانی، رستاخیز جاودانی، نفسی بصحبت آمیخته، جانی در آرزو آویخته، دلی بنور یافت غرق گشته، از غرق که هست طلب از یافت باز نمیداند. و از شعاع وجود عبارت نمیتواند، در آتش مهر میسوزد و از ناز باز نمیپردازد.
پیر طریقت گفت: الهی آنچه ناخواسته یافتنی است، خواهنده بدان کیست؟ و آنچه از پاداش برتر است سؤال در جنب آن چیست؟ پس هر چه از باران منت است بهار آن دمی است، و هر چه از تعرض و سؤال است از رهی مستمدّیست، الهی دانش و کوشش محنت آدمیست، و بهره هر یکی از تو بسزا کرد ازلیست.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». ذکر اللَّه حبذا ذکراه جل الملک الحق تعالی اللَّه ما اشرف ذکره و ما اعلاه و ما اطیب وصفه و ما احلاه، فهو العزیز الصّمد الا له، اللَّه است قدیم و آفریدگار رحمن است عظیم و پروردگار، رحیم است و حلیم و آمرزگار، کریمست و لطیف، عیب پوش و عذر پوش و رهیدار، دستگیر و کارساز، عذر پذیر و سپاس دار، نغز کردار و خوش گفتار و لطیف دیدار، جمال نام امروز نصیب گفتار، جمال نام فردا نصیب دیدار، الهی در ازل تومان بر گرفتی و کس نگفت که بردار، اکنون که بر گرفتی بمگذار و در سایه لطف خود میدار، قوله: «طه» اینست خطاب خطیر و نظام بینظیر، اینست سخن پر آفرین و بر دلها شیرین، دل را انس و جان را پیغام، از دوست یادگار و بر جان عاشقان سلام. «طه» هم نامست و هم تعریف، هم مدح، و هم پیغام، نام راست و تعریف درست، مدح بسزا پیغام تمام. قومی گفتند سوگندیست که ربّ العزّة یاد میکند بصفات و افعال خویش، میگوید بطول خداوند بر بندگان، بپاکی حق از گفت ناسزایان، بطهارت دل محمّد خاتم پیغمبران، بطهارت اهل بیت محمّد شمعهای تابان، بطهارت دل عارفان و سوز سرّ والهان. بدرخت طوبی جای ناز بهشتیان، بطرب اهل بهشت و یافت روح و ریحان، باین جمله سوگند یاد میکند: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی». سعید جبیر گفت. طا از طیّب است و ها از هادی، طا اشارتست بپاکی، و پاکی اللَّه را صفتست، و ها اشارتست بهدایت، و اللَّه ولی هدایتست، طا آنست که مصطفی (ص) گفت: انّ اللَّه تعالی طیب لا یقبل الّا الطیب».
هوش مصنوعی: آغاز هر کاری باید به نام خداوند رحمان و رحیم باشد. یاد خداوند بسیار نیکوست و او والاترین و زیباترین نام را دارد. خداوند عزت بخش و بینیاز است و نه تنها خالق رحمت و مهربانی است، بلکه بخشنده و شکیبا نیز میباشد. او کریم و لطیف است و همواره عیبها را میپوشاند و در نیازها یاری میکند. در سخنانش زیبایی خاصی وجود دارد که دل را آرامش میبخشد و جان را به یاد محبوب میاندازد. این نام که در آغاز ذکر شده است، مقدس و فراگیر است و برای دلها خوشایند و دلنشین است. برخی بر این باورند که این نام نشاندهنده عظمتی است که خداوند با صفات و اعمالش به بندگان خود یادآوری میکند. از جمله به پاکی خداوند و دل پیغمبر خاتم اشاره میشود. همچنین درخت طوبی و بهشتیان به عنوان نماد پاکی و برکت یاد میشوند. در نهایت، آیهای از قرآن نشاندهنده این است که خداوند کتابش را برای اندوه کسی نازل نکرده است. از طرفی، کلمات «طه» به پاکی و هدایت اشاره دارند و بیانگر این هستند که خداوند فقط چیزهای پاک را میپذیرد.
ها آنست که قرآن مجید از آن خبر داد: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا»
هوش مصنوعی: آیه قرآن اشاره به این دارد که خداوند هدایتگر افرادی است که ایمان آوردهاند.
. اللَّه بحقیقت راه نمای و دل گشای مؤمنانست، سرارای و مهر فزای رهیگانست، طیب از عیب پاک، صمد از دریافت پاک، برتر از دوری پاک، نزدیک از آمیغ پاک، قیوم از تغیّر پاک، احد از انباز و جفت و فرزند و کفو و همتا پاک، یافته از دریافت پاک، صبور از عجز پاک، مانع از بخل پاک، منتقم از حقد پاک، جبّار از جور پاک، متکبّر از بغی پاک، غضبان از ضجر پاک، شناختنی از اوهام پاک، صانع از حاجت پاک».
هوش مصنوعی: خداوند به راستی راهنمای مؤمنان و دلگشای آنهاست. او مهربانی بیپایان به رهگم شدگان میبخشد. خدای پاک از هر عیب مبراست و از هر تصوری بالاتر است. او از هر دوری و نزدیکی خالص و پاک است، و هیچ تغییری در او راه ندارد. او یکتاست و از هر شریک، جفت، فرزند و همتایی پاک و برتر است. خدا از هر نوع نیاز و وابستگی عاری است و در عین حال صبور و مقاوم است. او بخیل نیست و در عین حال توانایی انتقامگیری دارد اما از هر نوع ظلم و ستم مبراست. خدایی که از هر غم و اندوه پاک است، خود شناخته شده است و از هر نوع وهم و تصور دور است. او خالق است و از هیچ نیاز و کاستی برخوردار نیست.
قوله: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی» تسکین روعة مصطفی (ص) است که او ترسندهتر خلق بود چنان که گفت: انّی ارجو ان اکون اخشاکم للَّه»
هوش مصنوعی: این عبارت نشاندهنده این است که خداوند قرآن را بر پیامبر (ص) نازل نکرده تا او را به زحمت بیندازد. این جمله به نوعی تسکین دهنده دل پیامبر است، چون او بیش از دیگران احساس ترس و نگرانی میکند. پیامبر در این زمینه به خدا میگوید که امیدوار است از همه بندگان خدا، بیشتر از همه او خدا را میترساند و از او میترسد.
یاران گفتند، رسول خدا نماز کردی و در دل مبارک وی چندان ترس بودی که میجوشیدی چنان که آب گرم جوشیدی بر آتش. عمر خطّاب گفت: وی را دیدم در ملتزم ایستاده و زار زار میگریست، چون مرا دید گفت: هاهنا تسکب العبرات.
هوش مصنوعی: یاران گفتند که پیامبر خدا نماز خواند و در دل پاکش ترسی داشت که به شدت در حال جوشیدن بود، مانند آبی که روی آتش در حال جوش است. عمر فاروق گفت: او را در کنار کعبه دیدم که به شدت گریه میکرد، و وقتی مرا دید، گفت: اینجا اشکها فرو میریزد.
قوله: «إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی»، قرآن یادگار ترسندگانست و خشیت ترس زنده دلان و عالمان است، یقول اللَّه تعالی: «إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» ترسی که خاطر را از حرمت مرکب کند، و اخلاق را مهذب کند، و اطراف را ادب کند.
هوش مصنوعی: قرآن یادآور معانی و آموزههایی برای افرادی است که از خداوند میترسند. این ترس ویژهی انسانهای خردمند و دانشمندان است. خداوند میفرماید که تنها دانشمندان از بندگانش از او میترسند. این نوع ترس به انسان کمک میکند تا احترام به مخلوقات را در نظر داشته باشد، رفتارهای ناپسند را اصلاح کند و به اطرافیان ادب بیاموزد.
هر دل که در آن از خدای عزّ و جلّ ترس نیست آن دل خرابست و معدن فتنه، و از نظر اللَّه محروم و از تبصره شناخت حق محجوب، دلیری و بیحرمتی و ناپاکی را باللّه چه رویست، و با وی چه سر و کار، این چنانست که مصطفی (ص) گفت در قنوت: «و الشرّ لیس الیک»
هوش مصنوعی: هر دلی که در آن ترس از خداوند وجود نداشته باشد، دل از هم پاشیده و محل فتنه است. این دل از نظر خدا محروم و از شناخت حقیقت دور است. دلیری و بیاحترامی و ناپاکی در چنین دلی چه معنا دارد و چه ارتباطی با آن دارد؟ این موضوع به نوعی به سخنی از پیامبر (ص) اشاره دارد که در دعا فرمودهاند: «و شر به سوی تو نیست».
شر را بتو چه راه و اهل آن را با تو چه روی.
هوش مصنوعی: بدی را به تو چه ربطی دارد و کسانی که به بدی میپردازند، با تو چه ارتباطی دارند؟
قوله: «تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی» این قرآن فرو فرستاده خالق زمین و آسمانست، انس دل دوستان و مرهم درد سوختگانست، شفای درد و طبیب بیمار دلانست، مصطفی (ص) گفت: «الّا من اشتاق الی اللَّه فلیسمع کلام اللَّه فان مثل القرآن کمثل جراب مسک، ایّ وقت فتحته فاح ریحه».
هوش مصنوعی: این آیه اشاره به این دارد که قرآن توسط کسی که خالق زمین و آسمان است، نازل شده است. این کتاب مقدس برای دوستان خدا منبع آرامش و تسکین دردهای روحی است و به عنوان دارویی برای درمان مشکلات دلها عمل میکند. پیامبر اسلام (ص) فرمودهاند که اگر کسی مشتاق دیدار خداوند است، باید به کلام او گوش دهد، زیرا قرآن همانند کیسهای از مشک است که هر زمان آن را باز کنید، بوی خوشی از آن بیرون میآید.
جایی دیگر گفت: «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ» فرو فرستاده آن عزیز است که او را هم نور عزّت است و هم نار عزّت. بنور عزّت آشنا را بیفروخت و بنار عزّت بیگانه را بسوخت، جای دیگر گفت: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ» فرو فرستاده خداوند جهانیان است، پروردگار و دارنده همگانست، یکی تن پرورد بنعمت و دل پرورد بمحبّت، آن در ناز و نعمت، و این در راز ولینعمت، آن بر درگاه شریعت است در خدمت و ریاضت، این در پیشگاه حقیقت سزای صحبت و قربت.
هوش مصنوعی: در جای دیگری گفته شده که قرآن، پیام آسمانی است که از سوی خداوند عزیز و مهربان نازل شده است. او کسی است که هم عزت و اقتدار دارد و هم میتواند عذاب و گرفتاری برساند. کسانی که با نور عزت آشنا هستند، مورد لطف و رحمت قرار میگیرند، در حالی که کسانی که از آن دور هستند، گرفتار عذاب میشوند. همچنین، این کتاب به عنوان پیام پروردگار جهانیان معرفی شده است، که برای همگان رحمت و نعمت را به ارمغان میآورد. یکی از جنبههای این نعمت، پرورش روح و دل است که به مهربانی و محبت منجر میشود، در حالی که دیگری در برابر شریعت و قوانین الهی به خدمت مشغول است. در اینجا دو بعد اساسی وجود دارد: یک بُعد در نعمت و لذت زندگی و بُعد دیگر در حقیقت و نزدیکی به خداوند.
قوله: «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» هفت جای در قرآن یاد کرد که من بر عرش مستویم.
هوش مصنوعی: در قرآن کریم در هفت نقطه به این موضوع اشاره شده است که خداوند رحمان بر عرش نشسته است.
شیخ الاسلام انصاری گفت قدس اللَّه روحه، استواء خداوند بر عرش در قرآنست و مرا بدین ایمانست، تأویل نجویم که تأویل درین باب طغیانست، ظاهر قبول کنم و باطن تسلیم، این اعتقاد سنیّانست، و نادر یافته بجان پذیرفته طریقت ایشانست، ایمان من سمعی است، شرع من خبری است، معرفت من یافتنی است، خبر را مصدقم یافت را محققم، سمع را متبعّم، بآلت عقل، بگواهی صنع، بدلالت نور، باشارت تنزیل، به پیغام رسول، بشرط تسلیم، امّا همیدانم که نه جایگیر است بحاجت، که جای نمایست بحجت، نه عرش بر دارنده اللَّه تعالی است، که اللَّه دارنده و نگهدارنده عرشست، عرش خداجویان را ساخته، نه خداشناسان را، خداجوی دیگرست و خدا شناس دیگر، خداجوی را گفت: «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» خداشناسان را گفت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» بر عرش بذات، بعلم هر جای، بصحبت در جان، بقرب در نفس. ای جوانمرد در خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» رخت فرو منه که «فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» با وی روانست، بر بساط «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ» آرام مگیر که «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» زبر آنست، با «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ» گستاخ مباش که «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ» از بر آنست، هر چه «هُوَ الْأَوَّلُ» میدهد «هو الآخر» میرباید، هر چه «هو الظاهر» نشان میکند، «هو الباطن» محو میکند، این همه چیست، تا مؤمن میان خوف و رجا و عارف میان قبض و بسط طوف میکنند، نمیتوان گفت که نمیتوان یافت، که شریعت خصمی میکند، و نمیتوان گفت که توان یافت، که عزّت رضا نمیدهد، عزیز عظیم لا یعرف قدره و لا یدرک حقه، لطیف ودود یحبهم و یحبّونه.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری بیان کرد که اعتقاد به استواء خداوند بر عرش در قرآن وجود دارد و او به این مسئله ایمان دارد. برای او تأویل این مفهوم بیمعناست و او بر ظاهَر این آیات ایمان دارد و باطن را تسلیم میکند. او میگوید که این اعتقاد متعلق به اهل سنت است و او طریقت ایشان را در دل پذیرفته است. ایمان او بر اساس شنیدن، شرع بر مبنای اخبار، و معرفت بر اساس کشف است. او اخبار را باید تصدیق کند و بر اساس عقل، آفرینش، نور، تنزیل، و پیام رسول، با شرط تسلیم، حقایق را درک میکند.
او همچنین تأکید میکند که خداوند به معنای حقیقی بر عرش قرار ندارد، بلکه او خالق و نگهدارنده عرش است. خداجویان و خداشناسان به دو صورت به خداوند نگاه میکنند، اولی به آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» استناد میکند و دومی به «وَ هُوَ مَعَكُمْ» اشاره دارد. او به جوانان میگوید که در خلوت، نباید خود را از خدا غافل کنند و آگاه باشند که خداوند در همه جا حاضر است. همچنین اشاره میکند که هر نگاهی نمیتواند ذات خداوند را درک کند و او فراتر از تصور بشر است.
در نهایت، او به نقش متضاد خوف و رجا برای مؤمنان و قبض و بسط برای عارفان پرداخته و بیان میکند که شریعت همواره در تقابل با خواستههای انسان است. در انتها، او از ویژگیهای خداوند به عنوان عزیز و لطیف یاد کرده و بیان میکند که خداوند دوستدار بندگانش است.
قوله: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی» النفسی لا تقف علی ما فی القلب، و القلب لا یقف علی اسرار الروح، و الروح لا سبیل له الی حقائق السر، و الّذی هو اخفی فما لا یطّلع علیه الّا الحق. نفس چه داند که در کنج خانه دل چه تعبیه است، دل چه داند که در حرم روح چه لطائف است، روح چه داند که در سراپرده سرّ چه ودایع است، سرّ چه داند که در اخفی چه حقایقست، نفس محلّ امانتست، دل خانه معرفتست، روح نشانه مشاهدتست، سرّ محط رحل عشق است، اخفی حق داند که چیست، و داننده آن کیست، وهم و فهم خلق از دانش آن تهیست.
هوش مصنوعی: اگر به صدای بلند سخن بگویی، او به راستی آنچه را در دل پنهان است میداند. نفس هیچ ندانند که در دل چه میگذرد، و دل از رازهای روح آگاهی ندارد، و روح نیز نمیتواند به حقایق نهفته دست یابد. آنچه که در عمق پنهان است تنها حق میتواند به آن پی ببرد. نفس، به عنوان امانتدار، دل، به عنوان جایگاه دانش، روح، به عنوان نشانهای از مشاهده، و سرّ، مکانی برای عشق است. تنها در اخفی حقیقت را میداند و میفهمد که آن حقیقت چیست و آن داننده کیست؛ در حالی که تصورات و درک انسانها از این علم تهی است.
قوله: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» هر منزل که سلطان آنجا فرو خواهد آمد فراش باید که از پیش برود و آن منزل بروبد، از خاشاک و خس پاک کند، چهار بالش سلطان بنهد، تا چون سلطان در رود، کارها ساخته بود و منزل پرداخته، چون سلطان عزت الّا اللَّه بسینه بنده نزول کند فرّاش لا اله از پیش بیاید، و ساحت سینه بجاروب تجرید و تفرید بروبد و خس و خاشاک بشریّت و آدمیّت و شیطنت نیست کند و بیرون او کند آب رضا بزند، فرش وفا بیفکند، عود صفا بر مجمره و لا بسوزد، چهار بالش سعادت و دست سیادت بنهد، تا چون سلطان الا اللَّه در رسد، در مهد عهد بر سریر سر تکیه زند. شعر:
هوش مصنوعی: خداوند، تنها معبودی جز او نیست. هر زمان که سلطان به جایی وارد میشود، نیاز است که خدمتگزار پیش از او برود و آن مکان را آماده کند. خدمتگزار باید آنجا را از زباله و کثیفی پاک کند و چهار بالش برای سلطان بگذارد، تا زمانی که او وارد میشود، همه چیز آماده باشد. وقتی که عظمت خداوند به دل بنده نازل میشود، خدمتگزار باید با کلمات "لا اله" پیش بیاید و فضای دل را از تمامی ناخرسندیها و پلیدیها پاک کند. او باید آب پاکی بریزد و فرش وفا را بیفکند و عود خوشبوی را بر آتش بگذارد تا بوی خوشی بیافشاند. چهار بالش سعادت و رهایی را بگذارد تا زمانی که سلطان واقعی وارد میشود و بر تخت عهد قرار گیرد.
تکیه بر جان رهی کن که ترا باد فدا
چکنی تکیه بر آن گوشه دار افزبنا
هوش مصنوعی: به خودت تکیه کن و به امید کمک دیگران نباش، زیرا ممکن است حوادث ناگواری برایت پیش بیاید. به آن نقطهای که میتوانی به آن اعتماد کنی، تکیه کن و به سمت پیشرفت حرکت کن.
قوله: «وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی إِذْ رَأی ناراً» آتش نشان جودست، و دلیل سخا، عرب آتش افروزد تا بدان مهمان گیرد، هیچکس بآتش مهمانی چون موسی (ع) نیافت و هیچکس از آتش میزبانی چون اللَّه تعالی ندید، موسی آتشی میجست که خانه افروزد. آتشی یافت که جان و دل سوزد، همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان، بآتش جان سوز شکیبایی نتوان. آتشها بر تفاوتست، آتش شرم و آتش شوق و آتش مهر، آتش شرم تفرّق سوزد، آتش شوق صبر سوزد، آتش مهر دو گیتی سوزد، تا جز از حق نماند، دلیل یافت دوستی دو گیتی بسوختن است، نشان محقق با غیر حق نپرداختن است، علامت نیستی در خود برسیدن است، باران که بدریا رسید برسید، در خود برسید آن کس که بمولی رسید، موسی (ع) بسر مشرب توحید رسیده بود، که خطاب: «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» شنید، او را فرمودند که قدم در عالم تفرید نه، پای بر دو گیتی نهاد و مولی را همّت یگانه کرد.
هوش مصنوعی: آتش نماد بخشندگی و فراخی در دل عربهاست، که برای استقبال از مهمانان خود آتش را روشن میکنند. هیچکس به پای میزبانی موسی (ع) نمیرسد و هیچکسی نیز نمیتواند مهمانی چون خداوند را تجربه کند. موسی از آتشی میجست که خانه را گرم کند، اما آتشی یافت که جان و دلش را به آتش کشید. هر نوع آتش ویژگیهای خاص خود را دارد؛ آتش شرم، آتش شوق و آتش مهر. آتش شرم برای تفرقه میسوزد، آتش شوق به خاطر صبر میسوزد و آتش مهر دو دنیای مختلف را میسوزاند، تا در نهایت تنها حق باقی بماند. نشانه دوستی در دو دنیا سوزاندن است و نشانه حقیقت، نپرداختن به غیر از حق. رسیدن به حقیقت یعنی آنکه باران به دریا میرسد و کسی که به خداوند نزدیک میشود، در خود به آرامش میرسد. موسی (ع) به مقام توحید و یگانگی رسید و ندای الهی «من پروردگارت هستم» را شنید. او به جهانی مملو از یگانگی پای نهاد و همت خویش را به سوی پروردگار یگانه معطوف کرد.
قوله: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» ای فرّغ قلبک عن حدیث الدّارین، و تجرّد للحق بنعت الانفراد، ای موسی یگانه را یگانه باش، اوّل در تجرید قصد، آن گاه در نسیم انس، از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحراء لم یزل دمیدن گیرد، حجاب تقسیم از پیش برخاسته و نداء لطف بجان رسیده «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی» چون خطاب «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» بسمع موسی رسید.
هوش مصنوعی: باید نعلیت را درآوری، تا از افکار دنیوی خود فارغ شوی و برای حق به تنهایی آماده شوی. ای موسی، باید به یکتایی خداوند توجه کنی. نخست باید در نیت خود خالص شوی و سپس به لطف الهی نزدیک شوی. از دو جهان دل بکن تا نسیم محبت و دوستی الهی بر تو بوزد. باید حجابهای جدایی از میان برداشته شود و صدای لطف و محبت الهی به جانت برسد، همچنان که خطاب «من پروردگار توام» به گوش موسی رسید.
سلطان هیبت بر او تاختن آورد در حیرت و دهشت افتاد، از صولت آن هیبت آرام را جای نماند نه تن صبر برتافت، نه دل با عقل پرداخت، تا ربّ العالمین بنداء لطف تدارک دل وی کرد، حدیث عصا در میان آورد گفت: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی» چیست اینکه در دست داری ای موسی؟ گفت: «هِیَ عَصایَ» عصای منست. فرمان آمد که: «أَلْقِها یا مُوسی» بیفکن این عصا که میگویی عصای منست. موسی بیفکند آن عصا مار گشت. موسی چون آهنگ مار دید که قصد وی کرد، بترسید و بهزیمت شد، ندا آمد که: «خُذْها وَ لا تَخَفْ» ای موسی بر گیر و مترس، این همان عصاست که تو گفتی و دعوی کردی که عصای منست، ای موسی ترا با دعوی چه کار بود، مردان راه دعوی نکنند و هیچ چیز بخود اضافت نکنند، آن صفت هستی و آثار دعوی موسی بود که در آن حضرت روی بوی آورد، که از دعوت بشریّت با فطرت او شوبی مانده بود، آن شوب باین دعوی پدید آمد که «عَصایَ». گفتند ای موسی هنوز ازین انیّت چیزی با تو مانده است. رحمتی بود از حق جلّ جلاله بموسی عمران که گفت: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ» تا آن همه دعوی از نهاد موسی سر بر زد و موسی (ع) را بر آن اطلاع دادند تا از آن دعوی برخاست و دامن عصمت خویش از آن گرد بیفشاند.
هوش مصنوعی: سلطان قدرت به او حمله کرد و او در حیرت و ترس فرورفت. تأثیر این قدرت بر آرامش روح او به حدی بود که نه بدنش توان ایستادگی داشت و نه دلش با عقلش سازگار بود. تا اینکه خداوند با لطف خود دل او را آرام کرد و از او پرسید: «اینکه در دست داری چیست؟» موسی پاسخ داد: «این عصای من است». خداوند فرمان داد: «این عصا را بیفکن». موسی عصا را افکند و آن تبدیل به مار شد. وقتی موسی دید که مار به سمت او میآید، ترسید و عقبنشینی کرد. اما ندایی آمد و گفت: «این را بگیر و نترس». این همان عصاست که تو گفتی، و موسی را به یادآوری حقیقی خود فراخواند. به او گفته شد که مردان راستین دعوی نمیکنند و نباید چیزی را به خود نسبت دهند. این واقعیت وجودی و تأثیر دعوی موسی بود که در آن جمع به او نشان داده شد. وی هنوز از خودپرستی و انیّت رنج میبرد و خداوند از روی رحمت به او فرمود: «این عصا چیست؟» تا موسی از این دعوی کنارهگیری کند و از پاکی خود دفاع نماید.
قوله: «وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» معجزه موسی یکی بیرون از نفس وی بود عصا، دیگر در نفس وی بودید بیضا. عصا نمود کاری است از آیات آفاق، و ید بیضا نمود کاری است از آیات انفس. و ربّ العالمین راه توحید خود بر شناخت این دو طرف نهاده میگوید جل جلاله. «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که معجزه موسی به دو صورت وجود دارد: یکی عصا که نشانهای از آیات خارجی و عالم طبیعت است و دیگری "ید بیضای" او که نشانهای از آیات درونی و در خود انسان است. این دو بر جنبههای مختلف توحید تأکید دارند و خداوند بیان میکند که نشانههای خود را در جهان و در درون انسانها به نمایش خواهد گذاشت تا آنان پی ببرند که او حقیقت است.
قوله: «لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری» ای الایة الکبری و هی ما کان یجده من الشهود و الوجود و ما لا یکون بتکلّف العبد و تصرفه من فنون الاحوال التی یدرکها صاحبها ذوقا. آیت کبری بحقیقت آنست که از دیده خلق پوشیده و از تکلّف و تصرف بنده رسته، شرابی از غیب روی نهاده ناخواسته، بسرّ بنده رسیده و چاشنی آن آن بجان یافته، عیشی روحانی با صد هزار طبل نهانی، رستاخیز جاودانی، نفسی بصحبت آمیخته، جانی در آرزو آویخته، دلی بنور یافت غرق گشته، از غرق که هست طلب از یافت باز نمیداند. و از شعاع وجود عبارت نمیتواند، در آتش مهر میسوزد و از ناز باز نمیپردازد.
هوش مصنوعی: در این متن به عظمت نشانههای الهی اشاره شده است. منظور از نشانههای بزرگ، تجربیاتی است که انسان در زندگی خود از آنها آگاه میشود و درک میکند. این نشانهها به نوعی فراتر از تلاشهای انسان هستند و به صورت ناخواسته به او ارائه میشوند. این نشانهها میتوانند به شکل طعم و لذتی روحانی در زندگی افراد بروز پیدا کنند، که فراتر از درک معمولی است. در این حالت، فرد به شدت تحت تأثیر این تجربیات قرار میگیرد، احساسی عمیق و شگفتآور را تجربه میکند و در پی آن، دیگر نمیتواند از این لذتی که یافته، دل بکند. او در آتش عشق میسوزد و از زیباییهای عشق و محبت نمیگذرد.
پیر طریقت گفت: الهی آنچه ناخواسته یافتنی است، خواهنده بدان کیست؟ و آنچه از پاداش برتر است سؤال در جنب آن چیست؟ پس هر چه از باران منت است بهار آن دمی است، و هر چه از تعرض و سؤال است از رهی مستمدّیست، الهی دانش و کوشش محنت آدمیست، و بهره هر یکی از تو بسزا کرد ازلیست.
هوش مصنوعی: پیر طریقت میگوید: خدایا، آنچه که بدون خواسته انسانی به دست میآید، چه کسی را به دنبال خود میکشاند؟ و آنچه که فراتر از پاداش است، در کنار آن چه سوالی وجود دارد؟ بنابراین، هر نعمت و برکتی که از باران ناشی میشود، بهاری است که در هر لحظه احساس میشود، و هر تعرض و سوالی از راهی به دست میآید که نیازمند است. خدایا، علم و تلاش، زحمت انسان است و سهم هر کس از تو، به اندازهای که سزاور است ازلی و مقدر شده است.