گنجور

۵ - النوبة الاولى

قوله تعالی: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» آن روز که در صور دمند، «وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ» و با هم آریم آن روز بدکاران را، «زُرْقاً» (۱۰۲) سبز چشمان.

«یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ» با یکدیگر براز می‌گویند، «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً» (۱۰۳) نبودید مگر ده روز.

«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ» ما دانیم آنچه می‌گویند، «إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً» انگه که می‌گویند ایشان که پاک سیرت و راست سخن‌تراند «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً» (۱۰۴) نبودید مگر یک روز.

«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ» می‌پرسند ترا از کوه‌ها «فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً» (۱۰۵) گو می‌برکند آن را خداوند من از زمین برکندنی.

«فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً» (۱۰۶) آن را گذارد هامونی راغ‌ «لا تَری‌ فِیها عِوَجاً» نه در آن کژی بینی «وَ لا أَمْتاً» (۱۰۷) و نه بالایی.

«یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ» آن روز که خلق بر نشان آن باز خواننده می‌آیند «لا عِوَجَ لَهُ» در آن کژی و غلط نه، «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ» و آوازها همه فروشده تا رحمن سخن گوید: «فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً» (۱۰۸) نشنوی مگر آوازی نرم.

«یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ» آن روز سود ندارد پایمردی و خواهش، «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» مگر آن کس را که دستوری دهد او را رحمن «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» (۱۰۹) و او را سخن گفتن بپسندند.

«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» او می‌داند آنچه پیش ایشانست «وَ ما خَلْفَهُمْ» و آنچه واپس ایشانست «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» (۱۱۰) و ایشان او را نیک نمی‌دانند.

«وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ» درماند و اسیر و بسته گشت همه رویها، «لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ» آن زنده پاینده را، «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» (۱۱۱) و باز نومیدی کشید آن کس که بار کفر کشید.

«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ» و هر که کار نیک کند، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و او گرویده است، «فَلا یَخافُ ظُلْماً» نترسد از خدای ستمی، «وَ لا هَضْماً» (۱۱۲) و نه شکستی.

«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» هم چنان فرو فرستادیم این سخن را، «قُرْآناً عَرَبِیًّا» قرآنی تازی، «وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ» و بیم دادن در آن از گونه گونه گردانیدیم «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» تا مگر بترسند، «أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً» (۱۱۳) یا قرآن ایشان را بیداری و یاد کردنی و پند پذیرفتنی نو پدید آرد.

«فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» پاکست و بی عیب و برتر آن خدای پادشاه براستی «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» مشتاب بقران «مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی‌ إِلَیْکَ وَحْیُهُ» پیش از آن که بتو گزارده آید پیغام بان، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (۱۱۴) و بگوی خداوند من مرا حفظ افزای.

«وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ» پیمان کردیم بآدم از پیش، «فَنَسِیَ» پیمان بگذاشت «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (۱۱۵) وی را در دل کردن معصیت نیافتیم.

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ» گفتیم فریشتگان را «اسْجُدُوا لِآدَمَ» سجود کنید آدم را «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» سجود کردند مگر ابلیس «أَبی‌» (۱۱۶) سر باز زد.

«فَقُلْنا یا آدَمُ» پس گفتیم ای آدم «إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ» این ابلیس دشمن است ترا و جفت ترا. «فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ» بیرون نکناد هان شما را هر دو از بهشت. «فَتَشْقی‌» (۱۱۷) برنج افتید.

«إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها» ترا درین بهشت آنست که گرسنه نباشی وَ لا تَعْری‌ (۱۱۸) و نه برهنه مانی‌ «وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها» و تو تشنه نباشی در آن، «وَ لا تَضْحی‌» (۱۱۹) و نه در آفتاب باشی‌

«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ» فرادل وی داشت شیطان «قالَ یا آدَمُ» گفت ای آدم «هَلْ أَدُلُّکَ عَلی‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» ترا نشانی دهم بر درختی که بار آن خوری اینجا جاوید مانی؟ «وَ مُلْکٍ لا یَبْلی‌» (۱۲۰) و بر پادشاهی که تباه نگردد.

«فَأَکَلا مِنْها» بخورند از آن، «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» پیدا شد.

ایشان را و پدید آمد عورتهای ایشان «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما» در ایستادند و بر هم می نهادند بر عورت خویش، «مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» ازین برکهای درخت بهشت، «وَ عَصی‌ آدَمُ رَبَّهُ» عاصی شد آدم در خدای خویش، «فَغَوی‌» (۱۲۱) و از راه بیفتاد.

«ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ» پس آن اللَّه تعالی بگزید او را، «فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی‌» (۱۲۲) توبه داد او را و راه نمود

«قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً» گفت فروروید از آسمان همگان، «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» آدم و حوا ابلیس را دشمن، و ابلیس ایشان را دشمن، «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً» اگر بشما آید از من پیغامی براهنمونی، «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ» هر که پی برد براهنمونی من، «فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی‌» (۱۲۳) نه گمراه گردد نه بدبخت.

۴ - النوبة الثالثة: قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌ وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی‌» بر ذوق ارباب معرفت و جوانمردان طریقت این دو آیت اشارت بدو گروه است: گروهی که صفت انتقام درگاه عزت ذی الجلال بایشان روی نماید تا بحکم قهر پرده تجمل از روی کار ایشان بردارند و نقاب حشمت از روی جاه ایشان فرو گشایند و رقم مهجوری بر حاشیه وقت ایشان کشند و قبله رد همه عالم گردانند، گهی در چنک قبض اسیر تحیر گشته، گهی از بیم قهر عین فزع شده، نه نواختی که دل را زندگی دهد، نه زهری که نفس باو کشته شود، «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» نه روی آنکه باز گردد، نه زهره آن که فرا پیش شود، بزبان بیچارگی از سر درماندگی گوید:۵ - النوبة الثانیة: قوله: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» قرأ بو عمرو ینفخ بالنون و فتحها و ضمّ الفاء کقوله، و نحشر، و قرأ الآخرون ینفخ بالیاء و ضمها و فتح الفاء علی غیر تسمیة الفاعل. خلافست میان علماء تفسیر که صور چیست؟ قول حسن با جماعتی آنست که صور جمع صورتست و معنی نفخ صور آنست که فردا در قیامت ربّ العزّة صورتهای خلق باز آفریند چنان که در دنیا بود، آن گه روحها در وی دمند چنان که در دنیا در رحم مادر صورت بیافرید و روح در وی دمیدند. باز جمهور مفسران می‌گویند که صور شبیه قرنی است و اسرافیل در دهن گرفته و گوش بر فرمان حق نهاده تا کی فرماید او را که در آن دمد: اوّل نفخه فزع چنان که ربّ العزّة گفت: «وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ». پس نفخه صعق چنان که گفت: «فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ». سوم نفخه بعث چنان که گفت: «ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری‌ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ».

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.