گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌ وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی‌» بر ذوق ارباب معرفت و جوانمردان طریقت این دو آیت اشارت بدو گروه است: گروهی که صفت انتقام درگاه عزت ذی الجلال بایشان روی نماید تا بحکم قهر پرده تجمل از روی کار ایشان بردارند و نقاب حشمت از روی جاه ایشان فرو گشایند و رقم مهجوری بر حاشیه وقت ایشان کشند و قبله رد همه عالم گردانند، گهی در چنک قبض اسیر تحیر گشته، گهی از بیم قهر عین فزع شده، نه نواختی که دل را زندگی دهد، نه زهری که نفس باو کشته شود، «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» نه روی آنکه باز گردد، نه زهره آن که فرا پیش شود، بزبان بیچارگی از سر درماندگی گوید:

از جام وجود خود نه مستم نه نیم
زیر لگد فلک نه پستم نه نیم‌
نه راحت جان نه درد دل و ای بمن
یا رب چه کسم من که نه هستم نه نیم‌

باز گروهیند که تجلی نظر جمال لطف حق بدلهای ایشان پیوسته، نواختهای ایشان یکی امروز یکی فردا، امروز بر بساط انبساط، در روضه انس و ناز آرام گرفته و از شراب خانه محبّت هر ساعتی و لحظه‌ای جامهای مالامال از بهر ایشان روان کرده، و فردا در جنات مأوی و درجات علی صدره بقای ابد و خلّه ملک سرمد پوشیده، بر متکای اقبال در مشاهده ملک ذو الجلال نشانده، کاسات وصال متواتر، و خلعت افضال متوالی هر دمی نواختی و قبولی، هر لحظه فتوحی و وصلی، اینست که رب العالمین جل جلاله گفت: «خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی» امّا نشان استقبال این دولت و آثار یافت این رتبت و منزلت آنست که بنده حجاب غفلت از راه خود بردارد و دامن خویش از ساق جدّ کشف کند و نفس خود را بآداب شریعت ریاضت دهد و داد دین از روزگار خرد بستاند و جهد کند که اعمال و اقوال خود را بمعیار شریعت و مقتضی حقیقت راست کند، و حکم این آیت بر خود لازم گرداند و بداند که ربّ العزة می‌گوید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی‌» غفّار بناء مبالغتست، اقتضای کثرت کند، یعنی که اللَّه فراخ بخشایش است، و «لِمَنْ تابَ» فعل بنده است و فعل اقتضاء کثرت نکند، اشارت آیت آنست که اگر بنده از روی ندامت. یک بار بحق باز گردد، ربّ العزة از روی لطف و رحمت بارها بوی باز گردد، از بنده یک قدم در راه مجاهدت، و از اللَّه تعالی هزار کرم بحکم عنایت، عبدی منک قلیل طاعة و منی جلیل رحمة، منک یسیر خدمته و منی کبیر نعمة همانست که مصطفی (ص) گفته است حکایت از کردگار قدیم جلّ جلاله: «من تقرّب الی شبرا تقربت الیه ذراعا و من تقرّب الیّ ذراعا تقربت الیه باعا».

«وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ» معلومست که توبه بی‌ایمان درست نیست، پس «آمَنَ» اینجا چه فایده می‌دهد یعنی و آمن بانه لیس نجاته بتوبته و طاعته، انّما نجاته برحمته. داند که نجات وی نه بطاعت و جهد و بندگیست، بلکه بفضل و لطف الهی است، غفار از غفر است و معنی غفر پوشیدنست و ستر بر وی نگاه داشتن، و پرده عفو و رحمت بر اعمال و اقوال وی داشتن، هم طاعت و هم معصیت، که نه خود معاصی بنده را بستر حاجتست که طاعت وی را هم بستر حاجتست، اگر آفات طاعت بنده پیش وی آرند از طاعت خود بیش از آن ترسد که از معصیت. عائشة روایت کند که از: مصطفی (ص) پرسیدم معنی این آیت، «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»

هو الرّجل یزنی و یسرق و یشرب الخمر؟ قال لا هو الرجل یصلی و یصوم و یتصدّق و یخاف ان لا یقبل منه‌ رابعه عدویه بسیار گفتی: استغفر اللَّه من قلّة صدقی، فی قولی استغفر اللَّه، بدان ای جوانمرد که پرده دواست یکی برداشته، و هرگز مبادا که فرو گذارند. یکی فرو گذاشته و هرگز مبادا که بر گیرند. آن پرده برداشته، حجاب فکرت است از پیش دلهای موحدان و سینه‌های مؤمنان برداشته، و آن پرده فرو گذاشته، ستر کرم است پیش اقوال و اعمال عاصیان و مطیعان و صدّیقان و متقیان، پرده کرم بحکم قهر قدم از پیش طاعت ابلیس برداشتند همه معصیت آمده.

من لم یکن للوصال اهلا
فکل احسانه ذنوب

پرده عفو بحکم لطف و کرم پیش زلّت آدم فرو گذاشتند عنایت ازل زبان بر گشاد که: «فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».

من لم یکن للفراق اهلا
فکلّ اعضائه قلوب‌

قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی‌» عتاب موسی است که قوم را واپس گذاشت و از پیش ایشان برفت، بمیعاد حق تعالی شتافت، گفت: ای موسی! ندانستی که من ضعیفان را دوست دارم؟ شکستگان را بیش نوازم! پیوسته در دلهاشان می‌نگرم؟ هر کرا بینم در دل ایشان او را بدوست گیرم؟ تا موسی عذری داد که. «هُمْ أُولاءِ عَلی‌ أَثَرِی» ما خلفتهم لتضییعی و لکنی «عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی‌» خداوندا! تو خود دانایی و از سرّ این بنده آگاهی، که باین عجله نه تضییع ایشان خواستم و نه ترک رعایت حق صحبت ایشان قصد داشتم. لکن رضای تو خواستم و زیادت خشنودی تو جستم، گفت ای موسی رضاء من در مراعات دل ایشانست، «انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی، انا جلیس من ذکرنی»

ای موسی! چون مرا جویی در دل ایشان جو، که من در خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» با ذاکران نشینم، مونس دل درویشانم، یادگار جان عارفانم، حاضر راز محبّانم، نور دیده آشنایانم، مایه رمیدگان و زاد مضطران و پناه ضعیفانم، ای موسی، هر کجا درویشی بینی افکنده جور روزگار، خسته دهر او را غلامی کن، تا بتوانی مفارقت وی مجو، صحبت او را خریداری کن، که آن نهاد وی خزینه اسرار ازلست و تعبیه بازار ابد، با مصطفی (ص) همین وصیّت رفت «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ» ای محمد! نگر تا دو چشم خویش از ایشان بنگردانی، و ایشان را بدیگران نفروشی، که ایشان بر کشیدگان ذکر مااند، نام نهادگان فضل مااند، آراستگان لطف مااند، برداشتگان مشیّت مااند، از علم آمده، بر تقدیر عرض کرده، از ارادت نشان یافته، از حکم توقیع بر کشیده، در ازل پدید آورده علم من، امروز موجود امر من، فردا نگاه داشته حکم من، علم ولایت ازل دارد. امر ولایت وقت دارد، حکم ولایت ابد دارد، سلطان که خاصگیان دارد هر یکی را ولایتی دهد، ولایت سه است: ولایت ازل، ولایت وقت، ولایت ابد. ای علم تو جانب ازل گیر، ای امر تو راه وقت گیر، ای حکم تو دامن ابد گیر، ای آدمی ترا سه صفت دادم و آخر بخودت رسانیدم: اول بسلطان علم سپردم، پس بپادشاه امر دادم، پس بشاهنشاه حکم تسلیم کردم، پس این ندا در عالم دادم که: «وَ أَنَّ إِلی‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‌» ای علم تو بامر ده، ای امر تو بحکم ده، ای حکم تو بمن ده، علم همه صفاست، امر همه بلاست، حکم همه بقاست، که داند که درین اسرار چه تعبیه‌هاست.

۴ - النوبة الثانیة: قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» یعنی کافرا. می‌گوید، روز رستاخیز که بندگان بر اللَّه تعالی رسند هر که کافر بدو رسد و چون باو آید کافر آید. یعنی در دنیا بر کفر میرد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزاء وی دوزخست. این هاء کنایتست از مجرم و اگر با «رَبَّهُ» شود روا باشد کنایت از اللَّه بود یعنی که خدای تعالی را دوزخیست که مجرم را بدان عذاب کند. «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» ای لا یموت المجرم فیها فیستریح و لا یحیی حیاة یلذّها. جانهاشان بحنجره رسیده، نه بر آید تا برهد، نه بمقرّ خود بود تا خوش زید، این عذاب کافران و مشرکانست در دوزخ، که جاوید در دوزخ باشند. امّا عاصیان اهل توحید که بمعصیت در دوزخ شوند و جاوید در دوزخ نباشند، عذاب ایشان نه چون عذاب کافران باشد، بلکه اللَّه تعالی ایشان را در آتش بمیراند، تا از عذاب بی‌خبر باشند، تا ربّ العزة شفیع انگیزد و ایشان را بنهر الحیوان زنده گرداند.۵ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» آن روز که در صور دمند، «وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ» و با هم آریم آن روز بدکاران را، «زُرْقاً» (۱۰۲) سبز چشمان.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌ وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی‌» بر ذوق ارباب معرفت و جوانمردان طریقت این دو آیت اشارت بدو گروه است: گروهی که صفت انتقام درگاه عزت ذی الجلال بایشان روی نماید تا بحکم قهر پرده تجمل از روی کار ایشان بردارند و نقاب حشمت از روی جاه ایشان فرو گشایند و رقم مهجوری بر حاشیه وقت ایشان کشند و قبله رد همه عالم گردانند، گهی در چنک قبض اسیر تحیر گشته، گهی از بیم قهر عین فزع شده، نه نواختی که دل را زندگی دهد، نه زهری که نفس باو کشته شود، «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» نه روی آنکه باز گردد، نه زهره آن که فرا پیش شود، بزبان بیچارگی از سر درماندگی گوید:
هوش مصنوعی: این متن به دو گروه از افراد اشاره دارد. گروه اول کسانی هستند که به خاطر گناه و اعمال نادرست خود، با عذاب الهی مواجه می‌شوند. آنها در جهنم خواهند بود، جایی که نه می‌میرند و نه زندگی واقعی دارند، بلکه تنها در عذاب و عجر و حسرت به سر می‌برند. گروه دوم، افرادی هستند که با ایمان و انجام کارهای نیکو به درگاه خداوند می‌آیند و برای آنها درجات عالی و مقام‌های بزرگ در نظر گرفته شده است. به عبارت دیگر، این دو دسته نمایانگر دو مسیر متفاوت در زندگی انسان‌ها هستند: یکی مسیر گم‌راهی و عذاب، و دیگری مسیر هدایت و پاداش الهی.
از جام وجود خود نه مستم نه نیم
زیر لگد فلک نه پستم نه نیم‌
هوش مصنوعی: من نه به خاطر وجود خودم مست هستم و نه به هیچ دلیلی زیر فشار زندگی قرار دارم. نه در حالتی پایین و ضعیف هستم و نه در حالتی بینابین.
نه راحت جان نه درد دل و ای بمن
یا رب چه کسم من که نه هستم نه نیم‌
هوش مصنوعی: نه آسایش دارم و نه غم و درد درون، و ای پروردگار، من چه کسی هستم که نه موجودم و نه نیستم؟
باز گروهیند که تجلی نظر جمال لطف حق بدلهای ایشان پیوسته، نواختهای ایشان یکی امروز یکی فردا، امروز بر بساط انبساط، در روضه انس و ناز آرام گرفته و از شراب خانه محبّت هر ساعتی و لحظه‌ای جامهای مالامال از بهر ایشان روان کرده، و فردا در جنات مأوی و درجات علی صدره بقای ابد و خلّه ملک سرمد پوشیده، بر متکای اقبال در مشاهده ملک ذو الجلال نشانده، کاسات وصال متواتر، و خلعت افضال متوالی هر دمی نواختی و قبولی، هر لحظه فتوحی و وصلی، اینست که رب العالمین جل جلاله گفت: «خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی» امّا نشان استقبال این دولت و آثار یافت این رتبت و منزلت آنست که بنده حجاب غفلت از راه خود بردارد و دامن خویش از ساق جدّ کشف کند و نفس خود را بآداب شریعت ریاضت دهد و داد دین از روزگار خرد بستاند و جهد کند که اعمال و اقوال خود را بمعیار شریعت و مقتضی حقیقت راست کند، و حکم این آیت بر خود لازم گرداند و بداند که ربّ العزة می‌گوید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی‌» غفّار بناء مبالغتست، اقتضای کثرت کند، یعنی که اللَّه فراخ بخشایش است، و «لِمَنْ تابَ» فعل بنده است و فعل اقتضاء کثرت نکند، اشارت آیت آنست که اگر بنده از روی ندامت. یک بار بحق باز گردد، ربّ العزة از روی لطف و رحمت بارها بوی باز گردد، از بنده یک قدم در راه مجاهدت، و از اللَّه تعالی هزار کرم بحکم عنایت، عبدی منک قلیل طاعة و منی جلیل رحمة، منک یسیر خدمته و منی کبیر نعمة همانست که مصطفی (ص) گفته است حکایت از کردگار قدیم جلّ جلاله: «من تقرّب الی شبرا تقربت الیه ذراعا و من تقرّب الیّ ذراعا تقربت الیه باعا».
هوش مصنوعی: گروهی دیگر هستند که تحت نظر رحمت و زیبایی الهی، همواره در حال تجلی هستند. امروز در شادی و خوشحالی، در باغ انس و ناز آرامیده‌اند و از شراب محبت، هر لحظه برایشان جامی پر و روان می‌شود. فردا در بهشت‌ها و درجات عالی باقی خواهند ماند، و در آغوش اقبال، در مشاهده عظمت الهی قرار خواهند گرفت. آنها هر دم از وصال و نعمت‌های بی‌پایان بهره‌مند می‌شوند. این را خداوند، صاحب جلال، فرموده است: «در آنجا جاودانه خواهند ماند و این پاداش کسانی است که پاکی اختیار کردند.» اما برای رسیدن به این مقام و نشانه‌های آن، بنده باید غفلت را کنار بگذارد و خود را با آداب شرع آشنا کند. او باید سعی کند که اعمال و گفتارش مطابق با شریعت و حقیقت باشد و بر خود لازم بداند که به آیه‌ای که می‌فرماید: «من بسیار بخشنده‌ام برای کسی که بازگردد و ایمان آورد و کارهای نیک انجام دهد»، عمل کند. خداوند بخشاشی بی‌پایان دارد و اگر بنده با ندامت یک بار به سوی او بازگردد، خدا بارها به او لطف خواهد کرد. در این زمینه، اگر بنده یک قدم در راه تلاش بردارد، خدا به او هزار نعمت می‌دهد. بنده ممکن است بندگان کمی در عبادت باشند، اما رحمت خداوند بزرگ است. همانطور که پیامبر (ص) فرمودند: «هر کس به من یک قدم نزدیک شود، من به او یک قدم نزدیک‌تر می‌شوم و اگر به من نزدیک‌تر شود، من به او بیشتر نزدیک می‌شوم.»
«وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ» معلومست که توبه بی‌ایمان درست نیست، پس «آمَنَ» اینجا چه فایده می‌دهد یعنی و آمن بانه لیس نجاته بتوبته و طاعته، انّما نجاته برحمته. داند که نجات وی نه بطاعت و جهد و بندگیست، بلکه بفضل و لطف الهی است، غفار از غفر است و معنی غفر پوشیدنست و ستر بر وی نگاه داشتن، و پرده عفو و رحمت بر اعمال و اقوال وی داشتن، هم طاعت و هم معصیت، که نه خود معاصی بنده را بستر حاجتست که طاعت وی را هم بستر حاجتست، اگر آفات طاعت بنده پیش وی آرند از طاعت خود بیش از آن ترسد که از معصیت. عائشة روایت کند که از: مصطفی (ص) پرسیدم معنی این آیت، «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که توبه بدون ایمان معتبر نیست. در واقع، ایمان در کنار توبه قرار دارد و نجات انسان تنها به واسطه رحمت الهی به دست می‌آید، نه صرفاً از طریق اعمال نیک یا عبادت. همچنین، مفهوم غفاری بودن خداوند به معنای پوشاندن و ستر کارها و اقوال انسان است. این پوشش شامل جمیع اعمال است، هم نیک و هم نادرست. در اینجا تأکید می‌شود که انسان باید از آفات و نقایص عبادات خود نیز بترسد و نه تنها از گناهان. در پایان، اشاره‌ای به حدیثی از عائشة شده است که در آن از پیامبر (ص) در مورد گروهی پرسش می‌شود که اعمال نیک انجام می‌دهند اما دل‌هایشان از ترس ناپسند بودن آن اعمال لرزان است.
هو الرّجل یزنی و یسرق و یشرب الخمر؟ قال لا هو الرجل یصلی و یصوم و یتصدّق و یخاف ان لا یقبل منه‌ رابعه عدویه بسیار گفتی: استغفر اللَّه من قلّة صدقی، فی قولی استغفر اللَّه، بدان ای جوانمرد که پرده دواست یکی برداشته، و هرگز مبادا که فرو گذارند. یکی فرو گذاشته و هرگز مبادا که بر گیرند. آن پرده برداشته، حجاب فکرت است از پیش دلهای موحدان و سینه‌های مؤمنان برداشته، و آن پرده فرو گذاشته، ستر کرم است پیش اقوال و اعمال عاصیان و مطیعان و صدّیقان و متقیان، پرده کرم بحکم قهر قدم از پیش طاعت ابلیس برداشتند همه معصیت آمده.
هوش مصنوعی: آیا مردی که زنا می‌کند، دزدی می‌کند و شراب می‌نوشد، چه حالتی دارد؟ گفت: نه، او مردی است که نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، صدقه می‌دهد و می‌ترسد که اعمالش پذیرفته نشود. رابعه عدویه بسیار گفته است: از کم صداقتم نزد خداوند طلب بخشش می‌کنم. ای جوانمرد، بدان که پرده‌ها دو دسته‌اند؛ از یکی باید برداشته شود و دیگری هرگز نباید افتد. یکی از این پرده‌ها که برداشته شده، مانع از ورود فکر در دل‌های موحدان و سینه‌های مؤمنان است. و آن پرده‌ای که افتاده، پوشش کرم الهی است برای اقوال و اعمال گناهکاران، مطیعان، صدق‌گویان و پرهیزگاران. پرده کرم به حکم قدرت خدا از پیش طاعت ابلیس برداشته شده و تمام گناهان و معاصی ظاهر گشته‌اند.
من لم یکن للوصال اهلا
فکل احسانه ذنوب
هوش مصنوعی: اگر کسی شایسته‌ی وصال و نزدیکی نباشد، تمام نیکی‌ها و احسان‌های او به گناه تبدیل می‌شود.
پرده عفو بحکم لطف و کرم پیش زلّت آدم فرو گذاشتند عنایت ازل زبان بر گشاد که: «فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».
هوش مصنوعی: رحمت و بخشش خداوند به خاطر لطف و بزرگواری‌اش، نقص و اشتباهات انسان را پوشانده و از ابتدا به او فهمانده است که: «او فراموش کرد و ما در او اراده‌ای نیافتیم».
من لم یکن للفراق اهلا
فکلّ اعضائه قلوب‌
هوش مصنوعی: کسی که نتواند جدایی را تحمل کند، تمام اعضای او مانند دل‌هایی است که در درد و رنج به سر می‌برند.
قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی‌» عتاب موسی است که قوم را واپس گذاشت و از پیش ایشان برفت، بمیعاد حق تعالی شتافت، گفت: ای موسی! ندانستی که من ضعیفان را دوست دارم؟ شکستگان را بیش نوازم! پیوسته در دلهاشان می‌نگرم؟ هر کرا بینم در دل ایشان او را بدوست گیرم؟ تا موسی عذری داد که. «هُمْ أُولاءِ عَلی‌ أَثَرِی» ما خلفتهم لتضییعی و لکنی «عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی‌» خداوندا! تو خود دانایی و از سرّ این بنده آگاهی، که باین عجله نه تضییع ایشان خواستم و نه ترک رعایت حق صحبت ایشان قصد داشتم. لکن رضای تو خواستم و زیادت خشنودی تو جستم، گفت ای موسی رضاء من در مراعات دل ایشانست، «انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی، انا جلیس من ذکرنی»
هوش مصنوعی: بخشی از داستان موسی در اینجا به بیان عتاب خداوند به او می‌پردازد. خداوند از موسی می‌پرسد که چرا زودتر از قومش حرکت کرده و آنان را ترک کرده است. در اینجا خداوند محبت خودش به ضعیفان و شکستگان را بیان می‌کند و می‌گوید که او همیشه به دل‌های آنان توجه دارد و هر کس را که در دلش محبت و نرمی باشد، دوست می‌دارد. موسی در پاسخ به این سوال خداوند عذری ارائه می‌دهد که او به خاطر دلسوزی و برای جلب رضایت خداوند به سوی او شتافته است. خداوند در پاسخ می‌گوید که رضایت او در توجه به دل‌های ضعیفان و شکستگان است و او خود را در کنار کسانی می‌داند که او را یاد می‌کنند.
ای موسی! چون مرا جویی در دل ایشان جو، که من در خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» با ذاکران نشینم، مونس دل درویشانم، یادگار جان عارفانم، حاضر راز محبّانم، نور دیده آشنایانم، مایه رمیدگان و زاد مضطران و پناه ضعیفانم، ای موسی، هر کجا درویشی بینی افکنده جور روزگار، خسته دهر او را غلامی کن، تا بتوانی مفارقت وی مجو، صحبت او را خریداری کن، که آن نهاد وی خزینه اسرار ازلست و تعبیه بازار ابد، با مصطفی (ص) همین وصیّت رفت «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ» ای محمد! نگر تا دو چشم خویش از ایشان بنگردانی، و ایشان را بدیگران نفروشی، که ایشان بر کشیدگان ذکر مااند، نام نهادگان فضل مااند، آراستگان لطف مااند، برداشتگان مشیّت مااند، از علم آمده، بر تقدیر عرض کرده، از ارادت نشان یافته، از حکم توقیع بر کشیده، در ازل پدید آورده علم من، امروز موجود امر من، فردا نگاه داشته حکم من، علم ولایت ازل دارد. امر ولایت وقت دارد، حکم ولایت ابد دارد، سلطان که خاصگیان دارد هر یکی را ولایتی دهد، ولایت سه است: ولایت ازل، ولایت وقت، ولایت ابد. ای علم تو جانب ازل گیر، ای امر تو راه وقت گیر، ای حکم تو دامن ابد گیر، ای آدمی ترا سه صفت دادم و آخر بخودت رسانیدم: اول بسلطان علم سپردم، پس بپادشاه امر دادم، پس بشاهنشاه حکم تسلیم کردم، پس این ندا در عالم دادم که: «وَ أَنَّ إِلی‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‌» ای علم تو بامر ده، ای امر تو بحکم ده، ای حکم تو بمن ده، علم همه صفاست، امر همه بلاست، حکم همه بقاست، که داند که درین اسرار چه تعبیه‌هاست.
هوش مصنوعی: ای موسی! وقتی که مرا در دل آن‌ها جستجو می‌کنی، در درون آن‌ها به جستجو بپرداز، چراکه من در خلوت و با یادآوران، حضور دارم. من همدم دل درویشان و نماد جان عارفان هستم. من راز محبان را می‌دانم و نور دیده آشنایانم. من یاری دهنده‌ی آن‌هایی هستم که در حال فرارند و پناهنده‌ی ضعیفانم. ای موسی، هر جا که درویشی را دیدی که زیر بار مشکلات روزگار خسته شده، به او محبت کن و از او دور نشو. با او صحبت کن، زیرا او خزانه‌ای از اسرار ازلی و بازار ابدی است. در وصیت پیامبر (ص)، به ما گفته شده است که از جماعت آنها دور نشویم. ای محمد! مواظب باش دو چشمت از آن‌ها منحرف نشود و آن‌ها را به دیگران نفروشی، زیرا آن‌ها یادآور یاد ما هستند و نشانه‌های فضل ما به شمار می‌آیند. آن‌ها از دانش آمده‌اند و با تقدیر در این عالم قرار گرفته‌اند. علم من از ازل موجود است و امروز در دست من است و فردا هم در اراده من خواهد بود. ولایت سه نوع است: ولایت ازل، ولایت لحظه‌ای و ولایت ابد. ای علم، به سوی ازل برو، ای امر، به سمت لحظه برو و ای حکم، دامن ابد را بگیر. ای انسان، من به تو سه صفت داده‌ام و تو را به خود رسانده‌ام: اول، علم را به سلطان سپردم، سپس به پادشاه امر دادم و در نهایت حکم را به شاهنشاه تسلیم کردم. من در عالم ندا دادم که: «وَ أَنَّ إِلی‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‌». ای علم، به من امر کن، ای امر، به من حکم کن و ای حکم، به من بازگردان. علم همه نور است، امر همه بلا و حکم همه بقاست، که هیچ‌کس نمی‌داند در این اسرار چه تدبیرهایی نهفته است.