گنجور

۴ - النوبة الثانیة

قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» یعنی کافرا. می‌گوید، روز رستاخیز که بندگان بر اللَّه تعالی رسند هر که کافر بدو رسد و چون باو آید کافر آید. یعنی در دنیا بر کفر میرد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزاء وی دوزخست. این هاء کنایتست از مجرم و اگر با «رَبَّهُ» شود روا باشد کنایت از اللَّه بود یعنی که خدای تعالی را دوزخیست که مجرم را بدان عذاب کند. «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» ای لا یموت المجرم فیها فیستریح و لا یحیی حیاة یلذّها. جانهاشان بحنجره رسیده، نه بر آید تا برهد، نه بمقرّ خود بود تا خوش زید، این عذاب کافران و مشرکانست در دوزخ، که جاوید در دوزخ باشند. امّا عاصیان اهل توحید که بمعصیت در دوزخ شوند و جاوید در دوزخ نباشند، عذاب ایشان نه چون عذاب کافران باشد، بلکه اللَّه تعالی ایشان را در آتش بمیراند، تا از عذاب بی‌خبر باشند، تا ربّ العزة شفیع انگیزد و ایشان را بنهر الحیوان زنده گرداند.

و باین معنی خبر مصطفی (ص) است، روی ابو سعید الخدری، انّ رسول اللَّه (ص) خطب النّاس فاتی علی هذه الآیة «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» فقال صلّی اللَّه علیه و سلّم: امّا اهلها، الّذین هم اهلها، فانّهم لا یموتون فیها و لا یحیون، و امّا الّذین لیسوا باهلها فانّ النّار تمیتهم اماتة، ثمّ یقوم الشفعاء فیشفعون لهم فیجعلون ضبائر فیؤتی بهم نهر، یقال له نهر الحیاة او الحیوان فینبتون کما ینبت الغثاء فی جمیل السیل». و فی روایة امّا ناس یرید اللَّه بهم الرّحمة و فی روایة و لکن اناس تصیبهم النّار بذنوبهم فیمیتهم اللَّه اماتة، حتّی اذا صاروا فحما اذن، فی الشّفاعة فجی‌ء بهم ضبائر ضبائر فبثوا علی انهار الجنّة: فیقال لاهل الجنة افیضوا علیهم. قال: فینبتون کما تنبت الحبة البذر یسقط من الشّجر فتصیبه السّیول فینبت.

فان قیل کیف الجمع بین هذا الحدیث و بین قوله عزّ و جلّ: «لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی‌»؟

فیقال ذاک فی اهل الجنّة ممّن لم تمسه النّار الّا تحلة القسم، لا فیمن تمسه النّار ببعض عذابها.

«وَ مَنْ یَأْتِهِ» بکسر الهاء غیر مشبعة قرأها ابو جعفر و قالون، و قرأ الباقون یأتهی مشبعة «مؤمنا» یعنی مات علی الایمان، «قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ» قد أدی الفرائض «فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی‌» ای الرّفیعة فی الجنّة. و العلی جمع العلیا، و العلیا تأنیث الاعلی.

«جَنَّاتُ عَدْنٍ» ای جنّات اقامة «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» ای من تحت اشجارها و قصورها الانهار، «خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی» ای تطهّر من الکفر و المعاصی و قیل تزکّی ای اعطی زکاة نفسه و قال لا اله الا اللَّه.

روی ابو سعید الخدری قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ اهل الدّرجات العلی لیریهم من تحتهم کما ترون الکوکب الدرّی فی افق من آفاق السماء، و انّ ابا بکر و عمر منهم و انعما».

قال عطیّة انعما اخصبا. و عن ابن محیریز یرفعه قال: ما بین الدّرجة الی الدّرجة جری الفرس المضمر ستّین سنة. قال الضّحاک: الجنّة درجات، بعضها فوق بعض، هکذا فیری الاعلی فضیلته علی من اسفل منه، و لا یری الاسفل احدا فضل علیه.

قوله: «وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی‌ مُوسی‌ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» قرأ ابن کثیر و نافع، ان اسر بوصل الالف من اسر و کسر النون من ان. و قرأ الباقون ان اسر بقطع الالف و الوجه ان سری و اسری لغتان.

چون روزگار فرعون بسر آمد و طغیان وی بغایت رسید، رب العزة خواست که او را هلاک کند، بموسی وحی آمد، «أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» ای سربهم لیلا من ارض مصر. بندگان مرا بشب بیرون بر از زمین مصر، ایشان در ایستادند و پیرایه‌ها و جامه‌ها و مرکوبها از قبطیان بعاریت خواستند، گفتند ان لنا یوم عید نرید الخروج الیه: ما را روز عیدیست در مقامی معلوم، می‌خواهیم که آنجا رویم، آن پیرایه‌ها بعاریت ستدند چون شب در آمد راه گم کردند و تا تابوت یوسف (ع) با خود برنداشتند راه بر ایشان گشاده نگشت، بامداد فرعون را از رفتن بنی اسرائیل خبر کردند، تا با لشکر و قوم خویش بر نشست و از پی ایشان برفت. گفته‌اند بیرون از میمنه و میسره و قلب و مقدمه لشکر وی دو هزار هزار بود، و پنج هزار دیگر، فرعون با این لشکر عظیم از پی ایشان برفتند چون نزدیک رسیدند بنی اسرائیل آثار غبار ایشان دیدند، گفتند: یا موسی انا لمدرکون، موسی (ع) گفت: «کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» گفتند یا موسی این نمضی؟ البحر امامنا و فرعون خلفنا دریا از پیش و دشمن از پس کجا رویم چکنیم؟ فرمان آمد از جبار کائنات بموسی که: «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً» ای اجعل لهم طریقا فی البحر بالضرب بالعصا یابسا لیس فیه ماء و لا طین، «لا تَخافُ» درکا من فرعون خلفک، «وَ لا تَخْشی‌» غرقا من البحر امامک. قرأ حمزة «لا تخف» بالجزم علی جواب الامر و هو قوله: «فَاضْرِبْ» و التقدیر «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً» فانک ان تضرب لا تخف.قرأ الباقون لا تخاف بالالف مرفوعة علی انه حال من الفاعل تقدیره، اضرب لهم طریقا غیر خائف و لا خاش، و یجوز ان یکون مقطوعا من الاول، بتقدیر و انت لا تخاف و لا تخشی. و اختار ابو عبیده هذه القراءة لقوله: «وَ لا تَخْشی‌» رفعا.

«فَأَتْبَعَهُمْ» یعنی نلحقهم «فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ» ای نالهم و اصابهم، «مِنَ الْیَمِّ» ای البحر، «ما غَشِیَهُمْ». یعنی الماء، و قیل الغرق، و قیل «غَشِیَهُمْ» غرقهم، ذکره بلفظ «ما» تهویلا و تعظیما.

«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ» ای ادخل فرعون قومه البحر «وَ ما هَدی‌» ای ما اخرجهم، یقال ضلّ اللّبن فی الماء، یعنی خفی فیه و منه قوله: «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی‌» یقال هدیت العروس اذا جلوتها و اخرجتها من خدرها. و قیل «أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ» عن الدین «وَ ما هَدی‌» ای ما هداهم الی مراشدهم، و هو جواب لقول فرعون: «ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَری‌ وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ». فکذّبه اللَّه تعالی و قال بل اضلّهم و ما هداهم.

و تمامی قصّه غرق در سورة البقرة و سورة یونس مستوفی گفته‌ایم.

قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ» قول اینجا مضمر است، ثم قلنا و اوحینا یا بنی اسرائیل و کانوا یومئذ الف الف ستمائة الف، مع کثرة ما کان یذبح فرعون من ذکور اولادهم دهرا عظیما. قوله: «قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ» قرأ حمزة و الکسائی، انجیتکم و واعدتکم ما رزقتکم بالتاء فیهن علی التوحید. و الوجه انّه علی اخبار اللَّه تعالی عن نفسه بانه فعل بهم هذه الاشیاء. و قرأ الآخرون انجیناکم و واعدناکم ما رزقناکم، بالنون و الالف فیهن علی لفظ الجمع، و الوجه انّه اخبار عن النفس ایضا علی سبیل التعظیم و لم یختلفوا فی نزلنا لانّه مکتوب بالالف و المعنی اذکر و انعمتی علیکم بانّی قد انجیتکم من عدوکم و وعدت نبیکم ان یأتی الجانب الایمن من الطور لا کلّمه و هذا شرف لکم، «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی‌» لطعامکم و ادامکم فی التیه «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ» ای من حلال ما رزقناکم، «وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ» بتحریم الحلال و تحلیل الحرام. و قیل معناه استعینوا به علی طاعة اللَّه لا نستعینوا به علی معصیته، «فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» قرأ الکسائی فیحل بضم الحاء و من یحلل بضم اللّام الاولی، من قولهم حلّ بالمکان اذا نزل یحل بضم الحاء و یستعمل فی العذاب، فیقال حلّ به العذاب کما یستعمل فیه لفظ نزل، قال اللَّه تعالی: «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» و اجری الغضب مجری العذاب ما کان یتبعه من العذاب فاستعمل فیه لفظ الحلول. و قرأ الآخرون فیحل: بکسر الحاء و من یحلل بکسر اللام الاولی، من قولهم حل الشی‌ء اذا وجب یحل بالکسر قال ابو زید: یقال حلّ علیه امر اللَّه یحل بالکسر حلولا، و حل الدار یحلها بالضم حلولا، اذا نزلها و یقوی وجه الکسر اتفاقهم فی قوله: «أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ» و فی قوله: «وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ» علی الکسر. «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی‌» ای هلک و صار الی الهاویة و هی قعر جهنم.

قوله: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ» هذه الایة بیان ابنیة الایمان. «لِمَنْ تابَ» اقرّ، «وَ آمَنَ» صدق، «وَ عَمِلَ صالِحاً» بنفسه و ماله، «ثُمَّ اهْتَدی‌» اتبع السّنة. قال سفیان الثوری: الایمان، اقرار و تصدیق و عمل و اتباع السنة لا یتم الایمان الا بها.

قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ» ای ما حملک علی العجلة، «عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی‌»؟ قیل له هذا و هو علی الطور فی الکرّة الثانیة حین اعطی التوراة، لا لیلة النار، فقد مضت قصة لیلة النار فی اوّل السورة. سیاق این ایت بر سبیل معاتبه و زجرست و استفهام بمعنی انکار است، و سبب آن بود که رب العزة موسی را فرمود تا بطور آید با هفتاد مرد از نیکمردان بنی اسرائیل، و ذلک قوله: «وَ اخْتارَ مُوسی‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا» رب العزّة او را گفته بود که با ایشان بمیعاد آید تا ایشان کلام حق بی‌واسطه بشنوند و تورتة از حق قبول کنند، موسی (ع) چون بطور نزدیک گشت ایشان را بگذاشت و خود بشتافت.

رب العالمین با وی گفت: لم سبقتهم و تقدمت و اخرتهم؟ ای موسی چه چیز ترا بشتابانید و ایشان را بگذاشتی؟ موسی عذر آورد که نه ترفع و تطاول مرا برین عجله داشت، بلکه شوق سماع کلام تو مرا برین داشت و طلب رضاء تو، و ایشان اینک بر پی من میآیند. و قیل امره اللَّه ان یحضر المیقات فی وقت معلوم، فاتی قبل ذلک الوقت فعاتبه.

و قال الحسن فی قوله: «هُمْ أُولاءِ عَلی‌ أَثَرِی» یعنی انهم ینتظرون ما آتیهم به من عندک «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی‌» ای لتزداد عنّی رضا.

و «قالَ» اللَّه، «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ» ای ابتلینا قومک الّذین خلفتهم مع هارون و کانوا ستمأئة الف، فتنوا بالعجل غیر اثنی عشر الفا و قوله: «مِنْ بَعْدِکَ» ای من بعد انطلاقک من الجبل. «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» بدعائه ایاهم الی عبادة العجل و اجابتهم له. قیل اضاف الفتنة التی هی الامتحان الی نفسه قضاء و اضاف الاضلال الی السامری رعاء، فامّا فی الحقیقة فلیس الی السامری شی‌ء من ذلک و السّامری کان من قوم یعبدون البقر و هو اوّل منافق یعرف من بنی آدم و کان من قریة باجروان. و قیل کان علجا من اهل کرمان، و الاکثر فی التفسیر انّه کان عظیما من عظماء بنی اسرائیل من قبیلة یقال لها سامرة. و قیل بینه و بین موسی نسب و قیل لم یکن اسمه سامریا لکنّه کان من قریة یقال لها سامرة، اسمه موسی بن ظفر.

قوله: «فَرَجَعَ مُوسی‌» یعنی من مناجاة ربّه، «إِلی‌ قَوْمِهِ غَضْبانَ» شدید الغضب.

«أَسِفاً» حزینا متلهفا علی ما فاته «قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً؟ یعنی الجنّة فی الآخرة ان تمسکتم بالدین فی الدنیا. و قیل یعنی النصر و الظفر، و قیل «وَعْداً حَسَناً» ای صدقا انّه یعطیکم التوریة. «أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» ای فبعد علیکم العهد فنسیتم ما وعدکم اللَّه علی لسانی؟ «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ» ای ان یجب علیکم. «غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» بعبادتکم العجل. «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» خالفتمونی فیما تواعدنا علیه؟

«قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا» قرأ نافع و ابو جعفر و عاصم «بِمَلْکِنا» بفتح المیم و قرأ حمزة و الکسائی بضمها. و قرأ الآخرون بکسرها، و الوجه فی القراءات الثلاث انّها کلّها لغات. یقال ملکت الشی‌ء ملکا و ملکا و ملکا، بالحرکات الثلاث فی المیم، و المعنی ما اخلفنا موعدک و نحن نملک امرنا، و قیل ما اخلفنا موعدک باختیارنا.

و من قرأ بالضمّ معناه بقدرتنا و سلطاننا، و ذلک انّ المرء اذا وقع فی البلیة و الفتنة لم یملک نفسه. پارسی آنست که ما خلاف نکردیم وعده تو بدست رس خویش، و این چنانست که گویند فلان کس بر کار خویش نه پادشاهست، یعنی کار او نه بدست اوست.

«وَ لکِنَّا حُمِّلْنا» قرأ ابو عمرو و حمزة و الکسائی و ابو بکر عن عاصم و روح و ابن حسان عن یعقوب، «حملنا» بفتح الحاء و تخفیف المیم، قرأ الآخرون «حملنا» بضمّ الحاء و تشدید المیم، ای جعلونا نحملها و کلفنا حملها «أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ» ای من حلی قوم فرعون، سماها اوزارا لانّهم اخذوها علی وجه العاریة فلم یردوها، و قیل انّ اللَّه تعالی لمّا اغرق فرعون و قومه نبذ البحر حلیهم فاخذوها و کانت غنیمة، و لم تکن الغنیمة لهم حلالا فی ذلک الزمان فسمّا اوزارا باین هر دو قول اوزار بمعنی اثام است و بعضی مفسران گفتند این پیرایه خواستن بعاریت از قبطیان، موسی فرمود ایشان را بفرمان اللَّه و آن حلال بود ایشان را، باین قول اوزار بمعنی اثقال است یعنی که پیرایه بسیار بود و برداشتن آن برایشان گران بود مفسران گفتند موسی که که بمیعاد حقتعالی رفت با ایشان وعده کرده بود که بچهل روز باز گردد سامری روز و شب هر دومی شمرد چون بیست روز گذشته بود گفت وعده بسر آمد و چهل گذشت بیست روز و بیست شب، اما موسی (ع) وعده خلاف کرد و نیامد از آنکه شما پیرایه حرام دارید از قبطان بعاریت ستده، ایشان گفتند اکنون چه تدبیرست و رای تو در آن چیست، گفت آتشی سازیم و همه در آتش افکنیم. سامری حفره‌ای بکند و آتش بر افروخت و آنچه داشت از پیرایه در آتش افکند، و بنو اسرائیل آنچه داشتند همه در آتش افکندند، اینست که رب العالمین از ایشان حکایت کرد «فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ». پس چون ایشان برگشتند سامری آن زر گداخته بیرون آورد و صنعت زرگری دانست و از آن سبیکه صورت گوساله‌ای بساخت، بجواهر مرصع کرد جسدی بی‌روح، ابن عباس گفت هارون بوی بر گذشت آن وقت که گوساله می‌ساخت، گفت چیست این که میکنی ای سامری؟ گفت: اصنع ما ینفع و لا یضرّ. چیزی می‌کنم که درو نفعست و ضرر نه ای هارون! و خواهم که دعائی کنی در کار من، هارون گفت اللّهم اعطه ما یسأل کما یحبّ. بار خدایا آنچه میخواهد چنان که میخواهد بدو ده، چون هارون از وی بر گذشت گفت: اللهم انّی اسئلک ان یخور. خداوندا آن خواهم که ازین گوساله بانگی آید، پس یک بانگ از وی بیامد بدعاء هارون، و نیز هیچ بانگ دیگر نکرد و بنو اسرائیل در وی بفتنه افتادند و آن را سجود بردند. حسن گفت سامری قبضه‌ای خاک از پی اسب جبرئیل بر گرفته بود آن گه که در دریا می‌شد از پیش فرعون، سامری آن قبضه خاک با خود می‌داشت، تا آن روز که گوساله ساخت آن قبضه خاک در آن فکند، جسدی گشت با گوشت و پوست حیوانی همی رفت با روح، و بانگ گاو همی کرد. نام وی بهیوث و ذلک قوله: «فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ».

«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی‌» ای قال السامری و من تبعه من السفلة و العوام، هذا العجل الهکم و اله موسی. «فَنَسِیَ» ای ترک موسی طریق الوصول الی ربّه و انا ما ترکته. و قیل نسی موسی ان یذکر لکم انّه الهه. تا اینجا سخن سامری است. و روا باشد که فنسی استیناف کلام است از حق تعالی جلّ جلاله. یعنی فنسی السامری اللَّه و الایمان و الاستدلال علی ان العجل لا یجوز ان یکون الها.

پس ربّ العالمین ایشان را توبیخ کرد گفت: «أَ فَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ» ای انه لا یرجع «إِلَیْهِمْ قَوْلًا» یعنی الا یکلّمهم العجل و لا یحیهم. کقوله: «أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ». و قیل «أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا» ای لا یرجع الی الخوار و الصوت، انّما خار مرة واحدة. «وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» فکیف یکون إلها «وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ» ای من قبل رجوع موسی «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ» ای اختبرکم اللَّه بهذا العجل لیعلم به الصحیح الایمان من الشاک منکم فی دینه.

«وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ» لا العجل، «فَاتَّبِعُونِی» علی دینی، «وَ أَطِیعُوا أَمْرِی».

«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ» لن بانزال مقیمین علی العجل و عبادته، «حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی‌». فاعتزلهم هارون فی اثنی عشر الفا، و هم الّذین لم یعبدوا العجل.

مفسّران گفتند هفت روز عبادت گوساله کردند و سبب آن بود که موسی ایشان را وعده داده بود که از میقات حق تعالی بسی روز باز می‌گردم، ربّ العزّة گفت: «وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً» پس ربّ العزة ده روز در افزود چنان که گفت: «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» پس چون سی روز گذشته بود و موسی نیامد ایشان بعبادت گوساله همت کردند. هارون سه روز زمان خواست، ایشان سه روز در انتظار موسی بودند، چون موسی نیامد سامری ایشان را بعبادت گوساله دعوت کرد. هفت روز او را عبادت میکردند، پس از چهل روز موسی باز آمد و آشوب و شغب و مشغله ایشان شنید که گرد گوساله بر آمده بودند و رقص می‌کردند. موسی (ع) با آن هفتاد مرد که با وی بودند گفت هذا صرت الفتنة، این آشوب و جلبه گوساله پرستانست که بفتنه افتاده‌اند.

آن گه هارون را دید فاخذ شعره بیمینه و لحیته بشماله غضبا و انکارا علیه.

«قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» بعبادة العجل، «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» لا زائدة، و التأویل ان تتبعنی کقوله: «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ» یعنی ان تسجد. یقول ای شی‌ء منعک من اللحوق بی و اخباری بضلالتهم فیکون مفارقتک ایّاهم تقریعا و زجرا لهم عمّا اتوه. و قیل معناه هلّا اتبعت عادتی فی منعهم و الانکار علیهم و مقاتلتهم علی کفرهم. «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» حیث اقمت فیما بینهم و هم یعبدون غیر اللَّه.

«قالَ» هارون « بْنَ أُمَّ» و کان هارون اخاه لابیه و امّه لکنّه اراد بقوله ان یرفقه و یستعطفه علیه فیترکه. و قیل کان اخاه لامّه دون ابیه و قیل لانّ کون ولد من الامّ علی التحقیق و للاب من جهة الحکم قرأ حجازی و بصری و حفص « بْنَ أُمَّ» بفتح المیم و الباقون بکسرها، فمن کسر اضافها الی نفسه فحذف الیاء تخفیفا. و من فتح جعل ابن ام شیئا واحدا کخمسة عشر. «تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» یعنی ذوائبی و شعر رأسی، اذ هما عضوان مصونان یقصدان بالاکرام و الاعظام من بین سائر الاعضاء یقال انّ موسی حدث فیه من الغضب فی ذات اللَّه ما یوهم القصد الی اخذ الرأس و اللحیة فظنّ هارون قصد اخذ رأسه و لحیته و الدّلیل علیه انّه قال: «تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی»

و لو کان آخذ رأسه و لحیته لکان الالیق باللفظ ان یقول ارفع یدک عن لحیتی، و قیل اخذ برأسه علی وجه التأدیب و السیاسة بحکم الاخوة و الرئاسة. ثم رفع یده علی لحیته و هو الاظهر لقوله: «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» ثمّ ذکر هارون عذره فقال: «ِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ»

ای خفت ان خرجت و فارقتهم، لحق بی فریق، و تبع السامری علی عبادة العجل فریق، و توقف فریق، و لم آمن ان قاتلتهم، ان توبخنی فتقول لی فرقت بین بنی اسرائیل، ای اوقعت الفرقة فیما بینهم، «لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی»

لم تحفظ وصیّتی حین قلت لک اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ.

ثمّ اقبل علی السامری منکرا علیه، و «قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ» ای ما شأنک، و ما الذی حملک علی ما فعلت.

«قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» قرأ حمزة و الکسائی بالتاء علی الخطاب ادخالا للجمع فی الخبر و قرأ الباقون «یبصره» بالیاء علی الغیبة و المعنی لم یبصر به بنو اسرائیل. یقال ابصرت الشی‌ء و بصرت به تدخل الباء فیه، «فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ» و التّأویل علمت بما لم یعلم به بنو اسرائیل یعنی یوم دخول البحر. موسی گفت: سامری را که چه چیز ترا برین داشت که کردی؟ گفت: من آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید و بندانستید و نه بنو اسرائیل دانستند، آن روز که در دریا میشدیم جبرئیل را بدیدم بر اسب حیاة، در دل من افتاد که از خاک پی اسب جبرئیل قبضه‌ای خاک بردارم و بر هر چه افکنم حیوانی گردد با گوشت و پوست و روح، آن را در زر گداخته افکندم تا گوساله‌ای زنده گشت. اینست که گفت: «فَنَبَذْتُها» یعنی طرحتها فیما ذاب من الحلی، و قیل طرحتها فی جوف العجل، و قیل فی فم العجل حتی خار، و قیل حتّی صار لحما و دما. موسی گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» حین رأیت قومک سألوک ان تجعل لهم الها. چون قوم ترا دیدم کی بت پرستان را دیدند گفتند: اجعل لنا الها کما لهم آلهة. نفس من مرا چنان بر آراست که آن گوساله کردم و آن قبضه بر وی افکندم موسی گفته «فَاذْهَبْ» ای اعزب عنی «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» فان قیل کیف عرف السامری جبرئیل من سائر النّاس یوم دخول البحر؟ قیل لانّ امّه لما ولدته فی السنة الّتی یقتل فیها البنون وضعته فی کهف حذرا من القتل، فبعث اللَّه عزّ و جل جبرئیل لیربّیه لما قضی علی بدیه من الفتنة فکان فی صغره یمص من احدی ابهامی جبرئیل العسل و من الأخری السمن، فلما رآه فی کبره عرفه. و قیل ناقض السامری فی جوابه لانّه قال: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» فادعی العلم، ثم قال: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» فنسبه الی حدیث النفس. «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» ای انک لا تمس احدا و لا یمسک احد فی حیاتک و لا یکون بینک و بین احد مماسة. فامر موسی بنی اسرائیل ان لا یؤاکلوه و لا یجالسوه و لا یبایعوه. و قیل معنی «لا مِساسَ» انک تعیش فی البریة مع السباع و الوحوش، فلا تمس و لا مس. و قیل ما مس احدا و لا مسه احد الا حما جمیعا.

و من اراد ان یمسه جهلا بحاله، قال له السامری لا مساس خوفا من الحمی و تنبیها للغیر. و یقال ذلک باق فی عقبه الی الیوم، و قیل اراد موسی ان یقتله فمنعه اللَّه من قبله و قال لا تقتله فانه سخی.

قوله: «وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً» یعنی موعد العذاب یوم القیامة، «لَنْ تُخْلَفَهُ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب «لن تخلفه» بکسر اللام ای لن یغیب عنه و لا مذهب لک عنه بل توافیه یوم القیامة. و قرأ الباقون «تُخْلَفَهُ» بفتح اللام ای لن تکذبه و لن یخلفک اللَّه ایاه، و المعنی ان اللَّه تعالی یکافئک فعلک لا یفوته. «وَ انْظُرْ إِلی‌ إِلهِکَ» بزعمک، ای الی معبودک، یعنی العجل «الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً»، دمت علیه مقیما تعبده، ظلت اصله ظللت و لکن اللام الاولی حذفت لثقل التضعیف و الکسر، و بقیت الظاء علی فتحها، و «عاکِفاً» منصوب لانّه خبر ظلّت. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» یعنی بالنار، «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» ای لنثیرن رماده «فِی الْیَمِّ نَسْفاً». قال ابن عباس: احرقه بالنار ثم ذراه فی البحر. معنی آنست که بسوزیم آن را و بباد بردهیم و پراکنده کنیم بروی دریا، و این از آیات و عجایب دنیا یکیست که آتش هرگز زر را نسوخت و نسوزد مگر گوساله سامری، بر قول ایشان که گفتند گوساله باصل خویش زرین مانده بود و لحم و دم نگشته و ازو یک بانگ گاو بیامده، و در شواذ خوانده‌اند «لنحرّقنه» بفتح نون و ضم راء ای لنبردنه بالمبرد، میگوید آن را بسوهان بسائیم، آن گه بدریا افکنیم. و علی قول الحسن یروی ان موسی اخذ العجل فذبحه فسال منه دم، لانّه کان قد صار لحما و دما، ثم حرقه بالنار، ثم ذراه فی الیم. و عن عکرمة قال لما جاء موسی و حرق العجل و نسفه فی الیم استقبلوا الجریة فجعلوا یشربون منه لحبهم العجل، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ».

قوله: «إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ» ای معبود کم المستحق للعبادة. «اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» لا العجل «وَسِعَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً» لا یضیق علمه عن شی‌ء و لم یعبدوا العجل الا بعلمه.

«کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ای کما قصصنا علیک قصة موسی، «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ» ای بعض اخبار من سبق زمانه زمانک. «وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» یعنی القرآن.

«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ» فلم یؤمن به و لم یعمل بما فیه «فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً» حملا ثقیلا من الکفر.

«خالِدِینَ فِیهِ» فی الوزر لا نغفر لهم ذلک و لا نکفر عنهم شیئا، «وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلًا» بئس ما حملوا علی انفسهم من المآثم کفرا بالقران، و حملا منصوب علی التمییز.

۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» هر که بخداوند خویش آید و کافر آید، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» او را دوزخست، «لا یَمُوتُ فِیها» نمیرد در ان دوزخ «وَ لا یَحْیی‌» (۷۴) و نه زندگانی خوش زید.۴ - النوبة الثالثة: قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌ وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی‌» بر ذوق ارباب معرفت و جوانمردان طریقت این دو آیت اشارت بدو گروه است: گروهی که صفت انتقام درگاه عزت ذی الجلال بایشان روی نماید تا بحکم قهر پرده تجمل از روی کار ایشان بردارند و نقاب حشمت از روی جاه ایشان فرو گشایند و رقم مهجوری بر حاشیه وقت ایشان کشند و قبله رد همه عالم گردانند، گهی در چنک قبض اسیر تحیر گشته، گهی از بیم قهر عین فزع شده، نه نواختی که دل را زندگی دهد، نه زهری که نفس باو کشته شود، «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» نه روی آنکه باز گردد، نه زهره آن که فرا پیش شود، بزبان بیچارگی از سر درماندگی گوید:

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» یعنی کافرا. می‌گوید، روز رستاخیز که بندگان بر اللَّه تعالی رسند هر که کافر بدو رسد و چون باو آید کافر آید. یعنی در دنیا بر کفر میرد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزاء وی دوزخست. این هاء کنایتست از مجرم و اگر با «رَبَّهُ» شود روا باشد کنایت از اللَّه بود یعنی که خدای تعالی را دوزخیست که مجرم را بدان عذاب کند. «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» ای لا یموت المجرم فیها فیستریح و لا یحیی حیاة یلذّها. جانهاشان بحنجره رسیده، نه بر آید تا برهد، نه بمقرّ خود بود تا خوش زید، این عذاب کافران و مشرکانست در دوزخ، که جاوید در دوزخ باشند. امّا عاصیان اهل توحید که بمعصیت در دوزخ شوند و جاوید در دوزخ نباشند، عذاب ایشان نه چون عذاب کافران باشد، بلکه اللَّه تعالی ایشان را در آتش بمیراند، تا از عذاب بی‌خبر باشند، تا ربّ العزة شفیع انگیزد و ایشان را بنهر الحیوان زنده گرداند.
هوش مصنوعی: این متن درباره روز رستاخیز و جزا و عذاب انسان‌ها صحبت می‌کند. بر اساس این نوشته، کسانی که در دنیا به کفر و نفاق زندگی کرده‌اند و در پیشگاه خداوند به عنوان مجرم حاضر می‌شوند، عذاب آنان دوزخ است. این عذاب به گونه‌ای است که آنها نه می‌میرند که از درد راحت شوند و نه زنده‌ای دارند که از زندگی لذت ببرند. روح‌شان به ناچار در عذاب خواهد بود و در دوزخ جاودانه خواهند ماند. اما برای آن دسته از انسان‌ها که گرچه گناهکارند و به معصیت افتاده‌اند ولی اهل توحید هستند، عذاب به شکل دیگری است، زیرا آنها در دوزخ تنها به مدت معین عذاب خواهند شد و در نهایت خداوند شفاعت کرده و آنان را از عذاب نجات می‌دهد و به حیات دوباره برمی‌گرداند.
و باین معنی خبر مصطفی (ص) است، روی ابو سعید الخدری، انّ رسول اللَّه (ص) خطب النّاس فاتی علی هذه الآیة «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی‌» فقال صلّی اللَّه علیه و سلّم: امّا اهلها، الّذین هم اهلها، فانّهم لا یموتون فیها و لا یحیون، و امّا الّذین لیسوا باهلها فانّ النّار تمیتهم اماتة، ثمّ یقوم الشفعاء فیشفعون لهم فیجعلون ضبائر فیؤتی بهم نهر، یقال له نهر الحیاة او الحیوان فینبتون کما ینبت الغثاء فی جمیل السیل». و فی روایة امّا ناس یرید اللَّه بهم الرّحمة و فی روایة و لکن اناس تصیبهم النّار بذنوبهم فیمیتهم اللَّه اماتة، حتّی اذا صاروا فحما اذن، فی الشّفاعة فجی‌ء بهم ضبائر ضبائر فبثوا علی انهار الجنّة: فیقال لاهل الجنة افیضوا علیهم. قال: فینبتون کما تنبت الحبة البذر یسقط من الشّجر فتصیبه السّیول فینبت.
هوش مصنوعی: در این متن به سخنانی از پیامبر اسلام اشاره شده که در آن به توصیف وضعیت افرادی که به خداوند خطا کرده و مجرم هستند، پرداخته شده است. فرمودند که کسانی که سزاوار جهنم هستند، در آن نه می‌میرند و نه زندگی می‌کنند. اما افرادی که سزاوار جهنم نیستند، در اثر آتش جهنم می‌میرند و سپس برخی از شفیعان برای آنها شفاعت می‌کنند. این افراد به نهر حیات یا زندگی برده می‌شوند و همانند گیاهانی که در سیلاب رویش می‌کنند، دوباره رشد می‌کنند. در روایت دیگری نیز به افرادی اشاره شده که خداوند به آنها رحم می‌کند و با عذاب آتش به حالت بی‌حالی می‌رسند. سپس، پس از اینکه به مرحله‌ای خاص رسیدند، به بهشت می‌روند و در آنجا به آنان گفته می‌شود که بر آنها آب بریزید و به این ترتیب مشابه جوانه زدن دانه‌ها از درختان، دوباره رشد خواهند کرد.
فان قیل کیف الجمع بین هذا الحدیث و بین قوله عزّ و جلّ: «لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی‌»؟
هوش مصنوعی: اگر گفته شود چگونه می‌توان این حدیث را با آیه‌ای از قرآن که می‌گوید: «در آنجا طعم مرگ را نمی‌چشند، جز مرگ نخست» جمع کرد؟
فیقال ذاک فی اهل الجنّة ممّن لم تمسه النّار الّا تحلة القسم، لا فیمن تمسه النّار ببعض عذابها.
هوش مصنوعی: برخی از اهل بهشت وجود دارند که هیچ گونه عذابی شامل حالشان نخواهد شد و تنها به خاطر سوگند شکست خورده مجبور به تجربه عذاب مختصری خواهند شد، اما این وضعیت شامل کسانی که عذاب‌های بیشتری را متحمل می‌شوند، نخواهد بود.
«وَ مَنْ یَأْتِهِ» بکسر الهاء غیر مشبعة قرأها ابو جعفر و قالون، و قرأ الباقون یأتهی مشبعة «مؤمنا» یعنی مات علی الایمان، «قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ» قد أدی الفرائض «فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی‌» ای الرّفیعة فی الجنّة. و العلی جمع العلیا، و العلیا تأنیث الاعلی.
هوش مصنوعی: کسی که با ایمان به او بیاید، یعنی کسی که در حال ایمان بمیرد و کارهای نیک انجام دهد، برای این افراد درجات عالی و رفعتی در بهشت خواهد بود. واژه "علی" به معنی بلند و رفیع است و "علیا" شکل مؤنث آن است.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ» ای جنّات اقامة «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» ای من تحت اشجارها و قصورها الانهار، «خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی» ای تطهّر من الکفر و المعاصی و قیل تزکّی ای اعطی زکاة نفسه و قال لا اله الا اللَّه.
هوش مصنوعی: باغ‌های جاودان، که از زیر درختان و قصرهای آن‌ها رودها جاری است، و افرادی که در آنجا永 و همیشه خواهند ماند. این پاداش کسانی است که خود را از کفر و گناه پاک کرده و زکات نفس خود را داده‌اند و به یگانگی خداوند شهادت داده‌اند.
روی ابو سعید الخدری قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ اهل الدّرجات العلی لیریهم من تحتهم کما ترون الکوکب الدرّی فی افق من آفاق السماء، و انّ ابا بکر و عمر منهم و انعما».
هوش مصنوعی: ابو سعید خدری نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: «اهل درجات عالی، کسانی که در بالاترین مقام‌ها هستند، کسانی که در زیر آنها قرار دارند را مانند دیدن ستاره‌های درخشان در دوردست‌های آسمان می‌بینند. و همچنین ابوبکر و عمر نیز از آنها هستند و چه نعمت‌هایی دارند.»
قال عطیّة انعما اخصبا. و عن ابن محیریز یرفعه قال: ما بین الدّرجة الی الدّرجة جری الفرس المضمر ستّین سنة. قال الضّحاک: الجنّة درجات، بعضها فوق بعض، هکذا فیری الاعلی فضیلته علی من اسفل منه، و لا یری الاسفل احدا فضل علیه.
هوش مصنوعی: عطیه می‌گوید که بعضی از نیکوکاران با نیکوکاری‌های خود به درجات عالی می‌رسند. ابن محیریز نیز می‌گوید که فاصله بین هر درجه تا درجه بعدی، معادل شصت سال دویدن یک اسب است. ضحاک نیز اشاره می‌کند که بهشت دارای درجاتی است که هر یک بالاتر از دیگری قرار دارد. در بهشت، افراد در درجات بالاتر فضیلتی را نسبت به کسانی که در درجات پایین‌تر هستند، مشاهده می‌کنند، اما کسانی که در درجات پایین‌تر هستند، هیچکدام نمی‌توانند فضیلت افراد بالاتر را مشاهده کنند.
قوله: «وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی‌ مُوسی‌ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» قرأ ابن کثیر و نافع، ان اسر بوصل الالف من اسر و کسر النون من ان. و قرأ الباقون ان اسر بقطع الالف و الوجه ان سری و اسری لغتان.
هوش مصنوعی: در این آیه اشاره شده که خداوند به موسی وحی کرد که با بندگانم در شب فرار کنند. ابن کثیر و نافع این کلمه را به صورت "أَسْرِ" با وصله الف و کسر نون قرائت کردند. اما سایر قرآئت کنندگان "أَنْ أَسْرَ" را بدون الف خواندند. در اینجا به این نکته اشاره شده که "سری" و "اسری" هر دو شکل‌های زبانی معتبر هستند.
چون روزگار فرعون بسر آمد و طغیان وی بغایت رسید، رب العزة خواست که او را هلاک کند، بموسی وحی آمد، «أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» ای سربهم لیلا من ارض مصر. بندگان مرا بشب بیرون بر از زمین مصر، ایشان در ایستادند و پیرایه‌ها و جامه‌ها و مرکوبها از قبطیان بعاریت خواستند، گفتند ان لنا یوم عید نرید الخروج الیه: ما را روز عیدیست در مقامی معلوم، می‌خواهیم که آنجا رویم، آن پیرایه‌ها بعاریت ستدند چون شب در آمد راه گم کردند و تا تابوت یوسف (ع) با خود برنداشتند راه بر ایشان گشاده نگشت، بامداد فرعون را از رفتن بنی اسرائیل خبر کردند، تا با لشکر و قوم خویش بر نشست و از پی ایشان برفت. گفته‌اند بیرون از میمنه و میسره و قلب و مقدمه لشکر وی دو هزار هزار بود، و پنج هزار دیگر، فرعون با این لشکر عظیم از پی ایشان برفتند چون نزدیک رسیدند بنی اسرائیل آثار غبار ایشان دیدند، گفتند: یا موسی انا لمدرکون، موسی (ع) گفت: «کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» گفتند یا موسی این نمضی؟ البحر امامنا و فرعون خلفنا دریا از پیش و دشمن از پس کجا رویم چکنیم؟ فرمان آمد از جبار کائنات بموسی که: «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً» ای اجعل لهم طریقا فی البحر بالضرب بالعصا یابسا لیس فیه ماء و لا طین، «لا تَخافُ» درکا من فرعون خلفک، «وَ لا تَخْشی‌» غرقا من البحر امامک. قرأ حمزة «لا تخف» بالجزم علی جواب الامر و هو قوله: «فَاضْرِبْ» و التقدیر «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً» فانک ان تضرب لا تخف.قرأ الباقون لا تخاف بالالف مرفوعة علی انه حال من الفاعل تقدیره، اضرب لهم طریقا غیر خائف و لا خاش، و یجوز ان یکون مقطوعا من الاول، بتقدیر و انت لا تخاف و لا تخشی. و اختار ابو عبیده هذه القراءة لقوله: «وَ لا تَخْشی‌» رفعا.
هوش مصنوعی: زمانی که دوران فرعون به پایان رسید و طغیان او به اوج خودش رسید، خداوند تصمیم گرفت او را نابود کند. به موسی (علیه‌السلام) وحی رسید که «به بندگانم بگو شبانه از سرزمین مصر خارج شوند.» بندگان خدا شروع به جمع‌آوری وسایل و لباس‌های خود کردند و با اجازه از قبطیان گفتند که ما روز عیدی داریم و می‌خواهیم به مکانی مشخص برویم. آن‌ها وسایل را قرض گرفتند و وقتی شب شد راه را گم کردند. تا زمانی که تابوت یوسف (علیه‌السلام) را با خود نیاوردند، نتوانستند راهی پیدا کنند. صبح فرعون از خروج بنی‌اسرائیل مطلع شد و با لشکرش به دنبال آن‌ها رفت. گفته می‌شود لشکر او دو میلیون نفر و پنج هزار نفر دیگر بودند. زمانی که نزدیک شدند، بنی‌اسرائیل آثار غبار را دیدند و گفتند: «ای موسی، ما رسیده‌ایم!» موسی (علیه‌السلام) پاسخ داد: «هرگز، پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد.» بنی‌اسرائیل گفتند: «ای موسی، چگونه برویم؟ دریای پیش‌رو و دشمنی پشت‌سر داریم.» فرمان خدا به موسی رسید که: «با عصا به دریا بزن و برای آن‌ها راهی خشک ایجاد کن.» خدا به او گفت که نترسد از فرعون که پشت سرش است و از دریا که در مقابلش است. در اینجا، یکی از قاریان گفته که «لا تخف» را با حالت جزم خوانده و دیگران آن را به صورت مرفوع خوانده‌اند و خدا را بر فرار از غرق شدن و ترسیدن وعده داده است.
«فَأَتْبَعَهُمْ» یعنی نلحقهم «فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ» ای نالهم و اصابهم، «مِنَ الْیَمِّ» ای البحر، «ما غَشِیَهُمْ». یعنی الماء، و قیل الغرق، و قیل «غَشِیَهُمْ» غرقهم، ذکره بلفظ «ما» تهویلا و تعظیما.
هوش مصنوعی: فَأَتْبَعَهُمْ به این معناست که فرعون با نیروهایش به دنبال آنها رفت و بر آنها حمله کرد. این جمله به نوعی به این اشاره می‌کند که آن‌ها در قریب‌الوقوع به دریا نزدیک شدند. اصطلاح «ما غَشِیَهُمْ» به معنای آب است و بعضی می‌گویند که اشاره به غرق شدن آن‌هاست. اصطلاح «غَشِیَهُمْ» به گونه‌ای بیان شده که بر شدت و عظمت واقعه تأکید کند.
«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ» ای ادخل فرعون قومه البحر «وَ ما هَدی‌» ای ما اخرجهم، یقال ضلّ اللّبن فی الماء، یعنی خفی فیه و منه قوله: «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی‌» یقال هدیت العروس اذا جلوتها و اخرجتها من خدرها. و قیل «أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ» عن الدین «وَ ما هَدی‌» ای ما هداهم الی مراشدهم، و هو جواب لقول فرعون: «ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَری‌ وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ». فکذّبه اللَّه تعالی و قال بل اضلّهم و ما هداهم.
هوش مصنوعی: فرعون قوم خود را به دریا وارد کرد و آنها را گمراه ساخت. منظور از این اظهارنظر این است که او آنها را از راه درست خارج کرد و به بی‌راهه برد. در اینجا به این موضوع اشاره شده که فرعون هیچ راهنمایی برای قومش نداشت و به جای هدایت آنها، آنها را به سمت انحراف سوق داد. در پاسخ به ادعای فرعون که می‌گفت تنها راهی که نشان می‌دهم، راه راست است، خداوند برای او و قومش عذاب را نازل کرد و نشان داد که او فقط آنها را گمراه کرده است.
و تمامی قصّه غرق در سورة البقرة و سورة یونس مستوفی گفته‌ایم.
هوش مصنوعی: تمامی داستان غرق شدن در سوره بقره و سوره یونس به طور کامل شرح داده شده است.
قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ» قول اینجا مضمر است، ثم قلنا و اوحینا یا بنی اسرائیل و کانوا یومئذ الف الف ستمائة الف، مع کثرة ما کان یذبح فرعون من ذکور اولادهم دهرا عظیما. قوله: «قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ» قرأ حمزة و الکسائی، انجیتکم و واعدتکم ما رزقتکم بالتاء فیهن علی التوحید. و الوجه انّه علی اخبار اللَّه تعالی عن نفسه بانه فعل بهم هذه الاشیاء. و قرأ الآخرون انجیناکم و واعدناکم ما رزقناکم، بالنون و الالف فیهن علی لفظ الجمع، و الوجه انّه اخبار عن النفس ایضا علی سبیل التعظیم و لم یختلفوا فی نزلنا لانّه مکتوب بالالف و المعنی اذکر و انعمتی علیکم بانّی قد انجیتکم من عدوکم و وعدت نبیکم ان یأتی الجانب الایمن من الطور لا کلّمه و هذا شرف لکم، «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی‌» لطعامکم و ادامکم فی التیه «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ» ای من حلال ما رزقناکم، «وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ» بتحریم الحلال و تحلیل الحرام. و قیل معناه استعینوا به علی طاعة اللَّه لا نستعینوا به علی معصیته، «فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» قرأ الکسائی فیحل بضم الحاء و من یحلل بضم اللّام الاولی، من قولهم حلّ بالمکان اذا نزل یحل بضم الحاء و یستعمل فی العذاب، فیقال حلّ به العذاب کما یستعمل فیه لفظ نزل، قال اللَّه تعالی: «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» و اجری الغضب مجری العذاب ما کان یتبعه من العذاب فاستعمل فیه لفظ الحلول. و قرأ الآخرون فیحل: بکسر الحاء و من یحلل بکسر اللام الاولی، من قولهم حل الشی‌ء اذا وجب یحل بالکسر قال ابو زید: یقال حلّ علیه امر اللَّه یحل بالکسر حلولا، و حل الدار یحلها بالضم حلولا، اذا نزلها و یقوی وجه الکسر اتفاقهم فی قوله: «أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ» و فی قوله: «وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ» علی الکسر. «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی‌» ای هلک و صار الی الهاویة و هی قعر جهنم.
هوش مصنوعی: این متن به موضوعات تاریخی و دینی اشاره دارد و به روایت نجات بنی اسرائیل از دست دشمنان و نعمت‌های الهی که به آن‌ها داده شده است، پرداخته است. در ابتدا به خطاب به بنی اسرائیل و تعداد زیادی از آن‌ها اشاره می‌شود که در زمان فرعون زندگی می‌کردند. سپس از نجات آن‌ها از دست دشمنان و وعده‌هایی که به آن‌ها داده شده صحبت می‌شود. اشاره‌ای هم به غذایی که به آن‌ها داده شده، یعنی من و سلوی، و دستورات مربوط به حلال و حرام نیز وجود دارد. در نهایت، مفهوم عذاب الهی و هلاکت کسانی که بر آن غضب کنند، بیان شده است.
قوله: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ» هذه الایة بیان ابنیة الایمان. «لِمَنْ تابَ» اقرّ، «وَ آمَنَ» صدق، «وَ عَمِلَ صالِحاً» بنفسه و ماله، «ثُمَّ اهْتَدی‌» اتبع السّنة. قال سفیان الثوری: الایمان، اقرار و تصدیق و عمل و اتباع السنة لا یتم الایمان الا بها.
هوش مصنوعی: این آیه به عناصر اصلی ایمان اشاره می‌کند. کسانی که توبه کنند، ایمان بیاورند، اعمال نیک انجام دهند و سپس به سنت پیامبر (ص) پایبند شوند، مشمول رحمت خداوند قرار می‌گیرند. سفیان ثوری همچنین بیان کرده است که ایمان شامل اقرار به حقیقت، صدق در آن، عمل خوب و پیروی از سنت است و هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند به تنهایی کامل‌کننده ایمان باشد.
قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ» ای ما حملک علی العجلة، «عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی‌»؟ قیل له هذا و هو علی الطور فی الکرّة الثانیة حین اعطی التوراة، لا لیلة النار، فقد مضت قصة لیلة النار فی اوّل السورة. سیاق این ایت بر سبیل معاتبه و زجرست و استفهام بمعنی انکار است، و سبب آن بود که رب العزة موسی را فرمود تا بطور آید با هفتاد مرد از نیکمردان بنی اسرائیل، و ذلک قوله: «وَ اخْتارَ مُوسی‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا» رب العزّة او را گفته بود که با ایشان بمیعاد آید تا ایشان کلام حق بی‌واسطه بشنوند و تورتة از حق قبول کنند، موسی (ع) چون بطور نزدیک گشت ایشان را بگذاشت و خود بشتافت.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده که خداوند از موسی سوال می‌کند که چه چیزی او را به شتاب واداشته است و او را از قومش دور کرده است. این واقعه زمانی رخ داده که موسی بر کوه طور حضور داشت و در حال دریافت تورات بود، نه در شب آتش. این سؤال به نوعی انتقاد و توبیخ است و نشان‌دهنده ناامیدی خداوند از موسی است، زیرا او فرمان داده بود که موسی با هفتاد نفر از نیکوکاران قومش به میعاد بیاید تا آنان کلام حق را مستقیماً بشنوند و تورات را دریافت کنند. اما موسی با نزدیک شدن به کوه، قومش را رها کرده و به سمت کوه شتابزده رفته است.
رب العالمین با وی گفت: لم سبقتهم و تقدمت و اخرتهم؟ ای موسی چه چیز ترا بشتابانید و ایشان را بگذاشتی؟ موسی عذر آورد که نه ترفع و تطاول مرا برین عجله داشت، بلکه شوق سماع کلام تو مرا برین داشت و طلب رضاء تو، و ایشان اینک بر پی من میآیند. و قیل امره اللَّه ان یحضر المیقات فی وقت معلوم، فاتی قبل ذلک الوقت فعاتبه.
هوش مصنوعی: پروردگار جهانیان به موسی گفت: چرا پیشی گرفتی و آنها را رها کردی؟ موسی پاسخ داد که این عجله من به خاطر برتری یا بزرگ‌منشی نیست، بلکه اشتیاق من به شنیدن کلام تو و جلب رضایت توست و آنها نیز به زودی به من خواهند رسید. همچنین گفته شده که خداوند به او دستور داده بود تا در زمان معینی در میقات حاضر شود، و او قبل از آن زمان آمده بود و به همین خاطر مورد reprimand قرار گرفت.
و قال الحسن فی قوله: «هُمْ أُولاءِ عَلی‌ أَثَرِی» یعنی انهم ینتظرون ما آتیهم به من عندک «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی‌» ای لتزداد عنّی رضا.
هوش مصنوعی: حسن در تفسیر این آیه می‌گوید: «این مردم در پی آنچه هستند که از طرف تو به آن‌ها می‌رسد» و همچنین از روی شتاب و eagerness به سوی تو آمده‌ام، ای پروردگار، تا تو از من راضی باشی و خشنودی‌ات نسبت به من بیشتر شود.
و «قالَ» اللَّه، «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ» ای ابتلینا قومک الّذین خلفتهم مع هارون و کانوا ستمأئة الف، فتنوا بالعجل غیر اثنی عشر الفا و قوله: «مِنْ بَعْدِکَ» ای من بعد انطلاقک من الجبل. «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» بدعائه ایاهم الی عبادة العجل و اجابتهم له. قیل اضاف الفتنة التی هی الامتحان الی نفسه قضاء و اضاف الاضلال الی السامری رعاء، فامّا فی الحقیقة فلیس الی السامری شی‌ء من ذلک و السّامری کان من قوم یعبدون البقر و هو اوّل منافق یعرف من بنی آدم و کان من قریة باجروان. و قیل کان علجا من اهل کرمان، و الاکثر فی التفسیر انّه کان عظیما من عظماء بنی اسرائیل من قبیلة یقال لها سامرة. و قیل بینه و بین موسی نسب و قیل لم یکن اسمه سامریا لکنّه کان من قریة یقال لها سامرة، اسمه موسی بن ظفر.
هوش مصنوعی: خداوند گفت: ما قوم تو را آزمایش کردیم، همان قوم که تو در هنگام حضور با هارون آنها را ترک کردی و تعدادشان شش‌صد هزار نفر بود. آنها به سبب پرستش گوساله دچار فتنه شدند و بیشتر از دوازده هزار نفر به این کار دست زدند. منظور از «بعد از تو» هنگامی است که تو از کوه پایین آمدی. سامری آنها را با دعوت به پرستش گوساله گمراه کرد و آنها به دعوت او پاسخ دادند. برخی گفته‌اند که امتحانی که به آن اشاره شده به خود خداوند مربوط است، در حالی که گمراهی به سامری نسبت داده شده است. اما در حقیقت هیچ چیزی از این امور به سامری تعلق ندارد. سامری نیز ابتدا از قوم پرستنده گاو بود و او اولین منافق از زمان آدم شناخته می‌شود که از روستای باجروان بود. برخی نیز می‌گویند او فردی از کرمان بوده و بیشتر تفسیرها بیان دارند که او فردی مهم از نژاد بنی‌اسرائیل و از قبیله‌ای به نام سامره بود. همچنین گفته شده که او نسبی با موسی داشت و نامش سامری نبود، بلکه اهل روستایی به نام سامره بود و نامش موسی بن ظفر بود.
قوله: «فَرَجَعَ مُوسی‌» یعنی من مناجاة ربّه، «إِلی‌ قَوْمِهِ غَضْبانَ» شدید الغضب.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موسی پس از گفت‌و‌گوی نزدیک با خداوند، با حالتی از خشم به سوی قوم خود بازگشت.
«أَسِفاً» حزینا متلهفا علی ما فاته «قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً؟ یعنی الجنّة فی الآخرة ان تمسکتم بالدین فی الدنیا. و قیل یعنی النصر و الظفر، و قیل «وَعْداً حَسَناً» ای صدقا انّه یعطیکم التوریة. «أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» ای فبعد علیکم العهد فنسیتم ما وعدکم اللَّه علی لسانی؟ «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ» ای ان یجب علیکم. «غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» بعبادتکم العجل. «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» خالفتمونی فیما تواعدنا علیه؟
هوش مصنوعی: با اندوه و حسرت به آنچه از دست رفته است، گفت: ای قوم، آیا پروردگار شما به شما وعده‌ای نیکو نداده است؟ یعنی بهشت در آخرت اگر به دین پایبند باشید. بعضی گفته‌اند منظور پیروزی و موفقیت است و برخی نیز گفته‌اند «وعده‌ی نیکو» یعنی راست می‌گوید که به شما کتاب آسمانی می‌دهد. آیا زمان وعده طولانی شد و شما آنچه را که خداوند بر زبان من گفت فراموش کردید؟ آیا می‌خواستید بر شما عذابی از جانب پروردگارتان نازل شود به خاطر پرستش گوساله؟ پس آیا در آنچه که بین ما توافق کرده بودیم، تخلف کردید؟
«قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا» قرأ نافع و ابو جعفر و عاصم «بِمَلْکِنا» بفتح المیم و قرأ حمزة و الکسائی بضمها. و قرأ الآخرون بکسرها، و الوجه فی القراءات الثلاث انّها کلّها لغات. یقال ملکت الشی‌ء ملکا و ملکا و ملکا، بالحرکات الثلاث فی المیم، و المعنی ما اخلفنا موعدک و نحن نملک امرنا، و قیل ما اخلفنا موعدک باختیارنا.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «ما در موعدی که تعیین کردی، خیانت نکردیم در حالی که بر خود تسلط داشتیم.» نافع و ابو جعفر و عاصم «بملکنا» را با فتح میم خوانده‌اند، در حالی که حمزه و کسایی آن را با ضم میم خوانده‌اند و دیگران با کسر میم. هر سه نوع قرائت در واقع زبان‌های مختلفی از کلمه هستند. گفته می‌شود که ملکت چیزی یعنی «دولت کردم بر آن» و این کلمات به سه حالت حرکتی میم خوانده می‌شوند. معنای این جمله این است که ما در موعدت تخلف نکردیم در حالی که بر امور خود تسلط داشتیم و گفته شده که ممکن است اشاره به این باشد که ما به اختیار خود موعدت را نادیده نگرفتیم.
و من قرأ بالضمّ معناه بقدرتنا و سلطاننا، و ذلک انّ المرء اذا وقع فی البلیة و الفتنة لم یملک نفسه. پارسی آنست که ما خلاف نکردیم وعده تو بدست رس خویش، و این چنانست که گویند فلان کس بر کار خویش نه پادشاهست، یعنی کار او نه بدست اوست.
هوش مصنوعی: کسی که با قدرت و اقتدار خود عمل می‌کند، در حقیقت به این معناست که وقتی فردی در موقعیت‌های سخت و فتنه‌ها قرار می‌گیرد، نمی‌تواند خود را کنترل کند. به زبان ساده‌تر، ما در قول خود بر اساس اراده و اختیار خود عمل کردیم و این به این شکل است که گفته می‌شود فردی در کار خود پادشاه نیست، یعنی کار او به دست خود او نیست و در واقع تحت تأثیر شرایط قرار دارد.
«وَ لکِنَّا حُمِّلْنا» قرأ ابو عمرو و حمزة و الکسائی و ابو بکر عن عاصم و روح و ابن حسان عن یعقوب، «حملنا» بفتح الحاء و تخفیف المیم، قرأ الآخرون «حملنا» بضمّ الحاء و تشدید المیم، ای جعلونا نحملها و کلفنا حملها «أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ» ای من حلی قوم فرعون، سماها اوزارا لانّهم اخذوها علی وجه العاریة فلم یردوها، و قیل انّ اللَّه تعالی لمّا اغرق فرعون و قومه نبذ البحر حلیهم فاخذوها و کانت غنیمة، و لم تکن الغنیمة لهم حلالا فی ذلک الزمان فسمّا اوزارا باین هر دو قول اوزار بمعنی اثام است و بعضی مفسران گفتند این پیرایه خواستن بعاریت از قبطیان، موسی فرمود ایشان را بفرمان اللَّه و آن حلال بود ایشان را، باین قول اوزار بمعنی اثقال است یعنی که پیرایه بسیار بود و برداشتن آن برایشان گران بود مفسران گفتند موسی که که بمیعاد حقتعالی رفت با ایشان وعده کرده بود که بچهل روز باز گردد سامری روز و شب هر دومی شمرد چون بیست روز گذشته بود گفت وعده بسر آمد و چهل گذشت بیست روز و بیست شب، اما موسی (ع) وعده خلاف کرد و نیامد از آنکه شما پیرایه حرام دارید از قبطان بعاریت ستده، ایشان گفتند اکنون چه تدبیرست و رای تو در آن چیست، گفت آتشی سازیم و همه در آتش افکنیم. سامری حفره‌ای بکند و آتش بر افروخت و آنچه داشت از پیرایه در آتش افکند، و بنو اسرائیل آنچه داشتند همه در آتش افکندند، اینست که رب العالمین از ایشان حکایت کرد «فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ». پس چون ایشان برگشتند سامری آن زر گداخته بیرون آورد و صنعت زرگری دانست و از آن سبیکه صورت گوساله‌ای بساخت، بجواهر مرصع کرد جسدی بی‌روح، ابن عباس گفت هارون بوی بر گذشت آن وقت که گوساله می‌ساخت، گفت چیست این که میکنی ای سامری؟ گفت: اصنع ما ینفع و لا یضرّ. چیزی می‌کنم که درو نفعست و ضرر نه ای هارون! و خواهم که دعائی کنی در کار من، هارون گفت اللّهم اعطه ما یسأل کما یحبّ. بار خدایا آنچه میخواهد چنان که میخواهد بدو ده، چون هارون از وی بر گذشت گفت: اللهم انّی اسئلک ان یخور. خداوندا آن خواهم که ازین گوساله بانگی آید، پس یک بانگ از وی بیامد بدعاء هارون، و نیز هیچ بانگ دیگر نکرد و بنو اسرائیل در وی بفتنه افتادند و آن را سجود بردند. حسن گفت سامری قبضه‌ای خاک از پی اسب جبرئیل بر گرفته بود آن گه که در دریا می‌شد از پیش فرعون، سامری آن قبضه خاک با خود می‌داشت، تا آن روز که گوساله ساخت آن قبضه خاک در آن فکند، جسدی گشت با گوشت و پوست حیوانی همی رفت با روح، و بانگ گاو همی کرد. نام وی بهیوث و ذلک قوله: «فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ».
هوش مصنوعی: در این متن به خواندن آیه‌ای اشاره شده که در آن صحبت از بارهایی است که قوم موسی از طلا و جواهراتی که از فرعونیان گرفته‌اند، می‌شود. این جواهرات به عنوان بارهای سنگینی که به امانت گرفته شده، معرفی می‌شوند و چون آن‌ها را پس نداده‌اند، به اوزار یا گناهان تشبیه شده‌اند. پس از غرق شدن فرعون و قومش، جواهراتی که در دریا پیدا شد، برای بنی‌اسرائیل غنیمت محسوب شد. اما در آن زمان، استفاده از این غنایم برای آن‌ها حلال نبود. برخی مفسران معتقدند که موسی به قومش وعده داده بود تا مدت چهل روز برگردد، اما سامری به آن‌ها گفت که انتظار طولانی شده و پیشنهاد کرد تا آتش درست کنند و جواهرات خود را بسوزانند. بنابراین، سامری با استفاده از طلا و جواهراتی که در آتش ذوب کرد، مجسمه‌ای به شکل گوساله درست کرد که بعدها باعث فتنه و گمراهی بنی‌اسرائیل شد. هارون که متوجه این کار شد، تلاش کرد تا قومش را از این عمل نادرست باز دارد، اما آن‌ها در نهایت به این گوساله گردن نهادند و به آن سجده کردند.
«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی‌» ای قال السامری و من تبعه من السفلة و العوام، هذا العجل الهکم و اله موسی. «فَنَسِیَ» ای ترک موسی طریق الوصول الی ربّه و انا ما ترکته. و قیل نسی موسی ان یذکر لکم انّه الهه. تا اینجا سخن سامری است. و روا باشد که فنسی استیناف کلام است از حق تعالی جلّ جلاله. یعنی فنسی السامری اللَّه و الایمان و الاستدلال علی ان العجل لا یجوز ان یکون الها.
هوش مصنوعی: سپس سامری برای آنها گوساله‌ای را بیرون آورد که صدایی داشت و گفت: "این گوساله، خدای شما و خدای موسی است." این سخن از طرف سامری و پیروانش بود که از عوام مردم و شخصیت‌های پایین‌تر بودند. حالا موسی به راهی که او را به پروردگارش می‌برد، فراموش کرده بود و این در حالی بود که من آن را فراموش نکردم. بعضی گفته‌اند که موسی فراموش کرده بود شما را یادآوری کند که او خدا دارد. از اینجا به بعد، صحبت سامری تمام می‌شود. همچنین ممکن است که "فنسى" ابتدای کلامی از خداوند باشد که به اوج عظمتش اشاره دارد، به این معنا که سامری، خدا و ایمان و استدلال برای اینکه گوساله نمی‌تواند خدای واقعی باشد را فراموش کرده است.
پس ربّ العالمین ایشان را توبیخ کرد گفت: «أَ فَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ» ای انه لا یرجع «إِلَیْهِمْ قَوْلًا» یعنی الا یکلّمهم العجل و لا یحیهم. کقوله: «أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ». و قیل «أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا» ای لا یرجع الی الخوار و الصوت، انّما خار مرة واحدة. «وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» فکیف یکون إلها «وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ» ای من قبل رجوع موسی «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ» ای اختبرکم اللَّه بهذا العجل لیعلم به الصحیح الایمان من الشاک منکم فی دینه.
هوش مصنوعی: پروردگار جهان ایشان را ملامت کرد و گفت: «آیا نمی‌بینید که نمی‌توانند به سخن برگردند» و نمی‌توانند با شما صحبت کنند و زنده نیستند. مانند این که می‌فرماید: «آیا نمی‌بینند که با آن‌ها سخن نمی‌گوید؟» و گفته شده که معنای «نمی‌توانند به سخن برگردند» این است که صدای آن‌ها و ناله‌شان بازنمی‌گردد، زیرا تنها یک بار ناله کردند. «و هیچ ضرر یا نفعی برای شما ندارند» پس چگونه می‌تواند خدا باشد؟ «و هارون پیش از این به آن‌ها گفت» یعنی قبل از بازگشت موسی، «ای قوم! شما فقط به این دلیل آزمون شده‌اید» یعنی خداوند شما را با این گوساله آزمایش کرده تا ایمان واقعی شما را از تردید جداسازی کند.
«وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ» لا العجل، «فَاتَّبِعُونِی» علی دینی، «وَ أَطِیعُوا أَمْرِی».
هوش مصنوعی: و پروردگار شما رحمان است، پس به من بپیوندید و در دین من پیرو باشید و از فرامین من اطاعت کنید.
«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ» لن بانزال مقیمین علی العجل و عبادته، «حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی‌». فاعتزلهم هارون فی اثنی عشر الفا، و هم الّذین لم یعبدوا العجل.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «ما هرگز از جای خود حرکت نخواهیم کرد و به عبادت آن گوساله ادامه خواهیم داد، تا زمانی که موسی به نزد ما برگردد.» هارون از آنها کناره‌گیری کرد و به همراه دوازده هزار نفر ماند، که همان‌ها بودند که به پرستش گوساله نپرداخته بودند.
مفسّران گفتند هفت روز عبادت گوساله کردند و سبب آن بود که موسی ایشان را وعده داده بود که از میقات حق تعالی بسی روز باز می‌گردم، ربّ العزّة گفت: «وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً» پس ربّ العزة ده روز در افزود چنان که گفت: «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» پس چون سی روز گذشته بود و موسی نیامد ایشان بعبادت گوساله همت کردند. هارون سه روز زمان خواست، ایشان سه روز در انتظار موسی بودند، چون موسی نیامد سامری ایشان را بعبادت گوساله دعوت کرد. هفت روز او را عبادت میکردند، پس از چهل روز موسی باز آمد و آشوب و شغب و مشغله ایشان شنید که گرد گوساله بر آمده بودند و رقص می‌کردند. موسی (ع) با آن هفتاد مرد که با وی بودند گفت هذا صرت الفتنة، این آشوب و جلبه گوساله پرستانست که بفتنه افتاده‌اند.
هوش مصنوعی: مفسران می‌گویند که قوم بنی‌اسرائیل برای هفت روز به عبادت گوساله پرداختند. این اتفاق به این دلیل بود که موسی به آن‌ها وعده داده بود که مدتی در میقات خداوند خواهد ماند. خداوند می‌فرماید که موسی را به مدت سی روز ملاقات کرده و سپس این مدت به ده روز دیگر اضافه شد، بنابراین مجموعاً چهل شبانه‌روز می‌شود. وقتی سی روز گذشت و موسی نیامد، مردم به عبادت گوساله روی آوردند. هارون به آن‌ها سه روز فرصت خواست و در این مدت مردم در انتظار موسی بودند. اما با گذشت این زمان، سامری آن‌ها را به عبادت گوساله فرخواند و هفت روز به این کار ادامه دادند. در نهایت، وقتی موسی بعد از چهل روز بازگشت، متوجه آشوب و شلوغی آن‌ها شد که دور گوساله رقص و پایکوبی می‌کردند. موسی به همراهی هفتاد نفر از مردان خود گفت که این مسئله نکته‌ای از فتنه و فساد آنان است.
آن گه هارون را دید فاخذ شعره بیمینه و لحیته بشماله غضبا و انکارا علیه.
هوش مصنوعی: سپس هارون را دید که با خشم و نارضایتی، موهای سر و ریشش را به سوی خود گرفته بود.
«قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» بعبادة العجل، «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» لا زائدة، و التأویل ان تتبعنی کقوله: «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ» یعنی ان تسجد. یقول ای شی‌ء منعک من اللحوق بی و اخباری بضلالتهم فیکون مفارقتک ایّاهم تقریعا و زجرا لهم عمّا اتوه. و قیل معناه هلّا اتبعت عادتی فی منعهم و الانکار علیهم و مقاتلتهم علی کفرهم. «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» حیث اقمت فیما بینهم و هم یعبدون غیر اللَّه.
هوش مصنوعی: در این متن پرسش به هارون اشاره دارد که چرا در زمانی که دید قومش به گمراهی رفته‌اند و مجسمه‌ای را می‌پرستند، او پیرویشان نشد. در واقع سؤال این است که چه چیزی از پیوستن به من مانع شد و چرا از اینکه نظر خود را درباره آنها تغییر دهم و مانع پرستش آنها شوم، دوری کردی. اینجا به نوعی هشدار به هارون داده می‌شود که باید در برابر کارهای نادرست آنها ایستادگی کند و با آنان مقابله کند. همچنین به این معنا نیز اشاره شده است که آیا او از روش خود در منع کردن و انکار کارهای آنان تخطی کرده است؟ در واقع، هارون در هنگامی که در میان قومش قرار دارد و آنها به عبادت غیر خدا مشغولند، باید از دستورات خدا تبعیت می‌کرد.
«قالَ» هارون « بْنَ أُمَّ» و کان هارون اخاه لابیه و امّه لکنّه اراد بقوله ان یرفقه و یستعطفه علیه فیترکه. و قیل کان اخاه لامّه دون ابیه و قیل لانّ کون ولد من الامّ علی التحقیق و للاب من جهة الحکم قرأ حجازی و بصری و حفص « بْنَ أُمَّ» بفتح المیم و الباقون بکسرها، فمن کسر اضافها الی نفسه فحذف الیاء تخفیفا. و من فتح جعل ابن ام شیئا واحدا کخمسة عشر. «تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» یعنی ذوائبی و شعر رأسی، اذ هما عضوان مصونان یقصدان بالاکرام و الاعظام من بین سائر الاعضاء یقال انّ موسی حدث فیه من الغضب فی ذات اللَّه ما یوهم القصد الی اخذ الرأس و اللحیة فظنّ هارون قصد اخذ رأسه و لحیته و الدّلیل علیه انّه قال: «تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی»
هوش مصنوعی: هارون به برادرش گفت که او را همراهی کند و از او درخواست کند که او را ترک کند. برخی گفته‌اند که هارون، برادرش از طریق مادرش بود و برخی دیگر گفته‌اند که او برادرش از طریق پدرش بود. در قرائت، بعضی مثل حفص «ابن ام» را با فتحه خوانده‌اند و بقیه با کسره. کسانی که کسره خوانده‌اند، این واژه را به خود نسبت داده و یای آن را به خاطر آسانی حذف کرده‌اند. و آنهایی که با فتحه خوانده‌اند، «ابن ام» را به عنوان یک کلمه واحد در نظر گرفته‌اند. هارون به موسی گفت: «به ریش من دست نزن و به سر من هم نزن». این به این معنی است که ریش و موی سر او، اعضای محترم و ارجمندی هستند. موسی در خشم الهی بود و این ممکن است باعث شده باشد که هارون فکر کند که موسی قصد دارد به سر و ریش او آسیب بزند. دلیل این نگرانی هارون هم این بود که او گفت: «به ریش من دست نزن و به سر من هم نزن».
و لو کان آخذ رأسه و لحیته لکان الالیق باللفظ ان یقول ارفع یدک عن لحیتی، و قیل اخذ برأسه علی وجه التأدیب و السیاسة بحکم الاخوة و الرئاسة. ثم رفع یده علی لحیته و هو الاظهر لقوله: «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» ثمّ ذکر هارون عذره فقال: «ِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ»
هوش مصنوعی: اگر او دستش را بر سر و ریش خود می‌کشید، مناسب‌تر بود که بگوید: "دستت را از روی ریشم بردار." برخی گفتند که این کار او به عنوان نوعی ادب و سیاست به خاطر برادرش و مقام رهبری‌اش بوده است. سپس او دستش را به روی ریشش برد که این عمل به وضوح بیانگر عبارتی است که می‌گوید: "و برادرش را گرفت و به سوی خود کشید." سپس هارون عذرخواهی کرده و گفت: "من ترسیدم که بگویی بین بنی‌اسرائیل جدایی انداختم."
ای خفت ان خرجت و فارقتهم، لحق بی فریق، و تبع السامری علی عبادة العجل فریق، و توقف فریق، و لم آمن ان قاتلتهم، ان توبخنی فتقول لی فرقت بین بنی اسرائیل، ای اوقعت الفرقة فیما بینهم، «لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی»
هوش مصنوعی: اگر من از میان شما برویم و آن‌ها را ترک کنم، گروهی به من ملحق می‌شوند و سامری را در پرستش گاو پیروی می‌کنند، گروهی دیگر متوقف می‌شوند و من نمی‌دانم اگر با آن‌ها مبارزه کنم، آیا تو به من اعتراض خواهی کرد و خواهی گفت که میان بنی‌اسرائیل جدایی انداختی، یا اینکه در میان آن‌ها تفرقه ایجاد کردم. «آیا به سخن من توجه نکردی؟»
لم تحفظ وصیّتی حین قلت لک اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ.
هوش مصنوعی: تو وصیت مرا فراموش کردی، زمانی که به تو گفتم که در جمع قوم من بمان و آنها را اصلاح کن.
ثمّ اقبل علی السامری منکرا علیه، و «قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ» ای ما شأنک، و ما الذی حملک علی ما فعلت.
هوش مصنوعی: سپس به سامری توجه کرده و گفت: «چه خبر است، ای سامری؟» و افزود: «چه چیزی تو را وادار کرد که چنین کاری کردی؟»
«قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» قرأ حمزة و الکسائی بالتاء علی الخطاب ادخالا للجمع فی الخبر و قرأ الباقون «یبصره» بالیاء علی الغیبة و المعنی لم یبصر به بنو اسرائیل. یقال ابصرت الشی‌ء و بصرت به تدخل الباء فیه، «فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ» و التّأویل علمت بما لم یعلم به بنو اسرائیل یعنی یوم دخول البحر. موسی گفت: سامری را که چه چیز ترا برین داشت که کردی؟ گفت: من آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید و بندانستید و نه بنو اسرائیل دانستند، آن روز که در دریا میشدیم جبرئیل را بدیدم بر اسب حیاة، در دل من افتاد که از خاک پی اسب جبرئیل قبضه‌ای خاک بردارم و بر هر چه افکنم حیوانی گردد با گوشت و پوست و روح، آن را در زر گداخته افکندم تا گوساله‌ای زنده گشت. اینست که گفت: «فَنَبَذْتُها» یعنی طرحتها فیما ذاب من الحلی، و قیل طرحتها فی جوف العجل، و قیل فی فم العجل حتی خار، و قیل حتّی صار لحما و دما. موسی گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» حین رأیت قومک سألوک ان تجعل لهم الها. چون قوم ترا دیدم کی بت پرستان را دیدند گفتند: اجعل لنا الها کما لهم آلهة. نفس من مرا چنان بر آراست که آن گوساله کردم و آن قبضه بر وی افکندم موسی گفته «فَاذْهَبْ» ای اعزب عنی «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» فان قیل کیف عرف السامری جبرئیل من سائر النّاس یوم دخول البحر؟ قیل لانّ امّه لما ولدته فی السنة الّتی یقتل فیها البنون وضعته فی کهف حذرا من القتل، فبعث اللَّه عزّ و جل جبرئیل لیربّیه لما قضی علی بدیه من الفتنة فکان فی صغره یمص من احدی ابهامی جبرئیل العسل و من الأخری السمن، فلما رآه فی کبره عرفه. و قیل ناقض السامری فی جوابه لانّه قال: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» فادعی العلم، ثم قال: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» فنسبه الی حدیث النفس. «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» ای انک لا تمس احدا و لا یمسک احد فی حیاتک و لا یکون بینک و بین احد مماسة. فامر موسی بنی اسرائیل ان لا یؤاکلوه و لا یجالسوه و لا یبایعوه. و قیل معنی «لا مِساسَ» انک تعیش فی البریة مع السباع و الوحوش، فلا تمس و لا مس. و قیل ما مس احدا و لا مسه احد الا حما جمیعا.
هوش مصنوعی: موسی از سامری پرسید: چه چیزی تو را واداشت که این کار را انجام بدهی؟ سامری پاسخ داد: من چیزی را دیدم که شما ندیدید و بنی اسرائیل هم ندیدند. در روز عبور از دریا، جبرئیل را بر اسب حیات دیدم و تصمیم گرفتم که از خاک پای او به اندازه‌ای بردارم و آن را بر هر چیزی بیفکنم تا آن چیز به حیوانی زنده تبدیل شود. من آن خاک را در زر ذوب شده انداختن و بدین ترتیب گوساله‌ای زنده به وجود آمد. موسی از او پرسید چرا این کار را کردی؟ سامری گفت: نفس من این کار را برایم زیبا جلوه داد وقتی که قوم تو دیدند و از تو خواستند برایشان الهی بسازی. موسی به او فرمان داد که از او دور شود و او را از برخورد با دیگران منع کرد. گفته شده که سامری از جبرئیل شناخت پیدا کرد چرا که مادرش او را در سالی که فرمان قتل پسران صادر شده بود در یک غار پنهان کرد و جبرئیل به تربیت او پرداخت. وقتی بزرگ شد، او را شناخت. همچنین گفته می‌شود که سامری به دلیل ادعایش درباره دانشش در پاسخ به موسی دچار تناقض شد و در نهایت موسی به بنی اسرائیل گفت که نباید با او ارتباط برقرار کنند.
و من اراد ان یمسه جهلا بحاله، قال له السامری لا مساس خوفا من الحمی و تنبیها للغیر. و یقال ذلک باق فی عقبه الی الیوم، و قیل اراد موسی ان یقتله فمنعه اللَّه من قبله و قال لا تقتله فانه سخی.
هوش مصنوعی: کسی که بخواهد او را به خاطر ناآگاهی‌اش لمس کند، سامری به او گفت که به دلیل ترس از بیماری و برای آگاهی دیگران نباید او را لمس کند. گفته می‌شود این مسئله تا به امروز هم ادامه دارد. همچنین گفته شده که موسی می‌خواست او را بکشد، اما خداوند از این کار او را منع کرد و گفت که او انسان سخاوتمندی است.
قوله: «وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً» یعنی موعد العذاب یوم القیامة، «لَنْ تُخْلَفَهُ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب «لن تخلفه» بکسر اللام ای لن یغیب عنه و لا مذهب لک عنه بل توافیه یوم القیامة. و قرأ الباقون «تُخْلَفَهُ» بفتح اللام ای لن تکذبه و لن یخلفک اللَّه ایاه، و المعنی ان اللَّه تعالی یکافئک فعلک لا یفوته. «وَ انْظُرْ إِلی‌ إِلهِکَ» بزعمک، ای الی معبودک، یعنی العجل «الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً»، دمت علیه مقیما تعبده، ظلت اصله ظللت و لکن اللام الاولی حذفت لثقل التضعیف و الکسر، و بقیت الظاء علی فتحها، و «عاکِفاً» منصوب لانّه خبر ظلّت. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» یعنی بالنار، «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» ای لنثیرن رماده «فِی الْیَمِّ نَسْفاً». قال ابن عباس: احرقه بالنار ثم ذراه فی البحر. معنی آنست که بسوزیم آن را و بباد بردهیم و پراکنده کنیم بروی دریا، و این از آیات و عجایب دنیا یکیست که آتش هرگز زر را نسوخت و نسوزد مگر گوساله سامری، بر قول ایشان که گفتند گوساله باصل خویش زرین مانده بود و لحم و دم نگشته و ازو یک بانگ گاو بیامده، و در شواذ خوانده‌اند «لنحرّقنه» بفتح نون و ضم راء ای لنبردنه بالمبرد، میگوید آن را بسوهان بسائیم، آن گه بدریا افکنیم. و علی قول الحسن یروی ان موسی اخذ العجل فذبحه فسال منه دم، لانّه کان قد صار لحما و دما، ثم حرقه بالنار، ثم ذراه فی الیم. و عن عکرمة قال لما جاء موسی و حرق العجل و نسفه فی الیم استقبلوا الجریة فجعلوا یشربون منه لحبهم العجل، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ».
هوش مصنوعی: این متن به توصیف عذابی که برای یک قوم مقرر شده، و چگونگی برخورد موسی با گوساله طلا می‌پردازد. اشاره می‌کند که موعد عذاب در روز قیامت فرا خواهد رسید و این عذاب غیرقابل اجتناب است. همچنین به این مسأله اشاره می‌شود که موسی به گوساله‌ای که قومش آن را پرستش کرده بودند، بازمی‌گردد و آن را می‌سوزاند و خاکستر آن را در دریا می‌پاشد. در این فرایند، مشخص می‌شود که این برخورد به خاطر گناه بزرگ قومش است و نشان‌دهنده قدرت و قضاوت الهی است. نهایتاً، در متن به حال و هوای قوم اشاره شده که پس از سوزاندن گوساله، محبت و علاقه‌اش به آن هنوز در دل‌هایشان باقی مانده است.
قوله: «إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ» ای معبود کم المستحق للعبادة. «اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» لا العجل «وَسِعَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً» لا یضیق علمه عن شی‌ء و لم یعبدوا العجل الا بعلمه.
هوش مصنوعی: خداوند شما تنها و یگانه‌ای است که شایسته عبادت است. اوست که هیچ معبودی جز او وجود ندارد و علم او بر تمامی چیزها گسترده است. علم او هیچ چیزی را نمی‌تواند محدود کند و آنها جز به علم او، به گوساله عبادت نکردند.
«کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ای کما قصصنا علیک قصة موسی، «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ» ای بعض اخبار من سبق زمانه زمانک. «وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» یعنی القرآن.
هوش مصنوعی: ما نیز داستان‌هایی را برای تو نقل می‌کنیم، همان‌طور که داستان موسی را برایت تعریف کردیم. از اخبار آن‌هایی که پیش از تو بودند، برایت می‌گوییم. و قطعا ما از طرف خود، ذکر و یادمانی به تو عطا کرده‌ایم که همان قرآن است.
«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ» فلم یؤمن به و لم یعمل بما فیه «فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً» حملا ثقیلا من الکفر.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن روی‌گردان شود، نه به آن ایمان می‌آورد و نه به آن عمل می‌کند، در روز قیامت باری سنگین از کفر بر دوش خواهد داشت.
«خالِدِینَ فِیهِ» فی الوزر لا نغفر لهم ذلک و لا نکفر عنهم شیئا، «وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلًا» بئس ما حملوا علی انفسهم من المآثم کفرا بالقران، و حملا منصوب علی التمییز.
هوش مصنوعی: آنها در عذاب ابدی خواهند ماند و ما هیچ چیز از بار گناهانشان را نخواهیم بخشید و این برایشان در روز قیامت بسیار بد است. بار سنگینی که بر دوش خود گذاشته‌اند، کفر به قرآن است و کلمه "حملا" در اینجا به عنوان تصریح به وزن و شدت این بار استفاده شده است.