قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» یوم الحسرة یوم القیامة سبق لقوم الشقاوة من غیر ان یرتکبوا معصیة، و لآخرین السعادة قبل ان یقترفوا حسنة. روز حسرت روز اول است در عهد ازل، که حکم کردند و قضا راندند و هر کس را آنچه سزای وی بود دادند، رانده بیجرم و جریمت، نواخته بی وسیلت طاعت. یکی را خلعت رفعت دوختند و میل نه.
یکی را بآتش قطیعت سوختند و جور نه. آن یکی بر بساط لطف پر از ناز و خطاب: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» شنیده. این یکی در وهده خذلان بنعت حرمان زهر «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»
چشانیده، آری سابقهای رانده، چنان که خود دانسته. عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته از بشریّت تیری ضعیف ترکیب در وجود آورده، و آن تیر در کمان علم ازل نهاده و در هدف حکم انداخته. اگر راست رود، ثنا و احسنت اندازنده را، اگر کژ رود طعن و لعن تیر را. شعر:
حیرت اندر حیرتست و تشنگی در تشنگی
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان.
حضرت عزّ و جلال و بی نیازی فرش او منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان.
قوله: «إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها» میگوید مائیم میراث بر جهان از جهانیان، و باقی پس جهانیان و جهان، و باز گشت کار خلق با ماست جاودان. اشارتست ببقاء احدیت و فناء خلقیت آن روز که اطلال و رسوم کون را آتش بی نیازی در زند و عالم را هباء منثور گرداند و تیغ قهر بر هیاکل افلاک بگذراند، و غبار اغیار از دامن قدرت بیفشاند، و زمام اعدام بر سر مرکب وجود کند. پس ندا در دهد که: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» کرا زهره آن بود که این خطاب را بجواب پیش آید، تا هم جلال احدیت جمال صمدیت را پاسخ کند. و عزّ قدوسی کمال سبوحی را جواب دهد که: «اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ».
قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» الصّدیق هو الواقف مع اللَّه فی عموم الاوقات علی الصّدق کسی را صدّیق گویند که با اللَّه تعالی بهمه حال و در همه وقت راست رود. بنفس در مجاهدت. بدل در مشاهدت. بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت، مراد خود فداء مراد حق کرده، ظاهر بخلق داده، باطن با حق آسوده، همه کس دست در دامن وی زده و دل وی بکس التفات ناکرده، خویشتن را باللّه تعالی سپرده و بهر چه پیش آید رضا داده، اینست حال خلیل (ع) بگاه بلا و محنت. جبرئیل او را پیش آمد که: هل لک من حاجة؟ روی از جبرئیل گردانید و گفت: امّا الیک فلا.
آن گه دست تسلیم از آستین رضا بیرون کرد و بر وی اسباب باز زد و بزبان تفرید گفت: «حسبی اللَّه و نعم الوکیل».
عزیزی میگوید: در عیادت درویشی شدم او را در بلای عظیم دیدم، گفتم: لیس بصادق فی حبّه من لم یصبر علی ضربه. در دوستی اللَّه تعالی صادق نیست آن کس که در زخم بلاء او صابر نیست، درویش سر برآورد گفت: ای جوانمرد غلط کردی، لیس بصادق فی حبّه من لم یتلذذ بضربه. در دوستی او صادق نیست کسی کش با زخم او خوش نیست.
معاذ در سکرات مرگ افتاده و آن شدت نزع و هول مطلع پدید آمده میگفت: اخنقنی خنقک فو عزّتک انّی لاحبّک، و خنق آن باشد، که حلق کسی بگیری و میفشاری، معاذ گفت بیفشار چندان که خواهی بیآزرم که ترا دوست دارم. ای جوانمرد دلی که قدر حق در آن دل نزول کرد قدر همه عالم رخت از دل وی برگرفت، دیدهای که مشاهدت حق در آن دیده جای گرفت همه مشاهدتها در آن مشاهدت متلاشی گشت. یکی در کار خلیل ابراهیم (ع) اندیشه کن که بر بساط صدق، در مجامع جمعیت، در محراب فردانیت معتکف گشت، بقصور و تقصیر خود معترف شد، از طلب نصیب خود غایب گشت، در میدان قرب حق قدم زد، آفت زمان و مکان، و آثار و اعیان، و اطلال و اشکال، و موجودات و معلومات بکلّی از پیش خویش برداشت، گهی از خلق تبرّا جست که: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ»، گهی بحق تولّا کرد که: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، لا جرم از حضرت عزّت او را خلعت و نعمت دادند و رقم خلّت کشیدند که: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا و ابراهیم الذی و فی انه کان صدیقا نبیا» قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً» بفتح لام خواندهاند و بکسر لام، اگر بکسر خوانی بدایت کار موسی است آنکه که در روش خویش بود، و اگر بفتح خوانی اشارت بنهایت حال اوست آن گه که در کشش حق افتاد، یعنی کان موسی مخلصا فی سلوکه منهج النّبوة عند عنفوان دولته، ثمّ خلّصناه عن سلوکه فجذبناه و اخلصناه. «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» موسی را هم روش بود و هم کشش. «جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا» اشارت است بتفرقت وی در حال روش و کلمه «رب» هم چنان است که: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا».
باین کلمه حق او را در نقطه جمع میکشد، و مرد تا در روش خویش است قدم وی بر زمین خطر باشد چنان که گفتهاند: «و المخلصون علی خطر عظیم»
باز که بنقطه جمع رسد و کشش حق در رسد. ارض خطر را با قدم او کار نباشد، و قدم خود چندان بود که در روش باشد، چون کشش آمد قدم را پی کنند، نه قدم ماند نه قدمگاه، اینجا سرّ «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» آشکارا گردد و قوّت دل وی همه ذکر حق بود، غذای جان وی سماع کلام حق بود، آرام وی همه با صفات و نام حق بود.
وحی آمد بموسی که ای موسی دانی که از بهر چه با تو سخن گفتم و بخلوتگاه مناجات بردم؟ ای موسی اطّلاع کردم بر دلهای جهانیان، ندیدم دلی مشتاقتر و متواضع تر و در محبّت صافیتر از دل تو، یا موسی اسمع کلامی و احفظ وصیّتی، و ارع عهدی، فانّی قد وقفتک الیوم منّی موقفا لا ینبغی لبشر بعدک ان یقوم مقامک منی، یا موسی اسمع نعتی، و لا نعت لنعتی الّا ما نعت لک من نعتی، انّ من نعتی انّه لا ینبغی ان ینعت نعتی الّا انا، فانا الّذی اعرف نعتی، فلا اله الّا انا، لیس لی شبیه و لا ندّ و لا نظیر و لا عدیل و لا وزیر یوازرنی. کنت قبل الاشیاء و اکون بعد الاشیاء، معروف بالدّوام و البقاء و العز و السناء فلا اله غیری، و لا ینبغی ان یکون کذلک غیری.
قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ»، لختی پیغامبران را نام برد درین سورة، و مؤمنان و صالحان امّت در ایشان پیوست که: «وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا» گفت ایشان را بفضل خود نواختم، بلطف خود را هشام نمودم، بعنایت ازلی رقم دوستی کشیدم، بخواست خود نه بکردار ایشان برگزیدم، بکرم خود نه بجهد ایشان پسندیدم. آن گه در لطف و کرم بیفزود و ایشان را بستود که: «إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا». ظاهر عنوان باطن است، سجود ظاهرشان بر وجود سرائر دلیل واضح است. تنهای ایشان بر خدمت داشته، دلها بحرمت آراسته، نور دلهای ایشان بآسمان پیوسته.
قوله: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» الایه.. آن دور در گذشت و آن قرن بسر رسید باز قومی دیگر رسیدند بعکس ایشان و سیرتشان، بر پی شهوتها رفتند و دل در آشیانه شیطان بستند، حریص چون خوکان، متکبر چون پلنگان، محتال چون روبهان شریر چون سگان، بظاهر آدمی و بباطن شیطان.
ای جوانمرد خاصیّت آدمی نه بتغذّی و تناسل است که نبات را همین هست نه بحسّ و حرکت است که حیوانات دیگر را همین هست، بلکه خاصیّت آدمی بعلم و معرفت است، امّا خطر گاهی دادهاند او را که بیک لحظه بدرجه جبرئیل و میکائیل رسد، بلکه از ایشان در گذرد، و بیک خطرت بهیمهای سبعی گردد بلاقیمت، اگر نظر فضل الهی بدو رسد، «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ» او را در پرده عصمت خویش گیرد، و اگر بعدل جبّاری بحکم سیاست بدو نگرد، «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» او را در وهده غیّ افکند که: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا».
قوله: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»، فاولئک الّذین تدارکتهم الرّحمة الازلیة و یسبقون فی النّعم السّرمدیة.
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» یوم الحسرة یوم القیامة سبق لقوم الشقاوة من غیر ان یرتکبوا معصیة، و لآخرین السعادة قبل ان یقترفوا حسنة. روز حسرت روز اول است در عهد ازل، که حکم کردند و قضا راندند و هر کس را آنچه سزای وی بود دادند، رانده بیجرم و جریمت، نواخته بی وسیلت طاعت. یکی را خلعت رفعت دوختند و میل نه.
هوش مصنوعی: آیه «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» به روزی اشاره دارد که در آن حسرت وجود دارد، که همان روز قیامت است. در این روز، گروهی از بدبختان قبل از ارتکاب گناه، به سرنوشت شقاوت دچار میشوند و گروهی دیگر از خوشبختان پیش از انجام کار نیک، به سعادت نائل میشوند. روز حسرت در واقع از ابتدا، در عالم ازل، تعیین شده است که در آن حکم و قضا الهی بر اساس شایستگی هر فرد صادر شده و به هر کس چیزی که شایستهاش بوده داده شده است. برخی بدون ارتکاب گناه رانده شدهاند و برخی دیگر حتی بدون وسیلهای برای طاعت، مجازات شدهاند. در این روز، به برخی مقام و رفعت داده شده و به دیگری چیزی نیامده است.
یکی را بآتش قطیعت سوختند و جور نه. آن یکی بر بساط لطف پر از ناز و خطاب: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» شنیده. این یکی در وهده خذلان بنعت حرمان زهر «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»
هوش مصنوعی: یکی را با آتش سختی و جدیت سوزاندند و دیگری در نعمت و با ناز و محبت است و بشارت میدهد: «به خرید خود شاد باشید». اما آن یکی در شرایط سخت و ناامیدی، زهر کلمات «بمیرید از غم و خشم خود» را میچشد.
چشانیده، آری سابقهای رانده، چنان که خود دانسته. عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته از بشریّت تیری ضعیف ترکیب در وجود آورده، و آن تیر در کمان علم ازل نهاده و در هدف حکم انداخته. اگر راست رود، ثنا و احسنت اندازنده را، اگر کژ رود طعن و لعن تیر را. شعر:
هوش مصنوعی: انسانها در طول تاریخ با آگاهی و انتخاب خود، سرنوشت و نتیجه کارهایشان را رقم زدهاند. آنها با وجودی ضعیف، تلاشی کردهاند و این تلاش را در بستر دانش و علم قرار دادهاند. اگر مسیرشان درست باشد، باعث تحسین و ستایش میشوند و اگر مسیرشان نادرست باشد، مورد نکوهش و سرزنش قرار میگیرند.
حیرت اندر حیرتست و تشنگی در تشنگی
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان.
هوش مصنوعی: شگفتی در شگفتی و عطش در عطش وجود دارد؛ گاهی چیزی که به نظر میرسد مسلم است، دچار تردید میشود و برعکس، چیزی که در نظرمان تردیدآمیز است، یقین به نظر میرسد.
حضرت عزّ و جلال و بی نیازی فرش او منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان.
هوش مصنوعی: حضرت عزت و بزرگواری با کمال استقلال و بینیازی خود باعث شده است که فرش او در این مسیر به طور کامل پاره شده و صدها هزار کاروان در این راه حرکت کنند.
قوله: «إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها» میگوید مائیم میراث بر جهان از جهانیان، و باقی پس جهانیان و جهان، و باز گشت کار خلق با ماست جاودان. اشارتست ببقاء احدیت و فناء خلقیت آن روز که اطلال و رسوم کون را آتش بی نیازی در زند و عالم را هباء منثور گرداند و تیغ قهر بر هیاکل افلاک بگذراند، و غبار اغیار از دامن قدرت بیفشاند، و زمام اعدام بر سر مرکب وجود کند. پس ندا در دهد که: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» کرا زهره آن بود که این خطاب را بجواب پیش آید، تا هم جلال احدیت جمال صمدیت را پاسخ کند. و عزّ قدوسی کمال سبوحی را جواب دهد که: «اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ».
هوش مصنوعی: در این عبارت، به این نکته اشاره میشود که ما وارث زمین و همه موجوداتی هستیم که بر آن هستند و در نهایت، سرنوشت همگان به ما مربوط میشود. این مفهوم به بقای یکتایی و زوال مخلوقات اشاره دارد و روزی را توصیف میکند که آتش بینیازی به همه چیز میافروزد و دنیا را به حالت بینظمی درمیآورد. در این روز، قدرت الهی بر هر چیزی چیره میشود و هرگونه وابستگی به غیر از قدرت خداوند کنار گذاشته میشود. در نهایت، ندا میآید که مالکیت امروز از آن کیست و تنها خداوند به این پرسش پاسخ میدهد و با عظمتی شکوهمند از وحدت و قدرت خود یاد میکند.
قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» الصّدیق هو الواقف مع اللَّه فی عموم الاوقات علی الصّدق کسی را صدّیق گویند که با اللَّه تعالی بهمه حال و در همه وقت راست رود. بنفس در مجاهدت. بدل در مشاهدت. بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت، مراد خود فداء مراد حق کرده، ظاهر بخلق داده، باطن با حق آسوده، همه کس دست در دامن وی زده و دل وی بکس التفات ناکرده، خویشتن را باللّه تعالی سپرده و بهر چه پیش آید رضا داده، اینست حال خلیل (ع) بگاه بلا و محنت. جبرئیل او را پیش آمد که: هل لک من حاجة؟ روی از جبرئیل گردانید و گفت: امّا الیک فلا.
هوش مصنوعی: در این متن به شخصیت ابراهیم (ع) اشاره شده است و او را به عنوان یک نبی و فردی صدق گو معرفی میکند. صدّیق به کسی اطلاق میشود که در همه حال و زمانها با خداوند راستگو باشد. او در مجاهدت و تلاش، در مشاهده حقایق، در کشف معارف و در ملاطفت با خداوند، همه چیز را فدای حق میکند. ابراهیم (ع) به دیگران ظاهر میشود، اما باطنش در آرامش با خداست و هیچ توجهی به دنیا ندارد. او خود را به خداوند تسلیم کرده و در برابر هر پیشامدی راضی است. در زمان سختی و بلا، جبرئیل به او نزدیک میشود و از او میپرسد که آیا نیاز خاصی دارد، اما ابراهیم (ع) به او پشت میکند و میگوید: «از تو نه».
آن گه دست تسلیم از آستین رضا بیرون کرد و بر وی اسباب باز زد و بزبان تفرید گفت: «حسبی اللَّه و نعم الوکیل».
هوش مصنوعی: سپس دست تسلیم را از بازوی رضا خارج کرد و بر او وسایل را ترتیب داد و به زبان فردی گفت: «خداوند برای من کافیست و او بهترین حامی است».
عزیزی میگوید: در عیادت درویشی شدم او را در بلای عظیم دیدم، گفتم: لیس بصادق فی حبّه من لم یصبر علی ضربه. در دوستی اللَّه تعالی صادق نیست آن کس که در زخم بلاء او صابر نیست، درویش سر برآورد گفت: ای جوانمرد غلط کردی، لیس بصادق فی حبّه من لم یتلذذ بضربه. در دوستی او صادق نیست کسی کش با زخم او خوش نیست.
هوش مصنوعی: عزیزی در دیدار از یک درویش گفت که او را در وضعیتی بسیار دشوار و نگران کننده مشاهده کرده است. او بیان کرد که کسی که در برابر مشکلات و آسیبهای عشق خداوند صبر ندارد، نمیتواند جدی در عشق او باشد. درویش در پاسخ سر بلند کرد و گفت که تو اشتباه میکنی؛ کسی که در عشق خداوند واقعی است، باید در دردی که از زخمهای عشق او میکشد لذت ببرد و با آن احساس خوشحالی کند.
معاذ در سکرات مرگ افتاده و آن شدت نزع و هول مطلع پدید آمده میگفت: اخنقنی خنقک فو عزّتک انّی لاحبّک، و خنق آن باشد، که حلق کسی بگیری و میفشاری، معاذ گفت بیفشار چندان که خواهی بیآزرم که ترا دوست دارم. ای جوانمرد دلی که قدر حق در آن دل نزول کرد قدر همه عالم رخت از دل وی برگرفت، دیدهای که مشاهدت حق در آن دیده جای گرفت همه مشاهدتها در آن مشاهدت متلاشی گشت. یکی در کار خلیل ابراهیم (ع) اندیشه کن که بر بساط صدق، در مجامع جمعیت، در محراب فردانیت معتکف گشت، بقصور و تقصیر خود معترف شد، از طلب نصیب خود غایب گشت، در میدان قرب حق قدم زد، آفت زمان و مکان، و آثار و اعیان، و اطلال و اشکال، و موجودات و معلومات بکلّی از پیش خویش برداشت، گهی از خلق تبرّا جست که: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ»، گهی بحق تولّا کرد که: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، لا جرم از حضرت عزّت او را خلعت و نعمت دادند و رقم خلّت کشیدند که: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا و ابراهیم الذی و فی انه کان صدیقا نبیا» قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً» بفتح لام خواندهاند و بکسر لام، اگر بکسر خوانی بدایت کار موسی است آنکه که در روش خویش بود، و اگر بفتح خوانی اشارت بنهایت حال اوست آن گه که در کشش حق افتاد، یعنی کان موسی مخلصا فی سلوکه منهج النّبوة عند عنفوان دولته، ثمّ خلّصناه عن سلوکه فجذبناه و اخلصناه. «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» موسی را هم روش بود و هم کشش. «جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا» اشارت است بتفرقت وی در حال روش و کلمه «رب» هم چنان است که: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا».
هوش مصنوعی: معاذ در هنگام مرگ به شدت به درد و ناراحتی مبتلا شده بود و در آن حالت میگفت: مرا فشار بده، که به خدا قسم من تو را دوست دارم. این فشار به معنای گرفتن گلوی کسی و فشردن آن است. معاذ گفت هر قدر که بخواهی فشار بده، من بیشرم از این که تو را دوست دارم. ای بزرگمرد، دلی که حقیقت بر آن نازل شده، همه چیز را از آن دل برمیدارد. چشمهایی که حقیقت را مشاهده میکنند، تمامی مشاهدات دیگر در آن در هم میشکند. به ماجرای خلیل ابراهیم (ع) فکر کن که در جمع مردم، در ضمن صداقت خود، به حقایق اعتراف کرد و از جستجوی نصیب خود غافل شد. او به مقام قرب خداوند رسید و همه آثار و اشیاء را از پیش خود برداشت. او به خلق خدا اظهار برائت کرد و در عوض به خداوند توجه کرد. به همین دلیل، خداوند او را به مقام شریف خلت رسانید و او را به عنوان دوست خود برگزید. درباره موسی (ع) نیز اشاره شده است که او خالص و مخلص بود؛ در جوانی راه نبوت را در پیش گرفت و در نهایت توسط خداوند به مقام قرب رسید. موسی هم در روش خود داشت و هم در کشش به حق، که به او نزدیک شد و در میقات خداوند قرار گرفت.
باین کلمه حق او را در نقطه جمع میکشد، و مرد تا در روش خویش است قدم وی بر زمین خطر باشد چنان که گفتهاند: «و المخلصون علی خطر عظیم»
هوش مصنوعی: با این کلمه، حق او را به نقطهای معین میرساند و تا زمانی که در روش خود ادامه دهد، قدم وی بر زمین در معرض خطر خواهد بود، چنان که گفتهاند: «و مخلصان در خطر بزرگی هستند».
باز که بنقطه جمع رسد و کشش حق در رسد. ارض خطر را با قدم او کار نباشد، و قدم خود چندان بود که در روش باشد، چون کشش آمد قدم را پی کنند، نه قدم ماند نه قدمگاه، اینجا سرّ «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» آشکارا گردد و قوّت دل وی همه ذکر حق بود، غذای جان وی سماع کلام حق بود، آرام وی همه با صفات و نام حق بود.
هوش مصنوعی: زمانی که به مقام جمعیت و وحدت برسد و کشش حق ظاهر شود، زمین از خطر بینیاز خواهد بود. در آن حالت، قدم انسان چنان خواهد بود که در روش باقی میماند. هنگامی که کشش حق به وجود آید، دیگر نه خود قدم باقی میماند و نه جایگاه آن. در این لحظه، راز "وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا" به وضوح نمایان میشود و قویترین حالت دل او فقط ذکر حق خواهد بود. غذای روح او، شنیدن کلام حق است و آرامش او تنها در صفات و نامهای حق خواهد بود.
وحی آمد بموسی که ای موسی دانی که از بهر چه با تو سخن گفتم و بخلوتگاه مناجات بردم؟ ای موسی اطّلاع کردم بر دلهای جهانیان، ندیدم دلی مشتاقتر و متواضع تر و در محبّت صافیتر از دل تو، یا موسی اسمع کلامی و احفظ وصیّتی، و ارع عهدی، فانّی قد وقفتک الیوم منّی موقفا لا ینبغی لبشر بعدک ان یقوم مقامک منی، یا موسی اسمع نعتی، و لا نعت لنعتی الّا ما نعت لک من نعتی، انّ من نعتی انّه لا ینبغی ان ینعت نعتی الّا انا، فانا الّذی اعرف نعتی، فلا اله الّا انا، لیس لی شبیه و لا ندّ و لا نظیر و لا عدیل و لا وزیر یوازرنی. کنت قبل الاشیاء و اکون بعد الاشیاء، معروف بالدّوام و البقاء و العز و السناء فلا اله غیری، و لا ینبغی ان یکون کذلک غیری.
هوش مصنوعی: وحی به موسی رسید که ای موسی، آیا میدانی چرا با تو سخن گفتم و تو را به خلوتگاه مناجات بردم؟ من بر دلهای همه جهانیان آگاهی پیدا کردم و ندیدم دلی مشتاقتر، متواضعتر و در عشق پاکتر از دل تو. ای موسی، کلامم را بشنو و وصیت مرا به یاد بسپار و به عهد من پایبند باش، زیرا امروز تو را در جایگاهی قرار دادم که هیچ بشری بعد از تو مجاز نیست در مقام تو قرار گیرد. ای موسی، به وصف من گوش کن؛ و هیچ وصفی جز آنچه که برای تو وصف میکنم، نیست. یکی از وصفهای من این است که هیچکس نمیتواند ذات من را وصف کند مگر خود من، زیرا تنها من هستم که ذات خود را میشناسم. هیچ معبودی جز من نیست و هیچ چیزی شبیه و همرده و مشابه من وجود ندارد. من پیش از همه چیز بودم و پس از همه چیز نیز خواهم بود، با نیز شناختهشده برای دوام و بقایم و عزت و زیباییم. معبودی جز من نیست و دیگران نیز نمیتوانند به این صفت باشند.
قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ»، لختی پیغامبران را نام برد درین سورة، و مؤمنان و صالحان امّت در ایشان پیوست که: «وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا» گفت ایشان را بفضل خود نواختم، بلطف خود را هشام نمودم، بعنایت ازلی رقم دوستی کشیدم، بخواست خود نه بکردار ایشان برگزیدم، بکرم خود نه بجهد ایشان پسندیدم. آن گه در لطف و کرم بیفزود و ایشان را بستود که: «إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا». ظاهر عنوان باطن است، سجود ظاهرشان بر وجود سرائر دلیل واضح است. تنهای ایشان بر خدمت داشته، دلها بحرمت آراسته، نور دلهای ایشان بآسمان پیوسته.
هوش مصنوعی: در این پاراگراف به گروهی از انسانها اشاره شده است که خداوند بر آنها نعمت داده و از میان پیامبران و مؤمنان برگزیدهاند. این افراد به لطف و رحمت خداوند هدایت شده و به خاطر کرامت و سخاوت او انتخاب شدهاند. همچنین بیان شده که زمانی که آیات رحمت خداوند بر آنها خوانده میشود، به سجده افتاده و به گریه میافتند. این سجدههای ظاهری نشانهای از عمق ایمان و محبت آنها به خداوند است. وجود آنها در خدمت به خداست و دلهایشان با احترام و محبت آراسته شده، به گونهای که نور دلهایشان به آسمان متصل است.
قوله: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» الایه.. آن دور در گذشت و آن قرن بسر رسید باز قومی دیگر رسیدند بعکس ایشان و سیرتشان، بر پی شهوتها رفتند و دل در آشیانه شیطان بستند، حریص چون خوکان، متکبر چون پلنگان، محتال چون روبهان شریر چون سگان، بظاهر آدمی و بباطن شیطان.
هوش مصنوعی: پس از آنها نسل دیگری به وجود آمد که برخلاف نسل قبلی بودند. آنها به دنبال اشتیاقها و خواستههای نفس خود رفتند و دلشان را به شیطان سپردند. آنها همچون خوکان حریص، همچون پلنگان متکبر، مثل روباههای فریبنده و به شیوه سگان شرور بودند. در ظاهر شبیه انسان بودند، اما در باطن همانند شیطان بودند.
ای جوانمرد خاصیّت آدمی نه بتغذّی و تناسل است که نبات را همین هست نه بحسّ و حرکت است که حیوانات دیگر را همین هست، بلکه خاصیّت آدمی بعلم و معرفت است، امّا خطر گاهی دادهاند او را که بیک لحظه بدرجه جبرئیل و میکائیل رسد، بلکه از ایشان در گذرد، و بیک خطرت بهیمهای سبعی گردد بلاقیمت، اگر نظر فضل الهی بدو رسد، «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ» او را در پرده عصمت خویش گیرد، و اگر بعدل جبّاری بحکم سیاست بدو نگرد، «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» او را در وهده غیّ افکند که: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا».
هوش مصنوعی: انسانیت و ارزشهای انسانی فراتر از نیازهای ابتدایی مانند تغذیه و تولید مثل است که در گیاهان و حیوانات نیز دیده میشود. ویژگی اصلی انسان علم و شناخت است. اما این انسان میتواند در یک لحظه به درجات بلند عرفانی مانند جبرئیل و میکائیل دست یابد و حتی از آنها نیز فراتر رود. از طرفی، اگر انسان تحت تاثیر نعمتهای الهی قرار گیرد، مورد حمایت خداوند قرار میگیرد. اما اگر در مسیر عدالت قرار نگیرد و به سیاستهای نادرست گرفتار شود، به گمراهی میافتد و عاقبت ناگوار را تجربه خواهد کرد.
قوله: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»، فاولئک الّذین تدارکتهم الرّحمة الازلیة و یسبقون فی النّعم السّرمدیة.
هوش مصنوعی: به جز کسانی که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، اینان هستند که رحمت ابدی شامل حالشان میشود و در نعمتهای دائمی سبقت میگیرند.