گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»

الآیات الی آخر القصة... این قصه مریم و داستان ولادت عیسی، دل دادن شکستگانست و سبب آسایش غمگنان، و اشارت بنواختن غریبان. و مرهم نهادن بر دل سوختگان، و امید دادن درماندگان. هر چند که اوّل همه بلا نمودند و محنت، بآخر همه ولا دیدند و آثار محبّت، اوّل که بآن خلوتگاه باز رفته بود و پرده بروی خود فرو گذاشته تا کس او را نبیند، جبرئیل آمد بصورت جوانی ظریف زیبا برابر بایستاد، مریم بترسید که تنها بود، مرد اجنبی دید و جای خالی و راه گریز نه، تدبیر و حیلت همان دانست که به پناه اللَّه تعالی باز شد و او را بحق ترسانید و گفت: «أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»

ای مرد که قصد من ضعیفه داری، آن خداوند که رحمن نام اوست و رحمت او بهمه عالم و بهمه کس رسیده، دانم که مرا در زینهار خود بدارد و از قصد تو ایمن کند! جبرئیل گفت: مترس! من نه آنم که تو پنداشتی! من رسول خدایم، بکاری آمده‌ام، مریم پنداشت که فریشته مرگ است است و بقبض روح وی آمده، گفت: عمرم بسر آمده و اجل در رسیده که بقبض روح آمده‌ای؟ گفت: نه، که آمده‌ام تا ترا بشارت دهم بفرزندی نیکو، پاک، هنری، مریم را این سخن عجب آمد، گفت: «أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ؟» از کجا مرا فرزندی بود!؟ و هرگز هیچ بشری بمن نرسیده و هیچ صحبت نرفته!؟ جبرئیل گفت: باری بدان که آفرینش فرزند نه بمدت و صحبت است، که بقدرت و مشیّت است. مریم گفت: هرگز که دید که نباتی بی‌تخم از زمین برآمد!؟ جبرئیل گفت: اوّل نباتی که بر آمد بی‌تخم بقدرت اللَّه تعالی آمد. پس جبرئیل روح عیسی در وی دمید، از آن بار گرفت. چون وقت زادن آمد، در آن بیابان تنها و غریب و بیکس و بی‌نوا و بی‌کام، گرسنه و هیچ طعام نه، تشنه و هیچ قطره آب نه، و یک رفیق سازگار نه، درد زه خاسته و زادن بعیسی نزدیک گشته، ربّ العزّة میگوید: «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی‌ جِذْعِ النَّخْلَةِ» از بی طاقتی و رنجوری پشت بآن درخت خرما بن بازنهاد، بر غریبی و تنهایی و بی‌کامی خود می‌نالید و می‌گریید که: اکنون پیش مردم چه عذر آرم و چه گویم؟ که این کودک از کجا آوردم؟ و از کجا بار گرفتم؟ و کودک را بچه شویم؟ و او را چه پوشم؟

تنها خورد این دل غم و تنها کشدا
گردون نکشد آنچه دل ما کشدا

همی گریست و می‌گفت: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا». پس چون درد و اندوه بغایت رسید، سخن بریده گشت، و چشم پر آب شد و دل پر حسرت، و مرگ بآرزو خواست، فرمان آمد بجبرئیل که مریم را دریاب که در غرقا بست. جبرئیل (ع) آمد و از بالای سر وی ندا کرد، ای مریم! دلتنگی مکن و اندوه مدار، «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا»: ای ولدا سیّدا شریفا و بقولی دیگر عیسی که از مادر جدا شد در زیر آن درخت دانست که مادرش دلتنگ است و رنجور، آواز داد «أَلَّا تَحْزَنِی» ای مادر دلتنگ و غمگین مباش و مرگ مخواه بآرزو، چه دانی که در این کار چه تعبیه است و چه دولت؟ آخر بگشاید این کار گشاینده کار! «تبارک اللَّه و سبحانه ما کلّ همّ هو بالسّرمد» مریم گفت ای پسر چون دلتنگ نباشم، در این بیابان خشک شربتی آب نه که بیاشامم یا بدان طهارت کنم، عیسی (ع) پای بر زمین مالید چشمه آب پدید آمد گفت: گفت: یا امّاه «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا»

ای مادر! اینک جوی روان و آب زلال. مریم از آن آب شربتی بیاشامید، و بآن طهارت کرد، سکونی در وی پدید آمد، آرزوی طعامش خاست، عیسی گفت: «هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ». گفته‌اند هفتصد سال بود که آن درخت خشک بی سروی شاخ در آن بیابان مانده بود، اللَّه تعالی آن را نگاه میداشت تا روز ولادت عیسی معجزه وی گرداند، و فرا عالمیان نماید که آن خداوندی که قادر است از چوب خشک رطب آرد، قادر است که بی پدر عیسی را از مادر در وجود آرد. مریم با آن ضعیفی برخاست، و دست فرا آن درخت خشک برد، چون برد، دست وی بآن چوب خشک رسید، تر شد و تازه و سبز گشت و بار آورد، و هم در آن حالت رطب شد و پیش وی ببارید بسر وی.

الهام آمد که ما قدرت آن داشتیم که بی‌آنکه تو دست فرا درخت بری و بجنبانی، رطب پیش تو بیاریم، لکن خواستیم که ترا در آن جنبانیدن دو کرامت پدید کنیم: یکی آنکه در زادن و ضعیفی و بیماری ترا آن قوّت دادیم که درخت بجنبانی، آن ترا نشان کرامت و صدق بود. دیگر آنکه خواستیم که تا برکت دست تو بدرخت رسد، درخت بر آور گردد، تا عالمیان بدانند که هر که در غم و اندوه ما بود، دست وی شفاء دردها بود. مریم گفت: ای پسر، اکنون طعام و شراب راست شد، امّا چون مرا گویند این فرزند از کجا آمد؟ چه جواب دهم؟ عیسی گفت: تو دل مشغول مدار که این جواب من خود دهم. جواب آن بود که گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» ربّ العالمین در ازل عالم بود و دانا، که ترسایان در کار عیسی غلو کنند و او را ابن اللَّه و ثالث ثلاثه گویند، در حال طفولیّت بر خرق عادت بر زبان وی براند که: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» تا بر ایشان حجّت باشد و بر فساد قول ایشان دلیل واضح، و از روی مجادلت با ترسایان گویند، عیسی بآنچه گفت «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» از دو بیرون نیست: یا راست گفت یا دروغ، اگر راست گفت قول ترسایان باطل است که هو «ابْنُ اللَّهِ» و هو اللَّه و اگر دروغ گفت، آن کس که دروغ گوید، خدایی را نشاید «آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» بر قول ایشان که گفتند پیغامبر بود و در حال طفولیّت مکلف و مبعوث. این آیت ردّ است بر ایشان که گویند. استحقاق نبوّت بکثرت طاعت است.

از بهر آنکه از عیسی هیچ طاعت و عبادت نیامده بود و ربّ العزّة او را نبوت داد. تا بدانی که ربّ العزّة آن را که نواخت و کتاب و حکم و نبوّت داد، بفضل خود داد نه بعلت طاعت، و آن را که رقم سعادت کشید و اهل محبّت گردانید، بلطف و عنایت خود گردانید نه بوسیلت عبادت. آن را که قدم بر بساط تقدم ثابت کرد اگر جهانیان خواهند که خلاف آن بود جز خیبت نصیب ایشان نبود، و آن را که بسیاط سیاست از بساط دین بیفکند اگر عالمیان خواهند که بضدّ آن پیدا کنند نتوانند.

«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» کان من برکاته، اغاثة الملهوف و اعانة الضعیف و نصرة المظلوم و مواساة الفقیر و ارشاد الضّال و النّصیحة للخلق و کفّ الاذی عنهم و تحمّل الاذی منهم.

قوله: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ» چند فرق است میان محمد مصطفی حبیب اللَّه و میان عیسی روح اللَّه. عیسی خود را گفت: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ» و مصطفی عربی (ص) شب قرب و کرامت، بر مقام قاب قوسین از حضرت ذی الجلال، بنعت اکرام و افضال این کرامت یافت که: «السّلام علیک ایّها النّبی و رحمة اللَّه و برکاته». و گفته‌اند:«وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ» سلام اینجا بمعنی سلامتست ای سلامة لی یوم الولادة ممّا نسبته الیّ النصاری فی مجاوزة الحدّ فی المدح، و ممّا وصفتنی به الیهود من الذّم، فلست کما قالت الطائفتان جمیعا. تبرئه ساحت خویش میکند که از گفتار دو طایفه بیزارم و پاک، از گفتار ترسایان که در مدح من غلوّ کردند، و از گفتار جهودان که در ذمّ من شروع کردند. «وَ یَوْمَ أَمُوتُ»، و روز مرگ امیدوارم که دین سلامت بپایان برم، و فضل و نعمت اللَّه بر خود تمام بینم. «وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» و روز رستاخیز بجای ملامت سلامت بینم، و از اهوال رستاخیز خلاص و نجات یابم.

روی ابو سعید الخدری، قال: قال رسول اللَّه (ص): «إنّ عیسی بن مریم ارسلته امّه الی الکتّاب، فقال له المعلم: قل بسم اللَّه. فقال عیسی، الباء بهاء اللَّه و السین سناء اللَّه، و المیم ملک اللَّه».

و عن محمد بن علیّ الباقر (ع) قال: لمّا ولد عیسی کان ابن یوم کأنه ابن شهر، فلمّا کان ابن تسعة اشهر، اخذت والدته بیده و جاءت به الی الکتّاب و اقعدته بین یدی المؤدب فقال له المؤدب: قل بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. فقال عیسی: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، فقال له المؤدب: قل ابجد. فقال عیسی: الالف آلاء اللَّه، الباء بهجة اللَّه. و الجیم جلال اللَّه، و الدّال دین اللَّه. هوّز الهاء هوة جهنّم و هی الهاویة، و الواو ویل لا هل النّار و الزاء.

زفیر جهنّم. حطّی حطّت الخطایا عن المستغفرین کلمن کلام اللَّه لا مبدّل لکلماته.

سعفص صاع بصاع. و الجزاء بالجزاء. فقال المؤدب لامّه: خذی بیده فلا حاجة له الی المؤدب.

و عن یعلی بن شداد عن النبی (ص) قال: «لیخرجنّ اللَّه تعالی من النّار بشفاعة عیسی مثل اهل الجنة».

و عن سفیان قال: قال عیسی بن مریم: تقرّبوا الی اللَّه، ببغض اهل المعاصی، و التمسوا رضوانه بالتباعد منهم، قالوا: فمن نجالس؟ قال: من یذکر کم اللَّه رؤیته و یرغبکم فی الآخرة عمله و یزید فی فهمکم منطقه.

روایت کرده‌اند که عیسی (ع) سیاحی کردی. وقتی در بیابانی میشد، باران در ایستاد، خود را جای پوشش طلب کرد نیافت، روباهی را دید که از زخم باران در سوراخ خویش میشد، عیسی بگریست گفت: یا رب جعلت لهذا الثعلب کنّا و لم تجعل لی! بار خدایا این روباه را جای پوشش و آرامگاه دادی این ساعت و مرا ندادی! وحی آمد که یا عیسی میخواهی جایی که بدو باز شوی؟ گفت خواهم، گفت در این وادی شو که آنچه میخواهی یابی، عیسی در وادی شد، پیری را دید که در نماز بود، آن پیر چون عیسی را بدید، نماز خویش تمام کرد. آن گه بدست اشارت کرد که ما ذا ترید؟ چه میخواهی؟ عیسی گفت مرا باران گرفت، جایی طلب کردم که بدو باز شوم. اینجایم نشان دادند، پیر خطی گرد خود در کشیده بود و در آن دایره نماز میکرد و هیچ قطرة باران بوی نمیرسید. عیسی را گفت: قدم در این دایره نه تا باران بتو نرسد. هم چنان کرد، پیر بسر نماز باز شد. عیسی در کار آن پیر تأمل میکرد و باران که بوی نمی‌رسید از آن تعجب همی کرد. چون سلام باز داد گفت: یا شیخ ما قصتک؟ قصه خویش بگو و از حال خویش مرا خبر ده پیر گفت: من وقتی گناهی کردم، اکنون چهل سال است تا از آن گناه توبه میکنم و از حق تعالی عذر می‌خواهم. عیسی گفت: آن چه گناهست؟ پیر گفت: گناهی که اللَّه تعالی بر من بپوشید و ستر کرد تو چه پرسی از آن؟ من آن گناه با کس نگویم مگر که پیغامبری را بینم از پیغامبران خدای و با وی بگویم. عیسی گفت: پس من پیغامبر خدایم عیسی مریم با من بگوی! گفت: ای عیسی وقتی بر درگاه ربّ العزّة فضولی کرده‌ام. کاری را که اللَّه تعالی خواسته بود و رانده و کرده، گفتم لیته لم یکن، فانا استغفر اللَّه منه منذ اربعین سنة. فارسل عیسی عینیه بالدّموع فقال: انّی اری اخی هذا یستغفر من ذنب لم یخطر لی ببال.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»
هوش مصنوعی: در متن به یادآوری مریم اشاره شده است.
الآیات الی آخر القصة... این قصه مریم و داستان ولادت عیسی، دل دادن شکستگانست و سبب آسایش غمگنان، و اشارت بنواختن غریبان. و مرهم نهادن بر دل سوختگان، و امید دادن درماندگان. هر چند که اوّل همه بلا نمودند و محنت، بآخر همه ولا دیدند و آثار محبّت، اوّل که بآن خلوتگاه باز رفته بود و پرده بروی خود فرو گذاشته تا کس او را نبیند، جبرئیل آمد بصورت جوانی ظریف زیبا برابر بایستاد، مریم بترسید که تنها بود، مرد اجنبی دید و جای خالی و راه گریز نه، تدبیر و حیلت همان دانست که به پناه اللَّه تعالی باز شد و او را بحق ترسانید و گفت: «أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»
هوش مصنوعی: داستان مریم و ولادت عیسی، به دل شکستگان آرامش می‌دهد و به غمگینان امید و دلگرمی می‌بخشد. این داستان گویی به نوازش بی‌پناهان و مرهم گذاشتن بر دل سوختگان است. روزهایی که انسان‌ها دچار سختی و بلا می‌شوند، در انتها نشان عشق و محبت را می‌بیند. مریم در آن خلوتگاه با ترس و نگرانی مواجه می‌شود، زمانی که جبرئیل به صورت جوانی زیبا به او نزدیک می‌شود. او در آن لحظه به دلیل تنهایی و ناتوانی، دچار اضطراب می‌شود و با توکل به خداوند از او درخواست پناه می‌کند.
ای مرد که قصد من ضعیفه داری، آن خداوند که رحمن نام اوست و رحمت او بهمه عالم و بهمه کس رسیده، دانم که مرا در زینهار خود بدارد و از قصد تو ایمن کند! جبرئیل گفت: مترس! من نه آنم که تو پنداشتی! من رسول خدایم، بکاری آمده‌ام، مریم پنداشت که فریشته مرگ است است و بقبض روح وی آمده، گفت: عمرم بسر آمده و اجل در رسیده که بقبض روح آمده‌ای؟ گفت: نه، که آمده‌ام تا ترا بشارت دهم بفرزندی نیکو، پاک، هنری، مریم را این سخن عجب آمد، گفت: «أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ؟» از کجا مرا فرزندی بود!؟ و هرگز هیچ بشری بمن نرسیده و هیچ صحبت نرفته!؟ جبرئیل گفت: باری بدان که آفرینش فرزند نه بمدت و صحبت است، که بقدرت و مشیّت است. مریم گفت: هرگز که دید که نباتی بی‌تخم از زمین برآمد!؟ جبرئیل گفت: اوّل نباتی که بر آمد بی‌تخم بقدرت اللَّه تعالی آمد. پس جبرئیل روح عیسی در وی دمید، از آن بار گرفت. چون وقت زادن آمد، در آن بیابان تنها و غریب و بیکس و بی‌نوا و بی‌کام، گرسنه و هیچ طعام نه، تشنه و هیچ قطره آب نه، و یک رفیق سازگار نه، درد زه خاسته و زادن بعیسی نزدیک گشته، ربّ العزّة میگوید: «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی‌ جِذْعِ النَّخْلَةِ» از بی طاقتی و رنجوری پشت بآن درخت خرما بن بازنهاد، بر غریبی و تنهایی و بی‌کامی خود می‌نالید و می‌گریید که: اکنون پیش مردم چه عذر آرم و چه گویم؟ که این کودک از کجا آوردم؟ و از کجا بار گرفتم؟ و کودک را بچه شویم؟ و او را چه پوشم؟
هوش مصنوعی: ای مردی که قصد بدی به من داری، من مطمئنم که خداوند رحمان که رحمتی نامش را فراگرفته، مرا در پناه خود نگه می‌دارد و از نیات تو مصون خواهد کرد! جبرئیل به من گفت: نترس! من آنچه فکر می‌کنی نیستم! من فرستاده خدا هستم و برای کاری آمده‌ام. مریم فکر کرد که او فرشته مرگ است و به خاطر قبض روح او آمده، گفت: آیا عمرم تمام شده و وقت مرگم رسیده؟ جبرئیل پاسخ داد: نه، من آمده‌ام تا به تو بشارت دهم که فرزندی نیکو، پاک و هنری خواهی داشت. مریم با تعجب گفت: از کجا می‌توانم فرزندی داشته باشم در حالی که هیچ‌کس به من نزدیک نشده است؟ جبرئیل گفت: بدان که آفرینش فرزند وابسته به زمان و نزدیکی نیست، بلکه به قدرت و اراده خداست. مریم پرسید که آیا تا به حال ندیده‌ای که گیاهی بی‌تخم از خاک بروید؟ جبرئیل پاسخ داد: نخستین گیاهی که بدون تخم از زمین روییده به قدرت خدا بوده است. سپس جبرئیل روح عیسی را در او دمید و او باردار شد. زمانی که زایمان نزدیک شد، در بیابان تنها و بی‌کسی و بدون غذا و آب، در حال درد زایمان بود و به درخت خرما تکیه داد و از غم و تنهایی ناله می‌کرد که چگونه می‌تواند به مردم بگوید که این کودک را از کجا آورده و چگونه می‌تواند از او مراقبت کند؟
تنها خورد این دل غم و تنها کشدا
گردون نکشد آنچه دل ما کشدا
هوش مصنوعی: دل من به تنهایی بار غم را به دوش می‌کشد و آسمان هرگز نمی‌تواند آنچه را که دل من تحمل کرده است، به دوش بکشد.
همی گریست و می‌گفت: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا». پس چون درد و اندوه بغایت رسید، سخن بریده گشت، و چشم پر آب شد و دل پر حسرت، و مرگ بآرزو خواست، فرمان آمد بجبرئیل که مریم را دریاب که در غرقا بست. جبرئیل (ع) آمد و از بالای سر وی ندا کرد، ای مریم! دلتنگی مکن و اندوه مدار، «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا»: ای ولدا سیّدا شریفا و بقولی دیگر عیسی که از مادر جدا شد در زیر آن درخت دانست که مادرش دلتنگ است و رنجور، آواز داد «أَلَّا تَحْزَنِی» ای مادر دلتنگ و غمگین مباش و مرگ مخواه بآرزو، چه دانی که در این کار چه تعبیه است و چه دولت؟ آخر بگشاید این کار گشاینده کار! «تبارک اللَّه و سبحانه ما کلّ همّ هو بالسّرمد» مریم گفت ای پسر چون دلتنگ نباشم، در این بیابان خشک شربتی آب نه که بیاشامم یا بدان طهارت کنم، عیسی (ع) پای بر زمین مالید چشمه آب پدید آمد گفت: گفت: یا امّاه «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا»
هوش مصنوعی: مریم به شدت می‌گریست و می‌گفت: «ای کاش قبل از این می‌مردم و هیچ‌کس مرا به یاد نمی‌آورد.» وقتی درد و اندوه او به اوج خود رسید، صحبتش بریده بریده شد، چشمش پر از اشک و دلش پر از حسرت شد و آرزوی مرگ کرد. در این حال، خداوند به جبرئیل دستور داد که مریم را دریاب. جبرئیل به او رسید و از بالا صدایش کرد: «ای مریم! نگران نباش و غمگین نشو، خداوند در زیر پای تو چشمه‌ای قرار داده است.» عیسی که در زیر درخت بود، متوجه شد که مادرش در حال ناراحتی و رنج است و گفت: «ای مادر، نگران نباش و آرزوی مرگ نکن، چرا که قرار است در این روند خیر و برکتی نهفته باشد.» مریم گفت: «پسرم، چگونه می‌توانم بی‌غم باشم زمانی که در این بیابان خشک حتی یک جرعه آب برای نوشیدن یا طهارت کردن وجود ندارد؟» عیسی پایش را بر زمین گذاشت و چشمه آبی پدیدار شد و گفت: «ای مادر، خداوند در زیر پای تو چشمه‌ای را قرار داده است.»
ای مادر! اینک جوی روان و آب زلال. مریم از آن آب شربتی بیاشامید، و بآن طهارت کرد، سکونی در وی پدید آمد، آرزوی طعامش خاست، عیسی گفت: «هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ». گفته‌اند هفتصد سال بود که آن درخت خشک بی سروی شاخ در آن بیابان مانده بود، اللَّه تعالی آن را نگاه میداشت تا روز ولادت عیسی معجزه وی گرداند، و فرا عالمیان نماید که آن خداوندی که قادر است از چوب خشک رطب آرد، قادر است که بی پدر عیسی را از مادر در وجود آرد. مریم با آن ضعیفی برخاست، و دست فرا آن درخت خشک برد، چون برد، دست وی بآن چوب خشک رسید، تر شد و تازه و سبز گشت و بار آورد، و هم در آن حالت رطب شد و پیش وی ببارید بسر وی.
هوش مصنوعی: مادر عزیز! اکنون جوی آبی روان و زلال وجود دارد. مریم از آن آب نوشید و به وسیله آن خود را پاکیزه کرد، و در او آرامشی پدید آمد. سپس آرزوی غذا داشت و عیسی به او گفت: «به سمت درخت نخل برو». گفته شده است که آن درخت خشک بدون شاخ و برگ برای هفتصد سال در آن بیابان باقی مانده بود و خداوند آن را حفظ کرده بود تا روز تولد عیسی به معجزه‌ای تبدیل شود و نشان دهد که خداوندی که می‌تواند از چوب خشک میوه‌ای تازه به بار بیاورد، بی‌پدر هم می‌تواند عیسی را از مادر به وجود آورد. مریم با وجود ضعفش برخاست و به درخت خشک دست زد، و به محض اینکه دستش به آن چوب خشک رسید، درخت تر و تازه و سبز شد و میوه بار آورد و در همان لحظه میوه‌های رسیده بر روی سر او فروریخت.
الهام آمد که ما قدرت آن داشتیم که بی‌آنکه تو دست فرا درخت بری و بجنبانی، رطب پیش تو بیاریم، لکن خواستیم که ترا در آن جنبانیدن دو کرامت پدید کنیم: یکی آنکه در زادن و ضعیفی و بیماری ترا آن قوّت دادیم که درخت بجنبانی، آن ترا نشان کرامت و صدق بود. دیگر آنکه خواستیم که تا برکت دست تو بدرخت رسد، درخت بر آور گردد، تا عالمیان بدانند که هر که در غم و اندوه ما بود، دست وی شفاء دردها بود. مریم گفت: ای پسر، اکنون طعام و شراب راست شد، امّا چون مرا گویند این فرزند از کجا آمد؟ چه جواب دهم؟ عیسی گفت: تو دل مشغول مدار که این جواب من خود دهم. جواب آن بود که گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» ربّ العالمین در ازل عالم بود و دانا، که ترسایان در کار عیسی غلو کنند و او را ابن اللَّه و ثالث ثلاثه گویند، در حال طفولیّت بر خرق عادت بر زبان وی براند که: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» تا بر ایشان حجّت باشد و بر فساد قول ایشان دلیل واضح، و از روی مجادلت با ترسایان گویند، عیسی بآنچه گفت «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» از دو بیرون نیست: یا راست گفت یا دروغ، اگر راست گفت قول ترسایان باطل است که هو «ابْنُ اللَّهِ» و هو اللَّه و اگر دروغ گفت، آن کس که دروغ گوید، خدایی را نشاید «آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» بر قول ایشان که گفتند پیغامبر بود و در حال طفولیّت مکلف و مبعوث. این آیت ردّ است بر ایشان که گویند. استحقاق نبوّت بکثرت طاعت است.
هوش مصنوعی: الهام به ما می‌رسد که قدرت داشتیم بدون اینکه تو به درخت دست بزنی و آن را بزعزعه کنی، میوه را نزد تو بیاوریم. اما خواستیم که در این جنباندن، دو معجزه نشان دهیم: یکی این که در هنگام زادن و ضعف و بیماری، به تو نیرویی دادیم تا درخت را جنبانی، که این نشان از کرامت تو و صداقت تو بود. دیگر آنکه خواستیم تا برکت دست تو به درخت برسد و درخت بارور گردد، تا مردم بدانند که هر که در غم و اندوه ما باشد، دست او درمان دردهاست. مریم گفت: ای پسر، اکنون غذا و نوشیدنی آماده شده، اما اگر بپرسند این فرزند از کجا آمده، چه پاسخی دهم؟ عیسی گفت: دل‌مشغول نباش، من خود جواب می‌دهم. پاسخ او این بود که گفت: «من بنده خدا هستم که کتاب به من داده شده و مرا پیامبر قرار داده است.» خداوند در ازل علم و دانایی داشت که مسیحیان در مورد عیسی غلو خواهند کرد و او را پسر خدا و یکی از سه‌گانه خواهند گفت. بنابراین، در حال کودکی بر زبان او این جمله جاری شد که: «من بنده خدا هستم» تا دلیلی بر فساد عقیده ایشان باشد و اگر با مسیحیان مجادله کنند، دو حالت دارد: یا او راست گفته یا دروغ. اگر راست گفته، سخن مسیحیان باطل است که او را پسر خدا می‌دانند. و اگر دروغ گفته، کسی که دروغ می‌گوید شایستگی خدا بودن را ندارد. «کتاب به من داده شده و مرا پیامبر قرار داده است» نادرستی سخنان آنها را به چالش می‌کشد که ادعا کردند او پیامبر بود و در دوران کودکی موظف و مأمور به رسالت بوده. این آیه دلیلی بر نادرستی ادعای آنهاست که می‌گویند برای رسیدن به نبوت، باید طاعت بسیاری داشت.
از بهر آنکه از عیسی هیچ طاعت و عبادت نیامده بود و ربّ العزّة او را نبوت داد. تا بدانی که ربّ العزّة آن را که نواخت و کتاب و حکم و نبوّت داد، بفضل خود داد نه بعلت طاعت، و آن را که رقم سعادت کشید و اهل محبّت گردانید، بلطف و عنایت خود گردانید نه بوسیلت عبادت. آن را که قدم بر بساط تقدم ثابت کرد اگر جهانیان خواهند که خلاف آن بود جز خیبت نصیب ایشان نبود، و آن را که بسیاط سیاست از بساط دین بیفکند اگر عالمیان خواهند که بضدّ آن پیدا کنند نتوانند.
هوش مصنوعی: به این منظور که هیچ عبادتی از عیسی صادر نشده و پروردگار او را به مقام نبوت نائل کرده است، تا روشن شود که خداوند رحمتش را به کسی که دوست داشته، عطا کرده و کتاب و حکم و نبوت را به او داده، نه به خاطر طاعت و عبادت او. همچنین، کسی که به درجه سعادت دست پیدا کرده و در روزگار محبت قرار گرفته، این مقام را به لطف و توجه خداوند یافته است، نه به وسیله عبادتش. اگر کسی به مقام بلندی برسد، برای جهانیان هیچ‌گونه کامجویی جز خسارت در پی نخواهد داشت؛ و اگر کسی از مسیر درست دین منحرف شود، دیگران نخواهند توانست برعکس او را پیدا کنند.
«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» کان من برکاته، اغاثة الملهوف و اعانة الضعیف و نصرة المظلوم و مواساة الفقیر و ارشاد الضّال و النّصیحة للخلق و کفّ الاذی عنهم و تحمّل الاذی منهم.
هوش مصنوعی: «و مرا در هر جا که باشم مبارک قرار داد» یعنی یکی از برکات من کمک به نیازمندان، یاری رساندن به ضعیفان، حمایت از مظلومان، همدردی با فقیران، راهنمایی گم‌راهان، نصیحت به مردم و جلوگیری از آسیب رساندن به آنها و تحمل آزارهای آنهاست.
قوله: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ» چند فرق است میان محمد مصطفی حبیب اللَّه و میان عیسی روح اللَّه. عیسی خود را گفت: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ» و مصطفی عربی (ص) شب قرب و کرامت، بر مقام قاب قوسین از حضرت ذی الجلال، بنعت اکرام و افضال این کرامت یافت که: «السّلام علیک ایّها النّبی و رحمة اللَّه و برکاته». و گفته‌اند:«وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ» سلام اینجا بمعنی سلامتست ای سلامة لی یوم الولادة ممّا نسبته الیّ النصاری فی مجاوزة الحدّ فی المدح، و ممّا وصفتنی به الیهود من الذّم، فلست کما قالت الطائفتان جمیعا. تبرئه ساحت خویش میکند که از گفتار دو طایفه بیزارم و پاک، از گفتار ترسایان که در مدح من غلوّ کردند، و از گفتار جهودان که در ذمّ من شروع کردند. «وَ یَوْمَ أَمُوتُ»، و روز مرگ امیدوارم که دین سلامت بپایان برم، و فضل و نعمت اللَّه بر خود تمام بینم. «وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» و روز رستاخیز بجای ملامت سلامت بینم، و از اهوال رستاخیز خلاص و نجات یابم.
هوش مصنوعی: در این متن به تفاوت‌های بین پیامبر محمد (ص) و عیسی (ع) اشاره شده است. عیسی خود را در روز تولدش مورد سلام قرار می‌دهد، در حالی که محمد (ص) در شب معراج از جانب خداوند مورد احترام و سلام قرار می‌گیرد. همچنین بیان شده که سلام در اینجا به معنای سلامتی است و اشاره‌ای به نظرات افراطی برخی از مسیحیان و یهودیان درباره‌اش می‌کند. او به این دو گروه اعلام می‌کند که از نظراتشان دور است و خود را از مدح‌های افراطی مسیحیان و سرزنش‌های یهودیان پاک می‌داند. پیامبر همچنین در مورد روز مرگش امیدوار است که با دین سالم و نعمت‌های الهی به پایان برسد و در روز قیامت نیز امیدوار است که از مشکلات آن روز مصون بماند و نجات یابد.
روی ابو سعید الخدری، قال: قال رسول اللَّه (ص): «إنّ عیسی بن مریم ارسلته امّه الی الکتّاب، فقال له المعلم: قل بسم اللَّه. فقال عیسی، الباء بهاء اللَّه و السین سناء اللَّه، و المیم ملک اللَّه».
هوش مصنوعی: ابو سعید خدری روایت می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: «عیسی بن مریم توسط مادرش به مدرسه رفت. معلم به او گفت: بگو بسم‌الله. عیسی پاسخ داد: باء به معنای زیبایی خدا، سین به معنای نور خدا و میم به معنای پادشاهی خداست».
و عن محمد بن علیّ الباقر (ع) قال: لمّا ولد عیسی کان ابن یوم کأنه ابن شهر، فلمّا کان ابن تسعة اشهر، اخذت والدته بیده و جاءت به الی الکتّاب و اقعدته بین یدی المؤدب فقال له المؤدب: قل بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. فقال عیسی: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، فقال له المؤدب: قل ابجد. فقال عیسی: الالف آلاء اللَّه، الباء بهجة اللَّه. و الجیم جلال اللَّه، و الدّال دین اللَّه. هوّز الهاء هوة جهنّم و هی الهاویة، و الواو ویل لا هل النّار و الزاء.
هوش مصنوعی: وقتی عیسی به دنیا آمد، مانند یک کودک یک روزه به نظر می‌رسید که گویی یک ماهه است. سپس وقتی نُه ماهه شد، مادرش دست او را گرفت و او را به مدرسه برد و او را در جلوی معلم نشاند. معلم از او خواست بگوید: «بسم‌الله الرحمن الرحیم»، و عیسی این عبارت را گفت. سپس معلم از او خواست که «ابجد» را بگوید. عیسی شروع به توضیح حروف الفبای عربی کرد و هر حرف را با صفاتی که به خداوند نسبت می‌داد، توصیف کرد: «الف» را نعمت‌های خدا، «ب» را زیبایی خدا، «ج» را جلال خدا و «د» را دین خدا معرفی کرد. او همچنین معانی دیگری برای حروف ذکر کرد، به‌طوری‌که «ه» را به جهنم و «و» را به عذاب و «ز» را نیز به عذاب خاصی نسبت داد.
زفیر جهنّم. حطّی حطّت الخطایا عن المستغفرین کلمن کلام اللَّه لا مبدّل لکلماته.
هوش مصنوعی: نسیم جهنم. خطاها و گناهان از کسانی که در حال طلب بخششند، برداشته می‌شود. هیچ تغییری در کلمات خداوند نیست و آنها همواره ثابت و تغییر ناپذیر هستند.
سعفص صاع بصاع. و الجزاء بالجزاء. فقال المؤدب لامّه: خذی بیده فلا حاجة له الی المؤدب.
هوش مصنوعی: سزا و پاداش باید با هم برابر باشند. معلم به مادر گفت: دستش را بگیر، به معلمی احتیاجی ندارد.
و عن یعلی بن شداد عن النبی (ص) قال: «لیخرجنّ اللَّه تعالی من النّار بشفاعة عیسی مثل اهل الجنة».
هوش مصنوعی: حضرت یعلی بن شداد از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمودند: «خداوند متعال با شفاعت عیسی، افرادی را از آتش جهنم خارج خواهد کرد که مانند اهل بهشت هستند.»
و عن سفیان قال: قال عیسی بن مریم: تقرّبوا الی اللَّه، ببغض اهل المعاصی، و التمسوا رضوانه بالتباعد منهم، قالوا: فمن نجالس؟ قال: من یذکر کم اللَّه رؤیته و یرغبکم فی الآخرة عمله و یزید فی فهمکم منطقه.
هوش مصنوعی: عیسی بن مریم می‌فرماید: به خدا نزدیک شوید با بیزاری از گناهکاران و با دوری از آن‌ها تلاش کنید تا رضایت خدا را به دست آورید. از او پرسیدند: پس با چه کسی باید نشست و معاشرت کرد؟ او پاسخ داد: با کسی که یاد خدا را در دل شما زنده کند، شمارا به کارهای نیک در آخرت ترغیب کند و در فهم شما از سخنانش بیفزاید.
روایت کرده‌اند که عیسی (ع) سیاحی کردی. وقتی در بیابانی میشد، باران در ایستاد، خود را جای پوشش طلب کرد نیافت، روباهی را دید که از زخم باران در سوراخ خویش میشد، عیسی بگریست گفت: یا رب جعلت لهذا الثعلب کنّا و لم تجعل لی! بار خدایا این روباه را جای پوشش و آرامگاه دادی این ساعت و مرا ندادی! وحی آمد که یا عیسی میخواهی جایی که بدو باز شوی؟ گفت خواهم، گفت در این وادی شو که آنچه میخواهی یابی، عیسی در وادی شد، پیری را دید که در نماز بود، آن پیر چون عیسی را بدید، نماز خویش تمام کرد. آن گه بدست اشارت کرد که ما ذا ترید؟ چه میخواهی؟ عیسی گفت مرا باران گرفت، جایی طلب کردم که بدو باز شوم. اینجایم نشان دادند، پیر خطی گرد خود در کشیده بود و در آن دایره نماز میکرد و هیچ قطرة باران بوی نمیرسید. عیسی را گفت: قدم در این دایره نه تا باران بتو نرسد. هم چنان کرد، پیر بسر نماز باز شد. عیسی در کار آن پیر تأمل میکرد و باران که بوی نمی‌رسید از آن تعجب همی کرد. چون سلام باز داد گفت: یا شیخ ما قصتک؟ قصه خویش بگو و از حال خویش مرا خبر ده پیر گفت: من وقتی گناهی کردم، اکنون چهل سال است تا از آن گناه توبه میکنم و از حق تعالی عذر می‌خواهم. عیسی گفت: آن چه گناهست؟ پیر گفت: گناهی که اللَّه تعالی بر من بپوشید و ستر کرد تو چه پرسی از آن؟ من آن گناه با کس نگویم مگر که پیغامبری را بینم از پیغامبران خدای و با وی بگویم. عیسی گفت: پس من پیغامبر خدایم عیسی مریم با من بگوی! گفت: ای عیسی وقتی بر درگاه ربّ العزّة فضولی کرده‌ام. کاری را که اللَّه تعالی خواسته بود و رانده و کرده، گفتم لیته لم یکن، فانا استغفر اللَّه منه منذ اربعین سنة. فارسل عیسی عینیه بالدّموع فقال: انّی اری اخی هذا یستغفر من ذنب لم یخطر لی ببال.
هوش مصنوعی: روایت شده که عیسی (ع) در حال سفر به صحرا بود. ناگهان باران شروع به باریدن کرد و او به دنبال جای پناهی می‌گشت، اما نتوانست جایی پیدا کند. در آن حین، روباهی را دید که از باران به سوراخ خود پناه برده بود. عیسی به شدت گریست و گفت: «خدایا، تو برای این روباه پناهی قرار دادی، اما برای من نه!» در این حین، وحی به او رسید که آیا می‌خواهی جایی برای پناه گرفتن داشته باشی؟ عیسی پاسخ داد که می‌خواهد و به او گفته شد که به وادی مشخصی برود، جایی که آنچه می‌خواهد را خواهد یافت. عیسی به آن وادی رفت و پیری را دید که در حال نماز بود. وقتی پیر او را دید، نمازش را به پایان رساند و با اشاره از او پرسید که چه می‌خواهد. عیسی گفت که به خاطر باران به دنبال جایی برای پناه گرفتن است و اینجا را به او نشان داده‌اند. پیر دایره‌ای دور خود کشیده بود و در آن دایره نماز می‌کرد و باران به او نمی‌رسید. او به عیسی گفت که در آن دایره قدم نگذارد تا باران به او نرسد. عیسی نیز طبق گفته پیر عمل کرد و او دوباره به نماز ادامه داد. در حین نماز، عیسی به رفتار آن پیر توجه می‌کرد و متعجب بود که چرا باران به او نمی‌رسد. وقتی پیر سلامش را داد، عیسی از او خواست تا داستانش را بگوید و از حالش با خبرش کند. پیر گفت: «من سال‌ها پیش گناهی کردم و اکنون چهل سال است که از آن توبه می‌کنم و از خداوند عذر می‌خواهم.» عیسی پرسید که آن گناه چه بوده است، و پیر پاسخ داد که گناهی را که خداوند بر او پوشانده است، نمی‌تواند بیان کند مگر در حضور پیغامبری از سوی خدا. عیسی خود را به عنوان پیغامبر خدا معرفی کرد و از او خواست تا بگوید. پیر گفت: «من درگاه خداوند را بی‌جا گزیده‌ام و گفته‌ام ای کاش آن کار انجام نمی‌شد. من در طول چهل سال از خداوند عذرخواهم.» عیسی با اشک در چشمانش گفت: «ببینید، برادر من از گناهی استغفار می‌کند که حتی به ذهنم هم خطور نکرده بود.»