گنجور

۲ - النوبة الاولى

قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ» یاد کن در قرآن مریم را، «إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها» آن گه که بیکسو شد دور از کسان خویش، مَکاناً شَرْقِیًّا.

(۱۶) بجایگاهی از سوی برآمدن آفتاب.

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً در پیش خویش از سوی مردمان خویش پرده گرفت. «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا» بوی فرستادیم روح خویش، «فَتَمَثَّلَ لَها» تا بسان مردمی پیش وی بپای ایستاد، «بَشَراً سَوِیًّا. (۱۷) جوانی تمام نیکو روی.

«قالَتْ‌ مریم» گفت مریم: «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ» من در زینهار و پناه رحمن می‌شوم از تو، «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا» (۱۸) اگر پرهیزگاری تو

«قالَ»گفت: «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ» من فرستاده خداوند توام، «لِأَهَبَ لَکِ»

تا ترا بخشم، «غُلاماً زَکِیًّا» (۱۹) پسری هنری پاک.

«قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ» گفت مرا چون بود پسری؟ «وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» و هیچ مردم مرا بنساوید، «وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا» (۲۰) و من زانیه نبودم.

«قالَ» گفت: «کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ» چنین گفت خداوند تو. «هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ» که آن بر من آسان و خوار است. «وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ» و تا او را نشانی کنم مردمان را. «وَ رَحْمَةً مِنَّا» و بخشایشی از ما بتو، «وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا» (۲۱) و آن کاری بود از ما خواسته و گزارده و کردنی.

«فَحَمَلَتْهُ» بار گرفت به عیسی، «فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا» (۲۲) دور شد و آن بار خود در شکم، دور برد.

«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ» درد زه خاستن او را باز آورد، «إِلی‌ جِذْعِ النَّخْلَةِ» که با تنه خرما بن شد. «قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا» کاشک من بمردمی پیش ازین، «وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا» (۲۳) و من چیزی بودمی گذاشته و فراموش شده.

«فَناداها مِنْ تَحْتِها» آواز داد او را که در زیر وی بود «أَلَّا تَحْزَنِی» که اندوهگن مباش. «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا» (۲۴) خداوند تو زیر تو جویی کرد.

«وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ» بجنبان بسوی خویش خرما بن را «تُساقِطْ عَلَیْکِ» تا فرو افتد بر افتد بر تو بر او، «رُطَباً جَنِیًّا» (۲۵) خرمای تر و تازه در هنگام رسیده.

«فَکُلِی وَ اشْرَبِی» می‌خور و آب می‌آشام، «وَ قَرِّی عَیْناً» و چشم روش میدار، «فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً» اگر از مردمان کسی بینی. «فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» بگوی من پذیرفته‌ام و پیمان کرده‌ام خدای را تعالی خاموشی، «فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا» (۲۶) امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت.

«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» عیسی را بر گرفت و آورد او را بقوم خویش.

«قالُوا یا مَرْیَمُ» گفتند ای مریم! «لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا» (۲۷) چیزی آوردی سخت شگفت و منکر.

«یا أُخْتَ هارُونَ» ای خواهر هارون! «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» پدر تو مردی بد نبود، «وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (۲۸) و مادر تو زانیه نبود و پلیدکار.

«فَأَشارَتْ إِلَیْهِ» اشارت بعیسی نمود. «قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ» گفتند چون سخن گوئیم؟ «مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» (۲۹) با کسی که در گهواره است کودکی خرد.

«قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» عیسی گفت من بنده اللَّه تعالی‌ام، «آتانِیَ الْکِتابَ» مرا دین داد و کتاب، «وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» (۳۰) و مرا پیغامبر کرد.

«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» و مرا با برکت کرد هر جا که باشم. «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» و مرا اندرز کرد بنماز و زکاة، «ما دُمْتُ حَیًّا» (۳۱) تا زنده باشم.

«وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» و مهربان بمادر خویش، «وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» (۳۲) و مرا نابخشاینده‌ای بدبخت نکرد.

«وَ السَّلامُ عَلَیَّ» و درود بر من. «یَوْمَ وُلِدْتُ» بآن روز که زیم، «وَ یَوْمَ أَمُوتُ» و آن روز که میرم، «وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» (۳۳) و آن روز که مرا انگیزانند زنده.

«ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ» اینست عیسی مریم، «قَوْلَ الْحَقِّ» سخن خدای.

«الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» (۳۴) آن عیسی که در و به پیکار سخن جدا جد میگویند.

«ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ» نیست خدای را که هیچ فرزند گیرد. «سُبْحانَهُ» پاکی و بی عیبی او را «إِذا قَضی‌ أَمْراً» چون کاری خواهد که کند «فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ» «کُنْ فَیَکُونُ» (۳۵) جز زان نبود که گوید باش تا می‌بود.

«وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» اللَّه تعالی خداوند منست و خداوند شما. «فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» (۳۶) او را بپرستید که راه راست اینست.

«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» جوقهای ترسایان مختلف سخن شدند، «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» ویل ایشان را و نفرین و نفریغ ایشان را که کافر شدند، «مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ» (۳۷) از حاضر شدن در روزی بزرگوار.

«أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ» چون شنوا و بینا که ایشان باشند، «یَوْمَ یَأْتُونَنا» آن روز که بما آیند، «لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (۳۸) لکن آن ستمکاران امروز باری در گمراهی آشکارند.

۱ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بسم اللَّه احسن الاسماء، رب الوری و الارض و السّماء، مسخر الظلمة و الضیاء، مالک الاموات و الاحیاء، الواحد الفرد بلا اکفاء، الدّائم الباقی بلا فناء. نام خداوندی که محدثات و مکوّنات نمودگار فطرت او، جهانیان و جهانداران پرورده نعمت او، گردنهای گردنکشان در کمند جلال و قهر او، دلهای دوستان و آشنایان در روضه جمال و لطف او، مسبحان عالم علوی بر درگاه عزّت در حجب هیبت، کمر بسته و گوش بفرمان او، اگر جن است و اگر انس محکوم تکلیف و مقهور تصریف او، در آسمان سلطان او، در زمین برهان او، پاکست و بزرگوار و بی‌عیب، خداوندی که این همه صنع از او جمله قطره‌ایست از دریای کبریاء و عظمت او، فسبحانه من عزیز ضلّت العقول فی بحار عظمته، و حارت الالباب دون ادراک عزّته و کلت الالسن عن استیفاء مدح جلاله، و وصف جماله. دیده‌های عقول در ادراک جلال او خیره، آبهای روی متعزّزان در آب جمال او تیره، فهمهای خداوندان فطنت در بحار عظمت او غریق، زبانهای اهل فصاحت از استیفاء مدح جلال و وصف جمال او کلیل، در هر گوشه هزاران جریح است و قتیل. ای عزّ تو همه عزیزان را نعت دل کشیده، ای جلال تو همه جلالها را داغ صغر بر نهاده، ای کمال تو همه کمالها را رقم نقصان برزده، ای الهیت تو همه عالم را طراز بندگی بر کشیده، ای ارادت و مشیت و قضای تو از آلایش افهام و اوهام خلق پاک، ای صفات و نعوت قدم تو از ادراک هواجس و خواطر و ضمایر آب و گل منزّه، ای همه عالم جانها بر من یزید عشق نهاده و جز حسرت و حیرت سود ناکرده، همه عالم را ببوی و گفت و گوی خشنود کرده، و جرعه‌ای از جام عزّت به کس ناداده:۲ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.