گنجور

۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بسم اللَّه احسن الاسماء، رب الوری و الارض و السّماء، مسخر الظلمة و الضیاء، مالک الاموات و الاحیاء، الواحد الفرد بلا اکفاء، الدّائم الباقی بلا فناء. نام خداوندی که محدثات و مکوّنات نمودگار فطرت او، جهانیان و جهانداران پرورده نعمت او، گردنهای گردنکشان در کمند جلال و قهر او، دلهای دوستان و آشنایان در روضه جمال و لطف او، مسبحان عالم علوی بر درگاه عزّت در حجب هیبت، کمر بسته و گوش بفرمان او، اگر جن است و اگر انس محکوم تکلیف و مقهور تصریف او، در آسمان سلطان او، در زمین برهان او، پاکست و بزرگوار و بی‌عیب، خداوندی که این همه صنع از او جمله قطره‌ایست از دریای کبریاء و عظمت او، فسبحانه من عزیز ضلّت العقول فی بحار عظمته، و حارت الالباب دون ادراک عزّته و کلت الالسن عن استیفاء مدح جلاله، و وصف جماله. دیده‌های عقول در ادراک جلال او خیره، آبهای روی متعزّزان در آب جمال او تیره، فهمهای خداوندان فطنت در بحار عظمت او غریق، زبانهای اهل فصاحت از استیفاء مدح جلال و وصف جمال او کلیل، در هر گوشه هزاران جریح است و قتیل. ای عزّ تو همه عزیزان را نعت دل کشیده، ای جلال تو همه جلالها را داغ صغر بر نهاده، ای کمال تو همه کمالها را رقم نقصان برزده، ای الهیت تو همه عالم را طراز بندگی بر کشیده، ای ارادت و مشیت و قضای تو از آلایش افهام و اوهام خلق پاک، ای صفات و نعوت قدم تو از ادراک هواجس و خواطر و ضمایر آب و گل منزّه، ای همه عالم جانها بر من یزید عشق نهاده و جز حسرت و حیرت سود ناکرده، همه عالم را ببوی و گفت و گوی خشنود کرده، و جرعه‌ای از جام عزّت به کس ناداده:

ای گشته اسیر در بلای تو
آن کس که زند دم ولای تو
عشّاق جهان همه شده واله
در عالم عزّ و کبریای تو
بر قصه عاشقان خود بر زن
توقیع نعم و گرنه لای تو

«بسم اللَّه» الباء بقاء اللَّه رب العالمین. السّین سلام اللَّه علی المؤمنین. المیم محبة اللَّه بعباده التائبین و المتّطهرین. باء اشارتست ببقاء اللَّه تعالی، خداوند جهان و جهانیان، و دارنده همگان، یقول اللَّه تعالی: «وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ»، سین اشارتست بسلام اللَّه بر دوستان و نواختن ایشان در دو جهان، یقول اللَّه تعالی: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ». میم اشارتست بمحبت خداوند مهربان، که بلطف خود مهر و محبت خود داد ببندگان، یقول اللَّه تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ». اینست شگرف کاری، و بزرگ حالی، که قاصد بمقصود رسد، و عابد بمعبود، و طالب بمطلوب، و محبّ بمحبوب، نسیم وصال از مهبّ اقبال دمیده، و دوست بدوست رسیده، طغرای عزّت بر منشور دولت کشیده، گوی انتظار بپای میدان ابد انداخته، علم قبول و وصول بر افراخته، رسول مقصود بدر آمده، روزگار فراق بسر آمده، سلام و کلام حق بی‌واسطه و ترجمان، ببنده ضعیف پیوسته: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» قوله تعالی: «کهیعص»، سماع هذی الحروف شراب یسقیه الحق قلوب اولیائه، فاذا شربوا طربوا، و اذا طربوا طلبوا، و اذا طلبوا طاروا، و اذا طاروا و صلوا، اذا و صلوا اتصلوا، فعقولهم مستغرقة فی لطفه، و قلوبهم مستهلکة فی کشفه، سماع حروف مقطعات در مفتتح سور و آیات، شرابی است در قدح فرح ریخته، در کاس استیناس کرده، جلال احدیّت بنعت صمدیّت دوستان خود را داده، چون دوستان حق در بوستان لطف این شراب انس از جام قدس بیاشامند در طرب آیند، چون در طرب آیند، در طلب آیند، قفس کون بشکنند، به پر عشق بر افق غیب پرواز کنند، تا بکعبه وصل رسند، چون رسیدند، در خود برسیدند، عقلهاشان مستغرق لطف گشته، دلهاشان مستهلک کشف شده، نسیم ازلیّت از جانب قربت دمیده خود را گم کرده و او را یافته.

پیر طریقت گفت روزگاری او را می‌جستم، خود را می‌یافتم، اکنون خود را میجویم او را می‌یابم، ای حجت را یاد، و انس را یادگار. چون حاضری این جستن بچه کار، الهی یافته میجویم، با دیده‌ور میگویم، که دارم چه جویم، که می‌بینم چه گویم، شیفته این جست و جویم، گرفتار این گفت و گویم، ای پیش از هر روز، و جدا از هر کس، مرا در این سور هزار مطرب نه بس.

«کهیعص» ثنائی است که حق جلّ جلاله بر خود میکند، باین حروف اسماء و صفات خود با یاد خلق میدهد، و خود را می‌ستاید، میگوید که: انا الکبیر، انا الکریم.

منم خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، نامدار رهی دار. کبیر اشارتست بجلال و کبریاء احدیّت، کریم اشارتست بجمال و کرم صمدیت. عارفان در مکاشفه جلال‌اند، محبّان در مشاهده جمال‌اند، چون بجلالش نظر کنی جگرها در میان خونست، چون بجمالش نظر کنی راحت دلهای محزونست. آن یکی آتش عالم سوزست، این یکی نور جهان افروز است، آن یکی غارت دلهاست، این یکی راحت جانهاست.

پیر طریقت گفت نامش زاد رهی، سخن آئین زبان، خبر غارت دل، عیان راحت جان. بناء محبّت که نهادند برین قاعده نهادند، اوّل خطر جان و آخر سرور جاودان، اول خروش و ناله و زاری، آخر سلوت و خلوت و شادی. باش ای جوانمرد تا این سیل بدریا رسد، و این بضاعت بخریا رسد، ابر برّ گریان شود و گل قبول خندان شود، و از حضرت عزت ذو الجلال نداء کرامت آید که: عبادی بندگان من، رهیگان من، دوستان من، «یعینی ما تحمّل المتحمّلون من اجلی» آن رنجها که بشما رسید من میدیدم، آن ناله‌های شما را می‌شنیدم، پیغامبر (ص) گفت: «تملأ الأبصار من النظر فی وجهه و یحدّثهم کما یحدّث الرجل جلیسه، ها انا اللَّه الهادی منم‌

خدای راهنمای، دلگشای حق آرای، منم که در روضه دل تو درخت هدایت و معرفت رویانیدم، منم که در مرغزار سینه تو نسیم طهارت و صفا وزانیدم، منم که خورشید سعادت از فلک ارادت تو تابان کردم، منم که راه دراز بر تو سهل و آسان کردم، منم که ترا در ازل پیش از تک و پوی عمل بنواختم، منم که بی تو کار تو بساختم، منم که دل تو برای خود از کونین پرداختم، قوله تعالی: «وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ».

خرقانی گوید: او در تو آویخته است نه تو در وی آویخته. فسطاط کرم زده، و بساط نعم گسترده، و ندا در داده که: «أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ». ای گدایان بمن آئید، نه بشما نیازی دارم، بلکه با شما رازی دارم.

آن عزیزی گوید: در بادیه می‌شدم یکی دیدم بیک پا می‌جست در غلبات وجد خویش.

گفتم تا کجا؟ گفت: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ». گفتم ترا چه جای حج است، تو معذوری. گفت: «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». گفتم همانا سوداش رنجه می‌دارد. چون بمکه رسیدم او را دیدم پیش از من رسیده. گفتم چگونه رسیدی پیش از من؟ گفت: ندانسته‌ای که تو آمدی بتکلف کسبی، و من آمدم بجذبات غیبی. کسبی بغیبی هرگز کی رسد. یا بقول ربیع انس معنی آنست که: «یا من یجیر و لا یجار علیه» ای خداوندی که بر همه زینهار داری و کس بر تو زینهار ندارد، از همه برهانی و کس از تو نرهاند، همه در امان تواند و تو در امان کس نه، همه مقهورند و تو قهار، همه مجبورند و تو جبّار، همه کرده و تو کردگار عزّ جارک و جلّ ثناؤک و لا اله غیرک.

«عین» میگوید «انا العزیز و انا العلی» منم تاونده با هر کاونده، بهیچ هست نماننده، بصفات خود پاینده، بزرگواری برتر از هر چه خرد نشان داد، و پاک از هر چه پنداشت بآن افتاد. فرد فی وصفه تضل الافکار، وتر عن ذاته تکلّ الأبصار، ما من شی‌ء الّا و فیه آثار، تشهد بانّه العزیز الجبّار، پاینده‌ای بی زوال، فردی بی‌یار، داننده هر چه در ضمایر و اسرار، گرداننده چرخ دوار، خالق اللیل و النّهار، قهار و قوی و عزیز و جبّار.

«صاد» میگوید، «انا الصّادق انا المصوّر» منم خدای راست گوی، راست حکم، راست کار، نگارنده رویها، آراینده نیکوئیها. یقول اللَّه تعالی: «وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» صد هزار بدایع و عجایب و صنایع در کون و کاینات از کتم عدم در عالم وجود آورد و در حق هیچ موجود این خطاب نکرد و هیچ آفریده را این تشریف نداد که: «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ»

مگر این مشتی خاک را، تا بدانی که خاکیان نواختگان لطفند، بر کشیدگان عطفند، نرگس روضه جودند، سرو باغ وجودند، حقه درّ حکمتند، نور حدقه عالم قدرتند، نور حدیقه فطرتند، ایشان مخلوق بی‌نظیر، او خالق بی‌نظیر، خود را گفت: «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». ایشان را گفت: «فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ».

پیر طریقت گفت: الهی بعنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، برسالت انبیا آب دادی، بمعونت و توفیق پروردی، بنظر خود ببر آوردی، خداوندا سزد که اکنون سموم قهر از آن باز داری، و کشته عنایت ازلی را برعایت ابدی مدد کنی.

«ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا» اینت نثار رحمت خداوند بر بنده خویش، اینت غایت لطف و کمال و کرم که نمود بمهربانی خویش، رحمتی که گمان بوی راه نبرد، لطفی که اندیشه در وی نرسد، رحمتی عطائی بفضل الهی، بعنایت ربانی، نه بعبادت و کسب بندگی، هر چند بنده بمعصیت میکوشد، او جلّ جلاله بستر خود می‌پوشد و از فضیحت می‌کوشد، و نعمت خود بر وی میریزد. اینست که آن پیر طریقت گفته: اصبحت و فی من نعم اللَّه ما لا احصیه من کثرة ما اعصیه، فلا ادری علی ما ذا اشکره، علی جمیل ما یسرّ او علی قبیح ما ستر.

در خبر است که پیش رسول (ص) این آیت بر خواندند: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً». رسول (ص) گفت: «بلی و لا یبالی» ثم قال: «لعن اللَّه المنفّرین ثلاثا»

یعنی الّذین یقنطون النّاس من رحمة اللَّه.

آورده‌اند که زاهدی در روزگار گذشته در صومعه‌ای صد سال عبادت کرد پس هوی بر وی غلبه کرد. معصیتی بر وی برفت و پس از آن پشیمان شد، خواست که بسرورد خود بمحراب عبادت باز شود، چون قدم در محراب نهاد، شیطان بیامد و او را گفت: ای مرد شرم نداری؟ که چنان کار کردی؟ و اکنون بحضرت جلال حق می‌آیی؟ خواست که او را از حق نومید گرداند تا نومیدی زیادت گناهان وی باشد، در آن حالت ندایی شنید که: «عبدی انت لی و انا لک قل للفضولی ما لک».

قوله: «إِذْ نادی‌ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا». نشان اجابت دعا ثباتست بر دعا، چون بر دعا ثبات کردی اگر از اجابت که نصیب تست محروم مانی، بعبادت که حق اللَّه تعالی است مشرّف گردی، و این قدم ورای آن قدم است، و این مقام مه از آن مقام.

پیغامبر (ص) گفت: «الدعاء هو العبادة».

و بدان که در دعا اضطرار باید، که حق تعالی میگوید: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ». استغاثت باید که میگوید: «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ». تضرّع باید که می‌گوید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً». رغبت و رهبت باید که می‌گوید: «وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً». پیوسته باید نه گسسته که میگوید: «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ». اخلاص باید که میگوید: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ». و در خبر است: «ان اللَّه لا یستجیب دعاء من قلب لاه».

لقمه حلال باید که گفت: «و ملبسه حرام و مطعمه حرام فانّی یستجاب له».

بنده چون شرایط دعا بجای آرد، مرغ قفصی است که رب العالمین آواز وی دوست دارد. عادت خلق چنانست که مرغی بگیرند و او را قفسی سازند و آب و علف معدّ دارند، تا آن مرغ بوقت سحر ببانگ آید، همچنین رب العزة عابدان و عارفان را در وجود آورد و دنیا قفص ایشان ساخت و منافع و مصالح ایشان در دنیا مهیّا کرد و کارهاشان راست کرد، آن گه در محکم تنزیل گفت: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ». بنده بعجز خود در وقت سحر می‌زارد، و میخروشد و حق بلطف خود میشنود و می‌نیوشد.

قوله: «قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً». از روی اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت، این کلمات دعوی پختگی است که از نهاد زکریا بیامد، جلال عزت احدیت آن نقد دعوی وی بر محک بلازد، تا سرّ معنی در آن دعوی پدید آید، آن بلاها که از قوم خود دید سبب این بود. زکریا چون بلا روی بوی نهاد پناه وا درخت داد، چنان که در قصه است، غیرت درگاه عزّت در رسید، ریشه طیلسان وی بیرون بماند، نشانی شد تا قوم وی بدانستند که درخت پناه‌گاه وی شد. بسرش ندا آمد یا زکریا اکنون که پشت وا درخت دادی و پناه با وی بردی، نگر که چه بلا بر تو گماریم، اره بر نهادند و او را با درخت بدو نیم کردند. تا عالمیان بدانند که هر آن کس که پناه وا غیر حق برد، اژدهای غیرت حق دمار از جان وی برآرد. ای مسلمانان در راه آئید تا حسرت آدم بینید، نوحه نوح شنوید، بی کامی خلیل بینید، مصیبت یعقوب بینید، چاه و زندان یوسف بینید، ارّه بر فرق زکریا و تیغ بر گردن یحیی بینید، جگر سوخته و دل کباب گشته محمد عربی (ص) بینید، زخمهای بدان سختی و عشقهای بدان تیزی.

گر زهر دهی بنوش بردارم
بی رای خودم من از برای تو
جز جان و دل و جگر نمی‌بینم
در گردش چرخ آسیای تو

قوله: «إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی» تا آخر ورد قصه زکریا است که از حق سبحانه و تعالی فرزند خواست، و حق تعالی دعاء وی اجابت کرد و او را فرزندی داد، شایسته، پسندیده، هنری، به روز، پیغامبر، نام او یحیی. پیغامبر (ص) در حق وی گفته: «لا ینبغی لاحد ان یکون خیرا من یحیی بن زکریا». قیل یا رسول اللَّه و من این؟

قال: الم تسمعوا کیف وصفه اللَّه فی القرآن: «یا یَحْیی‌ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا».

آن گه پیغامبر (ص) سیرت و زهد وی حکایت کرد، گفت: در مسجد بیت المقدس شد، احبار و رهبان را دید، پشمینها پوشیده و کلاههای صوف بر سر نهاده و خویشتن را بر ستونهای مسجد بسته، باین ریاضت و مجاهدت خدای را عبادت می‌کردند، یحیی چون ایشان را دید، بخانه باز گشت مادر را گفت: برای من پشمینه‌ای ساز تا در پوشم و با احبار و رهبان در مسجد خدای را عبادت کنم. مادر گفت تا نخست از پیغامبر خدا زکریا بپرسم و از وی دستوری خواهم. آن گه چون حال و قصه یحیی با زکریا گفت، زکریا یحیی را خواند و گفت: یا بنیّ ما یدعوک الی هذا و انت صبی صغیر؟ این چه آرزو است که ترا خاسته است و تو کودکی نارسیده، روزگار ریاضت و مجاهدت در نیافته‌ای. یحیی گفت: ای پدر بکودکی من چه بسته است، مرگ چون آید بسن از من کمتر گیرد و سکرات و عقبات مرگ بیند، زکریا چون این سخن از وی بشنید مادرش را گفت: کلاه پشمینه که میخواهد راست کن که رواست. یحیی بسان زاهدان پشمینه در پوشید و کلاه بر سر نهاد و بمسجد رفت و با احبار در عبادت شد. چندان ریاضت و مجاهدت بر خود نهاد که تن وی نحیف گشت و ضعیف و نزار، و از بس که بگریست پوست از روی وی برفت و بر رخسار وی مغاکها پدید آمد. زکریا چون او را بر آن صفت دید دلتنگ شد بگریست، گفت: ای پسر، من ترا از حق تعالی بدعا خواستم تا چشمم بتو روشن باشد و دل شاد و خرم، اکنون این همه رنج چیست که بر خود نهاده و درد دل من گشته‌ای؟ یحیی گفت: ای پدر تو مرا بدین فرمودی. گفت کجا بدین فرمودم؟ یحیی گفت: الست القائل انّ بین الجنّة و النار لعقبة لا یجوزها الا البکّاءون من خیفة اللَّه. نه تو می‌گویی عقبه‌ایست میان بهشت و دوزخ، که جز گریندگان و زارندگان از بیم خدای تعالی آن عقبه باز نگذارند.

آن گه زکریا برخاست و رفت و مادر وی بیامد، پنبه پاره‌ای بر روی وی نهاد و اشک وی با خون آمیخته، در آن پنبه میگرفت و می‌فشارد اشک و خون از آن پنبه می‌چکید.

زکریا در آن نگریست دلش بسوخت، روی سوی آسمان کرد و گفت: «اللهمّ انّ هذا ابنی و هذه دموع عینیه و انت ارحم الراحمین» بار خدایا بر این بیچاره ببخشای که آرام و قرارش نیست و بروز و شب آسایش را بوی راه نیست، تویی بخشاینده‌تر همه بخشایندگان و مرهم نهنده بر درد و سوز خستگان. گفته‌اند که خطاب آمد: ای زکریا! تو شفقت خویش دور دار که بر درگاه ما چنین نازک و نازنین نتوان بود. ناز و لذت دوستان ما جایی دگر خواهد بود، فردا در «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». و همان ساعت یحیی را وحی آمد که: «یا یحیی أ تبکی مما قد نحل من جسمک و عزّتی و جلالی لو اطّلعت علی النّار اطّلاعة لتدرعت مدرعة من الحدید فضلا عن المنسوج». و گفته‌اند مادر وی وی بوی خواهش کرد تا او را یک شب بخانه برد، یحیی مدرعه‌ای از موی بافته پوشیده بود، آن از وی بر کشید و مدرعه‌ای از صوف در وی پوشید. گفت: آخر این یکی نرم‌تر باشد، چه بود که یک امشب در این صوف بیاسایی. و عدسی پخته بود بخورد و از بهر دل مادر آن شب قیام شب بگذاشت و جنب فرا داد، در خواب نداء هیبت آمد که: یا یحیی اردت دارا خیرا من داری و جوارا خیرا من جواری. یحیی از خواب در آمد، گفت: «یا رب اقلنی عثرتی فو عزتک لا استظل بظل سوی بیت المقدس». فلبس مدرعة الشعر و وضع البرنس علی رأسه و اتی بیت المقدس فجعل یعبد اللَّه مع الاحبار حتی کان من امره ما کان.

و روی ان اللَّه عز و جلّ اوحی الی یحیی بن زکریا: یا یحیی انّی قضیت علی نفسی ان لا یحبّنی عبد من عبادی اعلم ذلک من نیته الا کنت سمعه الّذی یسمع به، و بصره الّذی یبصر به، و لسانه الّذی یتکلم به، و قلبه الّذی یعی به، و اذا کنت کذلک بغضت الیه الاشتغال باحد غیری و ادمت فکره و اسهرت لیله و اظمأت نهاره و اطّلع الیه فی کل یوم سبعین الف مرّة، یتقرب منی و اتقرّب منه، اسمع کلامه و احبّ تضرعه، فو عزتی و جلالی لا بعثنه یوم القیامة مبعثا یغبطه النبیون و المرسلون.

و روی انّ عیسی و یحیی علیهما السلام یمشیان، فصدم یحیی امرأة، فقال عیسی: یا ابن خالتی لقد اصبت الیوم خطیئة ما اری اللَّه تعالی یغفرها لک ابدا. قال: و ما هی یا ابن خالتی؟ قال: امرأة صدمتها، قال: و اللَّه ما شعرت بها. قال: سبحانک اللَّه! بدنک معی فاین روحک؟ قال: معلق بالعرش و لو ان قلبی اطمأن الی جبرئیل لظننت انی ما عرفت اللَّه تعالی طرفة عین قط.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بسم اللَّه احسن الاسماء، رب الوری و الارض و السّماء، مسخر الظلمة و الضیاء، مالک الاموات و الاحیاء، الواحد الفرد بلا اکفاء، الدّائم الباقی بلا فناء. نام خداوندی که محدثات و مکوّنات نمودگار فطرت او، جهانیان و جهانداران پرورده نعمت او، گردنهای گردنکشان در کمند جلال و قهر او، دلهای دوستان و آشنایان در روضه جمال و لطف او، مسبحان عالم علوی بر درگاه عزّت در حجب هیبت، کمر بسته و گوش بفرمان او، اگر جن است و اگر انس محکوم تکلیف و مقهور تصریف او، در آسمان سلطان او، در زمین برهان او، پاکست و بزرگوار و بی‌عیب، خداوندی که این همه صنع از او جمله قطره‌ایست از دریای کبریاء و عظمت او، فسبحانه من عزیز ضلّت العقول فی بحار عظمته، و حارت الالباب دون ادراک عزّته و کلت الالسن عن استیفاء مدح جلاله، و وصف جماله. دیده‌های عقول در ادراک جلال او خیره، آبهای روی متعزّزان در آب جمال او تیره، فهمهای خداوندان فطنت در بحار عظمت او غریق، زبانهای اهل فصاحت از استیفاء مدح جلال و وصف جمال او کلیل، در هر گوشه هزاران جریح است و قتیل. ای عزّ تو همه عزیزان را نعت دل کشیده، ای جلال تو همه جلالها را داغ صغر بر نهاده، ای کمال تو همه کمالها را رقم نقصان برزده، ای الهیت تو همه عالم را طراز بندگی بر کشیده، ای ارادت و مشیت و قضای تو از آلایش افهام و اوهام خلق پاک، ای صفات و نعوت قدم تو از ادراک هواجس و خواطر و ضمایر آب و گل منزّه، ای همه عالم جانها بر من یزید عشق نهاده و جز حسرت و حیرت سود ناکرده، همه عالم را ببوی و گفت و گوی خشنود کرده، و جرعه‌ای از جام عزّت به کس ناداده:
هوش مصنوعی: خداوندی را می‌ستاییم که نامش بهترین نام‌هاست و پروردگار جهان، زمین و آسمان است. او تاریکی و روشنی را در تسخیر خود دارد و مالک زندگی و مرگ است. او یکتاست و هیچ شریکی ندارد و وجودش همیشگی و پاینده است. نظام هستی که به دست او پدید آمده، مخلوقات و موجودات تحت نعمت و دستگیری او هستند. گردنکشان در چنگال قدرت و عظمت او به سر می‌برند و دل‌های دوستان و آشنایان در سایه لطف و زیبایی‌اش آرامش می‌یابند. فرشتگان در آسمان، با کمال تواضع به درگاه او نزدیکی می‌کنند، چه از جن باشد و چه از انسان، همه در برابر اراده و خواست او قرار دارند. او پاک و بزرگ است و بدون نقص. تمامی مخلوقات یک نقطه از دریاچه عظمت و کبریای او هستند. عقل‌ها در دریای عظمتش حیران و درمانده‌اند و زبان‌ها از ستایش او ناتوان مانده‌اند. دل‌ها به عظمت او خیره شده‌اند و فهم‌ها در تلاش برای درک ماهیت او غرق شده‌اند. جلال و زیبایی‌اش آن‌قدر بزرگ است که هیچ کلامی قادر به توصیف آن نیست. همه چیز به احترام او مفتخر است و هر جلالی در برابر جلال او کوچک و ناچیز به نظر می‌رسد. او بر بلندای کمال قرار دارد و هیچ کمالی در مقابل او کامل نیست. هستی به بندگی او ساخته شده و قدرت و مشیت او از هر گونه نقص و خیال بشر آزاد است. صفات و ویژگی‌های او فراتر از تصور و هرگونه خیال است، و همگان تنها حسرت و شگفتی از زیبایی و عظمت او در دل دارند.
ای گشته اسیر در بلای تو
آن کس که زند دم ولای تو
هوش مصنوعی: کسی که در دام مصیبت و مشکلات ناشی از عشق تو گرفتار شده، همان کسی است که نفسش را در عشق و پیروی از تو نثار می‌کند.
عشّاق جهان همه شده واله
در عالم عزّ و کبریای تو
هوش مصنوعی: عاشق‌های دنیا همه به خاطر عظمت و جلال تو مجنون شده‌اند.
بر قصه عاشقان خود بر زن
توقیع نعم و گرنه لای تو
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به داستان عاشقان خود توجه نکنی و بر آن صحه نگذاری، در واقع به حقیقتی مهم بی‌توجهی.
«بسم اللَّه» الباء بقاء اللَّه رب العالمین. السّین سلام اللَّه علی المؤمنین. المیم محبة اللَّه بعباده التائبین و المتّطهرین. باء اشارتست ببقاء اللَّه تعالی، خداوند جهان و جهانیان، و دارنده همگان، یقول اللَّه تعالی: «وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ»، سین اشارتست بسلام اللَّه بر دوستان و نواختن ایشان در دو جهان، یقول اللَّه تعالی: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ». میم اشارتست بمحبت خداوند مهربان، که بلطف خود مهر و محبت خود داد ببندگان، یقول اللَّه تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ». اینست شگرف کاری، و بزرگ حالی، که قاصد بمقصود رسد، و عابد بمعبود، و طالب بمطلوب، و محبّ بمحبوب، نسیم وصال از مهبّ اقبال دمیده، و دوست بدوست رسیده، طغرای عزّت بر منشور دولت کشیده، گوی انتظار بپای میدان ابد انداخته، علم قبول و وصول بر افراخته، رسول مقصود بدر آمده، روزگار فراق بسر آمده، سلام و کلام حق بی‌واسطه و ترجمان، ببنده ضعیف پیوسته: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» قوله تعالی: «کهیعص»، سماع هذی الحروف شراب یسقیه الحق قلوب اولیائه، فاذا شربوا طربوا، و اذا طربوا طلبوا، و اذا طلبوا طاروا، و اذا طاروا و صلوا، اذا و صلوا اتصلوا، فعقولهم مستغرقة فی لطفه، و قلوبهم مستهلکة فی کشفه، سماع حروف مقطعات در مفتتح سور و آیات، شرابی است در قدح فرح ریخته، در کاس استیناس کرده، جلال احدیّت بنعت صمدیّت دوستان خود را داده، چون دوستان حق در بوستان لطف این شراب انس از جام قدس بیاشامند در طرب آیند، چون در طرب آیند، در طلب آیند، قفس کون بشکنند، به پر عشق بر افق غیب پرواز کنند، تا بکعبه وصل رسند، چون رسیدند، در خود برسیدند، عقلهاشان مستغرق لطف گشته، دلهاشان مستهلک کشف شده، نسیم ازلیّت از جانب قربت دمیده خود را گم کرده و او را یافته.
هوش مصنوعی: «بسم اللَّه» به معنای «به نام خدا» است و هر یک از حروف آن معنا و شناسه‌ای عمیق دارد. حرف «ب» نشان‌دهنده بقای خداوند است و به ما یادآوری می‌کند که او مالک جهان و هر موجودی است. حرف «س» پیام‌آور سلام الهی به مؤمنان است و نشان‌دهنده محبت و نوازش خدا به بندگانش در دنیا و آخرت است. حرف «م» نمایانگر علاقه و محبت خدا به بندگانی است که توبه کرده و پاکسازی کرده‌اند. این عبارات نشان‌دهنده ارتباط عمیق و ویژه‌ای است که خداوند با بندگان خود برقرار می‌کند. در این مسیر، عابدان و عاشقان در جستجوی وصال و حضور الهی هستند و هر بار که به سوی او می‌گرایند، احساس شوق و عشق بیشتری می‌کنند. درست همان‌طور که هفت حروف معناساز از آیات مختلف، به بندگان الهی شور و شوق می‌بخشد. آنان به جستجوی حقیقت و قرب الهی پرداخته و در این راه به اوج معارف و معرفت دست می‌یابند. با نوشیدن از چنین شرابی، روح و دلشان سرشار از نور و محبت الهی می‌شود و در این حالت، انفسشان به وصال و اتحاد با خدا دست می‌یابد.
پیر طریقت گفت روزگاری او را می‌جستم، خود را می‌یافتم، اکنون خود را میجویم او را می‌یابم، ای حجت را یاد، و انس را یادگار. چون حاضری این جستن بچه کار، الهی یافته میجویم، با دیده‌ور میگویم، که دارم چه جویم، که می‌بینم چه گویم، شیفته این جست و جویم، گرفتار این گفت و گویم، ای پیش از هر روز، و جدا از هر کس، مرا در این سور هزار مطرب نه بس.
هوش مصنوعی: در گذشته من به دنبال او می‌گشتم و خودم را پیدا می‌کردم، اما حالا در جستجوی خودم هستم و او را پیدا می‌کنم. ای یادگار حجت و دوستی، وقتی تو حاضر هستی، این جستجو اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. من با دید قلبی می‌گویم که چه چیزی را جستجو می‌کنم و چه چیزی را می‌بینم. عاشق این جستجو و مشغول این گفت‌وگو هستم. ای آنکه پیش از هر روز و جدا از هر کسی، در این دنیای پر سر و صدا، به من کمک کن.
«کهیعص» ثنائی است که حق جلّ جلاله بر خود میکند، باین حروف اسماء و صفات خود با یاد خلق میدهد، و خود را می‌ستاید، میگوید که: انا الکبیر، انا الکریم.
هوش مصنوعی: «کهیعص» نامی است که خداوند به خود اختصاص داده و با استفاده از این حروف، نام‌ها و صفاتش را به یاد بندگانش می‌آورد و خود را می‌ستاید. او می‌گوید که: من بزرگ و کریم هستم.
منم خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، نامدار رهی دار. کبیر اشارتست بجلال و کبریاء احدیّت، کریم اشارتست بجمال و کرم صمدیت. عارفان در مکاشفه جلال‌اند، محبّان در مشاهده جمال‌اند، چون بجلالش نظر کنی جگرها در میان خونست، چون بجمالش نظر کنی راحت دلهای محزونست. آن یکی آتش عالم سوزست، این یکی نور جهان افروز است، آن یکی غارت دلهاست، این یکی راحت جانهاست.
هوش مصنوعی: من خداوند بزرگ و توانا هستم، خالق و معبودی که نامم شناخته شده است. عظمت من نمودار جلال و کبریای یکتایی‌ام است و لطف من نمایانگر زیبایی و نیکی پروردگاری‌ام است. عارفان در شهود جلال من غرق‌اند و محبان در دیدار زیبایی من شاداب‌اند. وقتی به جلال من بنگری، دلها در آتش عشق می‌سوزند و وقتی به جمال من توجه کنی، دل‌های غمگین آرامش می‌یابند. یک وجه من آتش سوزان عالم است و وجه دیگر نور افروزنده جهان است؛ یک طرف دل‌ها را می‌رباید و طرف دیگر، روح‌ها را تسکین می‌بخشد.
پیر طریقت گفت نامش زاد رهی، سخن آئین زبان، خبر غارت دل، عیان راحت جان. بناء محبّت که نهادند برین قاعده نهادند، اوّل خطر جان و آخر سرور جاودان، اول خروش و ناله و زاری، آخر سلوت و خلوت و شادی. باش ای جوانمرد تا این سیل بدریا رسد، و این بضاعت بخریا رسد، ابر برّ گریان شود و گل قبول خندان شود، و از حضرت عزت ذو الجلال نداء کرامت آید که: عبادی بندگان من، رهیگان من، دوستان من، «یعینی ما تحمّل المتحمّلون من اجلی» آن رنجها که بشما رسید من میدیدم، آن ناله‌های شما را می‌شنیدم، پیغامبر (ص) گفت: «تملأ الأبصار من النظر فی وجهه و یحدّثهم کما یحدّث الرجل جلیسه، ها انا اللَّه الهادی منم‌
هوش مصنوعی: پیر فرزانه فرمود: نامش راهنمایی است که با کلام دلنشین خود، از درد و رنج روح خبر می‌دهد و آرامش جان را نمایان می‌سازد. پایه‌گذار عشق، این اصل را بنا نهاد که آغاز آن خطر جان و پایانش شادی ابدی است. در ابتدا صداها و ناله‌ها خواهند بود و در انتها آرامش و خوشحالی. ای جوانمرد، تا زمانی که این جریان به دریا نرسد، صبر کن. این نعمت‌ها به تو خواهد رسید، ابر رحمت می‌بارد و گل خوشبویی خواهد شکفت. از جانب حضرت عزت و جلال ندا خواهد آمد که: ای بندگان و دوستان من، هر رنج و زحمتی که دیدید، من آن را می‌دیدم و ناله‌هایتان را می‌شنیدم. پیامبر (ص) نیز گفت: "چشمان پر از نور به چهره‌ام دوخته خواهند شد و با آنها سخن می‌گویم همان‌گونه که یک نفر با دوستش صحبت می‌کند، من هستم، راهنمای شما."
خدای راهنمای، دلگشای حق آرای، منم که در روضه دل تو درخت هدایت و معرفت رویانیدم، منم که در مرغزار سینه تو نسیم طهارت و صفا وزانیدم، منم که خورشید سعادت از فلک ارادت تو تابان کردم، منم که راه دراز بر تو سهل و آسان کردم، منم که ترا در ازل پیش از تک و پوی عمل بنواختم، منم که بی تو کار تو بساختم، منم که دل تو برای خود از کونین پرداختم، قوله تعالی: «وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ».
هوش مصنوعی: خدای راهنما و دلگشا، من هستم که در باغ دل تو درخت هدایت و معرفت را کاشتم. من هستم که در دشت سینه‌ات نسیم پاکی و صفا را به وزش درآوردم. من هستم که خورشید سعادت را از آسمان ارادت تو تابان ساختم. من هستم که راه طولانی را برای تو آسان و سهل کردم. من هستم که تو را در ازل، پیش از هر عملی، مورد لطف و مهر قرار دادم. من هستم که بدون وجود تو کار تو را فراهم کردم. من هستم که دل تو را برای خودم از هستی پدید آوردم.
خرقانی گوید: او در تو آویخته است نه تو در وی آویخته. فسطاط کرم زده، و بساط نعم گسترده، و ندا در داده که: «أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ». ای گدایان بمن آئید، نه بشما نیازی دارم، بلکه با شما رازی دارم.
هوش مصنوعی: خرقانی می‌گوید: او در قلب تو قرار دارد، نه تو در قلب او. او بر منابع کرم و نعمت خود گسترده، و ندا می‌دهد که: «به دعوت خدا پاسخ دهید». ای گدایان، به سوی من بیایید؛ من به شما نیازی ندارم، بلکه با شما راز و رازی دارم.
آن عزیزی گوید: در بادیه می‌شدم یکی دیدم بیک پا می‌جست در غلبات وجد خویش.
هوش مصنوعی: در صحرا بودم که ناگهان فردی را دیدم که با یک پا در حال رقصیدن و شادی کردن بود.
گفتم تا کجا؟ گفت: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ». گفتم ترا چه جای حج است، تو معذوری. گفت: «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». گفتم همانا سوداش رنجه می‌دارد. چون بمکه رسیدم او را دیدم پیش از من رسیده. گفتم چگونه رسیدی پیش از من؟ گفت: ندانسته‌ای که تو آمدی بتکلف کسبی، و من آمدم بجذبات غیبی. کسبی بغیبی هرگز کی رسد. یا بقول ربیع انس معنی آنست که: «یا من یجیر و لا یجار علیه» ای خداوندی که بر همه زینهار داری و کس بر تو زینهار ندارد، از همه برهانی و کس از تو نرهاند، همه در امان تواند و تو در امان کس نه، همه مقهورند و تو قهار، همه مجبورند و تو جبّار، همه کرده و تو کردگار عزّ جارک و جلّ ثناؤک و لا اله غیرک.
هوش مصنوعی: گفتم تا کجا برویم؟ او پاسخ داد: «بر خداوند واجب است که مردم به خانه‌اش حج بروند». گفتم تو که حق حج نداری، معذوری. او در جواب گفت: «ما آنها را در خشکی و دریا حمل کردیم». گفتم واقعاً این کار تو را خسته می‌کند. وقتی به مکه رسیدم، او را دیدم که زودتر از من آمده بود. گفتم چطور پیش از من رسیدی؟ او گفت: نمی‌دانی که تو با تلاش و کار آمدی، اما من با جذب‌های غیبی آمدم. کسی که با کار و تلاش بیاید، هرگز به آن‌جا نمی‌رسد. یا به گفته ربیع، معنای آن این است که: «ای کسی که پناه می‌دهی و هیچ کس بر تو پناه نمی‌برد»، تو ای خداوندی که بر همه حفاظت می‌کنی و هیچ‌کس نمی‌تواند از تو محافظت کند، همه در امان تو هستند و تو هیچ‌کس را در امان ندارید؛ همه تحت فرمان تو هستند و تو قهار و قدرتمند هستی؛ همه مجبور به عمل‌اند و تو آفریننده‌، بزرگ و بلندمرتبه‌ای و هیچ الهی جز تو نیست.
«عین» میگوید «انا العزیز و انا العلی» منم تاونده با هر کاونده، بهیچ هست نماننده، بصفات خود پاینده، بزرگواری برتر از هر چه خرد نشان داد، و پاک از هر چه پنداشت بآن افتاد. فرد فی وصفه تضل الافکار، وتر عن ذاته تکلّ الأبصار، ما من شی‌ء الّا و فیه آثار، تشهد بانّه العزیز الجبّار، پاینده‌ای بی زوال، فردی بی‌یار، داننده هر چه در ضمایر و اسرار، گرداننده چرخ دوار، خالق اللیل و النّهار، قهار و قوی و عزیز و جبّار.
هوش مصنوعی: «عین» می‌گوید: من همان قدرت بزرگ و برتر از همه هستم. هیچ چیز مشابه من نیست و من با صفات خود همیشه پابرجا هستم. بزرگواری من از هرچه کوچک‌تر است و پاک‌تری از هر آنچه در ذهن‌ها می‌آید. فردی هستم که توصیف من موجب حیرت فکرها می‌شود و نگاه‌ها نمی‌توانند به عمق وجود من برسند. هیچ چیز نیست مگر آنکه نشانه‌هایی از من در آن وجود دارد که گواهی می‌دهد من قدرت و جبروتی بزرگ دارم. من پاینده و بدون زوال هستم، فردی بی‌همتا، آگاه به هر آنچه در دل‌ها و رازهاست؛ من گردش‌گری هستم که چرخ‌ها را به حرکت درمی‌آورم، خالق شب و روز، با قدرت و عزتی بزرگ و جبار.
«صاد» میگوید، «انا الصّادق انا المصوّر» منم خدای راست گوی، راست حکم، راست کار، نگارنده رویها، آراینده نیکوئیها. یقول اللَّه تعالی: «وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» صد هزار بدایع و عجایب و صنایع در کون و کاینات از کتم عدم در عالم وجود آورد و در حق هیچ موجود این خطاب نکرد و هیچ آفریده را این تشریف نداد که: «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ»
هوش مصنوعی: «صاد» می‌گوید: من خدای راستگو و درستکار هستم و کسی هستم که رویاها را می‌نویسد و زیبایی‌ها را می‌آراید. خداوند متعال می‌فرماید: «و شما را شکل داد و نیکوترین شکل‌ها را به شما عطا کرد». او صد هزار زیبایی و شگفتی در جهان و کائنات از عدم به وجود آورد و به هیچ موجودی این مقام و احترام را نداد که بگوید: «نیکوترین شکل‌ها را به شما عطا کرد».
مگر این مشتی خاک را، تا بدانی که خاکیان نواختگان لطفند، بر کشیدگان عطفند، نرگس روضه جودند، سرو باغ وجودند، حقه درّ حکمتند، نور حدقه عالم قدرتند، نور حدیقه فطرتند، ایشان مخلوق بی‌نظیر، او خالق بی‌نظیر، خود را گفت: «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». ایشان را گفت: «فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ».
هوش مصنوعی: این مشتی خاک را ببین تا بفهمی که مردم سرزمین خاکی، مهربان و بخشنده‌اند. آن‌ها دلسوزانی هستند که به دیگران توجه می‌کنند و وجودشان مانند نرگس‌هایی است که در گلستان سخاوت شکوفا می‌شود و مانند سروهایی هستند که زیبایی باغ را می‌آرایند. آن‌ها حاملان دانش و نور هستند و نشان‌دهنده قدرت عالم و ویژگی‌های فطری انسان‌ها هستند. آنان مخلوقاتی بی‌نظیرند و خالق آن‌ها نیز وجودی بی‌نظیر است که خود را بهترین خالق نامیده است و درباره آن‌ها گفته که در بهترین شکل و قالب خلق شده‌اند.
پیر طریقت گفت: الهی بعنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، برسالت انبیا آب دادی، بمعونت و توفیق پروردی، بنظر خود ببر آوردی، خداوندا سزد که اکنون سموم قهر از آن باز داری، و کشته عنایت ازلی را برعایت ابدی مدد کنی.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: ای خدا، تو با رحمت جاودان خود بذر هدایت را کاشتی، برای پیامبران آب و nourishment فراهم کردی، با کمک و توفیق خود آنها را یاری کردی و به سان خودت آنها را به کمال رساندی. ای پروردگار، شایسته است که اکنون از عذاب خود جلوگیری کنی و به کسانی که از رحمت ابدی تو بهره‌مند شده‌اند، یاری رسانی.
«ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا» اینت نثار رحمت خداوند بر بنده خویش، اینت غایت لطف و کمال و کرم که نمود بمهربانی خویش، رحمتی که گمان بوی راه نبرد، لطفی که اندیشه در وی نرسد، رحمتی عطائی بفضل الهی، بعنایت ربانی، نه بعبادت و کسب بندگی، هر چند بنده بمعصیت میکوشد، او جلّ جلاله بستر خود می‌پوشد و از فضیحت می‌کوشد، و نعمت خود بر وی میریزد. اینست که آن پیر طریقت گفته: اصبحت و فی من نعم اللَّه ما لا احصیه من کثرة ما اعصیه، فلا ادری علی ما ذا اشکره، علی جمیل ما یسرّ او علی قبیح ما ستر.
هوش مصنوعی: «ذکر رحمت پروردگارت بر بنده‌اش زکریا» بیان‌گر رحمت ویژه خداوند بر بندگانش است. این رحمت نشانه‌ای از لطف و کرم اوست که به شکلی بی‌نظیر نمایان شده است. رحمتی که انسان حتی نمی‌تواند تصور کند و لطفی که از ذهن او فراتر است. این رحمت، عطایی است که از فضل الهی و عنایت پروردگار ناشی می‌شود و نه به خاطر عبادت یا تلاش انسان، هرچند که خود بنده به ارتکاب معصیت می‌پردازد. خداوند متعال در عوض، او را می‌پوشاند و از فضیحت او می‌کاهد و نعمت‌های خود را بر او نازل می‌کند. از این رو، یکی از عرفا می‌گوید: «صبح کردم و در نعمات خداوندی به سر می‌برم که شمارش آنها برایم ممکن نیست، چرا که با وجود معصیت‌هایم بیشمار است، نمی‌دانم به چه چیزی شکرگزاری کنم؛ آیا باید برای زیبایی‌هایی که نمایان کرده شکر گذارم یا برای زشتی‌هایی که پنهان کرده؟»
در خبر است که پیش رسول (ص) این آیت بر خواندند: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً». رسول (ص) گفت: «بلی و لا یبالی» ثم قال: «لعن اللَّه المنفّرین ثلاثا»
هوش مصنوعی: در خبری آمده که آیه‌ای در حضور رسول خدا (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) خوانده شد که خطاب به بندگان خدا بود، به کسانی که بر خودشان زیاده‌روی کرده‌اند. در این آیه به آن‌ها گفته شده که ناامید نشوند از رحمت خدا، چون خدا همه گناهان را می‌بخشد. رسول خدا (ص) فرمود: «بله، و خداوند اهمیتی نمی‌دهد» و پس از آن سه بار گفتند: «لعنت خدا بر کسانی که مردم را از رحمت خدا دور می‌کنند».
یعنی الّذین یقنطون النّاس من رحمة اللَّه.
هوش مصنوعی: یعنی کسانی که مردم را از رحمت خدا ناامید می‌کنند.
آورده‌اند که زاهدی در روزگار گذشته در صومعه‌ای صد سال عبادت کرد پس هوی بر وی غلبه کرد. معصیتی بر وی برفت و پس از آن پشیمان شد، خواست که بسرورد خود بمحراب عبادت باز شود، چون قدم در محراب نهاد، شیطان بیامد و او را گفت: ای مرد شرم نداری؟ که چنان کار کردی؟ و اکنون بحضرت جلال حق می‌آیی؟ خواست که او را از حق نومید گرداند تا نومیدی زیادت گناهان وی باشد، در آن حالت ندایی شنید که: «عبدی انت لی و انا لک قل للفضولی ما لک».
هوش مصنوعی: روزی زاهدی پس از یکصد سال عبادت در صومعه، تحت تأثیر هوس‌ها قرار گرفت و مرتکب گناه شد. بعد از آن، از کار خود پشیمان شد و تصمیم گرفت به عبادت برگردد. اما همان‌که وارد محراب عبادت شد، شیطان به او نزدیک شد و گفت: «ای مرد، آیا شرم نمی‌کنی؟ چگونه از یکطرف گناه کردی و اکنون قصد داری با حالتی نیکو به درگاه خدا بیایی؟» شیطان سعی داشت او را ناامید کند تا احساس گناه بیشتری کند. در این زمان، صدایی به او گفت: «ای بنده من، تو برای منی و من برای تو هستم، به حرف‌های بی‌جا اهمیت نده.»
قوله: «إِذْ نادی‌ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا». نشان اجابت دعا ثباتست بر دعا، چون بر دعا ثبات کردی اگر از اجابت که نصیب تست محروم مانی، بعبادت که حق اللَّه تعالی است مشرّف گردی، و این قدم ورای آن قدم است، و این مقام مه از آن مقام.
هوش مصنوعی: زمانی که او به آرامی و با دل‌سوزی خداوندش را ندا داده است. از این جمله می‌توان دریافت که نشانه‌ی اجابت دعا، استقامت و پایداری در دعا است. چون اگر در دعا استقامت ورزیده و حتی اگر از اجابت دعا که حق توست محروم شوی، باز هم با عبادت و خدمت به خداوند متعال محترم و بزرگوار می‌گردی. این مرحله‌ای فراتر از مرحله‌ی قبلی است و این مقام، بالاتر از مقامی دیگر است.
پیغامبر (ص) گفت: «الدعاء هو العبادة».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: «دعاء، عبادت است».
و بدان که در دعا اضطرار باید، که حق تعالی میگوید: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ». استغاثت باید که میگوید: «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ». تضرّع باید که می‌گوید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً». رغبت و رهبت باید که می‌گوید: «وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً». پیوسته باید نه گسسته که میگوید: «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ». اخلاص باید که میگوید: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ». و در خبر است: «ان اللَّه لا یستجیب دعاء من قلب لاه».
هوش مصنوعی: در دعا کردن باید با احساس نیاز و اضطرار نزد خداوند رفت، زیرا خداوند وعده داده است که دعای مضطران را مستجاب می‌کند. همچنین، باید در نماز از خداوند درخواست کنیم و به او پناه ببریم. تضرع و خشوع در دعا نیز اهمیت دارد و باید با سکوت و توجه قلبی خداوند را بخوانیم. در دعا، رغبت و ترس از خداوند باید در نظر گرفته شود و نباید دعا کردن را به زمان مشخصی محدود کرد، بلکه باید در هر صبح و شب به یاد خدا بود. اخلاص در دعا ضروری است و نمی‌تواند دعای کسی که به دنیا مشغول است و قلبش غافل است، مورد استجابت قرار گیرد.
لقمه حلال باید که گفت: «و ملبسه حرام و مطعمه حرام فانّی یستجاب له».
هوش مصنوعی: لقمه حلال را باید مد نظر قرار داد؛ زیرا اگر پوشش و غذای شخص حرام باشد، دعاهای او مستجاب نخواهد شد.
بنده چون شرایط دعا بجای آرد، مرغ قفصی است که رب العالمین آواز وی دوست دارد. عادت خلق چنانست که مرغی بگیرند و او را قفسی سازند و آب و علف معدّ دارند، تا آن مرغ بوقت سحر ببانگ آید، همچنین رب العزة عابدان و عارفان را در وجود آورد و دنیا قفص ایشان ساخت و منافع و مصالح ایشان در دنیا مهیّا کرد و کارهاشان راست کرد، آن گه در محکم تنزیل گفت: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ». بنده بعجز خود در وقت سحر می‌زارد، و میخروشد و حق بلطف خود میشنود و می‌نیوشد.
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای هستم که در قفس نگهداری می‌شود و خداوند صدای او را دوست دارد. انسان‌ها معمولاً پرنده‌ای را می‌گیرند و در قفسی قرار می‌دهند و نیازهای او را فراهم می‌کنند تا او در صبح زود آواز بخواند. به همین دلیل، خداوند عابدان و عارفان را به وجود آورده و دنیا را برای آن‌ها مانند قفسی ساخته است و نیازها و منفعت‌های آن‌ها را در دنیا آماده کرده است. سپس در قرآن فرموده است که «در سحرگاهان، آن‌ها از خدا طلب آمرزش می‌کنند». من به دلیل ناتوانی خود در وقت سحر به دعا و استغفار مشغول می‌شوم و خداوند به لطف خود به من گوش می‌دهد و پاسخ می‌دهد.
قوله: «قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً». از روی اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت، این کلمات دعوی پختگی است که از نهاد زکریا بیامد، جلال عزت احدیت آن نقد دعوی وی بر محک بلازد، تا سرّ معنی در آن دعوی پدید آید، آن بلاها که از قوم خود دید سبب این بود. زکریا چون بلا روی بوی نهاد پناه وا درخت داد، چنان که در قصه است، غیرت درگاه عزّت در رسید، ریشه طیلسان وی بیرون بماند، نشانی شد تا قوم وی بدانستند که درخت پناه‌گاه وی شد. بسرش ندا آمد یا زکریا اکنون که پشت وا درخت دادی و پناه با وی بردی، نگر که چه بلا بر تو گماریم، اره بر نهادند و او را با درخت بدو نیم کردند. تا عالمیان بدانند که هر آن کس که پناه وا غیر حق برد، اژدهای غیرت حق دمار از جان وی برآرد. ای مسلمانان در راه آئید تا حسرت آدم بینید، نوحه نوح شنوید، بی کامی خلیل بینید، مصیبت یعقوب بینید، چاه و زندان یوسف بینید، ارّه بر فرق زکریا و تیغ بر گردن یحیی بینید، جگر سوخته و دل کباب گشته محمد عربی (ص) بینید، زخمهای بدان سختی و عشقهای بدان تیزی.
هوش مصنوعی: زکریا در حال بیان حال خود به خدا می‌گوید که استخوان‌هایش ناتوان شده و موی سرش سفید گشته است. این کلمات نشان‌دهنده پختگی و بلوغ فکری او هستند که به دلیل آزمون‌ها و مشکلاتی که از سوی قومش متحمل شده، به وجود آمده‌اند. او پس از تحمل سختی‌ها، به درخت پناه می‌برد، اما در این لحظه، ندا می‌رسد که باید شاهد آزمون‌ها و مصیبت‌هایی باشد. این بلاها، نشانه‌ای از غیرت الهی است که بر او فرود می‌آید و به او یادآوری می‌کند که پناه بردن به غیر خدا عواقب سختی دارد. این عبرت‌ها به همه مسلمانان هشدار می‌دهند که سرنوشت انبیا و بزرگانی چون آدم، نوح، یعقوب و محمد (ص) نشان‌دهنده سختی‌ها و چالش‌هایی هستند که در این مسیر وجود دارد.
گر زهر دهی بنوش بردارم
بی رای خودم من از برای تو
هوش مصنوعی: اگر زهر هم به من بدهی، من آن را می‌نوشم و بدون در نظر گرفتن خودم، فقط برای تو این کار را می‌کنم.
جز جان و دل و جگر نمی‌بینم
در گردش چرخ آسیای تو
هوش مصنوعی: جز روح و عشق و احساسات عمیق، چیزی دیگری در تأثیرات زندگی تو نمی‌بینم.
قوله: «إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی» تا آخر ورد قصه زکریا است که از حق سبحانه و تعالی فرزند خواست، و حق تعالی دعاء وی اجابت کرد و او را فرزندی داد، شایسته، پسندیده، هنری، به روز، پیغامبر، نام او یحیی. پیغامبر (ص) در حق وی گفته: «لا ینبغی لاحد ان یکون خیرا من یحیی بن زکریا». قیل یا رسول اللَّه و من این؟
هوش مصنوعی: در این متن داستان زکریا مطرح شده که از خداوند خواسته بود تا فرزندی به او عطا کند. خداوند دعای او را پاسخ داد و فرزندی به نام یحیی به وی بخشید. یحیی به عنوان شخصی شایسته، هنرمند و پیامبر شناخته می‌شود. پیامبر اسلام نیز درباره او فرموده است که هیچ‌کس نمی‌تواند بهتر از یحیی بن زکریا باشد. سپس سوالی از پیامبر مطرح می‌شود که آیا واقعا این چنین است؟
قال: الم تسمعوا کیف وصفه اللَّه فی القرآن: «یا یَحْیی‌ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا».
هوش مصنوعی: او گفت: آیا نشنیده‌اید که خداوند چگونه یحیی (علیه‌السلام) را در قرآن توصیف کرده است: «ای یحیی! کتاب را با قدرت بگیر و ما به او از کودکی حکمت عطا کردیم»؟
آن گه پیغامبر (ص) سیرت و زهد وی حکایت کرد، گفت: در مسجد بیت المقدس شد، احبار و رهبان را دید، پشمینها پوشیده و کلاههای صوف بر سر نهاده و خویشتن را بر ستونهای مسجد بسته، باین ریاضت و مجاهدت خدای را عبادت می‌کردند، یحیی چون ایشان را دید، بخانه باز گشت مادر را گفت: برای من پشمینه‌ای ساز تا در پوشم و با احبار و رهبان در مسجد خدای را عبادت کنم. مادر گفت تا نخست از پیغامبر خدا زکریا بپرسم و از وی دستوری خواهم. آن گه چون حال و قصه یحیی با زکریا گفت، زکریا یحیی را خواند و گفت: یا بنیّ ما یدعوک الی هذا و انت صبی صغیر؟ این چه آرزو است که ترا خاسته است و تو کودکی نارسیده، روزگار ریاضت و مجاهدت در نیافته‌ای. یحیی گفت: ای پدر بکودکی من چه بسته است، مرگ چون آید بسن از من کمتر گیرد و سکرات و عقبات مرگ بیند، زکریا چون این سخن از وی بشنید مادرش را گفت: کلاه پشمینه که میخواهد راست کن که رواست. یحیی بسان زاهدان پشمینه در پوشید و کلاه بر سر نهاد و بمسجد رفت و با احبار در عبادت شد. چندان ریاضت و مجاهدت بر خود نهاد که تن وی نحیف گشت و ضعیف و نزار، و از بس که بگریست پوست از روی وی برفت و بر رخسار وی مغاکها پدید آمد. زکریا چون او را بر آن صفت دید دلتنگ شد بگریست، گفت: ای پسر، من ترا از حق تعالی بدعا خواستم تا چشمم بتو روشن باشد و دل شاد و خرم، اکنون این همه رنج چیست که بر خود نهاده و درد دل من گشته‌ای؟ یحیی گفت: ای پدر تو مرا بدین فرمودی. گفت کجا بدین فرمودم؟ یحیی گفت: الست القائل انّ بین الجنّة و النار لعقبة لا یجوزها الا البکّاءون من خیفة اللَّه. نه تو می‌گویی عقبه‌ایست میان بهشت و دوزخ، که جز گریندگان و زارندگان از بیم خدای تعالی آن عقبه باز نگذارند.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) در مورد زندگی و زهد یحیی (ع) داستانی را نقل می‌کند. او در مسجد بیت المقدس گروهی از عابدان و زاهدان را دید که لباس‌های پشمی پوشیده و بر سر کلاه‌های پشمی دارند و برای عبادت خدا خود را به ستون‌های مسجد بسته‌اند. یحیی که این را مشاهده کرد به خانه بازگشت و از مادرش خواست که برای او نیز لباس پشمی بدوزد تا با این عابدان در مسجد عبادت کند. مادرش گفت که ابتدا باید از پیامبر خدا، زکریا، بپرسد و از او راهنمایی بگیرد. وقتی زکریا از وضعیت یحیی آگاه شد، او را به نزد خود فراخواند و با تعجب از اینکه چرا چنین آرزویی دارد سؤال کرد، به‌خصوص که هنوز کودک است و نسبت به این کارها آگاهی ندارد. یحیی پاسخ داد که به عنوان یک کودک از مرگ هیچ نمی‌ترسد و نمی‌خواهد در آینده در برابر مرگ و سختی‌هایش ناتوان باشد. زکریا که این را شنید، مادرش را گفت که برای پسرش لباس پشمی درست کند، و یحیی با پوشیدن آن لباس و رفتن به مسجد، همراه با عابدان به عبادت پرداخت. او چنان خود را به ریاضت و زحمت انداخت که بدنش ضعیف و لاغر شد و به خاطر گریه‌هایش، پوست صورتش فروافتاد و خطوطی عمیق بر چهره‌اش نمایان گشت. وقتی زکریا این حال را دید، بسیار غمگین شد و پرسید که علت این همه رنج چیست. یحیی پاسخ داد که پدرش خودش به او گفته است که تنها کسانی می‌توانند از عقبه‌ای که بین بهشت و جهنم است عبور کنند که از ترس خدا گریه کرده باشند.
آن گه زکریا برخاست و رفت و مادر وی بیامد، پنبه پاره‌ای بر روی وی نهاد و اشک وی با خون آمیخته، در آن پنبه میگرفت و می‌فشارد اشک و خون از آن پنبه می‌چکید.
هوش مصنوعی: زکریا از جا برخاست و رفت و مادر او آمد. او تکه‌ای پنبه روی صورت زکریا گذاشت و اشک‌های او که با خونش مخلوط شده بود را در آن پنبه جمع‌آوری می‌کرد و فشار می‌داد. اشک و خون از پنبه سرازیر می‌شد.
زکریا در آن نگریست دلش بسوخت، روی سوی آسمان کرد و گفت: «اللهمّ انّ هذا ابنی و هذه دموع عینیه و انت ارحم الراحمین» بار خدایا بر این بیچاره ببخشای که آرام و قرارش نیست و بروز و شب آسایش را بوی راه نیست، تویی بخشاینده‌تر همه بخشایندگان و مرهم نهنده بر درد و سوز خستگان. گفته‌اند که خطاب آمد: ای زکریا! تو شفقت خویش دور دار که بر درگاه ما چنین نازک و نازنین نتوان بود. ناز و لذت دوستان ما جایی دگر خواهد بود، فردا در «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». و همان ساعت یحیی را وحی آمد که: «یا یحیی أ تبکی مما قد نحل من جسمک و عزّتی و جلالی لو اطّلعت علی النّار اطّلاعة لتدرعت مدرعة من الحدید فضلا عن المنسوج». و گفته‌اند مادر وی وی بوی خواهش کرد تا او را یک شب بخانه برد، یحیی مدرعه‌ای از موی بافته پوشیده بود، آن از وی بر کشید و مدرعه‌ای از صوف در وی پوشید. گفت: آخر این یکی نرم‌تر باشد، چه بود که یک امشب در این صوف بیاسایی. و عدسی پخته بود بخورد و از بهر دل مادر آن شب قیام شب بگذاشت و جنب فرا داد، در خواب نداء هیبت آمد که: یا یحیی اردت دارا خیرا من داری و جوارا خیرا من جواری. یحیی از خواب در آمد، گفت: «یا رب اقلنی عثرتی فو عزتک لا استظل بظل سوی بیت المقدس». فلبس مدرعة الشعر و وضع البرنس علی رأسه و اتی بیت المقدس فجعل یعبد اللَّه مع الاحبار حتی کان من امره ما کان.
هوش مصنوعی: زکریا به فرزندش نگاه کرد و دلش به حال او سوخت. سپس به آسمان نگاه کرد و گفت: «پروردگارا، این بچه من است و این اشک‌های چشمان من و تو از همه رحیم‌تر هستی.» ای خدا، بر این بیچاره رحم کن که آرامش ندارد و نه روز و نه شب آسایش ندارد. تو بخشاینده‌ترین بخشایندگان و مرهم درد و رنج خستگان هستی. گفته‌اند که صدایی به زکریا گفت: «ای زکریا! محبت خود را دور نگه‌دار، زیرا که درگاه ما جای اینگونه نازک‌دلان نیست. لذت دوستان ما در جایی دیگر خواهد بود، فردا در مقام صدق نزد پادشاه مقتدر.» و در همان لحظه وحی به یحیی رسید که: «ای یحیی، آیا بر آنچه که از جسمت کم شده می‌گریی؟ به عزت و جلال من اگر نگاهی به آتش افکنید، نمی‌توانید از آن در امان باشید، چه برسد به چیزهایی که از پارچه است.» گفته‌اند مادر یحیی خواهش کرد که او را یک شب به خانه ببرد. یحیی در آن شب پوشش پشمی را که از موی بافته شده بود، کنار گذاشت و پشمی نرم‌تر بر تن کرد. او گفت: «این یکی نرم‌تر است، پس چرا این شب را در این پشم نیاشامم؟» او عدسی پخته‌ای خورد و به خاطر دل مادرش آن شب را بیدار ماند و به عبادت پرداخت. در خواب صدای ندا آمد که: «ای یحیی، آیا می‌خواهی به جایی بهتر از آنچه داری و همسایه‌ای بهتر از آنچه داری بروی؟» یحیی از خواب برخاست و گفت: «پروردگارا، گناهم را ببخش و به عزتت هیچ سایه‌ای جز بیت المقدس نمی‌پذیرم.» پس او دوباره لباس پشمی را پوشید و تاج بر سر گذاشت و به بیت المقدس رفت و در کنار علمای دین به عبادت خدا پرداخت تا اینکه کارش به جایی رسید.
و روی ان اللَّه عز و جلّ اوحی الی یحیی بن زکریا: یا یحیی انّی قضیت علی نفسی ان لا یحبّنی عبد من عبادی اعلم ذلک من نیته الا کنت سمعه الّذی یسمع به، و بصره الّذی یبصر به، و لسانه الّذی یتکلم به، و قلبه الّذی یعی به، و اذا کنت کذلک بغضت الیه الاشتغال باحد غیری و ادمت فکره و اسهرت لیله و اظمأت نهاره و اطّلع الیه فی کل یوم سبعین الف مرّة، یتقرب منی و اتقرّب منه، اسمع کلامه و احبّ تضرعه، فو عزتی و جلالی لا بعثنه یوم القیامة مبعثا یغبطه النبیون و المرسلون.
هوش مصنوعی: خداوند به یحیی بن زکریا وحی فرمود: ای یحیی! من بر خودم قرار دادم که هیچ بنده‌ای از بندگانم که از نیت او آگاه باشم، دوست نخواهم داشت مگر اینکه او را به گوش، چشم، زبان و قلبش تقویت کنم. وقتی چنین باشد، من او را نسبت به اشتغال به دیگران بیزار می‌کنم و فکرش را مشغول می‌سازم، شب‌هایش را بی‌خواب می‌گذارم و روزهایش را تشنه می‌کنم. من هر روز به او هفتاد هزار بار توجه می‌کنم؛ او به من نزدیک می‌شود و من به او نزدیک می‌شوم. من سخنانش را می‌شنوم و از دعاهایش خوشم می‌آید. به عزت و جلالم سوگند که در روز قیامت او را به گونه‌ای برمی‌انگیزم که پیامبران و فرستادگان به او غبطه می‌خورند.
و روی انّ عیسی و یحیی علیهما السلام یمشیان، فصدم یحیی امرأة، فقال عیسی: یا ابن خالتی لقد اصبت الیوم خطیئة ما اری اللَّه تعالی یغفرها لک ابدا. قال: و ما هی یا ابن خالتی؟ قال: امرأة صدمتها، قال: و اللَّه ما شعرت بها. قال: سبحانک اللَّه! بدنک معی فاین روحک؟ قال: معلق بالعرش و لو ان قلبی اطمأن الی جبرئیل لظننت انی ما عرفت اللَّه تعالی طرفة عین قط.
هوش مصنوعی: عیسی و یحیی، هر دو پیغمبر، در حال راه رفتن بودند که یحیی به اشتباه به زنی برخورد کرد. عیسی به او گفت: ای پسر خاله، امروز گناهی مرتکب شدی که فکر نمی‌کنم خداوند ever آن را ببخشد. یحیی پرسید: آن گناه چه بود؟ عیسی پاسخ داد: خودت به زنی برخورد کردي. یحیی گفت: من اصلاً متوجه نشدم. عیسی تعجب کرد و گفت: چطور ممکن است؟ بدن تو با من است، اما روح تو کجاست؟ یحیی پاسخ داد: روح من به عرش آویزان است و اگر قلبم به جبرئیل اطمینان می‌یافت، فکر می‌کردم که هرگز خداوند را در هیچ لحظه‌ای نشناخته‌ام.