قوله تعالی: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» اینت شرف بزرگوار و کرامت تمام و نواخت بی نهایت که ربّ العالمین بر اصحاب کهف نهاد که ایشان را جوانمردان خواند گفت: «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» با ایشان همان کرامت کرد که با خلیل خویش ابراهیم (ع) که او را جوانمرد خواند: «قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» و یوشع بن نون را گفت: «وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ» و یوسف صدّیق را که گفت: «تُراوِدُ فَتاها». و سیرت و طریقت جوانمردان آنست که مصطفی (ص) با علی (ع) گفت: یا علی جوانمرد راست گوی بود، وفادار و امانت گزار و رحیم دل، درویش دار و پر عطا و مهمان نواز و نیکوکار و شرمگین.
و گفتهاند سرور همه جوانمردان یوسف صدّیق بود علیه السلام که از برادران بوی رسید آنچ رسید از انواع بلیّات، آن گه چون بر ایشان دست یافت گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ».
و در خبر است که رسول (ص) نشسته بود سائلی برخاست و سؤال کرد، رسول (ص) روی سوی یاران کرد گفت: با وی جوانمردی کنید، علی (ع) برخاست و رفت، چون باز آمد یک دینار داشت و پنج درم و یک قرص طعام، رسول (ص) گفت یا علی این چه حالست؟ گفت یا رسول اللَّه چون سائل سؤال کرد، بر دلم بگذشت که او را قرصی دهم، باز در دلم آمد که پنج درم بوی دهم، باز بخاطرم بگذشت که یک دینار بوی دهم، اکنون روا نداشتم که آنچ بخاطرم فراز آمد و بر دلم بگذشت نکنم، رسول (ص) گفت: «لا فتی الّا علی» جوانمرد نیست مگر علی.
... «وَ زِدْناهُمْ هُدیً» خلعتی که بناء آن بر کمال دولت محبّت بود و درو بیان عنایت ازلی بود کم ازین نشاید که آن جوانمردان را گفته: «وَ زِدْناهُمْ هُدیً».
«وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ» ایشان را بربطه عصمت ببستیم و بر بساط معرفت بداشتیم و بقید محبت استوار کردیم، در وادی عنایت ایشان را شمع رعایت افروختیم و در دبیرستان ازل، ادب صحبت آموختیم تا در عین قدس روان گشتند و در خلوت غار با راز حقیقت پرداختند، هر چیزی که عزتی دارد آن را در نقاب بسته دارند، در حجب عزت تا هر نامحرمی بدو ننگرد و دست هر متعنّتی بدو نرسد، آن جوانمردان بر درگاه احدیّت ارجمند بودند، بنور ایمان و صفاء توحید افروخته بودند و دیدههای اهل آن روزگار برمص کفر و شرک آلوده بود، غیرت دین ایشان را در حجاب غار برد تا آن دیدههای آلوده برمص کفر ایشان را نبیند.
فرمان آمد از جناب جبروت و درگاه عزت که: «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» درین غار غیرت روید، در ظلّ عنایت، در کنف ولایت، در عالم حمایت، «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ» تا اللَّه تعالی شما را در پرده عصمت نگه دارد و لباس رحمت بپوشاند، در کنف عزت جای دهد. ای حبّذا روزگار کسی که در راهی میرود، ناگاه موکّل این حدیث در آید و کمندی از طلب در گردن وی افکند و میکشد که: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی» اگر خواهی و اگر نه، تو آن منی و من آن تو: کن لی کما لم تکن فاکون لک کما لم ازل.
«وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ» کسی که انوار اسرار ازل بباطن وی روی نهد، انوار آفتاب صورت چه زهره آن دارد که شعاع خود بر وی افکند؟ یا سلطنت خود بر وی براند، این آفتاب صورت که هست استضائت خلق راست و آن انوار اسرار که هست معرفت حق راست، این نور صورتست و آن نور سریرت، این آفتاب جهان افروز و آن انوار دل افروز، این روشن دارنده جهان تا خلق بدو نگرند، و آن روشن دارنده دل دوستان تا حق بایشان نگرد، انوار اسرار آن جوانمردان در آن غار درخشی بیرون داد از بریق شعاع آن انوار اسرار، خورشید تابنده، دامن در خود چید که: «تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ» و کسی را که سینه وی محلّ انوار اسرار غیبی کنند، صفت وی اینست که ربّ العزّه گفت در حقّ جوانمردان: «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ» چون ظواهر ایشان نگری ایشان را بینی مشغول در میدان اعمال، چون سرایر ایشان نگری ایشان را بینی فارغ در بستان لطف ذو الجلال، بظاهر در عمل، بباطن در نظاره لطف ازل، از «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» کمر مجاهدت بر میان بسته، و از «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» تاج مشاهدت بر سر نهاده، در زیر قرطه تسلیم پوشیده، بر زبر درّاعه عمل فرو کشیده، کرداری موافق امر، دیداری موافق حکم.
پیری را پرسیدند که ایمان بی عمل تمام نیست و اصحاب کهف را عمل نبود که چون در روش آمدند در حال بخفتند، پیر جواب داد که کدام عمل ازین بزرگوارتر که ربّ العزّه ایشان را گفت: «إِذْ قامُوا». بر لسان اهل اشارت معنی آنست که از خود برخاستند، و حاصل اعمال بندگان بدان باز آید که از خود برخیزند، چون از خود برخاستند بحق رسیدند، آن گه واسطه از میان برخیزد، تصرّف در ایشان خود کند، کار ایشان خود سازد چنانک جوانمردان را گفت: «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» ای نقلّبهم بین حالتی الفناء و البقاء و الکشف و الاحتجاب و التجلّی و الاستتار.
پیر طریقت چند کلمه گفته اشارت بمراتب این احوال و رموز این حقائق: الهی چند نهان باشی و چند پیدا؟ که دلم حیران گشت و جان شیدا، تا کی از استتار و تجلّی، کی بود آن تجلّی جاودانی؟ الهی چند خوانی و رانی؟
بگداختم در آرزوی روزی که در آن روز تو مانی، تا کی افکنی و برگیری؟ این چه وعدست بدین درازی و بدین دیری؟ سبحان اللَّه ما را برین درگاه همه نیاز، روزی چه بود که قطرهای از شادی بر دل ما ریزی؟! تا کی ما را می آب و آتش بر هم آمیزی؟! ای بخت ما از دوست رستخیزی.
... «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ» چون فرا راه بودند، آن سگ بر پی ایشان افتاد که شما مهمانان عزیزید و مهمان عزیز طفیلی بر تابد، آن سگ در موافقت گامکی چند برداشت، تا بقیامت مؤمنان در قرآن قصّه وی میخوانند و او را جلوه میکنند که: «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ»، پس چه گویی کسی که همه عمر خویش در صحبت اولیاء بسر آرد و در موافقت ایشان قدم باز پس ننهد، گویی در قیامت اللَّه تعالی او را از ایشان جدا کند؟ کلّا و لمّا، پاکست و بی عیب آن خداوندی که آن کند که خود خواهد. بلعام را که اسم اعظم دانست و از عرش تا ثری بدید سگ خواند و از درگاه خود راند و با سگ اصحاب الکهف آن همه کرامت کند که با دوستان خود فرا راه خود دارد، بجهانیان مینماید که قرب بنواخت ماست نه بعلّت خدمت و بعد باهانت ماست نه بعلّت معصیت، «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً» مطّلع کسی را گویند که از زبر نگرد و مقام وی برتر بود، میگوید ای محمد اگر تو بایشان نگرستی ازیشان بگریختی و دل تو بهم بر شدی. اینجا محلّ اشکالست، چه! گویی: حال اصحاب الکهف بدان جای بود که خاتم النّبیّین را که: نصرت بالرّعب، عنوان نامه مجد و جلالت او بود ازیشان بیم بودی؟ کلّا و حاشا، این خطاب با مصطفی (ص) است و مراد غیر او، و نظایر این بسیار است: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» هذا و اشباهه. و روا باشد که گویی مراد ازین کلام نه تخویف مصطفی (ص) است بلکه تعظیم حالت ایشانست، و این در متعارف هست که گویند: فلان در بلائی بود که اگر تو بدیدی بیهوش گشتی، و ازین گفت تعظیم آن کار خواهند نه تحقیق این کلمت، و مثال این آنست که مصطفی (ص) گفت: «لا تفضلونی علی اخی یونس بن متی»
و قال (ص) من قال انا خیر منه فقد کذب.
و خلاف نیست میان امت که مصطفی (ص) از یونس (ع) فاضلتر بود، لکن حکمت نبوّت درین کلمه آن بود که حق تعالی در مصحف مجید در قصّه یونس چیزها یاد کرد که بیم باشد که بندگان باو گمان بد برند، چنانک گفت: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» رسول (ص) گفت نباید که چون امت من این آیت بشنوند گمان بد برند و بوی بچشم حقارت نگرند و آن بدگمانی دین ایشان را زیان دارد. هر چند که مصطفی (ص) فاضلتر بود از وی و از همه پیغامبران گفت: «لا تفضلونی» مرا بر یونس فضل منهید، نه مراد تحقیق بود بلکه مراد تعظیم یونس بود تا همگنان بوی بچشم تعظیم نگرند نه بدیده تحقیر.
همچنین حق تعالی خواست تا اولیاء خود را بزرگ گرداند تا خلق بچشم تعظیم بایشان نگرند با پیغامبر خود این خطاب کرد که: «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً» تا خلق بدیده تعظیم بایشان نگرند و دین ایشان را زیان ندارد.
علماء طریقت و خداوندان معرفت گفتهاند که بناء کار تصوّف بر روش و سیرت اصحاب الکهف نهادهاند و نیک ماند آداب طریقت و حلیت اینان باحوال و سیرت ایشان، از تحقیق قصد و تجرید ارادت و همت و عزلت از خلق و اسقاط علاقت و اخلاص در دعوت و انابت، از خود بیزار و از عالم آزاد و بحق شاد، از تحکم خویش و پسند خویش باز رسته و دست نیاز ببرّ اللَّه تعالی زده، گهی از صولت هیبت سوزان و گدازان، گهی در نسیم انس شادان و نازان.
و گفتهاند ربّ العالمین با اصحاب کهف آن کرد که مادر مهربان با فرزند کند: اول او را گهواره سازد، پس بخواباند، پس بجنباند، آن گه مگس براند. آن گه شیر دهد تا بیارامد: اللَّه تعالی با ایشان همان کرد، اول کار ایشان بساخت غار بر ایشان چون مهد کرد: «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»، پس بخوابانید: «فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ»، آن گه بجنبانید: «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ»، آن گه رنج آفتاب از ایشان باز داشت: «وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ»، آن گه ایشان را شربت رحمت فرستاد تا آرام گرفتند: «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ».
قوله: «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً» فیه اشارتان: احدیهما انّ المأخوذ علی العبد المؤمن و ان بلغ الغایة القصوی فی الحقیقة ان یحفظ احکام الشّریعة لانّ کلّ حقیقة لا یشهد لها ظاهر الشّریعة فهی مکر الشّیطان و غروره و الاصل فی ذلک انّ الفتیة بعثوا احدهم لیشتری لهم طعاما و أمروه بالبحث و الفحص عن وجهه کی لا تحمله الغفلة علی الوقوع فی محظور، و الأخری ما قاله یوسف بن الحسین لبعض اصحابه اذا حملت الی الفقراء او الی اهل المعرفة شیئا او اشتریت لهم طعاما فلیکن اطیب شیء و الطفه فانّ الّذی بلغ المعرفة لا یوافقه الّا کلّ لطیف و لا یستأنس الّا بکلّ ملیح. و الاصل فیه قوله تعالی: «فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً»، قال و اذا اشتریت للزهاد و العبّاد فاشتر کلّ ما تجده فانّهم بعد فی تذلیل انفسهم و منعها من الشّهوات.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» اینت شرف بزرگوار و کرامت تمام و نواخت بی نهایت که ربّ العالمین بر اصحاب کهف نهاد که ایشان را جوانمردان خواند گفت: «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» با ایشان همان کرامت کرد که با خلیل خویش ابراهیم (ع) که او را جوانمرد خواند: «قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» و یوشع بن نون را گفت: «وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ» و یوسف صدّیق را که گفت: «تُراوِدُ فَتاها». و سیرت و طریقت جوانمردان آنست که مصطفی (ص) با علی (ع) گفت: یا علی جوانمرد راست گوی بود، وفادار و امانت گزار و رحیم دل، درویش دار و پر عطا و مهمان نواز و نیکوکار و شرمگین.
هوش مصنوعی: خداوند در قرآن داستان گروهی از جوانمردان مؤمن به خداوند را روایت میکند که به اصحاب کهف معروف هستند. این گروه به خاطر ایمانشان به پروردگار، از ویژگیهای خاصی برخوردار شدند و به عنوان جوانمردان توصیف شدند. همچنین در قرآن به شخصیتهای دیگر مانند ابراهیم، یوشع بن نون و یوسف اشاره شده است که همگی به نوعی از جوانمردی و ایمان برخوردار بودهاند. خصوصیات جوانمردان شامل راستگویی، وفاداری، امانتداری، رحمت، دستگیری از نیازمندان، مهماننوازی، نیکوکاری و شرم و حیا است که پیامبر اسلام نیز این ویژگیها را در علی (ع) توصیف کرده است.
و گفتهاند سرور همه جوانمردان یوسف صدّیق بود علیه السلام که از برادران بوی رسید آنچ رسید از انواع بلیّات، آن گه چون بر ایشان دست یافت گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ».
هوش مصنوعی: گفتهاند که یوسف صدّیق، علیهالسلام، بهترین و بزرگترین جوانمردان بود. او از دردها و مشکلاتی که از سوی برادرانش متحمل شد، بسیار رنج کشید. اما زمانی که برادرانش پیش او آمدند، با مهربانی و بخشش به آنها گفت: «امروز بر شما هیچ ملامتی نیست».
و در خبر است که رسول (ص) نشسته بود سائلی برخاست و سؤال کرد، رسول (ص) روی سوی یاران کرد گفت: با وی جوانمردی کنید، علی (ع) برخاست و رفت، چون باز آمد یک دینار داشت و پنج درم و یک قرص طعام، رسول (ص) گفت یا علی این چه حالست؟ گفت یا رسول اللَّه چون سائل سؤال کرد، بر دلم بگذشت که او را قرصی دهم، باز در دلم آمد که پنج درم بوی دهم، باز بخاطرم بگذشت که یک دینار بوی دهم، اکنون روا نداشتم که آنچ بخاطرم فراز آمد و بر دلم بگذشت نکنم، رسول (ص) گفت: «لا فتی الّا علی» جوانمرد نیست مگر علی.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر (ص) نشسته بودند که سائلی از ایشان درخواست کرد. پیامبر رو به یاران خود کردند و فرمودند: با این مرد جوانمردی کنید. علی (ع) بلند شد و به او کمک کرد. وقتی علی برگشت، یک دینار، پنج درم و یک قرص نان به همراه داشت. پیامبر از او پرسید: این چه حالتی است؟ علی پاسخ داد: ای پیامبر خدا، وقتی سائل درخواست کرد، در دلم گذشت که باید به او نانی بدهم. بعد فکر کردم که پنج درم هم به او بدهم و در نهایت تصمیم گرفتم یک دینار به او بدهم. نمیتوانستم از آنچه که به ذهنم آمد، صرفنظر کنم. پیامبر فرمود: «جوانمردی فقط با علی است.»
... «وَ زِدْناهُمْ هُدیً» خلعتی که بناء آن بر کمال دولت محبّت بود و درو بیان عنایت ازلی بود کم ازین نشاید که آن جوانمردان را گفته: «وَ زِدْناهُمْ هُدیً».
هوش مصنوعی: و به آنها هدایت بیشتری عطا کردیم، این نشان از کمال محبت و توجه ویژهای است که به این جوانمردان شده است. این هدیه، نشانهای از لطف و عنایت الهی است و دستاوردی است که از آنها خواسته شده است.
«وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ» ایشان را بربطه عصمت ببستیم و بر بساط معرفت بداشتیم و بقید محبت استوار کردیم، در وادی عنایت ایشان را شمع رعایت افروختیم و در دبیرستان ازل، ادب صحبت آموختیم تا در عین قدس روان گشتند و در خلوت غار با راز حقیقت پرداختند، هر چیزی که عزتی دارد آن را در نقاب بسته دارند، در حجب عزت تا هر نامحرمی بدو ننگرد و دست هر متعنّتی بدو نرسد، آن جوانمردان بر درگاه احدیّت ارجمند بودند، بنور ایمان و صفاء توحید افروخته بودند و دیدههای اهل آن روزگار برمص کفر و شرک آلوده بود، غیرت دین ایشان را در حجاب غار برد تا آن دیدههای آلوده برمص کفر ایشان را نبیند.
هوش مصنوعی: ما بر دلهای ایشان قوتی نهادیم و آنها را بر پایههای معرفت قرار دادیم و با محبت مستحکم کردیم. در محیط قدسی ایشان، شعلهای از محبت بر افروختیم و در مدرسه ازل، آداب گفتوگو را به آنها آموختیم تا روحشان در عین مقدس گشت و در خلوتی عمیق به حقیقت پرداختند. هر چیز با ارزشی را در پوششی محافظتکنندۀ قرار دادند تا کسی بیاجازه نتواند به آن دسترسی پیدا کند و جوانمردان در درگاه یکتایی بزرگ و ارجمند بودند. ایشان با نور ایمان و خالصی توحید روشن بودند، در حالی که نگاههای مردم آن زمان تحت تأثیر کفر و شرک قرار داشت. غیرت دینی ایشان باعث شد تا در پناه غار قرار بگیرند و آن نگاههای آلوده نتوانند آنان را ببینند.
فرمان آمد از جناب جبروت و درگاه عزت که: «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» درین غار غیرت روید، در ظلّ عنایت، در کنف ولایت، در عالم حمایت، «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ» تا اللَّه تعالی شما را در پرده عصمت نگه دارد و لباس رحمت بپوشاند، در کنف عزت جای دهد. ای حبّذا روزگار کسی که در راهی میرود، ناگاه موکّل این حدیث در آید و کمندی از طلب در گردن وی افکند و میکشد که: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی» اگر خواهی و اگر نه، تو آن منی و من آن تو: کن لی کما لم تکن فاکون لک کما لم ازل.
هوش مصنوعی: فرمان آمده است از سوی عظمت و قدرت که: «به غار پناه ببرید.» در این غار غیرت قرار بگیرید، در سایه رحمت و در حمایت ولایت. «پروردگار شما از رحمتش بر شما میافزاید» تا خداوند شما را در امن و امان نگه دارد و به شما رحمت عطا کند و در مکان عزت قرار دهد. چه زیباست روزگاری که فردی در مسیری گام میزند و ناگهان خبری از این روایت به او میرسد و کمند ارادتی به گردن او میافتد و میکشد: «و آنها را به کلمه تقوا ملزم میسازد.» اگر بخواهی و اگر نخواهی، تو و من یکی هستیم: «به من نیکی کن آنچنان که قبلاً نبودهای تا من هم برای تو باشم آنچنان که هرگز نبودهام.»
«وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ» کسی که انوار اسرار ازل بباطن وی روی نهد، انوار آفتاب صورت چه زهره آن دارد که شعاع خود بر وی افکند؟ یا سلطنت خود بر وی براند، این آفتاب صورت که هست استضائت خلق راست و آن انوار اسرار که هست معرفت حق راست، این نور صورتست و آن نور سریرت، این آفتاب جهان افروز و آن انوار دل افروز، این روشن دارنده جهان تا خلق بدو نگرند، و آن روشن دارنده دل دوستان تا حق بایشان نگرد، انوار اسرار آن جوانمردان در آن غار درخشی بیرون داد از بریق شعاع آن انوار اسرار، خورشید تابنده، دامن در خود چید که: «تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ» و کسی را که سینه وی محلّ انوار اسرار غیبی کنند، صفت وی اینست که ربّ العزّه گفت در حقّ جوانمردان: «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ» چون ظواهر ایشان نگری ایشان را بینی مشغول در میدان اعمال، چون سرایر ایشان نگری ایشان را بینی فارغ در بستان لطف ذو الجلال، بظاهر در عمل، بباطن در نظاره لطف ازل، از «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» کمر مجاهدت بر میان بسته، و از «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» تاج مشاهدت بر سر نهاده، در زیر قرطه تسلیم پوشیده، بر زبر درّاعه عمل فرو کشیده، کرداری موافق امر، دیداری موافق حکم.
هوش مصنوعی: کسی که در باطنش انوار اسرار الهی تابیده شده، چگونه میتواند تحت تأثیر نورهای ظاهری قرار گیرد؟ آفتاب ظاهری نماد روشنایی و آگاهی است، اما انوار باطنی نماد معرفت و درک عمیقتری از حقیقت هستند. این آفتاب درخشان جهان را روشن میکند تا همه به آن نگاه کنند و انوار دلافروز، انسانها را به درک حقیقت نزدیک میسازد. آنگاه اگر کسی با سینهای که محل انوار غیبی است، به جوانمردان حقیقی بدل شود، میتواند در دنیای ظاهری مشغول عمل باشد و در باطن در لذتی عمیق غوطهور باشد. از طرفی ظاهرش در کارها و باطنش در تماشای لطف الهی است. آنها در عین انجام وظایف، نگاه خود را به رحمت و نعمت ازلی معطوف میدارند و بر اساس اراده خداوند عمل میکنند.
پیری را پرسیدند که ایمان بی عمل تمام نیست و اصحاب کهف را عمل نبود که چون در روش آمدند در حال بخفتند، پیر جواب داد که کدام عمل ازین بزرگوارتر که ربّ العزّه ایشان را گفت: «إِذْ قامُوا». بر لسان اهل اشارت معنی آنست که از خود برخاستند، و حاصل اعمال بندگان بدان باز آید که از خود برخیزند، چون از خود برخاستند بحق رسیدند، آن گه واسطه از میان برخیزد، تصرّف در ایشان خود کند، کار ایشان خود سازد چنانک جوانمردان را گفت: «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» ای نقلّبهم بین حالتی الفناء و البقاء و الکشف و الاحتجاب و التجلّی و الاستتار.
هوش مصنوعی: در مورد ایمانی که بدون عمل کامل نیست، فردی از نسل قدیم به داستان اصحاب کهف اشاره میکند. او میگوید که هرچند آنان در خواب بودند، اما اصلیترین عملشان همین بود که در برابر خداوند ایستاده بودند و به او ایمان داشتند. او تأکید میکند که اهمیت عمل در این است که انسان از خود برخیزد و به خداوند نزدیک شود. زمانی که انسان به حقیقت خود میرسد، تأثیرات الهی در او ایجاد میشود و در اوج ایمان و عمل، مرزهای وجودی خود را درمینوردد و به حالاتی از وجود که شامل فناء و بقاء میشود، ارتقاء مییابد.
پیر طریقت چند کلمه گفته اشارت بمراتب این احوال و رموز این حقائق: الهی چند نهان باشی و چند پیدا؟ که دلم حیران گشت و جان شیدا، تا کی از استتار و تجلّی، کی بود آن تجلّی جاودانی؟ الهی چند خوانی و رانی؟
هوش مصنوعی: پیر طریقت چند کلمه را درباره مراتب این حالات و اسرار این حقیقتها بیان کرده است: ای خدا، چه قدر نهان و چه قدر نمایانی؟ دل من حیران شده و جانم شیدا و مشتاق است؛ تا کی باید در پنهانی و بروز تو باشم؟ تجلی جاودانی تو کجاست؟ ای خدا، تو چند بار مرا میخوانی و چند بار از خودت دور میسازی؟
بگداختم در آرزوی روزی که در آن روز تو مانی، تا کی افکنی و برگیری؟ این چه وعدست بدین درازی و بدین دیری؟ سبحان اللَّه ما را برین درگاه همه نیاز، روزی چه بود که قطرهای از شادی بر دل ما ریزی؟! تا کی ما را می آب و آتش بر هم آمیزی؟! ای بخت ما از دوست رستخیزی.
هوش مصنوعی: در آرزوی روزی هستم که تو در کنارم باشی، تا کی باید منتظر بمانم و بارها تو را بخواهم و دوباره از دست بدهم؟ این چه وعدهای است که اینقدر طولانی و دیر است؟ به خدا قسم، ما در این درگاه به همه چیز نیاز داریم، روزی چه زمانی خواهد بود که یک قطره شادی به دل ما بریزی؟ تا کی باید در آتش و آب بیفتیم و با یکدیگر درگیر شویم؟ ای سرنوشت ما، از دوست چه زمانی نجات خواهی یافت؟
... «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ» چون فرا راه بودند، آن سگ بر پی ایشان افتاد که شما مهمانان عزیزید و مهمان عزیز طفیلی بر تابد، آن سگ در موافقت گامکی چند برداشت، تا بقیامت مؤمنان در قرآن قصّه وی میخوانند و او را جلوه میکنند که: «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ»، پس چه گویی کسی که همه عمر خویش در صحبت اولیاء بسر آرد و در موافقت ایشان قدم باز پس ننهد، گویی در قیامت اللَّه تعالی او را از ایشان جدا کند؟ کلّا و لمّا، پاکست و بی عیب آن خداوندی که آن کند که خود خواهد. بلعام را که اسم اعظم دانست و از عرش تا ثری بدید سگ خواند و از درگاه خود راند و با سگ اصحاب الکهف آن همه کرامت کند که با دوستان خود فرا راه خود دارد، بجهانیان مینماید که قرب بنواخت ماست نه بعلّت خدمت و بعد باهانت ماست نه بعلّت معصیت، «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً» مطّلع کسی را گویند که از زبر نگرد و مقام وی برتر بود، میگوید ای محمد اگر تو بایشان نگرستی ازیشان بگریختی و دل تو بهم بر شدی. اینجا محلّ اشکالست، چه! گویی: حال اصحاب الکهف بدان جای بود که خاتم النّبیّین را که: نصرت بالرّعب، عنوان نامه مجد و جلالت او بود ازیشان بیم بودی؟ کلّا و حاشا، این خطاب با مصطفی (ص) است و مراد غیر او، و نظایر این بسیار است: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» هذا و اشباهه. و روا باشد که گویی مراد ازین کلام نه تخویف مصطفی (ص) است بلکه تعظیم حالت ایشانست، و این در متعارف هست که گویند: فلان در بلائی بود که اگر تو بدیدی بیهوش گشتی، و ازین گفت تعظیم آن کار خواهند نه تحقیق این کلمت، و مثال این آنست که مصطفی (ص) گفت: «لا تفضلونی علی اخی یونس بن متی»
هوش مصنوعی: سگی که در کنار اصحاب کهف بود، با دراز کردن دستهایش به استقبال آنان آمده بود، به نشانۀ احترام و پذیرایی از مهمانان عزیز. این سگ به قدری با وفا بود که تا قیامت در قرآن از او یاد خواهند کرد و او را به عنوان نمادی از وفاداری معرفی میکنند. این نشان میدهد که اگر کسی تمام عمرش را در کنار انسانهای خوب سپری کند و به آنها وفادار بماند، در نهایت خداوند او را از آنها جدا نخواهد کرد. خداوند قادر و بیکران است و کارهایی میکند که خودش بخواهد. همچنین داستان بلعام که به واسطۀ دانش خود به مقام رفیعی رسید، اما در نهایت از درگاه الهی طرد شد، نشان میدهد که نزد خداوند، دوستی و محبت اولویت دارد و نه صرفاً بر اساس اعمال. اگر کسی به حال اصحاب کهف نگریسته بود، ممکن بود از ترس و شگفتی فرار کند، ولی این به معنای ترس از آنان نیست، بلکه نشاندهندۀ عظمت و کرامت آنهاست. حتی در آیات قرآن، گاهی به پیامبر (ص) هشدار داده میشود، اما این هشدار بیشتر به منظور تجلیل و محترم شمردن حالت آنهاست تا ایجاد ترس. در واقع، باید درک کنیم که این بیانات ناظر بر فضیلت و عظمت دوستان خداوند است.
و قال (ص) من قال انا خیر منه فقد کذب.
هوش مصنوعی: هرکس بگوید من از او بهتر هستم، دروغ میگوید.
و خلاف نیست میان امت که مصطفی (ص) از یونس (ع) فاضلتر بود، لکن حکمت نبوّت درین کلمه آن بود که حق تعالی در مصحف مجید در قصّه یونس چیزها یاد کرد که بیم باشد که بندگان باو گمان بد برند، چنانک گفت: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» رسول (ص) گفت نباید که چون امت من این آیت بشنوند گمان بد برند و بوی بچشم حقارت نگرند و آن بدگمانی دین ایشان را زیان دارد. هر چند که مصطفی (ص) فاضلتر بود از وی و از همه پیغامبران گفت: «لا تفضلونی» مرا بر یونس فضل منهید، نه مراد تحقیق بود بلکه مراد تعظیم یونس بود تا همگنان بوی بچشم تعظیم نگرند نه بدیده تحقیر.
هوش مصنوعی: هیچ اختلافی در میان مسلمانان نیست که پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، بر حضرت یونس (ع) برتری دارد. اما حکمت نبوت در این موضوع این است که خداوند در قرآن در داستان یونس مواردی را ذکر کرده که ممکن است باعث شود برخی بندگان به او سوءظن بیاورند، مانند اینکه گفته شده "او (یونس) با خشم رفت". رسول الله (ص) تأکید کردند که نباید امت من هنگام شنیدن این آیات، به یونس بدگمان شوند و او را با دید تحقیر بنگردند، زیرا چنین بدبینی میتواند به دین آنها آسیب برساند. هرچند که پیامبر اسلام از یونس و دیگر پیامبران برتر است، او فرمود: "مرا بر یونس برتری ندهید"، هدف او از این سخن، بزرگداشت یونس بود تا مردم با نگاهی محترمانه به او بنگرند و نه با تحقیر.
همچنین حق تعالی خواست تا اولیاء خود را بزرگ گرداند تا خلق بچشم تعظیم بایشان نگرند با پیغامبر خود این خطاب کرد که: «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً» تا خلق بدیده تعظیم بایشان نگرند و دین ایشان را زیان ندارد.
هوش مصنوعی: خداوند اراده کرد که ولیهای خود را محترم و بزرگ کند تا مردم با نگرش احترام به آنها نگاه کنند. به پیامبر خود فرمود: "اگر بر آنها مینگریستی، از ترس آنها فرار میکردی"، تا مردم با دیدی از احترام به آنها بنگرند و دین آنها لطمهای نبیند.
علماء طریقت و خداوندان معرفت گفتهاند که بناء کار تصوّف بر روش و سیرت اصحاب الکهف نهادهاند و نیک ماند آداب طریقت و حلیت اینان باحوال و سیرت ایشان، از تحقیق قصد و تجرید ارادت و همت و عزلت از خلق و اسقاط علاقت و اخلاص در دعوت و انابت، از خود بیزار و از عالم آزاد و بحق شاد، از تحکم خویش و پسند خویش باز رسته و دست نیاز ببرّ اللَّه تعالی زده، گهی از صولت هیبت سوزان و گدازان، گهی در نسیم انس شادان و نازان.
هوش مصنوعی: عالمان طریقت و صاحبان معرفت گفتهاند که بنیاد کار تصوف بر روش و سیرت اهل غار (اصحاب الکهف) قرار دارد. آداب طریقت و ویژگیهای رفتاری این افراد با حالات و سیرت آنها نیکو و شایسته است. آنان در تلاشاند تا هدف و قصد خود را به درستی بیابند، ارادت و همت خود را خالص کنند و از جمعیت فاصله بگیرند. این افراد از تعلقات دنیوی دوری میکنند و در دعوت و انابت به خداوند خالصانه عمل میکنند. آنها نسبت به خود بینیازند و از عالم دنیا آزادند و در حقیقت خوشحال به پروردگار هستند. گاهی در ناشیبی هیبت و قدرت خداوند متأثر میشوند و گاهی نیز از لطافت و محبت الهی لذت میبرند.
و گفتهاند ربّ العالمین با اصحاب کهف آن کرد که مادر مهربان با فرزند کند: اول او را گهواره سازد، پس بخواباند، پس بجنباند، آن گه مگس براند. آن گه شیر دهد تا بیارامد: اللَّه تعالی با ایشان همان کرد، اول کار ایشان بساخت غار بر ایشان چون مهد کرد: «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»، پس بخوابانید: «فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ»، آن گه بجنبانید: «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ»، آن گه رنج آفتاب از ایشان باز داشت: «وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ»، آن گه ایشان را شربت رحمت فرستاد تا آرام گرفتند: «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ».
هوش مصنوعی: در این متن به نحوهی حفاظت و رفتار پروردگار با اصحاب کهف اشاره شده است. ابتدا پروردگار مانند مادری مهربان، مکان امنی برای آنها فراهم کرد و سپس موجب خواب آنها شد. بعد از خواب، آنها را برخی جنبشها داد تا در وضعیت مناسبتری قرار گیرند و در نهایت از آفتاب آنها را دور نگه داشت. همچنین به آنها رحمت و آرامش عطا کرد تا در آرامش بمانند. این فرآیند به نوعی نشاندهندهی مراقبت و توجه و مهربانی الهی است.
قوله: «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً» فیه اشارتان: احدیهما انّ المأخوذ علی العبد المؤمن و ان بلغ الغایة القصوی فی الحقیقة ان یحفظ احکام الشّریعة لانّ کلّ حقیقة لا یشهد لها ظاهر الشّریعة فهی مکر الشّیطان و غروره و الاصل فی ذلک انّ الفتیة بعثوا احدهم لیشتری لهم طعاما و أمروه بالبحث و الفحص عن وجهه کی لا تحمله الغفلة علی الوقوع فی محظور، و الأخری ما قاله یوسف بن الحسین لبعض اصحابه اذا حملت الی الفقراء او الی اهل المعرفة شیئا او اشتریت لهم طعاما فلیکن اطیب شیء و الطفه فانّ الّذی بلغ المعرفة لا یوافقه الّا کلّ لطیف و لا یستأنس الّا بکلّ ملیح. و الاصل فیه قوله تعالی: «فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً»، قال و اذا اشتریت للزهاد و العبّاد فاشتر کلّ ما تجده فانّهم بعد فی تذلیل انفسهم و منعها من الشّهوات.
هوش مصنوعی: در این متنی که اشاره شده، نکتههایی وجود دارد. یکی از این نکات این است که بر مؤمن لازم است تا حتی در بالاترین درجات عرفان، اصول شرع را رعایت کند، چرا که هر حقیقتی که توسط ظاهر شرع تأیید نشود، ممکن است فریب شیطان باشد. در اینجا داستان جوانانی روایت میشود که یکی از آنان را به خرید غذا میفرستند و از او میخواهند تا دقت کند و بهترین غذا را انتخاب کند تا تحت تأثیر غفلت قرار نگیرند و به موارد ممنوعه نیفتند. نکته دیگری که مطرح میشود، توصیهای است که یکی از افراد معروف میکند: وقتی چیزی به فقرا یا اهل علم میبرید یا برایشان غذا خریداری میکنید، بهتر است از بهترین و خوشمزهترین نوع باشد، چرا که انسانهای آگاه تنها با لطافت و زیبایی هماهنگی دارند. در اینجا نیز به مستندات قرآنی اشاره میشود که میگوید باید دقت کرد که بهترین غذا انتخاب شود. همچنین گفته میشود که اگر برای زاهدان و عابدان خرید میکنید، هرچه را که پیدا کردید بخرید، چون آنها در حال خوار کردن نفس و دوری از اشتیاقات هستند.