گنجور

۶ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» الآیة... موسی را (ع) چهار سفر بود: یکی سفر هرب چنان که اللَّه تعالی گفت حکایت از موسی: «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ». دوم سفر طلب لیلة النّار و ذلک قوله: «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ». سوم سفر طرب: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا» چهارم سفر تعب.

«لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً».

امّا سفر هرب او را در بدو کار بود از دشمن بگریخته و روی به مدین نهاده و آن مرد قبطی کشته چنانک ربّ العزّه گفت: «فَوَکَزَهُ مُوسی‌ فَقَضی‌ عَلَیْهِ» آنجا که عنایت بود فلاح و پیروزی را چه نهایت بود، چون اللَّه تعالی را در کار موسی عنایت بود او را در آن قتل عذر بنهاد گفت موسی دست بوی زد قضاء من درو رسید، آن گه گفت موسی را در آن گناه نبود گناه دیو را بود و آن فعل از دیو بود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ». همچنین بنده مؤمن را بفضل خود عذر بنهاد و عفو خود در وی رسانید گفت: «اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ» اللَّه تعالی گناه از ایشان در گذاشت آن وسوسه شیطان بود و عمل دیو.

دیگر سفر طلب بود لیلة النّار که موسی بطلب آتش می‌شد، آن چه آتش بود که همه عالم بر آتش نشاند؟ هر جا که حدیث آتش موسی رود از شور او همه عالم بوی عشق گیرد، موسی بطلب نار شد نور یافت، این جوانمرد بطلب نور شد نار یافت، اگر موسی را بی واسطه حلاوت سماع کلام حق رسد، چه عجب اگر دوستان او را از آن بویی رسد، اگر آتش موسی آشکارا بود، آتش این جوانمردان نهانست، ور آتش موسی در درخت بود، آتش این جوانمردان در جانست، او که دارد داند که چنانست، همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان، با آتش جانسوز شکیبایی نتوان.

و امّا سفر الطرب فقد سبق ذکره فی قوله: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا» الآیة...

سفر چهارم موسی، سفر تعب بود اشارتست بسفر مریدان در بدایت ارادت، سفر ریاضت و احتمال مشقّت، تهذیب سه چیز را: نفس را، و خوی را، و دل را تهذیب نفس سه چیز است: از گله وا آزادی آوردن، و از غفلت وا بیداری، و از گزاف وا هشیاری. و تهذیب خوی سه چیز است: از ضجر وا صبرآئی، و از بخل وا بذل، و از مکافات با عفو. و تهذیب دل سه چیز است: از هلاک امن با ترس آیی، و از شومی نومیدی وا برکت امید آیی. و از محنت پراکندگی دل با آزادی دل آیی. و مادّت این تهذیب سه چیزست: اتّباع علم، و غذاء حلال، و دوام ورد و ثمره آن سه چیزست: سرّی باطلاع مولی آراسته، و جانی بمهر سرمدّیت افروخته، و علم لدنی بی واسطه یافته.

اینست که ربّ العالمین با خضر کرامت کرد و در حقّ وی گفت: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» هر که صفات خود قربان شرع مقدّس تواند کرد ما اسرار علوم حقیقت بر دل او نقش گردانیم که: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» گوینده این علم محقّق است که از یافت سخن گوید، نور بر سخن وی پیدا و آشنایی بر روی وی پیدا و عبودیت در سیرت وی پیدا، برقی از نور اعظم در دل وی تافته و چراغ معرفت وی افروخته و اسرار غیبی او را مکشوف شده چنانک خضر را بود در کار کشتی و غلام و دیوار، نگر تا ظنّ نبری که موسی کلیم با آنکه او را بدبیرستان خضر فرستادند خضر را بر وی مزید بود کلّا و لمّا که بر درگاه عزّت بعد از مصطفی (ص) هیچ پیغامبر را آن مباسطت و قربت نبود که موسی را بود، امّا خضر را کوره ریاضت موسی گردانید چنانک کسی خواهد تا نقره با خلاص برد در کوره آتش نهد آن گه فضل نقره را بود بر کوره آتش نه کوره و آتش را بر نقره، و آنچ خضر گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» بر معنی فهم اشارت میکند که یا موسی سرّ فطرت تو با شواهد الهیّت چندان انبساط دارد که گویی: «أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» و من که خضرم قدرت و قوّت آن ندارم که این حدیث را بر دل خود گذر دهم یا اندیشه خود با آن پردازم، سلطنت تو با غصّه حرمان من در نسازد: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً».

امّا شکستن کشتی در دریا و کشتن غلام و باز کردن دیوار، این هر یکی از روی فهم بر ذوق اهل مواجید اشارت باصلی عظیم دارد، گفته‌اند که دریا دریای معرفتست، که صد هزار و بیست و اند هزار نقطه عصمت هر یکی با امّت خویش و قوم خویش در آن دریا غوّاصی کردند بامید آنک مگر جواهر توحید از آن دریا در دامن طلب گیرند که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»

و آن کشتی کشتی انسانیّت است که خضر می‌خواست تا بدست شفقت آن را خراب کند و بشکند و خداوندان آن سفینه مساکین بودند، سکینه صفت ایشان، و از بارگاه قدم با ایشان این خطاب رفته که: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» و مصطفی (ص) چون اقبال تجلّی جلال حق دید بر دلهای ایشان گفت: اللّهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین، خضر چون بدست شفقت کشتی انسانیّت خراب کرد، موسی (ع) ظاهر آن بپیرایه شریعت و طریقت آراسته و آبادان دید گفت: «أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها»؟ خضر جواب داد که: «وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ» از پس این آبادانی ملکی است شیطانی که در جوار کشتی کمین قهر ساخته تا بقهر و مکر خود سفینه را بستاند و روز و شب در وی راه کند که: انّ الشّیطان یجری من ابن آدم مجری الدّم، این آراستگی و آبادانی بدست شفقت برداریم تا چون شیطان بیاید ملک وار ظاهر خراب بیند پیرامن آن نگردد.

و آن غلام که خضر او را کشت و موسی (ع) بر وی انکار کرد اشارتست به منی و پنداشت که در میدان ریاضت و کوره مجاهدت از نهاد مرد سر بر زند، گفت ما را فرموده‌اند تا هر چه نه نسبت ایمانست سرش به تیغ غیرت برداریم، نتیجه پنداشت چون در پنداشت خویش ببلوغ رسید کافر طریقت گردد، ما خود در عالم بدایت راه کفر بر وی زنیم تا بحدّ خویش باز رود.

و امّا دیوار که آن را عمارت کرد اشارتست بنفس مطمئنّه، چون دید که در کوره مجاهدت پاک و پالوده گشته و نیست خواهد شد گفت یا موسی مگذار که نیست گردد که او را بر آن درگاه حقوق خدمت است، عمارت ظاهر او و مراعات باطن او فرض عین است که: «ان لنفسک علیک حقا» و در تحت وی خزائن اسرار قدم نهاده‌اند، اگر این دیوار نفسانی پست شود، خزینه اسرار ربّانی بر صحرا افتد و هر بی قدری و ناکسی در وی طمع کند، و سرّ این کلمات آنست که گنج حقیقت را در صفات بشریت نهاده‌اند، اطوار طینت درویشان پرده آن ساخته،همانست که آن جوانمرد گفته:

دین ز درویشان طلب زیرا که شاهان را مدام
رسم باشد گنجها در جای ویران داشتن

و یقال لمّا کانت السّفینة قال الخضر اردت ان عیبها اخبر عن نفسه الانفراد بالارادة فیه حیث قال فاردت ان اعیبها مراعاة للادب حین اضاف الی نفسه ارادة العیب فلما انتهی الی حدیث الغلام المقتول، قال فاردنا لمّا کان فیه القتل و الخلق القتل منه کسبا و الخلق من اللَّه فضلا و لمّا انتهی الی حدیث الیتیمین قال: «فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» لانّه لم یکن لتکسّبه فیه شی‌ء. و قال ابن عطاء لمّا قال الخضر فاردت اوحی الیه فی السّرّ من انت حتّی تکون لک ارادة فقال فی الثانیة فاردنا فاوحی لها فی السرّ من انت و موسی حتّی تکون لکما ارادة فرجع و قال: «فَأَرادَ رَبُّکَ».

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» الآیة... موسی را (ع) چهار سفر بود: یکی سفر هرب چنان که اللَّه تعالی گفت حکایت از موسی: «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ». دوم سفر طلب لیلة النّار و ذلک قوله: «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ». سوم سفر طرب: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا» چهارم سفر تعب.
هوش مصنوعی: موسی (ع) چهار سفر داشت: اولین سفر به خاطر ترس از قومش بود، همانطور که در قرآن آمده است که او گفت: «از شما فرار کردم چون از شما می‌ترسیدم». دومین سفر، سفر به سوی آتش بود که در قرآن آمده: «زمانی که به آن رسید، از کنار دره ندا شنید». سومین سفر مربوط به ملاقات با خداوند است، زمانی که موسی (ع) به زمان مقرر ما آمد. و چهارمین سفر، سفری پر از زحمت و مشقت بود.
«لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً».
هوش مصنوعی: ما در سفرمان با زحمت و سختی مواجه شدیم.
امّا سفر هرب او را در بدو کار بود از دشمن بگریخته و روی به مدین نهاده و آن مرد قبطی کشته چنانک ربّ العزّه گفت: «فَوَکَزَهُ مُوسی‌ فَقَضی‌ عَلَیْهِ» آنجا که عنایت بود فلاح و پیروزی را چه نهایت بود، چون اللَّه تعالی را در کار موسی عنایت بود او را در آن قتل عذر بنهاد گفت موسی دست بوی زد قضاء من درو رسید، آن گه گفت موسی را در آن گناه نبود گناه دیو را بود و آن فعل از دیو بود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ». همچنین بنده مؤمن را بفضل خود عذر بنهاد و عفو خود در وی رسانید گفت: «اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ» اللَّه تعالی گناه از ایشان در گذاشت آن وسوسه شیطان بود و عمل دیو.
هوش مصنوعی: سفر هرب در آغاز کارش از دشمنان فرار کرد و به مدین رفت و آن مرد قبطی را کشته بود. خداوند در این باره فرمود: «موسی او را زده و کشت». چون خداوند در مسئله موسی عنایت داشت، او را در آن قتل معذور شناخت. بنابراین، موسی دستش به او برخورد و قضا به او رسید. سپس بیان کرد که موسی در این گناه تقصیری نداشته و این گناه بر عهده شیطان است: «این عمل کار شیطان است». به همین ترتیب، خداوند با لطف خود بر بنده مؤمن عذر آورد و عفو خویش را به او رساند و فرمود: «شیطان با برخی از آنچه به دست آورده بودند، آنان را به خطا انداخت و خداوند از آنها درگذشت». خداوند گناه را از آنها بخشید و آن وسوسه نیز از جانب شیطان بود.
دیگر سفر طلب بود لیلة النّار که موسی بطلب آتش می‌شد، آن چه آتش بود که همه عالم بر آتش نشاند؟ هر جا که حدیث آتش موسی رود از شور او همه عالم بوی عشق گیرد، موسی بطلب نار شد نور یافت، این جوانمرد بطلب نور شد نار یافت، اگر موسی را بی واسطه حلاوت سماع کلام حق رسد، چه عجب اگر دوستان او را از آن بویی رسد، اگر آتش موسی آشکارا بود، آتش این جوانمردان نهانست، ور آتش موسی در درخت بود، آتش این جوانمردان در جانست، او که دارد داند که چنانست، همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان، با آتش جانسوز شکیبایی نتوان.
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توان خود را به جستجوی آتش محدود کرد؛ آتشی که موسی به دنبالش رفت. آن آتش چه بود که تمام جهان را به شعله‌ور کرد؟ هر جا که سخن از آتش موسی برود، شور و شوق عشق در تمام عالم پراکنده می‌شود. موسی برای جستجوی آتش روشنایی یافت و این جوانمرد برای دستیابی به نور به دنبال آتش رفت. اگر موسی بدون واسطه به لذت شنیدن کلام حق دست یابد، چه جای شگفتی است اگر دوستان او نیز از آن بوی خوش بهره‌مند شوند. اگر آتش موسی در درخت نمایان بود، آتش این جوانمردان در وجودشان پنهان است. او که از این حقیقت آگاه است، می‌داند که همه آتش‌ها می‌سوزاند، اما آتش دوستی جان را می‌سوزاند. با آتش جان‌سوز صبر و استقامت نمی‌توان زندگی کرد.
و امّا سفر الطرب فقد سبق ذکره فی قوله: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا» الآیة...
هوش مصنوعی: اما در مورد سفر شادی، قبلاً در آیه‌ای که می‌گوید: «وقتی موسی به موعد ما رسید» به آن اشاره شده است...
سفر چهارم موسی، سفر تعب بود اشارتست بسفر مریدان در بدایت ارادت، سفر ریاضت و احتمال مشقّت، تهذیب سه چیز را: نفس را، و خوی را، و دل را تهذیب نفس سه چیز است: از گله وا آزادی آوردن، و از غفلت وا بیداری، و از گزاف وا هشیاری. و تهذیب خوی سه چیز است: از ضجر وا صبرآئی، و از بخل وا بذل، و از مکافات با عفو. و تهذیب دل سه چیز است: از هلاک امن با ترس آیی، و از شومی نومیدی وا برکت امید آیی. و از محنت پراکندگی دل با آزادی دل آیی. و مادّت این تهذیب سه چیزست: اتّباع علم، و غذاء حلال، و دوام ورد و ثمره آن سه چیزست: سرّی باطلاع مولی آراسته، و جانی بمهر سرمدّیت افروخته، و علم لدنی بی واسطه یافته.
هوش مصنوعی: در سفر چهارم موسی، هدف اصلی تربیت و تصفیه نفس، خوی و دل انسان است. این سفر به نوعی نمایانگر مسیر مریدان در آغاز ارادت و همچنین مسیر ریاضت و تحمل سختی‌ها است. تصفیه نفس شامل سه بخش است: رها کردن تعلقات، بیدار شدن از غفلت و رسیدن به آگاهی. تصفیه خوی نیز شامل صبر به جای ناامیدی، بخشش به جای بخل و عفو به جای انتقام است. برای تصفیه دل، باید از ترس رهایی یافت و امید را به جای ناامیدی پیدا کرد و از پریشانی دل به آرامش رسید. مواد لازم برای این تصفیه شامل پیروی از علم، خوردن غذاهای حلال و استمرار در ذکر خداست. ثمره این تهذیب نیز شامل بهبود باطن، جانی روشن و دستیابی به علم مستقیم از منابع الهی است.
اینست که ربّ العالمین با خضر کرامت کرد و در حقّ وی گفت: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» هر که صفات خود قربان شرع مقدّس تواند کرد ما اسرار علوم حقیقت بر دل او نقش گردانیم که: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» گوینده این علم محقّق است که از یافت سخن گوید، نور بر سخن وی پیدا و آشنایی بر روی وی پیدا و عبودیت در سیرت وی پیدا، برقی از نور اعظم در دل وی تافته و چراغ معرفت وی افروخته و اسرار غیبی او را مکشوف شده چنانک خضر را بود در کار کشتی و غلام و دیوار، نگر تا ظنّ نبری که موسی کلیم با آنکه او را بدبیرستان خضر فرستادند خضر را بر وی مزید بود کلّا و لمّا که بر درگاه عزّت بعد از مصطفی (ص) هیچ پیغامبر را آن مباسطت و قربت نبود که موسی را بود، امّا خضر را کوره ریاضت موسی گردانید چنانک کسی خواهد تا نقره با خلاص برد در کوره آتش نهد آن گه فضل نقره را بود بر کوره آتش نه کوره و آتش را بر نقره، و آنچ خضر گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» بر معنی فهم اشارت میکند که یا موسی سرّ فطرت تو با شواهد الهیّت چندان انبساط دارد که گویی: «أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» و من که خضرم قدرت و قوّت آن ندارم که این حدیث را بر دل خود گذر دهم یا اندیشه خود با آن پردازم، سلطنت تو با غصّه حرمان من در نسازد: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً».
هوش مصنوعی: خدای بزرگ به خضر احترام گذاشت و به او علم ویژه‌ای عطا کرد که در آیه‌ای به آن اشاره شده است. هر کسی که برای حفظ اصول و قوانین مذهبی از ویژگی‌های خود بگذرد، می‌تواند به درک عمیق‌تری از حقایق علمی دست یابد. این علم به گونه‌ای است که بر دل شخص تاثیر می‌گذارد و نور و آگاهی را در او پدیدار می‌سازد. دعوت به عبودیت و خورشید معرفت در دل او می‌تابد و رازهای پنهان به او نمایان می‌شود، همان‌طور که برای خضر در مسائل مربوط به کشتی، غلام و دیوار اتفاق افتاد. نباید تصور کرد که موسی، با وجود جایگاه بزرگی که داشت، بیشتر از خضر از این مقام و نزدیک بودن به خداوند بهره‌مند بود. خضر در مسیر پرفراز و نشیب ریاضت، با موسی به گونه‌ای تعامل داشت که مانند نقره‌ای است که برای تصفیه در کوره آتش قرار می‌گیرد؛ هرچند که نقره ارزشش بیشتر است، اما این process است که آن را به کمال می‌رساند. وقتی خضر می‌گوید: «تو نمی‌توانی با من صبر کنی»، این به معنای این است که تو به حدی از درک و تجلی الهی رسیده‌ای که خواسته‌ات برای نزدیک شدن به خداوند به گونه‌ای است که من نمی‌توانم آن را تحمل کنم. سلطنت و عظمت تو با درد نداشتن من تناسب ندارد.
امّا شکستن کشتی در دریا و کشتن غلام و باز کردن دیوار، این هر یکی از روی فهم بر ذوق اهل مواجید اشارت باصلی عظیم دارد، گفته‌اند که دریا دریای معرفتست، که صد هزار و بیست و اند هزار نقطه عصمت هر یکی با امّت خویش و قوم خویش در آن دریا غوّاصی کردند بامید آنک مگر جواهر توحید از آن دریا در دامن طلب گیرند که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
هوش مصنوعی: شکستن کشتی در دریا و کشتن غلام و باز کردن دیوار هر کدام به نوعی اشاره به نکات عمیق و معانی بزرگی دارد. گفته‌اند که دریا نماد معرفت است، جایی که تعداد زیادی از مردم به دنبال گنج‌های معرفت و حقیقت می‌گردند و امیدوارند که از آن جا جواهرهایی از توحید و شناخت خداوند به دست آورند.
و آن کشتی کشتی انسانیّت است که خضر می‌خواست تا بدست شفقت آن را خراب کند و بشکند و خداوندان آن سفینه مساکین بودند، سکینه صفت ایشان، و از بارگاه قدم با ایشان این خطاب رفته که: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» و مصطفی (ص) چون اقبال تجلّی جلال حق دید بر دلهای ایشان گفت: اللّهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین، خضر چون بدست شفقت کشتی انسانیّت خراب کرد، موسی (ع) ظاهر آن بپیرایه شریعت و طریقت آراسته و آبادان دید گفت: «أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها»؟ خضر جواب داد که: «وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ» از پس این آبادانی ملکی است شیطانی که در جوار کشتی کمین قهر ساخته تا بقهر و مکر خود سفینه را بستاند و روز و شب در وی راه کند که: انّ الشّیطان یجری من ابن آدم مجری الدّم، این آراستگی و آبادانی بدست شفقت برداریم تا چون شیطان بیاید ملک وار ظاهر خراب بیند پیرامن آن نگردد.
هوش مصنوعی: کشتی انسانیّت به عنوان نماد وجود انسان‌ها در نظر گرفته شده است که خضر به خاطر محبت و شفقت، تصمیم به تخریب و آسیب رساندن به آن می‌گیرد. افراد سوار بر این کشتی افرادی فقیر و نیازمند هستند و در دعاهایی که پیامبر اسلام (ص) داشتند، بر تمایل به زندگی در فقر و در جمع فقرا تأکید شده است. زمانی که خضر کشتی را تخریب کرد، موسی (ع) که آن را در وضعیتی زیبا و آباد مشاهده کرده بود، تعجب کرد و پرسید: «آیا تو آن را خراب کردی تا اهلش را غرق کنی؟» خضر پاسخ داد که پشت این آبادانی، سلطنتی شیطانی کمین کرده که می‌خواهد با ترفندها و مکرهای خود، کشتی را تصاحب کند. این بدین معناست که زیبایی و آبادانی باید از دست انسان‌ها گرفته شود تا زمانی که شیطان می‌آید، به‌جای اینکه آنجا را آباد ببیند، خرابی را مشاهده کند و به آن نزدیک نشود.
و آن غلام که خضر او را کشت و موسی (ع) بر وی انکار کرد اشارتست به منی و پنداشت که در میدان ریاضت و کوره مجاهدت از نهاد مرد سر بر زند، گفت ما را فرموده‌اند تا هر چه نه نسبت ایمانست سرش به تیغ غیرت برداریم، نتیجه پنداشت چون در پنداشت خویش ببلوغ رسید کافر طریقت گردد، ما خود در عالم بدایت راه کفر بر وی زنیم تا بحدّ خویش باز رود.
هوش مصنوعی: و آن خدمتی که خضر او را کشت و موسی (ع) به او اعتراض کرد، به نوعی بر من اشاره دارد و نشان‌دهنده این است که در مسیر ریاضت و تلاش، گاهی انسان ممکن است از خود برخیزد. این نکته را بیان می‌کند که به ما گفته‌اند هر چیزی که به ایمان ارتباط ندارد، باید با غیرت و قاطعیت از بین ببریم. نتیجه‌گیری از این اندیشه این است که وقتی انسان به درک و بلوغ فکری می‌رسد، ممکن است به سمت کفر و انکار حقیقت سوق پیدا کند. در ابتدایی‌ترین مراحل، ما ممکن است راه کفر را در برابر او قرار دهیم تا او به مرزهای شناخت خود برگردد.
و امّا دیوار که آن را عمارت کرد اشارتست بنفس مطمئنّه، چون دید که در کوره مجاهدت پاک و پالوده گشته و نیست خواهد شد گفت یا موسی مگذار که نیست گردد که او را بر آن درگاه حقوق خدمت است، عمارت ظاهر او و مراعات باطن او فرض عین است که: «ان لنفسک علیک حقا» و در تحت وی خزائن اسرار قدم نهاده‌اند، اگر این دیوار نفسانی پست شود، خزینه اسرار ربّانی بر صحرا افتد و هر بی قدری و ناکسی در وی طمع کند، و سرّ این کلمات آنست که گنج حقیقت را در صفات بشریت نهاده‌اند، اطوار طینت درویشان پرده آن ساخته،همانست که آن جوانمرد گفته:
هوش مصنوعی: دیوار به عنوان نمادی از روح مطمئن و آرام معرفی شده است. زمانی که فرد متوجه می‌شود که در مسیر کوشش و جهاد خود، پاک و خالص شده است، بیان می‌کند که نباید اجازه دهد دچار نقصان و از بین رفتن شود، زیرا این وضعیت به حقوق خود او مربوط است. حفظ ظاهر او و توجه به باطنش ضروری است، چرا که هر نفسی باید به خود احترام بگذارد. اگر این دیوار نفسانی کاهش یابد، رازهای الهی بر زمین می‌افتند و هر فردی ممکن است به آن دست یابد. در این متن به وضوح بیان شده که حقیقت در ویژگی‌های انسانی نهفته است و روح درویشان همانند پرده‌ای بر این حقیقت قرار دارد.
دین ز درویشان طلب زیرا که شاهان را مدام
رسم باشد گنجها در جای ویران داشتن
هوش مصنوعی: از درویشان دین را بخواه، زیرا شاهان همواره به حفظ گنج‌ها در مکان‌های خراب و ویران عادت دارند.
و یقال لمّا کانت السّفینة قال الخضر اردت ان عیبها اخبر عن نفسه الانفراد بالارادة فیه حیث قال فاردت ان اعیبها مراعاة للادب حین اضاف الی نفسه ارادة العیب فلما انتهی الی حدیث الغلام المقتول، قال فاردنا لمّا کان فیه القتل و الخلق القتل منه کسبا و الخلق من اللَّه فضلا و لمّا انتهی الی حدیث الیتیمین قال: «فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» لانّه لم یکن لتکسّبه فیه شی‌ء. و قال ابن عطاء لمّا قال الخضر فاردت اوحی الیه فی السّرّ من انت حتّی تکون لک ارادة فقال فی الثانیة فاردنا فاوحی لها فی السرّ من انت و موسی حتّی تکون لکما ارادة فرجع و قال: «فَأَرادَ رَبُّکَ».
هوش مصنوعی: خضر در مورد کشتی می‌گوید که هدفش عیب‌گذاری آن بود و این نشان‌دهنده اراده و اختیار اوست. او در راستای ادب و احترام، عیب‌گذاری را به خود نسبت می‌دهد. سپس به داستان نوجوانی که کشته شده اشاره می‌کند و می‌گوید که برای او این قتل به تقاضا و حکم الهی صورت گرفته است، زیرا خلقت و زندگی به دست خداوند است. وقتی به داستان یتیمان می‌رسد، می‌گوید او هدفی در این کار دارد تا آن‌ها به سن بلوغ برسند، چرا که نقش آن‌ها در این داستان چیزی برای خودشان ندارد. ابن عطاء می‌گوید که وقتی خضر می‌گوید "می‌خواستم"، این یک الهام درونی است و به او گفته می‌شود که برای چنین اراده‌ای چه حقی دارد، و در ادامه این سوال جالب می‌رسد که موسی چه حقی دارد تا اراده‌ای داشته باشد.